eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
707 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
38 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال مثلِ راضیه...↯: 『 @meslerazieh313 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان⭕️🍀 یه خبر خوب !! قراره بیشتر با شهیده ها آشنا بشیم.... اسم شهیده هایی که قراره بیشتر باهاشون آشنا بشیم:👇🏿 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕 🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🦋 🥀 🧕🌿 🕊 🧕🦋 🥀 🧕🌿 🕊 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 🥀 🧕🦋 🕊 🧕🌿 ﴿ از این به بعد میتونید با محفل هامون رو آسون تر دنبال کنید ﴾
ساعت ۱۷:۳۰ انشالله محفل داریم✨ محفل‌معرفی‌🥀 که ایشون هم در حسینیه شیراز با راضیه خانم به شهادت رسیدن💔 پس ...ساعت ۱۷:۳۰ معرفی شهیده🕊 کانال شهیده راضیه کشاورز https://eitaa.com/shahideRaziehkeshavarz
بسم الله الرحمن الرحیم ✨ محفل 🕊 جهت شادی روح صلواتی ختم کنید✨
🥀 🕊 🥀🕊 🧕بانوےشهیده↜نجمه‌قاسم‌پور‌صادقی 🗓سالروزتولد↜۱۳۵۷/۱۲/۹ ✨محل‌تولد↜شیراز/فارس 🕊سالروز‌شهادت↜۱۳۸۷/۱/۲۴ 😔محل‌شهادت↜حسینیه‌‌شهدا، کانون‌رهپویان‌وصال/شیراز 💔نحوه‌شهادت↜جراحات ناشی از انفجار‌بمب‌درحسینیه‌رهپویان‌وصال‌شیراز 🥀آرامگاه‌↜دارالرحمه/شیراز/فارس . . .
خواهرش می گفت: مدتی قبل، خواب دیدم در حرم امام رضا علیه السلام هستم...✨ شخصی به من و نجمه گفت: شما دو خواهر چهل روز دیگر از دنیا می روید‼️ برای نجمه تعریف کردم.🌱 گفت: خدا نکند تو بمیری؛تو سه تا بچه داری، من بمیرم...🥀 چند روز قبل پرسید:آبجی چهل روز تمام شد⁉️ گفتم: نه، هنوز ده روز دیگه مانده....🥀
روز شنبه(روز‌شهادت‌شهیده)بود.📆 می گفت: خواب عجیبی دیدم....✨ شهیدی به نام "شکاری"، اصرار داشت قبرش را برایش پیدا کنم!🕊 می خواهم بروم گلزار شهدای دارالرحمه بلکه قبرش را پیدا کنم....🍂🦋
لحظه عروج🕊🥀 حدود ساعت21:15دقیقه بود که سخنرانی آقای انجوی، تمام شد و مجلس برای مداحی آماده شد.💎🥀 🎤🥀خیلی ها این نوا را از یاد نبرده اند: 💔🍂به مشبک ضریحت، دلم گره خورده…. به خدا قسم این گدا رو ولش کنی مرده…🍂💔 💔بی تو ای صاحب زمان…. بیقرارم هر زمان…. از غم هجر تو من دل خسته ام….همچو مرغی بال و پر بشکسته ام…. کی شود آیی….💔 اینجا بود که صدای انفجار، مجلس را به هم ریخت…🥀🍂 نجمه بعد خوردن ترکش به سرش و در حالی که دیگر رمقی نداشت، به زمین افتاد...🥀 فردا صبح حوالی ساعت 8 یکی از بچه ها اعلام کرد: نجمه، آسمانی شد…🕊🥀🍂 «🥀راهشان پررهرو باد🥀» 🥀 🕊 📖 📗
❌ نجمه خیلی نسبت به غیبت کردن، حساس بود.🚫 هر وقت می دید کسی داره پشت سر کسی غیبت می کنه، عصبانی می شد و بحث را عوض می کرد. گاهی با شوخی کردن، جو را طوری جمع و جور می کرد که به کسی برنخورد. بسیاری از اقوام و آشناها با اخلاق نجمه آشنا بودند و جلوی او غیبت نمی کردند. . 🕊 نجمه همه را دوست داشت♥ اما به چیزی دلبستگی نداشت و از تعلق، آزاد بود. این بی تعلقی و آزاد بودن، آرامشی را برایش آورده بود که نجمه را دوست داشتنی تر کرده بود... . نجمه یک دفترچه داشت که داخل آن پر از درد دل با خدا بود…🗒 علاوه بر این، دفتر حساب و کتاب اعمالش نیز بود.📖 همیشه این دفتر را در کیفش داشت. یک بار به من گفت: یک دفتر درست کن و بعضی چیزها را داخل آن بنویس، تا بعد از مدتی بفهمی اشتباهت چیست و آن را ترک کنی.🧷 این دفترچه تا شب 24 فروردین و لحظه انفجار با نجمه بود.🥀 اما بعد از انفجار، هیچ ردی از این دفترچه باقی نماند!...
از نامحرم فراری بود.🔥📛 هیچ وقت کسی او را بدون چادر ندید.✨ روزی در دارالرحمه شیراز سر مزار شهدا بودیم به من گفت: آبجی زمانی که من را در قبر می گذارند، می خواهم نامحرمی بالای سرم نباشد!🕊🥀
همه اقوام می گفتند: نجمه آخر شهید می شود.🕊🥺 همیشه نماز شب می خواند.💚 نه خودش می کرد نه کسی در حضور او غیبت می کرد.××× به درس خیلی اهمیت می داد و مهربان بود.📚 بعضی اوقات در خانه می نشست و برای آنهای که مومن نبودند دعا و گریه می کرد و از خدا می خواست که هدایت شوند🥲 ابتدای اذان صبح یکی یکی همه را بیدار می کرد و می گفت نماز اول وقتش خوب است.🕊✨ اوایل سال 87 با کاروان رهپویان عازم بودیم،📿 اتوبوس در سربالایی خراب شد و داشت عقب عقب برمی گشت😱 همه بچه ها ترسیده بودند.😱 نجمه آرام بود و گفت: بچه ها میشه در راه امام رضا(ع) شهید شویم؟💔 بچه ها خندیدند و گفتند: بابا شهادت کجا بود؟ دلت خوش است ها!🥀گفت اگه خدا بخواهد می شود...
『🕊✨』 همان قدر كه به خدا خيلي اعتماد داشت، به همان مقدار به انتخاب هاي خدا براي زندگيش اهميت مي داد و ارزش قائل بود. مثلا.... وقتي با هم براي انتظامات انتخاب شديم. من و نجمه از هم جدا شديم. من مسئوليت درب اول را بر عهده داشتم و نجمه هم مسئوليت درب دوم. من اظهار ناراحتي مي كردم و مي گفتم دوست دارم در كنار تو و در زير گروه تو باشم. اما نجمه مي گفت ناراحت نباش، اهل بيت (ع) خواسته اند كه تو اينجا براي آن ها خدمت كني. اصلا ديدگاهش طوري بود كه راه هرگونه اعتراضي را مي بست... 🥀 . .
شهیدان زنده اند🕊🖐 خواهر شهید: بعد از شهادت نجمه تصمیم گرفتیم مادرم را به کربلا ببریم.💔 چون نجمه همیشه در کنار مادر بود و نبودنش برای مادرم خیلی سخت بود....🥀روز اول قرار شد استراحت کنیم و ساعت دو نیمه شب به حرم برویم. خیلی خسته بودم.به بچه ها گفتم شما بروید من خودم میام. خواب دیدم در می زنند.در عالم رؤیا در را باز کردم.با تعجب دیدم نجمه پشت در ایستاده‼️با همان چادر سفیدش که برای نماز استفاده می کرد.🦋😭 با چهره ای زیبا و نورانی به من نگاه کرد و گفت: مگر نمیای بریم حرم؟ساعت از دو گذشت.⏰ من با حالت تعجب نگاهش می کردم. گفتم مگه شما شهید نشدی؟؟ نجمه فقط لبخند می زد…😊 گفت: زودتر برویم، همه رفتند حرم .فقط من و شما ماندیم… در این سفر احساس می کردم نجمه در کنار ماست...🕊او به زیارت آمده بود و حضورش را کنارمان حس می کردیم.... 🥀 🕊 📖
مسئول انتظامات بود🚩 چند نفر از بچه ها برای خرید رفته بودند و دیر آمدند، ایشان از آنها پرسید: چرا دیر آمدید؟ آنها در جواب برخورد بدی کرند و قاسم پور سرش را پایین انداخت و ساکت شد.... بعد از مدتی ایشان با خوش رویی آمدند و گفتند: بچه ها مرا حلال کنید.🌱💔 شما زائر آقا هستید🕊 یک وقت از من دلگیر نباشید... من باید وظیفه ام را انجام می دادم.✅ در رواق دارالهدایه ی مشهد بودیم. بعد از مراسم هر کس یه آرزویی کرد و نوبت به نجمه رسید و دعایی کرد که آرزوی همیشی اش بود؛☔ شهادت در رکاب پسر فاطمه علیها سلام.🕊 . 💎 دوستان شهید: نجمه با کد 82 در انتظامات کانون (رهپویان وصال) فعالیت می کرد.✍️ چیزی که همیشه از او به خاطر دارم،صفای درون و خوش رویی و خوش برخوردی او بود.🙂 اگر برای اولین بار با او صحبت می کردی، انگار که سال هاست تو را می شناسد.🙂 تو را حسابی تحویل می گرفت و انرژی مثبت می داد.🙂 . همیشه دائم الوضو بود.💧 یک بار ازش پرسیدم،چرا اصرار داری که همیشه وضو داشته باشی؟ می گفت: وضو یک آرامش خاص به آدم می ده.✨ این آرامش را می شد از وجود نجمه لمس کرد...🌿 آرامش خاصی داشت و لبخند ملیحی که خستگی بچه های انتظامات را از تن بیرون می کرد.🙂 لبش همیشه خندان بود🌺 و از هیچ کس ناراحت نمی شد. مصداق بارز سخن آن عارف بزرگوار بود که می گفت: مرنجان و مرنج.... . نجمه اغلب می گفت: زندگی را نه بر تخت پادشاهی، بلکه در نمازهای عاشقانه و عارفانه باید جستجو کرد. نجمه سحرخیز بود.بیشتر اوقات، نماز شب می خواند.✨📿 همیشه سعی داشت نمازش را اول وقت بخواند👌 می گفت: نماز، اول وقتش خوبه.💯 عادت کرده بودیم نجمه را ده دقیقه قبل از اذان سر سجاده ببینیم.📿 بعد از نماز صبح، سجده های طولانی داشت.
سه یا چهار روز مانده به واقعه، نجمه خواب دیده بود که فردی در دارالرحمه، هشت قبر و مزار را به او نشان می دهد و می گوید قبر نهم خالی است...🥀 در نهمین مزار از مزار شهدای کانون، او را به خاک سپردند....🕊 🥀 🕊
📚نام کتاب: کد۸۲ زندگینامه و خاطراتِ 🕊شهیده نجمه قاسم پور🕊 🥀 🕊 📗