eitaa logo
💫شهیده💫
237 دنبال‌کننده
832 عکس
437 ویدیو
12 فایل
📸روايـــــتی از بـــانوان شهیـــده و جـامـانـدگــان شـــهادت #باحـضورپـرافـتخـارخـانوادہ‌مـعـززشـــــهدا @K_r_z8888 برای ارتباط ناشناس:https://daigo.ir/secret/1196216626
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿💞🌿 💞🌿 🌿 هر لحظه آرام و قرارم، آب می‌شد. هیچ چیز بی‌سامانیم را سامان نمی‌داد، جز دیدن راضیه. مرضیه دستان تیمور را گرفت و با دلسوزی گفت:« بابا حتما قراره برای شما بمونه که الان توی اتاق عمله. ان‌شاءالله خوب میشه.» سرگردان اطرافم را نگاه کردم و به ایستگاه پرستاری رفتم. باورش برایم سخت بود که راضیه پشت آن درها باشد. -ببخشید خانم، توروخدا شما بگین اون کسی که توی اتاق عمله، بچه منه؟ -بله خانم، مگه اسم دختر شما راضیه کشاورز نیست؟ -چرا! ولی خب شما از کجا می‌شناسیدش؟ -خودش گفته. حس کردم که برای دلخوشی‌ام این حرف را زد. به سمت اتاق عمل برگشتم و در راهرو به نماز ایستادم. دعاهای شفا که روی دیوار بیمارستان بود را چندبار خواندم و ناگهان به سمت مرضیه، که کنارم نماز حاجت خوانده بود برگشتم. -شما خودتون راضیه رو دیدین؟ مطمئنین راضیه این توِ؟ لاله گفت:« ما راضیه رو ندیدیم.» -پس از کجا میدونین لگنش شکسته؟ -ما وقتی رسیدیم اینجا، اون آقایی که با نگهبانا صحبت کرد و شما اومدین داخل، ما رو هم آورد اینجا و گفت راضیه توی اتاق عمله. بلند شدم. از این راهرو به آن راهرو و از این اتاق به اتاقی دیگه تا آن مرد آبی‌پوش را پیدا کردم. بالای سر مجروحی ایستاده بود. -ببخشید آقا! شما مطمئنین راضیه من اینجاست؟ چهره‌اش را برگرداند. دستانش را باز کرد. -خانم کشاورز، مطمئن باشین. من راضیه رو خودم روی همین دستام آوردم اینجا. -حال بچه‌ام چه‌جوری بود؟ شما که گفتین فقط لگنش شکسته، اما حالا هرچی صبر می‌کنیم از اتاق عمل بیرون نمی‌یاد... 🌿💞🌿 •°به قلم: طاهره کوه کن°• •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
آرزوهای لونا: "آتش بس، برگشت به خانه، دیدن پسرعموها، نودل فوری بخورم. آرزوهای غزل: "آتش بس، خوابیدن، خوردن غذای مقلوبه ، معلمم نیهاد را ببینم" 💔 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خاطره دخترخانم کشف‌حجاب کرده از شهید رئیسی ومحجبه شدن به عشق امام رضا(ع) + از این شیوه دعوت تون لذت بردم... تا آخر ببینید... •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
وقتی عقل عاشق شود🍃 عشق عاقل می شود💚 و تو شهید می شوی🌱 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
💫شهیده💫
#رمان #راض_بابا #قسمت_بیست_و_پنجم 🌿💞🌿 💞🌿 🌿 هر لحظه آرام و قرارم، آب می‌شد. هیچ چیز بی‌سامانیم را سام
🌿💞🌿 💞🌿 🌿 -نه طوریش نیس. فقط طحالش رو هم برداشتن! -طحالش؟ باز نفهمیدم چه‌طور خودم را پشت در اتاق عمل برسانم. سردرگم، کنار تیمور نشستم. -وای راضیه‌ام! سوختم مریم. سوختم. چی به سرمون اومد. چرا راضیه رو نمی‌یارن؟ مگه چش شده؟ راضیه‌ام چش شده؟ تیمور می‌گفت و من بی‌صدا اشک‌هایم را راهی چادر می‌کردم. نمی‌دانم در آن لحظه‌ها چقدر به راضی سخت گذشته بود؟ هم باید درد را تحمل می‌کرد هم معذب بودن جلوی دیگران را. آخر راضیه حاضر نبود با دبیرش هم به خانه بیاید. همان روزهایی که من منتظر بودم بعد از ورود آقای بهرامی، راضیه را هم ببینم. یک روز وقتی نیم ساعت بعد از ورود ایشان راضیه به خانه رسید، در اتاق ازش پرسیدم:« چرا با آقای بهرامی نیومدی؟ اصلا ایشون می‌دونن تو و مرضیه خواهرین؟» خستگی از چهره‌اش می‌بارید. کمی چشمانش را مالش داد و کنارم روی تخت نشست. -نه مامان نمی‌دونن. راضیه یکراست بعد از مدرسه، به سر کلاس فیزیک آقای بهرامی می‌رفت. ایشان هم بعد از کلاس می‌آمدند خانه ما برای کلاس خصوصی مرضیه و دوستانش. -من موندم چرا خودت رو اذیت می‌کنی؟ لبخندی زد و گفت:« خب مامان اصلا درست نیست یه دختر، یه‌کاره بلند شه و با دبیرش بیاد خونه. شما مطمئنی منم مطمئنم، ولی بقیه همکلاسی‌هام نمیگن این با آقای بهرامی کجا میره؟» 🌿💞🌿 •°به قلم: طاهره کوه کن°• •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
🌿💞🌿 💞🌿 🌿 به فکر فرو رفتم و حرف‌هایش را سبک و سنگین کردم. - بعد هم ایشون نامحرمن. درست نیست که من تنها سوار ماشینشون بشم. آن شب، دل آسمان روشن شده بود و هوای تاریکی نداشت. انگار آسمان به زمین چسبیده بود. فضای بیمارستان برعکس همیشه، سبک شده و بویی عجیب راهروها را عطر آگین کرده بود. مجروحان را تک تک از اتاق عمل بیرون می‌آوردند، اما راضیه سرِ بیرون آمدن نداشت. نگاهی به تیمور که به در آی‌سی‌یو خیره شده بود، انداختم. دوزانو نشستم و دعای توسل سر دادم که پرستاری از اتاق عمل بیرون آمد. با سرعت برخاستیم و به طرفش خیز برداشتیم. -راضیه کشاورز رو بردن آی‌سی‌یو قلب. من و تیمور و لاله، ناامیدانه فقط به هم نگاه می‌کردیم و اشک می‌ریختیم. به سمت آی‌سی‌یو قلب دویدیم. زنگ آیفون پشت در را زدم. -راضیه... راضیه کشاورز رو آوردن اینجا؟ -بله. -حالش چطوره؟ -فقط براش دعا کنین که خونریزیش بند بیاد. نزدیک بود گوشی از دستم بیفتد. -توروخدا امیدی هست؟ پرستار مکثی کرد و گفت:« فقط اگه معجزه بشه!» زانوهایم رمق خود را از دست دادند و همان جا خم شدند. تیمور باز به سر خود کوبید و کنارم زمین گیر شدـ تمام بدنش می‌لرزید همین‌طور که نگاهش می‌کردم، دستانم را به خدا نشان دادم و در دل نجوا کردم:« خدایا! من یه جوری با دلم کنار میام، اما یه رحمی به دل تیمور کن. چه جوری بدون راضیه دووم بیاره؟» 🌿💞🌿 •°به قلم: طاهره کوه کن°• •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
🌿💞🌿 💞🌿 🌿 •°نمی‌خوام نگاهم به نگاهشون بیفته°• در اتاق نشسته و خطوط کتاب زیست را که روی زانویم گذاشته بودم، حلاجی می‌کردم که صدای مادر، بلند شد. -زهرا بدو بیا! از صدا زدن ناگهانی‌اش که همراه با ترس بود، تعجب کردم. کتاب را روی زمین گذاشتم و با سرعت به سمت در رفتم. تا پایم را از اتاق بیرون گذاشتم، پدر و مادر را دیدم که جلوی تلویزیون میخکوب شده‌اند. مادر همین‌طور که نگاهش به صفحه تلویزیون بود، با دست اشاره کرد: -بیا ببین چی دارن میگن! جلو رفتم و مقابله تلویزیون ایستادم. اخبار شبکه فارس پخش می‌شد: «بر اثر انفجار در کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز، تعدادی از هم‌وطنانمان زخمی شدند و تعدادی هم جان باختند. تعداد جانباختگان تا این ساعت به هفت نفر، و مجروحان به بیش از دویست نفر رسیده است. بررسی‌ها برای مشخص شدن دلیل انفجار ادامه دارد و گزینه‌های بمب‌گذاری، خرابکاری و حادثه مطرح هستند.» قلبم شروع به کوبش کرد. با عجله به اتاق برگشتم. تا موبایلم را از روی میز برداشتم، از دستم افتاد. نشستم و شماره راضیه را گرفتم. بوق اشغال می‌زد. چند بار پشت سر هم شماره را گرفتم، اما فایده‌ای نداشت. برخاستم و داشتم با دو از اتاق خارج می‌شدم که پایم به زیر قالی گیر کرد و با خم شدنم، دستانم به زمین رسید. به کنج سالن رفتم و گوشی تلفن را برداشتم. مادر به سمتم آمد. -زهرا! امشب که راضیه نرفته کانون؟ گوشی در دستم می‌لرزید. -رفته! شماره خانه‌شان را گرفتم، اما کسی جواب نداد و این دلشوره‌ام را بیشتر کرد. نمی‌دانستم چه‌کنم. کارم شده بود شماره گرفتن. به خاطر امتحان فردا به کانون نرفته بودم، اما دیگر توانی برای درس خواندن نداشتم. ذهنم هر اتفاقی درمورد راضیه را رد می‌کرد. به شهادت که فکر می‌کردم، دست و پایم بی‌جان میشد. نمی‌خواستم این فکرها، به مغزم سرک بکشند. به همین خاطر سریع از ذهنم از کردم؛ اما چرا جواب گوشیش را نمی‌داد؟ 🌿💞🌿 •°به قلم: طاهره کوه کن°• •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
بـی حجــابی آزادی نیسـت این بازدید ازتوست .. کـه آزاد است از همان جنس هایۍ که بالای .. سرش می نویسند: بازدید برای عموم آزاد است.. •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
صدات رو برای کسی که حرف زدن رو به تو آموخته بالا نبر... 👈🏻عضو شوید @jahad_tabiin_rahbari •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
تمسخر می‌کنند😡 هشتک می‌زنند و می‌گویید که می‌خواهیم نادان‌ها نمی‌دانند در تاریخ جهان هیچ بالگردی تا به امروز نتوانسته است به بلندای آن بالگردی که تو و یارانت سرنشینش بودید، ارتفاع بگیرد🌱 ارتفاعی تا بی‌نهایت آسمان‌ها💔 بیچاره‌های جاهل! همه عمرتان هم تمرین پرواز کنید به گرد پروازش نخواهید رسید🍂 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
خُـدا‌چه‌قشنگ‌میگه: 🍃 ⋞ والله‌یَعلم‌مافی‌قلوبڪم' ⋟ حواسم‌هست‌تو‌دلـت‌چی‌میگذره💗!' ️ •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
💫شهیده💫
#رمان #راض_بابا #قسمت_بیست_و_هشتم 🌿💞🌿 💞🌿 🌿 •°نمی‌خوام نگاهم به نگاهشون بیفته°• در اتاق نشسته و خطوط
🌿💞🌿 💞🌿 🌿 برخاستم تا دلشوره‌ام را با راه رفتن کمتر کنم، اما راضیه برای تمام بی‌قراری‌هایم حرفی زده بود. «باید مثل حضرت زینب صبور باشیم. اگه به غصه‌های حضرت فکر کنیم، دیگه مشکلاتمون برامون بزرگ نمیشه.» یک لحظه تا احساس کردم چقدر دلم برایش تنگ شده است، یادم به توصیه‌اش افتاد. کتاب دعایی از روی طاقچه برداشتم و صفحه مورد نظرم را آوردم. روی زمین نشستم و شروع به خواندن کردم. یکی از روزهایی که در مدرسه، وارد اتاق پرورشی شدم و در کمد را باز کردم تا نوار سخنرانی آقای را بدان دانش آموزی بدهم، برگه تا شده‌ای را که گوشه‌ای از کمد افتاده بود، دیدم. سریع بازش کردم. خط راضیه بود. نوشته بود:« توی این چند روزی که برای مسابقه کاراته، ماهشهر هستم و نمی‌تونم بیایم مدرسه، دلم برات تنگ میشه. هر وقت دلت برام تنگ شد، زیارت امین الله بخون و برام دعا کن. چاکرتم به مولا، قربون رنگ موهات برم عزیزم. باهات خداحافظی نمی‌کنم، چون همیشه پیشت هستم. "عشق از کوی وصال برخاست و در زد به دلم آتش جان سوز انداخت بر چشم ترم از شب تار خزان کرد مرا بیدر یار کار ما را پیش برد تا لحظه دیدار دار ما کجا و عشق مولامان کجا از سبوی ساقی، نوشیدن کجا مرهم عشقش بریز روی دل زخمم همی تا شوم قربانی و جان داده راه علی" این شعر که با مداد نوشتم رو خودم گفتما!!» همیشه برایم قوت قلبی بود. غریبی مدرسه را با وجود او طاقت آورده بودم. اول دبیرستان که در مدرسه ثبت‌نام کردم، کنار آمدن با محیط مدرسه جدید برایم سخت بود... 🌿💞🌿 •°به قلم: طاهره کوه کن°• •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
🌿💞🌿 💞🌿 🌿 احساس غریبی می‌کردم، اما وقتی با راضیه آشنا شدم قضیه فرق کرد. هرروز به هم وابسته‌تر می‌شدیم. یک روز براندازم کرد و با لبخند گفت:« زهرا چادر خیلی بهت میادا! تو که بیرون چادر می‌پوشی، حیفه برا مدرسه اومدن چادر نداشته باشی.» آن‌موقع به فکر فرو رفتم. آن‌قدر به هم نزدیک بودیم که اگر کسی می‌پرسید:« شما دوتا باهم فامیل هستین؟» تا چند روز سَرکارش می‌گذاشتیم و می‌گفتیم:« ما دخترخاله‌ایم!» از خیلی لحاظها شبیه هم بودیم. با خودم فکر کردم اگر ظاهرمان در مدرسه هم مثل هم باشد، شبیه‌تر می‌شویم این برایم خوشایند بود. به همین دلیل تمام کارهایمان را با هم انجام می‌دادیم. حتی کارهای مستحبی. در حرم، با امام رضا عهد کرده بودیم نمازمان را اول وقت بخوانیم. در مدرسه هم این عهدمان را رعایت می‌کردیم. سلام نماز را که می‌دادیم، به سمت کلاس پا تند می‌کردیم؛ اما من کمی خجالت می‌کشیدم. به همین دلیل گفتم:« راضیه، ما برای نماز ظهر و عصر خیلی متلک می‌شنویم که این دوتا درس پرسیدن فرار می‌کنند یا می‌خوان برای کارت نماز، خودشونو نشون بدن و...» از پله‌ها پایین آمدیم. -من میگم نمازمون رو بعد از کلاس بخونیم. به در کلاس رسیدیم. راضیه دستش را بالا آورد تا به در بکوبد. -نماز، اول وقت باید خونده بشه! چند ضربه به در زد و وارد شدیم. دبیر، اخمی کرد و بهمان خیره شد. -کجا بودین؟ راضیه گفت:« رفته بودیم برای نماز.» از صندلی‌اش برخاست و کمی به طرفمان آمد. -یعنی چی؟ شما هر هفته همین رو دارین میگین! با دست اشاره‌ای به جلوی تخته کرد... 🌿💞🌿 •°به قلم: طاهره کوه کن°• •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
🌿💞🌿 💞🌿 🌿 گفت:« بایستین اینجا. می‌خوام ازتون درس بپرسم.» صدای پچ پچ و خنده بچه‌ها بالا گرفت. حرف‌هایی که سر کلاس توی حیاط بهمان می‌زدند و چادری بودنمان را مسخره می‌کردند، از یادم نمی‌رفت. دبیر، سر جایش نشست و کتاب را ورق زد. من و راضیه هم مقابل تخته، شانه به شانه هم ایستادیم و تک تک سوالات را جواب دادیم. دبیر که گره ابرویش باز شده بود، کتابش را بست و گفت:« برین بشینین.» بچه‌ها نگاهشان را با هم رد و بدل می‌کردند. معلم با ناراحتی گفت:« من برای خودتون دارم میگم. شما که درستون خوبه، با نماز جماعت خوندن به اول درس نمی‌رسین.» روی صندلی‌های ردیف اول که جاگیر شدیم، راضیه گوشه‌ای از دفترم نوشت:« برای اینکه معلم راضی باشه، از فردا نماز ظهر را با جماعت و عصر را توی خونه بخونیم که به اول کلاس برسیم.» ساعت روی دیوار از نیمه شب گذشته و وقت قرارمان رسیده بود، اما انگار امشب، راضیه زیر همه شان زده بود. «سحرها همدیگر رو با اس‌ام‌اس برای نماز شب بیدار کنیم. اگه هم خسته بودیم دو رکعت به نیت نماز شب بخونیم و بعدش بخوابیم. اگه هم دیگه از خستگی توان بلند شدن نداشتیم، چند تا ذکر بگیم و دوباره بخوابیم. توی شرایط عادی هم بعد از نماز تا ساعت شیش، درس‌های اون روز رو مرور کنیم.» 🌿💞🌿 •°به قلم: طاهره کوه کن°• •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
امام زمان در قلب‌های شماست؛ 🤍 مواظب باشید بیرونش نکنید...! -آیت‌الله بهجت- •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
ای فاتح همیشه تاریخ، ای امام ای شب شکن ای راد مرد راه خدا ای آن‌که در صدای رسایت فریاد خلق‌های ستمدیده جهان، جاری است رحلت امام خمینی (ره) تسلیت باد
💢 ارزش حجاب 🔺امام خمینی (ره) درباره ارزش می فرماید: حجاب اسلامی یعنی حجاب وقار، حجاب شخصیت، ساخته من فقیه نیست; این نص صریح قرآن است. آن قدری که قرآن مجید بیان کرده، نه ما می توانیم از آن حدود (محدوده) خارج شویم و نه زنانی که معتقد به این کتاب بزرگ آسمانی هستند. بنابراین، حجاب، پاسخی است به ندای فطرت، نشانِ تمدن و فرهنگ اسلامی است، فزونی بخش حرمت زنان و مایه سلامت جسم و آرامش روان جامعه است و رعایت پوشش اسلامی در قالب دو اصل (پوشیدگی) و (سادگی)، آثار و نتایج مهمی از لحاظ فردی و اجتماعی در بر دارد. در مخزن شرف، گهری جز حجاب نیست شمشیر دیده را سپری جز حجاب نیست •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
حق‌الناس را در دنیا تسویه کنید .. که تسویه‌اش در آخرت مشکل است .. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
👈بیان آیت الله شبیری زنجانی 💠 نادره شجاعت آقای خمینی دل قوی داشت و در شجاعت جزء نوادر قرون و در این جهت مشابه مرحوم مدرّس بود که در شجاعت نادره‌ای بود. انسان‌های شجاع طرز فکرشان با انسان‌های معمولی متفاوت است. لذا فکر انقلاب در دیگران وجود نداشت. 📚 جرعه‌ای از دریا ؛ ج ۳ ص ۶۶۳
💢تو دنیای مجازی هیچ پسری برای ازدواج. 🔺یا عشق، با دختر آشنا نمیشه شاید بتونه علاقه مند بشه اما عاشق نمیتونه بشه و بلکه فقط یک حس زودگذره پس مراقب باش ارزش نداره حیا و نجابتت رو ببری زیر سوال😖 یادت باشه طرز حرف زدنت نوع استیکردادنت نوع مطلب فرستادنت دل هیچ پسری رو نلرزونه👉 حواست باشه اون عکسهایی که با مدل ها و ژست های مختلف میذاری رو پروفایلت دل هیچ دخترخانومی رو نلرزونه بعضی دخترها زودباورن ممکنه همان دوستت دارمه، اولت را باور کنن و دل بدهند. . .👌 یادت باشد که شکسته شدن قلب را خدا میشنود قلب دختر مثل چسبه ،نمیچسبه بچسبه کنده نمیشه کنده هم بشه دیگه نمیچسبه حواست باشد چه عکسی برای پروفایلت انتخاب میکنی از اون دخترا هایی باش که میگن قلبــم مثل قبرم جای یه نفره🥰 نه از اون دخترایی که میگن گور بابای بعضی ها پیش بسوی بعدی ها😖 اصلا میدونی که دختر باید اولین مرد زندگیش باباش باشه . . آخریشم همسرش آن دختری که تو فضای مجازی دل میده اگه یه عکس پروفایل بهتر از تو ببینه میره سمتش پس مراقب باش.👌 خواهرم غرور مردی رو نشکن زینب وار زندگی کن☺️ •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
📍قیام ۱۵خردا چیست ؟ در عصر عاشورا ۱۳خرداد۱۳۴۲ امام خمینی در سخنرانی تندی حکومت پهلوی رو به دستگاه بنی امیه تشبیه کرد و.... 🖇سخنان تند امام خمینی (س) موجب دستگیری و انتقال ایشان به تهران در شب پانزده خرداد شد انتشار خبر بازداشت، بازار تهران تعطیل شد و مردم در تهران، قم، اراک و برخی شهرهای دیگر به خیابان ها ریختند و قیام پانزده خرداد شکل گرفت این قیام به دستور علم(نخست وزیر وقت) به شدت سرکوب شد؛ طوری که هرگز آمار دقیقی از کشته شدگان معلوم نشد... •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
بچه‌ها بیایید یه کاری کنید که امام زمان برنامه‌های خودشو روی ما پیاده کنه؛ ما اون مأموریتِ خاصِّ آقا رو انجام بدیم! این یه رابطه خصوصی با امام زمان میخواد. این یه نصفِ شب گریه کردن‌های خاص میخواد. 🌱 ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌
هدایت شده از جهاد تبیین🇮🇷
یه خواهشی ازتون دارم: دو رکعت نماز شب اول قبر بخونید برای عزیزمون رکعت اول: یک مرتبه حمد+یک مرتبه آیت الکرسی رکعت دوم: یک مرتبه حمد+ده مرتبه سوره قدر آخر نماز بگید اللهم صل علی محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الی قبر محمدحسین ابن احمد
16.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همگی به احترام آقا امام رضا (ع) بلند بشید👌👌 میخوایم یه سلام بدیم به آقامون🙂 🌹🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‌ وَ حُجَّتِکَ عَلَی مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‌🌹🌹 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
هدایت شده از رفیق‌شهیدم🤍🕊️
ای داد از جدایی . . . 🥺💔 ‌‌ 🌷 🤍🕊 🤍🕊 🤍🕊@rafigh_shahidamm
هدایت شده از جهاد تبیین🇮🇷
عموقناد به خاطر تصادف و ضربه مغزی چند روزه در بیمارستان بستری هست، جراحی مغز شده و به دعای خیر شما نیاز داره. عموقناد شاید مثل خواننده‌ها و سلبریتی‌ها برای رسانه‌ها مهم نباشه، اما ما یادمون هست که خیلی برای شادی و خنده کودکی ما تلاش میکرد. به رسم ادب و قدرشناسی برای سلامتش دعا کنید🙏🏻
تب ادمینی @K_r_z8888 آمار مهم نیست
هدایت شده از 💚 یا حسن مجتبی
22.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ان شاالله توفیق داشته باشیم و زنده باشیم هرهفته چهارشنبه ها، به عشق مادرم فاطمه زهرا{سلام الله علیها} با به محضر مبارکشون توسل و عرض ادب میکنیم 🌱💚 اَجر قرائت این هفته هدیه به روح مطهر 🙏🏻 @emamhasan_118