eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس محمد قپانی 🍃🌷🍃 درسال1347 درمحله نارمک درخانواده اي متدين ديده به جهان گشود. در سالگي به عضويت (مسجد حضرت ابوالفضل🌷) افسريه در آمد. 🍃🌷🍃 هميشه خانواده ودوستان خود را به پيروی از سخنان امام خميني (ره) سفارش می کرد و واقعا از صميم قلب عاشق امام بود . 🍃🌷🍃 از روز عضو شدن در بسيج در پي رفتن به و به اسلام بود ، اما به علت بودن ، مسئولان بسيج اجازه رفتن به را به وی نمی دادند . 🍃🌷🍃 ولي ايشان با دست کاری در وکپی گرفتن از آن بالاخره خود را به رساند و به خويش دست يافت . 🍃🌷🍃 بعد از سال خدمت به گفته به 21 حمزه اعزام گرديد وبه عضويت پاسداران انقلاب اسلامي در آمد . 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔 🦋🦋🦋
قسمت پنجم زمانی که داشت سوار اتوبوس می‌شد شروع کرد به اشک ریختن،خواهرم پرسید چرا گریه می‌کنی؟ جواب داد: "نگران رقیه و زندگی وی هستم، مواظبش باشید."😭😭 🍃🌷🍃 پس از گذشت یک ماه و حضور در علیه کومله‌های در شهر ظاهراً سپاه بدنبالش به روستا آمدند و سراغش را از پدر و عمویم می‌گیرند. پرسیدند: آیا به خانه برگشت؟ همه تعجب کردند و گفتند که حدود یک ماه عازم شده. نیروهای نظامی تصور کردند که از فرار کرده و این حدود ماه طول کشید. 🍃🌷🍃 طبق گفته‌های را جاده سرورآباد یکی از روستاهای شهر مریوان از استان کردستان به همراه که از شهرستان بود، پیدا کردند که بدست منافقان کومله به رسیده بود😭😭 🍃🌷🍃 را با طریق مختلف شکنجه داده بودند😭، از سیگار، داغ گرفته تا جوش به طوری که از چیز‌هایی را آورند اما موفق و این با تیر از گردن بر به پایان رسید که منجر به شد. 😭😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم و یکی دیگر از این : پسرم با وجودی که بود و کمی داشت اما هر وقت به می آمد مقداری پول به مادرش میداد تا بین سرپرست روستا کند. 🍃🌷🍃 دوران کودکی شلوغی داشت خصوصأ از مدرسه که می آمد معلوم بود در مدرسه کلی اذیت کرده و همه خانه پر می شد از صدای 😭😭 🍃🌷🍃 خیلی کم در روستا بود اما وقتی برای دید و بازدید می آمد همه جوانان روستا را جمع می کرد و به انجام دادن کارهای در روستا می کرد و با بچه های روستا در زمین خاکی والیبال بازی می کرد. ورزش مورد اش بود.😭 🍃🌷🍃 یکی از میگفت، محدوده ای که می رفت چون خیلی بود کمتر کسی از به آن می رفتند . اون روز که با ماشین را جهت پست دیده بانی جابه جا کرد بعد از پیاده کردن نیرو،  نیروهای داعشی ماشین را به می بندد . می گوید: هنگامی که شد صدای داعشی ها را میشنیدیم. که از بی سیم می گفتند: یکی از آنان را زدیم و زود برویم را برداریم و را کنیم .😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت پنجم و یکی دیگر از این : پسرم با وجودی که بود و کمی داشت اما هر وقت به می آمد مقداری پول به مادرش میداد تا بین سرپرست روستا کند. 🍃🌷🍃 دوران کودکی شلوغی داشت خصوصأ از مدرسه که می آمد معلوم بود در مدرسه کلی اذیت کرده و همه خانه پر می شد از صدای 😭😭 🍃🌷🍃 خیلی کم در روستا بود اما وقتی برای دید و بازدید می آمد همه جوانان روستا را جمع می کرد و به انجام دادن کارهای در روستا می کرد و با بچه های روستا در زمین خاکی والیبال بازی می کرد. ورزش مورد اش بود.😭 🍃🌷🍃 یکی از میگفت، محدوده ای که می رفت چون خیلی بود کمتر کسی از به آن می رفتند . اون روز که با ماشین را جهت پست دیده بانی جابه جا کرد بعد از پیاده کردن نیرو،  نیروهای داعشی ماشین را به می بندد . می گوید: هنگامی که شد صدای داعشی ها را میشنیدیم. که از بی سیم می گفتند: یکی از آنان را زدیم و زود برویم را برداریم و را کنیم .😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷