🌷شهید نظرزاده 🌷
#ارادت_ویژه ارادت خاصی به #شهید_کاظمی داشتند همیشه می گفتن من همه #زندگیم رو مدیون این شهید هستم یک
رهبرمعظم:
شهید کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم:
●یکى اینکه دعا کنید من روسفید بشوم
●دوم اینکه دعا کنید من #شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهاى مهم را گذراندید، نباید بمیرید🚫؛ شماها #همهتان باید شهید شوید🌷؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد👌.
#سرداردلها
#شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رهبرمعظم: شهید کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: ●یکى اینکه دعا کنید من روسفید بشوم
5⃣1⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸« #احمد چند مشخصه اصلی داشت که همه اینها را از امام گرفت و این درست است که همه اینها از #مکتب_اسلام است؛⚡️ اما #امام به عنوان یک الگوی مجسم بود👌
🔹 و ما وقتی در جنگ نگاه می کردیم،احمد هم در این چیزهایی که من ذکر می کنم از همه ما #برجسته تر بود.
🔸 احمد پنج مشخصه🖐 مهم داشت که اینها در دوره جنگ در #لشکرنجف دیده می شد که ما وقتی به لشکر نجف نگاه می کنیم هیچ چیز در ذهن 💭ما غیر از احمد نمی آید🚫.
🔹یکی از مشخصه های بارز احمد #زیرکی بود.
حالا به معنای درست آن #تدبیر بود.
منتظر نبود❌ که در قرارگاه بگویند خط حد لشکرت چه می شود.
🔸 همیشه وقتی درباره منطقه #عملیاتی بحث می شد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه می کرد👌 لذا موافقت هایش✓ معنا داشت و مخالفت هایش✘ هم معنا داشت.»
🎤راوی: #سردارقاسمی
#شهید_احمد_کاظمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🍂🍃🍂🍃 رفتیم ز داغ #تربتی پنهانی گمنام چو #عاشقان خانطومانی گفتیم فناکنیم حتی #تن خویش در یادِتو چ
💫 از زبان #مادر شهید مجید قربانخانی💫
#شهید_مدافع_حرم...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#داستان_یک_تحول مصاحبه خانم قربانی در مورد 🌷شهید مصطفی صدرزاده🌷 در برنامه از لاك جيغ تا خدا #شهدای
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚
خودش #قبل_از_شهادت به دوستانش گفته بود که فردا فقط با یک گلوله💥 شهید میشوم و حتی ساعت⌚️ شهادت خودش را به دوستان خود گفته بود.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_تاسوعا
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚 خودش #قبل_از_شهادت به دوستانش گفته بود که فردا فقط با یک گلوله💥 شهید میشوم و حتی ساعت⌚️ شه
#دلنـــوشتــــه 📝
دلـ❤️ـم هوای #راهیان_نور_سوریه دارد.
🌷 #شهیدمصطفی_صدرزاده در یادداشتی📝 به دوستان بسیجی خود مینویسد:
✍چه میشود روزی #سوریه امن و امان شود و کاروان راهیان نور💫 مثل ✓شلمچه و✓ فکه به سمت حلب و دمشق راه بیافتد 🚌…
فکرش را بکن💭
راه میروی و راوی میگوید🎤
🔺اینجا قتلگاه #شهیدرسول_خلیلی است
🔻یا اینجا را که میبینی همان جایی است که
#مهدی_عزیزی را دوره کردند و شروع کردند
از پایش زدند تا … #شهید شد 😔…
🔺یا مثلا اینجا همان جایی است که
#شهیدحیدری نماز جماعت 📿میخواند ….
🔻 #شهیدبیضایی بالای همین صخره⛰ نیروها
را رصد میکرد و کمین خورد ….
🔺#شهیدشهریاری را که میشناسید همینجا با
لهجه آذری برای بچهها مداحی🎤 میکرد ….
🔻یا #شهیدمرادی آخرین لحظات زندگیش را
اینجا در خون خودش🌷 غلتیده بود …
🔺یا #شهیدحامدجوانی اینجا عباسوار
پرکشید🕊.
🔻خدا بیامرزد #شهیداسکندری را همینجا
سرش بالای نیزه رفت 🕊
♦️و #شهیدجهادمغنیه در این دشت🌾 با
یارانش پر کشید
🌷شـادے ِ مَردُم این شهر پس از آزادیست…
🌷دل من تنگ #شهیدیست که جایش خالیست…
#شادی_روحشون_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#روزشمار_غدیر 🗓2روز تا روز عبادت "یوم العباده" باقیست... 📩 #پیشنهادتبلیغی⬇️ هر فرد می تواند با #ه
#روزشمار_غدیر
🗓2 روز تاروز به پاخاستن "یوم القیام"باقیست
📩 #پیشنهادتبلیغی⬇️
هر فرد می تواند با ارسال #پیام_تبریک غدیر بر روی گروه ها و شبکه های اجتماعی در #فضای_مجازی عید امامت را یادآوری کند.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5875419783805010405.mp3
7.07M
🎤🎧🎤
#اتفاقی_که_در_غدیر_افتاد ...
📌کاری مشترک از:
#حسین_رحیم_زاده
#هادی_رضابنده_لو
عالیه گوش بدید👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺یادم میاد مقداری از #موهای اطراف سرش کمی سفید شده بود... هر وقت جلوی #آینه می ایستاد و خودش را می
🔻فرازی از وصیت نامه #شهید مدافع حرم #سجاد_طاهرنیا 🌷
محمدحسین عزیز، شما را ندیدم، اما می دانم که شما هم مثل #خواهرت هدیه ی #حضرت_رقیه (س) به من هستید.
با این که خیلی دوست داشتم ببینمت، اما نشد. چون من صدای کمک خواستن #بچه های شیعیان را می شنیدم و نمی توانستم به صدای کمک خواستن آنها #جواب ندهم.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بزرگـی می گفتـــــــــ: برای رســـــیدن بـــه کبــــــریا بایـــد نـه کبــــــر داشـــــت ، نه ر
من همیشه میگویم ازدواجمان💍 از دو #توسل شروع شد. ماجرای این توسل کردن برای خودمان خیلی جالب بود. شهید نوری همیشه میگفت من، شما را از #حضرت_زهرا(س) گرفتم
#شهید_علیرضا_نوری 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
من همیشه میگویم ازدواجمان💍 از دو #توسل شروع شد. ماجرای این توسل کردن برای خودمان خیلی جالب بود. شهی
6⃣1⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#همســـــرانه
•●❥❥ نماز عشـــــق ❥❥●•
🔰دومین روز #عقدمون در منزل پدرم در نماز مغرب مشغول عشــ❤️ـــق بازی با #معبودش بود که محـــــو تماشای او شده بودم😍.صوت زیبای نمازش #آرامش حقیقی را بر من نازل می کرد.
🔰همان شب #نمازعشا را پشت سرش ایستادم و به او اقتدا کردم☺️ و از آن به بعد نماز جماعت دو نفره مان💕 به امامت #مـــــردی برگزار میشد که همواره در قنوتش «اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک »🌷 میخواند و فروتنی در مقابل معبود در #سجده هایش نمایان بود👌.
🔰حالا که نمیشود جماعت های #دونفره مان را به مردانگی اش اقتدا کنم😔، نذر کرده ام که در #اذانم موذن ایه های جهاد✊ او باشم ...
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
#نقل_از_همسر_شهید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چقدر آراااام و زیبــا خوابیده ای😍😌 #خوابِ قشنگی است نـــ
وقٺے همہ #تعلقاٺتــــــ را بگذارے و بروے
یعنے از میان همــــہ #داشٺہهایتــــ
فقط #شہادتــــ را ڪم داشٺے..
شهید لبنانے مدافع حرم
#شهید_احمد_مشلب🌷
معروف به شهید B.M.W سوار!
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
narimani-navadiha-ir_c7d10.mp3
7.17M
🎵 #صوت_شهدایی
🌴میگفت میخوام برم بشم فدای زینب
🌴یه عمره که شنیدم از غمای زینب
🎤🎤سید رضا #نریمانی
#بسیار_زیبا_و_دلنشین👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
چند باری #خوابشو دیدم یکیش رو اگه بخوام بگم اینه که #مادرم خیلی بی تابی میکرد
میگفت نکنه #محسن درد کشیده موقع #شهادتش 😭😭
خیلی #اذیت میشد...😔
همون موقع ها بود که خواب دیدم ازش پرسیدم محسن واقعا دردی نکشیدی؟؟!!
لبخند زد و گفت حتی یه ذره هم دردی احساس نکردم☺️ چند بار گفت با همون آرامش و لبخندی که داشت🙂
راوی #خـواهـرشهیـدحججـی🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه7⃣8⃣ 💠تنبیه رزمنده ....😢 🔸بچه های #گردان_کربلا، مانند دیگر گردان های لشکر 7 ولی عصر (عج
🌷 #طنز_جبهه8⃣8⃣
💠 انفع المعارف
#قال امام علی (ع) : من عرف نفسه ؛ فقد عرف ربه
🔸در پادگان #کرخه مستقر بودیم . #گرما 🌞 بیداد می کرد. برای در امان ماندن از تابش #سوزان خورشید به چادرها پناه می بردیم. اما هوای دم کرده چادرها هم بیشتر کلافه مان می کرد. از همه بدتر، زمین کرخه بود که #عقرب های زیادی داشت.
🔹همیشه زیر پتو و لباسهایمان چند #عقرب پیدا می شد. عقرب ها اکثرا در #تابستان از زمین بیرون می آیند. به خاطر همین هم تا دلتان می خواست دور و بر ما عقرب تاب می خورد.
🔸یکی از راههایی که با آن، عقرب ها را به #دام می انداختیم این بود که کش گتر ( کش دم پاچه شلوار نظامی) را در سوراخ عقرب فرو می کردیم. عقربها از #کش خوش شان می آمد، نیش های خود را در کش فرو می کردند و این طور به دام می افتادند.
🔹ما آن کشها را از سوراخها در می آوردیم و عقربهای متصل به آن را می کشتیم. کم کم #شکار_عقرب بین بچه ها عادی شد و ترس آن از بین رفت.
🔸 یک روز من و بهمن صبری پور با هم قرار گذاشتیم تا برای شکار 🎣 عقرب های بزرگتر به وسط بیابان برویم. برای این کار یک #بیل و یک #آفتابه آب هم با خود بردیم.
🔹سرگرم کار خود بودیم که #روحانی گردان از کنار ما رد شد و ما را در آن حال دید.
ظهر، حاج آقا بین دو #نماز ظهر و عصر به ایراد سخنرانی پرداخت.
🔸بحث آن روزش درباره #خودسازی بود. از شانس خوبمان 😔یکهو وسط سخنرانی چشم حاج آقا به ما دو نفر افتاد. نگاهی به ما کرد و گفت :
" به جای اینکه تو بیابون راه بیفتید، عقرب بگیرید، دنبال گرفتن عقرب های #نفس_خودتون باشید "
🔹من و بهمن سرمان را پایین انداختیم و #چیک نمی زدیم. عیسی نریمیسا که از بچه های #شوخ_طبع و دوست داشتنی گردان بود نگاهی به ما انداخت. او رو به حاج آقا کرد و گفت :
" حاج آقا ... تازه نمی دانید این دو تا دارند به همه #یاد می دهند که چطور #عقرب بگیرند "
با حرف عیسی که می خواست مثل همیشه روغن داغ ماجرا را بیشتر کند، همه بچه ها زدند زیر #خنده ....😄☺️
🌹شادی روح پر فتوح و مطهر
شهید بهمن صبری پور و شهید عیسی نریمیسا ... صلوات 🌹
راوی : "شهید مصطفی رشیدپور "
گردان جعفر طیار (ع)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
همیشه میگفت دوست دارم بچهم #کتابخون باشه.📚
میگفت بزار به دنیا بیاد خودم کتابخونش میکنم.📔
اعتقاد داشت بچهها از کودکی باید #اسلام رو بشناسن👌
خیلی ناراحت بود که ما دین رو فقط #ارثی داریم و چیزی از اون نمیدونیم😔
میگفت برای بچههای الان باید با دلیل و مدرک و از کتابهای معتبر اسلام رو معرفی کنی👌
شهیـد مدافـع حـرم میثم نجفـے🌺🍃
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
7⃣1⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠خبر از هادى....
🔰مجری صدا و سیما جناب آقای نظام اسلامی، خاطره ای از شهر #چترودکرمان و
شهدای گمنامی🌷 که در آنجا به خاک سپرده شده اند، می گوید:
🔰زمانی که برای اجرای مراسم تدفین سه #شهیدگمنام به شهر چترود که به نام فاطمیه✨ (چترود تنها شهری است که به نام بی بی فاطمه زهرا (س) گنبدی بنا کرده و پس از آن نام شهر به فاطمیه تغییر یافته است) تغییر نام داده است، سفر کرده بودم
🔰بعد از مراسم تدفین سه شهید، غروب🌥 هنگام زمانی که مشغول نوحه سرایی و #عزاداری برای این عزیزان بودیم جوانی از میان جمعیت برخاست و تقاضا کرد #مطلبی را بیان کند. دیگران در حالی که با نگاه هایشان😐به وی تشر می زدند می خواستند مانع صحبت وی شوند که با سماجت این جوان اجازه داده شد✔️ حرفش را بزند.
🔰جوان نقل کرد: «امروز صبح☀️ که برای تشییع می آمدم پر از #تردید بودم، دلـ❤️ـم گرفته بود. ناامید بودم. زمانی که از زیر تابوت⚰ یکی از همین #شهدا گرفته بودم و پیش می رفتم به جای تکرار جمله های مداح خطاب به این شهدا گفتم: امروز باید #نشانه ای به من نشان دهید تا باور کنم که هستید👌 و تردیدم را از بین ببرد. به نوحه سرایی گوش نمی کردم و با این شهید #دردودل می کردم».
🔰این جوان ادامه می دهد: «بعد از #نمازظهر خوابیدم و در عالم رویا جوانی را دیدم که به سویم آمد و گفت: من همان #شهیدی هستم که امروز در زیر تابوت من گلایه می کردی😊، آمدم تا به تو بگویم که #امیدوارتر باش و باور داشته باش. جوان می گويد؛ به شهید گفتم: تو به درخواست من پاسخ دادی✓، آیا تو هم درخواستی از من داری⁉️
🔰شهید در رویا 💭به من گفت: آری. من « #هادی_راستی» هستم. برو به آدرس منزل ما در #اهواز، فلکه چهارشیر، کوچه ... نشان به آن نشان که مرا در محله به نام دانشجوی #مفقودالاثر می شناسند، به #مادرپیرم بگو که دیگر منتظر من نباشد✘ و نشانی مرا در اینجا به او بده.»
🔰نظام اسلامی ادامه داد: وقتی مشخصات شهید را به رییس بنیاد شهید #خوزستان به نقل از این جوان ارائه کردیم. ۴۰ دقیقه بعد رئيس #بنیادشهید خوزستان تماس گرفت 📞و گفت: استعلام کردیم. مشخصات صحیح است👌. نظام اسلامی در پایان سخنانش گفت: بعد از مدتی که به آدرس مورد نظر مراجعه کردیم در پاسخ به زنگ در🚪، پیرزن رنجوری به محض بازکردن در پرسید: از #هادی_من خبر آوردید؟
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهیدی که بعد از #شهادت هم هوای فرزندانش را دارد #شهید_محمد_یزدی_علی_آبادی🌷 #بخوانید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shah
8⃣1⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 #شهیدی که بعد از #شهادت هم هوای فرزندانش را دارد
🌷چند سالی از #شهادت_محمد می گذشت. پسر بزرگم "مرتضی" به سن مدرسه🎒 رسیده بود. یک روز وقتی از #مدرسه برگشت، در حالی که اشک می ریخت😭 از من تقاضای #پول کرد.
🌷مقداری #پول خُرد به او دادم . آنها را پس زد، اسکناس💵 می خواست. در خانه اسکناس نداشتم🚫 تا ساکتش کنم . آنقدر نوازشش کردم و قربان صدقه اش رفتم تا #آرام شد و خوابید😴.
🌷کنارش دراز کشیدم، کم کم #پلکهایم سنگین شد و به خواب رفتم. در عالم خواب #محمد به من گفت :«فاطمه علت گریه ی مرتضی چیست⁉️»
🌷گفتم :« اسکناس می خواهد، در حال حاضر در خانه🏡 اسکناس ندارم تا به او بدهم.» گفت :« به #انباری برو ، داخل پارچی که به مرتضی جایزه🎁 داده اند، چند اسکناس #پنجاه تومانی است; بردار و به او بده. »
🌷از خواب بیدار شدم، به انباری رفتم. داخل #پارچ را نگاه کردم، چند اسکناس💵 در آن بود. آنها را برداشتم و به #فرزندم دادم.
🌷هر دو خندیدیم😄، او از سرِ شوق و من از سرِ #شکر; شکرِ حضور مردی که در نبود فیزیکش، باز هم هوای من و #فرزندانش را دارد👌 .
راوی: #همسر_شهید
#شهید_محمدیزدی_علی_آبادی_علیاء
📚برگرفته از کتاب:
ره یافتگان کوی یار
در ۱۳۳۹/۰۱/۱۵ در روستای علی آباد علیاء از توابع شهرستان زرند به دنیا آمد و در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ در عملیات #کربلای_5 به درجه رفیع #شهادت نائل آمد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh