eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27هزار عکس
5.8هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣4⃣2⃣ 🌷 ! 🌷نامزدم ٢٥ هزار تومان داده بود تا از طرف او برای خودم بخرم. داشتم می رفتم حرم.... داخل اتوبوس از کیفم ؛ خیلی ناراحت بودم. رفتم خانه ولی به کسی چیزی نگفتم. 🌷فردا صبح دیدم ٢٥ هزار تومان دستش بود. آن را به من داد و گفت: تو می خواستی چرا به من نگفتی؟! گفتم: من پول نمی خواهم. گفت: چرا می خواهی. ولی هر کاری کرد پول را قبول نکردم. آخرش با گفت: وقتی بابات گفته می خواهی، حتماً می خواهی! 🌷بابام؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم به اندازه یک دنیا شد. مادر نمی خواست زیر بار برود که بابا چه طوری به او گفته که من پول لازم دارم. آن هم ٢٥ هزار تومان! پیله شدم که گفت دیشب بابات رو دیدم. ٢٥ هزار تومان دستش بود. گفت: این پول رو بده به خدیجه سادات و بگو این قدر نخوره. من خودم هستم. راوى: خدیجه سادات فرزند شهید سید خلیل ر 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣4⃣3⃣ 🌷 🔹 تو دوران تحصیلش📚 چه مدرسه چه دانشگاه،خیلی شیطنت داشت ...اونقدرے که از دستش خیلے شاکے بودن😅 🔹و از این بابت خیلے میشد ... با تمام این ها ، اساتیدش واسش قابل بودندو دوستشون 😍داشت ... 🔹و به خاطر تنبیه ها و جریمه ها کینه💔 و دلخورےواسش به وجود نمیومد🚫... 🔹ولی بود ... اگر شیطنتے هم مے کرد، سعے داشت ایجاد نشه👌 ...آخر سال هم میرفت از اساتید مے طلبید ... ☺️ 🔹شاید فکرش رو نمے کرد، " شلوغ مدرسه و دانشگاه " بشه 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مادرش #چهل روز میهمان امامزاده شد و در این چله پیکر پسرش را از حضرت زینب س #طلب کرد. روز چهلم از #هوش رفت...تو #خواب دید چند خانم جلوی درشون اومدن و یه خانم چادری و با کرامت که رو گرفته بود با #دلخوری گفت، امانتی این زن رو بهش برگردونید، نگذاشت #امانتی اش پیش من بمونه...🌸 دو ماه بعد از #شهادت هاشم دوباره اون روستا فتح شد و پیکر تکه تکه شده ی هاشم از گوشه و کنار پیدا شد... #شهید_هاشم_دهقانی_نیا🌷 پ ن: عکس از لحظه #وداع با دوقلوهایش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مادرش روز میهمان امامزاده شد و در این چله پیکر پسرش را از حضرت زینب س کرد. روز چهلم از رفت...تو دید چند خانم جلوی درشون اومدن و یه خانم چادری و با کرامت که رو گرفته بود با گفت، امانتی این زن رو بهش برگردونید، نگذاشت اش پیش من بمونه...🌸 دو ماه بعد از هاشم دوباره اون روستا فتح شد و پیکر تکه تکه شده ی هاشم از گوشه و کنار پیدا شد... 🌷 پ ن: عکس از لحظه با دوقلوهایش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
♥️ ❣همسرم از همان اول ازدواج پیشنهاد داد، که هر وقت از من داری و نمیتوانی ابراز کنی، برایم بنویس📝خودش هم همین کار را میکرد. ❣عادت داشت قبل از خواب همه ی مسائل روز را کند. خیلی وقتها شبها برایم مینوشت✍ که امروز بخاطر فلان مسئله از من شدی، منو ببخش🙏 من منظوری نداشتم😔 آخرش هم یه جمله مینوشت ❣گاهی من کاغذ را که میخواندم، میگفتم: کدام مسئله را میگی⁉️ من اصلا یادم نمیاد😁 یعنی آن مسئله اصلا من را درگیر نکرده بود، ولی مراقب بود که نکند من دلخور شده باشم. به نقل از: همسرشهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh