4⃣4⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#من_خودم_هستم!
🌷نامزدم ٢٥ هزار تومان داده بود تا از طرف او برای خودم #هدیه بخرم. داشتم می رفتم حرم.... داخل اتوبوس از کیفم #دزدیدنش؛ خیلی ناراحت بودم. رفتم خانه ولی به کسی چیزی نگفتم.
🌷فردا صبح دیدم #مادرم ٢٥ هزار تومان دستش بود. آن را به من داد و گفت: تو #پول می خواستی چرا به من نگفتی؟! گفتم: من پول نمی خواهم. گفت: چرا می خواهی. ولی هر کاری کرد پول را قبول نکردم. آخرش با #دلخوری گفت: وقتی بابات گفته می خواهی، حتماً می خواهی!
🌷بابام؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم به اندازه یک دنیا #تنگ شد. مادر نمی خواست زیر بار برود که بابا چه طوری به او گفته که من پول لازم دارم. آن هم ٢٥ هزار تومان! پیله شدم که گفت دیشب #خواب بابات رو دیدم. ٢٥ هزار تومان دستش بود. گفت: این پول رو بده به خدیجه سادات و بگو این قدر #غصه نخوره. من خودم هستم.
راوى: خدیجه سادات فرزند شهید سید خلیل ر
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷پس از #رفتنتان مـــن نـہ از رفتـن ڪہ از #مانـدن مےترسم💔 مےترسـم، مـُرده بمــانم، #مُرده_بميــــــر
0⃣4⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹#محمدرضا تو دوران تحصیلش📚
چه مدرسه چه دانشگاه،خیلی شیطنت داشت ...اونقدرے که #اساتید از دستش خیلے شاکے بودن😅
🔹و از این بابت خیلے #سرزنش میشد ...
با تمام این ها ، اساتیدش واسش قابل #احترام بودندو دوستشون 😍داشت ...
🔹و به خاطر تنبیه ها و جریمه ها کینه💔 و دلخورےواسش به وجود نمیومد🚫...
🔹ولی #مودب بود ...
اگر شیطنتے هم مے کرد، سعے داشت #دلخورے
ایجاد نشه👌 ...آخر سال هم میرفت از اساتید #حلالیت مے طلبید ... ☺️
🔹شاید #هیچکس فکرش رو نمے کرد،
" #شاگرد شلوغ مدرسه و دانشگاه " بشه
#استادعــشق_وشــهادت🌷
#شهید_محمدرضا_دهقان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هوا گرفتہ و ابری هــوا غمانگیز است😔 #تونیستی ڪہ ببینی چقدر پاییز است🍂 . . . #شهید_هاشم_دهقانی_نی
مادرش #چهل روز میهمان امامزاده شد و در این چله پیکر پسرش را از حضرت زینب س #طلب کرد.
روز چهلم از #هوش رفت...تو #خواب دید چند خانم جلوی درشون اومدن و یه خانم چادری و با کرامت که رو گرفته بود با #دلخوری گفت، امانتی این زن رو بهش برگردونید، نگذاشت #امانتی اش پیش من بمونه...🌸
دو ماه بعد از #شهادت هاشم دوباره اون روستا فتح شد و پیکر تکه تکه شده ی هاشم از گوشه و کنار پیدا شد...
#شهید_هاشم_دهقانی_نیا🌷
پ ن: عکس از لحظه #وداع با دوقلوهایش
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻مادر شهید: 🔸هاشم هفت سال داشت که #پدرش به رحمت خدا رفت و به همین خاطر از همان کودکی👦 دلش میخواست
مادرش #چهل روز میهمان امامزاده شد و در این چله پیکر پسرش را از حضرت زینب س #طلب کرد.
روز چهلم از #هوش رفت...تو #خواب دید چند خانم جلوی درشون اومدن و یه خانم چادری و با کرامت که رو گرفته بود با #دلخوری گفت، امانتی این زن رو بهش برگردونید، نگذاشت #امانتی اش پیش من بمونه...🌸
دو ماه بعد از #شهادت هاشم دوباره اون روستا فتح شد و پیکر تکه تکه شده ی هاشم از گوشه و کنار پیدا شد...
#شهید_هاشم_دهقانی_نیا🌷
پ ن: عکس از لحظه #وداع با دوقلوهایش
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهدا♥️
❣همسرم از همان اول ازدواج پیشنهاد داد، که هر وقت #دلخوری از من داری و نمیتوانی ابراز کنی، برایم بنویس📝خودش هم همین کار را میکرد.
❣عادت داشت قبل از خواب همه ی مسائل روز را #حل کند. خیلی وقتها شبها برایم مینوشت✍ که امروز بخاطر فلان مسئله از من #دلخور شدی، منو ببخش🙏 من منظوری نداشتم😔
آخرش هم یه جمله #عاشقانه مینوشت
❣گاهی من کاغذ را که میخواندم، میگفتم: کدام مسئله را میگی⁉️ من اصلا یادم نمیاد😁 یعنی آن مسئله اصلا من را درگیر نکرده بود، ولی #پویا مراقب بود که نکند من دلخور شده باشم.
به نقل از: همسرشهید
#شهید_پویا_ایزدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh