eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷🌺🌷🌺🌷🌺 #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ای در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی، ناله سردادی و شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های . با سوز دلت بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان گریه کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت.روضه بخوان. برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو شاید در به رویمان باز شد. از وصیت مادر به دختر و بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر،یکی با دست های قلم شده یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت. در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. این پایان ندارد سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده ، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو خوشبخت می شوند. شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است.سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃ای شهید... در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،‌ ناله سردادی و شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد😔 🍃با سوز دلت بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. 🍃هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه بخوان. برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در به رویمان باز شد😭 🍃از وصیت مادر به دختر و بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم.. 🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده، یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت😞 🍃 در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. 🍃این پایان ندارد.... سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو می شوند. شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن❤️ ♡تولدت مبارک فرمانده♡ 🌺به مناسب سالروز ✍️نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳ 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه 📅تاریخ انتشار : ۲۲ تیر ۱۴۰۰ 🥀مزار : اصفهان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃دانه دانه می روند و کم می شوند مثل تسبیح مادربزرگ. آرام آرام ذکر می گفت و دلش آرام می شد اما من نگران دانه های تسبیح بودم که کم می شدند و چیزی از آنها باقی نمی ماند. روزگار هم شبیه همان تسبیح مادربزرگ است. فرق ندارد دهه شصتی باشند یا هفتادی یا حتی هشتادی... 🍃در آزمون دنیا روسفید می شوند و می روند و دل های شکسته بسیاری بدرقه راهشان می شود. اینکه باز هم قصه شهادت دیگری در راه است عجیب نیست اما تاریخ تولدِ جوان ۲۵ ساله لبنانی، داغ جاماندن را بر دلم تازه کرد. تنها چیزی که می توانست آقا علاء حسن خوشتیپ و خوش سیما را از دنیا و تعلقاتش جدا کند بود. عاشق بود و حسرت زیارت کربلا بر سر در قلبش جاخوش کرده بود. اما در عاشورای دفاع از حرم خواهر ارباب حاضر شد، شهید شد و به قافله ارباب پیوست... 🍃هنوز هم در باغ شهادت باز است. می توان مثل شهید علاء حسن نجمه، عاشق بود و خود را جایی در میان عکس های شهدا یا زندگی نامه هایشان پیدا کرد. دل کند از دنیا و اهلش و رفت. در تشییع پیکرش، دل شکسته مادرش بود و لباس سفیدی که وصیت کرده بود مادر بپوشد. مگر نهایت آرزوی یک مادر برای فرزندش، چیزی جز است و چه خوب عاقبت بخیر شد🕊 🍃حرفهای به جامانده از او برای خواهرش دنیای درس است و غیرت، کاش کمی بیدار شوند به خواب رفتگان این دنیای پر از رنگ های فانتزی. هرروز قصه یک شهید، دلم را می لرزاند و من تا نهایت آرزوی" يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة ً" پیش می روم اما به خود که می آیم پاهایم در غل و زنجیر گناه گرفتار است و دلم به تعلقات شیرین و کوچک دنیایی وابسته.... 🍃 نگاهی کن به ما که جاماندیم واسیر شدیم و بلاتکلیفیم. دردنیای گناه پیر شدیم دعایمان کن🤲 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز (نام جهادی تراب الحسین) 📅تاریخ تولد : ۱٧ شهریور ۱٣٧۱ 📅تاریخ شهادت : ٢٧ مهر ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ۱٧ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : لبنان_عدلون 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃دانه دانه می روند و کم می شوند مثل تسبیح مادربزرگ. آرام آرام ذکر می گفت و دلش آرام می شد اما من نگران دانه های تسبیح بودم که کم می شدند و چیزی از آنها باقی نمی ماند. روزگار هم شبیه همان تسبیح مادربزرگ است. فرق ندارد دهه شصتی باشند یا هفتادی یا حتی ... 🍃در آزمون دنیا رو سفید می شوند و می روند و دل های شکسته بسیاری بدرقه راهشان می شود. اینکه باز هم قصه دیگری در راه است عجیب نیست اما تاریخ تولدِ جوان ۲۵ ساله لبنانی، داغ جاماندن را بر دلم تازه کرد. تنها چیزی که می توانست آقا علاء حسن خوشتیپ و خوش سیما را از دنیا و تعلقاتش جدا کند بود. عاشق بود و حسرت زیارت کربلا بر سر در قلبش جاخوش کرده بود. اما در عاشورای دفاع از حرم خواهر ارباب حاضر شد، شهید شد و به قافله ارباب پیوست... 🍃هنوز هم در باغ شهادت باز است. می توان مثل شهید علاء حسن نجمه، عاشق بود و خود را جایی در میان عکس های یا زندگی نامه هایشان پیدا کرد. دل کند از دنیا و اهلش و رفت. در تشییع پیکرش، دل شکسته مادرش بود و لباس سفیدی که وصیت کرده بود مادر بپوشد. مگر نهایت آرزوی یک مادر برای فرزندش، چیزی جز است و چه خوب عاقبت بخیر شد🕊 🍃حرفهای به جامانده از او برای خواهرش دنیای درس است و ، کاش کمی بیدار شوند به خواب رفتگان این دنیای پر از رنگ های فانتزی. هرروز قصه یک شهید، دلم را می لرزاند و من تا نهایت آرزوی" يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة ً" پیش می روم اما به خود که می آیم پاهایم در غل و زنجیر گناه گرفتار است و دلم به تعلقات شیرین و کوچک دنیایی وابسته.... 🍃 نگاهی کن به ما که جاماندیم واسیر شدیم و بلاتکلیفیم. دردنیای گناه پیر شدیم دعایمان کن🤲 ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز (نام جهادی تراب الحسین) 📅تاریخ تولد : ۱٧ شهریور ۱٣٧۱ 📅تاریخ شهادت : ٢٧ مهر ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : لبنان_عدلون 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃ای شهید... در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،‌ ناله سردادی و شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد😔 🍃با سوز دلت بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. 🍃هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه بخوان. برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در به رویمان باز شد😭 🍃از وصیت مادر به دختر و بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم.. 🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده، یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت😞 🍃 در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. 🍃این پایان ندارد.... سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو می شوند. شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن❤️ 🌺شهادتت مبارک فرمانده. 🕊به مناسب سالروز ✍️نویسنده : 📆تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳ 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه 🥀مزار : اصفهان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید حمیدرضا زمانی🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨یا ارحم الراحمین 🍃نه نظامی بود، نه س.پ.ا.ه.ی! تراشکار ساده ای که دل در گرو عشقِ اولاد داشت. دل را تراشکاری کرده و قصری ساخته بود بهر خاندانِ محمد(ص). در یکی از شب های مهتابیِ خدا به سمت همسرش رو کرد و از بی تفاوت بودنش نسبت به حرم و اوضاع گله کرد. همان شب گلچین شد! لباس رزم پوشید و عزم جهاد کرد. به که رسید آرام گرفت؛ نفس میکشید و هر نفس، راه قلبش را طی میکرد؛ به جانش مینشست و جگر سوخته از فراقش را تسکین میداد. 🍃به همه گفته بود در آشپزخانه کار میکند تا مبادا دل نگران شوند، اما خانواده اش نیز میدانستند حمیدرضا آدمِ یکجا نشستن نبود. همین هم شد، رفت و آمد هایش زیاد شد و سیمش به آن بالایی وصل تر. لباس تک سایز ، در تن حمیدرضا جای گرفت و مهر به پیشانی اش خورد... 🍃 سه ماه دیگر قرار بود برای دومین بار پدر شود اما میان سیم های خاردار نفسش اسیر نشد و کودک ندیده اش را به سه ساله ی سپرد. پس از شهادت به خواب مادرش رفته و گفته بود: "فرزندم را به شما میسپارم، مواظبش باشید." از آن پس بود که مادربزرگ یادگار پسرش را همنام کرد تا او هم افتخاری شود پیشکش عمه ی سادات(س) ... 🍃بار آخری هم که به حلنا، دختر بچه اش، زنگ زده بود قول داده بود؛ حال هر که برایش عروسک میخرد چشم برهم میگذارد و با ناز دخترانه اش میگوید: "من نمی خوام بابام قول داده وقتی برگرده برام عروسک میاره". صبور باش حلنا! با حمیدرضا برادرت، راه پدر را در پیش بگیر و منتظر روزی بمان که پدر دست در دست (عج) به برمیخزد. صبور باش دختر جان، پدرت در راه است... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٧ اسفند ۱٣۶۵ 📅تاریخ شهادت : ٣ آبان ۱٣٩٣ 🕊محل شهادت : کربلا 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📸عکس| #شهید_مسعود_عسگری 🌷 #سالروز_شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰می گویند خدا را آفرید که گوشه ای از وجود خودش بر روی زمین باشد تا وقتی بنده ای را به زمین و اهلش هدیه🎁 کرد، او را به رسم امانت به آغوش مادر بسپارد. اصلا عشق واقعی♥️ همان محبت عزلت نشین دل . 🔰مسعود عسگری درآغوش پر مهر مادری بزرگ شد که آرزوهای بسیاری برای داشت. دوست داشت او را در لباس دامادی ببیند و هروقت برق چشمانش😍 خبر از آرزویش داشت، مسعود می گفت: "هروقت رسید خودم می گویم." 🔰مادر در ندایی از دل پسر برای دیدن دامادی اش و پسرش در انتظار ندایی از اهل آسمان💫 برای رسیدن به 🔰مقدمات را فراهم کرد و راهی شد. بی قراری مادرش شروع و هر بار با برگشتنش قرار به دل بی قرار💗 برمی گشت. در هر وداع او را امیدوار می کرد به دیدن دوباره اش اما آخرین بار گفت منتظرش نباش❌. دل مادر کاسه آبی شد که از چشمانش ریخت😭 و بدرقه راه پسرش شد. 🔰قلب مادر در تلاطم دریای نگرانی بی تاب و مسعود قدم به قدم به شهادت🌷 نزدیک تر شد. بدن مسعود با برخورد توپ تکه تکه شد. آنطرف حس مادری کار دست مادرش داد و اوهم تکه تکه ترک خورد💔 و شکست. چشم پسر فدا شد و چشم مادر به در خشک شد. دستش قطع شد و مادر دست شست از برگشتنش. پاهای مسعود قطع شد و زانوان لرزید. 🔰خدا اش را پس گرفت و صبر را به دل داغدار مادر عطا کرد. را که شنید محکم ایستاد. در مراسم وداع با دیدن بدن اربا اربا فرزندش به یاد جوان اشک ریخت و با دیدن دست جدا شده مسعود به یاد کربلا ناله زد😭 🔰آرزوی دامادی اش بر دل ماند. اما داغ سنگین نشسته بر قلب مادر به بهای فرزندش آرام شد♥️ ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۸ شهریور ۱۳۶۹ 📅تاریخ شهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۴ 🕊محل شهادت: حلب_سوریه 🥀مزار شهید: بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ↯پیام فرزند بزرگوار به دست اندرکاران عزیز کانال از زحمات بی دریغ شما کمال تشکر را دارم🌸 و از درگاه ایزد منان دراین شبهای عزیز سلامت و همه شما عزیزان راخواستارم🤲 پیکر پاک پدر عزیزم♥️ درسال 1365 "روز 23 " المبارک در بهشت رضا🌷 آرام گرفت در این شب عزیز از همه شما خوبان مخصوص دارم🙏 🖇ارادتمند 📌شادی روح این شهید عزیز که ان شاءالله عنایتی بهمون داشته باشن و ای نثار بفرمایید🙏 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ↯پیام فرزند بزرگوار به دست اندرکاران عزیز کانال از زحمات بی دریغ شما کمال تشکر را دارم🌸 و از درگاه ایزد منان دراین شبهای عزیز سلامت و همه شما عزیزان راخواستارم🤲 پیکر پاک پدر عزیزم♥️ درسال 1365 "روز 23 " المبارک در بهشت رضا🌷 آرام گرفت در این شب عزیز از همه شما خوبان مخصوص دارم🙏 🖇ارادتمند 📌شادی روح این شهید عزیز که ان شاءالله عنایتی بهمون داشته باشن و ای نثار بفرمایید🙏 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
من به این دارم و رسیده ام که تنها جامعه و فقط گوش به فرمان بودن است و لاغیر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
2.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ صدای نوید صفری را می شنوید …… برای شهادت هم شما باید دل بکنید هم دیگران از شما باید دل بکنن.... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh