🌷شهید نظرزاده 🌷
❤️✨❤️💥❤️✨❤️ 🌸حالا ڪھ #رفته اے☝️ مزارَت هر روز #گلباران🌷ِ گل و اشڪ😭 مےشود هر روز ...👌 🌸و من باوَر ک
7⃣0⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔰دوست شهید #بابکنوری
یک روز قبل از #سالگرد شهادت بابک بود.
هر طور #برنامه ریزی میکردم نمیتونستم خودم به مراسم برسانم.
از این که کارهایم پیچیده شده بود خیلی ناراحت بودم.
🔰به خودم میگفتم شاید بابک دوست ندارد به #مهمانیش برسم.
شب🌙 موقع خواب دوباره یادم افتاد و گفتم:
خیلی #بی معرفتی ، دلت ❤️نمیخواد من بیام❓
باشه ماهم خدایی داریم ولی بابک خیلی دوست دارم
هر چند ازت دلخورم.
🔰توی همین #فکر ها بودم که خوابم برد.
خواب بابک را دیدم:
بهت زده شده بودم #زبانم بند آمده بود.
بابک خانهی ما بود. میخندید 😁میگفت:
"چرا ناراحتی ⁉️"
گفتم :بابک همه فکر میکنن تو مردی .
🔰گفت:نترس ، #اسیر شده بودم آزاد شدم.
با هیجان بغلش کرده بودم به #خانوادم میگفتم:
ببینین بابک نمرده اسیر بوده.
بابک گفت:فردا بیا مهمونیم.
گفتم:چه مهمونی⁉️
گفت:جشن #سالگرد آزادیم.
🔰گفتم:یعنی چی⁉️
گفت:جشن آزادیم از اسارت این دنیا.
بغضم گرفت #شروع به گریه 😭کردم . از شدت اشک صورتم خیس شده بود از خواب بیدار شدم.
🔰با چشمای پر از #اشک نماز صبح⛅️ خوندم.
بر خلاف انتظارم تمام #مشکلاتم حل شد و نفهمیدم
چطوری رسیدم به #سالگرد بابک.
گفتم بابک خیلی مردی .
#شهیدبابکنوری🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃#گمنامی تنها برای #شهدا نیست❌ 🍃میتونی #زنده باشی و #سرباز حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی ✔️ 🍃ا
✨بســم رب الشهدا والصدیقین✨
5⃣2⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔰از جبهه بر می گشتم. وقتی رسیدم میدان #خراسان دیگر هیچ پولی💵 همراهم نبود. به سمت خانه🏡 در حرکت بودم . اما مشغول فکر الان برسم خانه #همسرم و بچه هایم👫 از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم⁉️ سراغ کی #بروم؟ به چه کسی رو بیندازم؟ خواستم بروم خانه #برادرم اما او هم وضع خوبی نداشت.😔
🔰سر چهار راه #عارف ایستاده بودم . با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند من اصلاً نمی دانم #چه کنم!
در همین فکر بودم که یکدفعه دیدم #ابراهیم سوار بر موتور🛵 به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم. تا من را دید از موتور پیاده شد مرا در #آغوش کشید.
🔰چند دقیقه ای #صحبت کردیم. وقتی می خواست برود اشاره کرد حقوق گرفتی ⁉️گفتم نه هنوز #نگرفتم ولی مهم نیست.دست کرد توی جیب ویک دسته #اسکناس در آورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمی گیرم خودت احتیاج داری.
🔰گفت: این #قرض الحسنه است . هروقت حقوق گرفتی پس می دی. بعد هم پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد و رفت.آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از #مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم.
خیلی دعایش🤲 کردم. آن روز خدا ابراهیم را رساند. مثل همیشه حلال #مشکلات شده بود.
#شادیروحشهدامونصلوات🌷
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
•
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh•
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 «آن سوی دیوار دل» 📌 روایتهایی #خواندنی از زندگی #شهدا 📖 کتاب پیش رو #مجموعهی 108 خاطرهی کوتا
📚 در بخشی از این #کتاب میخوانیم:
منطقه که بود، مدتها میشد من و #بچهها نمیدیدیمش. حسابی دلم❣ میگرفت.
🥀میگفتم: #اصلا تو که میخواستی این کاره بشوی، چرا آمدی من را گرفتی؟!
میگفت: پس ما باید بیزن #میماندیم
میگفتم: من اگر #نخواهم سر تو نق بزنم، پس باید سر چه کسی نق بزنم؟!
🌾میگفت: #اشکالی ندارد؛ ولی کاری نکن اجر زحمتهایت را کم کنی! اصلا #پشت پردهی همه این کارهای من، بودنِ توست که مرا #محکم میکند...
🥀 نمیگذاشت #اخمم باقی بماند. کاری میکرد که بخندم؛ آن وقت همه #مشکلاتم تمام میشد...🍁
✍🏻 راوی: همسر
# شهید_عباس_بابایی🌷
📚 آن سوی دیوار دل، ص ٨۰
#با_کتاب
#شهیدانه
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh