eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
7.9هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷 #ماجراى_اسلام_آوردن_یك_دختر_مسیحى #توسط_شهید_علمدار🌹 🌷☘🌷☘ #قسمت_اول (٢ / ١) 🌷
2⃣9⃣ 🌷 🌷☘🌷☘ 🔹روزی سر مزار سید نشسته بودیم. خانم من گفت: "من هرچه از خدا بخواهم با خواندن در کنار مزار سید بر آورده میشود." 🔸آن روز گفت: "آقا سید، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما می خوانم. از خدا می خواهم زیارت عمه سادات، (سلام الله علیها) را نصیب ما کند." 🔹روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت: "با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن. باور کردنی نبود شب ی بعد در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) نائب الزیاره سید بودیم!" 🌷☘🌷☘ 🔸در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هرکسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید می رود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود. 🔹هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: " فلانی(از همکاران محل کار)، این مطلب را بگو..." 🔸روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: "تو درباره ی سید مجتبی چی می گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل نشد." : "اتفاقا سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری!" از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: "سید پیغام داد و گفت: " مشکل اول تو با توسل به حضرت زهرا(سلام الله علیها) حل می شود. اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!" رنگ از رخسار دوستم پریده بود. گفت: درسته" 🌷☘🌷☘ 🔹توی سفر همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از کاروان  جلو آمد و گفت: "من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم. برو به این که می شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق می گیره برای اینکه بچه دار نمی شه. بگو آبروی خانواده در خطره." 🔸من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین مطالب را گفتم. نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت. می خواست آدرس سید را بپرسد. 🔹گفت: "با همان دختر شهید و همسر و فرزندش می خواهیم بریم سر مزار سید!" 🌷☘🌷☘ 🔸 به یکی از دوستانش گفته بود: "هروقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا را بخوانید. بار هم در و آن نام مادرم (سلام الله علیها) را ببرید." نقل از: 📚 کتاب"علمدار" کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی شادی روحش ❤️🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣8⃣ #خاطرات_شهدا🌷 💠 شهیدی که از مزارش بوی گلاب می آید. #شهید_عطری❤️🕊 🌷شهید #سید_احمد_پلارک در ز
2⃣5⃣1⃣ 🌷 شــ‌هید گـ‌منامی که با عنایت شهید نامـدار شد . . 🔸 🌷 در تهران متولد شد. 🔹وی قبل از اخذ دیپلم به جبهه های حق علیه باطل اعزام و در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین مفقود الاثر شد. ‌‌🔸سالها بود خانواده منتظر بازگشت عزیزشان بودند. 🔹در یکی از روزها خواهر شهید "ملاحسنی" بر سر مزار 🌷 (شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده می شود) در قاب بالای سر در یک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک می بیند که بالای سرش علامت وجود دارد. 🔸پس از بررسی، خانواده شهید پلارک را جویا می شود، خانواده ایشان می گویند شهید پلارک هر کدام از دوستانش که به فیض نائل می شد بالای سرش یک ضربدر می زد. 🔹معلوم شد که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده . 🔸خواهر شهید ملا حسنی شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم می دهد که به برادرم بگو یک نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد . ‌🔹این خواهر دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقود الاثر خود را در می بیند و او به خواهرش می گوید: "نمی خواهی مرا ببینی؟ من که برای دیدار شما آمده ام. خواهرش می گوید: کی؟ شهیدملاحسنی به او می گوید: " در نهج البلاغه سه شهید دفن کرده اند؛ قبر وسطی مربوط به من است. 🔸خواهر از خواب بلند می شود و تعجب می کند این چه خوابی است که بعد از 27 سال برادر شهیدش به خواب او می آید. 🔹در شب بعد مجددا" شهیدملاحسنی به خواب خواهرش می آید و می گوید: "نمی خواهی مرا ببینی؟ من منتظرت هستم." و مشخصات جنازه بی سر قبر وسط را به او می دهد. ‌🔸خواهر این شهید صبح اقدام به پرس وجو می کند و مطلب را با سپاه در میان می گذارد. پس از بررسی و یافتن همرزمان شهید و نحوه شهادت او، شهید مورد تایید قرارمی گیرد. 🌷شهید حمیدرضا ملاحسنی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣0⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷 🔹نزدیک "عملیات خیبر" بود. #زمستان بود و ما در اسلام آباد غرب بودیم. از تهران آ
3⃣0⃣2⃣ 🌷 💠 شهیدی که قبل از شهادت در قبرش خوابید. 🔸جعفر خیلی امام زمانی بود ✨و چهارشنبه‌ها رفتنش ترک نمی‌شد... 😊 🔹یه شب با همدیگه رفتیم شهدای قم. جعفر تویِ یه خوابید و بهم گفت: سنگ لَحَد رو بذار....😳 🔸یک ماه و نیم از این قضیه‌گذشت. ظهرِ تویِ‌طلائیه خمپاره خورد به سنگر و جعفر شهید شد😭 🔹 قبرهایِ زیادی تویِ‌گلزار شهدایِ قم حفر شده بود، اما پیکرِ جعفر رو دقیقاً توی همون که اون شب توش خوابیده بود. تازه کارِ جعفر در اون شب رو فهمیدم...😔💚 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#شهـردار_شهر_شهادت حتی یڪ قطعہ زمیـن بہ اندازه ی #قبر هم بہ نام خـود نزد!! نہ برای خود، و نہ برای برادرانش #حمیـــد و #علـی ...🍃 #سردارشهیدجاویدالاثر #شهید_مهدی_باکری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
2⃣0⃣3⃣ 🌷 💠هم نشینی با مردگان 🌷در سرپل ذهاب بر روی تپه ای بود که شده بود مقر ما. مقرها هم چادر⛺️ بود. جهت استقرار چادر، مجبور شدیم دو تا را نصف کنیم تا فضا صاف شود و بتوانیم چادر را برپا کنیم😟! 🌷شب ها 🌙که می خوابیدیم یا سرمان بود یا پاهایمان یا دستانمان. درختی🏕 هم در کنار چادر بود که جغدی شب ها در کنار آن آواز می خواند. اوایل بسیار می ترسیدیم😰، ولی بعداً عادی شد. داشتیم که خیلی می ترسید و شب ها می رفت در مقرهای دیگر می خوابید😅. حق هم داشت. چون ما حدود نیم متر زمین را گود کرده بودیم تا صاف شود. 🌷وقتی می خوابیدیم 😴عملاً در کنار خوابیده بودیم. من بهترین خواب ها و نگهبانی ها را در همین داشتم. شب ها در آن حال معنوی خوبی داشتم👌. راوى: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📎 #کلام_شهید 🍁خدایا تو میدانی ڪہ چقدر #مشتاق زیارت #کربلا بودم واین تنها آرزویی بود کہ با خودبہ #قبر بردم،باشد تا در آن دنیا از #ریزه‌خواران آن حضرت باشیم #شهید_داود_عابدی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید علمدار: هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید، 👈 #زیارت_عاشورا را بخوانید،سه بار هم در اول و
8⃣6⃣4⃣ 🌷 💠 شهیدی که با خواندن زیارت عاشورا بر سر مزارش حاجت میدهد👇👇 🌷 🔹روزی سر مزار سید نشسته بودیم. خانم من گفت: "من هرچه از خدا بخواهم با خواندن در کنار مزار سید بر آورده میشود." 🔸آن روز گفت: "آقا سید، من این زیارت عاشورا را به شما می خوانم. از خدا می خواهم زیارت عمه سادات، (سلام الله علیها) را نصیب ما کند."☺️ 🔹روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد☎️ و گفت: "با یک کاروان راهی هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن. باور کردنی نبود😃 شب ی بعد در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) نائب الزیاره بودیم!" 🌷☘🌷☘ 🔸در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هرکسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ می رود و با قرائت زیارت عاشورا📖 از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود🙏. 🔹هفته بعد سید را در عالم خواب😴 دیدم. گفت: " فلانی(از همکاران محل کار)، این مطلب را بگو..." 🔸روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: "تو درباره ی چی می گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. هم خواندم. اما مشکل من حل نشد."❌😔 گفتم: "اتفاقا سید برات پیغام📩 داده. گفته تو دو تا مشکل داری!" 🔹از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: "سید پیغام داد و گفت: " مشکل اول تو با توسل به حضرت زهرا(سلام الله علیها) حل می شود✅. اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!" رنگ از رخسار دوستم پریده بود😨. گفت: درسته" 🌷☘🌷☘ 🔹توی سفر همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از کاروان  جلو آمد و گفت: "من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم🚫. برو به این که می شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق می گیره😔 برای اینکه بچه دار نمی شه. بگو آبروی خانواده در خطره." 🔸من هم بعد از سفر🚌 به سراغ مزار سید رفتم و بعد از همین مطالب را گفتم. نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت📞. می خواست آدرس سید را بپرسد. 🔹گفت: "با همان دختر شهید و همسر و 👶 می خواهیم بریم سر مزار سید!" 🌷☘🌷☘ 🔸 به یکی از دوستانش گفته بود: "هروقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا را بخوانید. بار هم در ✓اول و ✓آخر آن نام مادرم (سلام الله علیها) را ببرید.👌" نقل از: 📚منبع/ کتاب"علمدار" کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی شادی روحش ❤️🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دستم نمیرسد به بلندای آسمان #شهادت🌷. اما دست به دامان تو میشوم #ای_شهید تا شاید ضمانتم را بکنی.
2⃣3⃣6⃣ 🌷 📚برشی از کتاب قصه دلبری (شهید محمدخانی به روایت همسر) 🔰د‌لـداده‌ ی اربـاب بـود درِ تابـوت⚰ را بـاز ڪردند ایـن فرصـت بـود.بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل . 🔰بدنـم بی‌حـس شـده ‌بـود، ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده‌ بـود . بایـد محمـدحسیـن را مـو بہ مـو👌 انجـام می‌دادم. 🔰پیـراهـن اش را از تـوی ڪیـف👜 درآوردم.همـان که می ‌پوشیـد. یڪ مشـکی هم بـود ، صـدایـم می‌لرزیـد . 🔰بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس👕 و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور . 🔰جـز زیبـایی چیـزی نبـود🚫 بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« می‌خواسـت بـراش ؛ شـما می‌تونید⁉️یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید😭. 🔰دسـت و پایـش را گـم کـرد. نمی‌توانست حـرف بـزند؛چـند دفعـه زد رو سینـه . بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد🎤.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود😭. 🔰نمی‌دانم بـود یـاآب باران🌧. پرسیـد:« چی بخونـم❓» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:« بگـو » نفسـم بالا نمی‌آمد . 🔰انگار یڪی چنـگ انداختـه‌ بود و را فـشار می‌داد😓 ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم.گفتــم : 🍂از حـرم تـا قـتلگـاه صـدا می‌زد حسـیـن دسـت و پـا می‌زد ؛ زینـب صـدا می‌زد حسـیـن😭 ... 🔰سینـه می‌زد برای محمـدحسیـن،شانـه هایـش تکـان می‌خورد. برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند ؛همـه را ؛ خـیالـم راحـت شـد . پیـشِ تـازه سینـه زده‌ بـود ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
پنجشنبه ڪہ میشہ دلها #بهونہ میگیرہ هرڪے میاد سر یہ #قبر ازش #نشونہ میگیرہ اما یہ #مادر غمگین و آرام میاد ڪنارِ #شهیدِگمنام #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣جایِ گِلِه ز فاصله ها گریه می کنم😭 💛با نام گـریه می کنم ❣من که تمام عمر ز داغت گریستم 💚در بین هم چه بسا گـریه می کنم ❣باید هزار سال برای تو گـریه کرد 💙قدر هزار سال گـریه می کنم ❣من سمت می روم و عابری به من 💜می گوید گـریه می کنم ❣تو خواستی كه حاجتِ من شد روا 💖بر نذرهای گشته ادا گـریه می کنم😭 ❣حالا تو بخش# بخش شدی "حا" شدی و "سین" 💛حالا تو را هجا به هجا می کنم ❣تو در ازای اشک به مـن بده 💚من در ازای کـرب و بلا گـریه می کنم😭 ⚜💢⚜💢⚜💢⚜💢⚜💢⚜💢⚜ 🌾این حسین کيست که در قلب همه جا دارد 🌾این همه عاشق دیوانه و شیدا دارد💞 🌾این حسین کيست که نام کـرمش در دو سرا 🌾این چنین پیش رتبه ی اعلا دارد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻پدر شهید: ⭐️داشت واسه خودش #خونه می ساخت. من و پدرخانمش سرخونش کار میکردیم. سعید هم عصرها بعد از س
5⃣7⃣9⃣ 🌷 💠 روایت عاشقی 🔰سعیدم اهل نماز و روزه و بود همیشه داشت. تا زمانی که  نماز نمی‌خواند سر سفره نمی‌نشست❌ خوش اخلاق، مهربان بود😊 بسیار به بزرگترها احترام می‌گذاشت غذا زیاد نمی‌خورد🚫 🔰می‌گفتم پسرم بیشتر بخور خیلی ضعیف هستی چون به   می‌رفت می‌گفت: اگر بروی کرمان و مناطق محروم مردم نان🍞 برای خوردن  ندارند و یا نان را  با  آب می‌خورند😔 مسلمان وقتی صبح بلند می‌شود در فکر دیگر مسلمان نباشد  نیست. 🔰بر رعایت تاکید داشت. حلقه صالحین💫 در روستاهای میاندورود برگزار می‌کرد. زمان تشییع  پیکر شهدای غواص⚰ از گلوگاه  تا رامسر همراه بود. 🔰یک شب در شهیدی که در سورک تشییع شد . در ساخت گلزار شهیدان🌷 خوشنام  حضور داشت  تمام احساس خوب  را از می‌گرفت😍 همه چیز دست خداست ما امانت هستیم. همه می‌گفتن می‌دهد. 🔰حاج سعید می‌گفت: اگه نظام  هستیم همه باید گوش به فرمان مقام معظم باشیم✊ اگر در  نجنگیم باید در مرزها و شهرهای ایران🇮🇷  با بجنگیم از طرفی  باید زمینه را برای فرج امام زمان (عج) فراهم  کنیم. 🔰باید زمینه‌ساز باشیم اگر بستگان💞 ابراز ناراحتی می‌کنند بگویید پس برای چه برگزار می‌کنند. اینها مقدرات  است و همه تحت فرمان هستیم هر چه خدا خواهد همان می‌شود👌 🔰مردن حق است ⚡️اما با عزت و در راه خدا مردن است. اگرصد بار بمیریم و زنده شویم به سعید می‌گفتیم برو. ما تاپای جان با ولایت هستیم. ✍راوی: پدر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh