شهرستان ادب
🔻بهشت
(شعری از #مبین_اردستانی به مناسبت میلاد #امام_رضا علیهالسلام)
▪️وقتی از ذوق و شوق زیارت
التهابِ جنون در سرم بود
چشمم افتاد به چشمهایش
خادم زائران حرم بود
دیدم از آتش عشق مولا
سوخته جامهی عقل و هوشش
شال سبزی چنان عاشقانه
دست انداخته روی دوشش
بیدل و شاد بود او از اینکه
حافظ حرمت شاه طوس است
مولوی مستیاش را ندارد
چون که او مست شمسالشموس است
در طوافی خوش و کودکانه
گشته بودم تمام حرم را
گرچه هر سوی آن آشنا بود
باز گم کرده بودم خودم را
رفتم و گفتم آقا ببخشید!
(محو در نور گنبدطلا بود)
گفتم آقا کجایید؟ هستید؟
(غرقِ دریای لطف رضا بود)
وه چه حال خوشی داشت سید
هرچه احوال خوش را چشیدم
هرچه رفتم به هر سو به هرجا
خوشتر از او به عمرم ندیدم
عاشقی را چه زیبا بلد بود
شور تازه به آب و گلم داد
گرچه سرخیلِ گمگشتگان بود
راه خوبی نشانِ دلم داد
وه که عاشق به او میتوان گفت
هرکه اینگونه سرگشته باشد
هرکه با پای دل صحن در صحن
دم به دم، رفته... برگشته باشد
آنطرفتر سوی کفشداری
کفشهای خودم را که بردم
فارغ از دیگران، کفشها را...
نه! خودم را امانت سپردم
با خودم گفتم اینجا بهشت است
هیچجا اینقَدَر محترم نیست
گفتم این من نه! این من نه! این من
لایق پاکیِ این حرم نیست
رفتم و در هوای زیارت
عاشقانه، چه بیخویش رفتم
هرچه از شرم پا پس کشیدم
با خجالت کمی پیش رفتم
چشم بستم، گشودم، چه دیدم؟
دیدم آری که ابر بهارم
آری آن هم چه ابری! چه ابری!
که ضریحی در آغوش دارم
السلام علیکی شنیدم
من نگفتم کس دیگری گفت
آخر آنجا که من من نبودم
آری از من من بهتری گفت
من نبودم، چه بودم؟ که بودم؟
هرچه بودم فراموش کردم
هرچه گفتم من دیگری گفت
من فقط مو به مو گوش کردم
هرچه دیدم به چشمی دگر بود
من به گوشی دگر گوش کردم
هرچه گفتم زبانی دگر گفت
بودنم را فراموش کردم
خیس باران فقط مویه کردم
از خودم شکوه کردم دمادم
حرفهای دلم را بلد بود
چیز دیگر نیامد به یادم
گفتم ای جان! دل من گرفته
دوست دارد ببارد بموید
ابر دلتنگِ هر سو دویده
غیرِ باران چه دارد بگوید؟
یادِ او خوش که خطّ نگاهش
دید بال کبوتر ندارم
یادِ من داد هر سو که رفتم
چشم از گنبدت برندارم
کاشکی تا ابد تا همیشه
بندهی آستان تو باشم
خادمِ زائرانت اگر نه،
زائرِ خادمان تو باشم
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/لحظه-های-بی-ملاحظه
#شعر_رضوی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻فراخوان ثبت نام در چهارمین دوره آزاد آموزشی #زنگ_شعر
▪️ثبتنام چهارمین دوره از دورههای آموزشی آزاد «مدرسۀ زنگ شعر» در دفتر شعرِ موسسۀ فرهنگیهنری «شهرستان ادب» آغاز شد. این دوره به صورت مجازی و در فضای «اسکایروم» برگزار خواهد شد. علاقمندان تا ۲۰ تیرماه ۱۳۹۹ برای ثبتنام در این دورهها، که با حضور مدرسان شعر و شاعران برتر کشور برگزار میشود، فرصت دارند. کلاسها از پایان تیرماه به مدت ۶ جلسه برگزار خواهد شد. این دوره با حضور شاعرانی چون آقایان دکتر #قربان_ولیئی، دکتر #اسماعیل_امینی، #علی_محمد_مودب، #میلاد_عرفانپور، #مبین_اردستانی، #سیدوحید_سمنانی برگزار میشود.
🔗 متن کامل این خبر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11638
☑️ @ZangeSher
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی #علی_محمد_مودب
از کتاب #چاپ_بیروت سرودۀ #علی_داودی،
#انتشارات_شهرستان_ادب در پرونده #بهاریه
🔗 برای تهیه آثار «علیمحمد مودب» و «علی داودی» به فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک مراجعه نمایید:
adabbook.com
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻دزدِ قدیم
(تازهترین سرودۀ انتقادی استاد #مرتضی_امیری_اسفندقه)
▪️«در هیچ دوره دزد چنین معتبر نبود
دزدی گناه بود در ایران هنر نبود
او را ندیده بود کسی و نمیشناخت
نامی نداشت دزد و چنین نامور نبود
خاور نمیشناختش و هیچ جلوهای
از او هر آینه به شبِ باختر نبود
دستش نبود رو و نمیزد به طبلِ فُحش
در پرده بود دزد و چنین پردهدر نبود
از او سراغ، اهلِ محل هم نداشتند
اینگونه در تمامِ جهان مشتهر نبود
دزد قدیم زحمت بسیار میکشید
سردرد داشت دزدی و بیدردسر نبود
دزدان قدیم در دلِ شب راه میزدند
در روشنایِ روز از آنها خبر نبود
دزدی شگون نداشت به وقتِ اذانِ صبح
دزدِ قدیم، سارقِ وقتِ سحر نبود
رویی نداشت دزد که حاضر شود به جمع
در خلق هیچ، از همه اینگونه سر نبود
میزد به چاک رویی اگر دیده بود گاه
یعنی به فکرِ خواستنِ آستر نبود...»
🔗 ادامۀ این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11646
🔗 آثار استاد امیریاسفندقه را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
www.adabbook.com/
#شعر_اعتراض
☑️ @ShahrestanAdab
🔻گفتوگوی چهل و یکم با عطار
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر کتاب #چهل_و_یکم اثر #حمید_بابایی، به مناسبت قیام تاریخی مردم مشهد در مسجد گوهرشاد)
▪️«چهل عدد کمال است و همین عنوان "چهل و یکم" بر روی جلد کتابی کافی است که شک ببریم نویسنده قرار است در ادامه سنت خودمان، ما را برساند به نقطه ویژه کامل شدن، به گاهِ تماشای وصال، به زمانِ تکامل، به وقت رسیدن. چند صفحه که میرویم جلو و می بینیم که پای تذکره الاولیاء عطار وسط کشیده شده، شصتمان خبردار میشود که این داستان همین طوری رهایمان نخواهد کرد و دستمان را توی دست کسی اهل کمال خواهد گذاشت، کسی که سری توی سرها درآورده باشد. با دیدن حرم امام رضا علیهالسلام در همان ابتدای کار متوجه میشویم که هر اتفاقی هست در همین مکان خواهد افتاد، منتها نمیدانیم چه چیزی در انتظار ماست. این نشانهها کافی نیستند تا ما با یک قصه سروساماندار روبهرو باشیم. میشود بیسلیقگی نویسنده همه آنها را تکه پاره اینجا و آنجای اثر پخش و پلا بپاشد و آخر سر هم اثر با اظهار فضلی تمام شود...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11647
#قیام_گوهرشاد
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی #محمدمهدی_سیار در دومین شب از #شب_های_شعر_اعتراض، ویژه #شعر_طنز
🔗 آثار «محمدمهدی سیار» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
AdabBook.com
#شعر_اعتراض
☑️ @ShahrestanAdab
🔻حاج آقا خاص
(تازهترین سرودۀ انتقادی دکتر #اسماعیل_امینی)
▪️به به از پروندۀ پر بار حاج آقای خاص
مدركش فوق تخصص از دهات هندوراس
در جوانی مدتی هم رفته حتی مدرسه
چند سالی درس خوانده، فوق فوقش شش كلاس
سالها نعره زده در هیئت تقسیم پست
وقت تقسیم مناصب جمع، شش دانگ حواس
نصب تقوی، نصب داغ مهر، حتی نصب ریش
جامع انواع ارزشهاست، حتی اختلاس
شركت و بانک و پاساژ و برج و ویلا مرحبا
سكه و وام و سهام و ارز و كوه اسكناس
در دیانت در سیاست در ریاست، پشت میز
عاشق انواع منصب بوده او در هر لباس
دین و دنیا را نباشد هیچ از دستش خلاص
بوده است و هست و خواهد بود حاج آقای خاص
🔗 #دلقک_و_شاعر_دربار مجموعهشعر دکتر امینی را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
AdabBook.com
#شعر_طنز
#شعر_اعتراض
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«سازمان ملل» به روایت #رومن_گاری | از کتاب #مردی_با_کبوتر
(چهلوپنجمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب، به مناسبت زادروز سرکار خانم #لیلی_گلستان -مترجم این اثر-)
▪️«از ساعت شش صبح، یعنی ساعتی که بخش جراید، اولین نسخههای روزنامههایی را که با عناوین بزرگ، حضور "مستأجر مخفی" را در سازمان ملل اعلام کرده بودند برایش فرستاد، دبیر کل تراکنار خود را به دست حکیمان سپرد.
حدود یک بعدازظهر به حد کفایت سلامتیاش را باز یافته بود تا با مشاوران اصلیاش مشورت کند.
او از ایشان خواست: "آرام باشید آقایان. آرام. خانم، شما هم بیست قطره والرین روی تکه قندی بریزید و به من بدهید. میخواهم نمونهای کامل از آرامش به دنیا اهدا کنم! حتا اگر از این آرامش بمیرم. سازمان ملل باید به دنیا..."
منشی دوای او را داد و گفت:
"بیست قطره والرین روی یک تکه قند."
"هان؟ چه میگفتم، کجا بودم؟"
بگتیر آرام گفت: "میگفتید که ما نباید دست و پایمان را گم کنیم...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11649/
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی استاد #مرتضی_امیری_اسفندقه در دومین شب شعر ضدآمریکایی #هرچه_فریاد
🔗 آثار استاد #امیری_اسفندقه را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
#ادبیات_ضدآمریکایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تو
(شعری از #مهدی_جهاندار)
▪️تهِ تهِ تهِ این ماجرا تو خواهی بود
تو خواهی آمد و آن آشنا تو خواهی بود
دلِ دلِ دلِ تنگم چه شکوهها دارد
بیا که پاسخ این بینوا تو خواهی بود
میِ میِ میِ هفتاد ساله میخواهم
دوای لکنت این بیتها تو خواهی بود
اگر سؤال و جوابی دوباره درگیرد
الستُ ربّک قالوا بَلی تو خواهی بود!
یکِ یکِ یکِ تقویمم از تو لبریز است
که ابتدا تو و تا انتها تو خواهی بود
پسِ پسِ پسِ این ابرهای تودرتو
خودِ خودِ خودِ آن روشنا تو خواهی بود
کمِ کمِ کم از اینجا شهید خواهم رفت
اگر اگر اگر آن دلربا تو خواهی بود
🔗 #عشق_سوزان_است مجموعهشعر «مهدی جهاندار» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/عشق-سوزان-است
#شعر_انتظار
☑️ @ShahrestanAdab
🔻همای ادب در ایران
(یادداشتی از #مجید_رضایی در سالگرد درگذشت علامه #جلال_الدین_همایی)
▪️«نسلی از ادیبان ایران از اواخر قرن قبلی ظهور کردند که فرهنگ و ادبیات قدیم فارسی را با تحولات جهان معاصر کردند. هنوز یکی دو بازمانده از ایشان، نفس در نفس ما دارند. نسلی که با علامه محمد قزوینی آغاز میشود و هنوز در محضر محمدرضا شفیعی کدکنی و مهدی محقق، ادامه دارد. آنها را از هر لحاظ محافظهکار میدانند؛ اما اغلب زندگی پر ماجرایی داشتند. از مبارزه دهخدا با حکومت تا وزارت گرفتن بهار، از تصحیح متون کلاسیک تا درکار آوردن زبان عامه، از تتبع ادبی تا همراهی با شاعران و نویسندگان رادیکال. جلال همایی یکی از آن شمار بود.
نقش مهمی که این مردان بازی کردند به دوره عبور ما از قدیم به جدید، بیارتباط نیست اما نمیتوان اهمیتشان را در همین دانست. آنها میراث گذشته را که داشت در طاقچه فراموشی و انحطاط تاریخی ما به باد میرفت جذب کردند و امکاناتاش را نشان دادهاند و بسیار هم اتفاق افتاد که میراث فارسی را در کار آوردند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11651
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی #غلامرضا_طریقی در جشن #سلام_ماه، اردیبهشت ۱۳۹۴
🔗 #گزینه_غزل «غلامرضا طریقی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/گزیده-غزل-غلامرضا-طریقی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻دل او
(شعری از #مرتضی_حیدری_آل_کثیر، به مناسبت شهادت #امام_جواد علیهالسلام)
▪️چون باد، اگر روی خودش پا نگذارد
آزادی خود را به تماشا نگذارد
کِل میکشد آیینه در آن لحظه که ماهی
لب بر لب انگور به شکرانه گذارد
در او بنگر درد علی (ع) را که محال است
غم ردی از آغوش خودش جا نگذارد
از سایۀ خود نیز جلوتر زده تا مرگ
بیرخصت او بر دل او پا نگذارد
این سان که گذر میکند از خویش به اکراه
ترسم که دری پشت سرش وا نگذارد
وقتی دلش آغشته به «یارب» شده، سم هم
تاثیر شگفتی به طپشها نگذارد
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تیرباران
(داستانی چندکلمهای از #ارنست_همینگوی، با ترجمۀ #الهه_هدایتی)
▪️شش وزیر کابینه را ششونیم صبح، جلوی دیوار بیمارستان تیرباران کردند. در حیاط بیمارستان چالهها پر از آب شدهبودند.
کف حیاط پرشده بود از برگهای ریخته شده سبز. باران شلاقی میبارید. جلوی همه پنجرهها را با میخ کوبیده بودند. یکی از وزیرها حصبه داشت. دوسرباز او را پایین آوردند و زیر باران حملش کردند. سربازها تلاش میکردند جلوی دیوار او را سرپا نگهدارند، اما نشست توی چاله آب. پنج وزیر دیگر، ساکت ایستاده بودند جلوی دیوار.
آخرسر افسر به سربازها گفت که برای سرپا نگهداشتنش تلاش نکنند. اولین تیر را که شلیک کردند، وزیر ششم نشسته بود توی چاله آب و سرش را گذاشته بود روی زانوهاش.
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
🔻همین
(شعری از کتاب #صبح_زود سرودۀ #سیدعلی_لواسانی)
▪️نرفته از یادم؛ آمد و نشست و گریست
دلش شکست خدایا! دلش شکست و گریست
همیشه مست که میشد، بلند میخندید
چه شد که مست شد و ناگهان نشست و گریست؟
چه رفت بر دلش آیا، چه بر سرش آمد
چه شد که خسته شد و باز چشم بست و گریست؟
چه چاره داشت؟ نمیدانم و نمیدانست
همین! گذاشت فقط دست روی دست و گریست
گریست؛ آینۀ هقهقِ کسی شده بود
اگر غلط نکنم عاشقِ کسی شده بود...
🔗 «صبح زود» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/صبح-زود
☑️ @ShahrestanAdab
🔻دنیای قشنگ مجازی نو
(یادداشت #علیرضا_سمیعی بر رمان #دنیای_قشنگ_نو اثر #آلدوس_هاکسلی، به مناسبت زادروز این نویسندۀ شهیر انگلیسی)
▪️«آلدوس هاکسلی از آن انگلیسیهایی است که روحیۀ آلمانی دارد. میدانید که توجه به علم (حتی در هنر) و مخصوصاً توجه به دقت عملی از ویژگیهای هنرمندان انگلیسی است. مثلاً "کانل دویل" میتوانست با دقت "شرلوک هلمز" خوانندههایش را سر ذوق بیاورد. ما ایرانیها همیشه انگلیسیها را با یکجور ژست اضافی در آدابدانی میبینیم: کسانیکه سرمیز نهار چنگال و دستمالی به بزرگی یک پتوی مسافرتی همراه دارند. اما هاکسلی به این دقت عملی شک کرده است. از اینرو آن روح انتقادی و رمانتیک آلمانی در آثارش به چشم میخورد. او در معروفترین رمانش، یعنی "دنیای قشنگ نو" تصویری از لندنِ آینده به دست میدهد. مردمی که از دورۀ جنینی تحت کنترل کامل ماشینها به وجود میآیند و تحت برنامهای از پیش تعیین شده بزرگ میشود. شاید در اولین نگاه، این کار را ادامۀ همان بدبینی به علم بدانیم که در سفر سوم گالیور به قلم "جاناتان سوییفت" نوشته شده بود...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11655
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی #افسانه_غیاثوند در دومین شب شعر ضدآمریکایی #هرچه_فریاد، آبان ۱۳۹۷
🔗 #عشق_ناگهان_است و #باغ_وحش، دو دفتر شعر سرکار خانم غیاثوند را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
#ادبیات_ضدآمریکایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻نامسلمان
(چند رباعی تازه از #میلاد_عرفانپور)
▪️کفریم، تو زنده کن به ایمان ما را
عیبیم، تو رحم کن بپوشان ما را
صبر تو کشاندهست به عصیان ما را
اینقدر مخواه نامسلمان ما را
▪️کی میشود از مهر تو، شرمنده نشد
یا بندهنوازی تو را بنده نشد؟
از خشم تو بندۀ گنهکار گریخت
اما به کسی جز تو پناهنده نشد
▪️آن محرم چشمههای تسنیم، کجاست
آن سینۀ خالی از غم و بیم، کجاست
گیریم که بگذرد خداوند از ما
ذوقی که بهشت را بفهمیم کجاست؟!
▪️اشک آوردم، آتش آه آوردم
هم نامه و هم روی سیاه آوردم
هرکس به تمنای تو چیزی آورد
من هیچ نداشتم، گناه آوردم
▪️با آنکه دمی نبوده خرسند از من
هرگز نبریدهاست پیوند از من
از این همه عیبپوشیاش حیرانم
انگار حیا کرد خداوند از من!
▪️از تن بگذر، تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
عریانی محشر است، در پیش رفیق!
احرام نبستی، کفنی بر تن کن
▪️ای نفس! تو را نمازِ خجلتباریست
هر رکعت تو، منت بیمقداریست
مغرور مشو، به داغ پیشانی خویش
در فاصلۀ دوسجده، استغفاریست
▪️در سینه، هزار عیب پنهان داریم
از کعبۀ دل، روی به شیطان داریم
هیچیم و غم فلان و بهمان داریم
موریم و گلایه از سلیمان داریم
🔗 آثار «میلاد عرفانپور» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
Adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سرخنگار سبزوار | پیجویی ردپای ستیهندگی و ستیزندگی در آثار #محمود_دولت_آبادی
(به قلم دکتر #حامد_صلاحی در زادروز این نویسندۀ معاصر)
▪️«محمود دولتآبادی نویسندهای است "مردمی" و برخاسته از توده مردم و نگاشتههای نگارینش رویه و سویه اجتماعی دارند؛ اما آیا این آثار از طعم و لون سیاسی هم برخوردار و بهرهمندند؟
سرمان فرومیافتد وقتی برمیخوریم به یکی "از رمانهای رئالیستی- جامعهگرای سیاسی و تاریخی با گرایش گاهگاهِ سوسیالیستی" (تسلیمی، ۱۳۹۳: ۱۳۷) و تازه جز کلیدر مواجهیم با جای خالی سلوچ، آوسنه باباسبحان، با شبیرو، گاوارهبان، عقیلعقیل، ققنوس، لایههای بیابانی، هجرت سلیمان و ... . به قول زندهنام نادر ابراهیمی:
"محمود دولتآبادی در مجموعه آثارش نویسندهای است که با یکدندگی در اندیشه دردهای مردم است و فقر و استثمار و ستم زمینداران و مالکان و ستمدیدگان بیحدوحساب طبقات مستضعف." (ابراهیمی، ۱۳۶۹: ۶۹)...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11656
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی #مهدی_مظفری_ساوجی در جشن #سلام_ماه، اسفند ۱۳۹۵
🔗 #به_شکوفه_سیب اثر «مهدی مظفری ساوجی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/به-شکوفۀ-سیب
☑️ @ShahrestanAdab
🔻طلسم
(شعری از #علی_سلیمیان)
▪️دل بریدم از تو اما دیگر این دل، دل نشد
آه از این عشق جز شرمندگی حاصل نشد
گریههایم رود شد دریا شد اقیانوس شد
شانهای امواج اشکم را ولی ساحل نشد
خواستم از نو بسازم این دل صدپاره را
تکهای کم بود از آن، پازلم کامل نشد
دیدمت با دشمنانم، خاک بر سر ریختم
چشمۀ رویایت اما در خیالم گل نشد
عکس تو دارد کماکان دلربایی میکند
چشمهای تو طلسمی داشت که باطل نشد
با خیالت زندگی کردم تمام عمر را
هرچه کردم بیخیال تو شود این دل، نشد
☑️ @ShahrestanAdab
🔻موبیدیک و یک حماسۀ نهنگی
(بررسی تمدن آمریکایی ذیل رمان #موبی_دیک اثر #هرمان_ملویل، یادداشتی به قلم #علیرضا_سمیعی)
▪️«نهنگ عنبر از آن ماهيهاي خجالتي است كه بيشتر وقتش را صرف گم وگور كردن خود در اعماق دريا ميكند. ميگويند يك بار آمده روي آب و حضرت يونس را بلعيده و به اين ترتيب در كتاب مقدس ثبت شده است. هيچ موجود زندهاي روي زمين بزرگتر از او نيست. و اين چيزها آدمها را وسوسه ميكند بروند توي كوكش تا سر از كارش در آورند.
هرمان ملويل پانزده سال قبل از جنگ داخلي شمال و جنوب در آمريكا نشست پشت ميز تحرير و يك سال و نيم تايپ كرد تا موبيديك را اول در لندن و بعد در آمريكا چاپ كند. دوران شلوغي بود و هي جنگ و بحران اقتصادي از پي هم آمدند تا در سراسر قرن نوزدهم كسي براي اين رمان بلندبالا، تره هم خرد نكند. اما در قرن بيستم فاكنر و لارنس حسابي در شهرت كتاب دم دادند و آنقدر در اين جا و آنجا خوانده شد تا اينكه در فهرست بهترين رمانها درآمد. تازه آن وقت بود كه اهميت كتاب و اصلا دهههاي ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰ معلوم شد...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11658
☑️ @ShahrestanAdab
🔻لبنان
(شعری از کتاب #چاپ_بیروت سرودۀ #علی_داودی)
▪️هی میخواستم گریه کنم هی
آبها
اشک دریا را پوشانده بود
هی این دریا که بیمقدّمه آمده در سفرۀ دل من
با لختهلخته ماهی
هی...
لبنان را بهخاطر میسپرم
زنی در ایوان غروب
چشم بهراهِ فرزند اروپاییاش
و شویی که از جنگ بازنخواهد گشت
*
دریا مردی را که با خود میبرد دیگر نخواهد دید
🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/بی-کتابی
#من_قلبی_سلام_لبیروت
☑️ @ShahrestanAdab