شخصیت پردازی در داستان بلند بیشتر از داستان کوتاه صورت میپذیرد و تا اندازهای به خصوصیات رمان نزدیک میشود.
از مشهورترین داستان بلندنویسان خارجی میتوانیم به لئو تولستوی، فرانتس کافکا، هنری جیمز، ارنست همینگوی و از داستان بلند نویسان ایرانی به صادق هدایت، بزرگ علوی و نادر ابراهیمی اشاره کنیم.
رمان
رُمان چیزی بین داستان کوتاه و داستان بلند است. تعداد کلمات رمان در حدود 50 هزار کلمه است.
در دو قرن گذشته، رمان تبدیل به یکی از مهمترین اشکال ادبی شدهاست. کلمه «رمان» یک واژه فرانسوی است.
رمان در معنای مدرن آن، زیرمجموعه داستان طبقهبندی میشود. گرچه به اشتباه تصور میشود که رمان، از داستان بلند بلندتر است.
رمان نویسان ایرانی مثل زویا پیرزاد، نادر ابراهیمی، محمود دولت آبادی، علی محمد افغانی و مصطفی مستور را نام ببریم.
داستانک
داستانک یا داستان کوتاهِ کوتاه داستانی حتی کم حجمتر از «داستان کوتاه» است.
داستانک نهایتاً باید بتواند در چند خط یا حداکثر یک صفحه نوشته منظور و مفهوم خود را برساند. داستانک برای جذابیت خود باید عنصری غافلگیر کننده یا شوکه کننده داشته باشد یا حاوی شوخی یا نمایش لحظهای باشد.
مثلاً به داستانک زیر توجه کنید:
وقتی بیدار شدم تمام تنم درد میکرد و میسوخت. چشمهایم را بازکردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده است!
او گفت: «آقای فوجیما. شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید».
با ضعف پرسیدم: «من کجا هستم؟»
آن زن گفت: «در ناگازاکی»
#داستان_کوتاه
#داستانک
@shahrzade_dastan
#داستانک
#کودکان_فلسطینی
نوشته لیلا سالی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ترس درچشمان خواهرش او را وادار به این دروغ کرد: "نترس خواهر چیزی نیس اونا اومدن با ما قایم موشک بازی کنند.
خواهرش پرسید :«یعنی غیب شدن مامان ،بابا هم جز بازیشونه؟»
_آره.
#غزه
#کودکان_فلسطینی
@shahrzade_dastan
#داستانک
نوشته ن. قدیرزاد
بازمانده
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
همسرش پزشک است و تاحالا باید به خانه برمی گشته.اما دیر کرده است. سربازان اسرائیلی، محله را اشغال کرده واسیران را به اردوگاه می بردند. زن مشوش است. تصمیم می گیرد به محل کار همسر رفته تاخبری از او دریافت کند و شاید در مداوای زخمی ها هم بتواند کمکی برساند.
بین بد و بدتر،رفتن به همراه فرزندرابه دل می پذیرد.او را در آغوش گرفته،ازلای درب خانه،کوچه را خوب ورانداز می کند. بیرون آمده و باهراس و اضطراب،فرزندش را در اغوش می فشارد و دوان دوان ادامه میدهد. مانند آهویی است که ازحمله ی شیر ،پناه می برد.
_یا خداااا اسراییلیها با تانک و پیادهشان نظام آنجا هستند.
برگشت میسر نیست. کوچه ی بن بست است و تنها یک راه،فرزندش را به سینه می فشارد و برپله ی بالایی
خانه ای نیمه مخروب می گذارد تا از دیدرس،
خارج باشد. وخودش برای گذشتن از پیاده روی خیابان،وگریز از دست دشمن،حرکت می کند.
_ایست...ایست...
توجهی نمی کند و شلیکهای پیاپی زن را بر زمین میزند. درحالیکه درخون غلطیده و با مرگ دست وپنجه نرم می کند،می اندیشدکه:
آیا،تنها بازمانده ی خانواده اش،زنده می ماند؟
فرزندش...
#غزه
#کودکان_فلسطینی
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
نوشته مهلا سیری
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
روز های پایانی تابستان و خورشید خانوم داغ رُخ برنداشت از این بیابان،من درخت سیب تنومندی هستم تحمل و صبرم تموم شد.
چشمه ها ، رودخانه ها،حتی برکه هام خشک شدن از شدت گرما.
بی صبرانه منتظرم یک قطره آب به من برسد.
طاقتم تاب آمد زمین زیر پاهایم تَرَک خوردند
شاخه هایم خم شدن، آفتاب سوزناک میخورد به چشم و چالم دیگر جای را نمی بینم.
پیر و ناتوان شدم،انتظار میکشم برای آب...
خدا می شود رحمتت را بر سر درختان این بیابان بریزی،دیگر نای ندارم...
گذشت ،گذشت ،گذشت
سال ها،ماها،روزها
دیدم رعد و برقی از آن سوی کمر شدت گرفته..
ابر های دست به دست هم رقص کمر آمده اند،آسمان دلش باز برای مادرش تنگ شده.
نسیم های خنک از گوشه و کمر این بیابان رد وبدل میشود...
با خودش گرد و خاک هارا میاورد بر سر من بیچاره ریخت،بارانی که انتظارش میکشدم فراتر از حد تصورم بود شدت اش آن قدر زیاد تموم رودخانه و چشمه ها خشک ازشون آب سرازیر شد...
باران آمد ،جانم به قربانت دیر آمدی، حالا چرا؟
من که تمام سیب هام خشک شده و روی زمین ریخته...
باران تا بیست و هشت روز شب و روز میزد آن قدر زد ، تا من را سیراب کرد،سیب هایم رشد کردند و از آن سیب های که چشمک میزند به آدم از شدت سرخی....
#مهلاسیری
#درختسیب🍎
#داستانک
@shahrzade_dastan
#داستانک
نویسنده: رسول یونان
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
خیابان عوض شده بود، نوازندهی نابینا در پیاده رو بهتر از همیشه ساکسیفون میزد. نئونها در ویترین مغازهها دیگر کسالت بار نبودند.
مرد فکر کرد راه خانهاش را اشتباه آمده است و گرنه در عرض چند ساعت، خیابان نمیتوانست این قدر تغییر کند. نگاهی به تابلوی خیابان انداخت. اما دید اسم خیابان همان است که بود. به فکر فرو رفت.... دنیا و این همه زیبایی! باورش نمیشد.
مرد عاشق شده بود و نمیدانست!
@shahrzade_dastan
دوستان شما میتوانید مطالب آموزشی مورد نظر خود را با #هشتک دنبال کنید.
#شخصیت
#تعلیق
#گره
#بحران
#نقطه_اوج
#زاویه_دید
#زاویه_دید_بیرونی_سوم_شخص
#معرفی_کتاب
#مزایای_نقل_قول_با_شخصیت_کماهمیت
#کانون_روایت
#زاویه_دید_درونی
#زاویه_دید_بیرونی
#شخصیتپردازی
#مراحل_خلق_داستان
#داستان_کوتاه
#داستانک
#طرح_داستان
#انواع_شخصیت
#شخصیت_محوری
#شخصیت_اصلی
#شخصیت_فرعی
#تیپ
#تفاوت_شخصیت_و_تیپ
#شخصیتهای_نوعی
#زاویه_دید_دوم_شخص
#زاویه_دید_نمایشی
#تعلیق
#شگفتی
#طرح_داستان
#تکگویی
#تکگویی_درونی
#سیال_ذهن
و ....
دوستان شما میتوانید مطالب آموزشی مورد نظر خود را با #هشتک دنبال کنید.
#شخصیت
#تعلیق
#گره
#بحران
#نقطه_اوج
#زاویه_دید
#زاویه_دید_بیرونی_سوم_شخص
#معرفی_کتاب
#مزایای_نقل_قول_با_شخصیت_کماهمیت
#کانون_روایت
#زاویه_دید_درونی
#زاویه_دید_بیرونی
#شخصیتپردازی
#مراحل_خلق_داستان
#داستان_کوتاه
#داستانک
#طرح_داستان
#انواع_شخصیت
#شخصیت_محوری
#شخصیت_اصلی
#شخصیت_فرعی
#تیپ
#تفاوت_شخصیت_و_تیپ
#شخصیتهای_نوعی
#زاویه_دید_دوم_شخص
#زاویه_دید_نمایشی
#تعلیق
#شگفتی
#طرح_داستان
#تکگویی
#تکگویی_درونی
#سیال_ذهن
و ....
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته دوستان شهرزادی سلام. موضوع این هفته ما روضه و چای روضه و اتفاقاتی است که حول آن شکل میگ
استکان چای توی دستش بود و بوی عطر گلاب زیر مشامش. روضهخوان رسیده بود به مشکهای تشنه و لبهای تشنه کودکان. آن سال با پای لنگش از سفر کربلا جا مانده بود. اشک چشمهایش را خیس کرد. فکرش رفت پیش بچههای غزه که زیر گلولهباران دشمن از تشنگی هلاک میشدند.
بغض قلنبه شده توی گلویش را قورت داد.
چای را توی زیری گذاشت. چادر را روی سرش کشید و زیر لب گفت: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین. بوی عطر چای روضه، داشت او را به کربلا میبرد.
#فرانک_انصاری
#چالش_هفته
#روضه
#چای_روضه
#داستانک
@shahrzade_dastan
دوستان شما میتوانید مطالب آموزشی مورد نظر خود را با #هشتک دنبال کنید.
#شخصیت
#تعلیق
#گره
#بحران
#نقطه_اوج
#زاویه_دید
#زاویه_دید_بیرونی_سوم_شخص
#معرفی_کتاب
#مزایای_نقل_قول_با_شخصیت_کماهمیت
#کانون_روایت
#زاویه_دید_درونی
#زاویه_دید_بیرونی
#شخصیتپردازی
#مراحل_خلق_داستان
#داستان_کوتاه
#داستانک
#طرح_داستان
#انواع_شخصیت
#شخصیت_محوری
#شخصیت_اصلی
#شخصیت_فرعی
#تیپ
#تفاوت_شخصیت_و_تیپ
#شخصیتهای_نوعی
#زاویه_دید_دوم_شخص
#زاویه_دید_نمایشی
#تعلیق
#شگفتی
#طرح_داستان
#تکگویی
#تکگویی_درونی
#سیال_ذهن
و ....
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
نوشته ساره باقری
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
خم شدم تا از نزدیک به آهوهایی که روی شکم ورقلنبیده سماور زغالی مادربزرگ لمیده بودند نگاه کنم که آب انار از زیر زانویم مثل خون فوران کرد.
🍁🍁🍁🍁🍁
زیر درخت اناری در دشتی سرسبز کنار سماور زغالی نشسته بودم که ناگهان از دور چشمم به آهویی افتاد که در حال شیر دادن به بچه ش بود.
#داستانک
@shahrzade_dastan
(۱)
بادکنک
بوم م م م م م م م م م !
صدای انفجار که بلند شد یک دسته بادکنک توی آسمان رها شد.
مرد بادکنک فروش روی زمین افتاده بود.
(۲)
قمقمه
ماشین آب که آمد سرباز از توی سنگر دوید طرفش قمقمه اش را پر کرد. ماشین خواست برود. سرباز گفت: «یه قمقمه ی دیگه هم بده، ما دو نفریم.»
راننده گفت: «اینجا که غیر از تو کسی نیست!»
سرباز، بوته ی کوچکی را که کنار سنگرش سبز شده بود، نشانش داد.
(۳)
رفت و برگشت.
شلوارش را پوشید که برود، مادرش گفت صبر کن یه پاچه اش کوتاه شده، درش بیار درستش کنم.»
فرانک: گفت: «نمی خواد، دیر میشه.»
حالا که برگشته یک پاچهاش بلندتر است. مادر نشسته و از زانو کوتاهش میکند.
#طاهره_ایبد
#داستانک
@shahrzade_dastan