نپرس چرا #دلتنگ می شوم
#دست_خودم_نیست
دل است دیگر
فقط "تُ" را می شناسد ...
♥️.♥️
@shearvdastan
«خدا عمرت دهد» آهسته این را گفت و ترکم کرد
نفهمیدم که با حرفش دعایم کرد یا نفرین...
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
غنچهی دلتنگ امشب میزبان شبنم است
حرفْ بسیار است اما فرصت صحبت کم است
آنکه مدتهاست از من چشم میپوشد تویی
آنکه میگیرد سراغ از خلوتم هر دم غم است
جای حیرت نیست گر در پای عشقت سوختم
عاشقی میراث ما از دودمان آدم است
اشک میریزد مدام از چشمهایم، بعد تو
آنچه میبینم فقط تصویرهایی مبهم است
از دلیل رفتنت چیزی نمیگویم به غیر
دردِدل دارم ولی آیینه هم نامحرم است!
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
چون طفل سرتقی که کشد مادرش به خاک
دل خواسته تو را و برایم نمیخرند
#محمدرضا_ایرایی
@shearvdastan
قدر اهل درد صاحب درد میداند که چیست
مرد صاحبدرد، درد مرد، میداند که چیست
هرزمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنهاگرد، تنهاگرد، میداند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشتهاند
آنکه نخل حسرتی پرورد میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکه را بودست آه سرد، میداند که چیست
بازی عشقست کاینجا عاقلان در شش درند
عقل کی منصوبهٔ این نرد میداند که چیست
قطرهای از بادهی عشقست سد دریای زهر
هرکه یک پیمانه زین می خورد، میداند که چیست
وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم
علت آثار روی زرد میداند که چیست
#وحشی_بافقی
@shearvdastan
زُلفیم پریشانی ما را بنویسید
بالیم پَر افشانیِ ما را بنویسید
ما سجده به اَبروی کجِ یار نمودیم
بد نیست مسلمانیِ ما را بنویسید
یک لحظه نشستیم سرِ کوچهی دنیا
یک عمر پشیمانیِ ما را بنویسید
از روزِ ازل عاشق آن زلفِ سیاهیم
این قصهی طولانیِ ما را بنویسید
یا شرحی از آن عطرِ خوشِ سیب بخوانید
یا قصهی ویرانیِ ما را بنویسید
یکبار بیایید به بینالحرمینش
تا سجدهی پیشانیِ ما را بنویسید
ما مستِ حسینیم حسینیم حسینیم
این نعرهی طوفانیِ ما را بنویسید
سودا زدهی طُرهی جانانهام امشب
زنجیر بیارید که دیوانهام امشب*
تا عینِ علی گردشِ تیغِ دودَمِ ماست
این گردش خورشید هم از پیچ و خَم ماست
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگیِ ما عدَم ماست*
ما نسل به نسل از نَفَس فاطمه هستیم
یعنی که علی هم دَم و هم بازدمِ ماست
آنقدر به ما لطفِ شما داد ، خدا هم
گیرم که دو دنیا بدهد باز کم ماست
این خاک فقط گوشهی ایران حسین است
از کرببلا تا به خراسان حرمِ ماست
این قلب نه این بقعهی شش گوشهی عشق است
این سینه نه این خانهی صاحب علم ماست
ما را چه شرافت بِه از این ، خاک حسینیم
یعنی که جهان نیز به زیرِ قدم ماست
ما کاشیِ چسبیده به ایوانِ تو هستیم
سوگند به لبخند حسن آنِ تو هستیم
آتشکدهی بادهی پیمانهات آباد
من خانه خراب توام ای خانهات آباد
انگشت نما بودنِ ما لطف کمی نیست
ای عشق ، دلِ اینهمه دیوانهات آباد
یک نیم نظر غارتمان کرد عزیزم
گفتیم ولی شوکت جانانهات آباد
یکبار به ایران زدی و مُلک گرفتی
مُلکی که گرفته دمِ مستانهات آباد
ما پشتِ درِ خانه رسیدیم گرفتیم
این خانه و این خوانِ کریمانهات آباد
ما را جگری هست ولی سوخته از شوق
قلبی که سپردیم به میخانهات آباد
ما را جگری بود ولی کرببلا بُرد
هرگوشهی شش گوشهی شاهانهات آباد
ما زادهی اشکیم برای تو بگِرییم
بگذار که یک عمر به پایِ تو بگِیریم
تا خیمه عزیزم خبرت را چه کسی بُرد
از گودیِ گودال پَرت را چه کسی بُرد
دیدم که زمین گیر شدی پیشِ جوانت
بر رویِ عبایی پسرت را چه کسی بُرد
در علقمه گفتند که پشتِ تو شکستند
بر نیزه هلالِ قمرت را چه کسی بُرد
در خیمه همه منتظرِ روی تو بودند
پیغام تَنِ مختصرت را چه کسی بُرد
فهمید حرم پیرهنت را چه کسی کَند
افسوس نفهمید سرت را چه کسی بُرد
از شانهی اُفتادهی زینب همه دیدند
ارثیهی زخمِ جگرت را چه کسی بُرد
هر ضربه که خوردی دو برابر به پرش خورد
دیدند که دردِ کمرت را چه کسی بُرد
از کُنج تنور آمدهای گوشه ویران ؟
فهمید رقیه که سرت را چه کسی بُرد
میگفت که اَبروی بهم ریخته داری
ای وای چرا موی بهم ریخته داری
*مفتون همدانی
*کلیم کاشانی
حسن لطفی
#ولادت_امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات_امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
@shearvdastan
به هر چیزی که آسیبی کنی، آن چیز جان گیرد
چنان گردد که از عشقش بخیزد صد پریشانی
#مولوی
@shearvdastan
سرمه
به غیر از اشک چشمم کاری از من بر نمی آید
که از چشمه به غیر از آب چیزی در نمی آید
نمیدانم چه میخواهند از جان من این غمها
برای کشتن یک طفل که لشکر نمی آید
اگر ایمان نیاوردم گناهم پای تنهاییست
برای یک نفر بی دین که پیغمبر نمی آید
تمام زینت صاحب عزا پیراهن تیره است
به غیر از سرمه تزیینی به چشم تر نمی آید
همیشه دوستان با دست پر مهمان من هستند
برای دیدنم یک دوست بی خنجر نمی آید
گمان کردم که هر کس آدمیزاد است انسان است
نمی دانستم از هر چاه یوسف در نمی آید
#فضل_الله_مجرد
@shearvdastan
غافلی از حالِ دل، ترسم که این ویرانه را
دیگران بیصاحب انگارند و تعمیرش کنند
#صائب_تبریزی
@shearvdastan
وقتی صدایت می کنم بشنو صدایم را
آورده ام اینجا برایت گریه هایم را
آغوش بگشا برغریبی بی کس وتنها
تابشنود عالم صدای ربنایم را
آری همانم که فراری بوده ازدستت
توخوب می دانی تمام ماجرایم را
آری همانم که سراپا غرق تقصیرست
اما توپوشاندی همیشه هرخطایم را
جاماندم ازپرواز نه !اصلا زمینگیرم !
زنجیر نافرما نی ات بسته است پایم را
من دور بودم ازتو؛ترسیدم زمین خوردم
حالا که من برگشته ام داری هوایم را؟
#زهرا_نظری
@shearvdastan
ناشناسی و چنین شیفته ام ساخته ای
وای اگر باز کنی روی شناسایی را
#شهریار
@shearvdastan
ای که برداشتی از شانهی موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری
ظاهر آراستهام در هوس وصل، ولی
من پریشانتر از آنم که تو میپنداری
هرچه میخواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمیدارم اگر بگذاری
موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری
بیسبب نیست که پنهان شدهای پشت غبار
تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری!؟
#فاضل_نظری
@shearvdastan
من آن حکایت ِ شیرین من این روایت ِ تلخ
تو فکر میکنی این من همان من است؟ ببین!
#حسین_منزوی
@shearvdastan
هرکسی را هست صائب قبلهگاهی در جهان
برگزیدم از دو عالم من جناب عشق را...
#صائب_تبريزی
@shearvdastan
كلافه خسته و تنها در اين شبهاى تكرارى
از اين پهلو به آن پهلو ميان خواب و بيدارى
شب است و هجمه ى درد و مسكنهاى بى تاثير
من و بى خوابى و تا صبح در گير خود آزارى
نفس بى وقفه مى كوبد لگد بر سينه ى شعرم
و دارى قطره قطره از نگاهم تلخ مى بارى
چنان بر قاب افكار و خيالم نقش بستى كه
براى لحظه اى دست از سر من برنمى دارى
به روى شانه مى ريزم برايت موج گيسو را
مبادا شانه هايم را به دست باد بسپارى
زمانى عاشقم بودى ، نفس بودم براى تو
چرا ديگر نمى خواهى بگويى دوستم دارى
نمى دانم به تاكيد كدامين فصل بى مهرى
نهال عشق را در باغ دلتنگى نمى كارى
درون قبر خود هر شب ، ميان برزخم شايد
بيايى و گلى روى مزار عشق بگذارى
نبودم ، نيستم هرگز گداى عشق اما تو
هزاران " دوستت دارم" به اين عاشق بدهكارى
#طاهره_داورى
@shearvdastan
الحُب أنْ أحبكِ ألف مرّة
وفى كُلّ مرّة أشعرُ أنى أُحبكِ للمرّة الأولى
عشق آن است كه
هزار بار دوستت داشته باشم
و هربار حس كنم اولين بارى است
كه دوستت دارم!
@shearvdastan
هر یک از دایره جمع به راهی رفتند
ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم
#سعدی
@shearvdastan
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بوده ست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چه قدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
"پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست"
سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوه ی کوثر بوده
سرّ لولاک، ازاول علی اکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخاست
نفس پنج تن آل عبا بر میخاست
ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته
قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش
زد قدم زینب کبری به سر زانویش
بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به ابالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجه ی شیراز نوشت:
"شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان"
زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر موذن زاده
کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنه ی صوت اذان علی اکبر شده بود
أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنه ی الطافِ تو دشت
مشک از چشمه ی چشمان تو پر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات
چشم دنیا به تنت جامه ی احسان دیده ست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده ست؟
رحمت واسعه ای، اسب تو از روی کرم
وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم
میروی پشت سرت باد شده پا به رکاب
نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب
میشود صید نگاهت دل میدان حتی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتی
رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت
ذات تو گرچه خلاصه شده ی پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است
بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را
مسعود یوسف پور
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_جمعه
#دلتنگ_حرم
@shearvdastan
ناگزیر از سفرم بی سر و سامان چون باد
به "گرفتار رهایی" نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند ؟!مگر می شود از خویش گریخت
"بال" تنها غم غربت به پرستوها داد!
اینکه "مردم" نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن ست که "یاران" ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ بجز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
#فاضل_نظری
@shearvdastan
حالا هر قفلی که میخواهد به درگاه خانهات باشد
عشق پیچکی است که دیوار نمیشناسد...
#گروس_عبدالملکیان
@shearvdastan
نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟
سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟
روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی
در تو آهم نکند، هیچ اثر، آه چرا؟
گر منم دور ز روی تو، دل من با توست
نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟
برگرفتی ز سر من، همگی سایه مهر
سرو نورسته من، «انبتک الله» چرا؟
دل در آن چاه ز نخ مرد و به مویی کارش
بر نمیآوری، ای یوسف از آن چاه چرا؟
نیکخواه توام و روی تو، دلخواه من است
میرود عمر عزیزم، نه به دلخواه چرا؟
پادشاه منی و من، ز گدایان توام
از گدایان، خبری نیستت ای ماه چرا؟
در ازل، خواند به خود حضرت تو سلمان را
«حاش لله» که بود، رانده درگاه چرا؟
#سلمان_ساوجی
@shearvdastan
آیینهایم، هرچه بگویی به ما تویی
نامهربان سنگدل بیوفا تویی
آنکس که نیست جز تو کسی در دلش، منم
آنکس که برده است ز خاطر مرا تویی
ای عشق! در صحیفەی تقدیر من چرا
هر قصهایست، راوی آن ماجرا تویی
سنگم زدند خلق و تو انداختی گلی
بیگانهای میان هزار آشنا تویی
خون گریه کن به حال من ای شیشەی شراب!
تنها حریف درد من این روزها تویی
#فاضل_نظری
@shearvdastan
وقتی که در دنیا ستم مرسوم باشد
وقتی عدالت گنگ و نامفهوم باشد
وقتی ظهور از چشم مردم دور مانده
وقتی نفس آلوده و مسموم باشد
وقتی کسی چشم انتظاری را بلد نیست
وقتی بشر از عاشقی محروم باشد
حق می دهم در خانه ی تاریخ ، یک زن
آوازه اش پنهان و نامعلوم باشد
حق می دهم چونانکه زهرا بود مظلوم
میراث دار فاطمه ، مظلوم باشد
اما خدا می خواست از میراث مریم
نام زنی در دفترش مرقوم باشد
اما خدا می خواست از زنهای تاریخ
با نام نرجس ، دفترش مختوم باشد
زهرا عروسش را خودش بر می گزیند
حتی اگر شهزاده ای از روم باشد
باید به چشم حضرت زهرا بیاید
در خانه ی حیدر چنین مرسوم باشد
تأثیر یُذهب ، عنکمُ الرجس است و قطعاً
نرجس زنی پاکیزه و معصوم باشد
اوصاف او را در کُتب کمتر نوشتند
تاریخ باید تا ابد محکوم باشد
فرزند او - موعود - پنهان مانده ، باید
او نیز چون فرزند خود مکتوم باشد
فرزند او یک روز می آید سرانجام
روی لبش آن روز یا قیّوم باشد
آن روز ، آری دوستانش شادمانند
آن روز ، آری دشمنش مغموم باشد
محسن ناصحی
#ولادت_امام_زمان_عجل_الله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shearvdastan
آن عاشق بی قرار، بر می گردد
بعد از شب انتظار، بر می گردد
سوگند به قطره قطره اشک باران
همراه خود بهار، بر می گردد.
#معصومه_امیریان_نور
#ارسالی_شاعر_محترم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shearvdastan
ما را برای رونق بازار میخواهی
ای باغبان تاچند گل را خوار میخواهی
اسفند و فروردین ما فرقی نخواهد داشت
تقویم را بیهوده در تکرار میخواهی
پاداش حرف حقزدن جز سربلندی نیست
حق با من است اما مرا بر دار میخواهی
ای دل چرا دست از سر من برنمیداری
تا کی مرا از زندگی بیزار میخواهی
ای عشق! ای سنگ صبور روزهای من!
امشب خودت هم محرم اسرار میخواهی
#فاضل_نظری
@shearvdastan