eitaa logo
شقشقیات. احمدی شیرازی
312 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
این کانال مربوط به استاد مصطفی #احمدی_شیرازی از اساتید سطوح عالی حوزه است در اینجا تحلیل متون دینی و ایجاد سوال برای پژوهشگران و طلاب می‌پردازیم. @M_AhmadiShirazi دو کانال دیگر مربوط به استاد: @osul_mozaffar @ahmadishirazihekmat
مشاهده در ایتا
دانلود
شقشقیه ۱۱ «مشترک لفظی و معنوی» مراد از مشترک لفظی و معنوی در هر یک از علوم «ادبیات، اصول، منطق و فلسفه» و راه تشخیص آنها چیست؟ جوابهای خود را برای ما ارسال بفرمایید @M_AhmadiShirazi
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۱۱ «مشترک لفظی و معنوی» مراد از مشترک لفظی و معنوی در هر یک از علوم «ا
شقشقیه ۱۲ «مشترک لفظی و معنوی ۲» ملاک تشخیص : محقق نایینی رحمه الله در بحث وضع الحروف از کتاب فوائد الاصول می‌فرمایند : آن است که یک لفظ دارای معانی متعدد باشد و یعنی لفظی که دارای یک معنا باشد و لیکن این معنا دارای مصادیق متعدد باشد. سپس ایشان موردی را ذکر می‌کنند که در یک وضع، یعنی با وضع و قراردادی واحد، برای چندین معنا یک لفظ را قرار بدهیم، مثلاً برای چندین فرزند در آن واحد و با یک وضع و قرارداد نام حسین را قرار بدهیم و بگوییم که نام این ۳ پسر را حسین گذاشتم. آیا این مشترک لفظی است یا معنوی؟ سپس در پاسخ می‌فرمایند که قطعا این مورد مشترک لفظی است در حالی که با یک وضع و یک قرارداد انجام شده است. راه حل این مشکل چیست یعنی اگر با وحدت یا تعدد نمی‌توان مشترک لفظی و معنوی را تشخیص داد پس چگونه می‌توان مشترک لفظی و معنوی را تشخیص داد؟ ایشان می‌فرمایند که اگر در معانی ای که وضع برای آنها شکل گرفته است یک طبیعت مشترک از باب آن لفظ وجود داشته باشد به آن مشترک معنوی می‌گوییم و اگر چنین نباشد به آن مشترک لفظی خواهیم گفت. پس مشترک لفظی و معنوی به وحدت یا تعدد وضع و قرارداد ارتباطی ندارد. در توضیح این مطلب شریف می‌گوییم که اگر موضوع و معنایی که برای آنها وضع و قرارداد شکل می‌گیرد از نوع موضوع در قضایای خارجیه باشد(که قبلاً توضیح آن ذکر شد و مراد در اینجا قضایای خارجیه در علم اصول است)، در این صورت مشترک لفظی است و اگر موضوع آن از جنس موضوع در قضایای حقیقیه باشد به آن مشترک معنوی می‌گوییم. در آینده به مشترک لفظی و معنوی در علم منطق و در علم فلسفه خواهیم پرداخت ان شاءالله. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۳ «مشترک لفظی و معنوی ۳» در علم منطق، در چند مبحث از مشترک لفظی و معنوی صحبت می‌شود مثل مباحث الفاظ، مبحث تعریف، صناعت مبالغه و ... در این علم وقتی از مشترک لفظی و معنوی صحبت می‌شود، از همان اصطلاح ادبیاتی و اصولی بحث می‌شود نه از اصطلاح فلسفی که در آینده به آن خواهیم پرداخت. مثلاً حاجی سبزواری در بحث «معرف» می‌فرمایند که: لفظ تعریف کننده(معرف بکسر الراء المعجمة) باید از لحاظ صدق و مصداق با لفظ تعریف شونده(معرف بفتح الراء المعجمة) مساوی باشد و همچنین باید اجلی از او باشد، و در ادامه می‌فرمایند که: «فلا مجاز و القرینة اختفت... و شرکة اللفظ و ما تشابهت» یعنی تعریف کننده نباید مشترک لفظی باشد. در اینجا بحث بر سر الفاظ است و همان اصطلاح ادبی مدنظر است که در تعریف نباید لفظی که مشترک لفظی است بیاید. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۴ «مشترک لفظی و معنوی ۴» تفاوت این دو اصطلاح در علم فلسفه با ادبیات، منطق و اصول. در این مبحث از مشترک لفظی و معنوی در علم فلسفه صحبت خواهیم کرد تا روشن شود که لفظ مشترک لفظی و معنوی در اصطلاح فلسفی معنایی غیر از مشترک لفظی و معنوی در علوم ادبیات و اصول و منطق دارد و به اصطلاح یک لفظ است با دو معنای اصطلاحی. یعنی در واقع لفظ «مشترک لفظی» خودش مشترک لفظی است و همچنین لفظ مشترک معنوی. در علم فلسفه و در مباحث عامه‌ی فلسفه (بعداً به تقسیمات فلسفه و انواع مباحث آن خواهیم پرداخت)، فصلی وجود دارد با این عنوان که «آیا مفهوم وجود مشترک لفظی است یا معنوی؟». و از نتیجه این فصل در مباحث متعددی از علم فلسفه استفاده می‌گردد، مثل بحث اصالت وجود و تشکیک وجود و ... در هر حال، فعلا بحث بر این است که مشترک لفظی و معنوی در این فصل از مباحث فلسفی به چه معناست؟ آنچه به نظر می‌رسد این است که مشترک لفظی و معنوی در فلسفه بدین معناست که آیا ما چند مفهوم ذهنی داریم که دارای مصادیق متعدد هستند یا یک مفهوم ذهنی داریم که دارای مصادیق خارجی متعدد است؟ یعنی آیا که در ذهن انسان شکل می‌گیرد، یک مفهوم است و یا اینکه به حسب تفاوت مصادیق، این مفهوم نیز متعدد خواهد بود و ما دو یا چند خواهیم داشت. ملاحظه می‌شود که در اینجا با الفاظ سر و کار نداریم بلکه بحث بر سر یکی بودن یا نبودن مفاهیم و معانی ذهنی است. ثمره ی بحث: یکی از ثمرات فرق بین مشترک لفظی و معنوی در اصطلاح ادبیاتی و فلسفی این است که مشترک لفظی در اصطلاح ادبیاتی برای هر کلمه در یک زبان با زبان دیگر فرق میکند و ممکن است که در یک زبان مثلاً فارسی، یک امر با امور دیگر دارای یک لفظ باشند، اما در زبان دیگری مثل عربی یا انگلیسی و ... دارای یک لفظ نباشند، یعنی در فارسی دچار مشترک لفظی باشیم اما در عربی نباشیم. اما مشترک لفظی و معنوی در اصطلاح فلسفی تابع لغت و زبان خاصی نیست، چون که بحث بر سر معنا و مفهوم ذهنی است که بین همه انسان‌ها مشترک است. : البته باید توجه داشت که مشترک معنوی در ادبیات هم مانند مشترک لفظی و معنوی در فلسفه تابع زبان خاص نیست و در همه زبانها به یک صورت است. دلیل و سر مطلب هم این است که قبلاً در بحث مشترک لفظی و معنوی ادبی گفته شد که مشترک معنوی همان موضوع در قضایای حقیقیه است و پر واضح است که موضوع قضایای حقیقیه در بین همه مردم یکسان است و مختص به زبان خاصی نیست. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۵ «رئوس ثمانیه» یکی از مباحثی که در مبادی علم(مبادی را به زودی به طور مفصل توضیح خواهیم داد) بحث می‌شود و از نظر قدما بسیار هم مهم بوده است، بحث رئوس ثمانیه است که در ابتدای هر علمی از آن بحث می‌شود، که رئوس ثمانیه عبارتند از: 1. غرض و مقصود علم. «الغرض، لئلا یکون النظر فیه عبثا» 2. منفعت و فایده علم «و هی ما یتشوقه الکل طبعا لینشط بالطالب و یتحمل المشقة» 3. وجه نامگذاری علم «السمة، و هی العلم عنوان لیکون عنده اجمال ما یفصله» 4. مولف علم «المولف، لیسکن قلب المتعلم » 5. نوع علم «انه من ای علم هو، لیطلب فیه ما یلیق به» 6. مرتبه علم «انه فی ای مرتبة هو لیقدم ما یجب و یؤخر عما یجب» 7. اقسام مطالب مذکور در علم «القسمة، لیطلب فی کل باب ما یلیق به» 8. روش های تعلیم مطالب علم «الانحاء التعلیمیة، و هی التقسیم، اعنی التکثیر من فوق» (تمام عبارات عربی از خاتمه‌ی کتاب تهذیب المنطق تفتازانی آورده شده است) البته ملاصدرا در مقدمه سفر اول از کتاب شریف اسفار و در منهج اول، بحث از و را هم ذکر کرده اند و همچنین تفتازانی در تهذیب المنطق در خاتمه کتاب، بخش رئوس ثمانیه می‌فرمایند که در مبادی از اموری بحث می‌شود که نام تعریف علم و موضوع علم را هم ذکر کرده‌اند. همه این موارد را به فراخور توضیح خواهیم داد. اما سوالی که در ابتدا به ذهن می‌رسد این است که فرق فایده علم و غرض علم چیست؟ به زودی تبیین خواهد شد ان شاءالله مثل همیشه منتظر جوابهای شما هستیم. @M_AhmadiShirazi @sheqsheqiat
آیا اشکال مرحوم آیت الله مصباح که معرفت شناسی مقدم بر هستی شناسی است بر جناب علامه طباطبایی وارد است؟ تفاوت بدیهی اولی و ثانوی چیست؟ آیا نیازی به یادگیری منطق قبل از فلسفه هست و بلکه آیا امکان پذیر است؟ تفاوت مشی علامه طباطبایی در بدایة الحکمة با نهایة الحکمة چیست؟ آیا تفاوت این دو کتاب فقط به اجمال و تفصیل است؟ چرا بعضی از فصول این دو کتاب جا بجاست؟ آیا با اشکالات مرحوم آیت الله مصباح و استاد گرامی آیت الله فیاضی بر نظریات علامه طباطبایی، دقت نظرهای آیت الله جوادی آملی در رحيق مختوم و تفاوتهای فهم مرحوم شهید مطهری از مسائل فلسفی نسبت به دیگران آشنایی دارید؟ آیا بداية الحکمة بدون حاشیه ی علامه طباطبایی بر اسفار اربعه قابل فهم است؟ آشنايی شما با وجود ذهنی آیا در همین حد است که وجود ذهنی عبارت است از تصورات ذهنی؟ فهم درست ماهیت، چه تاثیری در فهم وحدت وجود دارد؟ پاسخ این سوالات را می‌توانید در ۷۰ جلسه صوت تدریس استاد گرامی جناب آقای احمدی شیرازی حفظه الله، از ابتدای کتاب بداية الحکمة تا اواسط مرحله ی چهارم، بشنوید. 👈 @ahmadishirazihekmat لطفا برای نشر معارف حقه ی الهی نشر دهید
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۱۵ «رئوس ثمانیه» یکی از مباحثی که در مبادی علم(مبادی را به زودی به طور مفصل
شقشقیه ۱۶ «اهمیت بحث از رئوس ثمانیه» ممکن است در ابتدا با این سوال مواجه شویم که بحث از رئوس ثمانیه چه اهمیتی دارد و آیا در بحث علم آموزی و همچنین تربیت علمی، دارای ثمراتی است یا خیر؟ امروزه در علوم مختلف، مبحثی به نام فلسفه مضاف یا فلسفه علم پدید آمده است که به عقیده بسیاری از دانشمندان برای تعلیم و تحصیل علم بسیار راهگشاست که البته در مورد فلسفه علم در آینده مفصل تر بحث خواهیم کرد. اجمالا باید اشاره کرد که فلسفه علم همانند یک نقشه راهنما یا به عبارت بهتر یک نقشه‌ی مهندسی و معماری است که نگاهی بیرونی به علم دارد و ما را به زوایای مختلف علم از نگاه بیرونی آگاه می‌کند.(در مورد فلسفه علم، چیستی و اهمیت آن به تفصیل بحث خواهیم کرد.) بسیاری از دانشمندان و متفکران ما نیز مثل علامه مصباح رحمه الله و دیگران، به مبحث فلسفه علم ورود پیدا کرده‌اند و این بزرگان کتب و مقالاتی مثل فلسفه اخلاق، فلسفه فقه، فلسفه اصول فقه و ... را نگاشته‌اند، که می‌تواند نشانگر مقبولیت آن در نزد دانشمندان و علمای حوزوی هم باشد. نکته قابل ذکر این است که مباحث رئوس ثمانیه به نحوی چشمگیر در فلسفه علم مورد استفاده قرار می‌گیرد و این نشانگر اهمیت بحث از رئوس ثمانیه است که پس از ذکر تعریف دقیق هر کدام از رئوس ثمانیه به نحوه ورود آنها به فلسفه علم خواهیم پرداخت ان شاءالله. شقشقیات علوم انسانی @sheqsheqiat
شقشقیات. احمدی شیرازی
آیا اشکال مرحوم آیت الله مصباح که معرفت شناسی مقدم بر هستی شناسی است بر جناب علامه طباطبایی وارد است
شقشقیه ۱۷ رئوس ثمانیه ۳ «تبیین سمة، مرتبة و مولف علم» و «نحوه‌ی ورود این سه بحث در فلسفه علم» سمة یا همان وجه نامگذاری علم، از این جهت در رئوس ثمانیه وارد شده است که : با درک و فهم وجه تسمیه ی علم، می‌توانیم یک اجمالی از مطالب علم را که در آن علم در صدد بحث از آن هستیم، متوجه بشویم. مرتبة العلم یعنی این که ما جایگاه این علم را در بین علوم بشناسیم و بدانیم که این علم را باید پس از چه علومی فرا گرفت و چه علومی بر این علم مترتب خواهند بود. مولف العلم از این جهت اهمیت دارد که ما سیر بحث و تطور و تکامل علم را بدانیم که باعث می‌شود نحوه اشکالات وارد بر علم و جوابهای مذکور در علم را بهتر درک کنیم. نحوه‌ی ورود این سه مبحث در فلسفه علم: سمة العلم که همان علت نام‌گذاری علم است، در تعریف علم مورد بحث قرار می‌گیرد. مؤلف علم که همان مؤسس علم است و اولین بار این علم را به رشته‌ی تحریر در آورده است، در قسمت تاریخ علم از مباحث فلسفه علم بررسی می‌شود. مرتبه و جایگاه علم در میان دیگر علوم نیز در بخش تعامل علم با سایر علوم مورد بحث و دقت قرار می‌گیرد. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۸ «علامت اشتراک لفظی» یکی از راههای شناخت مشترک لفظی که در کتب اصولی مثل الموجز و اصول فقه علامه مظفر رحمه الله ذکر شده است، این است که یک کلمه و یک لفظ واحد دارای دو جمع است. اقول: البته به این بیان باید مطلبی اضافه شود تا مطلب صحیح بشود و گر نه ما کلمات متعددی داریم که یک لفظ که دارای یک معناست دارای جمع‌های متعدد است، و آن مطلب چنین است که باید نتوان این جمع‌ها را به جای هم به کار برد، و إلا دیگر ما با مشترک لفظی مواجه نخواهیم بود. و الحاصل : یکی از نشانه‌های مشترک لفظی این است که لفظ واحد، دارای جمع های متعددی باشد که نمی‌توان آنها را به جای یکدیگر به کار برد. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۹ «تبیین دور مطرح شده در شکل اول قیاس» در شکل اول قیاس اشکالی وارد شده است که این شکل که بدیهی الانتاج است دچار اشکال «دور» است. مثلاً: صغری : «العالم متغیر» کبری : «کل متغیر حادث» نتیجه : «فالعالم حادث» در اینجا علم به نتیجه متفرع بر علم به کبری است و علم به کبری متوقف بر علم به نتیجه است. توضیح : اگر علم به نتیجه نداشته باشیم، علم به کبرویت و کلیت کبری نیز نخواهیم داشت. زیرا نتیجه یکی از مصادیق کبراست و بدون علم به آن ما علم به کل نداریم. به عبارت دیگر، با عدم علم به یک مصداق یا نقض آن مصداق، علم به کبری و کلی از بین خواهد رفت. پس نتیجه چون از صغری و کبری به دست آمده است، علم به آن، متوقف بر علم به کبری است. از طرف دیگر، علم به کبری نیز متوقف بر علم به نتیجه شد، که این «دور» خواهد بود و دور هم باطل است. راه حل این «دور» چیست؟ @M_AhmadiShirazi