eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
438 عکس
162 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم های نجیب یعنی تو غرق در عطر سیب یعنی تو السلام ای کریم آل الله به غمِ دل طبیب یعنی تو و لسان شکور یعنی تو و نگاه منیب یعنی تو ای فدای مزار ویرانت در مدینه غریب یعنی تو نیمه شب چشم های بارانی کودک غم نصیب یعنی تو و زمان گذشتن از کوچه گریه های عجیب یعنی تو بانی روضه ها سلام آقا شور ابن شبیب یعنی تو خون دل بر محاسنت جاریست شاه شیب الخضیب یعنی تو روضه خوان غریب عاشورا معنی آیه های اعطینا تو نگار مدینه ای آقا سفره دار مدینه ای آقا وجناتت محمدی، نبوی سکنات تو فاطمی، علوی ضرب شمشیر تو شبیه علی یکه تازی، تو فاتح جملی وقت دیدار با خدا حالت می شود باز تا خدا بالت یوسف اهل بیت پیغمبر ای امام و امیر بی یاور ای غریب مدینه، بر تو حسن تهمت کفر می زند دشمن خون دل خوردی از زمانه زیاد می کنی یاد تازیانه زیاد یاد آن روزهای کودکی ات روزهای عزای کودکی ات کوچه ای تنگ و کوچه ای باریک سینه ای سنگ و سینه ای تاریک صحنه هایش هنوز یادت هست راه را بی حیایِ بی دین بست کوچه را بست، ماجرا بد شد دست نامرد از سرت رد شد مادر افتاد، گوشوار افتاد مادری با دو چشم تار افتاد جای پایی روی پرش مانده رد خون روی معجرش مانده لاله ی مصطفی خزانی شد بین آن کوچه قد کمانی شد گرد ماتم نشست بر رویت در جوانی سپید شد مویت @shia_poem
ابر چشمان خیس بارانم میچکد قطره قطره بر جانم چه قدر هول کرده ام امشب چه قدر و مضطر و پریشانم شاید امشب شب جدایی نیست من چه میگویم و چه می دانم؟ باد تندی وزید و فهمیدم در مسیر خطیر طوفانم می رود از زمین سوی بالا آن که کرده مرا مسلمانم دستم از دامنش اگر کوتاست ولی از قاریانِ قرآنم من به درکش نمیرسم هرگز ولی از نوکرانِ سلمانم ای رسول خدا، امینِ خدا رحمت اللِه مسلمینِ خدا شب رحمت شب پیمبر ماست شب باران دیده ی تر ماست بعد او نیست یک فرستاده این پیمبر، سفیر آخر ماست جای پایش به روی سرها بود خاک عالم به روی این سر ماست گر مدینه نرفته ایم امشب همه تقصیر بال ما،پر ماست جای او خالی است در اینجا یاد او پر میان باور ماست بانی روضه ی عزای نبی دخترش هست آنکه مادر ماست میرود سوی حق به سوی اله السلامُ علی رسول الله سینه ات مثل وادی سیناست دل پر مهر تو چنان دریاست سر گذشت تو جاودانه ترین خاطرات تو اصل مطلب ماست قلمم کند می رود از چیست ! آخر جمله های این انشاست؟ باغبانِ تمامِ اهل ُالبیت بعد تو فصل خشکی گلهاست اولین کس که می شود ملحق به حضور تو - دخترت زهراست بعد تو جانشین تو حیدر می نشیند به خانه و تنهاست چشم تو خوب شد نمی بیند خانه ی دختری تو غوغاست ‌ کن نگاهی سه نور عینت را حسن و زینب و حسینت را @shia_poem
عقل دارد سر سودا حسنی بودن را. برگزیده دل شیدا حسنی بودن را. مرغ روحم به کمال آمده دریافته از. سیر در عالم معنا حسنی بودن را. فاش می گویم و از گفته ی خود دل شادم*. ندهم من به دو دنیا حسنی بودن را. گر شوند اهل زمان تشنه به خونم، هرگز. نزنم بر در حاشا حسنی بودن را. داده با نغمه ی جانم حسنش پیغمبر. عاشقان، بر همه فتوا حسنی بودن را. گر چه عمری است سیه پوش حسینم، از من. می پسندد خود آقا حسنی بودن را. در عزای تو دو چشم ترم آموخته از. ماهیان کف دریا حسنی بودن را. مادری هستم و از عمق جگر می سوزم. دارم از غربت زهرا حسنی بودن را. روی هر قطره ی اشکم به شفاعت خواهی. خود زهرا زده امضا حسنی بودن را. *تضمین از شعر خواجه حافظ شیرازی #@shia_poem
جای دارد تو را که جامه درند کاروانی ز یوسف و ز پدر آن چه فرموده ای اراده , قضا و آنچه بنموده ای پیاده , قدر مادرت در عفاف , آمنه نام بانويی چون خدیجه ات همسر سنگ افتاده در رهت کعبه گرد خاکی به راه تو مشعر یکی از چاکران تو حمزه یکی از مخلصان تو جعفر همچو حیدر برای تو داماد همچو زهرا برای تو دختر نوه ات همچو زینب کبری هم نتیجه ات چنان علی اکبر . . . هر که گوید که نیستی تو خدای به همان رب نمی کنم باور ای که گفتی به اهل و امت خویش زیر این آسمان پهناور بعد من حرمتش نگه دارید مصطفی باشد و همین دختر آب غسلت هنوز جاری بود که به باب الله اوفتاد شرر همچو زمزم گریست بر حالش چشم در چشم , چشمه ی کوثر من چه گویم ز داغ این معنی غیر وا احمدا ز سوز جگر نعش پیغمبری به روی زمین بین دیوار و در گلی اطهر @shia_poem
ای در هوای ماتم تو عرش، سوگوار ای در غم تو چشم سماوات، اشکبار اسلام در مصیبت تو می شود یتیم دین در فراق روی تو بی تاب، بیقرار ما را در اوج گنبد خضرای خود ببر تا روی گنبدت بنشینیم چون غبار هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی رود چشمی که شد ز ماتم تو ابر نوبهار رفتی و از مدینه ی تو رفت دلخوشی کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان از امت تو آنچه نمی رفت انتظار هرچند از تو غیر محبت ندیده بود اما به اهل بیت تو بد کرد روزگار گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در یاسی که مانده بود ز باغ تو یادگار گر می گرفت آتش کینه به خانه و می رفت سمت پهلوی گل دست های خار آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد انداخت دور گردن مولا طناب دار در بین کوچه باز همان دست آمد و دیوار کوچه خون شد و افتاد گوشوار @shia_poem
گدا زیاد رسیده . حقیر هم هستم. سرم فدای سرت سربِزیر هم هستم. زمانِ آمدنت در محله آمده ام... دلم خوش است که بینِ مسیر هم هستم . عزیزِ فاطمه هستی ، کریم هم هستی غلامِ فاطمه هستم ، فقیر هم هستم. ابوتراب اجازه بده که گریه کنم... که خاکِ خشک شبیهِ کویر هم هستم. مگر امام حسن دستگیری ام بکند نیازمند به دستِ بِگیر هم هستم . ذَلیل ُ خاضِع ُ مِسکین ُ مُستَکینم من "اعوذوا بِالکرمت " مُستَجِیر هم هستم. مرا اسیرِ خودت کن . اسیرِ نَفس شدم تصدّقت بشوم ، من اسیر هم هستم. به یادِ گریه ی قاسم زمانِ دفنِ تنت به یادِ بارشِ بارانِ تیر هم هستم ! همین کنار نشستم مرا نگاه کنی گدا زیاد رسیده . حقیر هم هستم! همینکه سایه ی لطفت به سر بود کافیست فقیرِ کوی تو باشم امیر هم هستم ! @shia_poem
میان هجمۀ غم‌ها اگر پناه ندارد حسین هست نمی‌گویم او سپاه ندارد حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد حسین هست که سر روی شانه‌اش بگذارد حسین هست نیازی به تکیه‌گاه ندارد میان لشکر او مرد مانده؟ آه نمانده درون خانۀ خود یار دارد؟ آه ندارد زمانه تلخ‌ترین زهر را به کام حسن ریخت دلاوری که به جز ترک جنگ، راه ندارد کسی که صلح حسن را غلط شمرد ندانست امام مفترض الطاعة اشتباه ندارد درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر که احتیاج به گودال قتلگاه ندارد @Shia_poem
چقدر بعد اربعین حسین بروی مشهد الرضا خوب است ابر چشمت بغل کند باران بشوی غرق در دعا خوب است یک دل سیر درد دل بکنی سینه ات را بگیرد آرامش از خودش عشق را طلب بکنی غیر ازین در حرم نکن خواهش میشوی حاجی حرم چونکه حرمش هست حج مسکینان ات ابد جای سجده دارد که حرمش قبله ایست در ایران در دل هیچ کس نباشد غم تا حرم هست و حضرت سلطان میزند دل به دامنش دستی با امیدی به دیده ای گریان خادمان تو اهل معرفتند میچکد اشکشان در این مسند به نرفته به کربلا گویند کربلای نرفته ها مشهد خوش به حال کبوتران حرم که به دور سر تو میگردند گوییا عمر خویش را آنها نذر پرواز در حرم کردند... @shia_poem
کینهٔ جنگِ جمل تاب و‌ توانت را گرفت جرعه جرعه زهر آقاجان امانت را گرفت در همان ثانیه های اوّل افطار بود زهر اثر کرد و تکلّم از زبانت را گرفت حجره شد مقتل برایت! سوخت سر تا پای تو تشت را آورد زینب(س)؛ خون دهانت را گرفت پاره پاره از جگر می ریخت و با لرزش ِ دست هایش؛ لرزش ِ در بازوانت را گرفت خون به خوردِ شال سبزت رفت و تار و پودِ آن ضجّه زد! افتاد...دستِ مهربانت را گرفت روزه بودی سهم لبهایت به جای آب شد؛ آهِ جانسوزی که عمقِ استخوانت را گرفت یارِ خانه مار شد در آستینت عاقبت... زهرِ خود را ریخت! نور از دیدگانت را گرفت زهر در ظاهر! ولیکن در حقیقت سال ها لحظه لحظه ماجرای کوچه، جانت را گرفت! @shia_poem
فلک را آبرو بخشیده عطر و بوی آوایش ملک چهره مزین کرده با خاک کف پایش وجاهت می دهد آیات را شیرینی لحنش کلیمی که به قرآن تا همیشه نیست همتایش دعا با حرمت دستار سبزش استجابت یافت یتیمی که خدای آسمان می خواست آقایش رسول مهربانی ها سفر در پیش رو دارد مدینه خیس شد از گریه ی جانسوز زهرایش دراین خانه که عزرائیل خاضع کرده دق الباب معطل مانده تا احمد بفرماید بفرمایش بروی سینه افتاده است زیب دوش پیغمبر حسینش می شود در لحظه آخر مسیحایش تمام فکر و ذکرش غربت آینده ی مولاست گواهی می دهد دلشوره ها را چشم دریایش علی را امر بر صبر و رضایت می کند وقتی که سمت تیرگی ها می رود خورشید دنیایش دوباره خیره شد بر کوچه ی تنگ بنی هاشم امان از ازدحام وآتش و آسیب فردایش نگاه میخ در با غصه هایش چشم درچشم است کجای قصه بُغضی سر برون آورده از نایش حسن را بی قرار مادر مضروبه می بیند که مانند عصا بگرفته زیر قد و بالایش امیرالمؤمنین بی تاب ختم المرسلین اما سقیفه سخت دندان تیزکرده برسرجایش... @shia_poem
بى خانه زیر سایه ی دیوار خوش ترست دیوانه بین کوچه و بازار خوش ترست از هر چه بگذرم سخن یار خوش ترست یعنى کلام حیدر کرار خوش ترست: من عاشق محمدم و جار می زنم در باطن سکوت، عذاب است... شک نکن حرف حساب حرف حساب است... شک نکن دنیاى بى رسول خراب است... شک نکن این"حرف" نیست، چند "کتاب" است... شک نکن من عاشق محمدم و جار می زنم عبد محمدیم اگر، نوش جانمان پیوند خورده ایم به دریاى بى کران فریاد می زند جگرم موقع اذان اى اهل عرش، اهل زمین، اهل آسمان: من عاشق محمدم و جار می زنم باید به جاى آه کشیدن دوا نوشت یا ایها الرسول، به جاى دعا نوشت باید همیشه بعد نبى، آل را نوشت معراج هم که رفت در آنجا خدا نوشت: من عاشق محمدم و جار می زنم جبریل را فرشته نگو نوکرش بگو یا نه، غلام حلقه بگوش درش بگو بالاتر از همه ست، نه بالاترش بگو جان نفس نفس زدن دخترش، بگو: من عاشق محمدم و جار می زنم دو نیم می کند تن هتاک را على ما هم سپرده ایم به شیرخدا، على فریاد می زنم صد و ده بار یا على یا مظهر العجائب و یا مرتضى على: من عاشق محمدم و جار می زنم بالاتر است از همه ی مردم زمین هر آن کسى که با صلوات است همنشین لحظه به لحظه با نفس "امّ مومنین" فریاد می زند جگر من فقط همین: من عاشق محمدم و جار می زنم یزدان نوشت، حیدر کرار هم نوشت دست شکسته... دست گرفتار هم نوشت زهرا میان آن در و دیوار هم نوشت با خون خویش بر نوک مسمار هم نوشت: من عاشق محمدم و جار می زنم... @shia_poem
تا ذهن را با خاطره درگیر می کرد ناگاه رنگ صورتش تغییر می کرد خواب پریشان شبش را در خیالش خوب و بدون درد و غم تعبیر می کرد شاءن نزول آیه های چشم خود را با روضه های مادرش تفسیر می کرد گل های روی بالش زیر سرش را با اشک های چشم هایش سیر می کرد او داغ دیده در میان کوچه ای تنگ داغی که یک تازه جوان را پیر می کرد هر روز با خود زمزمه می کرد ای کاش در کوچه دشمن چند لحظه دیر می کرد یا کاش بعد از کوچه وقتی خانه آمد میخِ کجِ در را خودش تعمیر می کرد جعده، خیانت، زهر و...این ها علتش نیست روی جگر داغی دگر تاثیر می کرد می خواست مادر را برد از کوچه اما چادر به زیر پای دشمن گیر می کرد . . . آئینه ای یک دست را در قلب تابوت مشت مهیب تیرها تکثیر می کرد... @shia_poem
Seraj: آخر ماه صفر، اول ماتم شده است دیده‌ها پر گهر و سینه پر از غم شده است آه ای ماه، که داری به رخت گرد ملال! خون دل خوردن خورشید، مسلّم شده است آخر ای ماه سفر کرده که سی روزه شدی رنگ رخسار تو، همرنگ محرّم شده است عرشیان، منتظر واقعه‌ای جان‌سوزند چشم قدسی نفسان، چشمهٔ زمزم شده است شب تودیع پیمبر، شهدا می‌گفتند: آه از این صبح قیامت، که مجسم شده است تا که بر چیده شد از روی زمین سایهٔ وحی آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است مجتبی گلشنی از لاله به لب، کرد وداع داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است باغ، لبریز شد از زمزمهٔ یاس کبود لاله، دلتنگ‌تر از حجلهٔ ماتم شده است میهمانی، که خراسان شد از او باغ بهشت میزبان غم او عیسی مریم شده است از همان روز، که زد سکّه به نامش در طوس شب، پی کشتن خورشید مصمم شده است تا بسوزد دل ذریهٔ زهرای بتول زهر در ساغر انگور فراهم شده است راستی تا بزند بوسه بر ایوان طلا کمر چرخ به تعظیم شما خم شده است پایتخت دل صاحب‌نظران است این‌جا مشهد انگشت‌نمای همه عالم شده است گر چه بسیار خطا دیده‌ای از ما، اما سایهٔ مهر تو، کی از سرِ ما کم شده است؟ گر چه من ذرّهٔ ناقابلم ای شمس شموس! باز پیوند من و عشق تو محکم شده است... @Shia_poem
من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج شرمنده ی عطای تو یا ثامن الحجج بالله نمیروم بر بیگانگان به عجز تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج از کار من گره نگشاید کسی مگر دست گره گشای تو یا ثامن الحجج تا آخرین نفس نکشم دست التجا از دامن ولای تو یا ثامن الحجج خواهم ز بخت همت و از حق سعادتی تا سر نهم به پای تو یا ثامن الحجج دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب درد من و دوای تو یا ثامن الحجج هستی چو پاره ی تن پیغمبر خدا جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج چون میشود که دیده ی من هم برد نصیب از دیدن لقای تو یا ثامن الحجج سوزد همیشه لاله صفت قلب دوستان از داغ ابتلای تو یا ثامن الحجج هم ناله با جوان دل افسرده ات جواد گردیم در عزای تو یا ثامن الحجج @shia_poem
دین من ایمان من حب‌الرضاست جان من جانان من حب‌الرضاست نامۀ اعمال من حب‌الحسین محشر و میزان من حب‌الرضاست بر روی سنگ مزارم حک کنید خلد من رضوان من حب‌الرضاست سیر باغ و بوستان خواهم چه کار باغ من بستان من حب‌الرضاست دل بریدم هم ز غلمان هم ز حور حور من غلمان من حب‌الرضاست کوثر من مهر زهرا و علی است روح من ریحان من حب‌الرضاست ای مفسرهای عالم بشنوید معنی قرآن من حب‌الرضاست دیگر از تاریکی قبرم چه باک مشعل تابان من حب‌الرضاست نیست کارم با دوا و با طبیب درد من درمان من حب‌الرضاست هر چه گفتم در ثنایش گفته‌ام نخل من دیوان من حب‌الرضاست @shia_poem
 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّه رَؤُفٌ بِالْعِبادِ. (بقره/٢٠٧) قصيده اى علوى درباره ليلة المبيت (شب اول ربيع الاول) تا در اوصاف امیرالمؤمنین آید به کار نه قلم را اقتدار و نه زبان را اختیار مظهر حق شیر حق مرآت حق میزان حق کشور حق را مدیر و لشكر حق را مدار گو که بنویسند جّن و انس وصفش را مدام نیست ممکن وصف مولا را یکی از صد هزار قصّهء جانبازی آن جان شیرین رسول جان شیرین می دهد بر تن برادر گوش دار کافران دادند با هم دست از هر طایفه بهر قتل خواجۀ لولاک در یک شام تار گفت پیغمبر به شیر حق امیرالمؤمنین کای نبی را جان شیرین ای ولیّ کردگار کافران بر قتل من با یکدگر بستند عهد باید امشب جای من در بسترم گیری قرار گفت حیدر: ای دو صد جان علی قربان تو این تو، این جان علی، این تیغ خصم نابکار جان پاک تو سلامت جان من بادا فدات گو ببارد تیغ و تیرم از یمین و از یسار خفت آن شب مرتضی در بستر ختم رسل گشت پیغمبر دل شب در بیابان رهسپار ناگهان بوبکر آمد بر سر راه نبی در درون آن شب تاریک، دور از انتظار چشم پیغمبر چو بر وی در سر راه اوفتاد برد همره تا نگردد راز پنهان آشکار نفس خود را جای خود در بستر خود جای داد خصم خود را ناگزیر آورد سوی کوهسار آنکه جای مصطفی خوابید، باشد جانشین وآنکه یار غار او شد، به که بنشیند به غار با نبی در غار بودن کی کرامت می شود جان به راه یار دادن عزّت است و افتخار این تعصّب نیست انصاف است لختی گوش کن فرق بسیار است بین یار غار و یار یار او به "لا تحزن" ز فعل خویشتن گردید منع این به "مرضات اللّه"ش گوید ثنا پروردگار او ز بیم جان فراری بود از میدان جنگ این به دور مصطفی گردید روز کارزار او "اقیلونی" سرود این بر "سلونی" لب گشود او سراپا عجز بود این پای تا سر اقتدار او ز خیبر شد فراری این در از خیبر گرفت فرق دارد فرق، مرد جنگ با مرد فرار هر نفس در بستر ختم رسل بهر علی بود بیش از طاعت کونین اجرش در شمار ذات حق آن شب به جبراییل و میکاییل گفت کی کند جان از شما در راه یکدیگر نثار؟ هر دو ماندند از جواب و سر به زیر انداختند هر دو ساکت هر دو گردیدند از حقّ شرمسار پس خطاب آمد که بگشایید چشمی بر زمین بذل جان شیر حق بینید در این شام تار خفته بهر بذل جان در بستر ختم رسل گشته محو این همه ایثار چشم روزگار ای وجودت شمع جمع آفرینش یا علی وی خزان زندگی را نام دلجویت بهار با سر انگشت تو مهر و مه کند در چرخ سیر بر تماشای تو می گردند این لیل و نهار گو برد حقّ تو را صد تن به جای آن سه تن آنچه زآن تو است، آن تو است ای جان را قرار چه شوی مسند نشین و چه شوی خانه نشین تو امامیّ و امامت از تو دارد اعتبار بانگ جبریل از اُحد آید به گوش جان که گفت لافتی الاّ علی لا سیف الاّ ذوالفقار لب نمی بندد ز اوصاف تو «میثم» یا علی گر فتد در زیر تیغ و گر رود بر اوج دار @shia_poem
سلام و عرض ادب خدمت تمامی همراهان عزیز کانال شعر شیعه ضمن آرزوی قبولی عزاداری ها و توسلات شما عزیزان، از همه بزرگوارانی که در این ایام با ارسال اشعار و نظرات سازنده خود ما را در پیشرفت و خدمت رسانی این کانال یاری نمودند صمیمانه سپاسگزاریم. همچنان نیازمند حمایت ها و معرفی کانال توسط شما عزیزان به سایر خادمین آل الله هستیم. ملتمس دعا @shia_poem_admin @shia_poem
Seraj: شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست اینگونه زخم خورده و بی‌سر بیاورم یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی این شعله را چگونه به دفتر بیاورم با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم وقف تو اشک‌ها و غزل‌هام، تا اگر گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم فصل عزا تمام شد اما چگونه من پیراهن عزای تو را دربیاورم تا می‌وزید نام تو پر می‌کشید دل چیزی نمانده بود که پر دربیاورم نزدیک بود در تب گودال قتلگاه از عرش ربنای تو سر دربیاورم با اشک آمدم به وداعت که لااقل آبی برایت این دم آخر بیاورم این واژه‌ها به کار رثایت نیامدند با زخم‌های تو چه برابر بیاورم؟ آخر نشد که آب برایت بیاورند؟ این روضه را گذاشتم آخر بیاورم امسال هم دعای فرج، بی‌جواب ماند من می‌روم برای تو یاور بیاورم قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست این بیت هم، سرِ غزلی که فدای توست @shia_poem
🔸وجود مناسبتهایی چون شهادت جانگداز امام حسن عسکری "ع" از مناسبتهای غم انگیز این ماه است، اما سیل مناسبتها و وقایع سرور انگیز مسلمانان و برکات این ماه، سبب شده تا ماه ربیع الاول بعنوان ماه شادی و برکت شناخته شود. 🔸در این ماه از ابتدای آغازش که یادآور هجرت پیامبر اکرم "ص" و تداعی کننده جانفشانی امیرالمؤمنین علیه السلام در لیلة‌المبیت تا انتهایش حوادث و رویدادهایی به وقوع پیوسته است که باعث خوشحالی شیعیان می‌شود. 🔸در روز چهارم ماه ربیع‌الاول سال اول هجری، پیغمبر گرامی اسلام "ص" از غار ثور پس از گذشت سه روز به قصد هجرت به مدینه خارج می‌شود. 🔸نهم ربیع‌الاول، روزی است که شیعیان عصر غیبت به خوبی آن را گرامی می‌دارند، چرا که سالروز آغاز امامت آخرین ذخیره الهی و نهمین فرزند اباعبدالله الحسین علیه السلام است. 🔸سالروز ازدواج پیامبر مهربانی‌ها با حضرت خدیجه نیز در روز دهم ربیع‌الاول در ۱۵ سال قبل از بعثت واقع شده است. 🔸روز دوازدهم ربیع نیز ۳ واقعه خوشایند اتفاق افتاده است، در ابتدا سالروز ورود پیامبر "ص" به شهر مدینه و شادی مردم این شهر و استقبال بی‌نظیر آن‌ها از رسول خدا "ص" و ورود ناقه نبی خدا "ص" به خانه ابو ایوب انصارى از برجسته‌ترین رویداد های این روز است. 🔸همچنین انقراض حکومت ظالم و ننگین بنى‌امیه در سال  ۱۳۲ قمری رخداد مهم ۱۲ ربیع‌الاول است که به دست ابومسلم مروزی خراسانی اتفاق افتاد که چهاردهمین خلیفه بنى امیه «مروان حمار» در قریه‌اى از روستاهای مصر توسط او به قتل رسید و دولت بنى‌امیه بعد از ۹۱ سال و ۲ روز که یک هزار و ۹۲ ماه و ۲ روز بود ساقط شد. 🔸هلاکت معتصم بالله عباسی همان کسی که شیعیان زیادی را به شهادت رساند و جنایات‌های بی‌شماری مرتکب شد، در سامرا در سال ۲۲۷ قمری به وقوع پیوست. 🔸و اما روز ۱۴ این ماه دو واقعه مهم رخ داده است که قلوب شیعیان را بسیار خوشحال می‌سازد، چرا که هلاکت یزید ملعون در سال ۶۴ هجری قمری و خروج مختار ثقفی در سال ۶۶ قمرى به خونخواهی از ثارالله "ع" در این روز اتفاق افتاده است. 🔸آری! در این ماه، رحمت الهی بیش از پیش هویداست، چرا که میلاد برترین انسان‌ها و شایسته‌ترین بندگان در آن قرار داد، رحمتی که از ابتدای آفرینش همتایی برای آن یافت نمی‌شود و این میلاد فرخنده در ۱۷ ربیع اتفاق می‌افتد که با وجود مولود پر برکت خاندان هاشم، ایوان کسرى به لرزه افتاد، دریاچه ساوه خشکید و آتشکده هزار ساله فارس خاموش شد و آمنه مادر گرامی ختم رسل"ص" صدایى شنید: "بهترین خلق متولد شد، او را محمد نام کن" و هاتفى ندا کرد: «جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا». 🔸هلاکت قوم نمرود به وسیله گزش پشه ‌"از سوی خدا مأمور بودند به حمایت از حضرت ابراهیم علیه السلام وارد میدان شوند" و جنگ حضرت داود علیه السلام با جالوت از رخدادهایی است که قبل از ظهور اسلام در ۱۸ ربیع‌الاول به وقوع پیوسته است. 🔸البته در این ماه وقایعی چون شهادت امام حسن عسکری علیه السلام هم وجود دارد، لکن عمده مناسبتهای این ماه، ولادت و شادی و سرور است. ♦️حال با این حجم مناسبتهای مسرت بخش و مبارک، و با توجه به مسلم نبودن رخ دادن وقایع تلخ در این ماه، آیا این ماه، ماه عزاست؟! @shia_poem
فیض بیداری وقت سحرم دست علییست ای خدا شکر! که برروی سرم دست علیست عزتش مال خودش بود به من هم بخشید آبرویی که به آن مفتخرم دست علیست یاعلی گفت و عرق ریخت مرا نوکر کرد برکت نان حلال پدرم دست علیست خوب و بد نانخور اوییم بلا استثنا به کسی کار نداریم کرم دست علیست ذکر یا فاطمه در روز قیامت دارم.. چون صراطی که ازآن میگذرم دست علیست روی اعلامیه ام ناد علی بنویسید کار تلقین تن محتضرم دست علی ست کربلایم ز علی و نجف من ز حسین سفرم دست حسین و سفرم دست علی ست در نجف تولیت صحن و حرم دست حسین کربلا تولیت صحن و حرم دست علیست جلوی چشم ترش فاطمه را میکشتند.. بخدا علت چشمان ترم "دست علیست @shia_poem
خوابید علی به بستر پیغمبر این کار کسی به جز خود حیدر نیست آمد سپر جان نبوت باشد جز او که گذشته باشد از پیکر نیست هرجا سخن از شجاعت است او آنجاست در معرکه ثابت شد از او برتر نیست هر جا که علی رفته و جولان داده فهمیده همه حریف او لشگر نیست مجموعه کل انبیا بوده علی جز او به خدا وارث پیغمبر نیست بر گردن دین حق فراوان دارد بر علم محمد به جز از او در نیست حیدر که به جایش به خدا تا محشر عالم همگی خاک ره قنبر نیست یک ضربه که بر پیکر کفار زده این ضربه به جز ضربه مرگ آور نیست هر کس که عزیز است خدا یارش باد هیچکس نزد نبی خوب تراز حیدر نیست @shia_poem
ای چشم حسین بر جمالت وی مظهـر فاطمـه، جلالت تعظیم کمـال بــر کمـالت تحسین رسول بر خصالت بر قلب پدر سکینه‌ای تو در بیـت ولا امینـه‌ای تو تـو سـوره نـور اهل‌بیتی تو شادی و شور اهل‌بیتی در سینه سـرور اهل‌بیتی تو نخلـه طور اهل‌بیتی تو دختر مــاه و آفتابی آیینــه زینـب و ربابی گل بر تو، گلاب بر تو نازد عطشانـی آب بـر تـو نازد آیـات حجـاب بر تو نازد تنهـا نـه رباب بر تو نازد حقـا کـه تو فخر عالمینی ممدوحـه زینب و حسینی ای چشم حسین را نظاره! بـر فاطمـه، زینب دوباره فریـاد گلـوی پـاره پاره وصف تو فراتر از شماره تا حشر، سکینه ولایت آرامـش سینـه ولایت تو وجه خدای را گواهی در قـلب پدر، شرار آهی بیـن اسـرا چـراغ راهی پیغــام ‌رسان قتلگاهــی پیغامت از آن رگ بریده تا حشـر قیامت آفریده در فُلک ولا، سکینـه‌ای تو راضیــه‌ای و امینــه‌ای تو یک کرب و بلا مدینه‌ای تو چون فاطمه بی‌قرینـه‌ای تو تـو آیه حُسن ابتلایـی قرآنِ شهیـدِ کربلایی در مقتل خون چو پا نهادی لب بــر گلـوی پدر نهادی روی تـن پاکـش اوفتـادی این گونه بــه مـا پیام دادی ما عترت عصمت و حجابیم در مـلک عفــاف آفتابیم بــا آن همــه داغ بـی‌نهایت مــی‌بود بـه محضـر ولایت از بــردن چــادرت شکایت ای شعلـه مشعــل هــدایت توحید و کتاب زنده از توست آیات حجـاب زنده از توست در بحر عفاف، گوهری تو بر فُلک کمـال، لنگری تو هنگام خطابـه، حیدری تو زیرا به حسین، دختری تو تو سینهْ ‌سپـر به هر بلایی تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی ای در نفست صدای زینب در هر سخنت ندای زینب هم‌سنگر و پا به پای زینب مـرآت خـدا نمــای زینب «میثـم» به ثنای تو چه خواند هــر چنـد ز لب گهر فشاند @shia_poem2
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یازده بار به جای تو به مشهد رفتم بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست زخم دندان تو و جام پر از خون آبه ماجرایی‌ست که در ایل تو چندان کم نیست بوسهٔ جام به لب‌های تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست از همان دم پسر کوچکتان باران شد تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست در بقیع حرمت با دل خون می‌گفتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست @shia_poem2
ای سراپا حسن حیّ ذوالمنن سوّمین ابن الرّضا دوّم حسن ای هزاران آفتابت مشتری یا اباالمهدی امام عسکری دُرّ ده دریا و بحر یک گهر آن گهر خود حجّت ثانی عشر با همه درد و غم و عمر کمت تا ابد مرهون احسان، عالمت از نماز و از دعای متصل بردی از دشمن کنار حبس دل با خدا پیوسته در راز و نیاز روزها را روزه، شب ها در نماز رنج هایت در ره توحید بود سال ها یا حبس یا تبعید بود روزگارت شعله ها بر جان فکند دشمنت در برکهء شیران فکند ایستادی بین شیران در نماز شیرها را جانبت روی نياز الله الله گرد تو درّندگان سر فرو بردند همچون بندگان نور علمت از درون حبس ها کرد از ظلمت جهانی را رها ای دمت جان داده بر روح الامین آسمان خفته در خاک زمین رهنمای آفرینش کیست تو شهریار ملک بینش کیست تو چشم بد از ماه رخسار تو دور یک جمال و چارده خورشید نور گشت دشمن در جوانی قاتلت کشت در ماه ربیع الاوّلت کفر خود را عاقبت معلوم کرد همچو اجدات تو را مسموم کرد سامره شد صحنهء روز جزا گشت تنها مهدیت صاحب عزا ای به قربان تو و عمر کمت قلب مهدی داغدار ماتمت بی تو مهدی بی کس و یاور شده طفل تنهای تو تنهاتر شده آه از آن ساعت که در سوز و گداز خواند مهدی بر تن پاکت نماز کرد تا جسم ضعیفت را نظر بر کشید آهی جهان سوز از جگر آسمان دیده اش انجم گریست بین مردم مخفی از مردم گریست گر چه بوده اشک دامن دامنت بود کی زنجیر و غل بر گردنت جسم تو زخم از دم خنجر نداشت پیکر جدّ غریبت سر نداشت آه از آن ساعت که زین العابدین پیشوای عابدین و ساجدین دید در گودال خون بر روی خاک پیکر پاک پدر را چاک چاک یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ گرگها کردند جسمش چنگ چنگ گشت از چشمش روان دریای خون خواست جانش از بدن آید برون همدم او جز شرار تب نبود جان ز کف می داد اگر زینب نبود... @shia_poem2
امروز دیگر سامرا مثل یتیمی امروز دیگر سامرا آقا نداری در آسمان آفتابی نگاهت آن گنبدی که داشتی حالا نداری دیروز از بال و پر پروانه تو دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد جبریل می سازد برایت بهترش را ای کاش در اینجا مجالی دست میداد پای گلوی بیصدای تو بمیرم یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله خیلی دلم میخواست جای تو بمیرم با چشم هایی که کبود و تار هستند روی پسر را بیش از این دیدن محال است ای تشنه لب با لرزش دستی که داری آب از لب این ظرف نوشیدن محال است وقتی لب این کاسه پر آب آقا بر آستان تشنه ی دندانتان خورد از شدت برخورد این ظرف سفالی انگار لب های کبودت خیزران خورد @shia_poem2