#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
منی که غرق گناهم، شکسته بال و پرم
چگونه نام بلند تو را به لب ببرم؟!
اگر که دوست نداری "خدا خدای" مرا
اجازه هست صدایت کنم به چشم ترم؟!
خودم نیامده ام نیمه شب به درگاهت
تو خواستی که بیافتد به این حرم گذرم
بیا مرا جلوی دیگران خراب مکن
بگیر دست مرا که به سنگ خورده سرم
مرا ببخش و دوباره بگیر در آغوش
قسم به حرمت خون مدافعان حرم
بنا نبود فقط خوب ها حرم بروند
شبی بیا و مرا هم به کربلا ببرم
تمام هستی من هست مادر و پدرم
فدای حضرت ارباب مادر و پدرم
اگر حسین نشد عاقبت کفن بشود
چگونه نوکرم و بهر خود کفن بخرم؟!
هنوز نیمه ی شب های جمعه می آید
نوای مادر او: تشنه ذبح شد پسرم
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت
که زير سايه اين خيمه کرده ايم اقامت
شفيع گريه کنانش ائمه اند يکايک
به اين دليل که جمع است در حسين امامت
کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت
کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت
چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه
که جبرییل در آنجا فکنده رحل اقامت
کسى که بارعلم را به شانه اش نکشيده ست
بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت
کسى که در پى کار حسين نيست, محال است
که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت
""کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید
ز دوستی چه نشانی زشیعگی چه علامت
کسی که در کفنش تربت حسین نباشد
چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت
کسی که قبر حسین را ندید و رفت زدنیا
به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت""
به روزحشر که جمله فقير وکاسه بدستند
خدا به زائر تو ميدهد مقام زعامت
غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد
برابرش نکنم با هزار تاج کرامت
چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت
چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت
پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی
خدا قيامت خود را سند زده ست به نامت
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
چه رأس ها که نرفته به دار هجرانش
ولی به وصل نشد ختم، کار هجرانش
پر از غم است دلم با وجود این اصلا
غمی نمانده برایم کنار هجرانش
در این زمان که همه بی خیال آقایند
خوشا دلی که بماند دچار هجرانش
رسید صبحِ وصالش به شیخ انصاری
به ما رسید فقط شام تار هجرانش
کجاست سید بحر العلوم تا باشد
در این زمانه ی دشوار یار هجرانش
" کجاست هم نفسی تا به شرح، عَرضه دهم
که دل چه می کشد از روزگار هجـرانش"*
کجاست چشم پر آبی که یار من باشد
به اشکِ دیده شود داغدار هجرانش
به جز بهشتِ وصالش مرا مداوا نیست
چنان زده است به جانم شراره هجرانش
ز بس که دوریِ از کربلا نصیبم شد
نشسته بر سر و رویم غبار هجرانش
حسین رفت و عقیله به دردسر افتاد
شکست خواهر او در فشار هجرانش
#محمد_جواد_شیرازی
*حافظ
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#شب_جمعه
#غزل
عادتاً دم ز عشق یار نزن
بی عمل حرف انتظار نزن
سر تو گرم بازی دنیاست
لاف مجنون بی قرار نزن
زار زد از گناه تو آقا
توبه کن ازگناه زار نزن
از غریبی درش بیار!انقدر..
از غریبی او هوار نزن
تا ز هر دامنی نشستی دست
دست بر دامن نگار نزن
قول دادی بمان سر قولت
زیر این قول و این قرار نزن
هرچه را از دلت کنار زدی
عشق اورا ز دل کنار نزن
پدر ماست گرچه بد شده ایم
به دل خسته اش شرار نزن..
کربلا منتهای خوشبختی ست
پر سوی غیر این دیار نزن
تا نرفتی میان صحن حسین
حرفی از خیر روزگار نزن..
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
مانده ام تنها میان شعر,وقتی نیستی
شعله می افتد به جان شعر وقتی نیستی
ساده می گویم که حرف چشمهایت یک به یک
می شود ورد زبان شعر وقتی نیستی
در پی رد نفسهای پر از عطر سکوت
می رود تاب و توان شعر وقتی نیستی
قطره قطره غربت و هجران و عطر انتظار
می چکد از آسمان شعر وقتی نیستی
عالم و آدم پریشان قدمهای تواند
گشته شهری جان فشان شعر وقتی نیستی
جمعه هاپشت سرهم گوشه ی تقویم ها
گشته عمری همزبان شعر وقتی نیستی
کوچه ی بی انتهای شهر بین طعنه ها
باز می افتد به جان شعر وقتی نیستی
از میان ندبه ها برگرد و حالم را بپرس
مانده ام تنهامیان شعر وقتی نیستی
#حسین_رستمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
Seraj:
#امام_عصر_علیه_السلام
#غزل
به شیوۀ غزل، اما سپید میآید
صدای جوشش شعری جدید میآید
چه آتشی غم عشق تو زیرِ سر دارد
که باغ شعر تر از آن پدید میآید
نفس نفس به امید تو عمر میگذرد
امید میرود آری، امید میآید
برای درد و دل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید میآید
مُردّدم که تو با عید میرسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید میآید؟
کلیدداری کعبه نشانۀ حق نیست
کسیست حق که در آن بیکلید میآید
و حاجیان همه یک روز صبح میگویند:
چقدر بر تن کعبه سفید میآید!
#حسن_بیاتانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#مدح
#وفات
#ترکیب_بند
دارد مسیح ما میاید دیگر از راه
پس خیر میبیند گدا سرتاسر ار راه
ما قبله خود را گرفتیم آخر از راه
دست نیاز از ما و ناز دلبر از راه
از شوق لبریز است چشم جاده حتی
از خانه بیرون ریخت هر دلداده حتی
این دختر زهرا که نه! زهراست اصلا
در صبر عین زینب کبراست اصلا
بین کریمان شهره در دنیاست اصلا
جان علی موسی الرضای ماست اصلا
ساکن شده اینجا! که چون باران ببارد..
در شوره زار شهر قم گندم بکارد
در محملش امنیتی بسیار دارد
اندازه یک شهر خدمتکار دارد
هم ناقه ای آرام و بی آزار دارد
هم اینکه راهی راحت و هموار دارد
اهل محل نه بددهن نه لات هستند
تا چند خانه دور و بر سادات هستند
چشمی به ناموس خدا هرگز نخورده
بر چادر او جای پا هرگز نخورده
سیلی برویش بی هوا هرگز نخورده
آسیبی از شلاق ها هرگز نخورده
امن است راهش بی بروبرگرد اینجا
سررا به زیر انداخته هر مرد اینجا
دستی سوی معصومه طه نیامد
پیش نگاهش خیزران بالا نیامد
تا کاخ بالاجبار و با دعوا نیامد
پای پیاده یک قدم حتی نیامد
هرچند بی بی روزه بود اما غذا بود
در هرشرایط احترام او به جا بود
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#مدح
#غزل
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
به دریای محضی که این خاک سوزان
گرفته از امواج او آبروها
سلام ای که لطف کریمانهٔ تو
کشانده دلم را به این سمت و سوها
سلام ای که گشته شب بارگاهت
به لطف نگاهت شب آرزوها
شراب طهور است و تسنیم نور است
که در این حرم میچکد از سبوها
چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری
به جانم بتابان از این رنگ و بوها
هیاهوی اشک است و آه و تبسم
مرا غوطهور کن در این های و هوها
به مدح تو گفتند و گفتیم اما
تو هستی فراتر از این گفتگوها
که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود:
فداها ابوها فداها ابوها
به شوق مدینه به اینجا رسیدم
به زهرا رسیدم پس از جستجوها
#سید_محمد_جواد_شرافت
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#وفات
#مدح
#چارپاره
اومدی پاییزمون بهار بشه
دلای ما همه نو نوار بشه
اومدی تا با تو و برادرت
سفره ی موسوی برقرار بشه
توو صفات تو خدا رو میبینم
عمه ی کرب و بلا رو میبینم
وقتیکه به گنبدت خیره میشم
انگاری امام رضا رو میبینم
میشه که حضرت زهرا به تو گفت
پدرت فقط فِداها به تو گفت
بعضی حرفامو به هیچکی نمیگم
باید این حرفا رو تنها به تو گفت
همه خوبا همه حیرون تواند
مریم و آسیه دربون تواند
افتخار میرزا قمی ها اینه
توی قبرستون شیخون تواند
مرجعی پیش تو زانو زد و رفت
عاجزانه به شما رو زد و رفت
این چیزا که چیزی نیست برا شما
جبرئیل صحنتو جارو زد و رفت
غم تو دل پر آهمو سوزوند
برگ اعمال سیاهمو سوزوند
شهر تو خاصیت نجف داره
آفتاب قم گناهمو سوزوند
اونقدَر امامتو صدا زدی
ناله ی رضا رضا رضا زدی
مثل زینب تو هم آواره شدی
به کوه و دشت و بیابونا زدی
هرچی شد وارد مقتل نشدی
دیگه گریون بالای تل نشدی
سه روز و سه شب توی بیابونا
پشت دروازه معطل نشدی
هرچی هم شد پسرت رو نزدن
جلو چشمات قمرت رو نزدن
پسر اشعث ملعونی نبود
با سیلی برادرت رو نزدن
توی قم بال و پرت ریخته نشد
غریبه دور و برت ریخته نشد
از رو پشت بومای خونه هاشون
آب و آتیش رو سرت ریخته نشد
توی قم بی احترامی ندیدی
نگاه مردای شامی ندیدی
توو خرابه های قم نبردنت
لحظه ای بزم حرامی ندیدی
به تو هیچکی کمتر از عزیز نگفت
هیچکسی حرفای تند و تیز نگفت
بین نامحرما یک برده فروش
زبونم لال به شما کنیز نگفت
#رضا_قربانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#مدح
#مثنوی
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران*
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان
ای باطنت با ظاهرت یکدست آیینه
سنگ برادر را زدی یک عمر بر سینه
همپای اشکت میچکد تسبیحِ در دستم
هر نیمهشب دلتنگ یارب یاربت هستم
آن دستخط، آن آیه مکتوب یادم هست
در حجره قرآن مینوشتی، خوب یادم هست
هر وقت از دست زمانه غصه میخوردی
بغض نهانت را سوی سجاده میبردی
آنکس که قدر روح پاکت را بداند کیست؟
در هیچجایی هیچ همکفوی برایت نیست
در حد تعریفت ندارم حرف از این بهتر
معصومهای معصومهای معصومه، ای خواهر
روی جوادم را ببوس و همزبانش باش
جان تو و جان جواد آرام جانش باش
من حال و روزت را به چشم خویش میبینم
اشک تو را همواره بیش از پیش میبینم
باید سراپا صبر شد با رسم دنیا ساخت
حتی اگر عمری جدایی بین ما انداخت
دیگر گذشت آنچه گذشته، بشنو از ما بعد
لاخیر فی الدنیا و مافیها... و اما بعد
ای فاطمه اینبار هم دست علی بستهست
فرجام این جریان به تدبیر تو وابستهست
هجرت کن از شهر و دیار خود به این وادی
منزل به منزل بگذر از ویرانه، آبادی
هجرت هماره خیر دارد با خودش همراه
آری به حکم «مَن یُهاجِر فی سبیلالله...»
هر نقشهای در طول این ترفند ناکام است
هجرت همان زخم است زخمی که به هنگام است
چیزی نمانده بشکند تندیس باورها
با خود بیاور از برادرها و خواهرها
اسلام در دشت و بیابان سبز خواهد شد
با مقدم سادات، ایران سبز خواهد شد
هرچند هستیم از غم دیدار هم لبریز
برخیز تا قسمت چه باشد خواهرم برخیز
تا باز هم روشن ببینم چشمهایت را
پایان رقعه میزنم مهر رضایت را
«الله زَیْنٌ و انا عبدٌ» مِن العُبّاد**
«فالله خَیْرٌ حافظا» پشت و پناهت باد
#عباس_همتی
* برخی از محققان یکی از دلایل هجرت حضرت معصومه (علیهاالسلام) را فرستادن نامهای از سوی امام رضا (علیهالسلام) برای ایشان دانستهاند.
** طبق نقلی از کتاب «جنات الخلود» این عبارت نقش انگشتر امام رضا (علیهالسلام) بوده است.
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#مدح
#غزل
عطر خوشبویی که در سر تا سرِ ایران گم است
از گلاب نابِ قمصر نیست! از شهر قم است
مهربانویی که با لبخند مهمان می کند
باز دل راهی شد و اینبار بارِ چندم است
می نشیند پای حرفِ زائران خسته دل
فکر و ذکرش غصه های بیشمار مردم است
در حریمش می شود همسایهٔ خوب خدا
هر کسی که راه را گم کرده و سردرگم است
در مسیرِ چادرش خورشید زانو می زند
بسکه محجوب است و ماهِ آسمانِ هفتم است
از ضریحش گریه می بارد! نه اینکه معجزه ست
روضهٔ داغ برادر در رواق هشتم است
صحنِ آیینه یقیناً بعدِ ایوانِ نجف
در مقامِ دلربایی در مقامِ دوم است!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#مدح
#مسمط_مخمس
دارد قلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را
ترسیم کرده جای نگاهت بهار را
عطر تو میوزد به خزان و بهار قم
گلدسته گنبد و حرمت اعتبار قم
تنها نه من امام زمان بیقرار قم
علامه ها حقیر و تویی شاهکار قم
مستی بده ز یک نگهت میگسار را
ای آنکه از وجود تو قلبم جلا گرفت
از یمن مقدمت قم و ایران صفا گرفت
باید که از تو مشهد و هم کربلا گرفت
هر کس به هر روش مددی از شما گرفت
روشن کند ز برق نظر شام تار را
بانو دخیل دامن پاکت تمام شهر
ساییده سر به پای و به خاکت تمام شهر
شد سینه چاکِ سینه ی چاکت تمام شهر
اصلا خراب و مست و هلاکت تمام شهر
لبریز کرده ساغر مهرت خمار را
اخت الرضا تویی و وفا اصل کارتان
تو بیقرارِ یار و جهان بیقرارتان
راهی شدی ز خانه ی خود سوی یارتان
آری کم از عقیله نبود اعتبارتان
تفسیر کرده ای به عمل غمگسار را
معصومه ای و دختر موسی بن جعفری
زینب شناس و زینب کبرای دیگری
آهو منم تو ضامن آهوی محشری
از نسل حیدری و رضا را تو خواهری
درمانده ام سیاهه کنم اعتباررا
تو آمدی که بهر رضا خواهری کنی
با نام فاطمه ز دلم دلبری کنی
اینجا حرم زدی که به ما سروری کنی
قم را دمشق محترم دیگری کنی
زهرا شدی مدینه کنی این دیار را
وقتی که هفته ای ز تو نامش کرامت است
وقتی برای ما قدمت عین رحمت است
وقتی که خادمت به جنان غرق عزت است
وقتی برای ما همه ایل تو نعمت است
باید فدایی ات کنم ایل و تبار را
خاکم اگر ندیده بلا از تو و رضاست
هر کس که رفته کرببلا از تو و رضاست
این لطف و مرحمت ز خدا از تو و رضاست
این اعتبار و عزت ما از تو و رضاست
شاهد گرفته از تو چنین برگ و بار را
#داریوش_جعفری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#مدح
#قصیده
ای به قم آفتاب قلب جهان!
دخت موسی !سلالۀ قرآن!
عمه و دخت و خواهر سه امام!
مادر کل عالم امکان!
تو به چشم ائمه زهرایی
بعد زهرا به قدر و عزت و شان
زینب دوم بنی الزهرا
عمۀ چار حجّت یزدان
هم وجودت کریمة عترت
هم ولایت، حقیقتِ ایمان
فیض فیضیه از کرامت توست
شهر قم از تو گشته مهد امان
حرم یازده ولی خدا
حرم توست ای سپهرمکان
مدح تو ای ملیکۀ هستی
وصف تو ای یگانۀ دوران
نه توان با هزار دست نوشت
نه!توان گفت با هزار زبان
صحن تو مسجدالرسول همه
حرمِ امن توست کعبۀ جان
پدر و مادرم به قربانت
نه، همه جان عالمت قربان
کوثر کوثر رسول خدا
عصمت عصمت الله منّان
قم، جلال مدینه پیدا کرد
تا نهادی قدم به دیدۀ آن
گشت روز ورود تو در قم
روز عید کرامت و احسان
روز عید نزول رحمت ها
روز عفو و عنایت و غفران
اهل قم از برای استقبال
همه با دستهگل شدند روان
مرد و زن دور محملت گشتند
اشک شوق همه ز دیده روان
قم دل از گلشن بهشت گرفت
محملت بس که گشت گلباران
همه گفتند فاطمه در حشر
پای بنهاده ای گنهکاران
حرمت شیعیان قم، ز تو کرد
ستم اهل شام را جبران
کاش زینب به قم سفر می کرد
تا نمی دید آن همه طغیان
اهل قم کی برند مهمان را
گه به بزم شراب و گه زندان؟
جای تو بیتِ «موسی خزرج»
جای زینب به گوشۀ ویران
دور تو عالمان فقه و اصول
دور او ابن سعد و شمر و سنان
دور تو دسته های گل در دست
دور او سنگ بود و زخم زبان
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
Seraj:
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#غزل_مثنوی
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
وقتی انیس لحظۀ تنهاییام تویی
تنها دلیل اینکه من اینجاییام، تویی
هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا
بیاختیار سمت حرم میکشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل میکند آدم کنار تو
حالی نگفتنی به دلم دست میدهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو
با زمزم نگاه، دمادم هزار شمع
روشن کنند هاجر و مریم کنار تو
در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونینتر است ماه محرم کنار تو
ما با تو در پناه تو آرام میشویم
وقتی که با ملائکه همگام میشویم
ما در کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهریات شدیم
زیباترین خاطرههامان نگفتنیست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنیست
باران میان مرمر آیینه دیدنیست
این صحنه در برابر آیینه دیدنیست
مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است
خوشبخت قوم و طایفه، ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم
اعجاز این ضریح که همواره بیحد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
من روی حرفهای خود اصرار میکنم
در مثنوی و در غزل اقرار میکنم
ما در کنار دختر موسی نشستهایم
آیینهایم و محو تماشا نشستهایم
اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
ما رو به روی پهنۀ دریا نشستهایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشستهایم
بوی مدینه میوزد از شهر ما، بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشستهایم
از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چهها که کشیدی ببخشمان
من هم دلیل حسرت افلاک میشوم
روزی که زیر پای شما خاک میشوم...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
Seraj:
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#ترکیب_بند
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
این ماه مدینهست که بر هودجی از نور
میآید و این خطه پر از شادی و شور است
گل میدمد از ششجهت جادۀ ساوه
این دشت سراسر همه وجد است و سرور است
تسبیحکنان است در این بادیه، هر سنگ
صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است
آواز صبوحی زده باران سحرگاه
هر لالۀ این باغ یکی جام طهور است
چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است
ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است
چون از سفر آن محمل مأنوس برآید
بس لالۀ خوشرنگ به پابوس برآید
بر ساحت سجادۀ او جلوه به جلوه
«سُبّوح» گل افشاند و «قُدّوس» برآید
در مجلس فیضش چه اشارات لطیفی
از عالَم معقول به محسوس برآید
این ماه درخشنده چه ماهیست که هر صبح
خورشید پی دیدنش از طوس برآید
آیینه در آیینه از ایوان بلندش
صد باغ پر از جلوۀ طاووس برآید
این روضه، سرای کرم ماست، بیایید
ای اهل حرم! این حرم ماست، بیایید
درهای بهشت از ملکوت تو گشودهست
صد دستهگل از دست قنوت تو گشودهست
در حلقۀ نورانی گلهای سحرخیز
سجادۀ تسبیح سکوت تو گشودهست
گلدستۀ نور تو گواه است که تا عرش
ایوان جلال و جبروت تو گشودهست
در فصل دعا، دست نیاز گل مریم
بر خان کریمانۀ قوت تو گشودهست
هر آیهای از سورۀ نورانی کوثر
فصلی به مقامات ثبوت تو گشودهست
این آینه تصویر به تصویر شکفتهست
تصویر تو در آیۀ تطهیر شکفتهست
#زکریا_اخلاقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#غزل
بر خواهرِ سلطانِ خراسان صلوات
بر فاطمه ی ثانیِ قرآن صلوات
بر ساحتِ انوارِ محبّانِ خدا
بر ضامنِ آهو ز دل و جان صلوات
از جان سلام بر قم و مشهد بدهیم
بر گنبدِ نورانیِ آنان صلوات
در وصفِ دو آیینه چه زیباتر از این
بر مِهر و مَهِ کشورِ ایران صلوات!
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
Seraj:
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#چند_خطى
خورشید ولایت ز تو تابان شده باشد
از نور جلال تو درخشان شده باشد
آبادی ما رو به فنا بود، که دیدیم
از یمن قدم هات، گلستان شده باشد
هر کس که نیاورد به توحید تو اسلام
از کرده ی خود سخت پشیمان شده باشد
بی معجزه دیدن... به شما پشت به پشتم
با فخر و مباهات مسلمان شده باشد
اقبال عجم بود ، قدم رنجه نمودید
یک فاطمه هم قسمت ایران شده باشد
بین الحرمینی که تو احداث نمودی
یک سر قم و یک سمت خراسان شده باشد
تنها خوشی مادر پیرم سر هر ماه
یک جعبه ی سوغاتی سوهان شده باشد
قم حرمت تو داشت کجا پیش قدم هات
یک شهر سراسیمه چراغان شده باشد
فرق است میان تو و زینب که چهل بار
آواره ی صحرا و بیابان شده باشد
فرق است میان تو و چشمی که به گودال
دیده ست برادر تنش عریان شده باشد
فرق است میان تو و هم قافله ی زجر
هر چند که گیسوت پریشان شده باشد
یک نان بخور و صد بده خیرات نرفتی…
…آنجا که پر از برده فروشان شده باشد
آزرده (خیال) است که چون منبر نیزه
اجلاس گه قاری قرآن شده باشد
#علیرضا_وفایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#غزل
مرا سَری ست که اُفتاده زیرِ پای حسن
به تختِ سلطنتِ این دل است جای حسن
هزار حاتمِ طائی شود گدای درش
هرآن کسی که به دنیا شود گدای حسن
دو دست داده خداوند تا که سینه زنم
یکی برای حسین و یکی برای حسن
حسین روضه ی هرروزه ی حَسَن بوده
تمامِ زندگی ام نذرِ روضه های حسن
به ساحَتَش همه جا احترام باید کرد
حسین خاسته از جای خود به پای حسن
غروبِ هفتمِ ماهِ صفر جگرسوز است
نوای حضرتِ زهرا به کربلای حسن
#رضا_رسول_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
به یُمن حضرت دلبر خدا بر من کرامت کرد
همین که نامش آوردم دعایم را اجابت کرد
نه تنها من سرآغاز امورم “یاعلی” گفتم
خدا هم “یاعلی” گفت و شروع امر خلقت کرد
تمام انبیا هر جا گره بر کارشان افتاد
دم “حیدر” گرفتند و خود مولا وساطت کرد
پدر بعد از اذان در گوش من “نادعلی” خوانده
همان “نادعلی” عمری از ایمانم حفاظت کرد
به دل حب علی دارم، شده زهرا خریدارم
خودم لایق نبودم که، ولی مادر محبت کرد
“منم کلبی ز اکلاب امیرالمؤمنین حیدر”
مرا انسیه ی حورا چنین منصب عنایت کرد
گرفتار و پریشانم، سراپا غرق عصیانم
دل ویران من را ساقی کوثر مرمت کرد
نمی پرسد چرا مستی؟ نمی گوید برو پستی
گدا هرقدر بد بوده علی بر او کرامت کرد
به هجر او گرفتارم، به دل شور نجف دارم
به هرکس که نجف رفته دل زارم حسادت کرد
دوباره دیشبی در خواب دیدم زیر ایوانم
دوباره این دل شیدای من میل زیارت کرد
هوای نوکرانش را همیشه مرتضی دارد
در اوج هر گرفتاری مرا راهیِ هیئت کرد
به دست خاندان او فقط جود و کرم باشد
علی باب الحوائج می شود شش ماهه هم باشد
#مرضیه_نعیم_امینی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
چشم هایم خیره شد بر قابِ سقّاخانه ات
سخت دلتنگم! شدم بیتابِ سقّاخانه ات
موجی از دریای رأفت در وجودم جان گرفت
آن شبانگاهی که دیدم خوابِ سقّاخانه ات
اوّل هر صبح عیسی مُرده را جان می دهد
با همان عطر گلاب نابِ سقّاخانه ات
حضرتِ أم البنین(س) پابوسَت آمد تا که شد-
ذکرِ «یاعبّاس(ع)» از آدابِ سقّاخانه ات
شخص میکاییل آمد بعد تعظیم و سلام
رزقِ عالم را گرفت از آبِ سقّاخانه ات
زیر لب میگفت با خود شیخ-حرّعاملی
معرفت می بارد از مهتابِ سقّاخانه ات
همجوارت هست و میخوانَد نماز شکر را؛
پنجره فولاد در محرابِ سقّاخانه ات
بر مشامم میرسد هر لحظه بویِ سامرا
جرعه ای نوشیدم از سردابِ سقّاخانه ات!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#شعر_گونه
یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
زدم آهسته و گفتم چه هواییست خدایی
من و آغوش رهایی
سپس آنقدر دویدم طرف فاصله
تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی
دلم آرام شد آنگونه که هر قطرۀ باران
غزلی بود نوازشگر احساس
که میگفت فلانی!
چه بخواهی چه نخواهی
به سفر میروی امشب
چمدانت پر باران شده
پیراهنی از ابر به تن کن و بیا!
پس سفر آغاز شد و
نوبت پرواز شد و
راه نفس باز شد و
قافیهها از قفس حنجره آزاد و رها
در منِ شاعر منِ بیتابتر از مرغ مهاجر
به کجا میروم اقلیم به اقلیم
خدا همسفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر
که سر راه به ناگاه
مرا تیشۀ فرهاد صدا زد:
نفسی صبر کن ای مرد مسافر
قَسَمت میدهم ای دوست
سلام من دلخستۀ مجنون شده را نیز
به شیرین غزلهای خداوند
به معشوق دو عالم برسان.
باز دلم شور زد آخر
به کجا میروی ای دل
که چنین مست و رها میروی ای دل
مگر امشب به تماشای خدا میروی ای دل
نکند باز به آن وادی...
مشغول همین فکر و خیالات پر از لذت و پر جاذبه بودم
که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی
که نوشتند کمی قبل اذان سحر جمعه پراکنده در آن دشت خداییست.
چشم وا کردم و خود را وسط صحن و سرا
عرش خدا، کربوبلا
مست و رها در دل آیینه
جدا از غم دیرینه
ولی دست به سینه یله دیدم
منِ سر تا به قدم محو حرم
بال ملک دور و برم
یکسره مبهوت به لاهوت رسیدم
چه بگویم که چه دیدم که دل از خویش بریدم
به خدا رفت قرارم
نه به توصیف چنین منظرهای واژه ندارم
سپس آهسته نشستم، و نوشتم:
فقط ای اشک امانم بده تا سجدۀ شکری بگذارم
که به ناگاه نسیم سحری از سر گلدستۀ باران و اذان
آمد و یک گوشه از آن
پردۀ در شور عراقی و حجازی به هم آمیخته را
پس زد و چشم دلم افتاد به اعجاز خداوند
به ششگوشۀ معشوق
خدایا! تو بگو این منم آیا
که سراپا شدهام محو تمنا و تماشا
فقط این را بنویسید رسیدهست لب تشنه به دریا
دلم آزاد شد از همهمه دور از همه مدهوش
غم و غصه فراموش
در آغوشِ ضریح پسر فاطمه آرام سرانجام گرفتم.
#سیدحمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#غزل
زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن
تو خوب بوده ای و من بدم حلالم کن
چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم
در آسمان و زمین محترم ، حلالم کن
نه مقبلم نه کمیتم نه محتشم اما
به سوز شاعری محتشم حلالم کن
همه امید من این چشم های دریایی است
میان گریه شبی باز هم حلالم کن
تو از سلاله ی زهرای مهربان هستی
به حق فاطمه ی بی حرم حلالم کن
مرا به خیل گناهم نگیر آقا جان
تو را به چادر زهرا قسم حلالم کن
به مشک پاره ی عباس و چشم پر خونش
تو را به حق دو دست قلم حلالم کن
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#غزل
وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان
یعنی منم که زنده ام از اشک هایتان
داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی
ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان
از این همه سحر که گذشته است می شود
یک شب نصیب این دل من هم دعایتان
این اشتراک چشم من و چشم خیستان
من گریه ام به کشته ی کرببلایتان
آقا اجازه می دهید هر وقت آمدید
نقاشی ام کنند مرا زیر پایتان؟
یک روز عاشقانه تو از راه می رسی
آن روز واجب است بمیرم برایتان...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#غزل
به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه
به تماشای تو، ای نور دل هستی! هست
آسمان کاه کشان، کاه کشان چشم به راه
رخ زیبای تو را یاسمن آیینه به دست
قد رعنای تو را سرو جوان چشم به راه
در شبستان شهود اشک فشان دوخته اند
همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه
دیدمش فرشی از ابریشم خون می گسترد
در سراپرده ی چشمان خود آن چشم به راه
نازنینا نفسی اسب تجلی زین کن!
که زمین گوش به زنگ است و زمان چشم به راه
آفتابا دمی از ابر برون آ... که بوَد
بی تو منظومه ی امکان، نگران، چشم به راه
#زکریا_اخلاقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#مسمط_مخمس
✅ مخمسی تضمینی با تضمین از غزل جناب لسان الغیب حافظ شیرازی
چنان که مرغ دل من شود کبوتر دوست
تمام عمر نشیند کنار معبر دوست
بخواند از غم هجران روی انور دوست:
"صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست"
بدون یار، سراپا زیان و خسرانم
نشسته ام سر سجاده ندبه می خوانم
فراق، حق من بی وفاست می دانم
"به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست"
بگو برای نگار از ارادت بسیار
سلام ما برسان سوی خیمه ی دلدار
بگیر پیرهنی بهر دیده ی خون بار
"و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار*
برای دیده بیاور غباری از در دوست"
من و صدا زدنِ یار، بی وضو هیهات
رسیده باده بر این خشکی گلو هیهات
از اضطرار زنم بر غریبه رو هیهات
"من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست"
سرای سینه ام از غصه بیت الاحزان است
همیشه دوری یوسف نصیب کنعان است
که گفته است فراق نگار آسان است؟!
"دل صنوبری ام همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست"
نمی دهند به مجنون وصال لیلا را
نمی دهند به او رخصت تماشا را
به سرورش نرسانند عبد رسوا را
"اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست"
#محمد_جواد_شیرازی
*بار: اذن، اجازه، رخصت
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem