eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
437 عکس
162 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
چه خوش بر لب که بسم الله الرحمن الرحیم افتد و یا بر لب نوای یا علی و یا عظیم افتد چه خوش بر شوره زار دل گذاری از نسیم افتد چه خوش باشد که سائل کار و بارش با کریم افتد چه خوش عبدی که تا آخر گدای پنج تن باشد چه خوش نوکر که ارباب دو دنیایش حسن باشد مدینه امشب از یمن حسن باغ جنان گشته دوباره عالم پیر از گل رویش جوان گشته دوباره نور پیغمبر به دنیاها عیان گشته همان که نور حق در قاب چشمانش نهان گشته بگو تبریک بر ثارالله و بر حضرت زینب که زهرا مادر و شاه نجف بابا شده امشب دلا بنگر که در ماه مبارک ماه تابیده چه زیبا روی دست فاطمه با ناز خوابیده علی چون روی ماه مجتبای خویش بوسیده گشوده چشم ، طفل و بر امام خویش خندیده جهان چون شام تاریکی و مهتابش حسن باشد حسین ارباب عالم لیک اربابش حسن باشد بیا افطار خود واکن بگو جانم حسن جانم کرامت را تو معنا کن بگو جانم حسن جانم کویر دل چو دریا کن بگو جانم حسن جانم و جا در قلب زهرا کن بگو جانم حسن جانم حسن سبط نبی آری حسن نور جلی باشد حسن شیر جمل بود و سپهدار علی باشد علی چون خاتم احمد حسن نقش نگین باشد حسن بنگر علمدار امیرالمومنین باشد حسن آقا ، حسن مولا ، معزالمومنین باشد حسن مولا و استاد یل ام البنین باشد اگر مولا کند جلوه میان نه فلک یک دم تمام حُسن یوسف میرود از خاطر عالم به دل مهر حسن دارم حسن را دوست می دارم همیشه هر کجا یارم حسن را دوست می دارم به عشق او گرفتارم حسن را دوست می دارم شده مولا کس و کارم حسن را دوست می دارم امام آخرین ما به آقاییش می نازد می آید ، از برای او حریمی ناب می سازد @shia_poem
بسم رب النور ، من هستم مسلمان حسن بوده از روز ازل دستم به دامان حسن آمدم اصلا در این دنیا به فرمان حسن عالمی دارم در اینجا با گدایان حسن شکر حق که مثل اربابم دلم با مجتباست تا قیامت بر لبم ، یا مجتبی یا مجتباست ای خوشا آن دم که ذکر لب حسن جان می شود پیش چشمم جنت الاعلی نمایان می شود در دل ویرانه قلبم گلستان می شود درد های گفته و نا گفته درمان می شود هر که با این اسم زیبا عشق بازی می کند روز محشر پیش مردم ، سرفرازی می کند دل حسن ، دلبر حسن ، عالی حسن ، اعلا حسن قبله عباس و عشق زینب کبری حسن تا ابد بانی کل مهربانی ها حسن لافتی الا علی و لا کریم الا حسن هیچ هم گیرد ز سائل بی نهایت می دهد مهربانی را ببین ناگفته حاجت می دهد ای تمامی وجود حضرت خیرالنسا زینت دوش نبی و زینت عرش خدا چهره تو مصطفی در مصطفی در مصطفی بند می آیند هنگام عبورت کوچه ها در جمالت جمع گشته ، کل زیبایی حسن یوسفی ، ماهی ، نه بالاتر از اینهایی حسن تو همان هستی که بی منت سخاوت می کنی آسمانی ، آسمانی هم عنایت می کنی دم به دم بر عالم و آدم محبت می کنی فاطمه هو می کشد وقتی کرامت می کنی دم به دم لطف فراوانت به خوب و بد رسید مهربانی تو را خوب و بد عالم چشید ای که آقازاده و آقا و آقا پروری مانده ام که مصطفی یا فاطمه یا حیدری تا قیامت از زمین و از زمان دل می بری با وفایی ، مهربانی ، بی نظیری ، محشری یا معز المومنین دست الهی یار توست نایب حیدر شدن تنها در عالم کار توست ای خدای هیبت و خشم و جلال و اقتدار حاصل عمرِ جنابِ حیدر ِدُلدُل سوار کینه توزان جمل را قدرت تو کرده خار یا علی گفتی و شد لشکر تماما تار و مار شیر حیدر ، ای حماسه آفرین عالمین کیستی تو که علمدار سپاهت شد حسین سیدی کن گوشه چشمی ، من گدای قاسمم هر چه هم بد باشم آقا ، خاک پای قاسمم نوکر حلقه به گوشم ، بی نوای قاسمم من زیر منت ِ کوه وفای قاسمم آی ابر با کرامت ، رحم کن بر این کویر عشق آقازاده ات را از دلم هرگز نگیر ای که از مظلومیت ماهی دریا گریه کرد بر مزار مخفی تو چشم زهرا گریه کرد پیر شد از بس حسینت بر تو آقا گریه کرد یاد داغ کودکیَت عرش اعلا گریه کرد کوچه تنگ مدینه موسفیدت کرده است آه در خانه زنت ؛ آقا شهیدت کرده است @shia_poem
اول مدح قلم مرثيه خوان شد ناگاه حرف تشییع تو با تیر و کمان شد ناگاه ماجرا را سرِ مقتل برسد میفهمند شعر از آخر که به اوّل برسد میفهمند تیر در چلّه نشسته ست، نمیفهمم من راه تابوت تو بسته ست نمیفهمم من مادرِ فتنه پیِ جنگِ دوباره ست، عجب باز هم صحبت یک زن که سواره ست...عجب! کینه ها در دل این زن ز تو و حیدر هست شتر حادثه خوابیده، ولی استر هست چند تن باز پی جنگ و جدل آورده کینه هایی ست که از جنگ جمل آورده چه گذشته ست بر این زن که غضب کرده چنین؟ فتنه ارث پدرش بوده، طلب کرده چنین! چند صفحه به عقب میرود این جا تاریخ راه باید بروی چند قدم با تاریخ سر ظهر است و هوا گرمتر از هر روز است آتش فتنه ی این معرکه عالم سوز است سر ظهر است و هوا هم به سخن آمده است مرد کم بود در این قافله، زن آمده است کفر بر جهل نشست و دم از ایمان زده شد طبل یک جنگ به خونخواهی عثمان زده شد همه آماده ی جنگ اند و مهیای ستیز همه آری همه حتّی شتر عایشه نیز خوف جنگ است فقط پشت غضب کردن کفر ترس چون گرد نشسته ست به پیراهن کفر مُهر جهل است که خورده ست بر این دلها سخت خود ها سخت گره خورده، حمایل ها سخت تیغ ها از غضب و کینه و نفرت سنگین تیرها پشت کمان ها همه کردند کمین باد آرام رجز خوان شده با گرد و غبار خاک لبریز غضب گشته و بی تاب و قرار گرد و خاک است که بر پا شده در دل ها هم زخم خوردند سپرها و حمایل ها هم میوزید از دل طوفانِ بلا باد به دشت ناگهان سایه ای از واهمه افتاد به دشت همه دیدند کسی از وسط گرد و غبار مثل یک شیر که افتاده دو چشمش به شکار تیغ ابروی غضب کرده اش از راه رسید نعره زد لشکر دشمن: اسد الله رسید رگ پیشانی اش انگار که بالا زده است آستین غضبش را دو سه تا تا زده است او که آمد همه رفتند عقب چند قدم لافتای دگری آمده با تیغ دو دم وای اگر دست بگیرد پسر شاه علم دشت را با نفس حیدری اش ریخت به هم شده در بین نبردش کمر معرکه خم میتواند بفرستد همه را قعر عدم به علی رفته ستیزش به خداوند قسم رفت تا پای شتر را کُند از ریشه قلم هیبت حیدر کرار نمایان شده است بنویسید حسن راهی میدان شده است تیغ می غرد و از خشم رجز خوان شده است مثل اینکه وسط معرکه طوفان شده است بین میدان جمل، کشته فراوان شده است لشکر از کرده ی خود سخت پشیمان شده است بسکه خون میچکد انگار که باران شده است با نگاهت شتر حادثه حیران شده است وقت آن است که بالا برود تکبیرت چارتا پای شتر را بزند شمشیرت سد راه تو نشد هیچ کسی، چندی بعد تازه کردی سر میدان نفسی چندی بعد نه خم افتاد به ابرو و نه چینی به جبین تیغ تو پا شد و انداخت شتر را به زمین @shia_poem
این خانواده آینه های خدائی اند در انتهای جاده ی بي انتهائي اند خیل ملک مقابلشان سجده می کنند اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند هر کس که می رسد سر اطعام می برند فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند یک "السلام" و یک "و علیک السلام "سبز اینها همان مقدمه ی آشنائی اند صدها هزار مثل سلیمان در این حرم مشغول لحظه های شریف گدائی اند سوگند ميخوريم كه پروانه زاده ايم همسایه قدیمی این خانواده ایم دست مرا بگير كه عاشق ترم كني سلمان خانواده ي پيغمبرم كني من در قنوت نيمه شبت دور ميزنم شايد مرا بگيري و انگشترم كني آن شاخه ي گلم كه به دست تو داده اند تا هركجا كه خواست دلت پرپرم كني من آمدم كه بين سحرهاي اشتياق بال مرا بگيري و خرج حرم كني بال و پر شكسته به دردم نميخورد انگار بهتر است كه خاكسترم كني روزي آب و سفره ي نان مني حسن ماهِ مباركِ رمضان مني حسن آنكس كه پيش پاي شما خم نميشود در خانه ي فرشته هم آدم نميشود آقاي من بدون توسل به نام تو حالي براي توبه فراهم نميشود دست مرا بگير و به سمت خدا ببر چيزي كه از بزرگيتان كم نميشود آرامش تو باعث طوفان كربلاست بي صلح تو قيام مُحَرم نميشود هركس كه بر نجابتِ صلح و سكوت تو مؤمن نميشود ، به جهنّم نميشود تا كربلا رسيد صداي سكوت تو اين قيل و قال ها به فداي سكوت تو اي ياكريم خسته چه كردند با پرت اين زهر ِ پر شراره چه آورده بر سرت از لحظه اي كه رنگ نگاهت كبود شد رنگي دگر نرفته مناجات خواهرت با اينكه اي غريب ، تو بودي امام شهر اما كسي نخواند نمازي به پيكرت تابوت را نشانه گرفتند به تيرها آن هم كجا به پيش دو چشم برادرت دلهاي ما به ياد تو اي بي حرمترين پر ميزند به سمت بقيع مطهرت تا كِي لبم به خاك بقيعت نميرسد بر آستان پاكِ رفيعت نميرسد @shia_poem
باید بچشد گرمیِ طوفانِ نجف را هرکس که ندارد تبِ سلطان نجف را ما را نه فقط بر سرِ این سفره نشاندند خورده است نبی هم کفی از نان نجف را بخشید خدا اولِ این ماهِ مبارک پیش از همه‌ی خلق مسلمان نجف را می‌خواست ببینیم کریمیِ علی را رو کرد خداوند حسن جانِ نجف را یک روز بیاییم و بسازیم مدینه بالای سرِ فاطمه ایوانِ نجف را - دیدیم همه سروری آلِ علی را اول پسرِ مادریِ آل علی را - جبریل شدم مثلِ کبوتر شدم امشب ای شوق ببین یک کَسِ دیگر شدم امشب نامت به لبم آمد و چسبید لبانم انگار پُر از قندِ مُکرر شدم امشب من از جبروت و جلواتِ تو شنیدم ای عشق به من حق بده کافر شدم امشب پیراهنم از عطرِ گلابت شده لبریز از لطفِ شما لاله‌ی قمصر شدم امشب آقا به ضریحی که نداری پَرِ من خورد پیشِ تو عجب نیست اگر زر شدم امشب - باید که ببینند علی را حسنش را نقش شرف الشمس عقیق یمنش را - آئینه بگیرید پیمبر شدنش را از روز ازل حضرتِ حیدر شدنش را باید که عقیقه بکند فاطمه امشب شیرینیِ این لحظه‌یِ مادر شدنش را یوسف سرِ این کوچه دویده است ولی باز میدید در آن غُلغُله آخر شدنش را چشمی که حسد داشت به ذُریه‌ی زهرا با رویِ حسن دید خود اَبتر شدنش را بین‌الحرمین اند ملائک همه امشب تبریک بگویند برادر شدنش را - تنها نه دل ما که دو عالم حسنیه است هر دو حرم کرببلا هم حسنیه است - باید که علی چند پسر داشته باشد تا اینکه مدینه سه قمر داشته باشد مانند نبی کیست که در بینِ دو عالم از فاطمه‌ی خود دو جگر داشته باشد باید که پسر دار شوی تا که بفهمی شیرینیِ باغی که ثمر داشته باشد هرکس که از این ایل بُوَد موقع رزمش در پنجه‌یِ خود تیغِ دو سر داشته باشد باید که پس از نامِ علی ذکرِ حسن داشت تا تیغِ اباالفضل اثر داشته باشد - آن چشم که دیدت چقدر مست شد آقا یک شهر پُر از کوچه‌ی بن بست شد آقا - خورشید چرا نیمه‌ی شب بر سرِ بام است گو ماه نیاید که مرا ماه تمام است آن کَس که در این خانه غلام است امیر است آن کَس که امیر است بر این خانه غلام است "در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن بی رویِ تو ای سَروِ گُل اندام حرام است" با اینهمه حُسنی که شده جمع در اینجا حیران شده‌ام قبله کدام است کدام است هرکس که جمل بود و تو را دید نوشته است سوگند که صُلحِ تو قیام است قیام است لایوم....بگو تا بگدازیم برایت ای کاش حسینیه بسازیم برایت @shia_poem
سنگ نگین اگر بتراشم برای تو باید كه از جگر بتراشم برای تو طوف سرت به شیوه ی حجاج جایز است پس واجب است سر بتراشم برای تو اكنون كه در ملائكه كس فُطرُست نشد من حاضرم كه پر بتراشم برای تو باشد كه من به سوی تو آزاد رو كنم از چوب سرو در بتراشم برای تو از اصفهان ضریح برایت بیاورم یك گنبد از هنر بتراشم برای تو صد فرش دستباف برایت بگسترم گل های سرخ و تر بتراشم برای تو بر مرقد تو لاله ی عباسی آورم فانوسی از قمر بتراشم برای تو از والدین، خادم درگه بسازمت قربانی از پسر بتراشم برای تو چون محتشم كه شعر برای حسین گفت من شعر بر حجر بتراشم برای تو... @shia_poem
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت "اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟ به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو تو کربلای سکوتی و چارده قرن است نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست و سالهاست همین جمله است مرهم تو هوای روضه ندارم ولی کسی انگار میان دفتر من می نویسد از غم تو گریز می زند از ماتمت به عاشورا گریز می زند از کربلا به ماتم تو :: فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو @shia_poem
حالا که آسمان دم باران گرفته است طبع سرودنم چقدر جان گرفته است ازاین طراوتی که پر از عطر نام توست دور و بر مرا گل ریحان گرفته است ممنونم از کرامت تو ، زندگی من... ازلطف بی حدت سروسامان گرفته است از دست با کرامت تو سالیان سال دستان خالی ام چقدر نان گرفته است ای مهربان شهر مدینه امام من یا ایها العزیز ، عزیز خدا "حسن" هر واژه ای که لایق مدحت نمی شود هرجمله ای که درخور وصفت نمیشود هرکس که شعرگفت نظرکرده ی تو نیست مضمون تو به هرکسی قسمت نمیشود امشب بیا و حال مرا رو به راه کن آقا اگر برای تو زحمت نمی شود بانی سفره های شلوغ مدینه ای یک بار هم سرای تو خلوت نمی شود تو قهرمان جنگ جمل بوده ای ولی از این حماسه های تو صحبت نمیشود اسطوره ی شجاعت و قدرت امام من یا ایها العزیز ، عزیز خدا "حسن" دست کریم تو چقدر بی نظیر بود دنبال مردمان غریب و فقیر بود با دست خالی یک نفر از پیش تو نرفت از بس که خیر مرحمت تو کثیر بود یک بار هم خودت به غذا لب نمیزدی اما تمام شهر ز دست تو سیر بود لحن صدای تو همه را جذب کرده بود از بسکه طرز صحبت تو دل پذیر بود از بردباری ات چه بگویم که دشمنت حتی از این صبوری تو سر به زیر بود ای انتهای جود و کرم ای امام من یا ایها العزیز ، عزیز خدا "حسن" خورشید را جمال تو بیکار می کند مهتاب بی تو میل شب تار می کند تو آمدی و روزه ی خود را علی فقط با بوسه بر لبان تو افطار می کند هستی تو آن کریم که اموال خویش را هر سال با رضای خود ایثار می کند من از تبار میثم تمارم ، عاقبت عشقت حواله ام به سر دار می کند این خصلت تو که به گدا رحم میکنی گاهی فقیر را چه طلب کار می کند لطف تو هست شامل حالم امام من یا ایها العزیز ، عزیز خدا "حسن" شهر مدینه از قدم تو منور است زیبایی تبسمت از جنس کوثر است یک جلوه از نگاه تو یعنی خود بهشت حتی بهشت هم ز نسیمت معطر است قدری قدم بزن سر این کوچه و ببین دنبال تو فرشته پی بال و شهپر است روی خوشت مکرم الاخلاق دین ماست با خلق و خوی تو شده کافر خدا پرست با یاد قبر خاکی و بی زائرت ببین چشمان عاشقان و مریدان تو تر است ای غصه دار کوچه و سیلی امام من یا ایها العزیز عزیز خدا "حسن" @shia_poem
جود خداوندی‌َاست در کف جودش شعشعه‌ی کبریاست ضوء وجودش عرصه‌ی لاهوت شمّه‌ای ز حدودش هست حدودش ثُغور حیّ ودودش آنکه ودود از میان خلق ستودش طبق تفاسیر نصّ سوره‌ی رحمان او و حسین‌اند شرح لؤلؤ و مرجان خیمه و خرگاه اوست عالم امکان روح صلات از وی‌ست فرض به انسان در دل این خیمه قائم‌ست عمودش شبّر آل علی، حسن شده نامش او که کلام خداست ضبط به کامش دشمن و یارند ریزه‌خوار طعامش جن و ملک مانده‌اند محو قیامش خیل بنی‌آدم‌اند مات سجودش إن ذُکٍرَ الخَیرُ کانَ أوّلُ ذِکرًا دفتر تقدیر را نموده مدوّن او که نظامش نظام اقوم و احسن اوست که تجرید کرده از همه روزن او که معراج رفته گاهِ قعودش رحمت و رحم‌ست در سرائر اسمش نور خدا جلوه کرده قسم به قسمش ورد ثبوتیّه است حرز طلسمش آنکه برافکنده تیر جور به جسمش باد، خدنگ خدا به چشم حسودش بقعه ندارد اگرچه فرش مزارش بال ملک بوده‌است آینه‌دارش گشت عطا در سه دفعه دار و ندارش پود زمان بوده‌است بسته به تارش تار زمین تاب خورده در دل پودش هرکه ز مینای صبر قَلَّ و دَل خورد قطره‌‌‌شکیبی از او به روز ازل خورد قاسم او از عموی خویش عسل خورد قفل اگر بر جدال اهل جمل خورد هان! حسن بن علی‌ست آن‌که گشودش قوس صعودش نه تنزُّل دمد از آن دست کشد جزء را و کُل دمد از آن جلوه‌ کند گر به خار گل دمد از آن عین دعا هست و تبدُّل دمد از آن در همه عالم ببین ظهور و نمودش سفره‌ی او خاص و عام داشت نه واللّه بیم خواص و عوام داشت نه واللّه نهی ز اهل جذام داشت نه واللّه زخم دلش التیام داشت نه واللّه او که غریب‌ست در میان جنودش پیرزن تیرزنی رفت و نفهمید این بدنی را که به تیرش شده تقیید هست از آیات نور و سوره‌ی توحید می‌رود از این دنی به عالم تجرید روح مجرد شده‌ست و نیست قیودش؟ @shia_poem
من آفریده شدم تا شوم گدای کریم عبادتم شده افتادنِ به پای کریم همیشه داشت محبت به ظرف خالی من همیشه شامل حالم شده وفای کریم نوشته اند مرا خاک پای آل علی همیشه بر لب آیات هل اتای کریم شنیده ام که تمام فرشتگان خدا زدند بوسه به دست گره گشای کریم چه نعمتی، چه عطایی ، چه خوب توفیقی سپرده اند مرا دست مجتبای کریم چه افتخار بزرگی نوشته اند مرا فداییِ سر فرزند اول زهرا منم کسی که فقط زیر منت حسن است تمام زندگی ام از عنایت حسن است به من خدای دو عالم چه ثروتی داده است تمام دار و ندارم محبت حسن است هزار شکر خدا را ، که کار و بار من گداییِ کرمِ بی نهایتِ حسن است هزار شکر شدم من غلام اربابی که گفته اند مطیع ولایت حسن است شنیده ام رفع الله رایت العباس ولی روی سر عباس رایت حسن است حسن امام و حسن اول و حسن آخر حسن قیامت کبری ، حسن ، خود ِ حیدر چه دست های کریمی ، چه لطف بسیاری بگو به جای حسن ، قبله وفاداری رسیده وقت تلافی آن همه ایثار خدا به شاه نجف داد عجب علمداری فرای روزی آن بنده ای که ذکر لبش حسن حسن شده در شادی و گرفتاری بدان که ختمِ به خیر است آخر ، عاقبتت اگر میان دلت ، حب مجتبی داری شبیه فاطمه دارد هوای دشمن و دوست همیشه چشمه ی الطاف او بُوَد جاری رسیده بر همگان بخشش و عنایت او سه بار خرج خدا شد تمام ثروت او پیمبران همه هستند بی قرار حسن فراتر است ز ادراک اعتبار حسن حساب دشمن او با حسین و عباس است جهنمی است کسی که نبود یار حسن شبیه کعبه شده قبله گاه این عالم دلی که هست همیشه در اختیار حسن میان عرش، ملقب شده به مرغ بهشت کبوتری که نشسته است در جوار حسن خدا کند که فدای سرش شوم روزی خدا کند که بیاید سرم به کار حسن نوشته اند مرا بنده ی مرام حسن غلام همت آنم که شد غلام حسن دوباره در دل من زنده گشته یاد بقیع چه گریه ها که در آورده بی اراده بقیع شب ولادت آقا کسی کنارش نیست دوباره گشت بلند، آه از نهاد بقیع گذشت عمر من و چار امام بی حرمند همه غمم شده در هر امامزاده بقیع میان صحن عتیق رضا زدم فریاد امام غائب عالم ! برس به داد بقیع به گل نشستن آل سعود دیدنی است زمان آمدن قبله ی مراد بقیع بقیع می زند از دل صدا ، بیا آقا قسم به بی کسی مجتبی ، بیا آقا @shia_poem
با نیت نگاه تو آغاز می کنم احساس خویش را به تو ابراز می کنم شوقی درون سینه ی من جا گرفته است حسی غریب در دل من پا گرفته است حسی میان غربت و شادی و شوق و غم حسی که گاه می چکد از چشم در حرم ماه مبارک رمضان روی ماه توست باید سرود شعر که مضمون نگاه توست :: من زائر نگاه توام از دیار دور آن ذره ام که آمده تا پیشگاه نور در نام تو چه حس غریبی نهفته است در نام تو چه خاطره ها می شود مرور آقا غریب هستی و وقت سرودنت حسی غریب در دل من می کند ظهور من هم غریب مثل تو یا ایهالغریب من کی صبور مثل تو یا ایهالصبور؟ با تو چقدر ماهیتم فرق می کند مانند ایستادن شب در حضور نور :: در پیشگاه آینه مرد مقربی تو بضعه الرسولی و ریحانه النبی ای نور روشنای دل و خانه ی نبی ای جایگاه عرشی تو شانه ی نبی روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است نور تو ابتدای جهان روح عالم است از قلب تو ندیده ام آقا رحیم تر از بخشش و کرامت دستت کریم تر حاتم به دست بخشش تو بوسه ها زده است نزد فقیر بر لب تو نه نیامده است :: مضمون بی بدیل غزل ها تبسمت می آورد به وجد غزل را تبسمت غمگین ترین روایت دنیاست اشک تو شیرین ترین حکایت دنیا تبسمت در هر نگاه تو چقدر غم نشسته است غم می چکد ز چشم تو اما تبسمت... یک شهر پیش روی تو دشنام هم دهد پاسخ نمی دهی تو مگر با تبسمت شیرین تر است نزد فقیران کدامیک خرمای دست بخشش تو یا تبسمت؟ سنگ صبور! مأمن غم ها و درد ها! ای خانه ات پناه همه کوچه گرد ها صلحت حماسه ای ست که با روضه توأم است صلحت چقدر آینه دار محرم است باید شناخت صبر و شکیبایی تو را باید گریست یک دهه تنهایی تو را در لحظه لحظه زندگی تو غم است آه غربت همیشه با دل تو توأم است آه هرلحظه ی تو بوده نشان از غریبی ات وای از غم دل تو امان از غریبی ات عمری غریب بوده ولی صبر کرده ای مانند لحظه های علی صبر کرده ای @shia_poem
خرم از بوی گلی کوه و چمن است هر کجا می‌نگرم رشک بهشت عدن است بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است نیمۀ ماه خدای اخد ذوالمنن است خبر از هلهله و شادی هر انجمن است سخن از ماه رخ و جلوۀ حُسن حسن است -دل شب، طلعت خورشید هدا پیدا شد -نیمۀ ماه خدا ماه خدا پیدا شد آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست نور حق جلوه‌گر از حسن فروزندۀ اوست فیض صد باغ بهار از گل یک خندۀ اوست عقل کل واله مهر رخ تابندۀ اوست صبر و صلح و کرم و لطفو عطا زندۀ اوست دوست مات کرم و دشمن، شرمندۀ اوست -این گل سرسبد باغ پیمبر حسن است -پای تا فرق حسن بلکه حسن در حسن است روزه‌داران به رهش جان و دل ایثار کنید امشب از جام تولّای وی افطار کنید چشم، گردیده تماشای رخ یار کنید سجده بر آینۀ طلعت دلدار کنید گل رخسار حسن را همه دیدار کنید ناز با آن گل و رو برگل و گلزار کنید -باغبان خنده بزن یاسمنت را بنگر -یا محمد گل روی حسنت را بنگر این همان است که لب‌هایش پیمبر بوسید نه پیمبر که علی ساقی کوثر بوسید نه علی فاطمه صدیقۀ اطهر بوسید روی او حضرت جبریل مکرّر بوسید دست او را لب سلمان و ابوذر بوسید قاسم و اکبر و عباس دلاور بوسید -طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است -کنیۀ شیر خدا بوالحسن، از این حسن است این‌حسن‌کیست‌که چون خصم دهد دشنامش حلم پیش آرد و با خنده کند آرامش برهاند ز کرامت ز غم و آلامش بدهد برد یمانی و کند اطعامش با دلی شاد فرستد سوی شهر شامش ای فدای وی و آن مرحمت و اکرامش -به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم -این کریم است کریم است کریم است کریم به رسول و به گل یاسمنش باد سلام به علی و به مه انجمنش باد سلام به بتول و به جمال حسنش باد سلام به جمال حسن و جان و تنش باد سلام به نسیمی که وزد از وطنش باد سلام به چنین لالۀ باغ و چمنش باد سلام -مهر او از همه طاعات بود حاصل ما -حرم محترم اوست بقیع دل ما خطّ او عزت دین است و بقای اسلام صلح او رمز قیام است قیام است قیام صبر او روح پیام است پیام است پیام ردّ او نیر حرام است حرام است حرام هر چه او گفت تمام است تمام است تمام او امام است امام است امام است امام -حکم او حکم علی حکم نبی حکم خداست -هرکه سرپیچی از او کرد از این هر سه جداست جبرئیل آینۀ دادگرش می‌خواند آسمان مشعل شمس و قمرش میخواند عقل کل نور و ضیاء بصرش می‌خواند صاحب نخل ولایت ثمرش میخواند فاطمه دخت محمد پسرش می‌خواند صبر، سرمایه فتح و ظفرش میخواند -اهل جنّت همه ریحان بهشتش گویند -سیّد جمع جوانان بهشتش گویند من کی‌ام سائلم و سائل کوی حسنم تشنه‌ام تشنه ولی تشنۀ جوی حسنم کشته‌ام کشته ولی کشتۀ روی حسنم زنده‌ام زنده ولی زندۀ بوی حسنم عاشق و شیفتۀ روی نکوی حسنم جان و دلباختۀ خصلت و خوی حسنم -چه شود خادم ایوان رفیعش گردم -گردبادی شده و گرد بقیعش گردم ای سراپا همه نور و همه نور و همه نور چشم بد از تو و از طلعت زیبای تو دور بیشتر بین کریمان شده نامت مشهور ناصر دینی و اسلام به صلحت منصور همه اسرار جهان در دل پاکت مستور به خدائی که کریم است و رحیم است و غفور -صبر، در موج بلا خونجگر صبر تو بود -نهضت کرببلا از اثر صبر تو بود سائل کوی تو راناز به حاتم باید زائر قبر تو را فخر به عالم باید مهر تو همچو خدا بر دل عالم باید مدح تو بر لب پیغمبر خاتم باید جای خصم تو در اعماق جهنم باید بی تو گلزار جنان خانه ماتم باید -به خدایی که گِلم را بولای تو سرشت -دوستّی تو بهشت است بهشت است بهشت کاش مانند نسیمی به دیارت گردم گذرم افتد و برگرد مزارت گردم یا شوم شعله و شمع شب تارت گرم یا شوم خاک و هم آغوش غبارت گردم یا شوم اشک و زهر دیده نثارت گردم حیف از تو که گلم باشی و خارت گردم -(میثمم) لیک به اکرام تو (میثم) گشتم -خار راه تو شدم تا گل عالم گشتم @shia_poem
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد باید که تو را فاطمه مادر شده باشد جد تو نبی بود نه اینطور بگویم شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد جز بر در این خانه ندیدیم امامت تقسیم میان دو برادر شده باشد خورشید سفالی است که در سیر جمالی از بوسه بر این گونه منور شده باشد بو میکشم ایام تو را- باید از اخلاق یک تکه تاریخ معطر شده باشد  ای حوصله محض چه تشبیه سخیفی است با حلمت اگرکوه برابر شده باشد  با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد   از عمر تو یک روز جمل آیه فتح است با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد  فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی است شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد دق داد محبان تو را گرچه سکوتت غوغای تو روزی است که محشر شده باشد  روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند شک ها همه تبدیل به باور شده باشد  خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت داغ گل سرخیست که پرپر شده باشد در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد  آن چشم که گریان نشود روز قیامت چشمیست که از غصه تو تر شده باشد  باور نتوان کرد که خاکیست مزارت جز آنکه ضریح تو کبوتر شده باشد  ای جان علی ریشه غم را بکن از دل هرچند که اندازه خیبر شده باشد @shia_poem
ای بنده ی رب رحیم آقا حسن جان یا مَن یُسَمّیٰ بالکریم آقا حسن جان تنها صراط مستقیم آقا حسن جان ارباب مایی از قدیم آقا حسن جان ای معنی یا نور و یا قدوسم آقا تا زنده ام نعلینتان می بوسم آقا دُر گران از بحر تا ساحل رسیده استاد اخلاق ابوفاضل رسیده پروانه ها... شمعی در این محفل رسیده بی خود نبوده این همه سائل رسیده امشب تمام حاجتم یک گوشه چشم است چشمی که حتی می کند یک جلوه اش مست ای جلوه ی نورانی آیات توحید با خنده هایت فاطمه آرام خندید جبریل بالش را به بازوی تو مالید هرشب علی یک بوسه از کنج لبت چید افطار زهرا و علی بوسیدن توست آرامِ جان مصطفی خندیدن توست از پا تماما فاطمی هستی تو تا سر مستِ نگاهت عالم بالا سراسر آزادگان، پیش تو افتادند با سر در پیشگاهت بارها باید گدا سر_ را بهر سجده سوی پای تو کشانَد در سجده تا زیر عبای تو بیاید باید که شعر از پنجه و بازویتان گفت از ذوالفقار گوشه ی ابرویتان گفت در کودکی از نغمه ی هو هویتان گفت از لاالهِ لابه لای مویتان گفت حتی نخ پیراهنت حبل المتین است مانند زهرا و امیرالمؤمنین است ای معنی حَیِّ عَلیٰ خَیْرِ العَمل تو آب دهانت برتر از جوی عسل تو بر مشکلات بی شمارم راه حل تو من لایق تو نیستم حداقل تو لطفی کن و دستی بکش روی سر من دستی بکش، بر هم بزن موی سر من سفره بیانداز و گدا دعوت کن امشب نان شبت را بازهم قسمت کن امشب بنشین کمی با بی نوا صحبت کن امشب ما را دعا کن...غرقِ در رحمت کن امشب تو آبروداری ولی بی آبرو من بنده نگاهش هست بر مولا لزوماً پشت در میخانه ات عمری نشستم خوردم نمک اما نمکدان را شکستم با این همه روزی خور خوان تو هستم از بوی نان سفره ات من مست مستم از سفره ات یک تکه نان می خواهم امشب آن نان که خود خوردی از آن می خواهم امشب # @shia_poem
امشب که فرشتگان سخن می گویند گویا سخن از زبان من می گویند ذکر لبشان شنیدنی تر شده است در ارض و سما حسن حسن می گویند * خاک قدمش شمیم جنت دارد در هر نفسش عطر اجابت دارد اعجاز محمدی ست در چشمانش از بس که به جد خود شباهت دارد  * ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی آئینه رحمان و رحیم ادرکنی ای در کرم و سخاوت و آقایی بی خاتمه ، ایها الکریم ادرکنی * مانند علی لحن فصیحی داری در چهره خود نور ملیحی داری آقا حرم الله شده دلهامان در هر دل بی تاب ضریحی داری @shia_poem
یاس ها،با نفس یاسمن افطار کنند علی و فاطمه چون روح و تن افطار کنند حسن آمد که در خانه ی او شاه و گدا همه با ذکر غریب وطن افطار کنند خود ماهی و اگر روز به بیرون بروی تا ببینند تورا، مرد و زن افطار کنند تازه از نور فراوان تو، در مکه که هیچ روزه داران عراق و یمن افطار کنند گوش کردم که می آیی خبرت مستم کرد چه کسی گفته فقط با دهن افطار کنند تا شما پشت در بیت یتیمان هستی اهل خانه همه با در زدن افطار کنند علی و فاطمه هم روزه ی خود را دیگر با رطب های لبان حسن افطار کنند @shia_poem
بریز زلف سر شانه شب به بار بیاید بخند از گل رویت طرب به بار بیاید عجیب نیست به چشمان ما که پا بگذاری مدام زیر قدوم تو لب به بار بیاید به شوق لحن حجازیت وقت خواندن قرآن زبان قوم عجم هم عرب به بار بیاید سپرده ام سر تعظیم خویش را به کریمی که از سپردگی سر ادب به بار بیاید اگر کریم تو باشی جناب شاه کریمان برای خیل گدایان، طلب به بار بیاید مدینه طعم "جمل" را چشیده است وگر نه کجا به روی لطیفت، غضب به بار بیاید لبان قاسمت "احلی من العسل" که بگوید ز شهد روی لبانش رطب به بار بیاید به یک کرشمه ی لیلی کش و نگاه ملیحت چقدر شاعر مجنون نسب به بار بیاید مسیحی از کرمت نیز بی جواب نمانده همین سبب شده "ام وهب" به بار بیاید.... @shia_poem
مرا مثل یک اَبرِ حیران کشیدند مرا مثلِ رودی خروشان کشیدند خدا آفرید و خدا عاشقم کرد مرا مثل زُلفی پریشان کشیدند کمی خاکِ تربت کمی آبِ زمزم گِلم ساختند و پس از آن کشیدند مرا جان که دادند قلبم علی گفت مرا در نجف پایِ ایوان کشیدند علی گفتم و لطف زهرا همانجا مرا هم گدایِ حسن جان کشیدند - سلامِ من امشب سلامِ حسین است به زهرا قسم این امامِ حسین است - خدا گفت امشب خدا ، یا حسن جان که غوغا نموده خدا با حسن جان مدینه بیا بشنوی تا خودِ صبح فقط از علی : جانِ بابا حسن جان ندیده است این خانه شیرین تر از این پس از این شد افطارِ زهرا حسن جان پس از این مدینه شلوغ است و بن‌بست به هرجا که می‌آید آقا حسن جان جمل از دَم خیمه تا شور او دید فقط زیر لب گفت مولا حسن جان - سلامِ من امشب سلامِ حسین است به زهرا قسم این امامِ حسین است - تو آورده‌ای در زمین آسمان را تو آورده‌ای درکران بی کران را پیمبر نشان میدهد جلوه‌ات را ببینید آقای مُلک جنان را تو میدان بیایی حضور تو کافی است که دَرهم بدوزی زمین و زمان را تو و طاویه ؛ مرتضی هست و دُلدُل چه‌ها میکنی تا بگیری کمان را پدر اذن داد و پسر تیغ میزد زدی بر زمین فتنه‌ی بی امان را - سلام من امشب سلام حسین است به زهرا قسم این امام حسین است - کسی بارِ اُفتاده را بر ندارد بجز تو که چون تو پیمبر ندارد اگر ما برایت حرم هم بسازیم به جانت قسم این حرم در ندارد زیاد است اینجا هر آنچه بخواهیم که معنی در این خانه کمتر ندارد به یک گام پشتت حسین است و گوید کسی چون حسینت برادر ندارد و چندین قدم هم پس از او اباالفضل که از سینه دستان خود بر ندارد - سلام من امشب سلام حسین است به زهرا قسم این امام حسین است - کَرَم در کَرمَ در کَرَم دارد آقا گدا و گدا هر قدم دارد آقا چه میشد بگویم به سمت مدینه پیاده رَوی تاحرم دارد آقا چه میشد ببینیم زیر رواقش برای خودش محتشم دارد آقا از این صحن تا صحن ام‌البنینش دو صف خادم محترم دارد آقا از آن صحن تاصحنِ زهرا هم آنجا پُر از گریه کن پشت هم دارد آقا - سلام من امشب سلام حسین است به زهرا قسم این امامِ حسین است @shia_poem
یک سرو، ولی سرو هزاران چمن است این یک ماه، ولی ماه هزار انجمن است این یک نور، ولی نور همه پنج‌تن است این یک روح، ولی روح علی در بدن است این زیبارخ و شورافکن و شیرین‌دهن است این ای ماه خدا چشم تو روشن حسن است این -این خلق عظیم است عظیم است عظیم است -فرزند کریم است کریم است کریم است گل‌بوسۀ احمد، گل بستان جمالش قرآن، ورقی از صُحُفِ خُلق و خصالش پیغمبر و زهرا و علی، محو جمالش شیری که به او فاطمه داده است، حلالش بالاتر از اوهام همه، اوج کمالش جاری ز کف او کرمِ احمد و آلش -این محشر کبراست بیایید ببینید -این یوسف زهراست بیایید ببینید خورشید، دمیده به شب تار مدینه گردیده چراغ دل بیدار مدینه روییده گل وحی ز دیوار مدینه خیل ملک آیند به دیدار مدینه ارواح رسولان شده زوار مدینه گردیده فلک غرق در انوار مدینه -تابد به سرِ دست محمّد، قمر امشب -تبریک بگویید!علی شد پدر امشب ای صبح الهی!اثرت باد مبارک ای بحر نبوت!گهرت باد مبارک ای باغ ولایت!ثمرت باد مبارک ای ماه خدایی!اثرت باد مبارک ای شمسۀ عصمت!قمرت باد مبارک میلاد گرامی پسرت باد مبارک -ای حُسن فروشان!حسن آمد حسن آمد -با آمدنش جان محمّد به تن آمد این است که در پاسخ دشنام، دعا کرد این است که از دشمن بی‌شرم، حیا کرد این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد این است که از خلق، ستم دید و دعا کرد در صبر، همان کار علی- شیرخدا- کرد در صلح، همان معجزۀ کرب‌وبلا کرد -گر جنگ کند، صلح، حرام است حرام است -ور صلح کند، حکم قیام است قیام است از صلح حسن، دین خدا یافت سلامت این صلح، قیامی‌ست به معنای قیامت با آنکه همانند علی داشت شهامت هر ظلم که دید آن خلف پاک امامت تا حفظ شود دین خدا کرد کرامت چون کوه برافراشت به هر حادثه قامت -با آنکه غریب وطن و غرق مِحن بود -پیروزترین رهبر تاریخ، حسن بود او مَحکمۀ مُحکمۀ صبر و رضا داشت با صبر و رضا پرچم توحید بپا داشت در صلح و قیامش به زبان حکم خدا داشت پیوسته ولایت به همه ارض و سما داشت ده سال، امامت به امام شهدا داشت در حنجرۀ سوخته این طرفه ندا داشت: -من کیستم؟ احیاگر قانون خدایم -بنیادگر واقعۀ کرب‌وبلایم من وارث شمشیر علی، رهبر صبرم من ذات خدا را به خدا مظهر صبرم من روح شکیبایی در پیکر صبرم من وارث صبر پدر و مادر صبرم من صاحب فتح و ظفرِ لشکر صبرم من حیدر شمشیر و پیام‌آور صبرم -این صبر، همان صبر خدای ازلی بود -تفسیر کلام الله و شمشیر علی بود با آنکه بوَد بازوی من بازوی حیدر با آنکه مرا دست خدایی‌ست به پیکر این صبر بوَد سخت‌تر از غزوۀ خیبر این صبر بوَد یک اُحد و خندق دیگر این صبر بوَد نهضتِ ثاراللهِ اکبر سوگند به اسلام و به قرآن و پیمبر -ما بیم ز بیداد معاویّه نداریم -حاشا که ستمگر را راحت بگذاریم ما نخل ولاییم و شهادت ثمر ماست بر جان عدو هر نفس ما شرر ماست چون تیر برآید جگر ما سپر ماست در بحر بلا موج خطر همسفر ماست پیکار جمل نیز گواهِ دگر ماست هرگز نهراسیم، که حیدر پدر ماست -بازوی علی حیدر خیبر شکنم من -«میثم،»حسنم من حسنم من حسنم من @shia_poem
پیچیده در این کوچه‌ها عطر عبایت همراه با نجوای زیبای دعایت با نان و خرما مي‌رسي، من هم يتيمم اما نه خرما، مست دستان کريمم مي‌زد به پايت بوسه لب‌هاي مدينه اي خوش به حال نيمه شب‌هاي مدينه در دستهايت ياکريمان لانه دارند وقت قنوتت قدسيان پيمانه دارند دیدم هوای چشمهایت کوثری بود بر شانه‌ات شال شکوه حیدری بود عطرت، دل از من برده بود و می‌نوشتم: سرمست آقاي جوانان بهشتم ای آسمانها، محو صحن خاکی تو! قلب زمین، غرق دل افلاکی تو ميخانه‌ي خاکي غبارش هم شراب است اِنعام صحن خاکيت هم بي حساب است این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد روح القدس گویی هوای یک غزل کرد دیدم که عالم غرق ذکر «یا حسن» شد نامت، دلم را مست نوری در ازل کرد من در زمان آواره‌ی آن لحظه بودم، آن دم که دستان تو «قاسم» را بغل کرد آنگونه او را خوش در آغوشت کشیدی تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد دست کریمت یاکریمان را غذا داد شاه و گدا را لطف تو ضرب المثل کرد روح تو را از نور زهرا آفريدند از اسم تو اسماء حسنا آفريدند نامِ حسن، يعني تمام حُسن دنيا حالا من و دست کريم آل طاها @shia_poem
پیچیده در این کوچه‌ها عطر عبایت همراه با نجوای زیبای دعایت با نان و خرما مي‌رسي، من هم يتيمم اما نه خرما، مست دستان کريمم مي‌زد به پايت بوسه لب‌هاي مدينه اي خوش به حال نيمه شب‌هاي مدينه در دستهايت ياکريمان لانه دارند وقت قنوتت قدسيان پيمانه دارند دیدم هوای چشمهایت کوثری بود بر شانه‌ات شال شکوه حیدری بود عطرت، دل از من برده بود و می‌نوشتم: سرمست آقاي جوانان بهشتم ای آسمانها، محو صحن خاکی تو! قلب زمین، غرق دل افلاکی تو ميخانه‌ي خاکي غبارش هم شراب است اِنعام صحن خاکيت هم بي حساب است این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد روح القدس گویی هوای یک غزل کرد دیدم که عالم غرق ذکر «یا حسن» شد نامت، دلم را مست نوری در ازل کرد من در زمان آواره‌ی آن لحظه بودم، آن دم که دستان تو «قاسم» را بغل کرد آنگونه او را خوش در آغوشت کشیدی تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد دست کریمت یاکریمان را غذا داد شاه و گدا را لطف تو ضرب المثل کرد روح تو را از نور زهرا آفريدند از اسم تو اسماء حسنا آفريدند نامِ حسن، يعني تمام حُسن دنيا حالا من و دست کريم آل طاها @shia_poem
مژده بده ساقیا! مژده که نور آمده از دمِ جان پرورش، عرش به شور آمده بود به وقت سحر نور چو قرصِ قمر آینه ی ذاتِ حق شعر و شعور آمده شادی و شور و شعف نغمه کنان می رسد بر دلِ ما عاشقان عشق و سرور آمده نور فشان شد زمین از رخ زیبای او جلوه ی نورِ خدا پا به ظهور آمده ساقیِ کوثر فتد قرعه به نام حسن آنکه به دستش بوَد جامِ طهور آمده باز تو دعوت شدی سفره ی اکرام او دستِ نوازش گرش بهرِ امور آمده بخشش و احسان او بر همگان روشن است جمله عنایت کند هر که حضور آمده سبز شود باغِ دین شوقِ ولای حسن مرهم غمهای ما سنگ صبور آمده بهرِ تولای او با دل و جان چاکریم مژده بده ساقیا مژده که نور آمده! @shia_poem
نشسته ام بنوسم فقط برای حسن سه چار تا غزل تازه در هوای حسن قمر، ستاره و شمس و غزل، قصیده و نور طلوع می کند از گوشه ی عبای حسن به حرمت نظر لطف حضرت زهرا امیر عالم و آدم شود گدای حسن خدا کند که شود حالمان دگرگون با طنین روشن داودی صدای حسن جمال یوسف کنعان کجا و یوسف ما کجاست تیغ و ترنجی که خنده های حسن_ هزار بار دل انگیزتر ز یوسف هاست هزار یوسف کنعان همه فدای حسن نفس گرفت مسیحا ز بردن نامش مسیح صاحب اعجاز شد ز "حای" حسن اگر طبیب همیشه نگاه او باشد مریض می شوم و می رسد دوای حسن خدا خدای محمد، خدا خدای علی ست خدا خدای حسین و خدا خدای حسن حساب می کنم اصلا چه غصه ای دارم به محشرم چو رسد دست من به پای حسن... @shia_poem
ای به آقایی ملقّب، یامُعزّالمؤمنین نام ِ تو ذکرِ مجرّب، یامُعزّالمؤمنین نزد ِ سائل ها کریم و در هیاهویِ نبرد؛ از جنم هستی لبالب، یامُعزّالمؤمنین محض ِ یاری دادنت حق می کند لشکرکِشی می نشینی تا به مَرکب، یامُعزّالمؤمنین با غضب ابرو گره کردی جمل شد تار و مار دشمنت افتاد در تب، یامُعزّالمؤمنین خوش درخشیدی! علی احسنت گفت و در دلش یادِ خیبر بود و مرحب، یامُعزّالمؤمنین صلح تو اوجِ بصیرت بود و سر تا پا قیام صبرِ تو ناجیِ مذهب، یامُعزّالمؤمنین شک ندارم پیش از هر خطبه های خود حسین گفته در آغازِ مطلب، یامُعزّالمؤمنین ضربۂ شمشیرِ قاسم شد کُشنده، چون بر آن حک شده با دست زینب، یامُعزّالمؤمنین! @shia_poem
امشب دوباره قصد استغفـار کـردم یعنی به کوچک بودنم اقـرار کردم می خواهم از حالا فقط مـال تـو باشم شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم می دیدم اینکه خار چشمت هستم اما بیهوده بر این کـارها اصـرار کردم امشب به جـای گفتـن "العفو العفو" هفتاد دفعـه "یاحسـن" تکرار کردم هرشب کنار سفره در فکـر حسینـم امشب به یاد مجتبی افطـار کردم من نذر کردم که غلامت باشم آقا تا آخـر عمـرم بنـامت باشم آقا ای اولین فرزند زهرا یا حسن جـان ای دلبر و دلبنـد زهرا یا حسن جان تو آمدی زهرا و حیدر شـاد هستند ای معنی لبخنـد زهرا یا حسن جان مادر تو را هر لحظه در آغوش دارد یعنی شدی در بند زهرا یا حسن جان یارب به حق مجتبی همسایه ها را... نامت شده سوگند زهرا یا حسن جان تو آمدی تـا آبروی شهــر باشی دروازه ی رحمت به سوی شهر باشی مهر شمـا در سینـه از روز ازل بود با صلح جنگیـدن نبردی بی بدل بود ای مـرجع تقلیـد عظمـای مدینه رفتارتـان "حی علی خیر العمل" بود ای بهترین شاگرد دست آموز حیدر دشمن اسیر ضرب شصتت در جمل بود با بانگ تکبیرت زمین می لرزد آقا انگـار پـای دشمنت روی گسـل بـود خون تو در رگهای قاسم موج می زد چون مرگ شیرینتر برایش از عسل بود تـو روی نـام مـادرت حساس هستی استاد رزم حضرت حضرت عباس هستی من خوب می دانم که این آقا کریم است جای کبوتر بین صحنش یاکریم است اینجا کسـی با دست خالـی برنگشتـه آقا شبیـه مـادرش زهـرا کریم است هر کس به دریا رفت مروارید برداشت اینها به این معناست که دریا کریم است باران ببـارد خـوب و بـد فرقـی ندارد باران بـرای کـل آدمهـا کریـم است آقا بیا کــه پشت در سائل رسیده طوفان زده انگار بر ساحـل رسیده آقا برایت یک حـرم بایـد بسازیـم یک پنجره فولاد هم بایـد بسازیـم پایین پایت می شود یک باب قاسم بالا سرت باب الکـرم باید بسازیـم یک باب صادق، باب باقر، باب سجاد یعنی سه صحن دیگرم باید بسازیـم بایـد فراخـوان داد بیـن شاعـرانت ترکیب بنـد محتشـم بایـد بسازیـم در بین اشعارم شبی آقا به من گفت صحنی بـرای مـادرم بایـد بسازیـم ای ناخـدای کشتـی اولاد زهرا کی می رود از خاطر تو یـاد زهرا هرگز نشد روزی به فکـر در نیفتی هر شب به یاد چـادر مادر نیفتـی اینجا ملائک بال خود را پهن کردند از روی سجاده شبی با سر نیفتـی هر روز میفتـی زمین در راه خانـه مـا آرزو داریـم تـا دیگـر نیفتـی مـا آرزو داریـم مثـل مـادر خـود آتش نگیری بیـن خاکستـر نیفتی این اشک ها یعنی که ما طاقت نداریم مـا هیچ جایی جز همین هیئت نداریم... @shia_poem