eitaa logo
شعر شیعه
7.2هزار دنبال‌کننده
517 عکس
198 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔳 سخنان مولا پس از دفن حضرت فاطمه (س) مولای مردان پس از دفن فاطمه سلام‌الله‌علیها با پیامبر اکرم صلی‌الله علیه‌واله چنین زمزمه نمود: «السَّلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ اللهِ عَنِّی وَ عَنِ ابنَتِکَ النازِلَهِ فی جِوارِکَ و السَّرِیعَةِ اللَّحاقِ بک. قل یا رَسولَ اللهِ عَن صَفیَتِّکَ صَبرِی، وَ رَقَّ عَنها تَجَلُّدِی اِلّا اَنَّ لِی فِی التَّاَسِّی بِعَظیمِ فُرقَتِکَ، وَ فادِحِ مُصیبَتِکَ مَوضِعَ تَعَزِّ. فَلَقَد وَسَّدتُکَ فِی مَلحُودَةِ قَبرِکَ، وَ فاضَت بَینَ نَحرِی وَ صَدرِی نَفسُکَ.» «انِّا لِله اِنّا اِلیهِ راجِعُونَ. فَلَقَدِ استُرجِعَتِ الوَدِیعَةُ،وَ اُخِذَتِ الرَّهِینَةُ امّا حُزنِی فَسَرمَد، وَ اَمّا لَیلِی فَمُسَهَّد، اِلی اَن یَختارِ اللهُ لِی دارَکَ الّتی اَنتَ بِها مُقِیم. وَ سَتُنَبِئُکَ ابنَتُکَ بِتَضافُرِ اُمَّتِکَ عَلی هَضمِها، فِاِحفِهَا السُّوالَ، وَ استَخبِرهَا الحالَ،هذا وَ لَم یَطُلِ العَهدُ وَ لَم یَخلُ مِنکَ الذِّکرُ. وَالسَّلامُ عَلَیکُما سَلامَ مُوَدِّع لا قال وَ لا سَئِم، فَان اَنصَرِفُ فَلا عَن مَلالَة، وَ اِن اُقِم فَلا عَن سُوءِ ظَنُّ بِما وَعَدَ اللهُ الصَّابِرِینَ.» «سلام بر تو ای رسول خدا، از من و دختر نازنینت که در کنارت فرود آید، و چه زود به جوارت پیوست. ای رسول خدا! شکیبایی‌ام در فراق دردانه‌ات از دست رفته و طاقتم طاق گشته. تجربه تحمل فراق جانکاه و مصیبت سنگین تو مرا شکیبایی بخشیده است، که من با دست خود تو را در آرامگاهت به خاک سپردم و جان پاکت در حالی که سر بر سینه‌ام داشتی، به ملکوت پرواز کرد.» «پس امانت تو بازگردانده شد و گروگان وارهید، اما اندوه من جاودانه و شبم بیداری تا سپیده، تا هنگامی که خداوند آرامگاه تو را برای من برگزیند. آری، به زودی دختر گرامیت تو را از دست به یکی کردن امتت بر شکستن حریم او و ستمکاری ناجوانمردانه بر او آگاه می‌کند. اینک از او با اصرار بپرس و از اوضاع و احوال جویا شو، و این در شرایطی است که هنوز از زمان تو دیری نگذشته و یادت کهنه نشده است.» «سلام بر شما دو نفر سلام خداحافظی، ولی نه از روی ناراحتی و خستگی، که اگر بازگردم نه به خاطر ملامت و دل کندن است و اگر بمانم نه برای بدگمانی به وعده های الهی به شکیبایان.» 📚منبع نهج البلاغه، (ترجمه سید جمال الدین دین پرور)، خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه، (ترجمه مرحوم دشتی)، خطبه ۲۰۲ درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/n93846
◼️گریه مولای مردان بر مزار حضرت زهرا (س) حضرت صادق(ع) از پدرانش روایت کرده که چون امیرالمؤمنان(ع) بدن فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) را در قبر گذارد، قبر را تسویه کرد، امر فرمود آب بر روی آن ریختند، پس نشست نزد قبر در حالت گریه و حزن و اندوه فراوان، پس عباس او را گرفت و بلندش کرد و او را انصراف داد. 📚منبع جُنةُ العاصمه، میرجهانی طباطبایی، در بیان حالات و وقایع بعد از رحلت پیامبر(ص)، ص ۶۶۰ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۹، ص ۲۷ مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج ۲، ص ۳۲۳ بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۸۵ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/n93846
◾️ خواندن نماز بر پیکر مطهر حضرت زهرا (س) در كتاب روضةالواعظين آمده: وقتی كه شب شد و خواب بر چشمها چيره گشت، و پاسی از شب گذشت، حضرت علی (ع) همراه حسن و حسين، عمّار، مقداد، عقيل، زُبير، ابوذر، سلمان، بُريده و چند نفر از خواصّ بنی‌هاشم، جنازه را از خانه بيرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در نيمه‌های شب آن را به خاک سپردند، حضرت علی (ع) اطراف قبر حضرت زهرا (س) هفت قبر ديگر ساخت تا قبر فاطمه (س) شناخته نشود. و در كتاب مصباح الانوار آمده: شخصی از امام صادق (ع) سؤال كرد، اميرمؤمنان (ع) در نماز بر فاطمه (س) چند تكبير گفت؟ آن حضرت فرمود: «علی (ع) يک تكبير می‌گفت، جبرئيل يك تكبير می‌گفت و بعد فرشتگان مقرّب الهی تكبير می‌گفتند تا اينكه امير مؤمنان (ع) پنج تكبير گفت.» شخص ديگری پرسيد: در كجا بر او نماز خواند؟ امام صادق (ع) فرمود: «در خانه‌اش نماز خواند سپس جنازه را حركت دادند و از خانه بيرون آوردند.» 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۲۵۷ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/n93846
◼️ شام غریبان حضرت زهرا (س) سخنان امیرالمؤمنین (ع) در شام غریبان حضرت زهرا (س) در امالى مفيد معروف به المجالس و امالى ابن الشيخ معروف به امالى طوسى از امام حسين عليه السّلام روايت شده: «هنگامى كه فاطمه دختر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بيمار شد به حضرت على عليه السّلام وصيّت كرد كه موضوع بيمارى وى را مخفى بدارد و احدى را از آن مطّلع ننمايد.» «على عليه السّلام به وصيّت او عمل كرد و شخصا پرستارى فاطمه زهرا(س) را عهده ‏دار بود و اسماء بنت عميس در اين كار كمك مى‌‏كرد. چون هنگام رحلت فاطمه(س) فرا رسيد، وصيّت كرد كه حضرت امير(ع) متصدّى امر آن بانو شود، شبانه او را دفن كند و قبر مطهّرش را مخفى نمايد.» «على عليه السّلام اين وصيّت را پذيرفت و شبانه او را به خاك سپرد و قبرش را مخفى نمود. هنگامى كه از دفن فاطمه(س) فارغ شد، ناگهان حزن و اندوه شديدى به حضرتش هجوم آورد و اشك از چشمانش سرازير شد و چهره خود را به سوى قبر رسول خدا(ص) بازگردانيد و گفت»: «سلام من بر تو باد اى رسول خدا! و سلام بر تو از سوى دخترت و نور چشمت كه به زيارتت آمده همو كه در بقعه‌‏ات زير خاك آرميده است و خداوند براى او چنان خواست كه هر چه زودتر به تو ملحق شود. اى رسول خدا! صبرم از فراق دختر برگزيده‌‏ات كاهش يافته و شكيبايى من از دورى سرور زنان از دست رفته، جز آنكه همان گونه كه در مصيبت جانگدازت شكيبايى ورزيدم در اينجا نيز صبر پيشه كنم. چرا كه من خود با دست خويش تو را در قبر نهادم و جان تو از ميان سينه و گلوى من گذشت.» «آرى در كتاب خدا براى من برترين پذيرش و تحمّل آمده است.» كه فرموده: «ما همه از خداييم و همگى به سوى او باز مى‏ گرديم.» «امانت بازگردانده و گروگان تحويل داده و زهرا(س) از دستم ربوده شد. اى رسول خدا! چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره در نظرم زشت جلوه مى‏ كند.» «راجع به اندوهم چه بگويم كه هميشگى است و شبم كه به بيدارى مى‏‌گذرد و غم از دلم رخت نمى‌‏بندد تا خداوند خانه‌‏اى را كه تو در آن اقامت دارى برايم برگزيند. غصه‌‏اى دارم جگر سوز و اندوهى شورانگيز، چه زود ميان ما جدايى افتاد و تنها به خدا شكايت می‌‏برم.» به زودى دخترت تو را خبر مى‌‏دهد از همدست شدن امّتت عليه من، پس به اصرار از او بپرس و احوال را از او جويا شو كه چه بسا سوزها داشت كه در سينه‏‌اش مى‏‌جوشيد و راهى براى شرح و بيرون ريختن آن نداشت و اكنون خواهد گفت و خدا داورى خواهد كرد و او بهترين داوران است.» سلام بر شما، سلام وداع ‏كننده‌‏اى كه نه خشمگين است و نه دلتنگ كه اگر بازگردم از روى دلتنگى نيست و اگر بمانم از بدگمانى نسبت به آنچه خداوند به صابران وعده داده نم ‏باشد.» «آه، آه! باز هم شكيبايى مبارك‏‌تر و زيباتر است كه اگر بيم غلبه چيره‏ شوندگان نمى‏‌بود براى هميشه در اينجا مى‏‌ماندم و درنگ مى‌‏نمودم و بر اين مصيبت بزرگ چونان زنان عزيز مرده شيون مى‏‌كردم، (چرا كه) همچنان كه خداوند نظاره مى‌فرمايد، دخترت پنهانى (و دور از چشم بيگانگان) به خاك سپرده مى‌شود و (امّا آشكارا در پيش چشم همگان) حقّش پايمال و از ارثش ممنوع مى‌گردد با آنكه دير زمانى نگذشته و ياد تو كهنه نگشته است.» «اى رسول خدا، شكايت نزد خداوند بلند مرتبه برده مى‌شود و بهترين صبر و دلدارى و عزادارى درباره توست. درود و رحمت و بركات خداوند يكتا و آفريدگار جهانيان بر تو و او باد!» 📚منبع زندگانى حضرت زهرا عليها السلام، ترجمه بحار الانوار، علامه مجلسی، ص ۶۷۳ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/n93846
از شبنم اشک گونه‌هامان تر بود تشییع جنازۀ گلی پرپر بود از منبر دست‌ها که بالا می‌رفت در صحن حسینیۀ دل، محشر بود @shia_poem
پسرم!من درست می بینم؟ آسمان مدینه دود شده؟ گونه ام درد می کند مادر تو ببین صورتم کبود شده؟ تو که دیدی چه ضربه ای خوردم پسرم مادر تو مظلوم است درد را می شود تحمّل کرد تو ببین جای دست معلوم است؟ قبل از اینکه به این محل برسیم خانه از دوردست پیدا بود جان مادر ! ببین کجا هستیم؟ خانه ی ما همین طرفها بود حالت از حال من وخیم تر است ضربه روحیِ بدی خوردی مادرت را ببخش می دانم بین کوچه به جای من مُردی حال و روز خوشی ندارم من حال و روز تو بهتر از من نیست لب ببند و نگو چه رخ داده روضه ما دوتا به گفتن نیست روضه اینجا تمام شد شاید خانه ی مرتضی ولی روضه است اینکه مجبور می شوم مِن بعد رو بگیرم من از علی روضه است @shia_poem
🩸صبح بعد از و جریان سیلی خوردن مقداد🩸 🥀 بعد از دفن شبانه هنگامی‌که صبح شد، مردم به سمت منزل سلام‌الله علیها روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: ما او را دیشب به خاک سپردیم عمر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آن‌ها مخفیانه او را دفن می‌کنند تا ما حاضر نباشیم. 🥀 مقداد گفت: این وصیت سلام‌الله‌ علیها بوده است که شما بر او نماز نگذارید. 🥀 عمر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. 🥀 مقداد گفت: دختر رسول‌خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت در حالی که خون از پهلوی او به سبب ضربه‌ شمشیر و تازیانه‌ای که تو به او زده بودی، جاری بود. و من در نزد شما بسیار حقیرتر از علیه‌السلام و سلام‌الله علیها هستم. 🥀 هنگامی‌که این کلام را شنیدند، گفتند: به خدا سوگند آن کسی را که باید بزنیم، علی بن ابی طالب علیه‌السلام است. 🥀 به سوی علیه‌السلام روی آوردند و او در مقابل درب خانه نشسته بود. عمر به او گفت: ای پسر ابی‌طالب علیه‌السلام آیا حسادت قدیمی‌ات را رها نکردی. 🥀 رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را غسل دادی و بر نماز سلام‌الله‌ علیها بدون حضور ما نماز خواندی و به علیه‌السلام یاد دادی که به ابوبکر بگوید از منبر پدرم پایین بیا. 🥀 علیه‌السلام سکوت نموده بود و چیزی نمی‌فرمود. عقیل پاسخ داد: به خدا سوگند شما حسودترین مردم هستید و کسانی هستید که به دشمنی پیامبر و اهل بیتش پیشی گرفتید. سلام‌الله‌ علیها را دیروز آنچنان زدید و او از دنیا رفت در حالی که پشت او (پهلوی او) غرق خون بود و او از شما دو نفر ناراضی بود..! 📕 فاطمیه مأثور، حجت‌الاسلام حنیفی، صفحه ۲۱۲ 🆔 @mosibatoratebah 🏷
دلم تنگ نگات میشه عزیزم به یاد چشم سرخت،اشک می ریزم دعا کن، یاس در خاک آرمیده همینجا از کنارت بر نخیزم گلاب اشک سر خاکت میارم پس از تو ابرم و دائم می بارم جوون زیر خاکم ای که بی تو به زنده موندنم شوقی ندارم با سیلی چشماتو از من گرفتند حسودا انتقام از زن گرفتند جلو چشمام غلافای چهل مرد زدند و قتلتو گردن گرفتند کجایی خونمونو غم گرفته درِ خونه برات ماتم گرفته حسین و زینب و آروم کردم حسن جانت ولی باز دم گرفته عزادارم ولی تنها و بی یار منم و این سه چارتا طفل غمخوار تو رفتی و نگفتی من می مونم پس از تو با غم مسمار و دیوار صدات مونده توی خونه هنوزم پس از این من به جای تو می سوزم تو رفتی و حالا غرق خجالت نگامو به در و دیوار می دوزم @shia_poem
خسته جانم، خسته از شوق تماشایی که نیست مانده ام با داغ بی پایان زهرایی که نیست خانه بعد از رفتن بانوی من غمخانه است تشنه‌ام در ساحل غمگین دریایی که نیست نُه بهار آرام بودم در کنار فاطمه قامتم خم شد به یاد قد و بالایی که نیست در مدینه هیچ کس سنگ صبور ما نشد سوختم در ماتم بانوی تنهایی که نیست ذکر تسبیحات او راه نجات خلق بود شهر خواهد مرد، بعد از سوز و آوایی که نیست گر چه دیروز از غم پهلوی او قلبم گرفت می شود دلگیرتر امروز و فردایی که نیست خانه بعد از رفتن او بیت الاحزان من است بر سر سجاده اش هستم، همان جایی که نیست... @shia_poem
سرِ خاکت دوباره آمده‌ام تا برایت دوباره گریه کنم شبِ هفتم رسیده ام تا با دلِ خود پاره پاره گریه کنم شبِ هفتِ تو نه که هفتِ من است آمدم بر سرِ مزارِ خودم هفت شب نه که هفتصدسال است گریه کردم به روزگارِ خودم هفت شب می شود که می‌گیرند کودکانت سراغِ مادر را هفت شب می‌شود که می بینند در و دیوار و خون و بستر را بی تو درهم شکسته‌ام از غم ای شکسته ببین شکستن را حال و روزِ مرا ببین و ببین نیش‌خندِ مغیره بر من را باورم نیست با دو دستِ خودم ریختم خاک رویِ چشمانت چیده‌ام تکه تکه سنگِ لحد پیشِ چشمانِ ماتِ طفلانت باورم نیست چوبِ گهواره شده تابوتِ پیکرت زهرا تازه فهمیده از حرارتِ در آتش اُفتاده بر پَرَت زهرا تا همیشه بر دلم ، زخمِ چهره‌یِ لاله گونِ تو باقی ست زینبم شُسته چادرت را باز رویِ آن لکه خونِ تو باقی ست چند وقت نبود روسری‌ات حال سر کرده دخترت زهرا تازه فهمیده‌ام حرارتِ در زده آتش به معجرت زهرا شبِ هفتِ تو و برای علی شبِ هفتِ محرم آمده است وقت غسلت نشد، بگو با من زخمِ پهلویِ تو هَم آمده است؟ می‌نشیند به جای تو زینب با کمی آب روبروی حسین گوشِ زینب چه گفته‌ای که مدام می‌زند بوسه بر گلوی حسین @shia_poem
نفَس های مرا وابسته‌ی آهِ دمادم کن طناب بُغض را دور گلویم سخت محکم کن چه کم دارد کسی که در دلش داغ تو را دارد تنور سینه ام را روشن از گرمای این غم کن به جای مال دنیا گریه می خواهم فقط از تو... دو جرعه اشک را در استکان چشم من دم کن پس از مُردن لباس روضه ام نذر حسینیّه است تمام تار و پود مشکی اش را خرج پرچم کن در آغوشم نمی گیری ، چه زجری بیشتر از این!... بیا با بوسه ای دردِ دلِ عُشّاق را کم کن همه عالم مرا دیوانه ی عشق تو می خوانند اگر این است رسوایی ، مرا رسوای عالم کن حبیب تو شدن شیرین‌ترین رویای نوکرهاست پس از عُمری به پایت سوختن ، پشت مرا خم کن نسیم کوی تو حُرِّ یزیدی را حسینی کرد مرا با عطر باب‌القبله ات یک روز آدم کن برایم هر شبی که از حرم دورم ، شبِ یلداست خودت این حسرت طولانی من را مجسم کن فقیرم..،کربلایِ این گدا را لنگ نگذاری... بساط رفتنم را یک شبِ جمعه فراهم کن من از تعداد زخم پیکرت سر درنیاوردم خودت فکری به حال پرسشی اینگونه مبهم کن ▪️ کسی جز تو تن پاشیده را جمعش نخواهد کرد بیا ای بوریا! کاری برای جسم درهم کن @shia_poem
ای شب یلدای هجرت بیشتر از سال ها ای حضورت در شب غم، بهترینِ فال ها بخت کور عاشقان را باز کن یابن الحسن تا به کی بسته به چین ابرویت اقبال ها سجده ای، اشکی، دعایی در نماز نافله! بی دعایت بوی عصیان می دهد اعمال ها کربلا! من اشک میخواهم که تطهیرم کند چون شب جمعه شود تقسیم، شور و حال ها @shia_poem
تا برنگردی آقا؛ اینجا صفا ندارد لبریزِ اضطراب است دنیا صفا ندارد ایکاش همنشینت بودیم چونکه بی تو دنیا وفا ندارد، عقبی صفا ندارد تقویم چند قرن است فریاد می‌زند که: امروز اگر نیایی فردا صفا ندارد این زندگی به والله؛ عمریست با فراقِ فرزندِ آخرینِ زهرا(س) صفا ندارد بودیم امشب ایکاش مهمانِ خیمه گاهت آغازِ این زمستان، تنها صفا ندارد برگرد! چون عزیزم بی تو دوباره امسال چلّه نشینیِ ما جانا صفا ندارد هستند در کنارت، بحرالعلوم و بهجت عصیانگریم و عالَم با ما صفا ندارد ایکاش که می آمد کوتاه؛ انتظارت وقتی شبِ بلندِ یلدا صفا ندارد! @shia_poem
مگر در این شب دیر انتظار عاشق کش به وعده های وصال تو زنده دارندم @shia_poem
هنوز با همه دردم امید درمانست که آخری بود آخر شبان یلدا را @shia_poem
بدون عشق تو عمری اسیریم فقیریم و فقیریم و فقیریم بیایی و الهی سال بعدی؛ کنار جمکران یلدا بگیریم! @shia_poem
همه دنبال انارِ شب یلدا و دلم مستِ انگور ضریحت شده ای شاه نجف @shia_poem
خیال کن که پریشان و بی قرار توایم اگرچه فاصله داریم ، در کنار توایم هزار سال ، هزاران شب بدون سحر هنوز در شب یلدای انتظار توایم @shia_poem
دورهم؛خنده به لب؛کرسی و فال حافظ شب یلدا شب زیبای غزل خوانی شد شب طولانی سال است کمی فکر کنیم غیبت یار چرا اینهمه طولانی شد؟! @shia_poem
باید که گناه را فراموش کنیم قدری به سکوت قبرها گوش کنیم حیف است که در بلندی این یلدا کوتاهی عمر را فراموش کنیم @shia_poem
آن میوه‌ای که فاطمه(س) آن‌را طلب نمود چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار ـ @shia_poem
شبیه عاشقِ مجنون که یار میخواهد دلم دو خط غزل گریه‌دار میخواهد برای تیشه نمی‌رفت بیستون ، فرهاد که گاه سینه‌ی سنگین ، هوار می‌خواهد همینکه بسته‌ای افسار ، گردنم ممنون ! کدام عاشقِ یار اختیار می‌خواهد؟ اگر که مضحکه‌ی شهر ، من شدم عشق است که عاشقی سر و وضعی نزار می‌خواهد زدم به این در و آن در مرا نگاه کنی که شر و شور جوان هم ، قرار می‌خواهد پسندم آنچه که بانو پسند کرده و بس بخواهم آنچه که میل نگار می‌خواهد همه انار خریدند ، چون که فهمیدند دل حبیبه‌ی عالم انار می‌خواهد تو یک دقیقه به دردت اضافه شد امشب ز جانِ خسته چه این شام تار می‌خواهد !؟ @shia_poem
دادیم  سلام بی نقابش امشب شاید برسد به ما جوابش امشب یارب به بلندای شب گیسویش ما را برسان به آفتابش امشب * بر گیسوی یلدایی او دل بستیم عشق است اگر به بند مویش هستیم در انجمنش به جام دستی داریم از خون دلی که داده ما را مستیم * ما را به انار امشبت دعوت کن یلدا شده ما را به لبت دعوت کن در آتش عشق هم بسوزان اما  ما را به شب تاب و تبت دعوت کن * خوب است کسی به ساقی ما  برسد تا سهم شراب او ز بالا  برسد انگور سرافکنده بیافتد از تاک وقتی که انار تو به یلدا برسد * فرصت نشده به خال زیبا برسد یا شانه او به گیسوی تا برسد از بس که تنقلات رنگارنگ است حتی نرسیده او به  یلدا برسد *** @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آلوده دامنی را بین نجف خریدند تا قطره های باران، از ناودانْ طلا خورد هرکس علی ندارد ، دستش نمک ندارد ای خوش به حال آنکه با مرتضی غذا خورد @shia_poem
مادرم در گوش من خوانده است: یا ام البنین ذکر من تا روز محشر هست: یا ام البنین هر کسی که توبه اش در محضر ربّ شد قبول قبل از آن در زیر لب گفته است: یا ام البنین مستجاب الدعوه شد هرکس که در این روزگار بر گدایان درت پیوست یا ام البنین ما همیشه محضر تو عرض حاجت کرده ایم هر کجا خوردیم بر بن بست یا ام البنین هفت پشتم را نظر کردم تماماً بوده اند نوکر عباس تو دربست یا ام البنین در حمایت از غریب کربلا، عباس تو دست داده تا بگیرد دست یا ام البنین فرق او را با عمودی تا دم ابرو شکافت آن " حکیم بن طُفِیلِ " پست یا ام البنین خون چکید از چشم هایش روی نیزه تا که دید دست زینب را کسی می بست یا ام البنین بعد عباست برای غارت اهل حرم حرمله با شمر شد همدست یا ام البنین گرچه قدّت تا شده از غصه ی زینب ولی حرمتت با کعب نی نشکست یا ام البنین... @shia_poem