eitaa logo
شعر شیعه
6.7هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
16 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
پیر ما که می‌رود مشهد بهاران، بیشتر گفت می چسبد زیارت زیر باران، بیشتر گفت من تحقیق کردم در میان اهل بیت می دهد حاجت به ما شاه خراسان، بیشتر گفت من بهر مداوا گر چه هر جا سر زدم بوده ام پیش ضریحش تحت درمان، بیشتر رزق کشور ها به مهمان هایشان وابسته است با قدوم سبز او شد رزق ایران، بیشتر پایتخت کشور عشق است مشهد، سود کرد؛ هر که مشهد رفته در عمرش ز تهران، بیشتر من نمی دانم چرا حس می نمایم این حرم بوی جنت می دهد از باغ رضوان، بیشتر این حرم باشد مصفاتر ز اوصاف بهشت هست ما را جذبه اش از حور و غلمان، بیشتر هر چه انسان تشنه تر قصد زیارت می کند سوی سقاخانه افتد چشم انسان، بیشتر هر که در دنیا نبوسد پنجره فولاد را می شود روز قیامت او پشیمان، بیشتر نیستم اهل قسم خوردن ولیکن از همه دوستش دارم رضا را من به قرآن، بیشتر سایه ی مِهرش که باشد بر سر من مستدام دیده ام امداد او را وقت بحران، بیشتر کرده ثابت هرچه باشد میزبان بخشنده تر می کند دعوت به سوی خانه مهمان، بیشتر هر که می آید به اینجا از در باب الجواد می شود آری نصیبش لطف و احسان، بیشتر اهل وردنجانم و جان می دهم بهر رضا "زائرِ" مجنون ندارد حیف یک جان، بیشتر
تبریک كه آمده بهار برکات بارد زبهشت بر زمین برگ برات میلاد گل است ، گل برایش ببرید چه دسته گلی قشنگ تر از صلوات ...... عید آمده عید برکات و حسنات بر روی همه باز شده باب نجات میلاد رضاست از سویدای دلت تبریک به معصومه بگو با صلوات @shia_poem
چشم خود را بستم و دیدم حرم را بازهم احترام خادمانِ محترم را بازهم بین من با تو فقط یک چشم بستن فاصله‌است احتیاجی نیست بردارم قدم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم که با نقاره‌ها در دلم   کوبیدن باب‌الکرم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم که قبلِ آمدن می‌کشیدی بر گناهانم قلم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم شبی با ویلچر می‌برم آهسته سمتت مادرم را بازهم از کریمان"خانی"اش در گوشی‌ام آواز خواند قلب من می‌خواند با او " آمدم  " را باز هم چشم خود را بستم و دیدم که دادی زودتر حاجت آنکه نمی‌آید حرم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم خودت برداشتی بی صدا از شانه‌هایش بارِ غم را باز هم چشم خود را بستم و خواندم میان صحن تو زیر لبها شعرهای محتشم را بازهم بازکردم چشم را دیدم به دستم داده‌ای  تو برات کربلایی  پشت هم را بازهم آنقدر دادی مکرر در مکرر دَم‌به‌دَم تا بگویم تا قیامت "بازهم" را بازهم هرکسی هرجا که باشد پَر به مشهد می‌کشد یاااااا علی موسی الرضااااا را تا که با مَد می‌کشد بسکه مشتاق‌اند دلها بر خراسانِ رضا سِیل آمد سیل هم شد باز مهمان رضا شستنِ دلهای ما هیچ است وقتی دیده‌ایم آب هم تطهیر می‌شد زیر باران رضا این حرم بسیار دیده سالها و قرنها سیلِ اشک زائران و سیلِ احسان رضا اولیا جمع‌اند شبها در حرم فهمیده‌اند فاطمه هرشب می‌آید در شبستان رضا باید از دُرّ نجف می‌ساختند این قبله را من نجف را دیده‌ام در پیش ایوان رضا در حرم بودم در و دیوار می‌گفتند علی هِی گریبان می‌درم با هر علی‌جانِ رضا ما از این آقا خدا تنها خدا را خواستیم مابقی را خواستیم از زیردستانِ رضا کوزه‌ام سیرابِ آب سرد سقاخانه‌ام بی نیاز از دست میکائیلم از نان رضا اقتداری هست اگر با ما  فقط الطاف اوست چارده قرن است نام ماست ایران رضا وقت جان دادن خدایا کاش با این جان دهم ای به قربان حسین و ای به قربان رضا در شلوغی یاد چشمان غریبت سوختیم ما همه یک عمر با یابن‌الشبیبت سوختیم @shia_poem
انا لله و انا الیه راجعون
عید است اما اشک، مهمانِ عیون است چشمِ حرم در هجرِ خادم، غرق خون است بانگی که اکنون می زند نقاره خانه؛ نقّاره ی "انّا اِلیه راجِعون" است... @shia_poem
شاه پناهم بده خسته‌ی راه آمده‌م...
خوش‌بخت کسی که با ولایت باشد چون شمع، چراغِ راه وحدت باشد خوش‌بخت کسی که بعد عمری خدمت پایان مسیر او شهادت باشد @shia_poem
ایران، ایرانِ امام رضا علیه‌السلام است. دستِ ابلیس نیفتد این خاک لطف حقّ است، که ایرانِ رضاست @shia_poem
تازه شد خبر ، خبر جدید شد چیست ؟ خادم الرضا شهید شد کوله بار بسته یار ، عازم است کیست این ؟ رفیق حاج قاسم است کیست این ؟ چقدر کربلایی است باز هم شهید ، یک رجایی است کیست این شهید یا رضا به لب ؟ جان او رسید با رضا به لب کیست این که نام او سرآمد است ؟ مقصدش رواق‌های مشهد است پله زد به آسمان قدم قدم باز شد به روی او در حرم راه را نرفت ، راه را دوید شد کبوتر و به آسمان پرید باز هم خبر ، خبر جدید نیست کشور رضا که بی شهید نیست @shia_poem
شهادت؛ واژه‌ای دیگر ندارد از این بهتر کسی در سر ندارد نشان دادید این رزق الهی صف اول، صف آخر ندارد @shia_poem
دست او در آسمان دست شهادت را گرفت بال در بال شهادت مزد خدمت را گرفت دیشب از هرجا خبر می آمد از پرواز او رفته رفته این خبر‌ رنگ حقیقت را گرفت می‌توانست او نباشد در میان کوه و دشت آسمان اما صدایش کرد، دعوت را گرفت چشم‌هایش را تماشا کردم و بغضم گرفت چشم‌هایی‌ را که از آن‌ خواب راحت گرفت کار کرد و کار کرد و‌ کار کرد و کار کرد این دویدن‌ها مسیر بی نهایت را گرفت از علی بن ابی طالب (ع) نشان مِهر را از حسین بن علی (ع) مُهر سیادت را گرفت او دلش تنگ امام مهربان خویش بود در شب میلاد او اذن زیارت را گرفت @shia_poem
تو را چگونه در این مِه به ماه بسپارم به کوه و دَره به این کوره‌راه بسپارم شبی بلند به صبحی که آشناست رسید مخواه چشم به صبحی سیاه بسپارم مخواه باز هم این آسمانِ شب‌زده را به ابرِ اشک به بارانِ آه بسپارم مگر که شاه خراسان به داد ما برسد مگر که درد گدا را به شاه بسپارم بیاکه پیکر بی‌جان و بی‌پناه تو را به صبح روشن این بارگاه بسپارم @shia_poem
ای نسل تو فاطمی، تبارت علوی این شرط وفا نبود، بی ما بروی مهمان رضا شدی! مبارک باشد ای خادم آستان قدس رضوی! @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرچند شهادت هنر مردان است اما خبر رفتنشان سوزان است هر لحظه عبادت تو خدمت بود و محراب شهادت تو هم میدان است! @shia_poem
🔹«بهم گفت روزی‌که به عنوان سومین شهید محراب به شهادت رسیدم این تصویر مرا چاپ کن» 🔹به نقل از بهزاد پروین‌قدس @shia_poem
بدونِ خواب و اوقات فراغت جوانی داد...خدمت کرد و خدمت برای سیّدِ زحمتکشِ ما رقم خورد استراحت با شهادت! @shia_poem
تو را که با صفایی می‌شناسند شهیدان خدایی می‌شناسند تو را در جاده‌ی خدمت به مردم بهشتی و رجایی می‌شناسند @shia_poem
به آسمان زد و چون نور بی‌نهایت شد پرنده پر زد از این خاکدان و راحت شد کسی که پاک و شهیدانه زندگی می‌کرد عجیب نیست اگر لایق شهادت شد همیشه نام تو سبز است سیّدابراهیم هر آن کجا ز جهاد آیه‌ای تلاوت شد همیشه نام تو چون شهد بر زبان جاری‌ست به هر کجا ز تلاش و جهاد صحبت شد فقیه، جامۀ سربازی وطن، تن کرد و مست جام میِ طاعت و اطاعت شد شهید راه وطن گشت سیّدابراهیم جهاد کرد و در آخر شهید خدمت شد غلام بارگه آستان قدس رضا شب ولادت او راهی زیارت شد شهادت آمد و دستش گرفت و با خود برد دعای خادم خوان رضا اجابت شد @shia_poem
عزیز ملت ایران خدا نگهدارت شهید طعنه و بهتان خدا نگهدارت امیر بودی و دورت پر از امیران بود برو عزیز فقیران خدا نگهدارت به غیر خالق خود از کسی نترسیدی دلیر جمع دلیران خدا نگهدارت رئیس بودی و جایت به صدر مجلس بود شهید ، در مِه و بوران خدا نگهدارت زلال بودن تو می زند مرا آتش شبیه قطره باران خدا نگهدارت برو که چهره مظلومت آتشم زده است شبیه شاه شهیدان خدا نگهدارت شبیه شاه خراسان غریب بودی تو به یاد شام غریبان خدا نگهدارت سپردمت به پیمبر به حیدر و زهرا غلام شاه خراسان خدا نگهدارت ز بس که گریه به غم های فاطمه کردی شدی به فاطمه مهمان خدا نگهدارت @shia_poem
روز میلاد رضا شهر بهاران شده است لیک‌دلهاهمه‌غرق‌غم‌وطوفان‌شده‌است نه فقط ملت ایران که مسلمان‌همه‌جا دلش از حادثۀ تلخ، پریشان شده‌است خادم مخلص درگاه و حریم رضوی از بدِ حادثه صید مه و بوران شده است چه غم انگیز که یعقوب زمان، خامنه‌ای یوسفش‌گمشده‌ودرچَه‌‌کنعان‌شده‌است در غم دوری آن عالم نستوه و جلیل دل پر غصۀ ما کلبۀ احزان شده است خادم محترم و مغتنمش خواند ولی وای‌این نعمت‌حق سلب از ایران شده است؟! «خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود» گرچه نامش همه‌جا‌نقش‌دل‌وجان‌شده است. شاعر افغانستانی @shia_poem
از زخم زبان، اگرچه رنجور شدی از خدمت بی دریغ، مشهور شدی اجر تو همین بس! که شب میلادش با حکم "رضا" شهید جمهور شدی @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی‌های و هو دادند در راه خدا جان را با خون خود کردند رنگین خاک ایران را دستی که با بی‌ادعاها آشنایی داشت این بار چید از اول مجلس شهیدان را @shia_poem
کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان کاش بیدار شوم، اول اخبار تو باشی سرزده، سر زده باشی به دو تا شهر و دهستان رفته باشی سفر خارجه و زود بیایی بروی باز به محروم‌ترین نقطۀ ایران با عبای گِلی و عینک و عمامۀ خاکی پای درد دل مردم بنشینی کف میدان! -زاهدان- تا به کسی خسته نباشید بگویی یا کلنگی بزنی مدرسه‌ای را به مریوان... :: کاش بیدار شوم، زائر مشهد شده باشم شب میلاد رضا باشد و خوش باشم و خندان کاش بیدار شوم، زیرنویس خبر امشب فقط از باد بگوید، فقط از بارش باران
سبکبال بر موجی از مه به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید به دیدار فردا رسیدند.. «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ...» که دنیا شب قدرشان بود شنیدند «مَن یَنتَظِرْ...» را به قرآن، به احیا رسیدند به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را از آن تیرگی‌ها گذشتند به این روشنی‌ها رسیدند به دل، زخم و بر لب، تبسم... همه دردشان درد مردم به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند پس از سال‌ها رنج دنیا نیفتاده بودند از پا مقام رضا رزقشان شد به لبخند زهرا رسیدند دریغا و دردا که ماندیم عجب سهمگین است ماندن چه جانانه از جان گذشتند شگفتا چه زیبا رسیدند نه از مدعی‌ها نبودند گرفتار دنیا نبودند ببین این صف اولی‌ها به آغوش مولا رسیدند @shia_poem