eitaa logo
شعر شیعه
6.9هزار دنبال‌کننده
447 عکس
170 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج شرمنده ی عطای تو یا ثامن الحجج بالله نمیروم بر بیگانگان به عجز تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج از کار من گره نگشاید کسی مگر دست گره گشای تو یا ثامن الحجج تا آخرین نفس نکشم دست التجا از دامن ولای تو یا ثامن الحجج خواهم ز بخت همت و از حق سعادتی تا سر نهم به پای تو یا ثامن الحجج دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب درد من و دوای تو یا ثامن الحجج هستی چو پاره ی تن پیغمبر خدا جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج چون میشود که دیده ی من هم برد نصیب از دیدن لقای تو یا ثامن الحجج سوزد همیشه لاله صفت قلب دوستان از داغ ابتلای تو یا ثامن الحجج هم ناله با جوان دل افسرده ات جواد گردیم در عزای تو یا ثامن الحجج @shia_poem
دین من ایمان من حب‌الرضاست جان من جانان من حب‌الرضاست نامۀ اعمال من حب‌الحسین محشر و میزان من حب‌الرضاست بر روی سنگ مزارم حک کنید خلد من رضوان من حب‌الرضاست سیر باغ و بوستان خواهم چه کار باغ من بستان من حب‌الرضاست دل بریدم هم ز غلمان هم ز حور حور من غلمان من حب‌الرضاست کوثر من مهر زهرا و علی است روح من ریحان من حب‌الرضاست ای مفسرهای عالم بشنوید معنی قرآن من حب‌الرضاست دیگر از تاریکی قبرم چه باک مشعل تابان من حب‌الرضاست نیست کارم با دوا و با طبیب درد من درمان من حب‌الرضاست هر چه گفتم در ثنایش گفته‌ام نخل من دیوان من حب‌الرضاست @shia_poem
 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّه رَؤُفٌ بِالْعِبادِ. (بقره/٢٠٧) قصيده اى علوى درباره ليلة المبيت (شب اول ربيع الاول) تا در اوصاف امیرالمؤمنین آید به کار نه قلم را اقتدار و نه زبان را اختیار مظهر حق شیر حق مرآت حق میزان حق کشور حق را مدیر و لشكر حق را مدار گو که بنویسند جّن و انس وصفش را مدام نیست ممکن وصف مولا را یکی از صد هزار قصّهء جانبازی آن جان شیرین رسول جان شیرین می دهد بر تن برادر گوش دار کافران دادند با هم دست از هر طایفه بهر قتل خواجۀ لولاک در یک شام تار گفت پیغمبر به شیر حق امیرالمؤمنین کای نبی را جان شیرین ای ولیّ کردگار کافران بر قتل من با یکدگر بستند عهد باید امشب جای من در بسترم گیری قرار گفت حیدر: ای دو صد جان علی قربان تو این تو، این جان علی، این تیغ خصم نابکار جان پاک تو سلامت جان من بادا فدات گو ببارد تیغ و تیرم از یمین و از یسار خفت آن شب مرتضی در بستر ختم رسل گشت پیغمبر دل شب در بیابان رهسپار ناگهان بوبکر آمد بر سر راه نبی در درون آن شب تاریک، دور از انتظار چشم پیغمبر چو بر وی در سر راه اوفتاد برد همره تا نگردد راز پنهان آشکار نفس خود را جای خود در بستر خود جای داد خصم خود را ناگزیر آورد سوی کوهسار آنکه جای مصطفی خوابید، باشد جانشین وآنکه یار غار او شد، به که بنشیند به غار با نبی در غار بودن کی کرامت می شود جان به راه یار دادن عزّت است و افتخار این تعصّب نیست انصاف است لختی گوش کن فرق بسیار است بین یار غار و یار یار او به "لا تحزن" ز فعل خویشتن گردید منع این به "مرضات اللّه"ش گوید ثنا پروردگار او ز بیم جان فراری بود از میدان جنگ این به دور مصطفی گردید روز کارزار او "اقیلونی" سرود این بر "سلونی" لب گشود او سراپا عجز بود این پای تا سر اقتدار او ز خیبر شد فراری این در از خیبر گرفت فرق دارد فرق، مرد جنگ با مرد فرار هر نفس در بستر ختم رسل بهر علی بود بیش از طاعت کونین اجرش در شمار ذات حق آن شب به جبراییل و میکاییل گفت کی کند جان از شما در راه یکدیگر نثار؟ هر دو ماندند از جواب و سر به زیر انداختند هر دو ساکت هر دو گردیدند از حقّ شرمسار پس خطاب آمد که بگشایید چشمی بر زمین بذل جان شیر حق بینید در این شام تار خفته بهر بذل جان در بستر ختم رسل گشته محو این همه ایثار چشم روزگار ای وجودت شمع جمع آفرینش یا علی وی خزان زندگی را نام دلجویت بهار با سر انگشت تو مهر و مه کند در چرخ سیر بر تماشای تو می گردند این لیل و نهار گو برد حقّ تو را صد تن به جای آن سه تن آنچه زآن تو است، آن تو است ای جان را قرار چه شوی مسند نشین و چه شوی خانه نشین تو امامیّ و امامت از تو دارد اعتبار بانگ جبریل از اُحد آید به گوش جان که گفت لافتی الاّ علی لا سیف الاّ ذوالفقار لب نمی بندد ز اوصاف تو «میثم» یا علی گر فتد در زیر تیغ و گر رود بر اوج دار @shia_poem
سلام و عرض ادب خدمت تمامی همراهان عزیز کانال شعر شیعه ضمن آرزوی قبولی عزاداری ها و توسلات شما عزیزان، از همه بزرگوارانی که در این ایام با ارسال اشعار و نظرات سازنده خود ما را در پیشرفت و خدمت رسانی این کانال یاری نمودند صمیمانه سپاسگزاریم. همچنان نیازمند حمایت ها و معرفی کانال توسط شما عزیزان به سایر خادمین آل الله هستیم. ملتمس دعا @shia_poem_admin @shia_poem
Seraj: شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست اینگونه زخم خورده و بی‌سر بیاورم یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی این شعله را چگونه به دفتر بیاورم با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم وقف تو اشک‌ها و غزل‌هام، تا اگر گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم فصل عزا تمام شد اما چگونه من پیراهن عزای تو را دربیاورم تا می‌وزید نام تو پر می‌کشید دل چیزی نمانده بود که پر دربیاورم نزدیک بود در تب گودال قتلگاه از عرش ربنای تو سر دربیاورم با اشک آمدم به وداعت که لااقل آبی برایت این دم آخر بیاورم این واژه‌ها به کار رثایت نیامدند با زخم‌های تو چه برابر بیاورم؟ آخر نشد که آب برایت بیاورند؟ این روضه را گذاشتم آخر بیاورم امسال هم دعای فرج، بی‌جواب ماند من می‌روم برای تو یاور بیاورم قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست این بیت هم، سرِ غزلی که فدای توست @shia_poem
🔸وجود مناسبتهایی چون شهادت جانگداز امام حسن عسکری "ع" از مناسبتهای غم انگیز این ماه است، اما سیل مناسبتها و وقایع سرور انگیز مسلمانان و برکات این ماه، سبب شده تا ماه ربیع الاول بعنوان ماه شادی و برکت شناخته شود. 🔸در این ماه از ابتدای آغازش که یادآور هجرت پیامبر اکرم "ص" و تداعی کننده جانفشانی امیرالمؤمنین علیه السلام در لیلة‌المبیت تا انتهایش حوادث و رویدادهایی به وقوع پیوسته است که باعث خوشحالی شیعیان می‌شود. 🔸در روز چهارم ماه ربیع‌الاول سال اول هجری، پیغمبر گرامی اسلام "ص" از غار ثور پس از گذشت سه روز به قصد هجرت به مدینه خارج می‌شود. 🔸نهم ربیع‌الاول، روزی است که شیعیان عصر غیبت به خوبی آن را گرامی می‌دارند، چرا که سالروز آغاز امامت آخرین ذخیره الهی و نهمین فرزند اباعبدالله الحسین علیه السلام است. 🔸سالروز ازدواج پیامبر مهربانی‌ها با حضرت خدیجه نیز در روز دهم ربیع‌الاول در ۱۵ سال قبل از بعثت واقع شده است. 🔸روز دوازدهم ربیع نیز ۳ واقعه خوشایند اتفاق افتاده است، در ابتدا سالروز ورود پیامبر "ص" به شهر مدینه و شادی مردم این شهر و استقبال بی‌نظیر آن‌ها از رسول خدا "ص" و ورود ناقه نبی خدا "ص" به خانه ابو ایوب انصارى از برجسته‌ترین رویداد های این روز است. 🔸همچنین انقراض حکومت ظالم و ننگین بنى‌امیه در سال  ۱۳۲ قمری رخداد مهم ۱۲ ربیع‌الاول است که به دست ابومسلم مروزی خراسانی اتفاق افتاد که چهاردهمین خلیفه بنى امیه «مروان حمار» در قریه‌اى از روستاهای مصر توسط او به قتل رسید و دولت بنى‌امیه بعد از ۹۱ سال و ۲ روز که یک هزار و ۹۲ ماه و ۲ روز بود ساقط شد. 🔸هلاکت معتصم بالله عباسی همان کسی که شیعیان زیادی را به شهادت رساند و جنایات‌های بی‌شماری مرتکب شد، در سامرا در سال ۲۲۷ قمری به وقوع پیوست. 🔸و اما روز ۱۴ این ماه دو واقعه مهم رخ داده است که قلوب شیعیان را بسیار خوشحال می‌سازد، چرا که هلاکت یزید ملعون در سال ۶۴ هجری قمری و خروج مختار ثقفی در سال ۶۶ قمرى به خونخواهی از ثارالله "ع" در این روز اتفاق افتاده است. 🔸آری! در این ماه، رحمت الهی بیش از پیش هویداست، چرا که میلاد برترین انسان‌ها و شایسته‌ترین بندگان در آن قرار داد، رحمتی که از ابتدای آفرینش همتایی برای آن یافت نمی‌شود و این میلاد فرخنده در ۱۷ ربیع اتفاق می‌افتد که با وجود مولود پر برکت خاندان هاشم، ایوان کسرى به لرزه افتاد، دریاچه ساوه خشکید و آتشکده هزار ساله فارس خاموش شد و آمنه مادر گرامی ختم رسل"ص" صدایى شنید: "بهترین خلق متولد شد، او را محمد نام کن" و هاتفى ندا کرد: «جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا». 🔸هلاکت قوم نمرود به وسیله گزش پشه ‌"از سوی خدا مأمور بودند به حمایت از حضرت ابراهیم علیه السلام وارد میدان شوند" و جنگ حضرت داود علیه السلام با جالوت از رخدادهایی است که قبل از ظهور اسلام در ۱۸ ربیع‌الاول به وقوع پیوسته است. 🔸البته در این ماه وقایعی چون شهادت امام حسن عسکری علیه السلام هم وجود دارد، لکن عمده مناسبتهای این ماه، ولادت و شادی و سرور است. ♦️حال با این حجم مناسبتهای مسرت بخش و مبارک، و با توجه به مسلم نبودن رخ دادن وقایع تلخ در این ماه، آیا این ماه، ماه عزاست؟! @shia_poem
فیض بیداری وقت سحرم دست علییست ای خدا شکر! که برروی سرم دست علیست عزتش مال خودش بود به من هم بخشید آبرویی که به آن مفتخرم دست علیست یاعلی گفت و عرق ریخت مرا نوکر کرد برکت نان حلال پدرم دست علیست خوب و بد نانخور اوییم بلا استثنا به کسی کار نداریم کرم دست علیست ذکر یا فاطمه در روز قیامت دارم.. چون صراطی که ازآن میگذرم دست علیست روی اعلامیه ام ناد علی بنویسید کار تلقین تن محتضرم دست علی ست کربلایم ز علی و نجف من ز حسین سفرم دست حسین و سفرم دست علی ست در نجف تولیت صحن و حرم دست حسین کربلا تولیت صحن و حرم دست علیست جلوی چشم ترش فاطمه را میکشتند.. بخدا علت چشمان ترم "دست علیست @shia_poem
خوابید علی به بستر پیغمبر این کار کسی به جز خود حیدر نیست آمد سپر جان نبوت باشد جز او که گذشته باشد از پیکر نیست هرجا سخن از شجاعت است او آنجاست در معرکه ثابت شد از او برتر نیست هر جا که علی رفته و جولان داده فهمیده همه حریف او لشگر نیست مجموعه کل انبیا بوده علی جز او به خدا وارث پیغمبر نیست بر گردن دین حق فراوان دارد بر علم محمد به جز از او در نیست حیدر که به جایش به خدا تا محشر عالم همگی خاک ره قنبر نیست یک ضربه که بر پیکر کفار زده این ضربه به جز ضربه مرگ آور نیست هر کس که عزیز است خدا یارش باد هیچکس نزد نبی خوب تراز حیدر نیست @shia_poem
ای چشم حسین بر جمالت وی مظهـر فاطمـه، جلالت تعظیم کمـال بــر کمـالت تحسین رسول بر خصالت بر قلب پدر سکینه‌ای تو در بیـت ولا امینـه‌ای تو تـو سـوره نـور اهل‌بیتی تو شادی و شور اهل‌بیتی در سینه سـرور اهل‌بیتی تو نخلـه طور اهل‌بیتی تو دختر مــاه و آفتابی آیینــه زینـب و ربابی گل بر تو، گلاب بر تو نازد عطشانـی آب بـر تـو نازد آیـات حجـاب بر تو نازد تنهـا نـه رباب بر تو نازد حقـا کـه تو فخر عالمینی ممدوحـه زینب و حسینی ای چشم حسین را نظاره! بـر فاطمـه، زینب دوباره فریـاد گلـوی پـاره پاره وصف تو فراتر از شماره تا حشر، سکینه ولایت آرامـش سینـه ولایت تو وجه خدای را گواهی در قـلب پدر، شرار آهی بیـن اسـرا چـراغ راهی پیغــام ‌رسان قتلگاهــی پیغامت از آن رگ بریده تا حشـر قیامت آفریده در فُلک ولا، سکینـه‌ای تو راضیــه‌ای و امینــه‌ای تو یک کرب و بلا مدینه‌ای تو چون فاطمه بی‌قرینـه‌ای تو تـو آیه حُسن ابتلایـی قرآنِ شهیـدِ کربلایی در مقتل خون چو پا نهادی لب بــر گلـوی پدر نهادی روی تـن پاکـش اوفتـادی این گونه بــه مـا پیام دادی ما عترت عصمت و حجابیم در مـلک عفــاف آفتابیم بــا آن همــه داغ بـی‌نهایت مــی‌بود بـه محضـر ولایت از بــردن چــادرت شکایت ای شعلـه مشعــل هــدایت توحید و کتاب زنده از توست آیات حجـاب زنده از توست در بحر عفاف، گوهری تو بر فُلک کمـال، لنگری تو هنگام خطابـه، حیدری تو زیرا به حسین، دختری تو تو سینهْ ‌سپـر به هر بلایی تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی ای در نفست صدای زینب در هر سخنت ندای زینب هم‌سنگر و پا به پای زینب مـرآت خـدا نمــای زینب «میثـم» به ثنای تو چه خواند هــر چنـد ز لب گهر فشاند @shia_poem2
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یازده بار به جای تو به مشهد رفتم بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست زخم دندان تو و جام پر از خون آبه ماجرایی‌ست که در ایل تو چندان کم نیست بوسهٔ جام به لب‌های تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست از همان دم پسر کوچکتان باران شد تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست در بقیع حرمت با دل خون می‌گفتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست @shia_poem2
ای سراپا حسن حیّ ذوالمنن سوّمین ابن الرّضا دوّم حسن ای هزاران آفتابت مشتری یا اباالمهدی امام عسکری دُرّ ده دریا و بحر یک گهر آن گهر خود حجّت ثانی عشر با همه درد و غم و عمر کمت تا ابد مرهون احسان، عالمت از نماز و از دعای متصل بردی از دشمن کنار حبس دل با خدا پیوسته در راز و نیاز روزها را روزه، شب ها در نماز رنج هایت در ره توحید بود سال ها یا حبس یا تبعید بود روزگارت شعله ها بر جان فکند دشمنت در برکهء شیران فکند ایستادی بین شیران در نماز شیرها را جانبت روی نياز الله الله گرد تو درّندگان سر فرو بردند همچون بندگان نور علمت از درون حبس ها کرد از ظلمت جهانی را رها ای دمت جان داده بر روح الامین آسمان خفته در خاک زمین رهنمای آفرینش کیست تو شهریار ملک بینش کیست تو چشم بد از ماه رخسار تو دور یک جمال و چارده خورشید نور گشت دشمن در جوانی قاتلت کشت در ماه ربیع الاوّلت کفر خود را عاقبت معلوم کرد همچو اجدات تو را مسموم کرد سامره شد صحنهء روز جزا گشت تنها مهدیت صاحب عزا ای به قربان تو و عمر کمت قلب مهدی داغدار ماتمت بی تو مهدی بی کس و یاور شده طفل تنهای تو تنهاتر شده آه از آن ساعت که در سوز و گداز خواند مهدی بر تن پاکت نماز کرد تا جسم ضعیفت را نظر بر کشید آهی جهان سوز از جگر آسمان دیده اش انجم گریست بین مردم مخفی از مردم گریست گر چه بوده اشک دامن دامنت بود کی زنجیر و غل بر گردنت جسم تو زخم از دم خنجر نداشت پیکر جدّ غریبت سر نداشت آه از آن ساعت که زین العابدین پیشوای عابدین و ساجدین دید در گودال خون بر روی خاک پیکر پاک پدر را چاک چاک یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ گرگها کردند جسمش چنگ چنگ گشت از چشمش روان دریای خون خواست جانش از بدن آید برون همدم او جز شرار تب نبود جان ز کف می داد اگر زینب نبود... @shia_poem2
امروز دیگر سامرا مثل یتیمی امروز دیگر سامرا آقا نداری در آسمان آفتابی نگاهت آن گنبدی که داشتی حالا نداری دیروز از بال و پر پروانه تو دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد جبریل می سازد برایت بهترش را ای کاش در اینجا مجالی دست میداد پای گلوی بیصدای تو بمیرم یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله خیلی دلم میخواست جای تو بمیرم با چشم هایی که کبود و تار هستند روی پسر را بیش از این دیدن محال است ای تشنه لب با لرزش دستی که داری آب از لب این ظرف نوشیدن محال است وقتی لب این کاسه پر آب آقا بر آستان تشنه ی دندانتان خورد از شدت برخورد این ظرف سفالی انگار لب های کبودت خیزران خورد @shia_poem2
Seraj: علیه‌_السلام خسته‌ام از راه، می‌پرسم خدایا پس کجاست شهر... آن شهری که می گویند:«سُرَّمَن رَءا»ست تابلوهای کنار جاده می‌گویند نیست چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست... رو به رویم ناگهان درهای بازِ خانه‌ات بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتباست احتمال ریزش یکریز باران قطعی است در دلم اندوه عصر جمعه‌های کربلاست آسمان یک کاشی از محراب تو، دریا فقط گوشهٔ سجاده‌ات در نیمه‌شب‌های دعاست از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست از کبوترهای شهرم نامه‌ای آورده‌ام حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست راستی! حال کبوترهای بامت خوب شد؟ در صدای من طنین انفجار گریه‌هاست سکّه‌ها جاری‌ست از چشمانم اما باز هم دست‌هایم رو به سویت کاسه‌های سامراست @Shia_poem2
Seraj: علیه‌_السلام باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه‌خوان باشد دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد پای حسن هرگاه جایی در میان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقف مزارت هم، زمانی آسمان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خون دلت از کنج لب‌هایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لب‌های لرزانت حتی برای آب خوردن ناتوان باشد هنگام برخورد لبت با کاسهٔ آب است وقت گریز روضه‌های خیزران باشد @Shia_poem۲
دوشوبدی باشه دؤیَم درگه پُر اجلالین یازام آقام حسن عسکرینون احوالین او اون بیریمجی امامیکه شأنی والادی امام عصرین آتاسی عزیز زهرادی اوچومجی ابن رضا حجّت حق یزدان که یدّی ایل اولوب اسلامه رهبر و سلطان گیدنده درگهینه صاحبان غصّه و غم روا ایدردی حوايجلرین او صاحب دم اورکده هرکسین هر مطلبی اولیدی اگر حیا و قیدیده دردین دینمییدی اگر بیان ایدردی اونون حاجیتین او شاه کرم ویرردی حاجت و دلدن ایدردی رفع اَلَم زمان مکان اولارا فرقی یوخدی یکساندور بو جَمعه گوشه ی چشمی گر اولسا احساندور بولور که اهل عزانون اؤرکده حاجتی وار علینون اوغلیدی مشگل گشادی مشگل آچار خلاصه قورتولوب عمری فشار و محنتده همیشه تحت نظر زیر چرخ ظلمتده ویروبدی معتمد دون او شاهه زهر جفا ایدوبدی شیعه لری غرق ابتلا و عزا ایکی یوز آتمیش هجرت اولاندا هشت ربیع ایچوبدی جام شهادت تاپوب مقام رفیع بو بیرخبر ابوالادیانیدن روایتدی ولایت اهلینه باب غم و مصیبتدی دیَر گلنده مداینندن اضطرابیله مواجه اولدوم او دم غملی ازدحامیله یتنده بیت امامه گورنده شور و فغان وصیت ایتدیقی اوضاع غم اولوبدی عیان یقینیم اولدی امامیم ایدوبدی ترک وصال یانوبدی نار جفادن سونوبدی شمع جمال یوموبدی گوزلرینی باغبان صولوبدی چمن ایدولّر اهل ولا جسم پاکه غسل و کفن نماز قیلماقا اصحاب اولاندا دلداده او امره جعفر کذّاب اولاندا آماده ایدوبدی گون کیمی جلوه او بش یاشیندا بالا دوتوب عمو یرینی تا نماز امامه قیلا او دمده عالم امکانه گلدی بیر جَلَوات او گل جمالینه اهل ولا دیوب صَلَوات قیلوب نمازینی امّا دلینده آه نوا آتانی دفن ایلدی یوز گوزونده اشگ عزا آتا فراقینه آز سنّیده دچار اولدی امام عصریمیزون قلبی داغدار اولدی بو قدر شأن و جلالی گورنمدی دشمن وجود مهدینی بولدی دوزنمدی دشمن دوشوب بو فکره عدو تا که دستگیر ائتسون امام عسکرینون نائبین اسیر ائتسون بو نیّتیله او قوم پلید و غارتگر ایدوبله حمله حریم امامته یکسر گورنده بیر بیله اوضاعی اهل بیت امام ایشیق گونوزلری وحشتدن اولدی تیره و شام همان او گونده اولان کلّ عالمه حجت پیام حقّیله سردابیدن ائدوب غیبت گوزل یازوبدی «حسینی» گلوبدی سوز یرینه ایکی امام ئولن گون توکولدولر ایوینه بیری امام حسن عسکری اونا عنوان بیری امام حسین خیمه سی اولان تالان «علیلو» «سعدی» اهل ولانی یاد ایلدون حسینچیلر اورگین بول یقین که شاد ایلدون حسینون آدینا قربان تمام جن و بشر مدافع حرمیدی او لحظۀ آخر قالان قدر جانی رخت وفانی سویموردی هجوم لشگری سمت خیامه قویموردی اودم که امر شهادت یتوبدی اتمامه او دمده لشگر کینه یول آچدی اخیامه صدای طَبل و دُهُل تا اوجالدی لشگردن اوجالدی عرشه نوا بی پناه حرملردن امان او لحظه دن اود ووردی خیمیه اشرار دوشوبدی وحشت و خوفه تمام خرد و کبار او وضعی زینب کبری یتوردی سجاده که قارداشیم بالاسی نیلیاخ بو مأواده بویوردی عمّه خیام ایچره قالماسون بالالار هامیسی چوللره قاچسون که یانماسون بالالار قاچوبلا چوللره اطفال ناز پرورده بو غمده قلب امام زمان گلر درده نچونکه گیت گَلَه بیر یول واریدی خیمه لره بیریدی یول قاچانا هم گلن سواره لره اودور که حمله ایدنده او دستۀ خونخوار قالاردی آتلار ایاقینده نازنین بالالار یازولّا بعضی لرین جامه سی آلشمیشیدی او اود سوسوزلیق اودی بیربیره قاریشمشیدی عطش شراری اودور دیلرینده چوخ چوخیدی یتنده غارت ائدن قاچماقا توان یوخیدی @shia_poem2
آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد یک روز بین شیرها الله اکبر گفت شیر درنده محو او گشت و دچارش شد اسب چموشی را لگام انداخت...نازش کرد... آن اسب رامش شد، سپس آقا سوارش شد وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر دیدار رویش روزی چشمان تارش شد این جا امام عسگری در بین این حجره... ... فرزندش آمد در کنارش غم گسارش شد در کربلا اما همین که جد او افتاد قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و... ...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد سالار زینب را میان خون رها کردند گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر... ...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد @shia_poem2
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم نوشت تا که فقط عاشق شما باشم نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟ همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم امام عصر، امام زمان، مباد دمی دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم در این زمانه که او نیست، من چرا باشم میان خانه ات امشب عزا به پا کردی چه می شود که در آن مجلس عزا باشم برای آنکه کمی در غمت شریک شوم اجازه می دهی امشب که سامرا باشم؟ قسم به اشک روانت برای من بنویس که باز یک سحر جمعه کربلا باشم @shia_poem2
عراقه ایله نظر ملک سامرا گورونور حرم وار اوردا گوزه مثل کربلا گورونور بیرینون آدی نقی دی بیرینون آدی حسن فدا اولوم اولارا گور نه آشنا گورونور سلام عرض ائدورم منده ملک ایراندان اورکلرینده بو مولالرون یارا گورونور ارادتیم بولارا چوخدی شاهدیمدی خدا بو گوزلره حرم آل مصطفی گورونور امام هادیدن اذن ایستورم عزاداران یازام که دردی اولان لار بئله دوا گورونور لواسی دست شفا بخش دی سالوب سایه یقین بو باشلارون اوسته سایه لوا گورونور اجازه وئرسه گریزیم منیم نتیجه آلار حسن عسکری حتماً نظر بو شعره سالار امام یازدهم باشدان آتدی دنیانی سالاردی حیرته خلقی او روح رحمانی گتیردی دشمن دین پادگاندا یئر وئردی واریدی دورت طرف اطرافیده نگهبانی مباد شیعه لریله تماس دوتسون امام حقیقتاً ئوز ائوینده اولوبدی زندانی فقط بالاسی امام زمان بیلور نه چکوب حسن عسکری میل ایلدی جگر قانی گئنه تحمّل اونی ائتمدی جری دشمن امامی ئولدوره سعی ائتدی نفس شیطانی تهیّه ائتدیله زهر جفانی گرچه ظالملر گجیه اوخشادی عالمده ماه تابانی غرض یتیم ایله دی شیعه نین گوزل آقاسین آلوبدی جسم حسندن توان و یارانی چاغیردی گل بالا مهدی به اذن حضرت حقّ اوشاق بویوک بیزه لازمدی فیض قرآنی سنون وجودوی الله ئوزی ائدر پنهان منه چوخ آغلاما اوغلوم دوباره پنهانی غریب جدّیمه هر یئرده قورسالار مجلس گیت اوردا آغلا قبول ایله بو تمنّانی عنایت ایله بیزیم شیعه لر مریض اولسا طبابت ایله اوغول مهدی خلقی مجّانی جلالیله بالا تاپشور مزاره پیکریمی مزاره قویدولا جسم شریف مولانی کفن اونا گوزل اوغلی فراهم ائتمیشدی یادیما سالدی بو یئرده شه لب عطشانی قوشون چوخور یئره دوشجک امامی دوره لدی آلوبلا مور و ملخ تک او قانلی صحرانی گلن ووروبدی گئدن ووردی یاره پیکرینه چاغیردی زاده حیدر آناسی زهرانی امیدی بیر فقط عبّاسیدی یامان گونده اونی شهید ایلدی امّت جفا کانی نه سس وئروب اونا اکبر نده جوان قاسم ووروبلا ظلمیله اوتلاندی قلب سوزانی ورق ورق ائدوب اعدا مثال قرآن تک ائدوبله گور نئجه غارت او تشنه قربانی او کهنه پیرهنی چوخ گوروبله مولایه قالوبدب گون قاباقیندا او نعش عریانی بالاسی زینُ العبا یئر گویی ائدوب تسخیر گلوبدی علم امامتله شمس نورانی بویوردی بونلاری قوم بنی اسد تانورام گلون مزاره قویاق پیکر شهیدانی نه نوعی تپراقا تاپشوردولار رجوعیم یوخ کنار علقمه ده جسم پاک سقّانی سوسوز ئولن آقاما بیر مکاندا یر وئردی گوزل مزارینه کیم باخدی اولدی نالانی سوروشدولار ندور علّت که آلتی گوشه سی وار بویوردی حلّ ائدرم ایندی بو معمّانی ایاقی آلتدا جوان اوغلی دفن اولار بو شهون همین جواندی که عاشق ائدر جوانانی و بیرده حضرت سجّاد امامتون قمری گوروبله باغرینا باسدی او نعش بابانی دئدی بابا کسیلن حنجره جانیم قربان گئدوبدی غارته انگشترون الون هانی هایاندادی علی اصغر جنازه سی بابا جان بویور اونی گتیروم آغلادیم محبّانی گزوبدی تاپدی ربابین گولین امام رئوف ائدوبدی خلقی مخاطب اوجالدی فرمانی بویوردی یوخدی کفن ایندی بوریا گتیرون کفن ائدیم باباما منده لیف خرمانی حلال ایله منی، خامه یازوبدی بی پرده یانان دلیم منی وادار ائدوبدی بیر آنی دولاندی قبر حسینون بنی اسد باشینا رضای حقّه گوره راضی ائتدی جانانی یازا یازا آقاما روضه منده آغلامیشام باغیشلیون منی بو مطلب اولدی طولانی فقط بو بنده گوره وقتوزی آلوب «غمکش» بوکوبدی دفتری یوخدی بیر آیری امکانی مزاره قویدی نئجه بیر فقط بیلور الله قاریشدی تپراقا یا رب بوغازینون قانی سوروشدی کوفه ده اهل و عیال آل الله امیریموز بی بی جان یوخدی سویله جریانی دئدی گئدوبدی قویا قبره تشنه قارداشیمی همان او سوزدی او گون آغلادوبدی طفلانی مرحوم @shia_poem2
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا وقتی به خاک پات سرانداخته گدا اطراف صحن بال و پر انداخته گدا گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا دارد شبیه کرببلا عشق میکند با گنبد جدید شما عشق میکند در پیشگاه لطف تو عنوان مهم نبود انسان رسیده یا که نه حیوان!مهم نبود سائل مسیحی است و مسلمان مهم نبود اینچیزها برای کریمان مهم نبود بر پای سفره ی تو نشستیم یا حسن ما اهل سامرای تو هستیم یا حسن هرچند ابری است هوای زیارتت دل ها به حسرت است برای زیارتت لب ها گرفته اند دعای زیارتت یادی کنیم از شهدای زیارتت قربان زائران تو که در سفر خوشند راه تو پرخطر شده و با خطر خوشند ای کاش نیمه جان نشود مثل تو کسی از دیده ها نهان نشود مثل تو کسی راهی پادگان نشود مثل تو کیسی بیمار و ناتوان نشو مثل تو کسی اطراف خانه ی تو چه شبها به خط شدند سربازها مزاحم آرامشت شدند خشک است کام تو ولی از قحط آب نیست هستی اسیر گرچه!بدستت طناب نیست از خون سر محاسنت آقا خضاب نیست بر پیکر شما اثر آفتاب نیست با نیزه بند بند تنت که جدا نشد جسمت سه روز بین بیابان رها نشد سنگین که شد سرت به روی نیزه ها نرفت آوای استغاثه تو هرکجا نرفت دیگر سنان میان دهان شما نرفت ناموستان به کوفه و شام بلا نرفت دندان به کاسه خورد ولی خیزران نخورد اصلا عصا به این بدن نیمه جان نخورد @shia_poem2
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی تبعیدی مجاور یک پادگان شدی آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی چون مادرت زمان جوانی تو میروی دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟ یوسف،جدا ز خیمه کنعان چه میکنی تنها غریب گوشه زندان چه میکنی ابن الرضا به حلقه شیران چه میکنی حتی درندگان به تو تعظیم میکنند اینجا تو را نیامده تکریم میکنند دور از مدینه ای سفرت سخت میگذشت ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت باگریه ها به چشم ترت سخت میگذشت آقا چقدر بر جگرت سخت میگذشت بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد اینجا کشیده کس به روی همسرت نزد تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند مهدی رسیده و به برت گریه میکنند خاکی شده است موی سرت گریه میکند این ظرف آب بر جگرت گریه میکند برروی دامن پسرت دست و پا مزن اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات این کاسه میخورد روی لبهای تشنه ات یاد حسین می دمد از نای تشنه ات دادی سلام بر لب بابای تشنه ات خونابه گرچه از دهنت ریخته شده آلاله روی پیرهنت ریخته شده شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد چکمه به روی پیکرتو بی امان نخورد سرنیزه ای نیامد و روی دهان نخورد شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن بی تو وقار خواهر تو مستدام ماند با احترام آمد و با احترام ماند پوشیده از نگاه خواص و عوام ماند وای از زنی که در وسط ازدحام ماند... احساس های خواهری اش لطمه خورده بود حتی غرور روسری اش لطمه خورده بود @shia_poem2
بسم الله الرحمن الرحيم وقتی امام عصر ما امشب عزادار است برپایی این روضه ها واجب ترین کار است پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد امشب تمام عرش با آقا عزادار است بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟ زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است هر روز، روزه... هر شبش دیدارِ دلدار است ای کاش قدری معتمد شرم و حیا می کرد اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟ با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت این روضه ی زهر و جگر الحق که دشوار است از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت ها در هر کجا پشت سرش گفتند: "بیمار است..." مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است رنگش دگرگون می شود هر بار از دردش... ...پهلو به پهلو می کند، هرچند ناچار است در این دم آخر شنیدم کعبه هم می گفت: بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است در سامرا بوی مدینه می رسد انگار آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است در بسترش هر شب سؤال از مادرش می کرد مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟ در جست و جوی علت آن سینه ی مجروح... ...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است میخواست تا یک جرعه ی آبی بنوشد که افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را در کربلا شرمندگی سهم علمدار است سر منشأ هر روضه ای از روضه ی زهراست گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است @shia_poem2
سامرا ، باز با صفا شده ای درحریمت برو بیا داری اربعین پا به پایِ کرببلا زائر و دسته ی عزا، داری باز هم گنبدِ طلائی تو مثلِ مشهد ز دور معلوم است همه دانند زیرِ این گنبد مدفن دو امام معصوم است معرفت حکم میکند اینجا وقتِ گریه به رسمِ جود و کرم همه یادی کنیم این شبها از تمام مدافعانِ حرم تا ابد یادمان نخواهد رفت راهِ ما در مسیرِعاشوراست در کنارِ دعایِ صاحبمان امنیت زیرِ سایۀ شهداست همه دلخوشیِ ما این است لااقل یک حَسن حرم دارد صبح و ظهر و غروب سفره بپاست بسکه صاحب حرم ، کرم دارد اهلِ بیت رسول این ایام به غم و غصه ها اسیر شدند راستی بین بچه هایِ علی این حسن ها چه زود پیر شدند چشم خود باز کرد و باگریه پسر خویش را نگاهی کرد دست انداخت دورِ گردنِ او لب او را رویِ لبش آورد زیر لب گفت : الوداع پسرم بعداز این موسم جدائی هاست این بیابان نشینی ماها همه اش ارث مادرت زهراست بعد از آنکه زدند مادر را جایِ او کنجِ بیت الاحزان شد شادی از خانواده ما رفت بیت الاحزان شبی که ویران شد عصمت الله پشت در افتاد پایِ دشمن به خانه اش واشد آنقدر با قلاف کوبیدند استخوانهایِ بازویش تا شد محسنِ بی گناه را کشتند دادِ صدیقه را در آوردند فضه و جد ما به پشتِ در جسم ششماهه دفن میکردند تشنه قدری آب بودم من لب عطشانِ من تکان می خورد کی به پیش نگاهت ای بابا لب من چوبِ خیزران می خورد عمه ات هست و مادرت هم هست نه میانِ نگاههای حرام وای از ماجرایِ بزم شراب وای از ازدحام شهرِ شام آستینها حجاب سر میشد بین آن گیر و دار در بازار چه کسی دیده است دعوایِ زن و یک نیزه دار در بازار @shia_poem2
آنکه بر محضر شما نرسد مطمئنا که تا خدا نرسد بهتر است اینکه زیر خاک رود آن سری که به سامرا نرسد عطرِ سرداب را نفهمیده آنکه بر "سُرَّ مَن رَا ...نرسد چشم برخاکِ آن اگر بکشیم آسمان هم به گرد ما نرسد سامرا رفته ها به من گفتند هیچ جایی به کربلا نرسد از کفن کردنی دوباره بخوان تا که روضه به بوریا نرسد با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دوتا حسن هستیم نام ما را که از قدیم نوشت از گدایان این حریم نوشت تا خدا حال و روز ما را دید بعدِ نام حسن کریم نوشت تا که پیش تو درد دل کردیم نام ما را خدا کلیم نوشت دل ما را اسیر کرد آنکه بال جبریل را گلیم نوشت رفته بودیم مشهد و آقا باز هم روزی عظیم نوشت سامرا واجبیم ، امام رضا نه کبوتر که یا کریم نوشت با حسینیم با حسن هستیم ماگدای دوتا حسن هستیم این طرف صحن صاحب کرم است آن طرف یک غریب بی حرم است این طرف هرچه هست زائر هست آن طرف بی چراغ بی علم است این طرف احترام می بینی آن طرف ناسزا که دم به دم است سامرا شد خراب فهمیدم چقدر روضه ها شبیه هم است مادری اند هر دوتا آقا موسپید است هر که غرق غم است پیش هر دو به گریه می شنوی روضه ی پهلویی که محترم است باحسینیم با حسن هستیم ما گدای دوتا حسن هستیم کاش پلکت کمی تکان بخورد به زمین ورنه آسمان بخورد پسرت آمده است تا جگرت زخم کمتر از این و آن بخورد ظرف آبی به دستهایش تا پدر آبی نفس زنان بخورد می خورد ظرف هی به دندانت چه کند آب نیمه جان بخورد خوب شد کودکت ندیده لبت ضربه از چوب خیزران بخورد روی پیشانی ات فقط چین است آه اگر سنگ بی امان بخورد ** عمه مانده است زیر هر ضربه که مبادا به دختران بخورد دختران تشنه اند و با خنده لقمه ی خویش را سنان بخورد با حسینیم با حسن هستیم ما گدایِ دو یا حسن هستیم @shia_poem2
قتیل تیغ تو در خون تپید با امید هرآن شهید تو شد شد شهید با امید به شوق خنجر تو با زبان الکن نبض چه حرفها زده حبل ورید با امید نشد ز شدت شمشیر غم دوتا کمرش دلی که انس گرفته شدید با امید به فکر عطر فشانی برای عشاق است صبا که گیسوی گل را کشید با امید کبوترانه در این دشت رفتم و دیدم عقاب از سر سنگی پرید با امید سرشک رفت بگوید ز غم به یار که چشم در التماس لبش را گزید با امید چنان که پیر به مقصد رسد به لطف عصا دلم چه ساده به منزل رسید با امید بهانه ای ست شفای شمیم پیراهن بیا که دیده ی یعقوب دید با امید ز یک درخت میان شراره ها ای دل شود صدای خدا را شنید با امید دم از مسیح نخواهم که وامدار بود از آنچه روح به مریم دمید با امید شود لطافت باران خشونت سیلش هرآنکه لطف خدا را ندید با امید ز نرمی دل یزدان دلا ببین داوود چو نخ گرفت به دستش حدید با امید شرف مجو ز کسی جز خدا که رسوایی ست عزیز یوسف خود را خرید با امید ببین که دزد در بسته را به یک سوزن نمود باز به جای کلید با امید به نا امیدی از این در مرو بزن فالی لباس بر تن شب شد سپید با امید ز یأس عید تو گردد عزا به خود بازآ و گشت شام عزا صبح عید با امید نه مثل تاک پریشان چو نخل سر بکشم بجای می بزنم گر نبید با امید نشسته منتظرم تا گریزم از زاهد چو آهویی که ز دامی رمید با امید خلاف حرکت دست درختهای بلند زد از جنون به زمین دست بید با امید چه دامها که به دور خودم نمودم پهن که تارتن به تغافل تنید با امید برای جذب نگاه مطهر یوسف چه دستها که به مجلس برید با امید به باغبان نرسد این خبر که گلچینی برای نان شبش لاله چید با امید شراب خوردم و گفتم خدا ببخشاید خوشم که مستی ما شد مزید با امید به استواری قرآن که وعده داده خدا وعیدها همه گردد نوید با امید به شوق نقش هدایت به جبهه ی ما بود حماسه ایی که حسین آفرید با امید حسین! آنکه سروده برای عشاقش به راه عزت خود سر دهید با امید برای مرهم زخم دل محبانش مسیر شعر به روضه کشید با امید امید چونکه شود یأس پیر خواهد کرد حسین بر سر اکبر رسید با امید به خنده گفته ی شش ماهه تير را عجب است پی مراد نیافتد مرید با امید به عشق روی اباالفضل تا ابد هر رود گرفت دامن سروی رشید با امید برای آنکه نیافتد به دشت خون عریان چو غنچه پیرهنش را درید با امید برای شمر ! که لرزد به جای دستش دل شمیم یاس به هر سو وزید با امید دوباره خواست ببیند حسین را خواهر ز تل به مقصد مقتل دوید با امید چه نسبتی ست به غم میدهند زینب را برای بوسه به مقتل خمید با امید ز ناقه در پی آغوش بر زمین افتاد چو شبنمی که ز برگی چکید با امید رقیه نقش یتیمی کنار بابا را به روی خاک خرابه کشید با امید به تیغ تکیه مکن در نبرد مظلومان که بود محضر زینب یزید با امید ز پاک بازی ارباب ماست عاشورا در اوج نحسی خود شد سعید با امید بیان واژه نشان امیدهاست که گفت تفاوت است میان امید با امید هدف ندیدن تنهایی است از این رو غریب از همه شد ناپدید با امید @shia_poem2
وقت بیماری و غم ذکر حسن می گیرم وسط روضه و دم ذکر حسن می گیرم همه جا زیر علم ذکر حسن می گیرم به خدا بین حرم ذکر حسن می گیرم سامرا، ذکر حسن، بین حرم می چسبد جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم می چسبد ما نشستیم سر سفره ی شاهانه ی تو به فدای تو و آن لطف کریمانه ی تو عرشیان صف زده پشت در کاشانه ی تو خیر دیدیم چقدر از در این خانه ی تو پاسبان حرمت خیل ملائک هستند جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند خلق حیران تو و روی ملیحت آقا به فدای تو و آن لحن فصیحت آقا ماجرایی است عجب، دست مسیحت آقا دست ما را برسان تا به ضریحت آقا به فدای تو و آن گنبد و گلدسته ی تو کس نخورده است در عالم، به در بسته ی تو شور رویای شب ماست فقط خواب حرم دل ما هست همان گوشه ی سرداب حرم قسمت ما بشود کاش دم ناب حرم تا بنوشیم فقط جرعه ای از آب حرم هر چه می خواهد از این باب، گدا می گیرد لطف بی حد شما، دست مرا می گیرد می رود سمت جنان گریه کنت با زهرا می شود چشم ترم در غم تو چون دریا اثر زهر شده در رخت آقا پیدا اولین روضه ی تو عمر کمت بود اما لااقل خم نشدی، چشم شما تار نشد قسمت سینه ی تو تیزی مسمار نشد دست و پا می زنی و بال و پرت می آید مهدی فاطمه بالای سرت می آید اثر زهر جفا بر جگرت می آید روضه ی ظهر دهم در نظرت می آید همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهراست روی این خاک بگو، آه... تنت می ماند؟ زیر مرکب مگر آقا بدنت می ماند؟ غصه ای نیست... به تن پیرهنت می ماند بین انگشت، عقیق یمنت می ماند پسر فاطمه بالای سرش غوغا بود سر عمامه ی آقای همه دعوا بود @shia_poem2