#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#غزل
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید
که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید
علی را گر که بردارند از بین شهادت ها
صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید
نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم
یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید
چه رزمی می کند حیدر که در هنگام پیکارش
صدا از دوستان و دشمنان بیرون نمی آید
همینگونه به وقت گفتن تسبیح زهرایش
نفس از سینه ی صاحبدلان بیرون نمی آید
دهانم بازشد ذکر علی سوزاند دنیا را
به جز آتش که از آتشفشان بیرون نمی آید
شنیدم شاطر عباس صبوحی گفته بی نامش
به ولله از تنور گرم نان بیرون نمی آید
نجف میخانه ی شیعه ست یعنی مشتری اینجا
بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید
به لطف صاحبم راضی ام اینگونه ، که ازخانه
سگ اهلی برای استخوان بیرون نمی آید
چه زحمت می کشی بیهوده عزرائیل، ازاین تن؛
نخواهد حیدر کرار جان بیرون نمی آید
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_علی_علیه_السلام
#غدیر
#قصیده
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن
خنده، گل میکرد بر لبهای صحرا در غدیر
بود پیدا در زلال جاری تکبیرها
نقطۀ پایان عمر تشنگیها در غدیر
جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زانکه نیست
این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر
رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند
خطبهای شورآفرین و شورافزا در غدیر
تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ
کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر
عرشیان، در اشتیاق خاکیان میسوختند
تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر
«گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست»
کرد گل، گلنغمۀ احمد چه زیبا در غدیر...
دستِ رد بر سینه اغیار میزد آشکار
«عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر
گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنهها
خیمه میزد در کنار آرزوها در غدیر
خشمهای شعلهور، پژواک کینِ جاهلی
خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر...
یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی
از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟!
کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی
از طلوع آفتابِ عالمآرا، در غدیر
طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود
شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر
لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد
با تماشاییترین تصویر، مولا در غدیر...
#محمد_علی_مجاهدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مثنوی
دستهايت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاري دلش راضي به اين اسلام شد
دستهايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:
مومنين! ( يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت:)
خوب ميدانيد در دستانم اينک دست کيست؟
نام او عشق است، آري ميشناسيدش : علي ست (۱)
من اگر بر جنگجويان عرب غالب شدم
با مددهاي علي ابن ابي طالب شدم
در حُنين و خيبر و بدر و اُحُد گفتم: علي
تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علي
با خدا گفتم: علي، شب در حرا گفتم: علي
تا پيام آمد بخوان «يا مصطفي»! گفتم: علي
هر چه ميگويم علي، انگار اللّهي ترم
مرغ «او ادني»ييم وقتي که با او ميپرم
مستجار کعبه را ديدم، اگر مُحرِم شدم
با «يَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَيديهِم» شدم
تا که ساقي اوست سرمستند «اصحابُ اليمين »(۲)
وجه باقي اوست، «اِنّي لا اُحبُّ الافِلين»
دست او در دست من، يا دست من در دست اوست
ساقي پيغمبران شد يا دل من مست اوست
يکصد و بيست و چهار آيينه با هر يک هزار ـ
ساغر آوردند و او پر کرد با چشمي خمار
آخرين پيغمبر دلدادهام در کيش او
فکر ميکردم که من عاشقترينم پيش او
دختري دارم دلش درياي آرامش، ولي
شد سراپا شور و توفان تا شنيد اسم علي
کوثري که ناز او را قلب جنت ميکشيد
ناگهان پروانه شد دور سر حيدر پريد
روزگارش شد علي، دار و ندارش شد علي
از ازل در پرده بود آيينه دارش شد علي
رحمتٌ للعالمينم گرد من ديو و پري
ميپرند و من ندارم چاره جز پيغمبري
بعد از اين سنگ محک ديگر ترازوي علي است
ريسمان رستگاري تارِ گيسوي علي است
من نبياَم در کنارم يک «نبأ» دارم «عظيم»
طالبان «اِهدنا» اينهم «صراطَ المستقيم»
چهرهاش مرآتِ «ياسين»، شانههايش «مُحکمات»
خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعاديات»
هر خط قرآنِ من، توصيفي از سيماي اوست
هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#غزل
دوچشمت خیره گرداننده همه شیرین ادایان را
عجب دلبرده لبخندت ز سینه دلربایان را
چه رازی هست در عمق کلامت ای شه خوبان
که حیران کرده نطق تو همه شکرسرایان را
تمام پادشاهان را تو شاهی و همه رعیت
به زیر آورده حسن تو سر فرمانروایان را
تو چون خورشید می تابی دریغی نیست در لطفت
فقیران را یتیمان را غریبان،آشنایان را
بدان شانی که نام تو به درگاه خدا دارد
مدد فرموده هر لحظه دم مشکل گشایان را
شبیه چشمه می مانی کرامت از تو می جوشد
همیشه دست می گیری نگفته ما گدایان را
به عشق تو،غدیر خم یقین روح الامین آمد
نبی را گفت کامل کن کتاب بی نوایان را
"لکم اکملت دین" را گفت،در گوش نبی آنجا
که لبخندی نشاند او به لب ما مبتلایان را
کلید خانه اش را حق به دست مادرت داده
که در دم بشکند با تو خدای بی خدایان را
#احمد_احمدنیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#قصیده
ای از فروغ روی تو شرمنده آفتاب
هر ذرّه را به نظره ات آکنده آفتاب
ساز طرب به زخمۀ ناهید میزند
بر تارک سپهر فریبنده آفتاب
از جلوۀ جمال جمیلت بود که هست
در عالم شهود پراکنده آفتاب
گر عارضت نداشت تلؤلو عیان نبود
در دیده ها هر آینه ارزنده آفتاب
از انبساط چهرۀ تابنده ات بود
کاینسان کند به نطع زمین خنده آفتاب
از برق ذوالفقار تو باشد که در فلک
دارد هماره تیغۀ بُرّنده آفتاب
هرگز تَکدّری ندهد ره به خویشتن
بیند اگر جمال تو بیننده آفتاب
ساطع چو گشت نور جبینت ز کوی اَمن
شد تا ابد زبانزد و سر زنده آفتاب
از بهر آن که بوسه به خاک رهت زند
خود را به زیر پای تو افکنده آفتاب
از دلگشای روی و عطای عمیم توست
کامد برون مُشعشع و بخشنده آفتاب
گر چهره در نقاب کنی نیست این عجب
گویند مُنکسف شده تابنده آفتاب
آری چو دید عارض و مُشکین کلاله ات
زد هاله گِرد خویش برازنده آفتاب
می خواست تا مقابله با او کند نشد
بُرده به کار گر که بسی دنده آفتاب
تنها نه ‹‹رونق›› است شها زر خرید تو
ماهت غلام هست و بود بنده آفتاب
#رونقی_مازندرانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
در محفلی که نام تو باشد گناه نیست
غیر از دو دست تو بخدا تکیه گاه نیست
در مکتب تو بحث سفید و سیاه نیست
حالم بدون یاد نجف رو به راه نیست
توصیف قدر و منزلتت کار هرکه نیست
دریایی و وجود تو مانند برکه نیست
نامت به زیر سلطه کشیده لغات را
در شیشه کرده خون رقیق دوات را
بر هم زده نظام همه کائنات را
میخواهم از دو دست تو برگ برات را
لطفت زیاد و خواهش دستان ما زیاد
ما کم ارادتیم و مرام شما زیاد
دست غزل به مرز کمالت نمیرسد
قدّ قلم به اوج جلالت نمیرسد
صد چشمه هم به جوی زلالت نمیرسد
بیچاره هر کسی به وصالت نمیرسد
قول فمن یمت یرنی ات بعید نیست
جز دیدنت به وقت وفاتم امید نیست
باید نوشت نام تو را با دوات عشق
زیرا که از تو بوده همیشه حیات عشق
پنهان شده به سایه ی عشق تو ذات عشق
پس اهدنا صراط علی شد صراط عشق
با تو مشخص است مسیر درست مان
جانم فدای نام ” امام” نخست مان
دنیا شبیه نقطه ای بین کتاب تو
مانده نگاه چرخ و فلک بر جناب تو
جز فاطمه نبوده کسی بازتاب تو
صد آفرین به فاطمه صد مرحبا به تو
از تو تمام خلق بگویند هم کم است
آیینه دار جلوه ی پاک تو فاطمه است
تاریخ شاهد است که جز تو دلیر نیست
ذکری به غیر نام "علی" دلپذیر نیست
عیدی شبیه عید سعید "غدیر" نیست
هرکس که باولایت تو هم مسیر نیست
بیراهه رفته است-به پایش ثبات نیست
راهی به غیر راه تو راه نجات نیست
پیدا نمی شود احدی برتر از علی
آقا تر و عزیز تر و بهتر از علی
در معرکه کجاست دلاورتر از علی
صدها هزار مرتبه پیغمبر از علی
تعریف کرده ست چنان و چنین علیست
با امر حق برای نبی جانشین علیست
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#رباعی
جبریل مکرر این صلا را سر داد
بلغ، بلغ... ندا به پیغمبر داد
فرمان خداست: بر سر دست بگیر
آن دست که در رکوع انگشتر داد
چون صبح الست، عهد دیرینه گرفت
قرآن مجسم، به روی سینه گرفت
فرمود: علی از من و، من از علیام
آیینه به روی دست آیینه گرفت
آن روز که خم، به دست دو دریا رفت
فردوس به خاکبوسی صحرا رفت
فریاد فلک به «اِکفِیانی» برخواست
تا دست محمد و علی بالا رفت
خورشید طلوع کرده از لبخندش
نور است و هزار رشته در پیوندش
دیدند در آسمان دستان رسول
دست علی است و یازده فرزندش
در آینه مهر و مه، شکوفایی کرد
دستان علی، بلند بالایی کرد
آن روز خداوند، خودش از مردم
با سورۀ «مائده» پذیرایی کرد
بتخانۀ شرک را شکستی ای دست
بر خندق جهل، راه بستی ای دست
هر جا که نشان «فوق ایدیهم» بود
معنای «ید الله» تو هستی ای دست
«والعصر» که آیه آیۀ آن به علی
میخورد قسم، به دین به قرآن به علی
«اِنسانَ لَفی خُسر» بود دشمن او
باید که بیاوریم «ایمان» به علی
در سجدۀ شکر آفتاب افتاده
جای قدم ابوتراب افتاده
عمریست که از حلاوت نام علی
حتی دهن کویر آب افتاده
سرچشمۀ روشن حیات است غدیر
عطر ملکوت صلوات است غدیر
گرچه به بلندای شکوهش نرسیم
کوتاهترین، راه نجات است غدیر
#میثم_مؤمنی_نژاد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Sheia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#ترکیب_بند
با نام بلند او نوشتیم
از زلفِ کمند او نوشتیم
تلخیم ولی شکر فروشیم
تا از لبِ قند او نوشتیم
از اَشهدُ اَنَّ عشق مولا
یعنی به پسند او نوشتیم
آزاد شدیم از دو دنیا
خود را که به بند او نوشتیم
- -
ما را به لب نجف نوشتند
ما را رطب نجف نوشتند
ای تاکترین سبویِ مستی
ای پاکترین وضوی مستی
ما مرد شراب عشق هستیم
ای جانم از آبروی مستی
ساقی چه کنیم آتشینیم
مُردیم در آرزوی مستی
برخیز که تر کنیم امشب
از نامِ علی گلوی مستی
- -
با ناد علی بزن نوایی
بسم اله اگر حریف مایی
از کوثر عشق آب خوردیم
ما پای علی شراب خوردیم
انگور ضریحِ نقره کوبیم
عمریست که نابِ ناب خوردیم
از شَعشعهیِ حضور گرمیم
تا پرتو آفتاب خوردیم
سوگند نمیرویم جایی
ما نان ابوتراب خوردیم
- -
دلدادهی بی اراده هستیم
یعنی که حلالزاده هستیم
بر روی جهاز ، ناگهان گفت
در حلقهی جمع حاجیان گفت
فریاد علی علیش پیچید
بالاتر از اوج آسمان گفت
دیروز به دوش او علی بود
امروز علی علی بجان گفت
شد محضرِ فاطمه شرفیاب
جبریل...چنین نفس زنان گفت
- -
ای میر وزیری ات مبارک
امروز امیری ات مبارک
آورد اگرخدا علی را
تا گم نکنیم ما علی را
رو کرد برای آفرینش
یک جلوهی مرتضی علی را
حق داشت نبی کسی نبیند
او دیده که را؟ که را؟ علی را
حک کردپیمبر ازهمان روز
بر خاتمِ خویش یا علی را
- -
تا کعبهی مومنین نمیشد
این دین بزرگ دین نمیشد
ای وای اگر قدم بکوبد
با تیغِ دو دَم دو دَم بکوبد
او یک تنه صد سپاه را با
یک جذبهی خود بهم بکوبد
زینب خود مرتضی است وقتی
فریاد سرِ ستم بکوبد
از حضرت حیدر است ارثش
عباس اگر علم بکوبد
- -
تا تیغ خود از غلاف برداشت
صد بار زمین شکاف برداشت
گیرم که خیال خام دارد
این خصم همیشه دام دارد
گیرم که همیشه کینه توز است
یا نقشهی انتقام دارد
ما شیعهی مرتضی شدیم و
این سیره چنین پیام دارد:
ما را چه غم از هزار دشمن
ایرانِ علی امام دارد
- -
ما فاتح قلهی جهانیم
ما لشکر صاحب الزمانیم
آیین علی همیشه جاریست
آئینهای از شکوهِ باریست
آیین علیست رادمردی
دور از ستم و سیاه کاریست
آیین علیست دستگیری
آیین علی گذشت و یاریست
آیین علی علی بسازد
در راه حسین سربداریست
من را ببرید سرزمینش
باشد برسم به اربعینش
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#قصیده
ساقي امشب تو بساط طربي بر پا كن
مطربا چنگ نواز و دل ما شيدا كن
عاشقان را به سرا پردة مقصود نشان
يادشيرين كن و فرهاد زمان رسوا كن
دشت و هامون را در سيطرة مجنون بين
كوه و صحرا را پُر ولوله از ليلا كن
يار شكر دهنم بر زبر مصطبه بر
قامتش را به مَثل رشك قد طوبي كن
در سماع آور آن زهره بربط زن را
چنگ بر چنگ بنه عقدة دل ها وا كن
يا ز لعل نمكين نزهت خاطر افزاي
يا كه ز آن باده پياپي به دل مينا كن
باده را نيست اگر نشئگي و سُكر مدام
يك نفس باده بِهل رو به خُم صهبا كن
چيست صهبا ؟ چه بود باده زخم هاي عصير
از خُم عيد غديرم قدحي اهدا كن
به ترنّم همه اجرام سماوي را بين
به تكلّم همه در ناحيۀ بالا كن
آنقدر ريز كه بيخود شوم از خويش همي
مست مستم ز مي از حال الي فردا كن
با طنين سخن نغز محمّد آنجا
روي دل را همه مَعطوف سوي مَعنا كن
بر سر دوش نبي صادر اول احمد
خوش به نظاره نشين يا به كنارش جا كن
با من سوخته دل جانب صحرا بگراي
عطر آگين نفس از رايحۀ صحرا كن
گَردي از دور به پا خاسته زان خيل و حَشم
چشم حق بين بگشا ديده دل بينا كن
عرش بر فرش به بين از اثر صُنع خداي
همسري با همه درگسترة غبرا كن
گوي او نفس من و كفو من و صهر من است
اين سخن را هله در كاغذ زر انشا كن
تاج شاهيش بنه برسر و بي واهمه اش
جانشين بعد خود اي پاك نهاد او را كن
صبح فردا چو دمد خيز ز جا نغمه سراي
نطق (رونق) را در مدح علي گويا كن
دوستش هركه بود نيز تواش دوست بدار
هركه دشمن بوداورابه جهان دروا كن
شهر علمم من و باشد در آن شهر علي
فهم اين نكته عيان با لب شَکّرخا کن
گل ريحان بنماي و به تماشای گراي
خاطرت مُنبسط از سرو سهي بالا كن
يا محمّد نبود هيچ دگر جاي درنگ
جاي اكنون تو براين خِنگ فلك پيما كن
امرحق بود مُطاع پیک اجابت فرمود
به علي گفت بيا خوش به برم مأوا كن
شد به بالاي بلندي شه اقليم وجود
فهم اين نكته ز ماهيّت اين معنا كن
آمد از دُرج لبش گوهر ناسفته برون
آري اَر دُرّ طلبي غور در اين دريا كن
روز را در اثر چهره خورشيدوَشش
تا سَحر مُنجليِ سِحر يد و بيضاکن
يا محمّد به علي گوي كه مانندۀ من
محو از روي زمين لات و هُبل ، عُزّا كن
گل سوري را در دامن مينا بنشان
نغمه گر ساري و سوري زلب ميناكن
اين پيام صمدي را چو صفات ابدي
سر به مُهر است اگر بر همه كس افشا كن
بَلّغ از ما بشنيدي و گزيديم تو را
تو هم او را به وليعهدي خود ابقا كن
به همه گوي كه او مظهر ذات ازلي است
به همه مرتبتش را چو خودت القا كن
همه جا باش به وحدانيت ما گويا
همه جا رُقعة حقانيتش امضا كن
به همه گوي كه او را بشناسند درست
دور از دور و برش دست رد اعدا كن
اوست كز عالم لاهوت به ناسوت رسيد
كَرّ و فرش بر ابناء زمان اجرا كن
اوست چون مهردرخشنده ز بعد تو نبی
آشكارا به نمايانش و لا اِلاّ كن
باش دربند سرزلف خَم اندرخَم دوست
(رونقي)هرچه كه جزاوست توازسر وا كن
#استاد_محمد_رونقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
شدم به کفتر جلد تو در حرم مشهور
مرا تو مست خودت کردهای و من ،از دور
خراب طرح ضریح تو میشوم بدجور
که نقش روی ضریح تو خوشهی انگور
تو را شراب نوشت و مرا خراب نوشت
خدا به روی دلم یا ابوتراب نوشت
گرفته دفتر شعرم به دست جام علی
هزار کشته دهد تیغِ در نیام علی
خدا تملّک ما را زده به نام علی
علی امام من است و منم غلام علی
خدا به یُمن تو بر سفرهها نمک داده
فقط به خاطر تو کعبه را ترک داده
تمام خلق خدا رعیت اند الّا تو
به زیر پای تو ما و به روی سرها تو
گدا و نوکر و مسکین منم ، و اما تو
به دست مدعیانت نداده ای آتو
تو انتهای مروت ته جوان مردی
به روی دوش پیمبر جهاد میکردی
برای اهل محبت علی کفاف شده
فقط علی ست که زاییدهی مطاف شده
بگو به آن که گرفتارِ اختلاف شده
چه باعث ترک و خانه و شکاف شده ؟؟؟
که داده جان پیمبر نجات غیر علی؟
که داده خاتم خود را زکات غیر
کدام مرد نبردی کنار توست دلیر؟
کدام شاه شبانه رود کنار فقیر؟
کدام حاکم دنیا نشسته روی حصیر؟
بگو به آن که نبوده زمانِ روز غدیر
پیمبری که به عطر خدا معطر بود
رسالتش همه گیرِ غدیر و حیدر بود
شبی به لیلهالاسرا خدا سخن گفته
برای وصف تو با ( إنَّما ) سخن گفته
به قدر و کوثر و با هلاتی سخن گفته
فقط به لحن تو با مصطفی سخن گفته
و امر کرده خدا ای رسول دل آگاه
بگو تو اشهد ان علی ولی الله
#حامد_شریف
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مسمط_مخمس
#تضمین_غزل_استاد_شهریار
به نجف رساندم امشب دل درد آشنا را
که به خاکبوست آرم نفس شکسته پا را
مدد از خدا گرفتم که بگویم از تو یارا
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را
جلوات اولیا را به جمال او جلی بین
و بهشت آرزو را به ولایت ولی بین
به زلال مهرش آیینه ی قلب ، صیقلی بین
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به مدیح او خدایا قلمم ز پا نماند
دل من ز عشق مولا نفسی جدا نماند
اگر آستین فشاند به جهان گدا نماند
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه ی بقا را
به مصاف او کسی که برود رود به مسلخ
ز نهاد دشمن او به فلک رسیده آوخ
چکنم بدون لطفش دم مرگ و قبر و برزخ
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
به پناه ، لنگر دل ، به کرانه ی علی زن
به امید تکیه هر لحظه به شانه ی علی زن
نفسی اگر زنی تو ، به بهانه ی علی زن
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
غم عشق جاودانش که سرشته با گل من
اگر عاشقی بفهمی که چه کرده با دل من
همه جاست مهر رویش به یقین مقابل من
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
علی است آنکه باشد بری از همه معایب
به رسول حق مشیر است و وزیر و یار و نایب
نشود دل زلالش ز حضور دوست غایب
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
علی است شاه مردان و امیر سرفرازان
علی است سر مستی و دلیل دلنوازان
علی آنکه دل سپردند به مهرش عشقبازان
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که می تواند که به سر برد وفا را؟
نه فقط کلیم ذوقم به کمال مدح او ماند
که ملک به عرش هم در حرم علی پر افشاند
چو خدا به صبح خلقت علی یا علی به لب راند
نه بشر توانمش گفت نه خدا توانمش خواند
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
شده جبرییل از اول به نجف مقیم رحمت
ملکوت آرزوهاست در این حریم رحمت
به مشام جان رسید از حرمش شمیم رحمت
به دو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به خدا در اهتزاز است به بام دل لوایت
همه عمر عاشقانه زده ام دم از برایت
زده مرغ جان من پر ، شب و روز در هوایت
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت
چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را
نفس تو خرج می شد به هوای مستمندان
که علی علی علی بود ، نوای مستمندان
چقدر به دوش بردی تو غذای مستمندان
چو تویی قضایگردان ، به دعای مسمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
من و ذکر نام مولا که جلا دهد به قلبم
من و یاد او که باشد به دل شکسته مرهم
به مسیح می دهد روح و ز نوح می برد غم
چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را
من و خلوت تهجد من و سوز و اشک و آهی
به امید یک تبسم ، به اشاره ای ، نگاهی
که برای من نمانده است به غیر تو پناهی
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
به ((کمیل))داده از لطف ، به نوکریش منصب
شده کوله بار عمرﻡ ز عطای او لبالب
ﮐﻪ به دل نهفته دارم ز غمش هزار مطلب
ز نوای مرغ یا حق ، بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
#کمیل_کاشانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
شهادت می دهم حبل المتین عین الیقین هستی
صراط مستقیم حقی و یعسوب دین هستی
شهادت می دهم دست خدا در آستین هستی
شهادت می دهم مولا امیرالمومنین هستی
علی! حکم ولی اللهیات در عرش امضا شد
خدا دستور داد و مصطفی مأمور اجرا شد
تمام عمر بودی گوش به فرمان پیغمبر
پیمبر جان تو بود و تو بودی جان پیغمبر
هزاران بار رفتی که شوی قربان پیغمبر
خدا مدح تو را گفته است در قرآن پیغمبر
خدا در شأن و مدح تو هزاران آیه نازل کرد
"علی بین نماز انگشتری تقدیم سائل کرد"
علی! چشم خدا هستی و یک لحظه نخوابیدی
علی! خشم خدا هستی و از ظالم نترسیدی
شهادت می دهم اول خدا را تو پرستیدی
خودت گفتی خدا را با دو چشم خویش می دیدی
شهادت می دهم اول تو سجده بر خدا کردی
نخستین مرد بودی که به احمد اقتدا کردی
شهادت داد هرکس به ولای تو مسلمان است
ولای تو نشان قطعی تکمیل ایمان است
کسی که از محبینت نباشد عبد شیطان است
علی حب تو شرط لازم عفو گناهان است
خدا هرگز نمی بخشد بدون تو گناهی را
بدون تو نمی بیند کسی عفو الهی را
قسیم النار و الجنه تو هستی ساقی کوثر
ولی الله اعظم هستی و داماد پیغمبر
نداری هیچ همتایی به جز صدیقه اطهر
علی ابن ابیطالب امیر المومنین حیدر
نه این حرف پیمبر نیست این حکم خداوند است
امیرالمؤمنینی به علی تنها برازنده است
به احمد وحی آمد که علی مولا الموالی شد
چه وحیی بود جبرائیل هم حالی به حالی شد
امیرالمومنین حیدر شد و اوضاع عالی شد
هر آنچه بود در مشت خدا امروز خالی شد
علی تصویر شفاف خدا در صفحه دنیاست
علی مولا علی مولا علی مولا علی مولاست
امام جن و انسان است علی بن ابی طالب
به روز حشر میزان است علی بن ابی طالب
پناه بی پناهان است علی بن ابی طالب
ولی امر و سلطان است علی بن ابی طالب
به گوشم میرسد امروز از هر سو "علیٌ حق"
ملائک ذکر میگویند" علیٌ هو علیٌ حق"
علی عالی اعلا، یل حق، حیدر کرار
علی شمشیر اسلام است بر فرق سر کفار
کسی جرات ندارد که بجنگد با تو در پیکار
علی مولاالموالی و علیٌ قاهر القهار
امام العارفین خیر الوصیین منتهی الآمال
بگو حیدر مدد ذکر علیٌ افضل الاعمال
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مثنوی
جنون گریخت سراسیمه از ملاقاتم
شب شراب که باشد دچار افراطم
بریز هرچه که داری مکن مراعاتم
تو بی ملاحظه ، من نیز بی مبالاتم
سیاه مست تو هستم گذشته کار از کار
(شب شراب می ارزد به بامداد خمار)
نمی رسد به شکوه تو فکر کوتاهم
اگر مدیح تورا از خود تو می خواهم
بگو که دهر به دست تو خلق شد، ما هم
بگو بگو و مگو من صنایع الهم
لطیف طبع خدا آنِ آشکار تویی
که شعر جوششی آفریدگار تویی
تو آن قصیدهء بی اختیار موزونی
پر از خیالی و از هر خیال بیرونی
شکوه شعر کهن در کلام اکنونی
بریز قاعده ها را بهم تو قانونی
سرودنِ تو حماسی ترین مغازله است
جهان بدون تو اسلوب بی معادله است
رسیده ام به تو در نظمی از پریشانی
به شاعرانه ترین لحظه های حیرانی
نگفته ام که چه می خواهم از تو...می دانی_
شراب شعر صغیر و فواد کرمانی
تو ای قصیدهء اعلا مسمط عالی
جنون "فاتح علی خان" در اوج قوالی
کتاب معجزه در بی شمار ابوابی
اگر چه نقطهء ایجاز غرق اطنابی
بخوانمت منِ وامانده با چه القابی
اگر خدات بگویم تو بر نمی تابی
اگر ملال توام بی دریغ کن دفعم
تو تیغ می کشی اما منم که ذینفعم
تو همزمانِ زمان نیستی کجایی تو
کنار فاطمه ای همدم حرایی تو
به چشم حیرت جبرییل آشنایی تو
به ذهن کوچک دنیا پر از چرایی تو
تو در نهایت معراج در نبایدها
نشسته ای به تماشای رفت و آمد ها
تو آفتابی و هرگز نمی شوی انکار
دریغ و درد که نهج البلاغه را یک بار_
کسی مرور نکرد ای شکوه بی تکرار
برای مالک اشتر نوشته ای بسیار
هنوز جوهر آن نامه ها تر و تازه است
غریبیِ سخنت در زمین پر آوازه است
به ناشناسیِ منظومهء علی نامه
به الغدیر به موی سپید علامه
به یا علی مددِ پوریا به هنگامه
به شرمگینیِ من در چکامه و چامه
تو دیگری و دلم در خیال دیگر نیست
که سرنوشتی از این سرنوشت بهتر نیست...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
اینکه از دستِ پیمبر دستِ او بالاست کیست
اینکه جمعش با نبی یک شعرِ بی همتاست کیست
اینکه در پایِ تنورِ خانهاش زهراست کیست
اینکه در قابِ خدا تصویرِ او تنهاست کیست
کیست این و کیست این و کسیت این ، تنها علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
باز تکلیفِ مرا این جام روشن میکند
این شرابِ کهنه من را فارغ از من میکند
این جنون آوارهام در کوی و برزن میکند
مدحِ او من را نه ، حافظ را هم الکن میکند
از ازل تا تا ابد...حقحق و هوهو... یاعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
آسمان اینقدر پُر باران مگر هم میشود
ای خدا مانندِ تو انسان مگر هم میشود
جمع خشم و عشق و تیغ اینسان مگر هم میشود
در دو تَن_زهرا و او_یک جان مگر هم میشود
مصطفی شد مرتضی یعنی که شد زهرا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
حضرت اردیبهشت سالها و ماهها
روزها با نخلها و شب انیسِ چاهها
پیشِ تو همسُفره میگردد گدا با شاهها
میشود پیدا پس از تو چاهها از راهها
از علی نازل شدیم و رفتن ما تا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
حق علی و او حق و این دو تسلسل میشود
حق بده جبریل هم در محضرش هُل میشود
او صراط الله او راهِ تکامل میشود
شانی از وَالعادیاتش مدح دُلدُل میشود
درکِ ما گُم شد وَ ما اَدراکَ ما مولا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
تا به میدان آمدی لشکر نفهمیدم چه شد
تَن دوتا شد سرجدا شد سر نفهمیدم چه شد
تا گرفتی از درش خیبر نفهمیدم چه شد
آنچنان کَندی در از جا در نفهمیدم چه شد
آنچنان لرزید خیبر گفت واویلا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
ذوالفقارت آمد و بسیارها جاماندهاند
چشمها از ضرب تندت بارها جاماندهاند
زیرِ ضربِ تیغِ تو سردارها جاماندهاند
عمرو عاصان رفته و شلوارها جاماندهاند
گفت عزائیلِ حیران بینِ این غوغا:علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
تیر بر پای تو خورد و از نمازت فیض برد
در رکوع آمد گدا از دستِ بازت فیض برد
آفرینش از قنوتِ چاره سازت فیض برد
عَمرو وَد از نازشصتِ تن نوازت فیض برد
شد کمیل ومیثم وسلمان و بوذرها علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
پیرزن چشم انتظارت بار نانش را ببر
مرکب طفلان ، به پشتت کودکانش را ببر
با جُزامی نان بخور غم از گریبانش ببر
یک تبسم کن به زهرا باز جانش را ببر
با حسین و با حسن گفتیم ما : بابا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
هرکجا که میرسد انگار محشر میرسد
زودتر از هر گدا آقا دمِ در میرسد
هرچه دارد سفرهاش نصفش به نوکر میرسد
بیش از خود او به حال و روزِ قنبر میرسد
کار ما با قنبر است و کارِ قنبر باعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
باده از اللهاکبر تا علیکم میخورَد
حسرتِ نان جو اَش را سخت گندم میخورد
زخمها و زخمها از جهلِ مردم میخورد
ناسزاها را بجای هر تبسم میخورد
این نماز عشق باشد شد سجودِ ماعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
اینکه بر دوشِ پیمبر از شرافت پا گذاشت
رویِ دوشِ خویش عمری کیسهی خرما گذاشت
اینکه دنیا را خدا آورد پیشش جا گذاشت
لقمه لقمه نان دهانِ مردِ نابینا گذاشت
میخورَد اما همیشه خونِ دلها را علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
کربلا او آمد در پیشِ آبآور نشست
کربلا او بود و بالایِ سرِ اکبر نشست
کربلا او دید تیری را که بر اصغر نشست
کربلا او ناله زد تا تیر تا خنجر نشست
می دود دنبال زینب عصر عاشورا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
شب عاشقانگی است و من شده ام گدای تو یاعلی
به امید آن که صدای من برسد به اهل سما علی
چه کنم اگر که در آن میان نرسد صدا به صدا علی؟
تو کهای که نام بلند تو به خدا رسانده مرا علی؟
به خدا که با تو رسیده ام به زلال ذات خدا علی
تو کهای که فراتری از مکان و چنین گذشتهای از زمان؟
تو کهای که از تقید تن، زده پل به مرکز بی کران؟
تو همان که در تو به حیرتم، تو همان که إنس و فرشتگان
تو همان که درک اهل جهان شده در صفات تو ناتوان
تو همان که قبلهی اهل دل، تو همان که قبله نما علی
نه عجب که درّ نجف شود قطرات اشک زلال تو
ظلمات بود و تو آمدی، «کَشَفَ الدّجی» به جمال تو
تو محمدی و به این سبب «بَلَغَ العُلی» به کمال تو
حسنی و حسین و فاطمه، «حَسُنَت جمیع خصال» تو
صلوات بر تو و آل تو، همه وقت، در همه جا علی
تو چگونه آمدهای بگو که نه حاضری و نه غایبی؟!
چه بگویم از جلوات تو، تو که جلوه گاه عجایبی ...
تو ابوتراب و ابوالیمی و طلوع کل مطالبی
پدر مکرّم زینبی و شریک هرچه مصائبی
برسان مرا به جوار خود، پس از آن به کربوبلا علی
به خدا قسم که بدون تو همه جا همیشه مشوّشم
به بهشت بی تو نمیروم که بدون تو پُر آتشم
نخورم می از خُم دیگران که خمار کوثر بی غشم
به کدام شیوه بیان کنم که چه می کشم که چه میکشم؟!
نفسی اگر نظر نکنی به گدای بی سر و پا علی
چه خوش است در تصور من که تو «نون» بین «لـنـا» شوی
چه خوش است ای شه لافتی که شکوه نقطه با شوی
تو رسیده ای به وصال حق که امیر هر دو سرا شوی
همه ترس من بود از همین که خدا نکرده خدا شوی
شده ذکر هر شب قدر من «بِکَ یاعلی بِکَ یا علی»
نه فرشتهای و نه آدمی، تو فقط تجلّی ایزدی
تو نگین حلقهی انبیا و شکوه حضرت سرمدی
چه در آسمان و چه در زمین تو سرآمدی، تو زبانزدی
تو عزیز خانهی فاطمه، تو عزیز جان محمدی
و تویی که وقت مباهله شده شرح «أنفسنا» علی
که علیست «یَحکُمُ ما یُرید»، علیست «یُثبِت ما یشاء»
که علیست کُنه سوره «روم» و علیست معنی «هَل أتی»
که علیست «مُنتَهِیُ الهِمَم»، که علیست سایهی ماسوا
که علیست سعی به سوی حق و علیست مروهی با صفا
نشود قبول حج کسی به خدا بدون ولا علی
به خدا به اذن خدا فقط ابدی شدی، ازلی شدی
و به کام مردم میکده می ناب لم یزلی شدی
ملکوت نابِ غزل شد و تو در آن عجب غزلی شدی
خبری رسید و در آن خبر تو فقط امیر و علی شدی
لِتُرابِ مَقدَمِکَ الفِدا دل و جان عاشق ما علی
بنشین دوباره رجز بخوان که زمان کف زدن آمده
در قلعهای که تو کنده ای ز هراس در سخن آمده
بروید از سر راه او که امیر بت شکن آمده
چه بد است عاقبت کسی که به جنگ تن به تن آمده
به سپاهیان و یلان بگو بدهند آب طلا علی
شده اند در مقابل تو همه شیرِ بی سر و یال و دُم
همه گفته اند و شنیده ام که شدند «مُعتَرِفٌ بِکُم»
نگران آن همه «مرحبم» که فرار کرده و گشته گم
دل بی قرار و هواییام شده رهسپار غدیر خُم
به چهارده خُم می قسم احدی نرسیده تا علی
اسداللها، اذن اللها، به شب بلند عبادتت
به کدام رتبه رسیده ای که خداست شاهد رتبتت
به نجف رسیده مسافری که رسد به فیض زیارتت
به عنایتت به کرامتت به محبتت به شفاعتت
تو بگو به غیر حریم تو به کجا رود به کجا علی؟
همه شب نشسته خیال تو سر راه من، سر راه من
چه شود اگر که نگاه تو برسد شبی به نگاه من
به دو چشم غرق خیانتم، به دو چشم غرق گناه من
و تو ای سپیده نظر کنی به من و به روی سیاه من
چه غم از عذاب خدا اگر که تویی شفیع جزا علی
ثقلین مدح دو چشم تو شده روشنایی دفترم
که علیست ذکر مداومم، صلوات قند مکرّرم
به جهان مرید ابوذرم، مدیون مالک أشترم
نروم به زیر بیرق کس که غلام خادم قنبرم
همه عمر بندهی حیدرم به حقیقت «إنّما» علی
#احمد_علوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مثنوی
علی فصل شروع هرچه عشق است
علی سرمشق بانوی دمشق است
علی هر لحظه اش صد کهکشان است
امیر و لنگر هفت آسمان است
علی خورشید تابان زمین است
علی تنها ، امیر المومنین است
علی امضای رحمان و رحیم است
علی یعنی صراط المستقیم است
علی در اوج مانند سهیل است
علی چشمان گریان کمیل است
علی دلبر علی عشق و علاقه ست
علی رهبر، علی نهج البلاغه ست
علی شمشیر بران و حکیم است
علی همبازی شهری یتیم است
علی در داوری مانند ماه است
علی پاکیزه از رجس و گناه است
علی شمع است شمعی جاودان سوز
علی پروانه ی شیعه شب و روز
علی پرودگار سعی و کارست
علی همدوش تیغ ذوالفقارست
علی همراز شب با گوش چاه است
علی در آسمانها پادشاه است
علی اندازه و قدرش زمین نیست
زمین جای امیرالمومنین نیست
علی موسیقی رقص وجودست
علی سالار سبز هر سرودست
علی سقای حوض سلسبیل است
علی مافوق شخص جبرییل است
#علی_اکبر_مقدم
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غزل
تقدیر عالم داشت با حیدر رقم می خورد
جام شراب اُمّت و مولا به هم می خورد
جام شرابی داشت در دستش علی آن روز
شیعه نمی شد هر که از آن باده کم می خورد!
در بیعتِ بیعت شکن ها هیچ خیری نیست
در بیعتِ فردی که در ظاهر قسم می خورد
هر کس که مِهر غیرِ حیدر در دلش می رفت
از لیست دلداده ها نامش قلم می خورد
ایرانیان با عشق بیعت با علی کردند
اصلا پیمبر هم قسم روی عجم می خورد!
حالا که با اذن علی شاعر شدم،ای کاش
شعرم گره با شعرهای محتشم می خورد
بالاتر از دست علی دستی نبود آنروز
تقدیر عالم داشت با حیدر رقم می خورد
#احسان_نرگسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
عید آمده عید آمده عالم سراسر نور شد
ذرات عالم جلوهگر زین موهبت در شور شد
ختم رسولان با همه خیل رسل مسرور شد
چشم حسودان در غدیر ز آیات قرآن کور شد
چون جبرئیل آمد بگفت بلغ الیک یا نبی
اعلام کن ز امر خدا بعد تو حیدر شد ولی
حیدر ولیالله شد از امر حق روز غدیر
زین مرحمت یا مصطفی بهر علی دستم بگیر
در دام عشق مرتضی چون آهویی گشتم اسیر
فریاد دارم در نجف گویم که یا نعم الامیر
تو مقتدای عالمی بر قنبرت من چون غلام
رو سوی کعبه کردهام بر تو کنم آقا سلام
تندیس تو زینتفزای عرش رحمانی شده
صدها ذبیحالله در پای تو قربانی شده
دریای نامت یا علی دریا چه طوفانی شده
نوح نبی در یای تو درگیر حیرانی شده
شان نزول مصحف احمد مقامات تو شد
هرکس به هرجا میرسد از یک اشارات تو شد
سرگشته در طوف حرم از عشق عالم شده
آدم به نام تو در این عالم اگر آدم شده
تحت ولایت یاعلی خیل رسل محرم شده
نادعلیا بر لبم این ذکر هردم دم شده
سرمست از عطر گلت تا غنچههای یاس شد
یک جلوهای کردی وز آن در کربلا عباس شد
#مرتضی_محمود_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
شعر شیعه:
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مثنوی
دلم مست شراب الغدیر است
سرا پایم کتاب الغدیر است
الا ساقی سر و جانم فدایت
تمام هست خود ریزم به پایت
نجات از بند و دام هستیم ده
زمینای ولایت مستیم ده
چنان بر گیر با یک جرعه هوشم
که چون خم در غدیر خم بجوشم
دل از کف دادۀ ما اُنزلم کن
ز اکملت لکم دین کاملم کن
بده جامم که عیدی دل پذیر است
نه نوروز است این عید غدیر است
وجودم مست از جام تولاّست
دلم دریایی از نور تجلاّست
بیا تا مدح مولا را بگوییم
به صحرای غدیر خم بپوییم
محمّد (ص) نغمۀ توحید دارد
در آن صحرا خدا هم عید دارد
چه صحرایی ز جنّت با صفاتر
ز دامان منی هم دلرباتر
چه عیدی خوب تر از عید قربان
چه روزی روز عترت روز قرآن
محمّد (ص) وقت ابلاغ است، بلّغ
منافق را به داغ است، بلّغ
محمّد (ص) پیک حق را این پیام است
رسالت بی ولایت نا تمام است
نمایان کن جلال حیدری را
کز آن کامل کنی پیغمبری را
بگو با مردم عالم علی کیست
بگو دین جز تولاّی علی نیست
بگو حکم علی نصّ کتاب است
بگو خطّ علی اسلام ناب است
بگو این آیه بر من گشت نازل
نبوّت بی ولایت نیست کامل
تویی پیغمبر و حیدر امیر است
تو را غار حرا او را غدیر است
رسالت با ولایت یک کتاب است
یکی ماه است و دیگر آفتاب است
الا ای خلق عالم سر به سر گوش
محمّد (ص) دم زند، خاموش خاموش
محمّد (ص) را به لب دُرّ ثمین است
ثنا گوی امیرالمؤمنین است
تو گویی می رسد بر گوش جان ها
پیامش در زمین و آسمان ها
که هر کس را منم امروز مولا
علی از نفس او بر اوست اُولی
علی دین را امام راستین است
علی دست خدا در آستین است
علی یعنی چراغ اهل بینش
علی یعنی پناه آفرینش
علی آیینۀ آیین اسلام
علی یعنی تمام دین اسلام
علی میزان، علی ایمان، علی حق
علی سر تا قدم توحید مطلق
علی مولود کعبه رکن دین است
علی آیینۀ حقّ الیقین است
علی بر حزب حق صاحب لوا بود
علی فرماندۀ کلّ قوا بود
علی شمعی که در بزم ازل سوخت
علی جبریل را توحید آموخت
علی در ملک هستی ناخدا بود
علی پیش از خلایق با خدا بود
علی حمد و علی ذکر و علی دم
علی حجر و حطیم و بیت و زمزم
علی حجّ و صلوة است و صیام است
علی رکن و قعود است و قیام است
علی دست خدا در فتح خیبر
علی روز اُحد یار پیمبر
علی در یاری ترک جان گفت
علی در بستر ختم رسل خفت
علی جوشن به تن پوشید بی پشت
علی در جنگ عمر و عبدود کشت
علی بگذاشت بر دوش نبی پا
علی خورشید را بر کند از جا
علی بازوی دیو نفس بسته
علی در کعبه بت ها را شکسته
علی اسلام را در صدر تابید
علی در بدر هم چون بدر تابید
علی دین است و قرآن است و احمد
علی یعنی علی یعنی محمّد (ص)
ولی الله اعظم رکن دین اوست
اولوالامر تمام مسلمین اوست
که قرآن می کند وصف خضوعش
ز خاتم بخشی و حال رکوعش
هزاران سلسله آوارۀ اوست
حدیث منزلة دربارۀ اوست
گُهر از سلُمک سلمی فشانم
حدیث لحمک لحمی بخوانم
عدم بود و عدم بود و عدم بود
که حیدر با محمّد (ص) همقدم بود
دُر توحید افشاندند با هم
خدا را هر دو می خواندند با هم
علی داد از ولادت با نبی دست
نبی عقد اخوّت با علی بست
علی در چرخ ماه انجمن بود
شنیدی مهر با او هم سخن بود
اگر خورشید حرفی با علی گفت
یقین دارم که تنها با علی گفت
نمی دانم که بودم چیستم من
اگر پرسید یاران کیستم من
نه صوفّیم نه سالوِس ریایی
نه وهّابی نه بابی نه بهایی
نه آن را و نه این را دوست دارم
امیرالمؤمنین را دوست دارم
نه در دل هست مهری ز آن سه یارم
نه با اهل سقیفه کار دارم
مسلمانم مسلمان غدیرم
امیرالمؤمنین باشد امیرم
بود خاک در او آبرویم
غلام یازده فرزند اویم
دلم از خردسالی با علی بود
سخن ناگفته ذکرم یا علی بود
چو از اوّل گِلم را می سرشتند
بر آن گِل نام مولا را نوشتند
ولای مرتضی بود و گِل من
علی بود و علی بود و دل من
سرم در هر قدم خاک رهش باد
که مادر یا علی گفت و مرا زاد
چو پا در عالم خاکی نهادم
برون آمد خروشی از نهادم
سراپای وجودم با علی بود
خروشم بانگ یا مولا علی بود
لب خاموشم از مولا علی گفت
مؤّذن هم به گوشم یا علی گفت
به عشق مادر از آن رو اسیرم
که با اشک ولایت شیرم
مرا اندر غدیر عشق زادند
سرشک شوق و شیر عشق دادند
سرشک و شیر با خونم عجین شد
تولاّی امیرالمؤمنین شد
مرا شیر ولایت داد مادر
مرا با عشق حیدر زاد مادر
ولایت روح را آب حیات است
ولایت خَلق را فلک نجات است
ولایت گوهر دریای نور است
ولایت همدم موسی به طور است
ولایت هدیه رب جلیل است
ولایت رهنمای جبرئیل است
ولایت گُل بر آرد از دل خار
ولایت میثم است و چوبۀ دار
ولایت یعنی از حیدر حمایت
ولایت یعنی از عترت روایت
ولایت یعنی از جان دست شستن
به موج خون رضای دوست جستن
ولایت یعنی از گهواره تا گور
طریق عترت از روی خط نور
ولایت بستگی دارد به فطرت
ولایت خطّ قرآن است و عترت
به قرآن، قول پیغمبر همین است
تمام دین امیرالمؤمنین است
به حقّ حق همین است و جز این نیست
که هر کس را ولایت نیست دین نیست
تو را گر مهر مولا نیست در دل
ز طاعات و عباداتت چه حاصل
اگر گیری وضو با آب زمزم
اگر سجّاده گردد عرش اعظم
اگر گویی اذان بر بام افلاگ
گر از تکبیر گردد سینه ات چاک
اگر ضرب المثل گردد خضوعت
به حمد و قل هو الله و رکوعت
اگر در سجده صدها سال مانی
خدا را از درون خسته خوانی
اگر باشد به توحیدت تعهّد
اگر گردی شهید اندر تشّهد
مبادا بر نماز خود بنازی
ولایت گر نداری بی نمازی
گرفتم اینکه مانند تن و جان
وجودت شد یکی با کُّل قرآن
همه آیات آن را خواندی از بر
ز باء اوّلین تا سین آخر
اگر مهر شه مردان نداری
به قرآن بهره از قرآن نداری
محمّد (ص) شهر علم است و علی در
ز در در شهر وارد شو برادر
هر آنکو ناید از در دزد باشد
که در محشر جحیمش مزد باشد
مرا غرق تجّلا کن علی جان
مرا مست تولّا کن علی حان
ز جام معرفت سیراب گردان
چو شمع محفل خود آب گردان
اَگر آلوده ام دل بر تو بستم
و گر خارم کنار گُل نشستم
نمک پروردۀ خوان تو هستم
نمک خوردم نمکدان را شکستم
اگر خار و پستم، تو عزیزی
مبادا آبرویم را بریزی
اردتمند زهرای بتولم
قبولم کن قبولم کن قبولم
کیم من «میثم» بی دست و پایی
گنه کاری تهی دستی گدایی
بگو دشمن کشد بر اوج دارم
امیرالمؤمنین را دوست دارم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#ترکیب_بند
باد هو هو می کُند از بندِ تن دَر می روم
هر چه دارم می گذارم سویِ دلبر می روم
عقل می گوید کجا با دستِ خالی؟ گویمش ...
گر چه بی ره توشه ام .. امّا سبک تر می روم
اهلِ دل دامن کشانند و منِ یک لا قبا ...
آنقدر عشقِ حرَم دارم که با سَر می روم
کس نمیداند چه سختی ها کشیدم از فراق
با لبی خندان ولی با دیده ای تَر می روم
در خیالم بارها این سو و آن سو رفته ام
این سفر امّا فقط پابوسِ حیدر می روم
حرف ها دارم من امشب با خدایِ مُنجَلی
شرحِ دردم را نگویم با کسی غیر از علی
نیستم بلبل که بر هر شاخه ای لب وا کنم
عارم آید پیشِ هر کس خویش را رسوا کنم
سائلِ کویِ ولا هستم از این شهرِ غریب ...
می روم تا سَرپناهی در نجف پیدا کنم
هر چه دارم یا ندارم حاصلِ عشقِ علیست
ریزه خوارِ سفره ی اویم .. چرا حاشا کنم
پادشاهِ عرشِ هفتم بود .. آمد بر زمین ...
تا کمی در سایه سارِ او سَری بالا کنم
آتشی انداخت در جانم شرارِ عشقِ او
مانده ام حالا چه با این سینه یِ شیدا کنم
دلبری که در مقامش گفته ذاتِ کردگار ...
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
آنچه در عالم نظیرش نیست گیسوی علیست
کُنْت کنزاً مَخفیا .. آئینه یِ رویِ علیست
ترجمانِ سرِ ّ اَوْ اَدْنی مقامِ مرتضاست
قابِ قوسین امتدادِ خطّ ِ اَبرویِ علیست
روشن ست از نورِ رویش دیده یِ لاهوتیان
برتر از هفت آسمان خاکِ درِ کویِ علیست
اولیاء اللّه هم در خلقتِ او مانده اند
مصطفی با آن هنرمندی .. هنرجویِ علیست
افتخارِ خاندانِ وحی .. زهرایِ بتول ...
بر خودش می بالد از اینکه پرستویِ علیست
بی گمان عشقِ علی دل را هوایی می کند
در میانِ قلبِ من حیدر خدایی می کند
من نه صوفیّم .. نه رِندم .. نه علی اَللّهیَم ...
عشق اگر کفر است پس من آخرِ گمراهیَم
هر چه در تکفیرِ من گویند نوشِ جانِ من
چون علی شاهست .. اصلاً بنده شاهنشاهیَم
چارده قرن ست عشقم را ملامت می کنند
چارده قرن ست محکومم که خانِقاهیَم
گر دَم از حیدر زنم .. از چشمِ ایشان کافرم
گر به لیلا دل ببندم اهلِ خاطر خواهیَم !
خوب شد حالا " غدیری" بود تا ثابت شود ...
هست وَجه اللّه معشوقی که سویش راهیَم
هر کجا پا می گذارد سنگ ها دُر می شود
در زمین با بودنش .. جایِ خدا پُر می شود
#مهران_ساغری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مدح
دل از توصیف زلفت مو به مو ریخت
هی ابرو کج مکن می از سبو ریخت
به غیر از باده نابت ز هر می
دهان را باز کردم آبرو ریخت
میان اهل دنیا بغض خوردم
نجف را دیدم و بغض از گلو ریخت
جنون مستمع بود از لبانش
علی گفت و صدو ده بار هو ریخت
عرق کردی و از روی جبینت
برای عاشقان آب وضو ریخت
علی دستش به کم هرگز نیامد
سبو شد لب به لب از زیر و رو ریخت
از این مستی به هوشیاری رسیدم
بنام باده ی نابی که او ریخت
میان معرکه با گوشه چشمی
همه دیدند کرک و پر عدو ریخت
علی فریاد زد هل من مبارز
که جوشن از تن هر جنگجو ریخت
درآورد آنچنان در را که گفتند
علی جان صبر کن قلعه فرو ریخت
#امیر_فرخنده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
خدا هست و نه مانندی نه مثلی نه قرین دارد
ازل را تا ابد را نقطه چین در نقطه چین دارد
میان قبضهی خود اولین تا آخرین دارد
هزاران آسمان در آسمان دور از زمین دارد
خدا هم بینهایت بیش از آن هم بیش از این دارد
ولی تنها در عالم یک اميرالمؤمنين دارد
همیشه جامع الاضداد جمع نار و نور است او
که نزدیک از رگِ گردن و از اندیشه دور است او
شگفت است و شِگَرف است و شکوهی پُر غرور است او
کهاست او؟ کس نمی داند زِ بس صَعبُالعبور است او
خدایی خلقت مولا خدایا آفرین دارد
که عالم یک خدا و یک اميرالمؤمنين دارد
نه مدحی گفتهاند از او نه شعری شاعران حتی
که مدح مرتضی آری نیاید در بیان حتی
اگر از شعر پُر گردد همه هفت آسمان حتی
نباشد قدرِ گَردی محضرِ آن بی کران حتی
نجف اینجاست پس قلبِ جهانها را زمین دارد
که این منظومه تنها یک اميرالمؤمنين دارد
علی ای شیرِ شیرافکن علی ای سیلِ بنیانکن
علی ای رودِ بی پایان علی ای سدِ روئین تن
علی یعنی رجزهای سلحشورانِ مردافکن
علی یعنی نمیدانم قلم لال و زبان الکن
"کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد"
بهشت ارزانیِ آنکه اميرالمؤمنين دارد
قسم بر تیغِ مرحب کُش به رزمش مرحبا گفتند
همینکه عبدُوَد اُفتاد یکسر لافتی گفتند
ملائک وقتِ میدانش زِ تفریح خدا گفتند
رها کردند عرش و گِردِ او یا مرتضی گفتند
رسولالله میبیند دلیری اینچنین دارد
چه غم از آنهمه لشگر ، اميرالمؤمنين دارد
میان رزم میبینی که تنها مرتضی میماند
چنان یک دشت رَم میکرد تنها ردِ پا میماند
علی آنگونه رد میشد که از هرکس دوتا میماند
علی آنگونه رد میشد که عزرائیل جا میماند
خدا در عرش تصویرِ علی را رویِ زین دارد
پیمبر بوسه بر تیغِ اميرالمؤمنين دارد
به روی منبری رفت از بزرگ و پست بالاتر
نشان میداد با دستش کسی که است بالاتر
پیمبر گفت علی این است ازآنچه هست بالاتر
از این دستی که رو کردم نباشد دست بالاتر
محمد گفت بعد از من جهان حَبلُالمَتین دارد
خدا را شُکر این اُمَّت اميرالمؤمنين دارد
زمین را گوئیا در دستهای آسمان میداد
خودِ او اَشهَدُاَنَّعلی را در اذان میداد
یدالله است این دستی که پیغمبر تکان میداد
علی را هِی نشان میداد علی را هِی نشان میداد
خدا بر فاطمه تبریک از عرشِ برین دارد
خوشا بر خانهی زهرا اميرالمؤمنين دارد
خدا آیه به آیه با همین قرآن علی گوید
نجف عمریست جبرائیل در ایوان علی گوید
نفس پشت نفس تا هست زهرا ، جان علی گوید
خراسان در خراسان هر تپش ایران علی گوید
چنین نعمت هزاران بار سجده با جبین دارد
خدا را شُکر خاکِ ما اميرالمؤمنين دارد
اگرچه ما نبودیم ای غدیر آنجا علی گفتیم
قسم بر مرتضی پیش محمد یاعلی گفتیم
علی گفتیم و میگوئیم و با دنیا علی گفتیم
که با مولا علی گفتیم و با زهرا علی گفتیم
کسی با او بوَد که دردِ مردم دردِ دین دارد
همیشه پیرِ ما حرز اميرالمؤمنين دارد
هلا ای مرکب طفلان کمی هم استراحت کن
نه جارو کش ، نه نانی پَز فقط بنشین و صحبت کن
کنار این جُزامیها دل از اندوه راحت کن
یتیمان چشم بر راهت بکش دستی محبت کن
بمیرم مردِ تنها روی پیشانیت چین دارد
چرا دنیا زِ یادش رفت اميرالمؤمنين دارد
چه شد با عهدِ پیغمبر که بعد از او زمین اُفتاد
مدینه دید مولا را که با زانو زمین اُفتاد
علی فهمید در کوچه چرا بانو زمین اُفتاد
همینکه در به پهلو خورد با پهلو زمین اُفتاد
مدینه از چه کین دارد مدینه لالهچین دارد
فقط زهراست گویا که اميرالمؤمنين دارد
*حافظ
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
بسم علی حضرت رحمان علی
باطن نورانی قرآن علی
نفس علی روح علی جان علی
منکر تو نیست مسلمان علی
بنده الله شدم با علی
یا علی یا علیو یا علی
کیست علی آینه دار خدا
جان نبی بود و نگار خدا
بوده به دستش همه کار خدا
در دل ما هست کنار خدا
ای نجفت کعبه دلها علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
هرکه نشد خار درت خوار شد
حب تو میزان شد ومعیار شد
خال لبت کعبه ی سیار شد
شیعه تو اصل و نسب دار شد
خورده به قنبر نسب ما علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
صدق تویی صادق و اصدق تویی
حیدری و قادر مطلق تویی
فاتح کارزار خندق تویی
حکم رسول است فقط حق تویی
پس همه باطلند الا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
گوش بفرمان لبت آفتاب
حب تو ایمان شد و بغضت عذاب
باتو حساب بدی ام بی حساب
جای نبی در شب هجرت بخواب
گفت نبی بین خطرها علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
سنگ تو بر سینه زدن دین ما
نوکریت مذهب و آیین ما
سر بزن ای شاه به تدفین ما
کاش بیایی دم تلقین ما
زود به دادم برس آنجا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
روی جهاز شتران ماه شو
روشنی آخر این راه شو
کوری آن چند نفر شاه شو
رخبنما و ولی الله شو
نیست کسی غیر تو مولا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
آه که هنگام عداوت شد و..
بر ولی الله خیانت شدو..
پشت علی خلوت خلوت شدو..
پشت در خانه قیامت شدو..
گفت در آن فاجعه زهرا علی..
یاعلی و یاعلی و یاعلی..
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مدح
من نیستم از باده یِ این بادیه خشنود
کو آتشِ جامی که که کُنَد دردِ مرا دود
از شیخ بپرهیز که یک عمْر عمل کرد
برعکسِ همان چیز که خود یکسره فرمود
دلخسته ام از خرقه ی موسایی فرعون
دلخسته ام از ژستِ خَلیلانه ی نَمرود
دلخسته ام از شهرِ ریا! شهرِ تظاهُر
ای شهرِ پُر از رنگ و پر از حاشیه بدرود
باید بروَم شهرِ نجف جایِ من آنجاست
ما را ببَر ای عشق به سَرمنزلِ مقصود
ای کاش به گیسوی ضریحَش بزنم چنگ
تا چند بسوزیم و بسازیم چُنان عود
گویَند علی می زده صد وصله به کفشَش
ای کاش دلِ خسته ی من کفشِ علی بود
گفتند علی کیست؟ همان کعبه ی سیار
گفتند علی کیست؟ همان قبله ی موجود
آن کوه تر از کوه تر از کوه تر از کوه
آن رودتر از رودتر از رودتر از رود
آن مرد که مبهوتِ جمالش شده یوسُف
آن مرد که مبهوتِ صدایش شده داوود
یک دانه ی انگورِ ضریحَش به لَبَم خورد
دیگر پس از آن این لبِ وامانده نیاسود
هرچند که نوشیدم ازاین جام کمی دیر
با هیچ شرابی نشدم مَست چنین زود
قرآن و نماز و حرم و روزه وحج هم
جز عشقِ علی هیچ به عُشاق نَیَفزود
پس ای ترکِ کعبه بگو کیست ، بگو کیست
در خانه ی معبود به جز حضرتِ معبود؟!
از باده ی باد است لَبَش تر لبِ دریا
هو میکشد از عشق علی مَست و کف آلود
ما نیز ببینیم همه روی علی را
بر کعبه اگر تکیه زَنَد حضرت موعود...
#محسن_کاویانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem