#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
نشسته ام بنویسم برای سلطانم
به لطف شاه نجف، شیعه ام مسلمانم
نشسته ام بنویسم به زیر ایوانم
نشسته ام بنویسم علی علی جانم
چگونه وصف کنم سیدالوصیین را
بگویم از سکنات علی کدامین را
ز عدل او چه بگویم، زبانزد عام است
علی رفیق و حبیب و طبیب ایتام است
هزار جان گرامی فدای آن نام است
اَلا به ذکر علی قلب من چه آرام است
میان جنگ اُحُد یک تنه یلی بوده
وصی حق پیمبر فقط علی بوده
اُحُد، حنین و خوارج، جمل وَ خیبر هم
وَ هر کجا که جهاد است، بوده حیدر هم
علیست شیر دلاور، علیست صفدر هم
به راست می زند و چپ، به قلب لشکر هم
به جبرئیل امین وحی شد بگو حیدر
عجب دلاوری و ناز شست او، حیدر
علی همان که به وقت نبرد جنگندهست
که ذوالفقار علی تیغ تیز بُرندهست
هر آنکه رو به روی حیدر است، بازندهست
علی همان که رجزهاش، سخت و کوبندهست
ز قدرت ضرباتش چگونه بنْویسم
بگو که از غَزواتش چگونه بنویسم
میان معرکه حیدر چه با غضب می رفت
نقاب می زد و مثل قمر به شب می رفت
وَ هر که رو به رویش بود، عقب عقب می رفت
به ضربه های علی، سر عجب عجب می رفت
اگرچه فاتح پیکار و در تلاطم بود
به روی شانه ی او کیسه ای ز گندم بود
علی برای یتیمان کوفه چون باباست
غذای هرشب او نانِ خشک و یک خرماست
به روی شانه ی او کوله باری از غمهاست
بدون فاطمه، حیدر چه بی کس و تنهاست
خلاصه حیدر کرار بود و غمهایش
خلاصه غربت بسیار بود و غمهایش...
#علی_میر_حیدری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
عالم همه سرمست تو من نیز علیجان
جان همه عشاق سحرخیز علیجان
امشب به دل بیسر و پایم نظری کن
از حاشیهٔ قلب سیاهم گذری کن
رخصت بده از قدر تو یک قدر بخوانم
رخصت بده در حلقهٔ عشاق بمانم
من طوطیام و جز دم استاد ندانم
من مشتعل عشق علی وِرد زبانم
ای جان جهان در دل چشمان سیاهت
ای شمس و قمر مشتری گاه بهگاهت
ای سر زده از مشرق چشم تو اذانها
بر قلهٔ توحید تو، توحید نشانها
ای گمشدهٔ زلف سیاه تو شبانها
ای قدر تو مستور در اوج رمضانها
کی میشود از رفعت قدر تو قلم زد
باید فقط از وصلهٔ نعلین تو دم زد...
هی خط زدم و باز نوشتم ولی از سر
سر میکشد از وصف تو دل بر در دیگر
از اشک تو احیا شده این نخل تناور
ای عشق مجسم شده، توحید مصور!
آهنگ تو دارند زمانها و زمینها
افلاکی همدم شده با خاک نشینها!
ای مسلم اول، شَه مردان، مَه کامل
منظومهٔ حُسن نبی و بحر فضائل
ای رفته ز جا پای تو هر عارف واصل
در محضر تو هر چه بخوانیم چه قابل
یعسوبی و فاروقی و صدیقی و مولا
ای شیر خدا، فخر نبی، همسر زهرا
کم بود سپاه تو و بسیار تو بودی
سردار، نبی بود و علمدار تو بودی
دشمنشکن عرصهٔ پیکار تو بودی
آری به خدا حیدر کرار تو بودی
هان تیغ بچرخان وسط معرکه هوهو
ای تیغ هم از جذبهٔ رزم تو علیگو
ای دست تو در دست نبی دست ولایت
ای مشعر و مَسعی و منا، محو صفایت
ای بر لب هر عارف وارسته ثنایت
ای جان جهان، جان دو عالم به فدایت
ماییم و تمنای نگاه تو علیجان
ای پای غدیر تو، جان همه قربان
ای آنکه به شبهای دُژم بدر مُنیری
ای شعلهٔ عشقی که نمردهست و نمیری
تو عزت محضی که تبدّل نپذیری
تو حکمت بر پا شدن بزم غدیری
ای صفزده در بیعت تو عالم و آدم
بَخٍّ لَک مولای، ولیالله اعظم
نَستَغفرُ مِن هرچه ولایت نپذیرد
نَستَبرءُ مِن هرکه تو را دوست نگیرد
حق است فقط آنچه نمردهست و نمیرد
کی اهل بهشت است کسی را که کنی رد
جز تو چه کسی وارث اوصاف عظیم است
بر دوزخ و جنت چه کسی جز تو قسیم است...
#حامد_اهور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#ترجیع_بند
کیست این معنی اشراق ازل
کیست این لطف خدا عزوجل
کیست این صوم و صلوة و صلوات
کیست این حی علی خیر العمل
کیست او همهمهی دِیر و کنشت
کیست او زمزمهی تاج محل
کیست او تیغِ اُحُد تیر حُنین
فاتحِ خیبر و صفین و جمل
هرچه در عین علی فکر کنی
میرسی باز به جای اول
عقل یا عشق چه پاسخ دارند
به سؤالی که بود لاینحَل
که بشر می شود اینگه مگر*
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
عشق باید به جگرها برسد
تا که از یار خبرها برسد
دل که عاشق بشود شوقِ جنون
اثرش زود به سرها برسد
سنگ هم باشی اگر آب شوی
از دمِ عشق اثرها برسد
خطبهی روز غدیر ارث خداست
از پدرها به پسرها برسد
چقدر نام علی می چسبد
از نجف بارِ شکرها برسد
وقت مدحش شده و جامهدَران
شعر از بین هنرها برسد
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
بر جهاز شتران بالا رفت
نه که از کُون و مکان بالا رفت
دست در دست علی پیشِ همه
حضرت جانِ جهان بالا رفت
چشم حجاج یکی را میدید
در دو تن یک دل و جان بالا رفت
از ملک تا به فلک نادِ علی
از کران تا به کران بالا رفت
وَهَنیألک و بَخٕ بَخٕ
از لبِ پیر و جوان بالا رفت
در حدیث است که هنگام غدیر
بانگ جبریل چنان بالا رفت
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
شب معراج به بالا که رسید
نوبت سورهی اِسرا که رسید
رفت بر پشت بُراقی تا اوج
از ثرا تا به ثریا که رسید
یک شمایل همه جا دید فقط
یک نفر بود به هرجا که رسید
خویش را دید در آئینهی خویش
این معما به کجاها که رسید
یک صدا بود فقط در گوشش
چشم وقتی به تماشا که رسید
همه جا حرف علی بود علی
گفت در پیش خدا ، تا که رسید
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
لشکر کفر پشیمان میشد
هرچه صف بود پریشان میشد
بانگ حق بود که ماشاالله
لحظههایی که به میدان میشد
جمع میکرد همه سرها را
ذوالفقاری که به جولان میشد
وقت میداد اگر ضربِ علی
عَمرووَد نیز مسلمان میشد
عمر و عاص است به اوحق بدهید
به خودش دست به دامان میشد
آنقدر جذبهی مولا میدید
ملکالموت رجز خوان میشد
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
عقل مبهوت از آن جاه و جلال
چشم کور است و زبان الکن و لال
درکِ او بیشتر از حد خلیل
فهم او دورتر از صید خیال
کیست او مغبض هر صُلبِ حرام
کیست او معنی هر نان حلال
میشود عینِ علی آید؟ خیر
مثل او نیز؟ نه با فرض محال
ما شرابیم از انگور ضریح
ما گدائیم گدایِ سرِ سال
از ازل روح قُدُس درگیر است
تا ابد هست چنین غرق سوال
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
به شکوهِ جبروتش سوگند
به کلامش به سکوتش سوگند
به رکوعش که گدا فیض گرفت
به نماز و به قنوتش سوگند
پدر خاک به خاک نجفش
به بلندی هبوطش سوگند
به همان تکهی نان خشکش
به همین برکت قوتش سوگند
به عرقهای جبینش در کار
به نسیم ملکوتش سوگند
به همان مُصحف نوری که نوشت
به کتابش به خطوطش سوگند
که بشر می شود اینگو نه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
آنکه در شرح مقامش قرآن
آنکه از فرط ظهور است نهان
خلوتی داشت خدا با او که
بود از چشمِ دو عالم پنهان
جای آدم اگر او را میدید
سجده میکرد به پایش شیطان
تیغ او بود برای اسلام
شانهاش بود برای طفلان
از مناجات ، علی را بی جان
دید سلمان دلِ یک نخلستان
رفت حیران و به زهرا فرمود
پاسخش داد چنین بیبی جان :
که بشر میشود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
چه خیالیست که دشمن داریم
ما که این نام مُطَنطن داریم
خط سرخ من و تو نامِ علیاست
پای او یک رگِ گردن داریم
حرز زهراست برای این خاک
شُکر از فاطمه جوش داریم
خاک ما از نجف ، آباد شده
باز هم حسرت رفتن داریم
اربعین آرزوی ماست ببین
شعلهایم و همه خرمن داریم
باید او مدح خودش را گوید
به علی دست به دامن داریم
که بشر میشود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر...
*مصرح اول تضمین ازسلیمان امینی تبریزی
مصرع دوم از ملا مهرعلی خویی
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
آخرین حج است و در تابند دلها در تولا و تبرا
حاجیان در قلبِ صحرا آب اندک در عوض طوفانِ گرما
چهرهها خیس از عرقها مانده در سینه نفسها
میرسد بانگِ جرسها ناقهها بر رَملهایِ بی قراری مثل سِیلی با جهاز عشق ، جاری روی شنها
آخرین حج است و برمیگردد از حج یک بیابان از خلایق
لیک پیغمبر در آشوبِ دقائق
یک طرف یک خیل عاشق
یک طرف جمعی منافق
یک طرف آئینهی حق
یک طرف آئینهی دق
بازهم مثل همیشه پشت او قرآن ناطق
در میان اینهمه در سینه دارد رازهای بی شماری از حقایق
آخرین حج است و میبیند ثمر دادهست رنجی که کشیده
سالها در سالها از دستِ جهل مردمانِ سرزمینِ خود چشیده
محنتِ شعبِ ابی طالب به جانِ خود خریده
کوچه کوچه سنگ خورده شهرها و شهرها هِی زخم دیده
هرچه میشد او شنیده زخمِ پیشانی و دندانِ شکسته بیش از هشتاد غزوه بار بسته
لیک از اینها گرانتر سختتر از هرچه دیده سختتر حتی زِ فهم بت پرستان دیدن جهلی عمیق از مردمان جاهلستان و نفاقِ هم قطاران است اما در دل او نور فرقان است بر لبهاش قرآن است
آخرین حج است و بعد از اینهمه انبوه غم
ظلم و ستم درد و اِلَم ناگاه وحی آمد
دوباره وحی در یک آیهی کوتاه آمد
کِای رسولِ برگزیده نور دیده هرچه کردی هرچه کردی هرچه دیدی
سالها در سالها اما همه هیچ است هیچ است!
هرچه رفتی آنچه گفتی آنچه خواندی و نشاندی
گوئیا ناگفتهای ناخواندهای ناوردهای هیچاست هیچ است آن
مگر امروز اینک در همین منزل رسانی جاودانی این پیام آسمانی:
آی بَلِّغ یا نَبی ما اُنزِلَ مِن رَبکَ امروز امت را
که ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ سرانجام رسالت را
آخرین حج است و در گرمای طاقت سوزِ عالم سوز
در قلب کویری سخت پای برکهای خوشبخت اینگونه او فرمود :
هرکس پیش رو رفته است برگردد و هرکس پشت سر مانده است میمانیم تا آید و در پیش نگاه دوستدارانش محمد(ص)
از شتر پایین که آمد تا سه روز اُطراق کرد
حرف رفتن گفت و بازی با دل عشاق کرد
آخرین حج است اما اولین عید من است
بعد از این شکرِ خدا تکلیفِ عالم روشن است....
*« این روایت از تمامی بزرگان آمده
مستند ، واژه به واژه ست و فراوان آمده
عالمانِ اهل سنت با تواتر گفتهاند
با تجاهل یاکه حتی با تفاخر گفتهاند
فخر رازی اسقلانی ابن ماجه بن کثیر
ابن عبدُالبِّر بخاری مسلم و ابن جریر
ابن جوزی ابن شاهین و زهبی شافعی
تَرمزی و ابن حنبل جَزَری و نافعی
آنقدر نام است آید میشود خود یک کتاب
گفتهاند از خطبهی پیغمبر ختمی مآب»
رفت بر روی جهاز و گفت با اهل حجاز
گفت با اهل حقیقت گفت با اهل مجاز
بعد حمد و بعد تسبیح خدایش دم گرفت
دست حق را بین مشتش دست حق محکم گرفت
گفت: حق فرمود بعد از من تمام دین علیست
این علی و این علی و این علی و این علیست
آی مردم با پیمبر با خدا بیعت کنید
یک به یک با دست من با مرتضی بیعت کنید
دست او را برد بالا دست را بالا کشید
پیش آن سیلِ تماشا دست را بالا کشید
آنقدر بالا که حضرت با خدایش دست داد
پیش از هرکس خدا با مرتضایش دست داد
اَشهدُ اَنَّ امیرالمومنین تنها علی
اَشهدُ اَن لا امیرالمومنین الّا علی
کربلا هم آخرین حج بود و تنها مانده بود
حاجیان در خاک و خون بودند اما مانده بود
یک نفر جا مانده بود
تشنگی بود و خجل از طفل بابا مانده بود
روی دست خود علی را برد بالا برد بالا
آه بابا آه بابا
آخرین بار است دستِ غم به زانو میزند
اولین بار است اما حرف مُنّوا میزند
اولین بار است مردی اینچنین رو میزند....
*تحقیق این موضوع در کتاب الغدیر علامه امینی و کتب علامه سید مرتضی عسکری به تفصیل آمده .
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#قطعه
#مدح
بسم الّه ای تو نقطهی آغازِ نام عشق
از ابتدا تو بودی و تا انتها علیست
قرآنِ من ! چگونه کتابت شدی به وحی ؟
جبریل آمده است و پر از انّما علیست
از بس عظیم و اعظم و عظمی ست نام او
تسبیحِ اولیاءِ خدا ذکر یاعلیست
تنها قسیمِ جنّت و دوزخ نگاهِ اوست
پس مالکِ قیامتِ روز جزا علیست
آل عبا که روح خدا رانشانگرند؛
فیالجمله یک تناند که آل عبا علیست
معراج شد بهانه ی گفت و شنید عشق
صوت خدا علیست ... حدیث کسا علیست
حقّا که خانهزادِ حقاست او که حقِّ اوست
حق هرکجا که باشد، پیوسته با علیست
ای تیغ ذوالفقارِ دودم ، دم به دم بگو!
شمشیر و شیر حقّ و شهِ لافتی علیست
عطر شرابِ وحی دمید از غدیرخم
فرمان زحق رسید که فرمانروا علیست
آن روز مصطفی به زبانِ فصیح گفت :
ایمان بیاورید! امامِ شما علیست ...
جانها پر از تبرّکِ جانانهی تو شد
مر روح را مبارکی از مرحبا علیست
دلها پر از توسّلِ روحیلک الفداء
لبها پر از تحیّتِ یا حبّذا علیست
زیباترین ترانه به لبهای مؤمنین
یا مصطفی محمّد و یا مرتضی علیست
احیاءِ مردگانِ مسیح از دمِ که بود؟
عیسی بهانه بود که روحِ شفا علیست
ای مصطفای ناطقه اقرأ به نام عشق
بعد از تو خلقِ ملهمه را مقتدا علیست
دستش یداللّهیست که مافوقِ دستهاست
باب گشایشِ همهی کارها علیست
در لیلۀالمبیتِ ظُلَم ، خیرُحافظ اوست
آنکس که خفت جای نبیّ الوری علیست
نورٌ علی محمّد و بتها شکسته شد
بر دوشِ احمد آنکه نهاده است پا علیست
راهی به جز صراطِ علی مستقیم نیست
تا رهروان جاذبه را رهنما علیست
با کشتگان عشق الهی خدا چه کرد؟
بر کشتگانِ حبِّ علی خونبها علیست
حدّ سخن چگونه برآید ز وصف او؟
وقتی شهادتینِ دل انبیا علیست
او مرشدِ ابوذر و مقداد و میثم است
میر و امیرِ مالکِ لشگرگشا علیست
دستان او وسیع و شفیع و گرهگشاست
دستان ما توسلِ اشفع لنا علیست
چیزی مپرس از عاقبتِ کار عاشقان !
ای دل غمین مباش که مولای ما علیست
#حافظ_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
May 11
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غدیریه
#عید_غدیر
#قصیده
انگور ضریح و مدح آن شاه
هستند علی السویه گیرا
گر تشنۀ مدح مرتضایی
بسم الله العلی الاعلی
شاهی که نخست کعبه میخواست
درمدحت او دهان کند وا
شاهی که عقابِ طیر مشوی
بر ساعدِ فضل او کند جا
شاهی که به قدر او گواه است
تحریم و نساء و نحل و شوری
شاهی که خدا به صوت او خواند
در عهد الست ما خلق را
پس تیغ دو دم به شکل لا شد
تا گفت جماعتی به او: لا
آنگاه خطابه کرد تیغش:
یا معشرُ لا! علیٌ أولی
مرهب جسمش هجا هجا شد
از ضربت آن امیرِ هَیجا
قربان یلی که در مقامش
خیبر شده شاه بیتِ غرّا
روزی که چو شیر آن دلاور
میزد به سپاه، بی محابا
میکرد فلانی از سر ترس
اسباب فرار را مهیا
برداشت تن علی نود زخم
در معرکه ایستاد تنها
آن شب که فلان خلیفه در غار
از خوف نخفت گاه اخفا
در بستر مصطفی علی بود
آمادۀ امر حق تعالی
فرق است میان وحی منزل
با یاوه مهمل، ای دریغا
فرق است میان در و گوهر
با آن کمتر ز سنگ خارا
پیغمبر ما زمان انذار
می گفت به قومش از تولا
ابلاغ نهایی اش غدیر است
اکملت لکم پیام والا
مانند علی به دست احمد
دست احدی نرفته بالا
بر دست نبی کسی دهد دست
کو بر سر شانهاش نهد پا
بر دست نبی کسی دهد دست
کو خاتم داده در مصلا
بر دست نبی کسی دهد دست
کو جان پیمبر است هرجا
ای جان به فدای خاک پایش
تنها نه منم خراب و شیدا
از غرب به شرق رفته خورشید
نشناخته پیش او سر از پا
توصیف علی ز ما نیاید
ما شاعرکان گنگ اعمی
قدر زر زرگری شناسد
پس قدر علی است نزد زهرا
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
کم کم سپیده سر زد و پایان ظلمت بود
شرط عبودیَّت شروعِ کار خِلقت بود
از ابتدا هم مبحث اصلی..،ولایت بود
هنگامه ی تابیدن نور امامت بود
دست خدا این نور را بی مُنتَهایش کرد
او را امیرالمومنین،"حیدر" صدایش کرد
دنیا به دنبال شرابی بود..،ساغر داد
از شربتِ جوی بهشتِ عرش بهتر داد
چشمی که او را دید عقل خویش را پر داد
یا حیدر و یا مرتضی و یاعلی سر داد
در عالم ذَر هرکسی قالوا بَلیٰ می گفت
باید صد و ده مرتبه یا مرتضی می گفت
شب بود..،رنگِ چهره اش صبحی سپید آورد
آئینه ، نور عرش را در خطِّ دید آورد
ما را به جبرِ چشمهای خود کشید..،آورد
دستی به گِل بُرد و تَشَیُّع را پدید آورد
پس خِلقَت باقیِ مخلوقات کار اوست
سُکّانِ انسانساختن در اختیار اوست
نور تَعقُل،عقلِ کُل را پای کار آورد
طوبای جنَّت میوه ی رحمت به بار آورد
بِنتِ اسد شیری به میدانِ شکار آورد
فریاد زد جبریل: صاحبذوالفقار آورد
با خِلقتش بر رِجسِ شیطان آب پاکی زد
کعبه برایش سینه ی خود را چه چاکی زد
اسطوره یِ رَبّانیِ بی باک ها حیدر
آقایِ فرزندانِ صُلبِپاک ها حیدر
خاکی ترین بابایِ اهلِ خاک ها حیدر
سِرِّ نهانِ خلقتِ افلاک ها حیدر
غیرِ خدا ، تنها نبی از راز آگاه است
سیبِ شب معراج در دست یدالله است
بال ملائک منبر روز اَلَستش شد
نون و قلم را خواند..،لوح نور مستش شد
لب را که وا کرد آسمان ها پایبستش شد
بت خانه ها مخروبه ی ضربات دستش شد
با یک نظر از خاک تا عرشِ مُعَلّی رفت
دوش نبی را هرکه بالا رفت،بالا رفت
هنگامه ی پیکار چشمش برقها می زد
در معرکه ها بی محابا تیغ را می زد
دُلدُلسوارانه به میدان بلا می زد
وقتی فلانی با فلانی داشت جا می زد
جز او کسی آماده ی خفتن به بستر نیست
غیر علی وقت خطر یار پیمبر نیست
در یا علی مُهر وقار یا صمد خورده
بر لوحِ غیرت ذکرِ یا حیدر مدد خورده
سیلیِ بعد از صبرِ او را عَبدُوَد خورده
دروازه ی خیبر به نام او سند خورده
وقتی به روی شانه ی هایش درب بالا ماند
لب ها ی قلعه از تعجب تا ابد وا ماند
شهرِ تَفَکُّر احمد و حیدر درِ آن است
این تیغِ با تدبیرِ دین در جنگ ، بُرّان است
با ذوالفقارش در دل میدان رجزخوان است
شاگرد رزم بی محابایش حسن جان است
فرزندِ خود را در شجاعت بی نظیرش کرد
شیرجمل را شیرِ آل الله شیرش کرد
حُبِّ علی آغاز قانون اساسی شد
هرجا ولایت بود از او اقتباسی شد
مشق ولی زیباترین درس کلاسی شد
یک "مرتضی" راه است تا "حیدرشناسی" شد
شاءن مقامِ او نمی گنجد در این دفتر
"حیدر که جایِ خود،وَ ما اَدراکَ ما قنبر"
نوحِ نبی در مکتبش طفل دبستان است
پای جهالت از کلام او گریزان است
بی نقطه خطبه خوانی اش آغاز جریان است
"نهج البلاغه" انشعاب نورِ "قرآن" است
نَصِّ "خدا" را لفظِ "حیدر" می کِشد بالا
نامِ "برادر" را "برادر" می کشد بالا
عشقِ علی قلبِ تمام خَلق را اَفشُرد
ابلیس را حتی ز سلک نحس خود آزرد
هرکس به جایی راه بُرد از کویِ مولا بُرد
سلمان مسلمان شد اگر،نان علی را خورد
قطعا تو مِنّا اهلِ بیتِ این ولی باشی
وقتی نمکپرورده ی دستِ علی باشی
دارد نمک ذکر شب او وُ شِکَر روزَش
شوق عبادات سحرگاهی در روزش
پوشیده رختی از لباس نور بر روزش
این ردِّ الشمسَش بوده سرگرمی هر روزش
وقتی دو دستِ ربناخوانش به کار افتاد
خورشید عالمتاب از دور مدار افتاد
حیدر نشان بی نشان ها را بلد بوده
طیِّ طریق لامکان ها را بلد بوده
پیچ و خم رنگین کمان ها را بلد بوده
حتی زبان بی زبان ها را بلد بوده
او کُنهِ لفظِ هر صدا را درک می کرده
تنها علی ناقوس ها را درک می کرده
در آسمانش ماه و اختر می شود پیدا
بالای بام پلکِ او پر می شود پیدا
از خاک نعلینش ابوذر می شود پیدا
بین حریمش ظرف ساغر می شود پیدا
مستان به انگور ضریحش اقتدا کردند
بین حرم مستی خود را برملا کردند
دیوانهها اغلب ز دست زندگی سیرند
عشاق تا لب تر کند معشوق،می میرند
آنان که با سجاده و محراب درگیرند
ایوان طلای مرتضی را قبله می گیرند
باید به عشق یار از اغیار رو گرداند
سمت علی باید نماز عاشقی را خواند
یا مرتضی ! تو پادشاه مُلک ایمانی
در اوج عزت همنشینِ با گدایانی
تو بانی لبخند شب های یتیمانی
دارم به تو رو میزنم،رو برنگردانی
حال مرا این روزها قدری رعایت کن
خیلی نجفلازم شدم آقا عنایت کن
وضع مرا هنگام شب درهم کنی بد نیست
بندِ عبادات مرا محکم کنی بد نیست
قد مرا وقت گدایی خم کنی بد نیست
بین رکوعت گوشهچشمی هم کنی بد نیست
من منصبی جز منصب نوکر نمی خواهم
من بارها گفتم که انگشتر نمی خواهم
عیسی توسل کرد بر ذکرت،مسیحا شد
موسی به طورِ تو پناه آورد،موسی شد
هرکس که گُم شد در شبِ قدرِ تو،پیدا شد
باید که "کوثر" بود تا هم کُفوِ "دریا" شد
کشفِ ولیُّالله از ما برنمی آید
این کار جز از دست زهـرا برنمی آید
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مسمط_مخمس
در مُلکِ او ملائکهها را ملیکه هست
بر عرشِ او همیشه خدا را اریکه هست
گفتند علی که عین نبی نیست بلکه هست
باید خدا شوی که بدانی علی که هست
ما عاشقیم عاشقِ او کردگار هم
ما هیچ آبرو همه از خاک او بَرَند
ما هیچ اولیا دمِ تیغش گلو بَرَند
ما هیچ انبیا به درش آرزو َبرَند
هیهات ؛ نامِ نامیِ او بی وضو بَرَند
مَسند گرفتهاند از او اعتبار هم
دستش گرفته بود اگر مصطفی به دست
بوسه زدند قبل همه انبیا به دست
دستش که دید گفت خدا مرحبا به دست
آنجا گرفت دست علی را خدا به دست
حق با علی است خاتمِ مَکّی تبار هم
مولا که پا به دوش پیمبر گذاشتند
بتهای کعبه بر قدمش سر گذاشتند
سر را به پای خواجهی قنبر گذاشتند
اصلا برای کعبه چرا در کذاشتند
وقتی که کعبه سینه دَرَد پردهدار هم
از ما بپرس این دل سرکَش چه میکند
در تاب گیسوان مشوش چه میکند
با مشت کاه حضرت آتش چه میکند
از عَمرووَد بپرس که ضربش چه میکند
حیرانِ تیغِ اوست میان مزار هم
میدان که هیچ کوه هم از هیبتش شکست
نوشید هرکه تیغِ علی ، گشت مستِ مست
مرحب که چرخ زد میریخت پا و دست
تیری به پاش بوسه زد و شد علی پرست
سر میزند دو اَبروی او ذوالفقار هم
رَم کرده بود لشکر کفار میدوید
در پیش شیر بی سر و دستار میدوید
هرکس که خورد ضربهی کرار میدوید
هر نیمهاش به یک طرف اینبار میدوید
چیزی نماند از همه حتی غبار هم
شیطان علی ندید و به آدم محل نداد
اصلا بجز علی به کسی هم محل نداد
وقتی که بود فاطمه بر غم محل نداد
زهرا کنار او به دوعالم محل نداد
مارا محل دهید و دلی بیقرار هم
نانْ خشکِ جو به آب بزن از گلو رَوَد
چاهی بکن که آب خوشش کو به کو رَوَد
همبازی یتیم به دوشت بگو رَوَد
آنقدر وصل زن به عبایت ز رو رَوَد
محوِ علی است حضرتِ پروردگار هم
با کور و با جزامی و با بینوا نشست
شاهی که قبل خلقِ جهان با خدا نشست
نُه سال پیش فاطمهی باوفا نشست
یک عمر بعد فاطمه غرقِ عزا نشست
او را که کُشت غربتِ او انتظار هم
در میزدند ... فاطمه رنجور و خسته بود
بر روی مرکبی که به سختی نشسته بود
شاید برای فاطمهای که شکسته بود
در واکنند ... هرچه که در بود بسته بود
پیرش نمود کوچه غمِ روزگار هم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#ترجیع_بند
خیلِ ملَک آمده از عرش ِ معلّی
برکه شد از شوق، دلش ساحتِ دریا
دشت؛ سراسر شده مشغولِ تماشا
پیش همه دستِ علی(ع) رفته به بالا
وحی شد و گفت نبی(ص) با دلِ آگاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
نوح به هنگام بلا، لحظهٔ طوفان
حضرت عیسی دم ِ آوردنِ درمان
حضرت موسی به عصا خوانده هراسان
یوسفِ کنعان همه شب گوشهٔ زندان
یکسره خواندند سحرگاه و شبانگاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
کعبه زده بوسه به پایِ پدرِ خاک
غرقِ طواف است به دور سرش افلاک
آمده در وصف علی(ع) آیهٔ لولاک
جلوهٔ خورشید شد از نورِ رُخش پاک
سجده کنان گفت در ایوان نجف؛ ماه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
قبله به وجد آمده، رو کرده به حیدر
قامتِ محراب؛ به تعظیم ِ مکرر
عاشقِ گیراییِ نُطقش شده منبر
مسجد و گلدسته به پا کرده چه محشر
بینِ اذان گفته دو بار عاشق و دلخواه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
حقِ تمام است و شهنشاهِ ولایت
از فقرا با کرَمش کرده حمایت
ذکر علی(ع) در دو جهان هست عبادت
راه نجات است و گذرگاهِ سعادت
زمزمهٔ توبهٔ هر عاصیِ گمراه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
وقت سحر محو قنوتش شده قنبر
گفت ابوذر به علی(ع) سید و سرور
تیغِ دو دم؛ برده دل از مالک اشتر
در وسطِ معرکه دشمن شده مضطر
خیبرِ حیران شده میگفت به والله
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
دارد عجب لطف و کراماتِ دقیقی
دستِ نوازشگر و احسانِ عمیقی
حیدر کرار و چنین قلبِ رقیقی
داده به سائل چه گرانمایه عقیقی
ذکرِ لبِ هر که طلب کرده از این شاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
شکر حق هستم گدایی بر سر کوی علی
دوست دارم هر چه را که می دهد بوی علی
باز کردم من زبان با نام دلجوی علی
آمدم دنیا به عشق دیدن روی علی
هر که ام یا هر چه ام اهل غدیر حیدرم
هست این عشق علی میراث زهرا مادرم
ای غدیر ای بی تو بیراهه ، تمام راه ها
آرزوی روزها و سال ها و ماه ها
ای نشانده بر روی لب های شیطان آه ها
ای مقام تو فزون از کل عید الله ها
آی عید آسمانی کار را کردی تمام
دین ما نازد به ادیان با چنین حسن ختام
شب کجا پوشاندن ِخورشید تابان غدیر
نیست در عالم مسلمان جز مسلمان غدیر
صد سلیمانند چون مور سلیمان غدیر
ای هزاران عید قربان باد قربان غدیر
البشارت آی از ماه خدا جامانده ها
فرصت نابی در عیدالله اکبر مانده ها...
هر چه دشمن کرد روز و شب حسادت بر غدیر
حضرت حق داد بیش از پیش عزت بر غدیر
بیشتر از خاک دارد عرش غیرت بر غدیر
انبیا با جان و دل دارند ارادت بر غدیر
آری آری آن جماعت که غدیری تر شدند
تا ابد بالانشین گشتند و پیغمبر شدند
بعد احمد بر جهان مولا ، علی مرتضی
کعبه زاده ،کعبه ی زهرا ، علی مرتضی
مرد میدان، اسوه ی تقوا ، علی مرتضی
لا امیرالمومنین الا علی مرتضی
بوی شیطان می دهد حتی نبوت بی علی
هیزم دوزخ شود حتی عبادت بی علی
من فدای آن خداوندی که شیرش حیدر است
بهترین پیغمبر عالم وزیرش حیدر است
هست تنها مومن آن کس که امیرش حیدر است
دست ِ خالی نیست آن که دستگیرش حیدر است
ای بز ِکوهی نباشد جای تو اقلیم شیر
یا بمان با مرتضی یا از حسد آتش بگیر
ای همیشه مقتدای مومنین و مومنات
کار تو مشکل گشایی در حیات و در ممات
هر کجا پا می گذاری می شود دارالنجات
هست ممنون از رکوعت تا خود محشر زکات
باز هم نازل شده مدح تو بر پیغمبرت
می زند جبریل پر ، دور سر انگشترت
غیر تو این گونه سر ، سردار دیگر بود ؟ نه
غیر تو آن روز یک تن مرد خیبر بود ؟ نه
غیر تو اصلا کسی در شان کوثر بود ؟ نه
غیر تو با مصطفی شخصی برادر بود ؟ نه
کس ندیده دو برادر را چنین شیدای هم
محرم هم، همدم هم ، دین هم ،دنیای هم
هر که دارد آبرو نان و نوایش حیدر است
مقتدای ماست آن که مقتدایش حیدر است
کِی غریب است آن کسی که آشنایش حیدر است
عرش تا فرش خدا ، فرمانروایش حیدر است
بهترین اعجاز ختم المرسلین تنها علی است
بر رکاب دین پیغمبر نگین ِ یا علی است
تا ابد می ماند حق پنهان اگر حیدر نبود
نه پیمبر بود و نه قرآن اگر حیدر نبود
کفر میشد فاتح میدان اگر حیدر نبود
بود عالم بنده ی شیطان اگر حیدر نبود
دین و دینداران تماما ریزه خوار حیدرند
تا ابد ممنون ِ تیغ ذوالفقار حیدرند
کس نداد عشق علی را یاد ما ، چون فاطمه
کس نشد پای غدیر و دین فدا ، چون فاطمه
کس نداده پای این مکتب بها ،چون فاطمه
کس نزد بر سینه سنگ مرتضی چون فاطمه
محسن و جان و جوانی داد در راه علی
کرد حک بر میخ در ، لعنت به بدخواه علی
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
وقتی خدا شده با بنده همجوار
من را ببر نجف، آنجا سر قرار
خواب سحر کجا؟ خواب نجف کجا؟
انگور تازه کو؟ مُردیم از انتظار
حیدر روی سرم، خاک نجف بریز
محرومتر نکن، ما را از آن غبار
بوی شراب هم مستی می آورد
این رقص پرچم است یا رقص زلف یار
ای شیخ! روزه و افطار ما علی است
در میکده خوشیم...فوراً برو کنار
اصلاً چرا بهشت اجبار میکنی؟!
من می روم حرم، آنهم به اختیار
در دست فاطمه درّ نجف نشست
دارد زر علی، بالاترین عیار
از جور روزگار گردن کشیده ام
گردن گذاشتم، بر تیغ ذوالفقار
خرمای نخل او، سرگیجه آور است
گفته علی علی، میثم به روی دار
طوفان برو ببین، استاد نوح علیست
در کشتی حسین، عالم شده سوار
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
🌺قال رسول الله صلى الله عليه واله :
♦️"وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ وَ حُبُّهُ عِبَادَةُ اللَّهِ وَ اتِّبَاعُهُ فَرِيضَةُ اللَّهِ وَ أَوْلِيَاؤُهُ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ وَ أَعْدَاؤُهُ أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ حَرْبُهُ حَرْبُ اللَّهِ وَ سِلْمُهُ سِلْمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل"
🌼ولايت على بن ابيطالب(ع) ولايت خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پيروى کردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدايند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است.
📚امالی شیخ صدوق، ص32
🌸سالروز اکمال دین و اتمام نعمت بر همهی شیعیان جهان تبریک و تهنیت باد🌸
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مبلغ_غدیر_باشیم
ثبت است در جریدۀ اعمالم این حدیث
یک «یاعلی» فشردۀ صدسال طاعت است
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#مربع_ترکیب
ای کلیماللَه تماشا کن کلام الله را
بر فراز دست خورشیدِ ولایت، ماه را
نور انوار نهم، هفتم چراغ راه را
در زمین و آسمانها رهبری آگاه را
روح رحمان، جان قرآن، نخل طور است این پسر
گوهر رخشندۀ شش بحر نور است این پسر
این پسر بدرالمنیر و این پسر شمسالضحاست
این پسر بابالکرم، بابالولا، بابالعطاست
این پسر بابالمرادِ انبیا و اولیاست
این پسر هم مصطفی هم مرتضی هم مجتباست...
صاحب خلق و خصال و خوی احمد کیست؟ او
نفس پاک صادق آل محمد کیست؟ او
ماه ذیالحجهست محو آفتاب روی او
جنس آدم قبضهای از خاک پاک کوی او
چشم عیسی از فراز آسمانها سوی او
عروة الوثقای ارباب کرامت موی او
آیۀ عفو الهی بر لب خندان اوست
کشور ایران زیارتگاه فرزندان اوست
ای جمال چهارده معصوم در رخسار تو
وحیِ ساعد خیزد از لبهای گوهربار تو
آفرینش در پناه سایۀ دیوار تو
روح پاک انبیا و اولیا زوار تو
آسمان چشم انتظار ذکر یارب یاربت
حضرت معبود مشتاق مناجات شبت...
ای دُرِ شش بحر و بحر پنج دُر! روحی فداک
آسمان در صحن تو بنهاده پیشانی به خاک
با غبار کاظمینت روحِ هر ناپاک، پاک
بیولایت میشود رحمت، عذاب دردناک
میثم آلودهای عبد و ثناگوی شماست
هر که بوده هر که باشد سائل کوی شماست
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
صالح ترین عبد خدا موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر
ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاجها گویند یا موسی بن جعفر
در پای جودش اغنیا محتاج هستند
قربانیش در ماه حج حجاج هستند
مستیم مست باده باب الحوائج
هستیم ما دلداده باب الحوائج
قربان خانواده باب الحوائج
آقاست آقا زاده باب الحوائج
با بچه هایش صاحب سرمایه هستیم
با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم
بال ملائک هست فرش زیر پایش
ایزد مسخّر کرده هستی را برایش
هستند در ایران ما فرزندهایش
معصومهاش آمد به دنبال رضایش
انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم
او را زیارت میکنم در مشهد و قم
او آیت عظمای آیات خدا بود
شب تا سحر گرم مناجات خدا بود
مات رخش شد عرش او مات خدا بود
واضح ترین تصویر از ذات خدا بود
او جلوه رب بود اما بندگی کرد
انسان کامل بود و ساده زندگی کرد
«والکاظمین الغیض»، صبرش حد ندارد
خوب است و در بین صفاتش بد ندارد
در مومنینش یک نفر مرتد ندارد
در صحبتش با خادمان «باید» ندارد
خاری رَوَد در پای فرزند عزیزش
اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش
تابوده این بوده ست «آقا؛ تو، گدا؛ من»
مدح تورا گفتن کجا آقا کجا من؟
تو جان بخواه و مابقی کار با من
بدکاره آمد محضرت شد پاک دامن
با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد
از تو سرودن کار هر روز و شبش شد
تو آمدی از عرش بر دامان مادر
دست تو را دادند بر دستان مادر
مثل طلای خالص است ایمان مادر
جان امام کاظم است و جان مادر
وقت ولادت مادرت تکبیر میگفت
این عالمه بهر زنان تفسیر میگفت
در عشق حق عاشق ترین عاشق تو هستی
مجرای فیض عالمی، رازق تو هستی
هرچند مخلوقی ولی خالق تو هستی
تنها وصی حضرت صادق تو هستی
علم لدنّی پدر در سینه توست
جود و کرامت عادت دیرینه توست
تا پای جانت پای قرآن ایستادی
در فتنهها، ای کوه ایمان ایستادی
رودرروی بدعتگذاران ایستادی
با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی...
...تا یازده رکعت نماز شب بخوانی
در کنج زندان روضه زینب بخوانی
جان ها فدای آستان عمه جانت
دارد میآید کاروان عمه جانت
ای کاش بودم در زمان عمه جانت
تا میشدم قربان جان عمه جانت
تا روضه گودال ها چیزی نمانده
تا غارت خلخال ها چیزی نمانده
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
هر شاعریست در تب تضمین چشم تو
از بس سرودنیست مضامین چشم تو
چشم جهان به مقدمت ای عشق! روشن است
از اولین دقایق تکوین چشم تو
ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است
آقا! کرشمههای نخستین چشم تو
از ابتدای خلقت عالم، از آن ازل
من شیعهام به مذهب و آیین چشم تو
میشد چه خوب نور خدا را نگاه کرد
از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو
امشب شکوه خلدبرین دیدنی شده
وقتی شدهست منظر و آیینه چشم تو
گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب
امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو
چشم تو آسمان سخا و کرامت است
آقا! خوشا به حال مساکین چشم تو
حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است
در انتظار لحظۀ آمین چشم تو:
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»
خوش عالمیست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
مهر شماست حلقۀ وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستانۀ تو کسی نا امید نیست
آقا! برای ما همه باب الحوائجی
بیشک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه، باب الحوائجی
دیوانۀ سخای اباالفضلی توام
مانند ماه علقمه، باب الحوائجی
صحن و سرات، غرق گل یاس میشود
وقتی که میهمان تو عباس میشود
در ساحل سخاوت دریای کاظمین
ماییم و خاک پای مسیحای کاظمین
با دستهای خالی از اینجا نمیرویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین
رشک بهشتیان شده حال کسی که هست
در اعتکاف جنت الاعلای کاظمین
نور الهی از همه جا موج میزند
توحیدی است بسکه سراپای کاظمین
داریم در جوار حرم، حقّ آب و گِل
خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین
ما ریزهخوار صحن و سرای کریمهایم
این افتخار ماست، گدای کریمهایم
در سایهسار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
لطفش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
هستی ماست نوکری اهلبیت او
ما خانهزاد زینب موسی بن جعفریم
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
حتی قفس براش مجال پرندگیست
مدیون ذکر یا رب موسی بن جعفریم
دلسوخته ز ندبۀ چشمان خستهاش
دلخون ز شیون و تبِ موسی بن جعفریم
آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش...
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
وجود آمده رشک بهشت، سرتاسر
به یمن مولد مسعود موسی جعفر
امام کلّ اعاظم، ولی حقّ کاظم
که کظم غیضش یادآورد ز پیغمبر
به جعفر بن محمّد عطا شده پسری
که بوده است به پیر خرد هماره پدر
هزار موسی عمران فدای آن موسی
که بود گوشة حبسش ز طور نیکوتر
امام هفتم، کز هشت خلد و نُه افلاک
رسد نداشکه ده عقل را تویی رهبر
خدیو هستی کز یک اشارهاش آید
قدر به جای قضا و قضا به جای قدر
چراغ دودۀ احمد که دیدة دل را
فروغ اوست به هر صبح و شام روشنگر
به عزم طوف حریم مقدّسش دارند
هماره قافلۀ دل، به کاظمین سفر
چگونه وصف امامی کنم که در قرآن
خدای عزّ و جلّ آمدش ثنا گستر
شرف بس است همین خاک پاک ایران را
که زیر سایة فرزند اوست این کشور
گرفته شهر قم از دخت او شرف آنسان
که خاک پاک مدینه ز دخت پیغمبر
بود بهشت خراسان، ز مقدم پسرش
چنانکه خاک نجف راست فیض از حیدر
اگر ولاش نباشد، عبادت ثقلین
به صاحبش ندهد سود در صف محشر
گدای درگه اویند اسفل و اعلی
رهین منّت اویند ز اصغر و اکبر
هم اوست باب حوائج هم اوست باب مراد
مراد و حاجت خود را بگیر از این در
خوش آن غبار که بر خاک او رسید و نشست
خوش آن نسیم که از کوی او نمود گذر
خوشا دلی که بگردد به گرد تربت او
خوشا کسی که بگیرد مزار او در بر
زمام سلطنتم گر دهند، نستانم
مرا خوش است گدایی به کوی آن سرور
اگر به جههۀ خورشید پای بگذارم
گمان مبر که از این آستان بگیرم سر
ز اهلبیت نگردد جدا دلم آنی
جدا کنند اگر جان هماره از پیکر
چراغ بزم عزای حسینیان «میثم»!
مه جمال منیرش بود به ماه صفر
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
روز نخست مُشتِ غباری فرشتهها
بُردند با نسیمِ بهاری فرشتهها
قدری هم از طُفیلِ نگاری فرشتهها
قدری هم از گلاب دیاری فرشتهها
برداشتند و آب و گل ما درست شد
گفتند یاعلی و دل ما درست شد
سوگند بر تبسمِ مولای فاطمه
سوگند بر ترنم فردای فاطمه
ما را بیافرید مسیحای فاطمه
با معجزات حضرت موسایِ فاطمه
شُکرِ خدا سرشته به خاکی مطهریم
از خشتهای خانهی موسیبن جعفریم
رو برمدینه آهوی چشمم رمیده است
خورشیدی از فراز اُفقها رسیده است
از دامن حمیده* اُمیدی دمیده است
این نو رسیده فاطمه را نورِ دیده است
از شادیِ فرشته زمین در طلاطم است
ساقی بریز باده که این دورِ هفتم است
ای هفت هفتههای دلم هفتمین امام
ای هفتسینِ لطف و کرم هفتمین امام
هفت آسمان عِلم و عَلَم هفتمین امام
هفت است اگر طواف حرم هفتمین امام
در هفتمین طواف سرم زیرِ دِین توست
سوگند بر حرم که حرم کاظمین توست
گرچه در از دحام گدایان این درم
عمری گدای سفرهی موسیبن جعفرم
واکرده است هر گرهام را برابرم
نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرم
بر دست ما عنایتِ بالحوائج است
با ما همیشه برکت باب الحوائج است
*حمیده نام مبارکه مادر امام کاظم علیهالسلام
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مسمط_مخمس
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را
آموختم فرار ز یاران به یار را
دل می کشید ناز من و درد و بار را
کاموختم کشیدن ناز نگار را
پس می کشم به وزن و قوافی خمار را
*
گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل
گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل
گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل
ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل
مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را
*
باید که تر شود ز لب من شراب خشک
باید رسد به شبنم من آفتاب خشک
دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک
از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک
از ما مکن دریغ لب آب دار را
*
شد پایمال خال و خطت آبروی چشم
از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم
شد صرف نحوه ی نگهت گفت و گوی چشم
گفتی بسوز در غم من ، ای به روی چشم
تا می درم لباس بپا کن شرار را
*
با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته
بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته
خون دل است آنچه به پیمانه ریخته
از بس که در طواف تو پروانه ریخته
یاران گذاشتند ، همه کسب و کار را
*
خاکی که تاک از آن نتراوید خاک نیست
تاکی که سر نرفت زدیوار تاک نیست
آن سر که پاک گشت ز عشق تو پاک نیست
در سلک ما ملائکه گشتن ملاک نیست
آدم فقط کشید ز عشق تو بار را
ما سائل توایم و اگر مست کرده ایم
انگشتر عقیق تورا دست کرده ایم
ما عیش خود چنان چه شد و هست کرده ایم
بیت تورا اجاره ی دربست کرده ایم
ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را
*
بازار حُسن داغ نمودی برای که؟
چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟
آخر نویسم این همه عشوه به پای که؟
ما بهتریم جان علی یا ملائکه؟
ما را بچسب نه ملک بال دار را
*
این دست پاچگی ز سر اتفاق نیست
هول وصال کم ز نهیب فراق نیست
شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست
اصلاً مزار انور تو در عراق نیست
معنی کجا به کار ببندد مزار را
*
دلچسب شد فراق تو با دام چشم تو
خال تو مُهر کرده به احکام چشم تو
زین تیغ کج که هست به بادام چشم تو
ختم به خیر باد سرانجام چشم تو
بادا ز خلق تا که در آری دمار را
*
با قل هو اللَهَ است برابر علی مدد
یا مرتضاست شانه به شانه به یا صمد
هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد
جوشانده ای ز نسخه ی عیساست این سند
گر دم کنند خون دم ذوالفقار را
*
ای آفتاب روز غدیرت شراب ساز
ای ذرّه های خاک درت آفتاب ساز
ای دستهای عبد تو عالیجناب ساز
شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز
کردی ز بس جلیس گل روت خار را
*
ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن
خود را ببین به صفحه ی آب و ثواب کن
این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن
از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن
پر لاله کن به خون شهیدان بهار را
*
غم شد بدل به یمن جمال تو بر نشاط
پرداخت قبض برق تو یک دوره انبساط
افتاد تشت ما ز سر بام بر حیاط
من غیر دل نمانده برایم در این بساط
آسی بکش که باز ببازم قمار را
*
مَن لی یَکونُ حَسبْ ، یکونُ لدهره حَسْب
با این حساب هر چه که دل خواست کرد کسب
چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب
از انتهای معرکه بی زین گُریزد اسب
دنبال اگر کنی سر میدان سوار را
*
در معرکه چو تیغ کجت گشت سر فروش
تیغ تو خورد خون و خداوند گفت نوش
مرد قتال هستی و در زهد سخت کوش
تیر از نماز نافله ات میرود ز هوش
ناز طبیب میکشد این تیر زار را
*
تیغت به آبروی خودش آب دیده شد
زلفت به پیچ و تاب خودش تاب دیده شد
رویت هزار مرتبه در خواب دیده شد
هر دفعه لیک چهره ی اصحاب دیده شد
کو دیده ای که حمل کند آن وقار را
*
کس نیست این چنین اسد بی بدل که تو
کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو
کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو
احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو
رفتی به شانه احمد مَکّی تبار را
*
بیدار و خواب کیست بجز مرتضی علی
شرّ و صواب کیست بجز مرتضی علی
آب و شراب کیست بجز مرتضی علی
عالیجناب کیست بجز مرتضی علی
این هفت تخت و نه فلک بی قرار را
*
از خاک کشتگان تو باید سبو دمد
مست است از نیام تو عمر بن عبدود
در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد
خورشید مست کرد و دو دور اضافه زد
دادی ز بس به دست پیاله مدار را
*
مردان طواف جز سر حیدر نمی کنند
سجده به غیر خادم قنبر نمی کنند
قومی چو ما مراوده زین در نمی کنند
خورشید و مه ملاحظه ات گر نمی کنند
بر من ببخش گردش لیل و نهار را
*
دل همچو صید از نفس افتاده میتپد
از شوق منزل تو دل جاده میتپد
تسبیح میتپد گِل سجاده میتپد
او رفته است و باز دل ِساده میتپد
از سادگان مگیر قرار و مدار را
*
دانی که من نفس به چه منوال می زنم
چون مرغ نیم کشته پر و بال می زنم
هر شب به طرز وصل تو صد فال می زنم
بیمم مده ز هجر که تب خال می زنم
با زخم لب چه سان بمکم خال یار را
*
قومی به زنگ خفت و دل از ینجلی نخفت
فولاد آبدیده چو شد صیقلی نخفت
مه خفت، مهر خفت، ولیکن علی نخفت
طغیانم از الست به صدها بلی نخفت
با لای لای خویش بخوابان غبار را
*
امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم
بر چهره ی تو صبح و به روی تو شب کنم
لب لب کنان به یاد لبت باز تب کنم
شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم
وز آه خود کشم به بخارا بخار را
*
افتد اگر انااللَهَت ای دوست بر درخت
ذوق لبت کلیم تراشد ز هر درخت
چون میشود ز نار تو زیر و زبر درخت
هر چیز هست ، نیست ز من خوبتر درخت
در من بدم دوباره برقصان شرار را
*
خونین دلان به سلطنتش بی شمار شد
این سلطه در مکاشفه تاج انار شد* *(ضربت خوردن مولا)
راضی نشد به عرش و به دل ها سوار شد
این گونه شد که حضرت پروردگار شد
سجده کنید حضرت پروردگار را
*
تا ظلم شعله گشت نهان بین ضعف خس
افتاد ذَنبِ جذبه ی تو گردن قفس
با اینهمه ز مدح تو کو راهه پیش و پس
مداح ِ مست ، یک تنه یک لشگر است و بس
بی خود نیافت بلبل نام هزار را
*
آن که به خرج خویش مرا دار می زند
تکیه به نخل میثم تمّار می زند
تنها نه این که جار تو عمّار می زند
از بس که مستجار تو را جار می زند
خواندیم مَستِ جار همین مُستجار را
*
از من دلیل عشق نپرسید کز سرم
شمشیر می تراود و نشتر ز پیکرم
پیر این چنین خوش است که من هست در برم
فرمود: من دو سال ز ایزد جوان ترم
از صید او مپرس زمان شکار را
*
با خود شدی میان نمازت چو روبه رو
بر خویش سجده کردی و با خویش گفت و گو
تاج تو انّماست ، نگین تو تنفقوا
چل حلقه نیز اگر به رکوعش دهد عدو
نازل نمیشود ملکی این نثار را
*
دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار
با من چنان مباش که با خلق روزگار
اصلا که گفته بود در آری ز من دمار
صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار
دادی چو بر گدای مدینه انار را
*
وقتی که خضر میچکد از آن دهان تر
هر کس که بیش از تو برد بوسه سبز تر
زلفت سماع داد به چشم و دل و جگر
مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر
قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را
*
از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی ست
مُردن برای عشق ِتو حکم حکومتی ست
آتش در آب می نگرم این چه حکمتی ست
رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست
آیینه آب می کند آیینه دار را
*
یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست
ویران شدم به عشق ِتو معمار من کجاست
با من ندار باش بگو دار من کجاست
آن نخل آرزوی ثمر دار من کجاست
در کربلا بکار برایم تو دار را
*
احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد
وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد
خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد
جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد
ای نازم این فرشته ی حیدر شمار را
*
زلفت سیاه گشت و شد ختم روزگار
خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار
تا صبح، سینه چاک زند مست و بی قرار
خورشید را بگو که شود زرد و داغ دار
پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را
*
یک دست آفتاب و دو جین ماه می خرم
یک خرقه از حراجی الله می خرم
صدها قدم غبار از این راه می خرم
از روی عمد خرقه ی کوتاه می خرم
با پلک جای خرقه بروبم غبار را
*
یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار
یک دست ماه و بهاران هزار بار
یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
وقت است تر کنم به سبو زلف یار را
*
بی پرده گوشه ای بدنم را به خون بکش
کم کم مرا به شعله ی عشقی فزون بکش
تیغی به رویم از غم بی چند و چون بکش
بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش
چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را
*
ذکر علی علی به دو عالم شراب بست
راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست
در کربلا علی دگر ره به باب بست
بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست
یا رب مریز تو دل امّیدوار را
*
اصغر ، به آب رفت و به تیری شکار شد
پس تارهای صوتی او تار تار شد
زلفش بنفشه زار بُد و لاله زار شد
تن پیش شاه ماند و سرش نی سوار شد
پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#مناجات
#اول_مجلسی
#غزل
یک سال گریه کردم یک ماه را ببینم
عرض ادب دوباره.. ارباب نازنینم
این چند روز آخر عمری به من گذشته
عشق است و اضطرابش من عاشق همینم!
آغوش باز کردی مارا بغل گرفتی
یعنی میان هیات پیش تو می نشینم
از کودکی برایت زنجیر میزدم من
ای عشق اول من! ای عشق راستینم!
هرسجده ای که کردم خون تو بانی اش بود
با گریه بر غم تو شد استوار دینم
یک جمله است ایمان..گریه برای ارباب!
گریه کن تو هستم پس جزو مومنینم
با گریه ی رفیقان شستند نامه ام را
برکت ز دوستان بود من نیز خوشه چینم
خوب است روزگارم پیش تو گرم کارم
در روضه ات عزیزم! در جنت برینم
آب و گلم حسین جان مخلوط با گل توست
من اهل کربلایم آنجاست سرزمینم
بر نیزه تکیه دادی گفتی که یار من کو؟!
لبیک گفته ام من با ناله ی حزینم
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#غزل
باز هم محشری از گریه به پا کرد حسین
دل ما را ز غم و درد جدا کرد حسین
من کجا روضه کجا؟! معرفت آقا بود
من حواسم به خودم بود، صدا کرد حسین
به بهشتی که خدا داد نیانداخت نگاه
رفت با گریه کن خویش صفا کرد حسین
من شکستم دل اورا،دل من را نشکست
اینهمه سال مراعات مرا کرد حسین
گریه ام نور به قبر همه امواتم شد
دِین بر گردن ما بود.. ادا کرد حسین
متحیر شده بودیم کجا سجده کنیم
پرچم آورد وسط قبله نما کرد حسین
نام ما را ته مقتل به زبان آورده
خون آن حنجره را ضامن ما کرد حسین
من حسینی شده دست امام حسنم
نام ما را حسن آورد، دعا کرد حسین
چهاردیواری این روضه خود شش گوشه ست
کربلا را وسط روضه بنا کرد حسین
اربعین کاش بگویم به همه در صحنش..
حاجتم کرببلا بود روا کرد حسین
خواهرش رفت اسیری و خودش بر سر نی
هرچه را داشت دراین راه فدا کرد حسین
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#اول_مجلسی
#غزل
از این سیاهی ها به عشاقت نوید است..
بخت تمام گریه کنهایت سپید است
هرقدر میخوانیم تکراری ندارد
این روضه ها مانند قرآن مجید است
هر گریه ام با قبل خیلی فرق دارد
هیات به هیات عهد ما باتو جدید است
مثل جوان مرده به تو باید بگریم
فرمایش آقاست دستور اکید است
من با توام مال توام کلب تو هستم
تا کور گردد هرکسی که با یزید است
اینجا برایت کشته مرده بی شمار است
پس روضه ات یکجور گلزار شهید است
ما با تو تضمینی سعادتمند هستیم
این جامه ی مشکی خودش برگ رسید است
خون دلم از خنده ام پربارتر بود
خیر غمت بالاتر از صدجور عید است
آنقدر آقایی که در روز قیامت
وقت شفاعت شمر در قلبش امید است
یک کربلا میخواهم و میدانم این را..
رد کردن از شخصی شبیه تو بعید است..
..
زینب چگونه زخمهایت را ببندد؟!
ای زخمی گودال خونریزی شدید است
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#مناجات
#اول_مجلسی
#غزل
از ابتدا بزرگتر ما حسین بود
یک سایه بود روی سر ما، حسین بود
گفتی بهشت چیست؟ نوشتیم کربلا!
اصلا بهشت در نظر ما حسین بود
هرکس دراین جهان اثری از خودش گذاشت
گفتیم یا حسین، اثر ما حسین بود
اسمش عزیز بود.. خدا داد برکتش..
در جمع اسم بیشتر ما حسین بود!
هرچند والدین عزیزند نزد ما..
از والدین عزیز تر ما حسین بود
دنیا بدون روضه چه دارد به غیر درد؟
در تلخی جهان شکر ما حسین بود
تسبیح صبح تا شب ما یا حسن شد و..
تسبیح شام تا سحر ما حسین بود
افتاد زیر پا و گدایش عزیز شد
شرمنده ایم ما سپر ما حسین بود
امسال هم برات حرم میدهد به ما
هرسال بانی سفر ما حسین بود
چشمش به خیمه گاه و تنش زیر اسم اسب
شاه شهید خون جگر ما حسین بود
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem