eitaa logo
شعر شیعه
7هزار دنبال‌کننده
484 عکس
179 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
اي كه در مَحْبَس گيسوي تو شب زنداني ست كار خورشيد،به فرمان تو نور افشاني ست سامرا نه ! كه جهان سيطره ي قدرت توست اي كه در عرش تو را مرتبه ي سُلطاني ست تا كه تكميل شود فيـض ربيعُ الاوّل مُوعدِ جلوهْ نمائيت ، ربيعُ الثّاني ست خضر را پير غلاميّ تو فخري ابدي ست در حريمي كه سليمان ، شرفش درباني ست هركسي چشم دلش باز شود مي بيند شغل داوود نبي نزد تو مِدْحت خواني ست پسرت حضرت مهدي ست اگر"رَبّ الأرض" كُلّ حالات و صفات پدرش ، ربّاني ست تو به قدري حسن بن علي اَستي كه چو ما حال آيينه هم آشفته تر از حيراني ست دل ندادن به تو از سخت ترين مُشكل هـا دل سپردن به تو، برعكس ، پُر از آساني ست مي شود بي سر و سامان تو باشم گر چه هر كه را ديدم ، دنبال سر و ساماني ست "سرگراني صفت نرگس رعنا باشد" همچناني كه مرا روزيِ سرگرداني ست خيس اشك ، از غم دنيا بشود چشمانش هر كسي آرزويش ديدن سامرّا نيست اربعين هر كه مشرّف به حريمت شد گفت: "صف زوّار ضريحت چه قَدَر طولاني ست" فاطمه ، بانيِ رفتن به بهشــت است او را آنكه اندازه ي خشتي ، حرمت را باني ست "سائلِ" رحمـت بي منّت و بي پـايـانت چشـم در راه تو در آن نفــس پاياني ست @shia_poem
السلام علیک یا ساقی  گوشه چشمی ، خراب آمده ام  اشک هایم دخیل دامن تان  زائر بارگاه میکده ام  دارم اذن دخول می خوانم  های و هوی مرا نگاه نکن  به دلم دست رد نزن امشب  روزگار مرا سیاه نکن  به سبوخانه ی نگاهت من  یازده جام می بدهکارم  چوب خط ِ مرا نگاه نکن  آمدم باز نسیه بردارم  درحجاز خمار چشمانت  باغ انگور عسکری داری  باده ات کهنه کار می خواهد!  عده ای خاص مشتری داری  «بسم رب الشراب» ؛ می نوشم  چه شرابی ! سرت سلامت باد  همه جا را بهشت می بینم  باغت آباد ، خانه ات آباد  قدحت تا مرا مسلمان کرد  أَشهدُ أَنَ باده... را خواندم  با لبی تر نماز عیشم را  سوی ایوان سامرا خواندم  در طواف پیاله ات دیدم  از سماعم ، سما به رقص آمد  قطره ای از مِی ات زمین افتاد  نجف و کربلا به رقص آمد  در سماعی چنین تماشایی  با دفش ؛ قم دوان دوان آمد  آخرین باده را کنار گذار  با نی و تار جمکران آمد @shia_poem
به روی بال ملائک سوار می آید برای آمدنِ آن سوار،می آید بگو به لب که برای گرفتن حاجت چقدر یا حسن امشب به کار می آید به غیر اینکه به اذکار یار مجبوریم چه کاری از من و از اختیار می آید چقدر روی تو بر آسمان سامرّا شبیه ماه به شب های تار می آید خیال وصل تو تنها برای سامرّاست که با مدینه سر تو کنار می آید برای خاطر فرزند خویش می آیی شبیه شیر که شب از شکار می آید بگو به منتظران پِلک را غلاف کنند یگانه مُنتَظِرِ انتظار می آید مِیِ تو چیست که نوشید هرکه از صحنت خُمار می رود از تو خُمار می آید شبیه دور حرم در زیارت ارباب به زائران تو پس کِی فشار می آید؟؟ حسین آمده یک بار،چیست غیر کَرَم دلیل این که حسن هم دوبار می آید حسن شدی که بگوید به تو امام حسن حسن شدن به تو با افتخار می آید ۲ حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دوتا کریم در عالم برای ما باشند حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند کبوتران همه راهی سامرا باشند دلیل خوشه ی انگور عسکری این است که تاک ها ننشینند روی پا باشند حسن شدی که میان مُضیف چشمانت تمام شهر به عشق شما گدا باشند حسن شدی که به هنگام بردن نامت بقیع آمده ها یاد مجتبی باشند حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند حسن شدی که شبیه بقیع ،خُدامت؛ به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند حسن شدی که غریبی غریب تر باشد که زائران تو در بین کوچه ها باشند حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد که خادمان تو در شهر کربلا باشند @shia_poem
رزق ما جرعه ای از این «می» شد مستی ما چُنین پیاپی شد شکر حق با تو عمرمان طی شد قبله‌ی اهل معرفت ری شد تو حسن(ع) زاده‌ای کَـرم داری با نیابت از او حـرم داری دست لطف تو بر سـرم آقا خانه زادم در این حـرم آقا تو غـریبـی و دست کم آقا؛ کاش بودم چو محتشم آقا - - تا که در مِدحت تو بنویسم از غم و غربت تو بنویسم درد تهران دوا شده بـا تو جنتی با صفا شده بـا تو حاجت ما روا شده بـا تو شهرری کربلا شده بـا تو نام تو می دهد به ما مستی تو حسین(ع) دیار ما هستی جانم آقا فدای نام شما "جامعه" قبله ی کلام شما عقل مانده است در مقام شما حضرت هادی(ع) آن امام شما - - گفته: "انتَ ولـیُّنـا حَـقّـا" چون که بودی بـرای او سقّا نـوه ی حضرت کـریـم شدی در جوار رضـا(ع)مقیم شدی چون به حق راه مستقیم شدی عـبـد بودی ولی عظیم شدی شاهی و ما گدای این خوانیم با عنایات تو مسلمانیم دوری از هر که جز شما زیباست رحمت این حرم چو کرب و بلاست حرمت مامن حسینی هاست شب جمعه چه روضه ای برپاست با نوای پر از غم زهرا(س) میشود گونه هایمان دریا ملک ری سال‌ها پر از غم بود در دلش لحظه لحظه ماتم بود چهره‌ی او همیشه درهم بود گندمش روضه‌ی مجسم بود بـا عنـایـات حضرت هـادی(ع) تو بـه این خاک آبـرو دادی بین حجره غریب افتادی با لبی پر شکیب افتادی یاد شیب الخضیب افتادی گفتی: "اَمّن یُجیب ..."، افتادی بر زمین جسم تو رها نشده سرت از پیکرت جدا نشده @shia_poem
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود در پیشگاه حكم تو ذرات، در سجود اى میر عسكرى لقب، اى فاطمى نسب آن را كه نیست مهر تو از زندگى چه سود؟ علمت محیط، بر همه ذرات كائنات فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود تاریخ تابناك حیاتت، گر اندك است بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو زنگار كفر از دل نصرانیان زدود این افتخار گشته نصیبت كه از شرف در خانه تو مصلح كل دیده برگشود اى قبله مراد كه در بركة السّباع شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود قربان دیده‌اى كه به بزم تو فاش دید جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود قرآن ناطقى تو و قرآن پاك را الحق مفسّرى، ز تو شایسته‌تر نبود دشمن بدین كلام ستاید تو را كه نیست در روزگار، چون تو به فضل و كمال و جود شادى به نزد مردم غمدیده نارواست جان‌ها فداى لعل لبت كاین سخن سرود مدح شما، ز عهده مردم برون بود اى خاندان پاك، كه یزدانتان ستود از نعمت ولاى شما خاندان وحى منّت نهاد بر همگان، خالق ودود اى پور هادى، اى حسن العسكرى ز لطف بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود @shia_poem2
الا که موسم شادی و همدلی آمد زمان ناد علیاً سینجلی آمد زمین سامره را سینه منجلی آمد دهم ولی خداوند را ولی آمد که دومین حسن از چهارمین علی آمد بر آن علی، به گل روی این حسن صلوات ولى ذات خدا، شاه انس و جان است این جهان جان نه، که جان همه جهان است این چراغ اهل زمین ماه آسمان است این به جسم شرع و تن اهل دین روان است این امام ما پدر صاحب الزمان است این بر آن امام و بر این صاحب زمن صلوات چراغ دیده رخ دلربای این پسر است تمام عالم خلقت برای این پسر است چو ذات حق به دل خلق جای این پسر است دل شکسته دلان آشنای این پسر است سخن اگر به مدیح و ثنای این پسر است به صفحه و قلم و منطق و سخن صلوات وزیده بوی گل مهر او ز هر چمنی نیافریده خداوند همچو او حسنی خوشا زبان و خوشا منطق و لب دهنی که در ثنای وجودش برآورد سخنی به یاد رویش هر جا که هست انجمنی سزد فرشته فرستد بر انجمن صلوات سلام خلق و درود خدا به جان و تنش فدای لیلهء میلاد و صبح آمدنش جمال آینهء ذات حیّ ذوالمننش به باغ وحی دمد بوی گل ز پیرهنش وجود مهدی موعود سرو نسترنش به باغبان و بر این سرو نسترن صلوات ز پرده چهره چو بی‌پرده همچو ماه نمود دل امام دهم را به یک کرشمه ربود شهادتین ز لبهای جانفزاش سرود به فاطمه به علی بر ائمه گفت درود سپس به خواندن قرآن دهان چو غنچه گشود به آیه آیهء قرآن، بر آن دهن صلوات خدا ستوده به قرآن خود عیان او را رسول خوانده امام جهانیان او را ستوده حجّت حق صاحب الزّمان او را پدر گرفته در آغوش خود چو جان او را نهاده بوسه به حسن و لب و دهان او را بر آن لبی که ورا گشته بوسه زن صلوات الا که حجّت ذات خدای دادگری ز سروران جهان تا جهان به پاست، سری سران خلق سراسر ستاره، تو قمری به فاطمه پسری و به مهدیش پدری ز وصف خوبتران زمانه خوبتری به حضرت تو ز دادار ذوالمنن صلوات سلام باد به جان و درود بر بدنت روان عیسی مریم ز فیض پیرهنت هزار موسی عمران به طور، هم سخنت نشان بوسه داوود بر لب و دهنت گرفته یوسف صدیق جان ز فیض تنت تو را ز جمله نبیّین به جان و تن صلوات ز آب جوی تو خضر وجود رخ شوید به شوق کوی تو پیر طریق ره پوید زمان به گردش خود گردد و تو را جوید بهشت، لالهء خود از دم تو می‌بوید ز زلف پر شکنت عطر تازه می‌روید به عطر تازهء آن زلف پرشکن صلوات خوشا دلی که بود باغ جنّت غم تو خوشا گلی که گرفته است فیض از دم تو دل هزار سلیمان اسیر خاتم تو سلام بر تو و بر مهدی مکرّم تو ثنای تو است نه تنها به نظم «میثم» تو تو را ز پیر و جوان و ز مرد و زن صلوات گلچینی از یک مسمط @shia_poem
کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم تشنگان چشمه توحید را آب زلالم بنده‌ام اما چو حی بی‌مثالم، بی‌مثالم فیض‌بخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم من علی بن جواد بن رضا را نور عینم پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکل‌گشایم من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم من به شهر سامره خود کعبه اهل یقینم پر زند همچون کبوتر در حرم روح‌الامینم حاجت کونین می‌بارد چو باران زآستینم حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم همچو قرآن بود روی سین? بابا مقامم خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه‌‌ رایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم جلو? معلوم و نامعلوم را دیدند در من سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را خشت خشت قبر ویران‌گشته‌ام گوید ثنایم من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد و آن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد ای خوشا آن‌کس که گوید مدح، چون میثم برایم من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم @shia_poem
کسی که عاشق لیلا شده خبر دارد. مسیر عشق هزار و یکی خطر دارد. کسی که بر سفر عشق می شود راهی. گرفته جان به کف مردی و جگر دارد. کسی که پای در این ره نهاده می داند. که امتحان و بلاها به هر گذر دارد. به هر قدم دل عاشق اسیر یک طعم است. به شوق وصل دلش شوری از شکر دارد. در این مسیر پس از پنج شنبه هر عاشق. امید وصل شب جمعه از سحر دارد. به شوق جمعه به هر پنج شنبه مهمان است. دلم به خانه ی یاری که قبله ی جان است. خدا به عشق تو خندید بار یازدهم. که رزق باغ زمین شد بهار یازدهم. خدا دوباره نشان داد جلوه ای از خود. به قدر فهم بشر در قرار یازدهم. قرار داد شما را برای اهل جنون. برای اهل ولایت نگار یازدهم. حدیث عشق که از سر گرفته شد با تو. نصیب ما شده در روزگار یازدهم. شدی امیری و نعم الامیر هر شیعه. پر از شکوه علی، شهریار یازدهم. در امتداد غدیری امام اهل یقین. مدار کل فلک، سر پناه اهل زمین. دلم گرفته به خدمت سپاه معنا را. ردیف کرده همه واژه های زیبا را. که لحظه ای بتواند به لطف شعر و غزل. کشد به قالب تصویر روی لیلا را. به شاخسار لبت موج هر تبسم تو. به دلبری زده بر هم سکون دنیا را. اسیر هر گره زلف تو هزاران دل. گرفته جذبه ی چشمت تمام دلها را. گرفته آینه را حسن احسن الحسنت. که خیره کرده به خود دیده ی تماشا را. غزل ز عهدهی وصف تو به در نمی آید. که وصف تو به جز از وحی بر نمی آید. ستاره ی سحری، ماه دلبری هستی. عزیز هادی و خورشید سروری هستی. عجیب نیست قیامت به پیش اهل نظر. چو جلوه کردی و هر جلوه محشری هستی. فرشته، جن و بشر، نه تمام هستی شد. اسیر عسکر چشمت که عسکری هستی. تو در وقار و شکوه و جلالت و هیبت. تمام قد به علی رفته، حیدری هستی. همین که نام قشنگت حسن شده یعنی. کریم هستی و البته مادری هستی. کریم هستی و امید این گداهایی. تو دومین حسن نسل پاک زهرایی. به عشق تو شده شیدا و مبتلا کعبه. که از وجود شما دارد این بقا کعبه. هنوز هم به دل کعبه حسرتت مانده. که حج نرفتی و حاجی نشد تو را کعبه. نماز روح و دلم سمت بارگاه شماست. که می کند همه دم سجده بر شما کعبه. تو استجابت دستان خالی ام هستی. که گشته کوی شما بر دل گدا کعبه. گزاف و کفر نمی گویم این دلیل من است. حق آفریده به دنبال کربلا کعبه. تو شاهزاده ی مولای کعبه ای آقا. تو منتهای تمنای کعبه ای آقا. به ذره پروری از عالمی کریمانه. همیشه داشته ای التفات شاهانه. تو نور ذات خدایی به دورتان خورشید. همیشه گرم طواف است مثل پروانه. تلاش دشمنت این بود ابترت خواند. به راز نام شما نیست شیعه بیگانه. تو عسکری و ابالمهدی و عدوی تو شد. به حکم سوره ی کوثر عقیم و بی دانه. تو آمدی پدر صاحب الزمان بشوی. که رنگ ناب حقیقت بگیرد افسانه. چه می شود که به دل نور معرفت بدهی. پیاله ای می انگور معرفت بدهی. شنیده ای تو همیشه غم صدایم را. قبول کرده ای از من کم دعایم را. خدا نوشته شروع مرا به نام شما. اسیر خود بنویسید انتهایم را. نشسته ام به سر خوان لطف و مرهمتت. تمام عمر همه پنج شنبه هایم را. به دست های کریمت دخیل شش گوشه. سپرده ام دل با غصه آشنایم را. برای من بنویس ای کریم و امضا کن. برات کرببلا و اذن سامرایم را. بیا برای همیشه فقط همین یکبار. بیا و دست مرا دست مهدی ات بسپار. @shia_poem
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیایی اش ماه را شرمنده ی خود می کند زیبایی اش می چکد نهج البلاغه ازلب پایینی اش می چکد آیات قرآن از لب بالایی اش لحظه لحظه خیر او حتما به مردم می رسد آن کسی که«جامعه» بوده دم لالایی اش جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست نسبت فرزندی اش با نسبت بابایی اش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یازده در ذکر بالا می رود کارایی اش نوکر اربابم و یک بخش از آقایی ام ریشه دارد بی برو برگرد در آقایی اش طعم توحید و امامت را به هم آمیخته نیمه ی مکّی او با نیم سامرّایی اش هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها روبراهت می کند یک استکان از چایی اش ازحرم برگشته می داند که وقت بازگشت چایی دوم دوچندان می شود گیرایی اش چون که تنها می روی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت می کشد تنهایی از تنهایی اش @shia_poem
آمدی احترام آوردی عزتی مستدام آوردی از لبت می به جام آوردی عسلی روی کام آوردی چقدر هم غلام آوردی قبله عشق ای عزیز و نگار نفس تو پر از شمیم بهار هر دل بیقرار را تو قرار مکتب علم را تویی سردار کعبه حاجت همه زوار در نگاهت نسیم پیدا بود اقتدار کلیم پیدا بود دست لطفی عظیم پیدا بود عزت نوکریم پیدا بود همه زندگیم پیدا بود مجتبی زاده ای عزیز دلم ساقی و باده ای عزیز دلم سیدی ساده ای عزیز دلم مقصد جاده ای عزیز دلم شاهِ دلداده ای عزیز دلم از کرم تا خدا مرا برسان ابتدایم به انتها برسان مبتلای غمم دوا برسان به دلم گوهر جلا برسان جمعه شب هم به کربلا برسان @shia_poem
وای بر حال اسیری که گرفتار تو نیست نخرد هیچکسش هر که خریدار تو نیست به نگاهی که گرفتند ز یعقوب قسم یوسفی نیست که آشفته به بازار تو نیست قدر خاکستر پروانه نداند هرگز هر که پر سوختة شمع شب تار تو نیست بیشتر می‌شکفم هر چه بسوزانندم لاله باغ دلم جز تو و جز نار تو نیست استلام حجر آن روز که کردم گفتم قبله‌ام جز حجرالاسود دیوار تو نیست رحمی ای دوست بحال دل بیماری آر که دوائیش بجز دیدة بیمار تو نیست هر که کارش به تو افتاد بدنیاش چه کار این قفس لایق این مرغ گرفتار تو نیست «میثم» از دار جهان دل به هوای تو گرفت که سرافرازی او جز به سردار تو نیست @shia_poem
حُسن تو سِرِّ عاشقی را برملا کرد بر طرّه ی زلف کمندت اقتدا کرد شکر آن خدا را که ز لطف بی مثالش روز ازل با تو دلم را آشنا کرد دلدادگی دلداده ات شد، شوق پر زد عشق آمد و بر تو سلامی دلربا کرد جانم فدای پیر میخانه که سرمست ما را به عشق روی ماهت مبتلا کرد من بنده ای سرگشته بودم که نگاهت دل را اسیر بارگاه کرد دیدارِ سُرِّ مَن رَأی رشک بهشت است باران ز شوق دیدنت اشک بهشت است زیبا گل که رشک نسترن شد جلوه نمود و رونق دشت و دمن شد روی زمین تا آسمان بی کرانه در هر کران دائم ز حُسن او سخن شد در خانه ی قلب همه جانانه جا کرد هر جا که مِهرش بود بر دل ها وطن کرد ذکر حدیثش قدسیان را مست می کرد در حلقه ی خاتم عقیقی از یمن شد وقتی که دنیا آمد و بُرد از همه دل نام دل آرا و خدایی اش حَسَن شد حُسن حَسن ، مهر حسین و مرتضی داشت او یک تنه حُسن تمام انبیا داشت او آمد و آغاز عشق و دلبری شد گویا دوباره موسم پیغمبری شد تاب تماشایش ندارد دیده ی شب بر او هجوم از خصم با ناباوری شد در لشکری ، محبوب را محصور کردند غافل از آن که نام خوبش عسکری شد با رمز یا زهرا دل از دل دادگان بُرد آغاز دلداریِ یار حیدری شد در سامرایش سائلان صف ها کشیدند درگاه او درگاه حاتم پروری شد ما هم گدایان ره دلدار هستیم در انتظار وصل روی یار هستیم هر کس که شوق سامرا دارد بیاید هر که به دل عشق خدا دارد بیاید هر کس به قلبش شوق دیدار زیارت از بارگاه سامرا دارد بیاید مهر امام عسکری در سینه ی ماست هر کس که قلبی با صفا دارد بیاید شوق مدینه تا ابد داریم در سر هر که دلی درد آشنا دارد بیاید این بانگ زیبای خدا از آسمان هاست هر کس هوای کربلا دارد بیاید ختم کلام عاشقان ذکر حسین است عشق خدای آسمان ذکر حسین است @shia_poem
بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند از من تمام روزگارم را گرفتند از این جدایی جان من بر لب رسیده هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند انگار قسمت نیست وصل ما دوباره در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند اما خیالت تخت هر جایی رسیدم خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند حالم بد است اما خدا را شکر در قم با مهربانی حال زارم را گرفتند با احترام و عزت و شوکت کمی از این بار غم هایی که دارم را گرفتند حتی زمان پر زدن از این قبیله مردم همه دور مزارم را گرفتند در شام اما خواهری مضطر چنین گفت: یارب ببین دار و ندارم را گرفتند بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند نیمی ز معجر سوخت...نیمی را کشیدند اصلا تمام اعتبارم را گرفتند در گوش من مانده صدای ذوالجناحش میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند یک "یادگاری" بود... اما در خرابه "بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند @shia_poem
خواهر شدن یعنی،بلا بر جان خریدن از کودکی نازِ برادر را کشیدن خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن خواهر شدن یعنی مدینه تا کنارت با پای دل صحرا به صحرا را دویدن خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن قطره به قطره پایِ دیدارت چکیدن خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن درکمتر از یک سال دور از تو خمیدن مشتاق دیدارم رضا جانم کجایی ای کاش وقت احتضار من بیایی  قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله زخمی نشد بال و پرم الحمدلله قم احترامم حفظ کرده تا که دیده من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله باضربة سیلی میانِ کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در ودیوار با داغیِ مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ماخاطراتی تلخ از بازار داریم باز است هرسو معبرم الحمدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله در کوچة تنگ یهودی ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمدلله بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا دارم تمام ِ زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبُردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تنِ من محترم الحمدلله غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه مویم نپیچیده به هم الحمدلله تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد همراهِ سر از داغِ  دختر گریه میکرد @shia_poem
السلام ای زینب موسی بن جعفر، فاطمه حضرت معصومه ی آل پیمبر، فاطمه مظهر الله اکبر، ای سراسر فاطمه می زنم از دل صدا با حال مضطر فاطمه تا که هر دفعه دلم از دست این و آن شکست بر لبم بانگ اغیثینی اغیثینی نشست بی پناه افتاده ام امشب نجاتم می دهی؟! پای من لغزیده از غفلت ثباتم می دهی؟! تشنه ی عشقم کمی آب حیاتم می دهی؟! شوق طوف مرقدت دارم، براتم می دهی؟! دل بر احسان شما بستم، مرا هم می خری؟ سائل کوی رضا هستم، مرا هم می خری؟ از فراق باغبان گلبرگ ها پژمرده است بر دل زهرایی ات مُهر جدایی خورده است خاطرت از دوری شمس الشموس آزرده است رنگ و رویت را مصیبت های ساوه برده است خواستی تا منزل جانان روی اما نشد آمدی تا زائر دلبر شوی اما نشد مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند دسته دسته لاله ی پرپر به دورت ریختند با ادب، با ذکر یا حیدر به دورت ریختند کوچه کوچه فضه و قنبر به دورت ریختند خوب شد این جا همه بیدار و شیعه مذهب اند گریه کن های مصیبت های عمه زینب اند خوب شد سنگی در این جا سوی ابرویی نرفت شعله ای از آسمان مابین گیسویی نرفت بهر غارت سینه ریزی و النگویی نرفت روی صحن سینه ای شمرِ سیه رویی نرفت خنجر کندی مداوای دلی محزون نشد آسمان شهر قم شش ماه رنگ خون نشد از روی نیزه سری این جا نمی افتد زمین خواهری در بین مرکب ها نمی افتد زمین دختری در زیر دست و پا نمی افتد زمین چادر ذریه ی زهرا نمی افتد زمین من کجا و خواندن ابیات مکشوفه کجا؟! ساکنان قم کجا و لشگر کوفه کجا؟! @shia_poem
قرار بود بیایی کبوترش باشی دوباره آینه‌ای در برابرش باشی نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی میان راه پرستوی پرپرش باشی «مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه»‌هاست نخواست گم شده‌ای مثل مادرش باشی خدا تو را به دل تشنۀ‌ زمین بخشید که قاب روشنی از نور کوثرش باشی به «قم» رسیدی و گم کرد دست و پایش را چو دید آمده‌ای سایۀ سرش باشی اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد و تا همیشه تو یاس معطرش باشی کرامتت، همه را یاد او می‌اندازد به تو چقدر می‌آید که خواهرش باشی خدا نخواست تو هم با «جوادِ» او در طوس گواه رنج نفس‌های آخرش باشی نخواست باز امامی کنار خواهر خود ... نخواست «زینبِ» یک شام دیگرش باشی @shia_poem
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم سالها منتظر روی برادر بودم بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟ من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟ روی قبرم بنویسید جدایی سخت است اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت است یوسفم رفته واز آمدنش بی خبرم سالها میشود واز پیرهنش بی خبرم روی قبرم بنویسید ندیده رفتم با تن خسته وبا قد خمیده رفتم بنویسید همه دور ربرم ریخته اند چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند چقدر مردم این شهر ولایی خوبند که سرم را نشکستند خدایی خوبند بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت ...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟ من کجا بام کجا کوچه وبازار کجا؟ بنویسید که عشاق همه مال هم اند هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید.. روی قبرش بنویسید برادر بوده سالها منتظر دیدن خواهر بوده روی قبرش بنویسید که عطشان نشده بدنش پیش نگاه همه عریان نشده بنویسید کفن بود،خدایا شکرت هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت یار هم آنقدری داشت که غارت نشود در کنارش پسری داشت که غارت نشود اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟ اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟ ... بنویسید سری بر سر نی جا میکرد خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد @shia_poem
دل شده راهی دوباره سوی قم بر مشام جان رسیده بوی قم پر زدم تا کعبه دلجوی قم سائلم من سائل بانوی قم فاطمه اینجا پناهم داده است حضرت معصومه راهم داده است این حرم بوی خراسان می دهد بوی الطاف فراوان می دهد بهترین ها را به مهمان می دهد مردگان را خادمش جان می دهد تا ابد قم خانه امید ماست کاظمین و مشهد و کرببلاست چون نگینی در جهان پیداست قم مرکز فقه و اصول ماست قم شعبه ای از عالم بالاست قم یار ما در شادی و غم هاست قم جای جای قم معطر گشته است مرجع تقلید پرور گشته است واشده از قم دری سوی جنان گشته قم سنگ صبور عاشقان دارد این شهر ملائک پاسبان از مزار مخفی زهرا نشان حضرت معصومه از روز الست فاطمه در فاطمه در فاطمه است اوست که اعجاز عیسی می کند درد را نامش مداوا می کند مثل بابایش گره وا می کند دخت موسی کار موسی می کند در قیامت هم قیامت می کند خوب و بدها را شفاعت می کند بود آن نور دو چشمان رضا سخت دلتنگ و پریشان رضا روز و شب دلواپس جان رضا پیر شد از داغ هجران رضا از مدینه تا به قم بی تاب بود چشم او از غصه ها پر آب بود گرچه بار غم روی شانه کشید پای دوری رضا قدش خمید جز ادب چیزی از این مردم ندید پیش دنیا شهر قم شد رو سفید خیره بر قم بود چشم آسمان احترامش کرد هر پیر و جوان حرف مهمان است و حرف احترام آی مردم ! هست ناموس امام واجب التعظیم چون بیت الحرام داد قم مهمان نوازی یاد شام قبر خانم بین ویرانه نبود دفن و تشییعش غریبانه نبود بین ویرانه رقیه پیر شد با لگد ، با تازیانه سیر شد خسته از زخم غل و زنجیر شد غیر زینب از همه دلگیر شد زنده کرد او داغ هجده ساله را کشت غسل او زن غساله را @shia_poem
گرچه از دوریِ برادر خود ذره ذره مریض تر می شد عوضش میهمان مردم قم لحظه لحظه عزیزتر می شد تا بیایی تبرکی ببرند همه درهای خانه ها وا بود در میان اهالی این شهر سر مهمانی تو دعوا بود خوب شد پرده های محمل تو هر کجا رفته ای حجابت شد خوب شد با محارمت بودی زانویی خم شد و رکابت شد آب پاشیده اند و خاک مسیر ذره ای روی چادرت ننشست رد نشد ناقه ی تو از بازار محمل چوبی ات سرت نشکست کوچه ها ازدحام داشت اما سرِ این شهر رو به پایین است می روی کوچه کوچه می گویی ضربِ شامی عجب سنگین است می رسی و حواس مردم هست آب در دلت تکان نخورد از کنارِ خرابه رد نشوی یا نگاهت به خیزران نخورد دختری بود با شما یا نه؟ که اگر بود غصه ای کم داشت جای زنجیر و خار و نامحرم گرد خود چند چشم محرم داشت معجرت احترام خود دارد چه خیالی اگر برادر نیست روی سرهایشان طبق آمد ولی اینبار روی آن سر نیست آه بیماری و همه بیمار شهر قم شد مریضِ روضه ی تو حرف دختر شد و دلت لرزید شده وقت گریز روضه ی تو عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار کمکم کن رباب جای زمین سر او را به دامنت بگذار آمد از بین بازوان سر را تا که بردارد عمه اش ای داد یک طرف دخترک سرش خم شد یک طرف سر به روی خاک افتاد @shia_poem
اى ازلیت به تربت تو مخمّر وى ابدیّت به طلعت تو مقرّر آیت رحمت زجلوه تو هویدا رایت قدرت درآستین تو مضمر جودت هم بسترا،به فیض مقدس لطفت هم بالشا،به صدرمصدّر پرده کشد گر که عصمت توبه اجسام عالم اجسام گردد،عالم دیگر جلوه تو ایزدى رامجلى عصمت توسر مختفى را مظهر گویم واجب ترا،نه آنت رتبت خوانم ممکن ترا،ممکن برتر ممکن اندر لباس واجب پیدا واجبى اندر رداى امکان مظهر ممکن امّاچه ممکن ،علّت امکان واجب،امّاشعاع خالق اکبر ممکن امّایگانه واسطه فیض فیض به مهتررسدوزآن پس کهتر ممکن امّانمودهستى ازوى ممکن امّازممکنات فزون تر وین نه عجب زآنکه نوراوست ززهرا نوروى ازحیدراست واوزپیمبر نورخدادرسول اکرم پیدا کردتجلّى زوى به حیدرصفدر وز وى تابان شده به حضرت زهرا اینک ظاهرز دخت موسى جعفر این است آن نورکزمشیّت کن ،کرد عالم،آن کاودرعالم است منّور این است آن نورکزتجلّى قدرت دادبه دوشیزگان هستى زیور شیطان عالم شدى اگرکه بدین نور ناگفتى،آدم زخاک هست ومن آذر آبروى ممکنات جمله ازاین نور گرنبدى ،باطل آمدندسراسر جلوه این خودعرض نمودعرض را ظلّش بخشود،جوهرّیت جوهر عیسى مریم به پیشگاهش دربان موسى عمران به باگاهش چاکر این یک چون دیده بان فراشده بردار وین یک چون قاپقان معطّى بردر یاکه دوطفلنددرحریم جلالش ازپى تکمیل نفس آمده مضطر این یک انجیل رانمایدازحفظ وآن یک تورات رابخواندازبر گرکه نگفتى امام هستم برخلق موسى جعفر،ولىّ حضرت داور فاش بگفتم که این رسول خداى است معجزه اش مى بودهمانادختر دخترجزفاطمه نیابداین سان صلب پدرراوهم مشیمه مادر دخترچون این دوازمشیمه قدرت نامدونایددگرهماره مقدّر آن یک امواج علم راشده مبدا وین یک افواج حلم راشده مصدر این یک ازخطابش مجلى وین یک معدوم ازعقابش مستر این یک برفرق انبیاشده تارک وین یک اندرسراولیارامغفر این یک درعالم جلالت کعبه وین یک درملک کبریائى مشعر لم یلدبسته لب وگرنه بگفتم دخت خداینداین دونورمطهّر این یک کون ومکانش بسنه به مقنع وین یک ملک جهانش بسته به معجر چادرآن یک حجاب عصمت ایزد معجراین یک نقاب عفّت داور آن یک برملک لایزالى تارک این یک برعرش کبریائى افسر تابشى ازلطف آن بهشت مخلّد سایه اى ازقهر این جحیم مقعّر قطره اى ازجودآن بحارسماوى رشحه اى ازفیض این ذخایراغبر آن یک خاک مدینه کرده مزیّن صفحه قم رانموده این یک انور خاک قم این کرده ازشرافت جنّت آب مدینه نموده آن یک کوثر عرصه قم غیرت بهشت برین است بلکه بهشتش یساولى است برابر زیبداگرخاک قم به عرش کندفخر شایدگرلوح رابیایدهمسر خاکى عجب خاک ،آبروى خلایق ملجأبرمسلم وپناه به کافر گرکه شنیدندى این قصیده«هندى» شاعرشیراز و آن ادیب سخنور آن یک طوطى صفت همى نسرودى اى به جلالت زآفرینش برتر وین یک قمرى نمط هماره نگفتى اى که جهان ازرخ توگشته منوّر @shia_poem
جود و کرامت از کرمش جاودان شده هر چه دخیل هست به سویش روان شده جبریل هم اگر برسد در حریم او حس میکند که وارد صحن جنان شده او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است در پشت آن جمال، جلالی نهان شده از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است دنیا چرا به "فاطمه " نا مهربان شده خواهر حریف هجر برادر نمیشود بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده با احترام آمد و با احترام رفت هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده دور و برش فرشته نگهبان معجرش پس ما فدای زینب بی پاسبان شده گاهی میان محمل نامحرمان شهر گاهی میان محمل بی سایبان شده شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد شکر خدا برادر تو خیزران نخورد @shia_poem2
آیه‌ی انتظار معصومه عزت پایدار معصومه مایه‌ی افتخار معصومه همه جا سفره‌دار معصومه دختر و خواهر امامت بود خانه‌اش معدن کرامت بود چه قَدَر حامیِ ولایت بود از پدر یادگار معصومه دستهای گره‌گشایی داشت تا سحر ذکر ربنایی داشت سجده می‌کرد و های‌هایی داشت عبد شب زنده‌دار معصومه روضه می‌خواند با خودش هرشب اینچنین بود روضه‌اش بر لب السلام علیک یا زینب عاشق بی‌قرار معصومه نیمه شب ناقه را سوار شد و مثل زینب چه باوقار شد و به بلا هم کمی دچار شد و غربت بی‌شمار معصومه در دلش عکس ماه افتاده از مدینه به راه افتاده در پیِ سر پناه افتاده دل برید از دیار معصومه بین راه از دلش هوار کشید ناله از دل بی‌اختیار کشید آه، از هجر روی یار کشید بارها زد هوار معصومه غربتش داشت بیشتر می‌شد لشکر کفر حمله‌ور می‌شد و به زینب شبیه‌تر می‌شد زینب روزگار معصومه لشکرش روی خاک افتادند با تن چاک چاک افتادند بی‌نشان و پلاک افتادند شد به غم‌ها دچار معصومه چشم‌هایش هماره دریا شد شاهد جسم ارباً اربا شد کربلایی دوباره بر پا شد اشک بی‌اختیار معصومه حاجتش دیدن امامش بود یارضا یارضا کلامش بود خنده این روزها حرامش بود خواهر غمگسار معصومه حیف حاجت روا نشد خانم دردهایش دوا نشد خانم از روی خاک پا نشد خانم به رضا جان‌نثار معصومه بین بستر دلش قرار نداشت غیر اوضاع سوگوار نداشت غیر یک نامه یادگار نداشت هست ابر بهار معصومه حال که من نیامدم، تو بیا نصفی از راه آمدم، تو بیا من زمین‌گیرتر شدم، تو بیا قلب او گشته زار معصومه گرچه در غربتی رضاجانم! من هم از راه دور گریانم! پس به فکر غریب عطشانم روضه‌ی آشکار معصومه بدنت زیر و رو نشد هرگز با سنان روبرو نشد هرگز نیزه سهم گلو نشد هرگز هست در احتضار معصومه @shia_poem
دلم برای خودم تنگ میشود با تو چقدر فاصله افتاده بین من تا تو کویر خشک پر از خار و خاک من بانو بزرگ و پاک و مطهر شبیه دریا تو همیشه وقت گرفتاری ام امیدی هست پناه من وسط مشکلات تنها تو هوای شهر تو مثل نجف گنه سوز است نجات بخش من از هرچه رنگ دنیا تو عقیلة العرب شاه طوس معصومه یگانه دختر ناز جناب موسی تو چقدر با نفست مرده زنده شد بانو امید هر چه دل مرده بعد عیسی تو گوئیا شان نزولش می شود ایران ما هرچه بر "موسی بن جعفر"سوره نازل می شود پای او "شاه چراغ "ودستها "عبدالعظیم" چشم ایران چون که مشهدگشت-قم=دل می شود خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب وبلاست حضرت معصومه زینب را معادل می شود رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب شاه باترفیع در صحن تو سائل می شود درحریمت شعر گفتن کار خودرا می کند "شاطر عباس قمی" هم گاه "دعبل "می شود هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود حرمت مثل نگینی ست در انگشتر شهر که در اطراف خودش فاضل و بهجت دارد هزار مرتبه شکر خدا، به بسم الله کنار واژه رحمان، رحیمه ای داریم شبیه آیه ی «إحسانک القدیم» خدا نعیم جاری و لطف قدیمه ای داریم به خاندان علی بعد زینب کبری عقیلة العربیّ و علیمه ای داریم @shia_poem
چه حیف شد، نشد آخر به دلبرش برسد دوباره باز به وصل برادرش برسد به سرنوشت نوشتند از ازل ،در قم.... شکوه تربت زهرا به دخترش برسد علاقه ای که پیمبر به دختر خود داشت نوشته‌اند به موسی‌ابن‌جعفرش برسد کنار محملش آهسته‌تر قدم بزنید مباد گرد و غباری به معجرش برسد ندید دیده نامحرمی عبایش را خدا کند که به گوش برادرش برسد ز پا فتاد و نیفتاد یا رضا زلبش امید داشت که ساعات آخرش برسد تنش کفن شد و اما برادرش نرسید برای دفن تنش کاش بر سرش برسد شبیه عمه خود ماند بین نامحرم رضا کجاست به فریاد خواهرش برسد ز ره رسید برادر،نخواست دست کسی پس از وفات به جسم مطهرش برسد همیشه روضه معصومه ستم‌دیده به عمه‌جان گرفتار و مضطرش برسد ....... به وقت ناقه‌سواری ز‌شش برادر او یکی نبود به فریاد خواهرش برسد نه قاسمی نه علی اکبری نه عباسی نه یک پسر که به یاری مادرش برسد نگه به پیکر صد‌پاره حسینش کرد سری نداشت که آن سایه سرش برسد فتاد لرزه به پایش چو دید نزدیک است که شمر داد زنان در برابرش برسد نگاهی از روی حسرت به سمت علقمه کرد امید داشت علمدار لشکرش برسد صدا زد ای کس و کارم بلند‌شو عباس گره فتاده به کارم بلند‌شو عباس میان این همه دشمن غریب افتادم کفیل زینب حورا برس به فریادم @shia_poem
اى دختر و خواهر ولایت آیینه ی مادر ولایت بر ارض و سما ملیکه در قم آرام دل امام هفتم معصومه به کُنیه و به عصمت افتاده به خاک پایت عفت در کوى تو زنده ، جان مرده بر خاک تو عرش سجده برده در قصر تو جبرئیل حاجب زُوّار تو را بهشت واجب گفتند و شنیده اند ز آغاز کز قم به جنان درى شود باز حاجت نبُوَد مرا برآن در قم باشدم از بهشت بهتر قم قبله ی خازن بهشت است این جا سخن از بهشت ، زشت است قم شهر مقدس قیام است قم خانه یازده امام است قم تربت پاک پیکر توست اینجا حرم مُطهَّر توست گر فاطمه(س) دفن شد شبانه نَبوَد ز حریم او نشانه  کى گفته نهان زماست آن قبر من یافته ام کجاست آن قبر آن قبر که در مدینه شد گم پیدا شده در مدینه ی قم ... مریم به بَرَت اگر نشیند این منظره را ، مسیح بیند سازد به سلام سَرو قد خم اول به تو ، بعد از آن به مریم ... روزى که به قم قدم نهادى قم را شَرَفِ مدینه دادى آن روز قرار از مَلک رفت ذکر صلوات بر فلک رفت تابید چو موکبت ز صحرا شهر از تو شنید بوى زهرا(س) درخاک رهت ز عجز و ناله مى ریخت سرشک ، همچو لاله با گریه ی شوق و شاخه ی گل بُردند به ناقه ات توسل دل بود که بود ، محفل تو غم گشت به دور محمل تو آن پیر که سید زمان بود رویش همه را چراغ جان بود گردید به گردِ کاروانت شد پاى برهنه ساربانت بردند تُرا به گریه هودَج تا خانه موسى اِبن خِزرَج ازشوق تو اى بتول دوم قم داد ندا به مردم  قم کاى مردم قم به پاى خیزید از هر در و بام گل بریزید آذین به بهشت قم ببندید ناموس خدا مرا پسندید قم شام نبود تا که در آن دشنام دهد کسى به مهمان قم شام نبود ، تا که از سنگ گردد رخ میهمان ز خون رنگ قم کوفه نبود تا که خواهر بیند سر نى ، سر برادر ... حاشا که قم این جفا پذیرد مهمان به خرابه جاى گیرد ... بستند به گرد میهمان صف قم با صلوات و - شام با کف ... قم مهمان را عزیز خوانند کى دخت و را کنیز خوانند؟ ... «میثم» همه عمر آن چه را گفت در مدح و مصیبت شما گفت @shia_poem