eitaa logo
شعر شیعه
6.9هزار دنبال‌کننده
445 عکس
170 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ هرصبح بہ رسم نوڪرے از ما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام ما هرچہ خوب و بد، بہ درِخانہ‌ے توییم از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام 🌹🍃🌹🍃 @shia_poem
تصوّر می کنم در ذهنِ خود ایوان زرّین را برای درد ها پیدا نمودم راه تسکین را پرستیدند آتش را اگر آبا و اجدادم خدا را شکر از چشمان تو آموختم دین را اگر فرهاد قبل از کوه، اوصاف تو را می خواند رها می کرد از اول غرورِ تلخِ شیرین را دمی پیش فقیرانی و گاهی بر فراز عرش طراز عشق تو تعیین کُند بالا و پایین را رکوعت حلقه ی انفاق را در گوش عالم کرد کدامین شاه اینگونه کرامت کرده مسکین را؟؟ عصا را اژدها کردی شما… امّا نمی دانم چرا؟! موسی گرفته در میان خلق تحسین را مرا با جنتِ آب و درخت و حور، کاری نیست نمی خواهم بدون تو دمی این دام رنگین را برای زاهدان بی علی قرآن چنین فرمود: فقط پر کرده از مصحف الاغی بار خورجین را «علیٌ حُبه جُنه قسیم نّار والجنه» برایت می سرایم باز هم این بیتِ تضمین را شکوه رد شمست را درِ خیبر تداعی کرد شنیدم در پس پرده تو داری بر تر از این را وقارت داده درسی قنبرت را که یقین دارم کُند تدریس بر هارون مَکی نیز تمکین را محبت بر تو کار هر کس و ناکس نمی باشد نهادی بی هوا بر دوش ما این بار سنگین را # @shia_poem
می دهم بر تو سلام ای حضرت بالا نشین السلام ای شمس عالم حضرت حبل المتین کار ما دست شما افتاده از اقبال خوش کار ما آسان نما ای جان جانان آفرین ای امام انبیا ای آبروی اولیا آیت الله العلی ای حضرت عین الیقین حضرت مشکل گشا ای تو به هر دردی دوا ای تفرج گاه تو معراج ختم المرسلین حضرت سر سلسله ای پادشاه قافله ای خداوند کرم ای قبله ی اهل زمین وحی بر افلاک شد از جانب پروردگار لافتی الاعلی لا سیف الا ذوالفقار در مدار چشم هایت ماه کامل می شود هرکه شد دیوانه ی عشق تو عاقل می شود حضرت جبریل در عرش معلای خدا می برد نام تو را تا کار مشکل می شود فاتح بدر و حنین ای قبله گاه عالمین کعبه هم کم کم به سمتت نیز مایل می شود وعده دادی وقت مرگم تو قدم رنجه کنی خاک قبر از اشک های شوق من گل می شود ما برای دیدنت خود را مهیا می کنیم عاقبت هرکس به دیدار تو نایل می شود عقل ما زایل شده خوردیم بر پست جنون زنده ایم با وعده ی انا الیه راجعون ای تمنای نگاهم بسته بر دستان تو جان به لب آمد ز دوری تو و‌ایوان تو وه چه شیرین است این بیت مطنطن یا علی جان حیدر جان زهرا،جان زهرا جان تو روز محشر جبرئیل با خلق می گوید به تو یا امیرالمومنین ای جان سنه قربان تو چرخش انگشت تو روزیِ عالم می دهد می خورد کل فلک از سفره و از نان تو ای بنازم ناز شستت را،به هنگام نبرد می شود حتی خداهم مات تو،حیران تو هر دری را باز کردی تا قیامت باز شد یا امیرالمومنین گفتیم و عشق آغاز شد میبرم این اشک هارا زیر ایوان نجف تا که بنویسند من را ابر باران نجف میرسد از عرش بر گوشم ندا وقت ورود سجده کن بر پیشگاه شاه شاهان نجف در روایات آمده کار فلک دست علیست مسند قدرت شده تخت سلیمان نجف روز میلاد تو عالم نیز مهمان خداست میدهد هرچه بخواهد او به مهمان نجف آخرش هم میشوم یک روز من حاجت روا آخرش هم می روم یک روز قربان نجف در بیان مختصر ایمان مطلق با علیست در تمام آسمان ها حک شده حق با علیست @shia_poem
شوري كه زِاَهلبيت در سر باشد سرمايهٔ من به روز محشر باشد بي واهمه در وقت حسابم زيرا لبريز، دلم ز مِهرِ حيدر باشد @shia_poem
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده دارم فراری می شوم از خود به سوی تو در کشتی این ناخدا تنها خدا مانده ناجی تویی راجی منم در دست های من بی ربنا هایم فقط مشتی هوا مانده وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد باید بگیری دست من را که رها مانده پوشانده ای امروز در دنیا عیوبم را اما فَلا تَفْضَحْنیِ روز جزا مانده از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم در کوله ام تنها الهی قَدْ دَنا مانده شعبان به پایان آمد و روی لبان من وای من از فریاد لَمْ تَغْفِر لها مانده خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده لَمْ تَهْدِنی؟ می خواستی رسوا اگر باشم لم تَهْدِنی؟ وقتی دلیل کربلا مانده یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بی حضور تو پس فَاقْبَل عُذری که‌دلیل روضه ها مانده جرم زیادم پیش عفو تو چه ناچیزو تازه عنایات علی موسی الرضا مانده بین جهنم هم تورا فریاد خواهم زد تاثیر اشک شوق در قاموس ما مانده تنها محبت راه ترک معصیت گشته با دوستت دارم جهانی روی پا مانده # @shia_poem
برای جنت و دوزخ نمی کنم اصرار بهشت بی تو عذابی ست تحت الانهار مسیح زنده کند مرده را ،تعجب نیست!! چرا که مدح تو هر خفته را کند بیدار خدا به شکل تو خود را به خلق ظاهر کرد خدایی تو ازین رو نمی شود انکار بیا نشان بده تا خصم زهره آب کند شتاب تیغ خودت را به لحظه ی پیکار چگونه؟ کَنده ای آن درب خیبری را که در استواری خود کم ندارد از دیوار کسی که منکر اعجاز رد شمس تو شد چه ساده رد شده از این مقوله ی دشوار چه سجده ها که نکردم به سمت ایوانت همیشه ذره کند عجز خویش را اظهار کمی غبار نجف را به عاشقان برسان که در هوای تو باشد جنون مان بسیار شراب عشق تو را خوردم و به زاهد ها تقیّه کردم و گفتم نمی کنم تکرار به لطف چشم تو امید دارم ای ساقی اگرچه کرده دلم بر گناه خود اصرار ز شیرِ پاک گرفتم زَر ولایت را به اختیار کشیدی مرا درین اجبار بیا و خرده کلاف مرا بخر اقا که شرمگین نشود عاشقت سر بازار به روی دارِعلی رند گونه باید رفت شبیه اشک پر از شوق میثم تمار تولدِ منِ دیوانه لحظه ی مرگ است فمن یمت یرنی علتی برین گفتار @shia_poem
به سرم اگر گذرد شبی ز کرم دو دست اناری ات دل خود زنم به دو زلف تو گِرِهی به کوری عاریت سگ کوی تو نشدم اگر شده ام چو مرغ شکسته پر که خورد به پیکر من مگر نفس سگان شکاری ات به دلم قسم به دودم قسم به کرامت و به کرم قسم نگذاشت توبه کنم علی ز سبو دو چشم خماری ات سر تاجدارِ گداییِ همه ی خراب شرابها به فدای دامن وصله دار و بلند و گرد و غباری ات چه شود به گفته ی کبریا به امید خوف و غم رجا بنمایی ای گل انّما نظری به خار کناری ات به تجاهلی که کنم بگو تو مگر خدا شده ایی علی که تمام خلق خورند نان ز میان نون نداری ات صنمم شدی شه لافتی که دل از کفت نتوان گرفت و رقیب من شده تیغ تو که مرا نموده فراری ات سر معجزه شده خم علی ز تناقضی که به جنگ توست که دمد به ما چو مسیح جان نفحات ضربه ی کاری ات به رهی شبی سر سنگ را به کفش گرفت و غریب گفت چو حباب بِهْ که بترکد ار نَبُوَد به سر سر یاری ات به جز از علی که ز مقدمش شده کعبه نه! دو جهان شریف به چه نازی ای دل بی نوا ؟ نکند به شعر شعاری ات؟ @shia_poem
قسم به وعدهٔ شیرین مَن یَمُت یَرَنی که ایستاده بمیرم به احترام علی (ع) @shia_poem
اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد لب وا نکردی تا کنی اِقرار می بخشد تاثیرِ استغفار اوجِ باورِ عبد است قبل از گُنه کردن تو را غفّار می بخشد! وقت گناه او پَرده روی ما می اندازد مشغولِ عُصیانیم که ستّار می بخشد! هر قدر هم دوری کنیم او در پیِ ما هست گاهی به خلوت، گاه در اَنظار می بخشد این صبر که دارد خدا، شرمندگی دارد... هر چه گُنه را می کنی تکرار، می بخشد... ظرفِ تَرَک خورده در اینجا بند خواهد خورد رفتی و برگشتی اگر صدبار، می بخشد پیچیدگیِ زندگی تمرینِ رُشدِ ماست اینها مقاماتی ست که دلدار می بخشد مؤمن در امواجِ بلاها دَم نخواهد زد زیرا بلاها نخلِ او را بار می بخشد در میهمانی، هوشیاری جُزوِ اَرکان است این صاحبِ خانه به ما اَسرار می بخشد حُبِّ علی در سینه باشد کارِ ما جور است ما را به مِهرِ حیدرِ کَرّار می بخشد آبِ حیاتی که خدا فرموده؛ این اشک است این هدیه را بر دیده ی بیدار می بخشد فرموده است شیخُ الاَئِمّه: "حَق، کسی را که اشکی بریزد در عزای یار، می بخشد" ذکرِ "حسین" در تشنگی تسبیحِ ما باشد جان را صفا این ذکرِ گوهربار می بخشد امشب خدا ما را به حَقِّ آن یتیمی که اُفتاد از ناقه در آن بازار، می بخشد امشب خدا ما را به حَقِّ چشم هایی که گردیده بود از ضربِ سیلی تار، می بخشد @shia_poem
چو سبوی می پرستان که شود خمارِ دستت بکشم مدام ساقی به سر،انتظارِ دستت به همان محل که شیشه ز تهی شدن عرق کرد ز چه سربلند گردم منِ شرمسارِ دستت چو سبو دو دستِ خود را زده ام به سر که شاید سحری،شبی، بیایم نفسی، به کارِ دستت تو چه تاک آفرینی که بدون خونِ انگور چه شراب ها که ریزد به لب از فشارِ دستت سر زلف خود گرفتی و نگفتی،این دل مست گذرد چگونه سالم ز دو آبشارِ دستت به غدیر دین کامل شود از کفت نمایان چه بگویم و نویسم من از ابتکار دستت............... تو به تیغ آبدارت قدمی بزن به صحرا که هزار لاله روید سحر از بهارِ دستت بگذار خار باشم که به دامنت بچسبم نه چو خاتمی كه از لطف رود از دیارِ دستت در مسجدی گدایم که تو در رکوع باشی به خرابه ای خرابم که رسد انارِ دستت سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی مگر آنکه بازجوید رهی از حصار دستت چه گشاد شد کلاهی که به سر نهاد جبریل که هزار شه پرِ او نکند مهارِ دستت دل ما که چشمِ مستت بنموده مستِ چشمت چه تلاش کرده ای که شده هوشیار دستت نه چو صوفی ام ولیکن ز شراب مدح نابت سر من برون نیاید چو مه از مدارِ دستت قلمی که دفتر دل بپذیرد عاشقانه به خدا که نیست الا سر ذولفقارِ دستت دل تاب خورده من نشود ز زانویت صاف مگر آنکه مثل تیغت بشود دچار دستت ز چه رو کمان گرفتی ز چه در کمین نشستی كه به شوق چشم نازت شده ام شکار دستت منم آنکه ایستاده ز غمت چو شمع سوزان نکنم طلب خموشی مگر از شرار دستت به دل و به دیده ی من اثری نماند الا دوسه یادگار پایت، دو سه یادگار دستت مپسند همچو میثم بشوم به نخل راضی خوشم آن زمان که رقصد سر من به دار دستت چو یتیم بی نوایی بنشسته ام به راهی که به کوی مویم افتد نفسی گذار دستت چه خوش است دیده ای که ز نیاز بی نیازی به دو پای لنگ مژگان شده رهسپار دستت ز همان محل که زهرا (س) به دو دست تو دهد دست سر عمر و درب خیبر نشد افتخار دستت به غدیر خم دو دستت شده یار پاک دستی که به دفن همسرت شد به دو دست، یار دستت ز چه تا ابد نپیچد به خودش طناب از غم که نموده عالمی را همه سوگوار دستت اگر از فراق زهرا کمرت شکست، والله نشنیده و نبیند کسی انکسار دستت تو به شانه ی (غریبت) بگذار دست خود را که زمین و آسمان ها نکشند بار دستت من از عار بی کلاهی ز تو شرمسار بودم که گذاشت منتش را به سرم دوباره دستت به خدا ردیف شعرم شده بود چشمت اما چه کنم كه طبع وحشی شد امیدوار دستت @shia_poem
گفتم دم ایوان کمی مدحش بخوانم چیزی به جز قرآن نخواندم در مدیحش گفتم کمی مستی کنم با باده ی او آمد به دستم خوشه انگور ضریحش # @shia_poem
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهار پنجرۀ رؤیت خداوند است بهار فصل صمیمیت خداوند است برای رویش پر جنب و جوش بعد از مرگ بهار سبزترین حجت خداوند است مشام جان و جهان را شمیم گل پر کرد بهار شمه‌ای از رحمت خداوند است زبان گشاده زمین، لب گشوده کوه و کویر نگاه کن همه جا صحبت خداوند است دوباره خوانده زمین را به زندگی، به شهود بهار جلوه‌ای از شوکت خداوند است دلیل این همه کثرت، ظهور این همه رنگ نشان روشنی از وحدت خداوند است برای این همه صحرا که دستشان خالی‌ست بهار عیدی بی‌منت خداوند است @shia_poem
آمدم درمانده و تنها، جوابم را بده جان بی بی حضرت زهرا، جوابم را بده من که می دانم چه کردم این همه رسوا شدم روسیاهم ای خدا اما جوابم را بده بر نگردان روی خود را از غلام خسته ات یک نگاهی کن مرا مولا جوابم را بده تو نخواهی این همه شب زنده داری را چه سود؟! تا دل من هم شود احیا جوابم را بده دست خالی رد نکن من را زکویت ای کریم بی نوایم، سائلم، آقا جوابم را بده گرچه عمری شد سیه پرونده ی اعمال من بر سخایت بسته ام دل را، جوابم را بده رو مگردان این قدر از این زمین خورده، بس است یا بزن من را و رد کن یا جوابم را بده "گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد" ای عموی خیمه ها، سقا جوابم را بده دختری با گریه در کنج خرابه ناله زد ای فدایت دخترت، بابا جوابم را بده @shia_poem
رمضان آمده ای عبد گنهکار بیا نیست جز حضرت او حضرت غفار بیا در بزن تا که به رویت بگشایند دری سوی خوان کرم حضرت ستار بیا منتظر مانده خدا تا که بیایی به برش آشتی کن به سوی حضرت دادار بیا میخرد ناز گنهکار ، خداوند غفور همتی کن به کلافی سر بازار بیا بار عام است و در رحمت ایزد باز است گر گنهکاری و گر زار و گرفتار بیا دست خالی نرو بر درگه رحمان رحیم دم به دم با دم یا حیدر کرار بیا دست خود حلقه بزن بر در زهرا و علی سوی حق با مدد از دلبر و دلدار بیا باز کن روزه ی خود با نمک نام حسین یاد خشکی لبش لحظه ی افطار بیا با لب تشنه و با دیده ی آلوده به اشک یاد مشک و علم و دست علمدار بیا @shia_poem
ای خدای مهربانم ای که غفارالذنوبی عبد زار ناتوانم ای که ستارالعیوبی ای امید عبد مسکین ، یا غیاث المستغیثین بارش رحمانی تو ،بنده را در بر گرفته از دم قرآنی تو، فطرس دل پر گرفته گوشه ی مهمانی تو جا دلی مضطر گرفته زد شکوفه گلشن دین ، یا غیاث المستغیثین بهر اهداء در حریمت طاعتی قابل ندارم بر سر خوان نعیمت جز دلی غافل ندارم من بجز لطف عظیمت خواهشی در دل ندارم شد به ذکرت سینه آذین ، یا غیاث المستغیثین تو منایی تو صفایی تو نمازی تو نیازی تو به هر دردی دوایی تو خدای چاره سازی تو به خوبان همنوایی از بدان در احترازی غافرالذّنب المحبّین ، یا غیاث المستغیثین از من آلوده دامن بنده ی بدتر نداری جز گذشت از کرده ی من چاره ای دیگر نداری از سر من وقت مردن سایه ات را بر نداری قاضی الحاجات شاکین ، یا غیاث المستغیثین از ازل از ابتدایی تا ابد تا انتهایی راحم هر بینوایی تو معزّ من تشایی راحم هر ببینوایی عاشق اشک گدایی روح عالی مضامین ، یا غیاث المستغیثین زمزم اشکم روانه شد ز مژگان بارالها کی شوم هم آشیانه با شهیدان بارالها کی ببینم با ترانه روی جانان بارالها انت با ربَّ المطیعین ، یا غیاث المستغیثین کی شود اندر هوای دلبرم پر وا نمایم کی شود در کربلای سرورم غوغا نمایم کی شود جانم به پای حضرتش اهدا نمایم ای فدایت جان شیرین ، یا غیاث المستغیثین عقده دار کربلایم من که شیدای حسینم جان نثار کربلایم عبد رسوای حسینم بیقرار کربلایم محو آوای حسینم ای گل طاها و یاسین ، یا غیاث المستغیثین @shia_poem
الهی گواهی که شرمنده ام به پیش تو یا رب سرافکنده ام ولی هر چه هستم تو را بنده ام گدایم گدای تو، بخشنده ام برون آید از سینه ام ای خدا گدایم الهی گدایم گدا به حق حبیبت که باشد رسول به جان عزیزش که باشد بتول الهی دعای مرا کن قبول که درمانده هستم من دل ملول الهی الهی الهی اله تو هستی به حال دل من گواه به فرق علی آن شه لافتی به سوز دل حضرت مجتبی به رخسار نیلی خیر النسا ببخشا خطایم ز راه عطا به سوی تو دارم دو دست نیاز تو دستم بگیر امشب ای بی نیاز به آن آیت حق از این زین نگون به کشتی بشکسته در اوج خون که زخم تن او شد از حد فزون سرشک غم از دیده آید برون به یاد قیامت ز ترس عذاب به چشمم حرام است مِن بعد خواب به حق شهیدان پناهم بده به جان عزیزان تو راهم بده امانی به قلب سیاهم بده به آه اسیران تو آهم بده الهی که هستی نگهدار من گواهی الهی به اسرار من من از سوز دل ناله ها می کنم چو مرغ سحرگه نوا می کنم تو را در دل شب صدا می کنم تو خواهی اگر، جان فدا می کنم ز سوز دل این حلقه بر در زنم چو پروانه گرد رخت پر زنم الهی و یا ربی یا سیدی ندیدی از این بنده ات جز بدی خدایا به سوی تو دارم یدی مکن نا امیدم تو که سرمدی ببخشا گناهم ز بخشندگی که شرمنده باشم از این بندگی هر آن کس که خواهد به آواز دل چو آرام دل نیمه شب راز دل بسوزد بگوید به دم ساز دل که دم ساز دل می کشد ناز دل خوش آن کس که معبودش اندر دل است به هر جا رود زینت محفل است @shia_poem
ای بر فراز چرخ، رسیده خروشتان طوفان نوح کرده به پاجنب وجوشتان پیوسته بود بار ولایت به دوشتان من مهدی ام که ناله ام آید به گوشتان بیش از هزار سال گذشته زغربتم جانم به لب رسیده از این طول غیبتم یک خلق با منند و ندانند کیستم قومی شدند منکر و گویند نیستم بیش از هزار سال غریبانه زیستم چون مادرم به کوه و بیابان گریستم من وارث غریب غریب مدینه ام فریاد بی صداست نفس ها به سینه ام نسل جوان که دیده ی مهدی است سویتان ای کوثر ولایت ما در سبویتان با ماست در عیان و نهان گفتگویتان در هر نفس ظهور من است آرزویتان دست دعا بلند به سوی خدا کنید ریزید اشک و بر فرج من دعا کنید دشمن حقیر عزّت و مجد و غرورتان فریاد ماست زمزمه ی سوز و شورتان فتح و ظفر تجلّی فیض حضورتان تابیده در سراسر اسلام نورتان قرآن غریب و در طلب یاری شماست مهدی در انتظار وفاداری شماست من کشتی نجاتم و در گل نشسته ام من یوسف و ز دوری یعقوب خسته ام من داغدار مادر پهلو شکسته ام در طول غیبتم به شما چشم بسته ام عمری به سینه حبس شده دادهای من داد شماست پاسخ فریادهای من روزی که چشم آل محمّد به خون نشست روزی که دست جدّ مرا دست فتنه بست روزی که دست مادر مظلومه ام شکست روزی که رفت محسن شش ماهه اش زدست در اوج گریه گرم دعا بود مادرم بالله قسم به یاد شما بود مادرم آماده تا که روز ظهورم فرا رسد فریاد من زکعبه به خلق خدا رسد پیغامم از مدینه به اهل ولا رسد در سامرا و در نجف و کربلا رسد آنجا نوید وصل به خلق جهان دهم بر شیعه قبر مادر خود را نشان دهم آماده، ای تمام جوانان پاک جان آماده، ای همه سپه صاحب الزّمان آماده، ای سرشک من از چشم تان روان آماده، ای به مکتب ما داده امتحان ترک گناه و پیروزی از ما عبادت است این بهترین مسیر جهاد و شهادت است لبّیک ای به سینه ی یاران خروش تو لبّیک ای تمام نداها به گوش تو لبّیک ای حیات بشر جرعه نوش تو لبّیک ای لوای حسینی به دوش تو ای قطره قطره خون دل ما جواب تو ایثار ماست منتظر انقلاب تو تو دادخواه خون خدایی بیا بیا تو آخرین چراغ هدایی بیا بیا تو زنگ غم زسینه زدایی بیا بیا تو نجل سیّد الشّهدایی بیا بیا عالم دهد ندات که الغوث و الامان عجّل علی ظهورک یا صاحب الزّمان @shia_poem
سحر دمیده و بر شیشه می‌زند باران هوا مسیح‌نفس شد، به مقدم رمضان جوانه‌ها همه دست دعا به شاخه بلند شکوفه‌های بهاری به ذکر الرحمان وضو گرفته شقایق به جرعه‌ای شبنم نسیم غرق نیایش، درخت محو اذان گل محمدی و نغمۀ خوش صلوات نگاه نرگس سرمست همچنان نگران خوشا تلاوت قرآن به وقت آمدنت خوشا دعای سحر در نمازخانۀ جان اگرچه زخمی صد داغ کهنه است زمین نگاه لطف تو کافی‌ست تا بگیرد جان سلام بر تو که اصل سلام دیدن توست سلام بر سحرستان اول رمضان # @shia_poem
چار فصل من زمستان شد، بهاری اش کنید چشمه ای خشکیده آوردم که جاری اش کنید اینکه با آلودگی در ساحل رحمت نشست غرق عصیان است، غرق شرمساری اش کنید دست خالی آمدم، دستم بجایی بند نیست زودتر پرونده ام را دستکاری اش کنید بنده ای که آمده در می زند بیچاره است چاره ای بر غربت و چشم انتظاری اش کنید گر شبی بر سفره ای با یار ما بودی بگو سائلی در بین جاده مانده، یاری اش کنید کلب اگر که وارد کهف علی شد بهتر است کلب را هم لایق شب زنده داری اش کنید خاک کفش نوکرانش را به صورت می کشم چشم من را نذر خاک کفشداری اش کنید آبرویم را حسن داد اشک چشمم را حسین این دو نعمت را برایم انحصاری اش کنید سفرهء افطار اگر تربت ندارد خالی است این لبان تشنه را امشب غباری اش کنید مادری با تشنگی اصغرش غش می کند چاره ای باید برای گریه زاری اش کنید در میان مشک پاره قطرهء آبی نماند رفت عمو... فکری برای بیقراری اش کنید # @shia_poem
مجنون شدم اما غم لیلا ندارم تشنه شدم راهی سوی دریا ندارم دیروز من را حسرت یک عمر پُر کرد در کوله ام جز نالهء فردا ندارم با آتش عصیان، همه سرمایه ام سوخت چیزی برای محشر کبرا ندارم من را بزن تا حال نفسم جا بیاید اما نگو دیگر برایت جا ندارم خشم تو هم هرچند از روی علاقه است من طاقت ناراحتی ات را ندارم این آخر عمری شتر دیدی ندیدی سنگین شده پرونده ام، امضا ندارم با اینهمه آلودگی اصلاً نگفتی کاری به کار نوکر زهرا ندارم بین نجف جان مرا باید بگیری چون حاجتی جز دیدن مولا ندارم دنیای بی کرببلا یعنی جهنم بی کربلا امیّد به دنیا ندارم مهمانی تو آمد و کاری نکردم دیگر سلاحی غیر گریه ها ندارم وا کن گره های مرا جان رقیه آن دختری که گفت من بابا ندارم با لکنت روی زبانش گفت عزیزم حالا که با سر آمدی، من پا ندارم حالا که دیدم سوخته تر بودی از من دیگر گلایه از سر سقا ندارم این شهر را روی سر خود می گذارم هرچند از ضرب لگدها، نا ندارم @shia_poem
آمد سحر دوباره و حال سَهَر(۱) کجاست؟ تا بلکه آبرو دهدم، چشم تَر کجاست؟ بیدار می‌نشینم و باشد دلم به خواب با این درختِ آب نداده، ثمر کجاست؟ ای داوری که دست مرا کرده‌ای بلند از من ز دستِ نفْس، زمین خورده‌تر کجاست؟ دارم دو دست سوی تو بالا و سر به زیر کو دست دیگری که گذارم به سر؟ کجاست؟ با آب می‌کنند سیاهی ز صفحه پاک پر گشته نامه‌ام ز گنه، چشم تر کجاست؟.. جز خانۀ تو، هر چه درِ خانه، بسته است یک در، که وا شود به منِ دربه در کجاست؟ یک گوشۀ نگاه، عوض می‌کند مرا در این میان، به گوشه‌نشین آن نظر کجاست؟ (۱) سَهَر: شب‌زنده‌داری، بیداری @shia_poem