#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#مناجات
#غزل
سلام فلسفۀ چشمهای بارانی!
سلام آبروی سجدههای طولانی!...
چگونه وصف کند غصۀ تو را دعبل؟
چگونه رسم کند چهرۀ تو را مانی؟
تو را هر آینه تصویر کردهام، نظمی
چه نسبتیست میان تو با پریشانی؟
چقدر بر سر بازارها قدم زدهای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی
چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی
قرار بود بسازیم خانۀ دل را
چقدر ساخته شد خانههای اعیانی!
چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست
چه ندبهها که نشد موجب پشیمانی
چه گریهها که نکردیم با امین الله
میان صحن تو در یک هوای بارانی
اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال
و ما چقدر گرفتیم بیتو مهمانی
چقدر در پی ما گشتهای چراغ به دست
میان همهمۀ کوچۀ چراغانی
خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز
خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی
بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است
به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی...
بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن
همیشه میرسی از تشنگی به حیرانی
فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز
درون گودی مقتل نماز میخوانی...
#محمد_حسین_ملکیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلوات_الله_علیه
#شهادت
#غزل
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت
چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت
چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم
ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو
از غریبانه ترین لحظهی تشییع بگو
او غریبانه ترین لحظهی رفتن دارد
روضهی رفتن او گفتن و گفتن دارد
اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد
رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد
شهر در مَکر و سکوت است علی تنها شد
یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد
یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت
یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت
آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد
شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد
بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد
وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد
در عزای پدرش بود که سیلی را خورد
سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد
تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند
تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند
دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در
درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
حسن(ع) شدی که گدا فکر آب و نان نکند
به غیر رو نزند...غصه را عیان نکند
حسن(ع) شدی که بدانند خیلِ گمراهان
خدا به عشقِ دعایت عذابشان نکند
کلام نافذ تو، تا که هست؛ این دل من-
-هوای محفلِ عشاق و عارفان نکند
محبتَت پر از اعجاز و مرد شامی را
کسی به جز تو مسلمانِ مهربان نکند
مدام از کرمت میرسد برایش خیر
هر آنکه تکیه به احسانِ این و آن نکند
جزامیان و فقیرانِ دست-خالی را
کسی به جز تو سرِ سفره میهمان نکند
غریب و خسته و بی سرپناه خواهد ماند
کسی که خانهٔ امنِ تو را نشان نکند!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
دیگر رها ز غصه و مِحنَت شدم حسین
از خاطرات خویش چه راحت شدم حسین
با کس نگفته ام ز چهل سال پیش من
از کوچه ی مدینه که غارت شدم حسین
از کوچه ی مدینه که مادر به خاک خورد
از کوچه ای که غرق خجالت شدم حسین
قدم نمی رسید که او را کمک دهم
خیلی در آن میانه اذیت شدم حسین
خیلی عزیز بودم و در بین طائفه !
محکوم به شنیدن تهمت شدم حسین
دیدی برادرم جگرم تکه پاره شد
کشته میان خانه به غربت شدم حسین
گفتی که دیگر عطر به مویت نمی زنی
گفتی : ” حسن ز داغ تو غارت شدم” حسین
اما بدان چو روز تو روزی حسین نیست
من گریه کن برای گلویت شدم حسین
#رضا_رسول_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مدح
#غزل
"آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
جایی که سرسبز است با شوق کبوترهاش
جایی که تصویرش برای ذهنها زیباست...
از شش جهت نور است در آیینههای آن
از شش جهت انگار تصویر خدا پیداست...
عاشق شدن حرف کمی از وسعت آن است
در هم گره خوردهست این دلها که از بالاست
آنسوتر از این عرش، آبادی نمیبینم
این بارگاه نور، بیشک آخر دنیاست...
از باب جبرائیل تا منبر غزلخوان است
هر چشم بارانی که در این شهر پابرجاست
روزی هزاران آیه میبارد بر این مردم
اینجا همان باغ بهشتی... جنة الماواست...
با لهجۀ خورشید میآید سروشی ناب
این جذبه از چشمان سبز سید بطحاست
اینجا شبستان در شبستان روز در روز است
اینجا حریم خاندان لیلة الاسراست
زیر عبای خویش میگیرد زمین را، او
پیغمبر امروزها... پیغمبر فرداست...
اینجا هوا ابریست باران در نفس دارد
اینجا هوا بغض است... بغضی در گلوی ماست
از کوچههایی که به جنت میزند پهلو
عطر غریبی میوزد... این عطر اعطیناست
بغضی گرفته جان من را خوب میدانم
بغض گلوگیر زمین در ماتم زهراست...
پژواک درد و داغ تو در شهر پیچدهست
غربت پس از این روزگاران باز هم پیداست..."
#حامد_حجتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
کنج دنجی در هیاهوی جهان داریم ما
تا میان سینه از مهرت نشان داریم ما
خانه ی ویران دل با مهر تو قیمت گرفت
در خراب آبادمان، گنج نهان داریم ما
ما نمک پرورده ی خوان کریم عالمیم
شامل لطفیم اگر در سفره نان داریم ما
خاک سرد مرده ایم و تشنه ی یک جرعه نور
دست بر دامان لطف آسمان داریم ما
ما کبوترهای قبر خاکی صحن تواییم
کنج ایوان خیالی آشیان داریم ما
تا گذر کرد از مزارت باد صحرا، گریه کرد
چون نسیم از داغ تو اشک روان داریم ما
از غم تشییع سرخت، ذره ذره سوختیم
تا ابد درسینه مان، داغ گران داریم ما
واژه حیران مانده بین مدح و اشک مرثیه
در بهار شوق، اندوه خزان داریم ما
#سمیه_مومنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مدح
#شهادت
#مسمط_مخمس
سکرات جذبه ی میم و ها غلیان مَد هوَالعُلی
دم نطق ظاهر من تشاء به ظهور حضرت مصطفی
که جریده ی جریان می ز حدوث رتبه ی هل اتی
متجلی از نفحات هو به هویت آمده برملا
قِدَم از حدوث وجوب او که شود ثنای محمدی
جریان خَلقِ خَلَقتُ شد به ظهور ظاهر هو دلیل
عجبا ز نسل ابوالبشر به اصالتش که بُوَد اصیل
شرف شرافت ذاتیش که شده کفالت ماکفیل
به مقام هو هویت دهد سکرات نشعه ی بی بدیل
چه حکایتی شده بر ملا همه از عطای محمدی
لب ساغری می هل اتی چه کشیده مست و قلندری
که برات بی دلی از جنون شده نقد مفلس
مشتری
اگر آیتی به اشاره ای متحیر از دم حیدری
به جلال صاحب تیغ اگر بنهد سر از رخ دلبری
همه حسن مرتبت آورد نفسی لقای محمدی
شب لیله الجلوات کُن به قدوم شامخ نجل هو
که نذیر شربت ها انا به بشارت آمده نزد او
به درنگی از شریان دل که بشارت آمده از سبو
چه قدح گرفته به کف شبی به جواز آیه فاذکروا
که امین امن مقام خم قدحی نوای محمدی
کلمات نافذ چشم او همه ایه ایه مشعشا
فوحات حول سلام او همه نهله نهله مرصعا
صلوات سبط مکرمش همه لمعه لمعه مدمعا
که جناب خاتم انبیا همه لجه لجه مورعا
شب نوش و نشعه به پاشده به حق صفای محمدی
بلغ العلی به بلاغتش کشف الدجی به سیادتش
که خصال خاص عنایتش صلوات خاصه به ساحتش
ملکوت جامع قدرتش شرف شریف بلاغتش
چه کسی رسد به نهایتش چه کسی رسد به بداتش
که صفیر مانزل آمده همه از دعای محمدی
نظری اویس قَرَن اگر ز کجا رسیده به ناکجا
شکنی شکن شکن آمده به پناه رف رف عُلیا
چه شکسته سنگ جفا اگر دُر عِقد شاهد اصطفا
همه بوده حب محبه که حبیب حضرت کبریا
همه هفت عزیمه عزم دل قَدَری قَضای محمدی
رخ یوسف است اگر آئینه که ببیند آیت قل کفی
به اشاره مصر صفات او چه رسد مقصد ماورا
که ورای شان خطیب کن همه بوده وادی اصطفا
به یعز همت من یشا به تعز رحمت من تشا
همه نموده به وی عطا قدحی بهای محمدی
به کنایه خصلت اربعه به اشاره آمده بی کران
که در این کرانه هویتی قِدم آمده ره بی نشان
احدیت ایه ی واحدی که اشاره کرده به کن فکان
که طفیل خلقت او شده ملکوت مالک آسمان
صفحات صفه ی سالکان به سماء لوای محمدی
زده طره اش گره بر سبو به جوار ساقی می کشان
عجب از قلندری جنون که اشاره کرده به سایبان
به کجا رسد زکجا رود که به گل فرو نرود بیان
به همین بهانه که طره زد نفسی به ورطه ی امتحان
اگر از دلیل اثری رسد بود از رجای محمدی
#امیر_سهرابی
#طره_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد
اين همه سال،به اين حال نمى افتادم
ميخ در كاش كه بر سينه ى من جا مى شد
بين ديوار و در آنقدر"زدن" مادر را
مادرم روى زمين بود و تماشا مى شد
قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد مى زد
بى هوا با لگدش تا كه ز جا پا مى شد
هر نفس با نفسش از ته دل گفت:على
با على گفتن او كوچه چه غوغا مى شد
#آرمان_صائمى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
بعد از دو ماه اشک و عزا فابک للحسن
خواهی رضای فاطمه را فابک للحسن
این روضه وا کند گره ی کور را : اگر
دردت شده بدون دوا ، فابک للحسن
بازین چه شورش است ؛ تو ای سینه زن بیا
همراه سید الشهدا ، فابک للحسن
نه گنبدی ، نه صحن و سرایی ، نه زائری
ای زائران کرببلا فابک للحسن
او گرچه مادری است ؛ ولی بی کسیش هست
خیلی شبیه شیر خدا فابک للحسن
آید به گوش ناله زهرا که می زند
در کوچه مدینه صدا فابک للحسن
جز او برای مادر قامت کمان که بود ؟
در کوچه مدینه صدا فابک للحسن
مرد حماسه ساز جمل ، مانده بی سپاه
در خانه و محله چرا ؟ فابک للحسن
باران تیر و مجلس تشییع یک امام
هرگز نبود شرط وفا فابک للحسن
در مجلس یزید گمانم سر حسین
زد ناله بین طشت طلا فابک للحسن
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
شکر خدا که باغمتان آشنا شدیم
ازشیعیان عاشق آل عبا شدیم
مدیون این محبت بی منتهاشدیم
بالطف پادشاه بر این در گداشدیم
دنیا بدون نور علی..در سیاهی است
کار گدای کوی علی پادشاهی است
آنها سفینه های نجات شریعتند
طفلان قومشان همه پیر طریقنتد
صاحب لوای عرصه حق وحقیقتند
لحظه به لحظه سوی خدا درعزیمتند
ما از قدیم شامل احسانشان شدیم
عاشق شدیم و دست به دامانشان شدیم
جبریل کیست؟خادم ودربان اهل بیت
ما کیستیم؟تشنه باران اهل بیت
ازنسل باشرافت سلمان اهل بیت
هرکس دخیل بست به دامان اهل بیت
حاجت رواترین غزل این کتاب شد
یعنی که ذره بود ولی آفتاب شد
این شعر پاک ذره ای ازلطف مجتبی است
عالم فدای مرحمت پور مرتضی است
تصویری ازجمال دل انگیز مصطفی است
دست کریم اوست که مشکل گشای ماست
توجان پاک فاطمه ای ماه پنج تن
هستم گدای سفره لطف تو یا حسن
قدقامت قیام تو بی شک قیامت است
صلح وتو اوج غیرت و عین شجاعت است
اسرار تو به سینه شاه ولایت است
صبر تو آیتی است که سرامامت است
خون گریه کرده ایم برای تو یا حسن
پس سینه میزنیم به پای تو یا حسن
سرتا به پای تو اخلاص در عمل
طعم اطاعتت شده اهلا من العسل
ای شیر ذولفقار بدست شب جمل
این ضرب شصت توست ندارد دگر مثل
ازهول حمله ات همه گشتند بی قرار
ازتیغ آبدار تو لا یمکن الفرار..
فتح جمل که بی دم مولا نمیشود
بی دست مجتبی گره ای وا نمیشود
قطره حریف وسعت دریا نمیشود
یعنی که هیچ کس یل زهرا نمیشود
درچهرات تلا لویی ازنور فاطمه است
سردار سروران عرب پور فاطمه است
تا دست رد به سینه نامردها زدی
ازخود پلی به مقصد کرببلا زدی
دروقت جنگ شیرخدا راصدا زدی
با تیع پای آن شتر سرخ را زدی
مانند ضربه ای که علی..زد به عبدود
گفت است آفرین به تو جبریل بی عدد
دیدم روایتی سندش هست دربحار
وقتی علی به روز جمل زد به کارزار
گویا که شیر نری رفت برشکار
گفتند الفرار همه از برق ذولفقار..
دیدند آل طلحه ودیدند بن زبیر
بی حب مرتضی نشوی عاقبت به خیر
#سید_مجتبی_اقوامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
زهری پلید بر جگرش کارگر شده
آقای غصه ها نفسش مختصر شده
کم کم تمام حجم تنش آب میشود
مانند فاطمه بدنش آب میشود
خواهر رسید و فاجعه را در نظاره شد
از شعله های خون لبش در شراره شد
میدید زخم کوچه دهان باز کرده است
راز مگوی کوچه زبان باز کرده است
از عهد کودکی جگرش پاره پاره است
"او کشته ی شکستن یک گوشواره است"
در کوچه دست سنگ دلی از سرش گذشت
یادش نمیرود که چه بر مادرش گذشت
از ضرب کینه چادر مادر به گل نشست
همراه گوشواره غرور پسر شکست
دیوار را هنوز به یادش می آورد
مسمار را که هیچ ز خاطر نمی برد
سم را بهانه کرد که راحت شود مگر
از خاطرات کوچه و کابوس میخ و در
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#شهادت
#مدح
#قصیده
امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام
با اشک خويش، نقش کبوتر کشيده ام
نقاش نيستم ولي انگار، با قلم
طرح «مدينه» در دل دفتر کشيده ام
ماهي به روي «گنبد خضرا» به روشني
آهي به ياد «شهر پيمبر» کشيده ام
گيسوي نخل هاي پريشان شهر را
در برگ ريز سرو و صنوبر کشيده ام
شايد يکي، شبيه گل ارغوان شود
صدبار، عکس لاله ی پرپر کشيده ام
«روح القدس» که داد به دستم گل غزل
ديدم به «بيت وحي خدا» سر کشيده ام
صبح قيامت است و «اذاالشمس کورت»
من در «مدينه» شورش محشر کشيده ام
«پيک اجل» اجازه ی وارد شدن گرفت
دستي که کوفت حلقه بر اين در، کشيده ام
در خانه ی «حبيب خدا» سوز ناله را
با روز رستخيز، برابر کشيده ام
زهرا که بود زمزمه هايش جگر خراش
او را کنار ساقي کوثر کشيده ام
پرواز روح قدسي «خورشيد وحي» را
با اشک ديده، پاک و مطهر کشيده ام
آتش گرفت، خيمه ی دل هاي «اهل بيت»
اين شعله را زعرش فراتر کشيده ام
::
اين باغ، بعد داغ نبي، روز خوش نديد
اين است اگر که لاله ی پرپر کشيده ام
اشکم که پشت «پنجره هاي بقيع» ريخت
ديدم که از کجا به کجا پر کشيده ام
گفتم به سوز مرثيه: چنگي به دل بزن!
ديدي که نقش ساقي و ساغر کشيده ام
گفت: از «شفق» بپرس که آب از سرش گذشت
امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام
#محمدجواد_غفور_زاده_شفق
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#شهادت
#غزل
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را
خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را
فردا همینکه جمع کردی بسترم را
آماده کن کمکم عزیزم بسترت را
آماده کن از آن کفنها دومین را
بیرون بیاور یادگار مادرت را
بگذار روی سینهام باشد حسینت
بگذار بر قلبم حسن را دخترت را
بگذار با طفلان تو قدری بسوزم
حالا بگویم حرفهای آخرت را
زاری مکن بر حال من با حال و روزت
خاکی مکن دنبال بابا معجرت را
تو بار شیشه داری و میترسم از تو
خیلی مواظب باش طفل دیگرت را
وقتی که میریزند هیزم روی هیزم
وقتی که میسوزاند آتش سنگرت را
بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را
بابا مواظب باش پشتِ در سرت را
ای کاش میشد روضهی بازو نمیشد
وقتی علی میشوید آهسته پَرَت را
این جملهی آخر عزیزم با حسین است:
"با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را"
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
دوباره دست به سینه، از آن دری که ندارد
سلام من به ضریح مطهری که ندارد...
بقیع و جمعیت زائران و حال و هوایش...
و برق گنبد و رقص کبوتری که ندارد!
خیال می کنم از صحن جامع حسنی اش
رسیده ام وسط صحن کوثری که ندارد
سرم به سنگ تو خورده که سر به راه تو هستم!
ببین زمین حرم را چه مرمری که ندارد
دوباره مثل همیشه پر است کاسه ی شعرم
کریم غیر کرم کار دیگری که ندارد...
برادر آمده از کربلا...چگونه ببوسد؟!
شما ضریح نداری و او سری که ندارد...
#حسین_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
هزار شکر که زهرا خرید ما را باز
که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است
بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم
که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است
قسم به گریه کنانش که زود میبینیم
قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است
چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر
کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است
چقدر فاطمه میخواهدش کسی را که
کنارِ داغِ حسینش غمش غمِ حسن است
فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین
که اشکِ چشمِ عزادار مرحم حسن است
همینکه روضهی "لایومک" را حسن فرمود
دمیدهاند شروعِ عزا دَمِ حسن است
نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن
محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است
فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود
تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#غزل
هر کسی سورهٔ حُسن از لب ما نشنیدهست
«بوی پیراهن یوسف ز صبا نشنیدهست»
هر کسی هست دل از دست ندادهست هنوز
صوت قرآن مسیحای مرا نشنيدهست
زیر این گنبد دوار کسی از دو لبش
جز صدای سخن عشق صدا نشنیدهست
طعنه و زخم زبان هر چه هم از هرکه شنید
ولی از او احدی غیر دعا نشنيدهست
دو سه باری همه ی زندگیاش را بخشید
در این خانه کسی چون و چرا نشنیدهست
«ندهد فرصت گفتار به محتاج کریم
گوش اين طايفه آواز گدا نشنيدهست»
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#مدح
میِ ما کرب و بلا ، میکده ی ماست بقیع
بحرِ عشقست نجف ، ساحلِ رویاست بقیع
خادمانش همگی حور و ملائک هستند
گر چه خاکیست ولی جنّةِ اعلیٰ ست بقیع
چار خورشید در آن گستره آرامیدند
بی سبب نیست که همشأنِ ثریّاست بقیع
زیرِ جلدش گلِ بی خارِ نبی در کفن ست
بی صدا شانه کشِ مویِ سپیدِ حسن ست
نقل کردند که در کوچه حسن تنها بود
شاهدِ بستنِ دستانِ علی بابا بود
نوجوان بود .. ولی دشمن از او وحشت داشت
از همان بچگی اش مثلِ پدر غیرت داشت
غیرتی باشی و ناموسِ تو سیلی بخورَد ..؟
وای از آنروز که در معرکه تیغ ات نبُرَد
نانجیبی که سرِ مادرِ او نعره کشید
از سرِ سفرهٔ شان نان و نمک کم نچشید
وَ بماند پس از آن نعره چه در کوچه گذشت
ضربه ای که سببِ تفرقه شد .. گر چه گذشت
بر نیامد دگر از دستِ طبیبان کاری
احدی نیست که قدری بدهد دلداری
باید از شدّتِ غم پیرهنِ خویش درید
باید از غصّه شود گیسویِ این طفل سفید
مادرش دختِ نبی بود .. به او حق بدهید
همه ی عمرِ علی بود .. به او حق بدهید
حقّشان بود .. ولی محضِ خدا دَم نزدند
صبر باعث شده که شعله به عالم نزدند
بُرد تقدیر زمان را به جلو .. آهسته ...
دشمن از معجزه ی عدلِ علی شد خسته
او کسی نیست که خالی کند این میدان را
می سپارد به حسن مَرکبِ سرگردان را
وی که سرمایه ی خود را به همه بخشیده
بیشتر از همه در دَهر مصیبت دیده
آنهمه زخمِ زبان خورد ولی با اینحال ...
بود برنامه اش از هر نظری سنجیده
مُنتها ساغرِ او .. کارگرِ جعده نشد
وعده ای شوم ، وفا از دلِ او دزدیده
آه از آنشب که شبِ رحلتِ پیغمبر بود
وَ اتاقی که در آن اشکِ خدا باریده
گفت ای جانِ اباالفضل .. حسینم تنهاست
بفرستید پیِ آنکهِ سیه پوشیده ..!!
آنقدر فاجعه بد بود .. که خواهر ترسید ...
بس که خون جگرش رویِ زمین پاشیده
پاره های جگرش داخلِ تشت اند هنوز
کودکانِ حسن آواره ی دشت اند هنوز
#مهران_ساغری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلوات_الله_علیه
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#مناجات
#غزل
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
#کمال_مومنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#شهادت
#مدح
#غزل
چه اعجازیست در چشمش، که نازل کرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
بزرگان از همان اول به پایش سجده میکردند
مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را...
میان شانههایش میدرخشد قرص خورشیدی
که روزی در تجارتها بحیرا دیده بود آن را
عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش
پریشان میکند نزدیک سیصد سال، سلمان را
نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری
فقط کافیست طولانی کند تحریر قرآن را
به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمیخواهد
نمک از سفرهاش برداشتی، مشکن نمکدان را
ولی چندیست زهرا روز و شب از گریه بیتاب است
علی این روزها باید بسازد بیتالاحزان را
علی، شب با چراغی خانههای شهر را میگشت
ملول از دیو و ددها آرزو میکرد انسان را
نَفَس در سینهام تنگ است، از این ماجرا بگذر
مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را
همین کافیست مقبول تو باشد بیتی از شعرم
که لبخند تو زیبا میکند اشعار حَسّان را
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#شهادت
#مثنوی
رفتی و دست مهربانت رفت در خاک
رفتی و از داغت عزادارند افلاک
با خویش بردی آن نگاهِ مهربان را
آن رحمتِ جاری و پاک و بیکران را
رفتی ولی بویِ تو را دارد مدینه
ابری شده از غصّه می بارد مدینه
یک عمر در راهِ خدا سختی کشیدی
رفتی ولی از امتت خیری ندیدی
قرآن صدایت می زند برگرد احمد
آیاتِ رحمن غرقِ ذکرِ یا محمد
برگرد آیاتِ خدا بی تو غریبند
آیات نور و انّما بی تو غریبند
غارِ حرا دلتنگِ شبهایِ تو مانده
در حسرتِ یک بوسه از پایِ تو مانده
رفتی ولی در قلبهایِ دشمن و دوست
آن چهره و لبخندِ زیبایِ تو مانده
هر چند نشنیدند یک عده صدایت
در آسمانِ شهر آوایِ تو مانده
بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه
مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده
بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه
مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده
نور علی نورِ دلِ غمگینِ زهرا
در ظلمتِ این قوم، زهرایِ تو مانده
رفتی برایش ناله مانده.. درد مانده
رفتی علی در بینِ صد نامرد مانده
آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی
سینه زدن بر خاکِ سوزان را ندیدی
رفتی ندیدی ناله های دخترت را
خون گریه ها و ربنای دخترت را
رفتی ندیدی بعدِ تو حرمت شکستند
دستانِ حیدر را میان کوچه بستند
رفتی سفارشهایِ تو روی زمین ماند
بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند
بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد
خونین جگر، خونین دهن، خونین کفن شد
رفتی ندیدی ماجرای کربلا را
رفتی ندیدی پیکرِ در بوریا را
در کربلا اجرِ رسالت اینچنین بود
جسمِ حسینت پاره پاره بر زمین بود
بی اعتنا از گریه زینب گذشتند
از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند
بی اعتنا از گریه زینب گذشتند
از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند
اینجا میان روضه ها زینب قدم زد
آتش به جانِ شعرهایِ محتشم زد
این کشتۀ افتاذۀ بی سر حسین است
این که نمانده از تنش پیکر، حسین است
این که سپاهی ریخته رویِ تن او
این شاهِ بی سردار و بی لشکر، حسین است
این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است
حالا اسیرِ شعله ها و آفتاب است
این پیکری که زینتِ دوش نبی بود
حالا تمامِ پیکرش شد خاک آلود
#مجتبی_شکریان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
تویی ضریحِ کرامت؛ تمام خلق، دخیلاند
اگر کریم تویی؛ حاتمانِ دَهر، بخیلاند
غباری از قطراتِ تیمُّمِ تو طهارت
بُحور، پیشِ نَمِ مسحِ پایت آبِ قلیلاند
هزار مَن غزل آنسو در آسمانِ ترازو
مناقبِ تو در اینسو بدون وزن، ثقیلاند
به کاسهی مَلَکِ رزق، ریختند کمت را
مجاورانِ گدایت به خرجِ خلق، کفیلاند
ملقبی به مُعِزُّالْبَشر؛ مُذِلّ شیاطین
همیشه سنگْعیاران کنار قله ذلیلاند
میان آن همه سردارهای جنگندیده
سپاهیان سکوتِ تو جنگجوی اصیلاند
ندادهاند رضایت؛ به حرمتت به نمکدان
چه سنگها که به آیینهات همیشه گُسیلاند
شرارههای دری که تمام عمر، تو را سوخت
قضای آتشِ نمرودها به جانِ خلیلاند
گواهِ غربت صدّیقه پیرْموی سرت شد
قصیدههای سپیدِ تو آیههای دلیلاند
نمیرسد به کفِ پای مقتلت قد شعرم
قلم خمیده؛ رطبهای روضهات به نخیلاند
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#غزل
حُسن بی انتها فقط حسن است
بی نهایت عطا فقط حسن است
آبشار همیشه سرشار از
لطف و جود و سخا فقط حسن است
جای دیگر نمی روم هرگز
دستگیر گدا فقط حسن است
در هیاهوی این جهان غریب
با غمم آشنا فقط حسن است
دست بی منتی که می گردد
پیِ هر بی نوا فقط حسن است
با جذامی گوشه گیر شهر
آنکه شد هم غذا فقط حسن است
حسرت زر شدن اگر داری
نظر کیمیا فقط حسن است
آنکه دنبال دوستان خودش
هست روز جزا فقط حسن است
صاحب روح و جان عاشق من
از همان ابتدا فقط حسن است
آنکه مانند دست های پدر
شده دست خدا فقط حسن است
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#شهادت
#غزل
از آسمان غم درد آورش زمین افتاد..
همان قبیله که پیغمبرش زمین افتاد
چه با ادب ملک الموت در زد آهسته
ز شرم فاطمه بال و پرش زمین افتاد
دراین دقایق آخر علی علی میکرد
ز احتضار نبی حیدرش زمین افتاد
ز گریه ی حسنینش به گریه افتاد و..
چه اشک ها ز دو چشم ترش زمین افتاد
پدر نگاه به چادر سیاه دختر کرد
مصیبت از نظر آخرش زمین افتاد
چقدر دست به سینه سلام کرد ولی..
ضریح خانه زهرا درش زمین افتاد
نوشته اند کمی بعد قتل پیغمبر..
میان عربده ها دخترش زمین افتاد
لگد به شاخه طوبی که خورد،زود شکست
به پیش چشم همه نوبرش زمین افتاد..
همان علی که چنان کوه بود این همه سال
به خنده گفت کسی... آخرش زمین افتاد!
گریز حرف مرا هرکسی نمیفهمد..
زنی جوان جلوی شوهرش زمین افتاد
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
وای اگر سوخته ای ناله ی شبگیر کند
کودکی را شرر حادثه ای پیر کند
من چهل سال گرفتار غروبی سردم
بین آن کوچه ی بد فاطمه را گم کردم
بغض ها راه گلو را همه شب سد کردند
همه حتی درِ خانه به حسن بد کردند
آن کسانیکه سر سفره من میماندند..
نانشان دادم و هرروز مذلم خواندند
کینه مخفی شان را علنی میکردند
دوستان نیز به من بدهنی میکردند
نگو از پاره جگرها بگو از روی کبود
نگو از جعده بگو قاتل من قنفذ بود
شرر این قوم به من بیشتراز زهر زدند
صد نفر مادر ما را وسط شهر زدند
آی مردم جگری سوخت تماشا نکنید
بعد ما هیچ دری را به لگد وا نکنید
شاخه یاس علی داغ زدن داشت مگر
یک زن حامله شلاق زدن داشت مگر
همه ی عمر شکایت به خدا میبردم
عوض فاطمه من کاش کتک میخوردم
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
جهت استفاده از اشعار مصائب ایام آخر صفر از هشتگ های
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
استفاده نمایید.