eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
427 عکس
163 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
این کیست اینکه شرحِ الفبای خود شده زُهره شده است و محوِ تماشای خود شده در بی زمانِ مانده به میلاد ، سر بلند از امتحانِ روشنِ فردایِ خود شده با سیزده مناره خدا را صدا زده قد قامتِ بلندِ مُصَلّایِ خود شده منظومه‌هایِ شمسیِ او بی نهایت‌اند گرمِ شُکوهِ دیدنِ ژرفای خود شده عقلِ فرشته‌ها که به جایی نمی رسد خود پاسخِ شگفتِ معمّایِ خود شده حالا علی برایِ علی جلوه کرده است آئینه‌ی تلألؤ همتای خود شده اصلاً خدا هر آن چه که می خواست ، او شده این کیست اینکه حضرتِ زهرای خود شده؟ اشراقِ آسمانیِ رازِ تبارک است صبحِ نزولِ سوره یِ کوثر مبارک است! دل می‌بَری غزل غزل از این ترانه‌ها والاترین عزیز ترین مادرانه‌ها با جذبه‌هایِ چادرِ خورشید دوزی‌ات گُل می‌شوند غنچه به غنچه جوانه‌ها تسبیح را به دست بگیر و ببین که باز معراج می‌روند همین دانه دانه‌ها با آیه‌های سوره‌ی قدر آمدی که ما ایمان بیاوریم به آن بی نشانه‌ها هر صبح با سلامِ پیمبر طلوعِ توست تنها بهانه‌ی پدرت از بهانه‌ها آتش گرفت اگر تنِ تب دارمان چه غم پایِ دعای نورِ تو سر زد به خانه‌ها یا نور ، فَوقَ نور ، علیٰ نور ، نورِ نور خورشید می شویم از این جاودانه‌ها سلمان که از شماست پس از ایل‌تان شدیم با این حساب ما همه فامیلتان شدیم سَرو آمدی که پایِ علی همسری کنی اصلاً رسیده‌ای که علی پَروری کنی با خطبه‌ات حماسه‌ای از واژه‌ها شکُفت شاید زمانِ آن شده پیغمبری کنی تو از خودت برایِ خدا خرج می کنی تا پاسداری از شرفِ سنگری کنی ... که ریشه‌ی ولایت از آن آب می‌خورد تا سایه‌ای بگیرد و حق گُستری کنی نهج‌البلاغه خوان مدینه ، طنین تو پیچیده تا که شرحِ علی محوری کنی شیرازه‌ی عفاف و حجاب و حیا  و صبر تنها به دستِ توست که مرد آوری کنی ما شیعه زاده‌ایم به این دل خوشیم تا بیمار می‌شویم کمی مادری کنی بانو به قول خواجه هواخواهِ خدمتیم جا ماندگان قافله‌های شهادتیم یادش بخیر یادِ شهیدان یکی یکی شوریده‌هایِ حضرتِ باران یکی یکی خرّم شده است شهر به شهرِ دیارمان از خونِ گرم و قامت ایشان یکی یکی جبهه گرفته بویِ تو را که گرفته‌ای ... سرهای سرخ بر سرِ دامان یکی یکی بحرین و مصر و تونس و صنعا زِ خواب جَست از انقلابِ پیر جماران یکی یکی اکنون رسیده است زمانش که بشکنند طاغوت‌های سنگی انسان یکی یکی با بیرق ولیِّ زمان می‌زنیم پا ... بر قله‌های دانشِ دوران یکی یکی بر لب فرشته نامِ تو آورد گریه کرد سجّاده دردِ پایِ تو حس کرد گریه کرد جان می‌دهیم و از درتان پَر نمی‌زنیم موجیم و سر به ساحلِ دیگر نمی‌زنیم وقتی که حرف ، حرفِ ولایتمداری است ما دَم زِ غیر تا دمِ آخر نمی‌زنیم وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست سنگِ کسی به سینه‌ی باور نمی‌زنیم فصل بصیرت است بجز با لوای او حتی قدم به عرصه‌ی محشر نمی‌زنیم ما را فقط به پایِ ولایت نوشته‌اند ما سینه پایِ بیرق دیگر نمی‌زنیم با ذوالفقارِ نامِ علی پا گرفته‌ایم ما درسِ خود زِ مکتب زهرا گرفته‌ایم @shia_poem
به نام حضرت معشوق حضرت دلبر کشیده واژه به اوصاف حضرت مادر رسیده شعرِ من امشب به سوره« کوثر» به کل عالمِ هستی تاج و هم سرور نوشت مادر و شاعر به لکنت افتاده خدا به اهل زمین هدیه ماه را داده به اسم نور علی نور واین الههء نور زده است حضرت «الله» نغمهء صور و چیده در فلکش بزمِ یک  شراب طهور بساط عاشقی و مستی ملائک جور و داده «فاطمه» را و زمین مزین شد و چشم عالم هستی چقدر روشن شد نوشت«فاطمه» هفت آسمان تبسم کرد زخاک چادر او خاک هم تیمم کرد و آسمان و زمین دست و پاش را گم کرد حدیث عشق تو را باب بین مردم کرد خدا تورا« اشْرَقَتَ الارضُ فی السماء» خوانده تورا که « ام ابیها» ی مصطفی خوانده سلام ما به تو مادر که روح خورشیدی سلام ما به تو مادر که اصل توحیدی که مِهرِ مادریت را به شیعه بخشیدی تو برق عشقِ « علی» را به چشممان دیدی چگونه سجده گذاریم مادری تورا و شکر حضرت حق مادرم شده «زهرا» قسم به سورهء «کوثر» به آیه ء «تطهیر» و ذرّه ذرّهء نورت که میشود تکثیر قلم حقیر شده است پای این تقریر و واژه واژه غزل می چکد از آن تکریر به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادری کن و بر بنده ات اجازه بده نشسته ام که به دست آورم نگاهت را سپید کن،شبِ تاریکِ «رو سیاهت» را به آسمان برسان این«غبارراهت» را بگیر دستِ منِ اوفتاده چاهت را ببخش اینکه نبودم دلبخواه شما بمیرم اینکه نبینم اشک و آه شما فضای سینه پر از عشقِ بی کرانه شده برای از تو سرودن دلم بهانه شده و شاعری که دلش تنگ، از زمانه شده تمام دارو ندارش همین ترانه شده کنار شعر« دو رکعت» غزل نوشته شده قسم به مادریت ،شاعرت شکسته شده @shia_poem
در خاطره ماندگار بودن همشیرۀ ذوالفقار بودن حوریه و خانه دار بودن این قدر بزرگوار بودن کار چه کسی است غیر زهرا ماییم و دعای خیر زهرا شأن تو کجا و بال ادراک افتاده به زیر پات افلاک منظور خدا حدیث لولاک ای خواستگارت پدر خاک مهریۀ هر که آب باشد همدوش ابوتراب باشد ای روح برابر پیمبر ای سورۀ کوثر پیمبر ای حیدر دیگر پیمبر ای آمنه مادر پیمبر ای سیب بهشت را نتیجه سرمایۀ حضرت خدیجه @shia_poem
مشگل گشای عالم و از عالمی سری از جن و انس و حور و ملائک تو سرتری شرح فضائل تو نگنجد به ذهن ما از کل کائنات جهان هم فراتری هستی یگانه دخت نبی یامکرمه آخر رسول حضرت حق را تو مادری در ماسوا و خلقت و این چرخ روزگار تنها تویی که یاور و هم شأن حیدری دادی تو پرورش حسنین و عقیله را هم بضعه الرسولی و هم سر داوری بالاتر از مقام تمام رسالتی گنجینه معارف ربی و کوثری مارا کسی به جز تو پناهی نمیدهد بر شیعیان فقط تو شفیعه به محشری فخرم همین بود که کنم کل عمر خود در مجلس عزای حسین تو نوکری @shia_poem
قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر تو کیستی که همه قاصرند از درکت چگونه می‌شود آخر تو را کنم تفسیر مقابل قدمت جبرییل زانو زد ز بس جلالیت ذات توست عالم‌گیر به پیشگاه شما از خدا پیام رسید سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید به باب میل شما می خورد رقم تقدیر میان خانه نشستید و ذکر می گویید تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس فقط خدا زخ تو بی حجاب دیده و بس زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی کجا به کوتهی فکر ما خطور کنی اگر قنوت بگیری میان سجاده تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی کلیم خانه‌ی حیدر! به یک دعای سحر سرای کوچک خانه شبیه طور کنی تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند وجود خسته‌ی او را پر از سرور کنی فضای کوچه پر از عطر سیب می‌گردد ز هر دیار اگر لحظه‌ای عبور کنی تو روح عاطفه‌ای... گرچه من گنه‌کارم مرا مباد ز خود لحظه‌ای تو دور کنی غبار راهم و تو سایه‌ی سرم هستی چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی دگر زمان سرور پیامبر آمد که گاه زخم زبان قریش سر آمد تو هم‌زبان خدیجه شدی میان رحِم که غم مخور شب تنهایی‌ات سحر آمد برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود... ز دیده‌های پر از مهر او گوهر آمد شمیم سیب بهشت از حجاز می‌آید نگار ماست غریبانه از سفر آمد خدا برای علی خلق کرده است تو را برای شیر خدا بهترین سپر آمد تمام فخر علی شوهری فاطمه است خبر دهید به حیدر که همسفر آمد به روی شانه‌ی تو بیرق علی برپاست علی که فاطمه دارد همیشه پا برجاست کریم شهر علی سفره‌دار زهرا بود جمال حق علی... آینه‌دار زهرا بود به دست خالی از این خانه سائلی نرود که در کنار علی خانه‌دار زهرا بود قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت میان دست علی ذوالفقار زهرا بود اگر چه نام علی هم‌ردیف با نمک است بر این ملیح زمانه نگار زهرا بود همه زمین و زمان در طواف روی علی‌ست مطاف روی علی در مدار زهرا بود حسن کریم و حسین دست‌گیر عالمیان همیشه محور این اعتبار زهرا بود از آن زمان که گل ما به عشق می‌آمیخت خدا خدایی خود را به پای زهرا ریخت خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد صدای هر تپش توست ذکر علی به این صدا همه‌ی ذکرها منظم کرد میان عرصه‌ی محشر شفاعت همه را به گوشه‌ای ز نخ چادر تو محکم کرد سپس گشود مسیر ورود جنت را گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد چکیده‌ی جلوات تو و علی روزی حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد برای اینکه بماند همیشه جلوه‌ی تو میان قامت زینب تو را مجسم کرد به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد میان آن در و دیوار خون تازه نشست بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست @shia_poem
پر خرد نرسد تا معانی نامش شکسته بال خیال از تصور بامش چگونه وصف کنم جایگاه زهرا را کسی که جنت ما هست تحت اقدامش چه دختری ست که در مدحتش بود بابش چه دختری ست که در خدمتش بود مامش چه دختری که بر او جبرئیل نازل شد برای عرضه ی وحی اش برای الهامش مقام لیله قدر است، لیله ی قدری... ...كه مانده ايم هنوز اول همان "لام" ش گزاف نیست، تعجب مکن اگر گفتند که هر پیامبری "فاطمه" ست پیغامش علی که بودنش آرامش دو عالم بود حضور دخت نبی می نمود آرامش نماز بود و دعا بود، شام تا صبحش نجات خلق خدا بود، صبح تا شامش چگونه رزق خلائق بدست زهرا نیست کسی که سوره رسیده برای اطعامش به وقت میل انارش انار میل نکرد خدای عزوجل هم نمود اکرامش درخت دین پیمبر بلند قامت شد خمید فاطمه تا قد کشید اسلامش بدون فاطمه هر کس اگر طواف کند لباس ذلت و خواری اوست احرامش گدای فاطمه مسکین وقت و بی وقت است فدای لطف بهنگام و نابهنگامش زمان جنگ، شهيدان به ما نشان دادند که او چگونه گره باز می کند نامش زمان، زمان تجلی خطبه ی زهراست خلیفه بازی و این ها گذشت ایامش "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد" به شرط آنکه نیفتی به پنجه ی دامش برای ذلت ما نقشه داشت دشمن ما ولی درایت رهبر گذاشت ناکامش زمام کار اگر دست زاده ی زهراست بدون شک به فرج می رسد سرانجامش... @shia_poem
پر خرد نرسد تا معانی نامش شکسته بال خیال از تصور بامش چگونه وصف کنم جایگاه زهرا را کسی که جنت ما هست تحت اقدامش چه دختری ست که در مدحتش بود بابش چه دختری ست که در خدمتش بود مامش چه دختری که بر او جبرئیل نازل شد برای عرضه ی وحی اش برای الهامش مقام لیله قدر است، لیله ی قدری... ...كه مانده ايم هنوز اول همان "لام" ش گزاف نیست، تعجب مکن اگر گفتند که هر پیامبری "فاطمه" ست پیغامش علی که بودنش آرامش دو عالم بود حضور دخت نبی می نمود آرامش نماز بود و دعا بود، شام تا صبحش نجات خلق خدا بود، صبح تا شامش چگونه رزق خلائق بدست زهرا نیست کسی که سوره رسیده برای اطعامش به وقت میل انارش انار میل نکرد خدای عزوجل هم نمود اکرامش درخت دین پیمبر بلند قامت شد خمید فاطمه تا قد کشید اسلامش بدون فاطمه هر کس اگر طواف کند لباس ذلت و خواری اوست احرامش گدای فاطمه مسکین وقت و بی وقت است فدای لطف بهنگام و نابهنگامش زمان جنگ، شهيدان به ما نشان دادند که او چگونه گره باز می کند نامش زمان، زمان تجلی خطبه ی زهراست خلیفه بازی و این ها گذشت ایامش "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد" به شرط آنکه نیفتی به پنجه ی دامش برای ذلت ما نقشه داشت دشمن ما ولی درایت رهبر گذاشت ناکامش زمام کار اگر دست زاده ی زهراست بدون شک به فرج می رسد سرانجامش... @shia_poem
داریم به دل گرمیِ طوفانِ نجف را داریم به لب مدحت سلطانِ نجف را داریم به سر شوق پریشان نجف را خوردیم فقط شُکرِ خدا نان نجف را دل اولِ این شعر به ایوانِ نجف رفت گفتیم همه فاطمه و جانِ نجف رفت باید به درِ خانه‌ی زهرا بنشینیم تا لطف خدارا به تماشا بنشینیم تا در خنک سایه‌ی طوبی بنشینیم تا ظِلِّ قیامت همه بالا بنشینیم بوسیدنِ دستانِ شما واجب عینی است تعظیم تو بر شیرِ خدا واجب عینی است دستی که زده بوسه پیمبر فقط این است آن دخترکی که شده مادر فقط این است کفوی که شده معنی حیدر فقط این است یاسی که شده قبله قمصر فقط این است   خانم حرمی از تو در این سینه خدا ساخت از نورِ شما یازده آئینه خدا  ساخت بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی با نقطه‌یِ با ، نقطه‌یِ پیوند تو هستی آئینه قَدی خداوند تو هستی چیزی بِجُز از نورِ خداوند نداری سوگند که ای آیِنه مانند نداری بانو چه شگفت است هُبوتی که تو داری قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری یا جمع جلال و جبروتی که تو داری صد رشته قنات است قنوتی که داری با تیغ به تو تکیه کند شیرِ خداوند ای خطبه‌یِ تو غیرتِ شمشیر خداوند از روزِ ازل هر تپشت یادِ علی بود نَبْضَت ، ضربانت ، نَفَسَت نادِ علی بود این هشت فلک فاطمه آبادِ علی بود خانم همه‌ی حرفِ تو فریاد علی بود از ریشه‌ی آن چادر اگر ریشه‌ی شیعه است از خطبه‌ی بُرَّنده‌ات اندیشه‌ی شیعه است در سینه اگر آتشی از شور تو داریم در دست اگر رأیتِ منصور تو داریم ما چشم فقط جانبِ منشور تو داریم دردیم چه غم ، نور علی نور تو داریم  از بارِشَت ای ابر ، پُر از لاله شد این باغ  از لطفِ نگاهِ تو چهل ساله شد این باغ هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما هر تیر توان داد به برخاستنِ ما با ماست همیشه نفسِ بُت شکن ما در سایه‌ی زهراست تمامِ وطنِ ما صائب  چه خوش آورد زِ شرحِ جگرِ ما "آسایش منزل نبُوَد در سفرِ ما" یکروز از این ظلم گران هیچ نمانَد از دشمن اسلام نشان هیچ نمانَد از آلِ فلان آل فلان هیچ نمانَد از حسرت این پیر و جوان هیچ نمانَد یکروز از این دل پَرِ پرواز بسازیم در خاکِ بقیع چار حرم باز بسازیم گفتید که : سرگرمِ پریشانی خویشم سرخوش زِ سبویِ غمِ پنهانی خویشم شرمنده‌ی جانان زِ گران جانی خویشم دلبسته‌ی یارانِ خراسانی خویشم یاران خراسانی‌ات امروز بگوشند لب تر بکنی پایِ شما مرگ بنوشند @shia_poem
دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف كه قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف تمام صحن علی بوی فاطمه دارد شمیم سیب بیاید میان راه نجف صفای هر سحرش ، گریه بر غم زهراست به گوش میرسد آرام سوز و آه نجف قدم زده دل شب در میان نخلستان امان ز كوفه و خون آبه های چاه نجف قرار ما همه باب الرضا همان جایی كه سوی شاه خراسان بُوَد نگاه نجف قسم به نم نم اشكم پس از اذان صبح چقدر بوی حسین میدهد پگاه نجف @shia_poem
ای چشمه ای که نبض هر دریا و رودی از دامن خورشید ما تهمت زدودی یعنی که گفتند ابتر است اما اینچنین نیست انگشتر پیغمبر ما بی نگین نیست اکنون خدا را شکر بی کوثر نماندیم این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم امروز در بیروت نسلی تازه داریم در غزه از روح جهاد آوازه داریم تا بیست سال دیگر از الطاف زهرا(س) نامی نمی ماند ز اسرائیل برجا لب تر کنی در معرکه جان می سپارند ای هاجر! اسماعیل هایت بیقرارند همراه با اهل یمن خصم یهودند ویرانگر برنامه آل سعودند با عزم خود روح خدا را شاد کریم وقتی که خرمشهر را آزاد کردیم فکه ، شلمچه با هزاران گنج از ماست هنگامه های کربلای پنج از ماست همت ، صلابت، شوق وشور ، آقایی از ماست چمران ، مفتح ، باکری ، بابایی از ماست امروز در میدان هزار لشگرستیم هنگامه ساز فتح بدر و خیبرستیم امروز آن دوران غم غالب گذشته آن سختی شعب ابیطالب گذشته با این همه برخی ز دشمن بیم دارند در مشکلات خود سر تعظیم دارند تا آنکه گفتا رهبر محبوب ایران مردم گله مندند از ضعف  مدیران هر کس که دلبسته است بر لبخند دشمن غافل شده از حیله و ترفند دشمن حتما به ذلت عاقبت جان می سپارد با گرگ ها هر کس تفاهم نامه دارد ما را به شرق و غرب عالم اعتنا نیست وقتی خدا با ماست دیگر کد خدا کیست؟ همزاد ما شمشیر تیز ماست آری  صد ها گزینه روز میز ماست آری عمری است با دشمن سر پیکار داریم در دل اشداء علی الکفار داریم یا فاطمه عالم سپاه دختر توست جان ها فدای بارگاه دختر توست این گنبد و گلدسته بی پرچم نگردد یک آجر از دیوار صحنش کم نگردد گرم دفاعیم از حرم با صد رشادت در جان ما هرگز نمی میرد شهادت @shia_poem
دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است پیش مشتاقی ما چاک گریبان هیچ است کرم اهل کرم بیشتر از خواهش ماست خواهش دست گدا نزد کریمان هیچ است آنقدر معجزه ها از هنر تو دیدیم که بنا کردن این دل دل ویران هیچ است سربلندیم اگر سایه ی تو بر سر ماست پیش این سایه ی تو تاج سلیمان هیچ است خِلقت طینت تو بس که لطافت دارد گر بریزند به پای تو گلستان هیچ است ما به جمهوری زهرایی خود مینازیم وَرنه بی فاطمه که خطه ی ایران هیچ است مِهر زهراست به ما رنگ و بویی بخشیده نام زهراست به ما آبرویی بخشیده زیر پای تو می افتند سر اگر بنویسند در هوای تو می افتند پَر اگر بنویسند نسبت ام ابیهاست که شایسته ی توست اشتباه است تو را دختر اگر بنویسند باز قرآن کریم است ندارد فرقی جای هر سوره فقط کوثر اگر بنویسند  قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه بنویسم زهرا ، مادر اگر بنویسند  بی گمان یاد نخ چادر تو می افتیم از مقامات تو در محشر اگر بنویسد به مقام تو اضافه نشود نام تو را یا نبی یا علی دیگر اگر بنویسند  نه نبی ، بلکه نبوت  شده عزتمندت نه علی ، بلکه ولایت شده گردنبندت عرش را دیدم جای تو به یادم آمد قرب انگشت  نمای تو بیادم آمد  در عبودیت تو کُنه ربوبیت بود باصفات تو خدای تو  به یادم آمد  روحِ  روح القُدست بود که فرمود : اقرا در حرا نیز صدای تو  به یادم آمد خواستم روی نماز شب تو فکر کنم ورم کهنه ی پای تو به یادم آمد  قُوت دنیا و قنوت تو به هم مرطبتند حرف "نون " بود و دعای تو به یادم آمد غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدی لب خوشحال گدای تو به یادم آمد گرد و خاک حرمی را که نداری بفرست درد دارم که دوای تو به یادم آمد قبر تو گُهر دنیاست و دنیا صدف است جلوه ای از حرم گم شده ات در نجف است قصدت این بود فقط یار علی باشی و بس ظرف نُه سال گرفتار علی باشی بس  از مقامات خودت دم نزدی تا که فقط باعث گرمی بازار علی باشی و بس بازوی تازه شکسته شده از یادت رفت تا که هر لحظه نگهدار علی باشی و بس خواستی میخ تو را بند کند تا شاید مثل یک عکس به دیوار علی باشی و بس @shia_poem