eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
387 عکس
158 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
تا چرخه‌ی چرخِ عشق، چرخش دارد تا نور خدا به عرش تابش دارد این نام خدیجه‌ست که همراه رسول بر تارک اسلام درخشش دارد @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می توان گفت بی محبت تو دین اسلام هم نتیجه نداشت من قسم میخورم رسول الله همسری بهتراز خدیجه نداشت @shia_poem
تویی که هم‌زبان و همسر نجم امین بودی چه در سختی چه آسایش، برایش هم‌نشین بودی که رو کردی به دین وقتی تمام شهر کافر بود نخستین بانوی اسلام در آن سرزمین بودی تو را هم طاهره خواندند و هم شهبانوی بطحاء ولی در وصفت این کافی‌ست : کوثر-آفرین بودی اگر نامیده عام‌الحزن پیغمبر وفاتت را تو بیش از آنچه می‌دانیم با احمد عجین بودی برایت جبرئیل از جنت اعلی کفن آورد یقینا لایق این هدیه از عرش برین بودی گواهی می‌دهد قرآن، شهادت می‌دهد تاریخ نه تنها مادر زهرا، که ام-المؤمنین بودی @shia_poem
جایت اگر چه زیر کَسای نبی نبود  مادر شدی خلاصۀ آن پنج تن شدی چندین کفن اگر چه مهیای تو شده  مادربزرگِ یک نوۀ بی کفن شدی @shia_poem
تو راه آمدی نشدم سر به راه ، نه یک روز من تمام نشد بی گناه ، نه نامه سیاه آمده ام سوی تو ولی این غیر ممکن است روم رو سیاه ، نه با اینکه نیست بین بساطم به غیر آه اما به جز تو نیست خریدار آه ، نه اینجا عِقاب یا که جزایش محبت است کس نا امید نیست در این بارگاه نه ما را کسی نذاشت محل ، تو گذاشتی ما را کسی نداد به جز تو پناه نه من هر چه ام گدای حسینم نگو به من جان حسین فاطمه روحی فداه ، نه از بچگیم کارگرم در حسینیه این عمر با حسین نگشته تباه نه یک کوفه را حسین به حاجت رسانده پس گودال بود بیت کرم ، قتلگاه نه این پادشاه ، دوش نبی بوده مرکبش با مرکبت نرو ،روی این جسم راه نه... @shia_poem
کار گناهکاری، دیگر به مو رسیده در باز کن به رویم، بی آبرو رسیده از من کسی در اینجا بیچاره تر ندیده صد شرّ، به من ز نفسِ درّنده خو رسیده هی سنگ خوردم اما خود را به تو رساندم این جسم و جان زخمی‌، با صد رفو رسیده حرفی بزن دلم را بشکن ضرر ندارد این بنده به تفاهم، با گفتگو رسیده پاکم کنید اگرچه، آلوده و خرابم ای اشک ها بریزید، وقت وضو رسیده ممنون مادرم که دست مرا گرفته خیری اگر رسیده، تنها از او رسیده امشب خدا علی را دنبال ما فرستاد امشب گدا به حیدر، بی پرس و جو رسیده آلودگی من را با یاعلی خریدند این بار هم به داد من ذکر هو رسیده کاری به کس ندارم، وقتی حسین دارم هرچند تشنه بودم دستم سبو رسیده مادر کنار گودال، با قامت خمش گفت؛ حیدر کمک که وقت ذبح گلو رسیده @shia_poem
آمدم..،در می زنم..،یا رب! گدایت را ببین باز هم این بنده ی بی دست و پایت را ببین ظرف خالیِ طعام سائل‌ات را پُر نکن نان من گریه است..،نان بنده را آجر نکن بار من روی زمین مانده است..،بارم را بخر خوب و بد هرچیز دارم را بیا یکجا بخر ای پناه بی پناهی ها..،پناهم داده ای از تو ممنونم به مهمانیت راهم داده ای شکر می گویم هزاران‌بار..،ستاری خدا وای اگر از باطن من پرده برداری خدا هیچکس گردن نمی گیرد منِ شرمنده را مثل فرزندِ پدرمُرده بغل کن بنده را در زمان ارتکاب جرم،بی باکم نکن تا مرا پاکم نکردی از بدی،خاکم نکن قلب تاریک مرا از روشنی آکنده کن عزم ترک معصیت را در وجودم زنده کن بارها وقتی که می بینم دچارم بر گناه هر دمی که بیخ پیدا کرد کارم در گناه رو به زهرا می کنم..،زهراست پشتیبانِ من جای دیگر را ندارم جز درِ این خانه من هرچه باشم..،او بخواهد..،می شوم آخر درست از منِ آلوده‌دامن می کند نوکر درست تا دم افطارها یادی ز عطشانش کنم چشم روزه‌دار خود را سیر،گریانش کنم ▪️ ▪️ خون سرخی بر عبای رنگ یشمش ریختند تشنه بود و آب را در پیش چشمش ریختند دست شمر افتاده بود آن زلف‌درهم ریخته خشکی لبهاش را با چکمه برهم ریخته نیزه جای جرعه آبی،در گلویش می کنند پیش چشم مادر او پشت و رویش می کنند بعد گودال از حوالی حرم رد می شوند شمر و خولی پیش راه زینبش سد می شوند @shia_poem
قلب را تا ربّم از خوف و رجا بیرون کشید جای صحبت از لبم یاربّنا بیرون کشید ارزش فقر من اینجاها مشخص میشود از دو تا دست تهی، دست دعا بیرون کشید زودتر از هر رفیقی دست من را هم گرفت نارفیقش را، ز افکار خطا بیرون کشید بین گِرداب گناهان، ناگهان گریان شدم مُرده ای بودم که این دریا مرا بیرون کشید ورشکسته می زند آتش به اموال خودش او مرا از ورشکستن بارها بیرون کشید باید از این زودتر، او به حسابم می رسید باز هم پرونده من را رضا بیرون کشید زیر ایوان نجف، زهرا دل من را شکست از دل سنگم علی سنگ طلا بیرون کشید باز ممنون حسینم که مرا با روضه اش از صف جامانده های کربلا بیرون کشید زائرم کرده که من بعداً سلامش کرده ام آنکه از خاک تنش، خاک شفا بیرون کشید حرف می زد خواهرش با گریه و می‌گفت حسین کاش می شد از دهانت نیزه را بیرون کشید کاش میشد در هیاهوی خیام و قتلگاه تیرها را از تن تو بیصدا بیرون کشید آه! من دیدم که بعد از سنگبارانت حسین پیری از زیر عبای خود عصا بیرون کشید تشنه ی بی سرپناه! اینقدر دست و پا نزن مادر آمد خنجرش را شمر، تا بیرون کشید @shia_poem
با اجازه از خداوند حسن کیست امشب رب هر بنده؟!حسن! میروم با ذوق در بند حسن "هو" نوشتم جای پسوند حسن آری آری این بود توحید من سجده کردم بر یکی! آن هم حسن! کاسه ی تقوایم امشب لب پر است گوشم از توصیه ی زاهد کر است جای ساغر خُم بیاری بهتر است این می از انگور نه! از کوثر است کیف کن امشب شب سلطانی است باده ی ناب علی مجانی است به به از این کوچه بوی نان رسید اولین فرزند آقاجان رسید برکت اسمش به هر دکّان رسید آی نوکرها خبر! سلطان رسید اولین باری که گفتم یا حسن دشت اول را گرفتم با حسن چینی خرد دلم را بند زد عقل و ایمان مرا پیوند زد یک حسن گفتم به کامم قند زد فاطمه بر صورتم لبخند زد یاحسن گفتم به ما مرهم رساند پول تو جیبی مارا هم رساند از علی تا درجمل رخصت گرفت دشت را آن جذبه و هیبت گرفت جان لشگر را به یک ضربت گرفت آن زن از ترس حسن لکنت گرفت کیف کرد آنجا علی،گفت این سخن تو معز المومنینی یا حسن! گرچه نوکر بیشتر دارد حسین عاشقانی خون جگر دارد حسین کشته مرده هر قَدَر دارد حسین.. دل به دست یک نفر دارد حسین.. ای حسینی ها حسین کربلا.. بوده خود از شیعیان مجتبی مجتبی یعنی امام کربلا سفره دار خاص ‌و عام کربلا پرشده از او تمام کربلا صلح او روح قیام کربلا تربت اعلی اگر شد موتمن.. چون به خاکش‌ خورده دستان حسن! رسم باشد بهر مردی با کرم.. سنگ قبری خوب و یک صحن و حرم پس چه شد آن نذرهای مادرم؟! پس چرا گنبد نداری دلبرم؟! دادِ ما درآمده از صبر تو کشت مارا داغ سنگ‌ قبر تو آفتاب این سمت ها اصلا نتاب وای از دست تو، وای ای آفتاب گاه تابیدی مکرر بر رباب گاه تابیدی سه روز بی حساب ما قیامت را چو هیات میکنیم از تو به زهرا شکایت میکنیم @shia_poem
باید فقط نشست فقط با کریم‌ها تاکه شوی شبی تو هم از یا کریم‌ها بی وقت هم اگر بروی راه می‌دهند دارند لحظه لحظه کرم‌ها کریم‌ها بد می‌کنیم گرچه ، ولی رد نمی‌کنند یک طورِ دیگرند خدایا کریم‌ها دیدیم صبح و شام که هرگز نداشتند در بیتِ خویش سفره‌ی بی ما کریم‌ها وقتی درِ تمامیِ این شهر بسته است بستند خانه را همه الا کریم‌ها حیران سفره‌دارِ کریمم که تا ابد حیران او شدند سرا پا کریم‌ها   حیدر شده‌است جلوه‌ی زهراییِ حسن باید فقط نوشت از آقاییِ حسن دادند روزِ قبل عطایای بیشتر دارند روزِ بعد گداهای بیشتر مهلت نمی‌دهند که حرفی اَدا شود دادند قبلِ عرضِ تمنای بیشتر   هرچه گدا رسید در این خانه جا گرفت این خانه دارد از دو جهان جای بیشتر از خویش می‌زنند برای گدایِ خوایش دارند این قبلیه تقاضای بیشتر این خانواده هرچه شنیدند ناسزا کردند جای طعنه دعاهای بیشتر هرقدر در کمالِ حسن فکر می‌کنیم هی می‌شویم غرقِ معمای بیشتر شد قبله‌ام قبیله‌ی دریایی حسن باید فقط نوشت از آقایی حسن وقتی که چشمهات کمانگیر می‌شوند اهل نفاق با تو زمین گیر می‌شوند دیدند گرد ناقه‌ی فتنه که با حسن کابوس‌هایشان همه تعبیر می‌شوند فریاد می‌زنند سپاه جمل : امان تا که اسیر حذبه ی  تکبیر می‌شوند رَم می‌کنند هر طرفی این وحوش‌ها وقتی شکارِ هیبت این شیر می‌شوند یک ضربه میزنی و دوصد زَهره می‌دری انگار ضربه‌های تو تکثیر می‌شوند در کربلا شبیه حسن جلوه می‌کنند نسل حسن که صاحب شمشیر می‌شوند جانم فدایِ ضربه‌ی مولاییِ حسن باید فقط نوشت از آقایی حسن وقت شکست پشت ستم‌ها یکی یکی خَم می‌شوند قامت غم‌ها یکی یکی یک روز می‌رسد که مدینه برای ماست تا که بنا شوند حرم‌ها یکی یکی باید کبوترانِ رضا را بیاوریم تا پر زنند گرد عَلَم‌ها یکی یکی باید برای صبح ظهورش امید داشت چون جمع می‌شوند قدم‌ها یکی یکی آنروز بر ضریح طلاکوب نقره کوب جانم‌حسن زنند قلم‌ها یکی یکی قربان رجعتی که بیایند پیشِ ما از هفت قبله اهل کرم‌ها یکی یکی جانم فدای روز پذیرایی حسن باید فقط نوشت از آقایی حسن ابری رسید و ماه تو را ناپدید کرد داغی رسید و سروِ تو را مثل بید کرد الماس ریزه‌ها جگرت را بهم زدند اما تو را مصیبت کوچه شهید کرد حرفی بزن به موی سفیدت قسم بگو با روزِ تو چه سایه‌ی دستی پلید کرد « یارب نصیب هیچ غریبی دگر مکن دستی که گیسوانِ حسن را سفید کرد با صد امید حامی مادر شدم ولی آن نانجیب امید مرا ناامید کرد آه ای حسین‌جان بفدای لبت که زهر با من نکرد آنچه که باتو یزید کرد باید گریست از غمِ تنهایی حسن باید فقط  نوشت از آقایی حسن @shia_poem