eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
387 عکس
157 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بینوا هرچه نوا داشته باشد بهتر درد این عشق، صدا داشته باشد بهتر آنقدر صاحب این روضه کرم دارد که بیشتر هرچه گدا داشته باشد بهتر قلبها می زند، انگار به نقاره زدند شاه، امروز شفا داشته باشد بهتر هرکه افتاده مسیرش دم سقاخانه عطش کرببلا داشته باشد بهتر می نشیند به دل این حرف، اگر حرف بجاست هرکسی زائر آقاست، دلش کرببلاست ریزه خوار از کرم خوان عطا بسیار است پشت چشمی که رئوف است دعا بسیار است روی دیوار رواق تو قلم زد جبرییل گفت که درد بیارید، دوا بسیار است وقت هایی که شلوغ است حرم، خادم تو می زند جار بیایید که جا بسیار است عاشق بی سر و پا دور و بر تو کم نیست جان زهرا برسان تذکره پا بسیار است من هوایی تر از آنم که به گنبد نرسم می رسد جان به لبم گر که به مشهد نرسم اول عشق خودت هستی و آخر، حرمت نرود قطع یقین عمر، هدر، در حرمت چه نیازی به بهشت است مرا چون دارد جلوهء روز و شبش چند برابر، حرمت فیض دستان شما دانه برایم پاشید تا کبوتر شدم و داد مرا پر، حرمت لعنت الله بر آنکس که به تو ابتر گفت داده عمری چقدر حاجت ابتر، حرمت هرکسی را گرهء کور به کار افتاده گذرش بر حرم تو دوسه بار افتاده تو دعا کردی و افتاد دل ما یادت سحری پر زد و شد زائر گوهرشادت عمر من رفت... تو کی می گذری از کوچه لب من داشت به خاک قدم تو عادت خضر با دیدنت افتاده به خواهش کردن مرحبا بر تو و این دولت مادر زادت چون پیاله دلمان توبه که می کرد شکست نیمه شب دور و بر پنجرهء فولادت چشم ما را به قدمگاه تو مایل کردند همه را ریزه خور سفرهء دعبل کردند می کنی معجزه هر آینه با هر انگشت سر زلفت سحری چرخ زد و ما را کشت آخر و عاقبت ما شده انگار به خیر نسل در نسل گداییم همه پشت به پشت غیر تو هیچ نداریم میان عالم پیش تو هیچ نداریم اگر وا شد مشت روز محشر به امید کرمت می آییم دور آهوی نگاهت همه از ریز و درشت پس بیا تا دم محشر نشده محشر کن پای تا فرق سرم گوش شده لب تر کن نمک اشک، کنار تو چشیدن دارد از خودت، روضهء ارباب شنیدن دارد باز افتاده کسی تشنه میان گودال اصلاً این روضه به آخر نرسیدن دارد عکس آن زلف که در دست حرامی افتاد مثل زینب به خدا آه، کشیدن دارد این سئوالی است که باید به جوابش نرسم آخر انگشت تنی پاره، بریدن دارد! به غرورم، به رگ غیرت من برخورده وای از چند طرف نیزه به این سر خورده @shia_poem
به رویِ سیم‌هایِ برق است و در نگاهش عجیب غم دارد خوب پیداست این کلاغِ سیاه چقدر حسرتِ حرم دارد خیره مانده به گنبد و میگفت کاش مادر زِ باغ می‌آمد چه قشنگ است این حرم ای کاش با هزاران کلاغ می‌آمد فکر می‌کرد اگر حرم بِرسد دورِ خود چند آشنا بیند هِی از آن دور خیره شد شاید لااقل یک کلاغ را بیند گفته بودند موقعِ رفتن مَرو جایی که حسرتش با ماست تو سیاهی غریبه‌ای زشتی نه ! حرم لانه‌یِ کبوترهاست گرچه گفتند که نرو او گفت رنگِ بالاتر از سیاهی نیست دستِ من نیست می‌بَرد آقا میروم تا امام راهی نیست راه دور و به زحمت آمده بود تا رسانَد سلامِ مادر را چقدر سخت بود بردارد او زِ گنبد نگاهِ آخر را... تا به اینجا رسید اما حیف در تَنَش قُوَّت پریدن نیست عزم کرده به باغ برگردد در دلش طاقتِ بُریدن نیست دید مُشتی کبوترند آنجا رویِ گنبد طلایِ آقایش خواست از راهِ خویش برگردد آمد اما صدای آقایش خسته‌ای تشنه‌ای گرسنه‌ای اما چشم بر راهِ دیدنت بودم چند روزی است بین راهی و به امید رسیدنت بودم هرکجا که نشسته‌ای در راه تو نشستی به رویِ دامانم بال و پرهایِ خاکیِ خود را بتکان رویِ فرشِ ایوانم چشم بر راه مانده بودم تا بِرسی ...آب و دانه‌ات با من هرکجا از حرم که می‌خواهی بنشین آشیانه‌ات با من هرچه اینجا سیاه‌تر بهتر زودتر رو سپید برگردد نه محال است زائرم یکبار از حرم نااُمید برگردد جز درِ خانه‌ام کجا داری بهتر از گنبدم کجا بروی دوست دارم کبوترم باشی دوست داری به کربلا بروی؟ چند روز میهمان آقا بود او کبوتر شد و رها می‌رفت لطفِ این خانه شامل‌اش شده بود داشت او هم به کربلا می‌رفت.... *** جُون آمد کنارِ اربابش رخصتش را گرفت اما نه التماسش نمود او فرمود زحمتت داده‌ایم حالا نه... گفت خارم و خار می‌دانم پیش گُل رنگ و روی بد دارد دست رد را مزن به سینه‌ی این روسیاهی که بویِ بد دارد حرفهای غلام  آتش بود از جگر بود بر جگر میزد بوسه بر دست نه به خاکش داد داشت از شوق بال و پر میزد اندکی بعد بر زمین اُفتاد رویِ شن سر گذاشت چشمش بست فکرِ دامان نمی‌کند اصلا انتظاری نداشت چشمش بست ناگهان بویِ سیب را فهمید گرمی ناب را حِس می‌کرد باورش نیست روی گونه‌ی خود روی ارباب را حِس می‌کرد سر او روی دامن است اما زخم‌های دلش نمک خورده بوسه‌ای زد به چهره‌اش ارباب بوسه‌ای با لبی تَرَک خورده... @shia_poem
روز ولادت تو غزل آفریده شد مفعول وفاعلات و فَعَل آفریده شد پلکی زدی ومعجزه ای را رقم زدی، از برق چشمهات زحل آفریده شد از شهد غنچه ی لب پر خنده ی شما در چشمه ی بهشت عسل آفریده شد عالم به رقص آمد و، از پایکوبی اش ازطوس تا حجاز گسل آفریده شد سینه به سینه؛شکرخدا عاشقت شدیم این عشق پاک روز ازل آفریده شد ما از پدر ولایِ شما ارث می بریم ایرانیان کشور موسی بن جعفریم درجشن پایکوبی تنبورهای مست در بزم میگساری انگورهای مست نور خدایی تو چه اعجاز کرده است! هو می کشند دوروبرت کورهای مست شیرینی ولایِ شما چیز دیگری است! این را شنیدم از لبِ زنبورهای مست دارد تمام شهر به دیوار می خورد! در پیشِ چشم قاصرِ مأمورهای مست ازاین به بعد حرف خدایی نمی زنند با دیدن جلال تو، منصورهای مست اِذن دخول میکده ورد زبان ما بوی شراب می دهد امشب دهان ما وقتی همه به عشق تو پروانه می شوند پروانه ها کنایه و افسانه می شوند روح بهارهستی و؛این بوته های خار از عطر گامهای تو ریحانه می شوند با دیدن جمال زلیخا کُش شما یوسف شناس ها همه دیوانه می شوند شانه به شانه، شاه وگدا در سرایتان مهمانِ سفره های کریمانه می شوند شبها به عشقِ باده ی نابت، شیوخ شهر شاگردهایِ حوزه ی میخانه می شوند عمری کتاب تزکیه تدریس کرده ای در شهر طوس میکده تاسیس کرده ای آن سوی شهر، قبه ای از نور دیده ام صحن وسرای کیست که از دور دیده ام؟ هوش از سرم پریده و مستانه می دوم حس می کنم که باغِ پرانگور دیده ام دیگر چه احتیاج به نعلین وچوب دست! موسیِ پا برهنه شدم؛ طور دیده ام مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟ خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام در محضرت جنابِ سلیمان شهر طوس بالِ ملخ به شانه ی یک مور دیده ام اینجا ندیده ایم گدایی که دلخور است اینجا فقیرها چقدر جیبشان پُراست گریه بهانه ایست،که عاشق ترم کنی شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد؟ از راه دور آمده ام باورم کنی با ذوق وشوق آمده ام،حضرت رئوف فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم! باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی باید تو را به پهلویِ زهرا قسم دهم تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی مادر سپرده است به دستِ شما مرا گفته فقط شما ببری کربلا مرا @shia_poem
جایی که میگیرند دست ناتوان را پیر زمین افتاده دارد آسمان را تطهیر شد هرکس که وا شد پایش اینجا دیدند مردم حکمت آب روان را سگ های اطراف حرم را میپذیرند تحویل میگیرند وقتی آهوان را یکبار می آیم سه دفعه او میاید یعنی که تضمین میدهد سود کلان را من از رفاقت با کریمان سود بردم هر موقعی رفتم خراسان سود بردم صدشکر برگ دعوتم داده همیشه پیش همه حیثیتم داده همیشه حج فقیران آمدم دارا شدم من محتاج بودم ثروتم داده همیشه مستانه گشتم صحن هارا فیض بردم جنت به جنت نعمتم داده همیشه طعم غذای حضرتی مانده به کامم آقا دراین صف نوبتم داده همیشه من پای این سفره غذارا دوست دارم ته مانده لطف رضارا دوست دارم سلمانی شهرش سلیمان شد در آخر از یمن او قبرش گلستان شد در آخر خیلی فلج آمد به اینجا راه افتاد خیلی مریض آمد که درمان شد درآخر یکبار آمد درحرم یکبار رو زد بی خانمان طوس سلطان شد در آخر وقتی که در پای ضریحش گریه کردیم جان دادن ما نیز آسان شد در آخر گفته میاید در کنار ما سه دفعه چه عزتی داده به ما آقا سه دفعه داریم کل خیرها را در کنارت دیدیم ما عرش خدارا در کنارت باید که دور تو قیامت باشد اینقدر وقتی نشاندی هرگدارا در کنارت خیراز دو دنیایش ببیند حق زینب هرکس که آوردست مارا در کنارت حس میکنم پیش رضا پیش حسینم حس میکنم کرببلا را در کنارت گفتم حسینو تا به اینجا آمدم من از کربلاییهای راه مشهدم من ای روضه خوان با دیده تر روضه خواندی هرخطبه ای گفتی در آخر روضه خواندی ابن الشبیب آمد به پابوست برایش از غربت ارباب بی سر روضه خواندی گفتی از آن سرنیزه هایی که رسیدند گفتی ازان صدپاره پیکر روضه خواندی از خیمه هایی که پراز نامحرمان شد با ماجرای قحط معجر روضه خواندی گفتی نمازش را نشسته خواند عمه درگوشه گودال تنها ماند عمه #@shia_poem
هرچه ما داریم داریم از رضا جانِ نجف ای به قربان خراسان ای به قربانِ نجف ما نمک‌گیرِ ضیافت خانه‌ی زهرا شدیم از تنورِ فاطمه خوردیم تا نان نجف خاکِ ما خاکِ عزیز بچه‌های فاطمه است ما از ایرانِ رضائیم و از ایران نجف وای بر کاهی که بر  مشهد نگاهی بد کند دودمانش می‌رود با تیغِ سلطان نجف بارها نادِعلی خواندیم در ایوان طلا بارها رفتیم از این ایوان به ایوان نجف ایلِ زهرائیم یعنی غیرت ما یا رضاست آی دنیا گوش کن حیثیت ما یا رضاست لحظه لحظه از حریمِ تو خبرها می‌رسد هر‌چه می‌خواهیم بی اما  اگرها می‌رسد از ملائک دسته دسته می‌رسند و می‌بَرند لطف پایِ زائران تو به پرها می‌رسد کربلا با اکبر است و مشهدت هم با جواد زود الطاف پدرها با پسرها می‌رسد کار وقتی که گره خورده است نیمه شب بیا دیدن آقای ما با مادر سحرها می‌رسد گریه‌های ما براتِ کربلای ما نوشت از سخن‌ها زودتر آهِ جگرها می‌رسد هرکه خوشبخت است تنها مرغ بختش مشهد است کشورِ ما تا قیامت  پایتختش مشهد است ما به این صحن و در و دیوار عادت کرده‌ایم بر شفای اینهمه بیمار عادت کرده‌ایم بر همین آئینه‌کاری‌ها به کاشی‌ها به حوض و طاق‌ها یا به این فیروزه‌ها انگار عادت کرده‌ایم حق بده وقتی که می‌بینم بقیع را دِق کنم ما به این جمعیتِ زوار عادت کرده‌ایم کاش تنها ما تو را از تو بخواهیم و نه هیچ... ما به این حاجاتِ بی مقدار عادت کرده‌ایم دور یا نزدیک آقاجان چه فرقی می‌کند ما به این دیدار  این دیدار عادت کرده‌ایم هر زمانی که در این دنیا مردد می‌شویم با قطاری باز هم راهیِ مشهد می‌شویم دور تا دورِ ضریحت دیدم اقیانوس را ای خدا از ما نگیر این قبله‌ی مأنوس را چند بیمار التماسم کرده‌اند از راه دور می‌برم از کفشداریَت غبارِ طوس را عرش هم قدری ندارد پیش این پایینِ پا جبرئیل اینجا چشیده لذتِ پابوس را هرچه می‌گردد نمی‌بیند  نگاهِ جبرئیل ناامیدی ، بی پناهی ، زائری مایوس را بیشتر از جمع بیماران طبیبان آمدند دیده‌ام در پنجره‌فولاد جالینوس را هیچ چیزی که ندارم یک نگاه آورده‌ام - بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام- @shia_poem
زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است خلق در فکر طوافند بگو سرش چیست دور تا دور حریمت پر میدان شده است! با وضو بوسه بر این در زده زائر، به نظر درِ چوبی حرم مصحفِ قرآن شده است ای که ایمان همه بی تو به مویی بند است مرد سلمانی از انفاس تو سلمان شده است میرسد کار گدای تو به آنجایی که همه ی شهر بفهمند سلیمان شده است اسم تو گرچه بنا شد که بگویند رضاست تو علی هستی و مشهد نجف اشرف ماست زائرت حضرت موسا و حریمت طور است آسمان، صحن تو و خادم صحنت نور است گاهی آنقدر شلوغ است رواقت که دگر کفشداری تو از دادن جا معذور است مطمئن است شفا میدهی اش نابینا گره ای هم که زده دور مشبک کور است دانه پاشیدم و دیدم که محلم نگذاشت کفتر صحن تو حق دارد اگر مغرور است! از قدمگاه کمی گرد و غبار آوردم خاک پاهای تو سوغاتی نیشابور است من همان سائل انگشتری هر روزه تو علی هستی و در نجفت فیروزه دل زوار تو از شور و شعف پر شده است صحن در صحن تو از عطر نجف پر شده است اشک در صحن تو باران شدنش علت داشت آهوی گمشده حیران شدنش علت داشت از ضریح تو فقط خیر و کرم میریزد سائل هر شبه سلطان شدنش علت داشت اثر جذبه ی ایوان تو بود آقا جان راهب دیر مسلمان شدنش علت داشت پشت این پنجره فولاد شفا ریخته است درد در صحن تو درمان شدنش علت داشت کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت فلجی از حرمت روی دوتا پا برگشت یک نفر شیعه شد از دین مسیحا برگشت مرده در صحن گهرشاد به دنیا برگشت تا دم صحن تو برداشت قدم گفت رضا لال یکمرتبه در بین حرم گفت: جان به قربان تو و معجزه های حرمت من نفس میکشم...اما به هوای حرمت خادمت خسته شد و چوب پرش رفت از دست یکنفر باز گمان کرده ضریحت قبله ست صد و ده بار علی گفته ام اطراف حرم باز هم نام علی شعر مرا ریخت بهم خیرهای کثیر را عشق است کرم کم نظیر را عشق است طول صحن غدیر را عشق است سنگفرش مسیر را عشق است زائر سر به زیر را عشق است پیش سلطان اسیر را عشق است اینهمه مستجیر را عشق است حال و روز فقیر را عشق است این حرم این امیر را عشق است نغمه ی یا رضا رضا عشق است مشهدت مثل کربلا عشق است کل القاب تو بجا اما اینکه اسمت علیست را عشق است حب آل علیست راه نجات بر گل روی مرتضی صلوات @shia_poem
نسیم قدسی یکی گذر کن به بارگاهی که لرزد آنجا خلیل را دست، ذبیح را دل مسیح را لب، کلیم را پا نخست نعلین ز پای بَر کَن سپس قدم نِه به طور ایمن که در فضایش ز صیحه‌ی لَن فتاده بی‌هوش هزار موسی... نسیم جنّت وزان ز کویش شراب تسنیم روان ز جویش حیات جاوید دمیده بویش به جسم غلمان، به جان حورا فلک به گردش پی طوافش ملک به نازش ز اعتکافش ز سربلندی ندیده قافش صدای سیمرغ نوای عنقا مهین مطاف شه خراسان امین ناموس، ضمین عصیان سلیل احمد، خلیل رحمان علی عالی، ولیّ والا بگو که «نیّر» در آرزویت کند ز هر گل سراغ بویت مگر فشانَد پری به کویت چو مرغ جنت به شاخ طوبی #@shia_poem
کرامت هست آن جایی که سائل می شود پیدا اگر چه دست و پا گم می شود، دل می شود پیدا         گره از مشهد و قم وا نگشته بر نخواهد گشت برادر خواهری اینگونه مشکل می شود پیدا         ز هر دلشوره ای دل را به دریای تو باید زد که قدر اشک از امواج ساحل می شود پیدا         دل ایران ز لطف سایه ی خورشید مشهد گرم و قم همشیره اش چون ماه کامل می شود پیدا         دو دلبر از جناب حضرت موسی بن جعفر چون حسین و زینبی حیدر شمایل می شود پیدا         بدون زهر هم معصومه ی دور از رضا می مرد مـثالش زینـب کبری، دلایل می شود پیدا         @shia_poem
حق رسيد و هيبت پوشالي باطل شكست صاحب عرش برين در بين فرشي ها نشست زحمت غم كم شد و رحمانيت رونق گرفت آسمان آمد زمين ،در دست خود بيرق  گرفت آمد و مِهرش ميان قلب ما قد راست كرد با دل ما عاشقان هرچه دلش ميخواست كرد آمدي و عطر مِهرت پخش شد در هر فضا مينويسم عشق و ميخوانم علي موسي الرضا ذوق دعبل هاي تو دارد دو چندان ميشود شاعر تو صاحب چندين "گلستان " ميشود اي كه با انگشت تو نظم جهان گرديده است "عالم پير "از قدوم تو جوان گرديده است گشته پيدا هشت جنت در رواق چشم تو تيرگي ها نورشد، از چلچراغ چشم تو شيعه ي اثني عشر مديون لطفت اي جليل عالم آل محمد السلام و الدخيل لقمه اي از سفره ات مارا كفايت ميكند مور درگاهت سليمان را ضيافت ميكند آسمانها بر زمين دست توسل ميزند مي دمد خورشيد چون بر گنبدت زُل ميزند در هواي مرقدت دائم به رفت و آمدم خانه زادِ خانه ي سلطانِ شهرِ مشهدم اي مسيح آل حيدر، خانه ات دارالشفاست راه حلِ هر مريضي آخرش باب الرضاست خانه ات درمانده هارا غرق رحمت ميكند اهل دوزخ را ولايت، اهل جنت ميكند با وجود روضه ي رضوانت اي اربابِ دل باغ جنت بعد ازاين چنگي نخواهد زد به دل آب سقاخانه ات از چشمه سار كوثر است گرد و خاك مرقدت "شيخ بهائي "پرور است از ضريح حضرت سلطان چنين معنا شده است هر هنر در نزد ما ايرانيان بوده است و هست ذره هم در صحن تو نور جلي ميپرورد گرد و خاك مرقدت "سيد علي "ميپرورد گرچه در اين خانواده لطف بامعناتَر است ساكن "بيت الرضا "امنيتش بالاتر است تا كه ايران را تو داري در پناه خود فقط پس خراسان را نگيري از سر اين مملكت سنگ فيروزه از آن روزي در عالم شد پديد كه چنان سرمه به چشمش خاك پايت را كشيد اي شب ميلاد تو ميعاد شادي هاي ما غصه ها در ميشود با ياد تو از قلب ها چون كوير خشكسالم، تشنه ي باران منم ضامن آهو تويي، آهوي سرگردان منم بهترين حصن حصيني،شرط دين داري ما يا "غياث المستغيثين" گرفتاري ما پاره ي قلب نبي، اي زاده ي خون خدا "ذِكرُكُم في الذاكرين"اي هشتمين نور الهدي تا دم گرمت بر اين دلسرد سامان مي دهد بر تن دلمُردگان عشق شما جان مي دهد با غريبان دو عالم آشنايي ميكني بي برو بي گرد تو مشكل گشايي ميكني گرچه در درياي عشّاقت مشخص نيستم تا تو را دارم دگر  محتاج نا كس نيستم اي كه خيرات تو دارد بر دوعالم ميرسد عيدي ما را بده دارد محرم ميرسد رزق چشمم را بده تا كه نمك گيرت شوم آنقدر گريان شوم در روضه تا پيرت شوم گريه كن هاي دم يابن الشبيب تو شديم بي قرار روضه ي جدّ غريب تو شديم @shia_poem
نشسته‌ام به رواقی به گوشۀ حرمش رها رهای رها زیر آبشار غمش یقین به چشمۀ تسنیم دوست متصل است که نور می‌چکد از روزن سپیده دمش چه سال‌ها که هم‌آوای نوبتی‌خوانان رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب به حس و حال غریبانۀ شبیه همش دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت هزار جان گرامی فدای هر قدمش هوای روضۀ رضوان اگر به سر داری بیا به سمت خراسان و روضۀ ارمش به پادشاه و گدا و به عارف و عامی خبر دهید که عام است سفره کرمش گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی به نام پاک جوادش چو داده‌ام قسمش... هر آنچه داده به من لطف بی‌کران بوده‌ست که راضی‌ام به زیادش که قانعم به کمش شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت هر آن که رقص‌کنان رفت زیر تیغ غمش چه افتخاری از این افتخار بالاتر که شاعرش شده‌ام زیر سایۀ علمش چه می‌شود که شبی نامۀ سیاه مرا بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش سپاه منتقمانش همیشه بیدارند یکی خبر برساند به اولیای دمش نمی‌کَنیم دل از این حرم، از این درگاه قسم به مادر بی بارگاه و بی حرمش... @shia_poem
ساعات طوفان، وقتِ جزر و مَد رسیده نبضم چه محکم می زند تا صَد رسیده آیا قبولم می کند یا نه؟ ولی نه اصلا چرا این فکرهای بد رسیده اینجا تمامِ مهربانی مالِ آقاست اینجا مگر بر سینه دستِ رَد رسیده؟ سوت قطار آمد، کسی در پشت در گفت: ای جانمی جان اوّلِ مشهد رسیده از کوچه قلبم تا حرم یکباره پَر زد رَدّ پرم تا پرچم گنبد رسیده طوفان عشقت شست و شو داده دلم را چشم رئوفت آبرو داده دلم را دلشوره ای شیرین سَرِ بال و پَرَم هست هشت آسمان آیینه دَر دور و بَرَم هست باران غم هرگز نمی گیرد سراغم تا مهربانی های تو روی سَرَم هست وقفِ سَر انگشت پر از مِهرِ تو بوده- هرجا اگر نام و نشانی از کَرَم هست خوبیِ تو تا ناکجا تا آن سوی عرش هر قدر هم بالا و بالا می پَرَم هست این بچه آهو های اشکم زنده هستند تا گوشه های دنج و گرمِ این حرم هست داخل نمی آیم، دَمِ بابُ الجَوادم اینجا برای ما گداها بهترم هست شرط قبول افتادن ایمان، تویی تو خورشید عالم تاب من، سلطان تویی تو  @shia_poem