eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ 🌼نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى... 🌼جهان ز دودِ ستم شد سیاه، در برِ چشمم فروغِ صبحِ سعادت، خدا کند که بیایى... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهل و شش ✨خدیجه گره دوم بقچه اش را نبست. انگشتانش در هم قفل شد. سربلند کرد و به چشمان مصمم سیندخت خیره شد. 🍁_امانت بر دوش ماست. تو را به مرو می رسانیم. تردید نکن. برخیز و وسایلت را بردار. این حریر سیاه را هم از تن بیرون بیاور. سیندخت بقچه خدیجه را جلو کشید و گره دوم را محکم کرد. _سیندخت از سر احساس تصمیم نمی گیرد که اگر احساسی در کار باشد، باید پیش از شما قم را ترک می کردم و به نیشابور می رفتم و کاروانی از مردان تاجر به راه می انداختم و راهی مرو می شدم. سیندخت اینک از سر فطرت با شما سخن می گوید. نه دل احساسی ام، که جان فطرتم ماندنی شده است. می خواهم در کنار عبادتگاه بانویتان سر به خلسه های درون بنهم. آنقدر صحرا را تماشا کنم تا چشمانم به شهود عشق گشوده شود. می خواهم آن اندازه ثانیه هاب تنهایی و اندیشه را کنار نفس های بانویتان سپری کنم تا شمّه ای از حقیقت او در جانم بنشیند... اگر این تصمیم من اشتباه است، بگذار اشتباه کنم. خدیجه تنها توانسته بود به حرکت لب های سیندخت نگاه کند؛ بی هیچ پاسخی، بدون هیچ قدرتی برای منصرف کردن او. حتی وقتی کنار مزار بانویش آخرین وداع را مویه می کرد، تنها توانست خواهرانه دختر آتش پرست را به بانویش بسپارد و زیر لب بگوید: _این شاهزاده سرکش، رام من نمی شود بانو! حقیقتی در سخنش دیدم که نتوانستم با او مجادله کنم. کار خود شماست بانو! خودتان او را به سرانجام برسانید. این آخرین سفارش خدیجه به بانو بود. او و اُم مسعود و عبدالله به زنان قم سپرده بودند که سیندخت را چون دختر خود پاسبانی کنند و پناهش باشند. سیندخت در بدرقه کاروان مرو، کنار کجاوه خدیجه ایستاده بود و برایش دست تکان می داد. کاروان از باغ بابلان و عبادتگاه دور می شد و حجم وسیعی از حماسه را در صحرای قم به یادگار می گذاشت. سیندخت را حزنی غریب در برگرفت. تماشای دور شدن قافله در سپیده گاه قم، زخم های دلش را به یکباره تازه کرد. بر زمین زانو زد. دست هایش را بر خاک صحرا عمود کرد و گم شدن شتران را میان پیچ تپه ها به تماشا نشست. زنی از قبیله موسی بن خزرج که از جاروی عبادتگاه فارغ شده بود کنار سیندخت ایستاد. _خانم! عبادتگاه را رُفته ام. آفتاب روز رنج آور است. سقف عبادتگاه می تواند سایبانتان باشد. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام فرزندان در لیست یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف @shohada_vamahdawiat                      
✨﷽✨ 🔴 دلایل حرام بودن کردن غیبت کردن به استناد قرآن، روایات، اجماع و عقل، حرام است. خداوند متعال می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! غیبتِ همدیگر را نکنید. آیا دوست دارید گوشت برادر خودتان را بخورید در حالی که مردار است؟! پس تقوا پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و رحیم است.»*۱ رسول خدا نیز فرموده است: «از بدگویی و غیبت مؤمنان دوری کنید، زیرا گناه غیبت و بدگویی از گناه زنا کردن بزرگتر است. اگر کسی زنا کند و واقعاً پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد ولی غیبت‌کننده آمرزیده نمی‌شود مگر اینکه غیبت‌شونده از او راضی شود.»۲ همچنین در روایتی دیگر می‌فرماید: «همانا بدگویی و غیبت بر هر مسلمانی حرام است و بدگویی کردن، کردار شایستهٔ انسان را نابود می‌کند همان‌گونه که آتش، هیزم را نابود می‌کند.»۳ 📚 ۱. آیهٔ ۱۲ سورهٔ حجرات ۲. ارشاد القلوب، ص ۱۰۷ ۳. مکاسب شیخ انصاری، ص ۴۰ 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ ❣﷽ بـے تـو تمــام قافیـہ ها لنـگ میزند دنیا بہ شیشہ‌ے دل من سنگ میزند ساعٺ بہ‌وقٺ غربتتان‌گشتہ اسٺ‌کوک حالا مدام در دل من زنگ میزند 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
خدایا! مرا از بـلای غـرور و خودخواهی نجات دِه تا، حقایـق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده ڪنم، خدایا ! پَستی و ناپایداری روزگار را ، همیشه در نظــرم جلوه‌گر ساز تا، فـریب زرق و برق عالـــم خاڪی مـرا از یاد تـو دور نڪند. 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
~🕊 ^'💜'^ ⚘می‌گفت: آدمی که ساکن شده نمی‌تواند جای دیگری برود. شما نمی‌دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد. ⚘شیخ هادی به مدت سه سال جهت ادامه‌ی تحصیلات حوزوی در شهر نجف اشرف سکونت داشت. از زمانی که ساکن نجف شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می‌کرد. مراقب بود که کارهای انجام ندهد. ⚘هادی آن قدر زندگی در نجف را دوست داشت که می‌گفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم. آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. می‌گفت قلب آدم در نجف یک جور دیگر می‌شود. ♥️🕊 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 آخریـن وداع شهیـدِ (معـروف بہ قمــر فاطمیــون) با پـدر و مادرشـان ...💔🥀 ♥️🕊 @shohada_vamahdawiat                      
🌷باشهدا گم نمی شویم 🌷 ‏زمان جنگ اسرای ایرانی میخواستن قرآن حفظ کنن ولی چون قرآن نداشتن آیات رو روی پاکت سیگار مینوشتن و دست به دست از یه اردوگاه به اردوگاه دیگه میچرخید، به توصیه حاج آقا ابو ترابی هرآسایشگاه دونفر به بقیه آموزش قرآن میدادن واینجوری صدها نفر قرآن رو حفظ کردن. این ‏روش رو الگو گرفتن از زمان امام سجاد (ع) که ۳۵ سال غلام میخریدن و یک سال بهشون آموزش دینی و تربیتی میدادن و بعد آزادشون میکردن، حدود هزار نفر ازین غلامان بعدها یا خودشون یا فرزندانشون از شاگردان مکتب امام باقر و امام صادق شدن، مثل زراره. @shohada_vamahdawiat                      
و‌شهادت‌نصیب‌کسانی‌میشود‌که در‌،رَه‌عشق‌بی‌ترس‌با‌جانِ‌خود‌بازی‌میکنند.. @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهل و هفت ✨سیندخت داشت کلمات فارسی زن را در ذهن مرور می کرد. به خود آمد و دید که مدت هاست به خاک ایران بازگشته اما گویی وطنش جای دیگری است. 🍁حریرش را تا پیشانی جلو کشید و از جای برخاست. روی تپه ای نشست و طوری که زن بشنود صدا بلند کرد: _من را جسارت نشستن در عبادتگاه بانو نیست. زیر آفتاب آنقدر اهورامزدایم را صدا خواهم کرد تا من را لایقش کند. روزها از پی هم می گذشت و دختر هر روز از روز قبل تکیده تر می شد. شب بود و مجلس عزای جعفربن موسی(علیه السلام) در میان قبیله برپا. سیندخت حریر سیاهش را بر سر انداخته و روی تپه به ماه زل زده بود. از شاهزاده ای پر نشاط که هر جمعی را به هیاهو وا می داشت، اینک تنها دختری سیاهپوش و عزادار باقی مانده بود. آن چنان در قرص کامل ماه محو مانده بود که صدای شیهه اسب را نشنید. اسب زمانی کنار او رام شد که سوارش پیش از او در خود توقف کرده بود. سیندخت اما چشم از تماشای ماه برنداشت. سوار همچنان در جای خود میخکوب مانده بود. شیهه ممتد اسب، تنها برای لحظه ای نگاه سیندخت را از ماه واگرفت. آن سو مویه مردان و زنان قم در هم آمیخته بود. شب اندوهناک قبیله در باغ بابلان ادامه داشت. سیندخت هم نوا با مویه ها، روی تپه، در تماشای ماه می گریست و با خویش نجوا می کرد: عجب عالم غریبی دارد عشق فطری! آه که عشق کیارش چقدر من را از حقیقت غافل کرده بود. شاید آن طور که خدیجه می گفت، اول بانویم آیین مهر را بنا نهاده باشد... شاید او اول عشق خود را در قلب من دمیده باشد... اگر غیر از این باشد، سیندخت در اینجا چه می کند؟ من را چه با تپه های کویری قم، وقتی زیباترین باغ های نیشابور در انتظارم است؟! من را چه با این همه تنهایی و اشک، وقتی می توانم سر بر مرو نهم و کیارش را بجویم؟! افسوس که وسعت عشق بانو، دیگر پای من را از قم جدا نخواهد کرد. اما با این همه، این چه رازی است که هنوز هم در جانم اشتیاق کیارش را احساس می کنم؟! شاید این نشان آن باشد که هنوز به کنه عشق بانو راه نبرده ام. لحظه ای در برق چشمان اسب درنگ کرد و دوباره نگاهش را به متن ماه بازگرداند. سوار با نفس های بریده به او خیره مانده بود. سیندخت صدای بریده اش را حتی برای بار دوم هم نتوانست بشنود: _دختر سلطان بهادر! سوار از اسب پایین آمد. مقابل سیندخت زانو زد. سر به زیر افکند و آرام گفت: _پس بشارت مولایم بی حکمت نبوده است! روبه رویت ایستاده ام و تو دیگر من را نمی بینی سیندخت. کدام افق بر تو گشوده شده که دیگر کیارش برایت معنایی ندارد؟! سیندخت نگاه از ماه برگرفت و یکباره از جای برخاست. نفس هایش در یک لحظه از هم گسست. _کیارش! بگو که خواب می بینم. بگو که همه اینها تنها یک رویای شیرین است و من ساعتی دیگر از خواب بیدار می شوم و جز حسرت دیدارت، چیزی برایم باقی نخواهد ماند. کیارش افسار اسبش را رها کرد و درست مقابل سیندخت، چونان زائری در آتشکده سر به سجده نهاد. _تو بیداری سیندخت! شاید اما کیارش در خواب باشد. تو بیداری... آن اندازه که بیداری ات را مولایم دریافته است. وقتی خبر شهادت خواهرشان را به ایشان دادند فرمود: هر کس خواهرم را در قم زیارت کند بهشت بر او واجب می شود. سیندخت چندین بار کلمات او را کاوید. گویی مهری نهفته را در دل خود شهود کرده بود. _پس درست است که مولا خبر شهادت بانو را شنیده! وقتی خبر را شنید، در دربار حکومت بود یا در عبادتگاه خود؟ کیارش سر بالا آورد و گفت: _در مسجد بودیم؛ من و دیگر شیعیان! ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
13.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به فدای کرم شاهانه چرا برای دفع بلایا غذای روزانه را به نیت صدقه سلامتی حضرت خرید و طبخ نمی کنیم تا اثراتش را ببینیم؟ اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ گل سپید همیشه بهار‌مے آیی براے رونق این لاله زار مے آیی هنوز نبض دلم این سؤال را دارد ڪه با شروع ڪدامین بهار مے آیی به پاس این همه آلاله هم شده بے شڪ به شهر مردم چشم انتظار مے آیی سپیده سرزده اے آفتاب من پس ڪی به چشم روشنے این دیار مے آیی 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به شهداي کربلا و ۱۴ معصوم، علیه‌السلام ...... 🌺 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت پایانی ✨سیندخت نگاهش را از ماه برگرفت و به چشم های کیارش دوخت. درست در مقابلش بر زمین نشست و گفت: _تو و دیگر شیعیانش؟! 🍁کیارش پلک بر هم نهاد. شاید از سنگینی نگاه سیندخت می ترسید. شاید هم از عتاب تلخش که لب بگشاید و بگوید: پس از اهورامزدا دست شستی، پسر فیروزه تراش!. اما بار دیگر که چشم گشود، جز تبسمی دلجویانه در چشمان سیندخت چیزی ندید. در کلامش اما همه چیز بود: _کیارش! تو برای بهشت به زیارت بانویم آمدی و من در اینجا خود بهشت را دارم. مهری در جانم نشسته که نمی دانم اسمش چیست. مهری که بهشت جانم شده است. کیارش شانه اش را راست کرد و به زلال چشم های سیندخت پناه برد. _این مهر دو سالی می شود که بهشت من هم شده است. حصنی که مولایم کنار دروازه نیشابور من را و تمام انسان های عالم را تا ابدیت بدان بشارت داد، بهشت من است. تو را می فهمم سیندخت. اما من برای بهشت خود به قم نیامدم. به طمع بشارتی که مولایم داده بود نیامدم... من تنها به اشارتش سر بر کویرستان قم نهاده ام. آمده ام تا با اشارات مولایم از بشارات بهشت تنها تو را با خود ببرم! سیندخت این بار به پهنای صورت می گریست و اشک چون گویی غلتان بر گونه هایش می لغزید: _چه می گویی کیارش! امام تو و اشارات به من؟! رهبر شیعیان و اشارت به دختری آتش پرست؟! کلمات دلنشین کیارش در نیمه شب صحرا جریان داشت: _غلامش اباصلت من را به ازدواج تشویق کرد که همانا سنت محمد(صلی الله علیه و آله) است و تکمیل کننده دین. به او گفتم: محبوبی دارم که امیدی به وصالش نمی رود و جز او را برای زندگی دنیا نمی خواهم. پرسید: چرا امیدی نمی رود؟ و گفتمش که: او شاهزاده ای است و من گدایی بیش نیستم. اباصلت چیزی نگفت اما صبح فردا وقتی به دیدارش رفتم، تبسمی کرد و گفت: کیارش! عشق، شاهزاده و گدا نمی شناسد. عشق تو در انتظار توست. و کسی که خواهر امام را در قم زیارت کند.... اباصلت چرا شب پیش این سخن را نگفته بود؟ این نگفتن برای من یک نشانه بود؛ یک اشاره! اشارتی و بشارتی از مولایم. من این گونه به خود قبولاندم که بهشت من در دیدار خواهرشان رقم خواهد خورد. هرچند باوری در من نبود که تو را در قم ببینم. سیندخت کجا و قم کجا؟! اما حتی اگر اینک هم از من روی برگردانی، باز هم تنها به همین دیدار دوباره ات تا ابدیت قانع خواهم بود. سیندخت این بار با صورتی غرق در اشک به ماه خیره شد. نگاهش را به سوی باغ بابلان برگرداند و لب گشود: _چه زود قضاوت کردم کیارش! این مهر بی ریشه نیست. این عشق بی دلیل نبوده است. ریشه اش در بزرگی معشوق است. کیارش تبسمی کرد. _مولایم به من آموخته که ریشه اش هم در بزرگی محبوب است و هم در فطرتی که برای عشق زلالش کنیم. باید سنگ سینه را تراشید و از آن آینه ساخت. سیندخت به سوسوی چراغ ها در حوالی مزار بانو خیره شد و زیر لب زمزمه کرد: مولا خلیل! حِصن بانویم را دریافتم. امانتت به مقصد رسید. پایان. 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋 سلام بر اعضای محترم کانال! لطفا نظرات خود را در مورد. به آیدی زیر ارسال کنید. 👇 @shahidbakeri110
﷽❣ ❣﷽ بی عشق مهدی در دلم لطف وصفا نیست لایق به خاک است آن دلی که مبتلانیست هر روز باید از فراقش ناله سر داد مهدی فقط آقای روز جمعه ها نیست 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
دختر بود که پدرش ‌شهید شد... دانشگاه که قبول‌ شد، همه گفتند: با سهميه قبول شده... ولی هیچوقت نفهمیدند کلاس او‌ل وقتی خواستند به ‌ او یاد بدهند که بنویسد بابا، یک هفته در تب سوخت... 💔 @shohada_vamahdawiat                      
و سلام بر او که می گفت: «اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد آن را با خونم می شویم» | شهید حسین خلعتبری @shohada_vamahdawiat                      
•شهید‌مهدی‌باکری خداوند‌ازمومن‌ادای‌تکلیف‌را میخواهد،نه‌نوع‌کاروبزرگی‌و‌کوچکی‌آن‌را.. ‌فقط‌اخلاص‌وبادیدتکلیفی‌به‌وظیفه‌توجه‌کردن. @shohada_vamahdawiat                      
AUD-20150102-WA0006.m4a
3.38M
🔊 💽 سيدابن طاووس مي فرمايد: اگراز هرعملي در غافل شدي از صلوات ابوالحسن ضرّاب اصفهاني غافل نشو چراكه دراين دعا سري است كه خدا مارا برآن آگاه كرده است. 💞 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
16.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥بانویی که در شیراز به دنیا آمد و در لبنان شهید شد... او و همسرش دکتر رضا عواضه از نخبگان جهانی و دست راست حزب الله در مبارزه با رژیم صهیونیستی بودند... 💥خانم معصومه کرباسی مادر پنج فرزند بود و حافظ قرآن کریم که دو روز پیش توسط رژیم صهیونی به همراه همسرش در لبنان ترور شد. @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ اللَّهُـمَّ‌أَرِنِے‌الطَّلْعَةَالرَّشِيدَةَ' قلب زمین گرفته! زمان را قرار نیست اۍ بغض مانده در دل هفت آسمان! بیا 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
برادران! تا آخرين قطره خون، با دشمنان اسلام بجنگيد. نگذاريد كه برادرانتان در لبنان و فلسطين زير شكنجه و سلاح‏های كشنده آمريكا، اسرائيل و ديگر ابرقدرت‏ها قرار بگيرند. برادران! نگذاريد دشمنان در بين شما تفرقه ايجاد كنند، هميشه متحد باشيد. 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷 @shohada_vamahdawiat                      
● در وصيتنامه‌اش به همه تأكيد كرده است كه پشتيبان ولايت باشيد و از خط ولايت فاصله نگيريد. ● ايشان آرام و قرار نداشت و آن‌قدر از شهادتش مطمئن بود كه مي‌گفت در نماز شبت هر چي از خدا بخواهي، مي‌دهد. به خدا اطمینان داشت از ته دل شهادت می خواست با این که نه جنگی بود و نه به ظاهر شرایطی. برای باورش برنامه‌ریزی می‌کرد. ● می‌گفت را فقط برای خودش نمی‌خواهد، می‌خواهد شفیع ما باشد. ابراز محبت برایش مهم بود. هرشب بچه‌ها را می‌بوسید و می‌گفت: دوست‌تان دارم. پسرها هم باید می‌گفتند دوستت داریم تا دست از سرشان بردارد. نقل از محترمه شهید ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اعلام اسامی شهدای حمله دیشب اسراییل 🔸ارتش جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد سرگرد جهان‌دیده و استوار شاهرخی‌فر در حمله اسرائیل به شهادت رسیدند. @sabzsorkh
🏴 وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند مرده مپندار بلكه زنده‏ اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند (سوره آل عمران ۱۶۹) 💢 اسامی شهدای حمله تروریستی به ۲ واحد گشت انتظامی پاسگاه گوهر کوه شهرستان تفتان را بدین شرح اعلام می گردد: 🌹 شهید سروان نعمت نوری متاهل دارای ۴ فرزند اهل زابل 🌹 شهید ستواندوم مهدی خموشی متاهل دارای ۲ فرزند اهل مشهد 🌹 شهید ستوانسوم ایمان درویشی متاهل دارای ۲ فرزند اهل کلاله 🌹 شهید استوار یکم هادی زارع متاهل دارای ۲ فرزند اهل یزد 🌹 شهید استوار دوم علیرضا اقاجانی مجرد اهل لاهیجان 🌹 شهید گروهبانیکم پویا رحمت طلب متاهل اهل رشت 🌹 شهید سرباز وظیفه علیرضا علیزاده مجرد اهل شیراز 🌹 شهید سرباز وظیفه مهدی پریشانی مجرد اهل خمینی شهر 🌹 شهید سرباز وظیفه صالح نور بخش مجرد اهل اصفهان 🌹 شهید سرباز وظیفه پویا صالحی مجرد اهل مبارکه 🌷 شادی ارواح طیبه شهداء صلوات 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ ❣﷽ 🔹‌السَّلامُ عَلی الْمُدَّخَرِ لِکَرامَةِ اَوْلِیآءِ اللَّهِ وَ بَوارِ اَعْدآئِهِ... 🔹‌سلام بر مولایی که با آمدنش دوستان خدا سربلند می شوند و دشمنان خدا سر به نیست.سلام بر او و بر روزی که خدا در انتظار آن است. 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
دم رفتن به سوریه بود. به من گفت که بروم و برایش چند تا گلاب و لواشک بخرم. خندیدم و گفتم: این ها را می خواهی از ایران به سوریه ببری؟ گفت: آره. من به دختر کوچکی در سوریه قول داده ام که برایش از اینجا لواشک بخرم. گلاب را هم برای این می خواهم که ضریح حضرت زینب (س) را با آن بشویم... راوی: خواهر شهید 💚 🕊🌱 @shohada_vamahdawiat