eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
میز و صندلی ریاست نداشت ولی رئیس منطقه بود هیچ‌وقت مدعی نبود ولی مچ مدعیان خواباند تنها و بدون تشریفات بود ولی عزیزدل میلیون‌ها انسان بود زندگی آنچنانی نکرد ولی به خیلی‌ها زندگی بخشید حاجی ما، مدیر مدبر بود، مردعمل بود و در یک کلام مخلص بود 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌷 🌷 🌷قمیشی که در آغاز عملیات کربلای ۴ به اسارت ارتش صدام درآمد و ۴ سال از عمر خود را در این وضعیت سپری کرد درباره یکی دیگر از پیرترین رزمندگان که در زمان اسارت با او آشنا شده تعریف می‌کند: «مهندس اسدالله خالدی شخصیت متفاوت‌تری میان پیرمردهای اردوگاه داشت. ۵۵ ساله بود. مردی جا افتاده و آرام. او ۱۳ سال در آلمان زندگی کرده بود، به همین خاطر به زبان آلمانی مسلط بود. نمی‌دانم چطور شده بود که به جبهه آمده بود، چون شخصیتش این‌طوری نبود که کلاشنیکف دست بگیرد. 🌷او در رهبری اردوگاه همیشه مورد سئوال اسرا بود و خود به خود محور خیلی از حرکت و دادخواهی‌های بچه‌ها ایشان بود. اوایل تصور می‌کردیم عراقی‌ها به احترام سنش کاری به کارش ندارند. اما به مرور متوجه شدیم که آن‌جا اصلاً از این خبرها نیست. آن‌ها دل نارحمی‌شان این‌قدری است که اگر بفهمند ایشان مورد رجوع بچه‌هاست ایشان را هم از کتک معاف نکنند. در آن ۴ سالی که من اسیر بودم، مهندس خالدی نقشش را حفظ کرد. 🌷جز این‌که او تفسیر قرآن هم می‌دانست و در جمع‌های کوچک سعی می‌کرد کلاس قرآن برای ما بگذارد، همیشه نقش تعدیل‌کننده برای حرکت‌های شتاب زده بچه‌ها را داشت یا همیشه نقش تهییج‌کننده در مواقعی که نیاز بود تهییجی صورت بگیرد. یادم می‌آید یک‌بار وقتی یک افسر ارشد عراقی برای بازدید اردوگاه اسرا از بغداد آمد و مهندس خالدی متوجه شد که او آلمانی می‌داند با او به زبان آلمانی شروع به صحبت کرد طوری که نگهبان‌ها گیج و مبهوت مانده بودند که این‌ها چه دارند به هم می‌گویند. 🌷چون همیشه بیان مشکلات اردوگاه خیلی برایمان سخت بود و وقتی عراقی‌ها می‌شنیدند ما با بازدیدکننده‌ها درباره مشکلات صحبت کردیم وقتی آن بازدیدکننده می‌رفت، نگهبان‌ها می‌آمدند و حسابمان را می‌رسیدند. آن روز او شروع کرد آلمانی با آن‌ها صحبت کردن و بیان مشکلاتی از این قبیل که صلیب سرخ اصلاً این‌جا نیامده است و.... خلاصه این‌که آقای مهندس در آن شرایطی که تقریباً دسترسی به صلیب سرخ نبود و عراقی‌ها هر بلایی می‌خواستند سر بچه‌ها می‌آوردند با بلد بودن زبان آلمانی خیلی به ما کمک کرد.» : آزاده سرافراز رحیم قمیشی منبع: سایت ایران آنلاین ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸 هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن. التماس دعای فرج.🌹 🦋🌹💖           @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وضعیت مردم در آخرالزمان ❓ چگونگی اشرافی‌گری و گرانی از صدر اسلام تا به حال ⏪از تاریخ درس بگیریم! 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ تا کی بنگارم ... غـم بی طاقتی ام را؟؟؟ ای برده مرا ... طاقت ایام ... کجایی؟؟؟... سلام حضرت دلـبر ... 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽ این حرف ما نیست. قرآن می گوید شهدا زنده اند. شهدا شاهدان این عالمند !و بهتر از زمان حیات ظاهری خود، از پس پرده خبر دارند در دوران جمــع آوری خاطرات برای این کتاب، بارها دســت عنایت خدا و حمایت های آقا ابراهیم را مشاهده کردیم! بارها خودش آمد و گفت برای !!مصاحبه به سراغ چه کسی بروید اما بیشــترین حضور آقا ابراهیم و دیگر شهدا را در حوادث سخت روزگار .شاهد بودیم این حضور، در حوادث و فتنه هائی که در سال های پس از جنگ پیش آمد .به خوبی حس می شد در تیرماه سال ۱۳۷۸ فتنه ای رخ داد که دشمنان نظام بسیار به آن دل خوش .کردند! اما خدا خواست که سرانجامی شوم، نصیب فتنه گران شود در شــب اولی کــه این فتنه به راه افتاد و زمانی که هنوز کســی از شــروع !درگیری ها خبر نداشت، در عالم رویا سردار شهید محمد بروجردی را دیدم ایشــان همــه بچه های مســجد را جمع کرده بــود و آن ها را ســر یکی از !چهارراه های تهران برد درســت مثل زمانی که حضرت امام وارد ایران شــد. در روز ۱۲ بهمن هم .مسئولیت انتظامات با ایشان بود من هم با بچه های مســجد در کنار برادر بروجردی حضور داشتم. یکدفعه دیدم که ابراهیم هادی و جواد افراسیابی و رضا و بقیه دوستان شهید ما به کنار !برادر بروجردی آمدند خیلی خوشحال شدم. می خواستم به ســمت آن ها بروم، اما دیدم که برادر بروجردی، برگه ای در دست دارد و مثل زمان عملیات، مشغول تقسیم نیروها !در مناطق مختلف تهران است او همه نیروهایــش از جمله ابراهیم را در مناطق مختلف اطراف دانشــگاه !تهران پخش کرد !صبح روز بعد خیلی به این رویا فکر کردم. یعنی چه تعبیری داشت؟ تا اینکه رفقای ما تماس گرفتند و خبر درگیری در اطراف دانشگاه تهران و !حادثه کوی دانشگاه را اعام کردند .تا این خبر را شنیدم، بلافاصله به یاد رویای شب قبل خودم افتادم ،فتنه ۷۸ خیلی سریع به پایان رسید. مردم با یک تجمع مردمی در ۲۳ تیرماه .خط بطلانی بر همه فتنه گرها کشیدند در آن روز بــود کــه علی نصرالله را دیدم. با آن حــال خراب آمده بود در .راهپیمائی شرکت کند .گفتم: حاج علی، تمام این فتنه را شهدا جمع کردند حاج علی برگشــت و گفت: مگه غیر از اینه؟! مطمئن باش کار خود شهدا .بوده 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
‌🔴اضطرار‌ فرج🔴 ◀️هر عنايتي، هر نعمتي که در اين عالم وجود دارد، هر نفسي که از ما بالا و پايين مي‌رود، لحظه لحظه‌اي که عمر ما استمرار پيدا مي‌کند، اگر نعمت علمي براي ما به وجود مي‌آيد، اگر نعمت کار خيري از ما به وجود مي‌آيد، عبادتي، عمل خيري به وجود بيايد، هر چيزي که هست اين نعمت‌ها از خداست. و باب نعمت‌ها حجت زمان است. از کانال او به ما مي‌رسد. ◀️ اينها به عنايت امام زمان است. اين هماني است که در دعا هست، به يمن حضرت هست که مردم روزي مي‌خورند. حتي اگر به اضطرار نرسيده باشند. ◀️ببينيد ما که مي‌خواهيم به اضطرار برسيم، از اين باب هست که بتوانيم آن فرج را چه براي خودمان و چه فرج کلي را ايجاد کنيم. اما اگر هم ما به آن اضطرار نرسيديم، هرچه به ما از رزق و روزي مي‌رسد، ولو ندانيم و نشناسيم، مگر آن کساني که الآن خدا را نمي‌شناسند، مگر به آنها روزي نمي‌رسد؟ به آنها مي‌رسد. ◀️ آن تعبيري که در دعاي رجب هست، که خداوند متعال به آن کسي که «لَمْ يَسْأَلْهُ وَ لَمْ يَعْرِفْه‏» نه او را مي‌شناسد و نه معرفتي به او دارد، باز خدا به او روزي مي‌دهد. او رحمت عامش گسترده است. ◀️وجود مقدس ولي عصر(عجل الله فرجه) که واسطه‌ي فيض خدا و رحمت خدا هست، آن هم يک رحمت عمومي براي همه دارد، ولو براي کسي که او را نشناسد. اما ما دنبال آن عنايت و رحمت خاص او هستيم. ◀️ آن رحمت خصوصي که به آن کساني مي‌رسد که به ياد او هستند. بعد يک قدم بالاتر معرفت به او دارند. بعد يک قدم بالاتر اضطرار به او پيدا کردند. اينها درجات رشدي است که يک مؤمن بايد به کم اکتفا نکند. قدم به قدم بردارد، از ياد حضرت و رفع غفلت از او گرفته تا معرفت‌ها، تا عميق شدن اين معرفت‌ها، تا پيدا شدن يک نياز جدي به او و اينکه اين نياز را هيچکس ديگري غير از او نمي‌تواند پر کند. يعني اضطرار به او که تنها راه اوست. اين درجات معرفتي تا به اضطرار باعث مي‌شود آن عنايت خاص حضرت شامل حال ما شود والا رزق عام را که به همه مي‌دهد. 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌟🌟والشمس که بی روی تو من حیرانم ✨✨والفجر که بی وصل تو در بحرانم 🌟🌟واللیل که بی موی تو روزم تاریک ✨✨والعصر که بی عشق تو در خسرانم 🌺🌺مهدی جان! 😔آلودگی دلهایمان از حد هشدار فراتر رفته...   ✨✨نفس هایمان به شماره افتاده...    🙁سالهاست زندگیمان تعطیل رسمی است…   😔هوای باریدن نداری مولا جان.... 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
❇️ 🟣شهید محمدمهدی لطفی نیاسر ♻️شهید راه نابودی اسرائیل ☂خواهر شهید نقل می‌کنند: محمدمهدی خالصانه برای خدا کار می‌کرد و مزد اخلاص در عملش را به بهترین شکل گرفت. وقتی حرف و حدیث‌ها در مورد چرایی حضور بچه‌های مدافع حرم به گوشش رسید، گفت حضور ما در جبهه مقاومت لازم و ضروری است. او زبان عربی به لهجه‌های عراقی، سوری و لبنانی را خوب می‌دانست و کاملاً مسلط بود. ☂برای نابودی اسرائیل برنامه‌ریزی کرده بود. تصاویر شهدای جنگ غزه را در لپ‌تاپ نشانم می‌داد و می‌گفت نگاه کن ببین اسرائیلی‌ها چه بلایی سر زن و بچه مردم آورده‌اند! از زمین و هوا می‌زنند اما مردم غزه در شرایط تحریم ایستاده‌اند، درسشان را می‌خوانند و کار و زاد و ولد می‌کنند. خواسته‌اش این بود که اگر می‌کُشد، اسرائیلی بکُشد و اگر کشته می‌شود، به دست صهیونیست‌ها کشته شود. به خواسته قلبی‌اش هم رسید. ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💚اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💚 ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🔺«خروج از غفلت» 🍀تکامل اخلاق در عصر ظهور ◀️ای بسا بزرگترین رذیله اخلاقی انسان «غفلت» و بی توجهی به جایگاه خودش باشد. کسی که می داند در دنیا برای انجام آزمونی کوتاه آمده است و لحظه لحظه حیات او زیر ذره بین ناقدی بصیر قرار دارد که کوچکترین اعمال او را رصد می کند چگونه به بی اخلاقی تن می دهد؟ آری تنها غفلت زدگان هستند که پرونده اعمال خود را هر روز سیاه و سیاه تر می کنند. ◀️قرآن کریم می فرماید: و مسلماً بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ایم [زیرا] آنان را دل‏هایى است که به وسیله آن [معارف الهى را] در نمى‏ یابند، و چشمانى است که توسط آن [حقایق و نشانه‏ هاى حق را] نمى ‏بینند، و گوش‏هایى است که به وسیله آن [سخن خدا و پیامبران را] نمى‏ شنوند، آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه‏ترند اینانند که بى ‏خبر و غفلت زده اند.»[۱] ◀️در زمانه ظهور اما، چشم ها برای دیدن حقیقت بینا، گوش ها برای شنیدن حقیقت شنوا و جانها برای تامل در امر خلقت و اهداف آن اهل تفکر می شوند و انسانها از دایره شوم غفلت خارج می گردند. امام على علیه السلام فرمود: «بدانید اگر شما از انقلابگر مشرق پیروى کنید، او شما را به راه و روش پیامبر راهنمایى مى ‏کند، و از بیمارى کورى و کرى و گنگى نجات مى ‏دهد.»[۲] [۱] اعراف: ۱۷۹ [۲] بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۲۳ ۵۴ ‌🌷با نشر مطالب،مهدیار باشید👇👇 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
💙 :) 🌱 گاهے هرگز رفتم اتاق پشت شيشہ ... قبل از اينڪہ فيلم رو پاڪ ڪنم تصميم گرفتم حداقل يہ بار اون رو از خارج ماجرا ببينم... فيلم رو پخش ڪردم ... اين بار با دقت بيشتر روے حالت و حرف هاش ... بعد از پاڪ شدنش ديگہ چنين فرصتے پيش نمےاومد ... محو فيلم بودم ڪہ اوبران از در وارد شد ... - چے مےبينے؟ ... - فيلم ضبط شده حرف هاے آقاے بولتر ... صندلے رو از گوشہ اتاق برداشت و نشست ڪنارم ... - راستے گوشے مقتول ... شارژ شده و پسوردش رو هم برداشتن ... چيز خاصے توش نبود ... يہ سرے فايل صوتے ... چند تا عڪس با رفقاش ... همون هايے ڪہ دیروز باهاشون حرف زده بودیم * ... بازم آوردم خودتم اگہ خواستي يہ نگاه بهش بندازے ... گوشے رو گرفتم و دڪمہ ادامہ پخش فیلم رو زدم ... اوبران تمام مدت ساڪت بود و دقيق نگاه مےڪرد ... تا زمانے ڪہ فيلم بہ آخرش رسيد ... - اين چرا اينقدر جا خورد؟ ... هر چند چهره اش تقريبا توے نقطہ ڪور دوربين قرار گرفتہ و واضح نيست اما ڪامل معلومہ از شنيدن اسم ساندرز بهم ريخت ... - تصور ڪن معاون يہ دبيرستانے و با گروه مواد فروش حرفه اے طرف ... جاے اون باشے نمےترسے؟ ... از جا بلند شد و صندلے رو برگردوند سر جاے اولش ... - چرا مےترسم ... اما زمانے ڪہ نفهمن من لو شون دادم و مدرڪے در ڪار نباشہ ... براے چے بايد بترسہ؟ ... اینجا ڪہ دایره مواد نیست ... تو هم ڪہ ازش نخواستہ بودے بياد توے دادگاه بايستہ و عليہ شون شهادت بده ... سوال خوبے بود ... سوالے ڪہ اساس تنها نظرياتم رو براے رسيدن بہ جواب و پيدا ڪردن قاتل زير سوال برد ... هيچ مدرڪ و سرنخے نبود ... اگر اين افڪار و استدلال ها هم، پوچ و اشتباه از آب در مےاومد ... پس چطور مےتونستم راهے براے نزدیڪ شدن و پیدا ڪردن قاتل، پيدا ڪنم؟ ... اون گنگ ها و اون دختر رو از ڪجا پيدا مےڪردم؟ ... اگر اون هم هيچ چيزے نديده بود و هيچ شاهدے پيدا نمےشد چے؟ ... دوربين هاے امنيتي بيمارستان ثابت ڪرده بود دنيل ساندرز در زمان وقوع قتل توے بيمارستان بوده ... و هيچ جور نمےتونستہ خودش رو توے اون فاصلہ زمانے بہ صحنہ جرم برسونہ و برگرده ... و هیچ فردے هم غیر از ڪارڪنان بیمارستان، بعد از قتل با اون در تماس نبوده ... شب قبل هم، دوربين ها رفتن ڪريس رو بہ بيمارستان ضبط ڪرده بودن ... ساندرز حتے اگر در فروش مواد دخالت داشت يا حتے دستور مرگ ڪريس رو صادر ڪرده بوده ... هيچ ارتباط يا فرد مشڪوڪے توے اون فيلم ها نبود ... و جا موندن موبایل هم بے شڪ اشتباه خود ڪریس ... فقط مےموند جان پروياس، مدير دبيرستان ... و اگر اونجا هم بےنتيجہ مےموند اون وقت دیگہ ... بہ صفحه مانيتور نگاه مےڪردم و تمام اين افڪار بےوقفہ از بين سلول هاے مغزم عبور مےڪرد ... دستم براے پاڪ ڪردن فايل ... سمت دڪمہ تاييد مےرفت و برمےگشت ... و همہ چيز بےجواب بود ... حالا ديگہ ڪم ڪم ... احساس خستگے، آشفتگے و سرگردانے ... با ڪوهے از عجز و ناتوانے بہ سراغم اومده بود ... حس تلخے ڪہ هميشہ در پس قتل هاے بے جواب بهم حمله مےڪرد ... پرونده هايے ڪہ در نهايت ... قاتل پيدا نمےشد ... گاهے ماه ها ... سال ها ... و گاهے هرگز ... * صحبت با این افراد به علت طولانی شدن و بی فایده بودن در روند داستان، مطرح نشد. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
﷽❣ ❣﷽ 🔶‌هر گاه به زمین افتادم، دستان پر مهرت اشک چشمانم را برگرفت و بلندم کرد. 🔷هر زمان دست التماسم به دعا بالا رفت، تو زیرش را به بهای شفاعتت، امضا کردی. 🔶 هر وقت دلم برای دیگری رفت، تو دلت برای من ریخت... ❓ واژه ها را چه جای توصیف! 🍀ساده بگویم: پدر یعنی تو؛ 🌷سلام پدر مهربانم‌‌‌..‌. 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽ در دوران دفاع مقدس با همسرم راهی جبهه شدیم. شوهرم در گروه شهید .اندرزگو و من امدادگر بیمارستان گیلان غرب بودم ابراهیم هــادی را اولین بار در آنجا دیدم. یکبار که پیکر چند شــهید را به بیمارســتان آوردند، برادر هادی آمد و گفت: شــما خانم ها جلو نیائید! پیکر .شهدا متلاشی شده و باید آن ها را شناسائی کنم .بعدها چند بار نوای ملکوتی ایشــان را شــنیدم. صدای بسیار زیبائی داشت .وقتی مشغول دعا می شد، حال و هوای همه تغییر می کرد من دیده بودم که بسیجی ها عاشق ابراهیم بودند و همیشه در اطراف او پر از .نیروهای رزمنده بود .تا اینکه در اواخر سال ۱۳۶۰ آن ها به جنوب رفتند و من هم به تهران برگشتم چند سال بعد داشتیم از خیابان ۱۷ شهریور عبور می کردیم که یکباره تصویر !آقاابراهیم را روی دیوار دیدم! من نمی دانســتم که ایشــان شهید و مفقود شده از آن زمان، هر شــب جمعه به نیت ایشــان و دیگر شــهدا دو رکعت نماز .می خوانم تا اینکه در سال ۱۳۸۸ و در ایام ماجرای فتنه، یک شب اتفاق عجیبی افتاد. در عالم رویا دیدم که آقا ابراهیم با چهره ای بسیار نورانی و زیبا، روی یک تپه سر .سبز ایستاده! پشت سر او هم درختانی زیبا قرار داشت بعد متوجه شــدم که دو نفر از دوستان ایشان که آن ها را هم می شناختم، در !پائین تپه مشغول دست و پا زدن در یک باتلاق هستند آن ها می خواســتند به جائی بروند، اما هرچه دســت و پا می زدند بیشتر در :باتلاق فرو می رفتنــد! ابراهیم رو به آن ها کرد و فریاد زد و این آیه را خواند !تَذهَبوُن )به کجا می روید(؟! اما آن ها اعتنائی نکردند !روز بعد خیلی به این ماجرا فکر کردم. این خواب چه تعبیری داشت؟ :پسرم از دانشــگاه به خانه آمد. بعد با خوشحالی به سمت من آمد و گفت !مادر، یک هدیه برایت گرفته ام بعد هم کتابی را در دست گرفت و گفت: کتاب شهید ابراهیم هادی چاپ … شده !به محض اینکه عکس جلد کتاب را دیدم رنگ از صورتم پرید !پسرم ترسید و گفت: مادر چی شد؟ من فکر می کردم خوشحال می شی؟ …جلو آمدم و گفتم: ببینم این کتاب رو من دقیقاً همین صحنه روی جلد را دیشب دیده بودم! ابراهیم را درست در !همین حالت دیدم بعد مشــغول مطالعه کتاب شدم. وقتی که فهمیدم خواب من رویای صادقه بوده، از طریق همسرم به یکی از بسیجیان آن سال ها زنگ زدیم. از او پرسیدیم که از آن دو نفر که من در خواب دیده بودم خبری داری؟ ،خلاصه بعد از تحقیق فهمیدم که آن دو نفر، با همه ی سابقه جبهه و مجاهدت !از حامیان ســران فتنه شــده و در مقابــل رهبر انقلاب موضع گیــری دارند هرچند خواب دیدن حجت شــرعی نیســت، اما وظیفه دانستم که با آن ها .تماس بگیرم و ماجرای آن خواب را تعریف کنم خدا را شــکر، همین رویا اثربخش بود. ابراهیم، بار دیگر، هادی دوستانش شد.. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ تو زنده‌ ای از شبزده ، ونگارد و ارول به یاد سردار دل‌ها 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌷 🌷 ...! 🌷یک روز نماز ظهر و عصر را که تمام کردیم خبر آوردند که یکی از بچه ‌ها شهید شده، صبح یک گروه از بچه‌ها رفته بودند برای گشت جاده‌‌ای که با اشرار درگیر شده بودند و عباس رکنى از بچه‌های کشکوئیه رفسنجان شهید شده بود. عباس از دوستان من بود و خیلی دلم گرفته بود. [اکبر رکنی برادر شهید عباس رکنی هم در سال ۶۱، حدود سه سال بعد از شهادت برادرش به مقام رفیع شهادت رسید.] 🌷آن روزها خیلی در حال و هوای شهادت بودم، وقتی یکی از دوستانم شهید می‌شد خیلی به حالش غبطه می‌خوردم و بیشتر مشتاق شهادت می‌شدم. یک کفش عباس در منطقه جا مانده بود، وقتی پیکر مطهرش را به پادگان آوردند فقط یک کفش داشت. با اصرار به فرمانده سپاه گفتم: این لنگه کفش مال شهیده و تبرّک است، اگه میشه کفش شهید را به من بدهید برای تبرک. 🌷....اول قبول نمی‌کرد اما من که علاقه زیادی به شهید و شهادت داشتم اصرار کردم تا سرانجام این لنگ کفش خاکی که ظاهراً قیمتی هم نداشت به ۱۰ تومان خریدم. می‌گفتند: این کفش‌ها مال بیت‌المال است. من هم نمی‌خواستم مدیون شوم، کفشی که یک جفت کامل و نو اش حدود ۵ تومان بود من یک لنگه کهنه‌اش را ۱۰ تومان خریدم! 🌹خاطره ای به یاد برادران معزز شهيد عباس و اکبر رکنی 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هرچه به او می گفتند : " فعلا نرو، تو هم اکنون کم سن و سالی و برادرت هم تازه شهید شده است"،می گفت:"برادرم برای خودش شهید شده است، من هم برای خودم و به سهم خودم باید از اسلام دفاع کنم." شادی روح پاک همه شهدا 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
💙 :) 🌱 فایل شماره 1 فايل رو پاڪ ڪردم ... و گوشے ڪريس رو برداشتم ... حق با اوبران بود ... هيچ چيزے يا سرنخے توش نبود ... و اون شماره هاے اعتبارے هم ڪہ چند بار باهاش تماس گرفتہ بودن ... عين قبل، همہ شون خاموش بود ... تماس هاے پشت سر هم ... هرچند، مشخص بود بہ هيچ ڪدوم شون جواب نداده ... نہ حداقل با تلفن خودش ... گوشے رو گذاشتم روے ميز ... و چند لحظہ بهش خيره شدم ... اما حسے آرامم نمےگذاشت ... دوباره برش داشتم و براے بار دوم، دقيق تر همہ اش رو زير و رو ڪردم ... باز هم هيچے نبود ... قبل از اينڪہ قطعا گوشے رو براے بايگانے پرونده بفرستم ... تصميم گرفتم فايل هاے صوتے رو باز ڪنم ... هدست رو از سيستم جدا ڪردم و وصل ڪردم بهش ... و اولين فايل رو اجرا ڪردم ... صداے عجيبے ... فضاے بين گوشے هاے هدست رو پر ڪرد ... انگار زمان متوقف شده بود ... همہ چيز از حرڪت ايستاد ... همہ چيز ... حتے شماره نفس هاے من ... ضربان قلبم هر لحظہ تندتر مےشد ... با سرعتے ڪہ انگار ... داشت با فشار سختے دنده هام رو مےشڪست و از ميان سينہ‌ام خارج مےشد ... حس مےڪردم از اون زمان و مڪان ڪنده شدم ... اون اداره ... اتاق ... ديوارها ... و هيچ چيز وجود نداشت ... اوبران ڪہ بہ اتاق برگشت ... صورتم خيس از اشڪ بود و بہ سختي نفس مےڪشيدم ... و من ... مفهوم هيچ يڪ از اون ڪلمات رو نمےفهميدم ... با وحشت بہ سمتم دويد و گوشے رو از روے گوشم برداشت ... دڪمہ هاے بالاے پيراهنم رو باز ڪرد و چند ضربہ بہ شونہ ام ... پشت سر هم مےگفت ... - نفس بڪش ... نفس بڪش ... اما قدرتے براے اين ڪار نداشتم ... سريع زير بغلم رو گرفت و برد توے دستشويے ... چند بار پشت سر هم آب سرد بہ صورتم پاشيد ... بالاخره نفس عميقے از ميان سينہ‌ام بلند شد ... مثل آدمے ڪہ در حال خفہ شدن ... بار سنگينے از روے وجودش برداشتہ باشن ... نفس هاے عميق و سرفہ هاے پے در پے ... لويد با وحشت بهم نگاه مےڪرد ... - حالت خوبہ توماس؟ ... خوبے؟ ... دستم رو خيس ڪردم و ڪشيدم دور گلوم ... نفس هام آرام تر شده بود ... با سر جواب سوالش رو تاييد ڪردم ... نفس مےڪشيدم ... اما حالتے ڪہ در درونم بود ... عجيب تر از چيزے بود ڪہ قابل تصور باشہ . 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
‌‌📢📢📢امام زمان آمدنے نیست ، آوردنے است. ✨ حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند : 🕋 امام همچون ڪعبه است ڪه مردم باید به سویش روند . ❌نه آنڪه ( منتظر باشند تا ) او به سوے آنها بیاید . 📚 بحارالانوار جلد ۳۶ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
سلام وعرض ادب خدمت شما بزرگواران سالروز شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سليماني درپیش داریم. میخواهیم به نیت سلامتی وتعجیل درفرج آقا امام‌زمان عج وحاجت روایی همگی وشفا همه بیماران سوره یاسین هدیه کنیم به روح شهید سپهبد حاج قاسم سليماني عزیز لطفا افرادی که سوره ای که تلاوت میکنید اعلام بفرمائید. نکته: لطفا تا فرداشب تلاوت شود. التماس دعا🙏⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
﷽❣ ❣﷽ تا کی بنگارم ... غـم بی طاقتی ام را؟؟؟ ای برده مرا ... طاقت ایام ... کجایی؟؟؟... سلام حضرت دلـبر ... 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
✨﷽✨ خواهر شهید .بعد از ابراهیم حال و روز خودم را نمی فهمیدم. ابراهیم همه زندگی من بود .خیلی به او دلبسته بودیم. او نه تنها یک برادر، که مربی ما نیز بود بارهــا با من در مورد حجــاب صحبت می کرد و می گفــت: چادر یادگار حضرت زهرا اســت، ایمان یک زن، وقتی کامل می شود که حجاب را …کامل رعایت کند و وقتی می خواستیم از خانه بیرون برویم یا به مهمانی دعوت داشتیم، به ما در …مورد نحوه برخورد با نامحرم توصیه می کرد و اما هیچگاه امر و نهی نمی کرد! ابراهیم اصول تربیتی را در نصیحت کردن .رعایت می نمود در مورد نماز هم بارها دیده بودم که با شوخی و خنده، ما را برای نمازصبح »صدا می زد و می گفت: »نماز، فقط اول وقت و جماعت همیشــه به دوستانش در مورد اذان گفتن نصیحت می کرد. می گفت: هرجا هستید تا صدای اذان را شنیدید، حتی اگر سوار موتور هستید توقف کنید و با .صدای بلند، پروردگار را صدا کنید و اذان بگوئید زمانی که ابراهیم مجروح بود و به خانه آمد از یک طرف ناراحت بودیم و !از یک طرف خوشحال .ناراحت برای زخمی شدن و خوشحال که بیشتر می توانستیم او را ببینیم خــوب به یاد دارم که دوســتانش به دیدنش آمدند. ابراهیم هم شــروع به :خواندن اشعاری کرد که فکر کنم خودش سروده بود اگر عالم همه با ما ســتیزند اگر شــویند با خون پیکرم را اگر با آتش و خون خو بگیرم اگر با تیغ، خونم را بریزند اگر گیرند از پیکر سرم را ز خط سرخ رهبر بر نگردم بارها شنیده بودم که ابراهیم، از این حرف که برخی می گفتند: فقط می ریم !جبهه برای شهید شدن و… اصلاً خوشش نمی آمد به دوستانش می گفت: همیشه بگید ما تا لحظه آخر، تا جائی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم، اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد .آن وقت شهید شویم .ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم می گفــت باید اینقدر با این بدن کار کنیم، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم .که وقتی خودش صلاح دید، پای کارنامه ما را امضا کند و شهید شویم اما ممکن هم هســت که لیاقت شهید شدن، با رفتار یا کردار بد از ما گرفته .شود ٭٭٭ ســال ها از شهادت ابراهیم گذشــت. هیچکس نمی توانست تصور کند که …فقدان او چه بر سر خانواده ی ما آورد. مادر ما از فقدان ابراهیم از پا افتاد و ،تا اینکه در ســال ۱۳۹۰ شــنیدم که قرار است سنگ یادبودی برای ابراهیم .روی قبر یکی از شهدای گمنام در بهشت زهرا ساخته شود ابراهیم عاشق گمنامی بود. حالا هم مزار یادبود او روی قبر یکی از شهدای .گمنام ساخته می شد در واقع یکی از شــهدای گمنام به واسطه ابراهیم تکریم می شد. این ماجرا .گذشت تا اینکه به کنار مزار یادبود او رفتم روزی که برای اولین بار در مقابل ســنگ مزار ابراهیم قرار گرفتم، یکباره !بدنم لرزید! رنگم پرید و باتعجب به اطراف نگاه کردم چند نفر از بســتگان ما هم همین حال را داشتند! ما به یاد یک ماجرا افتادیم !که سی سال قبل در همین نقطه اتفاق افتاده بود درســت بعد از عملیات آزادی خرمشهر، پســرعموی مادرم، شهید حسن .سراجیان به شهادت رسید آن زمــان ابراهیــم مجروح بود و با عصا راه می رفت. اما به خاطر شــهادت .ایشان به بهشت زهرا آمد ،وقتی حسن را دفن کردند، ابراهیم جلو آمد و گفت: خوش به حالت حسن چه جای خوبی هستی! قطعه۲۶ و کنار خیابان اصلی. هرکی از اینجا رد بشه یه .فاتحه برات می خونه و تو رو یاد می کنه بعد ادامه داد: من هم باید بیام پیش تو! دعا کن من هم بیام همینجا، بعد هم !با عصای خودش به زمین زد و چند قبر آن طرف تر از حسن را نشان داد چند ســال بعد، درست همان جائی که ابراهیم نشــان داده بود، یک شهید .گمنام دفن شد و بعد به طرز عجیبی ســنگ یادبــود ابراهیم در همان مــکان که خودش !!دوست داشت قرار گرفت پایان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat