eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‎‌«ای دخترم! من خیلی خسته ام. من سی سال است که نخوابیده ام، اما اصلاً نمی خواهم بخوابم. در چشمانم نمک می‌ریزم تا پلک‌هایم جرأت جمع شدن را نداشته باشند که مبادا در غفلت من آن کودک بی‌سرپرست را سر ببرند.»‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat                      
حسین تا سن ٢٤ سالگی ٢٥ بار به کربلا رفته بود؛ در گذشته زائران کفش های خود را در سبد می ریختند. او با دیدن این صحنه ناراحت شد به دفتر حرم مراجعه کرد و گفت: که من مهندس هستم اجازه دهید چند کفشداری ایجاد کنم. آنها موافقت کردند و او چند کفشداری در حرم ساخت و مدتی در آنجا به عنوان کفش دار فعالیت می کرد و گفته بود فقط یک گوشه نگاه از آقا را می‌خواهم... راوی: پدر شهید 💚 🕊🌱 @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ هرچند دیدگان ما از دیدار روے دلرباے زهرایےات ، محروم است اما قلبهاے شکسته‌ےما حضورِ مهربان و امیدآفرینت را احساس میکند . تو با دعاے خیرت با نوازش هاے مداومِ پدرانه ات با نگاه سبز و بارانےات با توجه گرم و حیات آفرینت، همواره به ما امان میدهے از ما مراقبت میکنے و جان پناهمان هستے، شکر خدا که در سایه سار توایم ... در افق آرزوهایم 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهاردهم ✨چاره ای ندید. نمی دانست کدام سخنش او را آزرده و به چنین پریشانی ای واداشته است. 🍁پس از آن روز، کسی او را کنار سفره غذا ندید؛ گویی اشتهایش را به یکباره از دست داده باشد. خدیجه نمی توانست او را در این حال ببیند و آرام باشد. رو به کاروان سالار کرد: _می خواهم به کجاوه اُم مسعود بروم. حواستان به شاهزاده باشد. وقتی پرده کجاوه را کنار زد، اُم مسعود را در سجده دید. پرده را انداخت و روبه رویش نشست. پیرزن سر از سجده برداشت و سلامش را پاسخ داد. خدیجه آه کشید و گفت: _اُم مسعود! شما بیش از همه ما در خاندان رسول خدا کنیزی کرده اید. جای مادری که ندارم، کمکم کنید. چه کنم تا این دختر آتش پرست، حال قبل از دیدار ما را بازیابد؟ چه کنم تا از این گوشه گیری درآید؟ پیرزن از پرده کجاوه بیرون را نگریست. _بانویم می فرمود: گاه لازم است که انسان با خودش خلوتی داشته باشد؛ هر چند طولانی. شاید لازم است سکوت و انزوای او بیش از این ادامه یابد. خدیجه سرش را میان دست هایش فشرد و با کلافگی گفت: _دلیلش من هستم. اگر من نبودم، چنین سکوتش بر من گران نمی آمد. پیرزن لبخندی محو بر چهره پر از چروک خود نشاند. _اگر دلیلش تو هستی، پس بر تو مبارک باد. صبر کن و بگذار تا خود را مرور کند. هر چند این مرور، تلخ و عذاب آور باشد. خدیجه پاهایش را در هم مچاله کرد و سر بر زانو نهاد. به نقطه گنگی زل زد و گفت: _کاش می دانستم که مسیر عشق یک مسلمان با یک آتش پرست چه فرقی دارد؟ اصلا اُم مسعود! من و شما که دلباخته بانویمان هستیم، آیا می توانیم همان مفهوم عشق را درک کنیم که دختران و پسران دنیا بدان مبتلا می شوند؟ پیرزن صلواتی فرستاد و گفت: نمی دانم باید چه جوابی بدهم. سخت ترین سوالات را نزد من پیرزن آورده ای، خدیجه! کاش پیش از اینکه روزگار بین ما و بانویمان جدایی بیاندازد، این معما را نزدش برده بودیم. راه دیگری هم هست. باید صبر کنی تا به مرو برسیم و در محضرش این راز سر به مهر را جویا شویم. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
امام حسن عسکری (علیه السلام) 🔺مومن براي مومن بركت و بر كافر اتمام حجت است اَلْمُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى اَلْكَافِرِ . 📚تحف العقول ص۴۸۹ 🌷یاد رزمندگان اسلام و شهدا با صلوات @shohada_vamahdawiat                      
وصیت نامه اش دو خط بیشتر نبود .. حواس تان به امام و انقلاب باشد که اگر این ها غریب شوند خون من فراموش خواهد شد.🌹 @shohada_vamahdawiat                      
🌷شهید مدافع حرم ذوالفقار عزالدین🌷 ♥️| که امام حسین به او مژده شهادتش را داد. 🌱|گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا, درست یکسال پس از شهادت شهید بی‌سر مدافع حرم «محسن حججی», حال پیکر شهید بی‌سر مدافع حرم حزب الله لبنان شهید«ذوالفقار حسن عزالدین» به آغوش خانواده باز می‌گردد. شهید هجده ساله‌ای که در آبان سال 92 به اسارت تروریست‌های تکفیری داعش در می‌آید و تروریست‌ها پس از اسارت دقیقاً مانند شهید حججی سر از تنش جدا می‌کنند و او را به شهادت می‌رسانند. 🚩ذوالفقار عزالدین از اهالی منطقه صور لبنان و متولد یازدهم اردیبهشت ماه سال 1374 بود که در اولین روزهای درگیری‌های منطقه غوطه سوریه توسط اصابت مین مجروح شد و به اسارت تکفیری‌‏ها درآمد و تروریست ها او را به شهادت می‌رسانند. تروریست‌های تکفیری قبل از به شهادت رساندن ذوالفقار چندین سؤال از او می‌پرسند و پس از آن, ذوالفقار را مانند سرور و سالار شهیدان امام حسین(علیه‌السلام), سر از تنش جدا کرده و او را به شهادت می‌رساندند. 🚩ذوالفقار قبل از شهادتش در خواب دیده بود که سرش بریده می‌شود.او بیدار می‌شود و مجدداً به خواب می‌رود که این بار امام حسین(علیه السلام) را در خواب می بیند که ایشان به ذوالفقار می‌فرماید: «عزیز من! سر تو را خواهند برید همانطور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت. اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو را دربر خواهند گرفت». چندی بعد, خوابش تعبیر شد و همانگونه که در خواب دیده بود به دیدار مولایش امام حسین(علیه‌السلام) شتافت. @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ امام مهــــدے جانم(عج) تـو مـپنـدار ڪـہ از یـاد تـو را خـواهـم برد من بدون تو بہ یڪ پلڪ زدن خواهم مُرد 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به شهداي کربلا و ۱۴ معصوم، علیه‌السلام ...... 🌺 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 دوستان سلام عید میلاد رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله و امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مکتب شیعه و رئیس مذهب شیعه پیشاپیش مبارک 🌸🌸🌸
یادم هست برای یکی از آشنایان که به خاطر دیدن عملکرد های غلطِ بعضی از آدم های به ظاهر مذهبی که دست اندرکار بودند، در نمازش کاهلی شده بود، نامه نوشت. برایش نوشت که نماز ارتباط انسان با خداست و هیچ ربطی به مسائل سیاسی و اجتماعی ندارد. در هیچ شرایطی نباید آن را ترک کرد. @shohada_vamahdawiat                      
🔹 ✨همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمی‌کرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. 💬به روایت همسر شهید 🌷شهید مسلم نصر @shohada_vamahdawiat                      
🔵 آن حضرت خیلی به ما نزدیک است 🌹 آیت‌الله بهجت ( قدس سره ): 🔴 ما کسانی را دیده‌ایم که گویی در گشایش و گرفتاریها با حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مخابره و تلگراف داشتند، هر چه می‌گفتند و یا از آن حضرت می‌خواستند، همان می‌شد! 🔸 آن حضرت خیلی به ما نزدیک است، ولی ما او را نمی‌بینیم و دور می‌پنداریم. 📚 در محضر بهجت،ج۳،ص۲۵۶ @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت پانزدهم ✨پیرزن این را که گفت، چیزی از خاطرش گذشت. دست هایش را بر صورت کشید و با صدایی آرام خندید. 🍁_یادش به خیر. در خانه جعفر بن محمد(علیه السلام) که بودم، یک بار مشتاق شدم تا مثل امروز تو، از عشق چیزهایی بفهمم. در پی یک حدیث قدسی بود که این خیال به سرم زد. اینکه خداوند فرموده بود: آنکه من را طلب کند، من را می یابد و آنکه من را یافت، من را می شناسد و آنکه من را شناخت، من را دوست می دارد و آنکه من را دوست داشت، به من عشق می ورزد و آنکه به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آنکه من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آنکه را من بکشم، خون بهای او بر من واجب است و آنکه خون بهایش بر من واجب شد، پس خود من خون بهای او هستم. آن اندازه در پی فهم عشق برآمدم که روزگارم شده بود عشق. گفته بودند از مجاز شروع می شود و انتهایش به حقیقت راه می برد. گفته ها برایم کافی نبود، باید با وجود خودم درکش می کردم. چندین بار از بانویمان حمیده درباره اش سخن ها شنیدم. اصلا همان سخن ها بود که من را پایبند خانه موسی بن جعفر(علیه السلام) کرد، اما اگر بخواهم بر زبان بیاورم، عاجزم خدیجه! باور کن عاجزم. تنها راهت این است که سراغ بانویمان بروی و از زبان خودش بشنوی! شرمی مقدس در جان زن حلول کرد. _من... من... نه به گمانم هر چیزی را نباید پرسید. پیرزن متفکرانه سر تکان داد. _هر چیزی را نباید از هر کسی پرسید اما شایسته است زیباترین سوال عالم، یعنی عشق را از دختری جویا شوی که در شش سالگی به دشوارترین سوالات شیعیان پاسخ فقهی می داد. پیرزن به روزگاری نه چندان دور اشاره کرده بود؛ به حدود بیست سال قبل. زمانی که امام کاظم(علیه السلام) در بیرون از منزل بود و شیعیانی از راه دور، پرسش های خود را نزد ایشان آورده بودند. همین اُم مسعود بود که با دیگر خدمتکاران خانه، خبر آمدن آنها را به گوش بانو رساند. بانوی خردسال از آنها خواسته بود که پرسش ها را نزدش بیاورند. یک هفته گذشت و بار دیگر شیعیان برای گرفتن پاسخ پرسش هایشان به خانه امام(علیه السلام) مراجعه کردند. اُم مسعود به خوبی به خاطر داشت لحظه ای را که حجابش را مرتب کرد و به بانو گفت: _این بیچاره ها دو بار آمدند و رفتند و آقا در سفر بودند و پرسش هایشان در دست ما ماند! لطفا اجازه بدهید پرسش ها را به آنها برگردانم و بگویم که آقا هنوز در سفر هستند و ما نمی دانیم کی برمی گردند. این گونه حداقل با خیال آسوده این شهر را ترک می کنند. درست همان موقع بود که بانو از جا برخاست، لباس بلندش را مرتب کرد و برقعش را از میان صندوق چوبی برداشت. در حالی که آن را روی پوشیه تنظیم می کرد، به تکلم نهانی در جان خویش مشغول بود، شاید داشت با نفس خود زمزمه می کرد: پدرم و برادرم در سفر هستند اما من الان شش سال است که کنار آنها زندگی کرده ام و نزد برادرم علوم دینی را آموزش دیده ام. اگر من نتوانم به چند پرسش علمی دوست داران پدر جواب بدهم، پس چگونه می توانم به او و دین خدا یاری برسانم؟! ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌼پنج شنبه است و ياد درگذشتگان ✍اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ شاخه گلی بفرستيم برای تموم اونهايی كه در بين ما نيستند و جاشون بين ما خالیه شاخه گلی به زيبايی يك فاتحه و صلوات.... 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ کبوتر دل ما جمعه را مروری کرد برای آمدنش ندبه غرق شوری کرد خدا کند برسد جمعه‌ای که برگويند ز کعبه آن گل نرگـ🌼ـس عجب ظهوری کرد سلام موعـ❤️ـود مهربانم... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
یاد صیاد بخیر که دل‌ها را شکار می‌کرد ... @shohada_vamahdawiat                      
🔻مادر شهید 🔸روزی که می خواست اعزام شود، نماز صبح را که خواندم دیدم محمد هم نمازش را تمام کرده است. بعد آمد جلوی من پای سجاده زانو زد. دست هایم را گرفت بوسید، صورتم را بوسید. من همین جا یک حال غریبی شدم. گفتم: مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی نمی کردی. گفت: این دفعه مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ می شود. من دیگر چیزی نگفتم. بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم. 🔸بعد که محمد رفت برگشتم سر سجاده و ناخودآگاه گریه کردم. انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این دیدار آخرمان است. @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | ارتباط با امام زمان(عج) ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: این مجموعه‌ی عظیم مؤمنین و مخلصین و دلهای نورانی، باید سعی کنند رابطه‌ی خودشان را با حضرت مستحکم‌تر کنند. لازمه‌ی استحکام رابطه، این نیست که کسی خدمت حضرت برسد؛ نه، لزومی ندارد؛ با حضرت حرف بزنید، سلام کنید، زیارت کنید، با همین زیارات مأثوری که هست یا حتّی با همین زبان معمولی خودتان با حضرت حرف بزنید. 💗 @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت شانزدهم ✨خدمتکاران با دهان نیمه باز، به حجاب دخترانه او خیره مانده بودند. 🍁دختر مقابل اهل کاروان ایستاده و به آنان سلام کرده بود. از زیر چادر سیاهش، نوشته هایی را بیرون آورد و به سوی آنها گرفت و با صدایی کودکانه گفت: _پدرم هنوز در سفر هستند اما این پاسخ پرسش های شماست. مردان مسافر، شگفت زده، نگاهی به نوشته ها انداختند. لحظه به لحظه بر حیرت آنان افزوده می شد. مرد عالمی میان آنها بود که از خواندن پاسخ ها میخکوب مانده بود. نمی توانست باور کند که کسی غیر از امام معصوم(علیه السلام) چنین دقیق و وحی آمیز به ابهامات شرعی آنها جواب داده باشد. با خود گفت: شاید این کودک، از راهی نامعلوم، پاسخ ها را از آقا گرفته و بر کاغذ پوستین نوشته باشد. هر چه باشد، بالاخره روزی حقیقت آشکار می شود. اصلا در سفر بعدی این نامه را با خود می آوریم و در حضور آقا، با نظرات ایشان مطابقت می دهیم. کاروان به راه افتاد. کم کم از شهر خارج می شد و به بیابان می پیوست. صدای زنگوله شترها در هم آمیخته بود. از روبه رو کاروان کوچکی به آنها نزدیک می شد. وقتی دو کاروان به هم رسیدند، یکی از شتربانان گفت: _به نظرم این کاروان آقای ماست. بیایید با ایشان ملاقات کنیم. لحظه دیدار مسافران و امام، لحظه ای بود که نبض ثانیه ها به شمارش افتاده بود. گویی حقیقتی بزرگ داشت خود را بر عالمیان افشا می کرد. همین که نامه مقابل چشمان امام هفتم(علیه السلام) قرار گرفت، جوان به خطوط آشنای آن خیره شد. خودش خواندن و نوشتن را به خواهر، یاد داده بود. خواهر تک تک این واژگان را از او سرمشق گرفته بود. برادر با خود خلوتی به وسعت تمام لحظه های شش ساله در پیش گرفته بود. خواهر را می دید که روی پوست چوب، کلمات را می نوشت و از برادر می خواست که ایرادهای کارش را بگیرد. خواهر را می دید که از او سوالات فلسفی و دینی می کرد و کودکان هم سن او، جز به بازی و سرگرمی نمی اندیشیدند. خواهر را می دید که برایش قرآن را از بر می خواند و با شادی وصف ناشدنی به او می گوید: _مادر گفت که تمام سوره را درست خوانده ام. برادر! تفسیر آیاتش را تو برایم می گویی؟ شأن نزول آیات این سوره را یادم می دهی؟ برادر در مقابل خود، نه مسافران کاروان را، بلکه سیمای نورانی خواهر خردسالش را می نگریست که از میان متن نامه تجلی گرفته بود. گویی داشت صدایش را می شنید که خطاب به او می گفت: برادر! من فقط چیزهایی را نوشته ام که تو یادم داده ای. همان چیزهایی که خودت از پدر آموخته ای و پدر از پدربزرگ. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸 هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن. التماس دعای فرج.🌹 🦋🌹💖           @hedye110
کهف حصین.mp3
1.51M
اگه همه پس زدنت، اگه همه تنهات گذاشتن، برو سراغ امام زمان (عج)... @shohada_vamahdawiat                      
❤️ اولِ عشق خودت هستی و آخر،حرمت نرود عمر هدر قَطعِ یقین در حرمت فیضِ دستان شما دانه برایم پاشید تا کبوتر شدم و داد مرا پَر حرمت محشری هست حریمت که خدا میداند آسمان را اُفُقِ چَشمِ تو میچرخاند هرکسی را گرهٔ کور به کار افتاده گذرش بر حَرَمِ تو دو سه بار افتاده تو دعا کردی و افتاد دل ما یادت یک سحر پَر زد و شد زائرِ گوهرشادت 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ ❣﷽ هرچند دیدگان ما از دیدار روے دلرباے زهرایےات ، محروم است اما قلبهاے شکسته‌ےما حضورِ مهربان و امیدآفرینت را احساس میکند . تو با دعاے خیرت با نوازش هاے مداومِ پدرانه ات با نگاه سبز و بارانےات با توجه گرم و حیات آفرینت، همواره به ما امان میدهے از ما مراقبت میکنے و جان پناهمان هستے، شکر خدا که در سایه سار توایم ... در افق آرزوهایم 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
عید است و هوا شمیم جنت دارد نام خوش مصطفی حلاوت دارد با عطر گل محمدی و صلوات این محفل ما عجب طراوت دارد (ص)🌺 (ع)💫🌺 🌺 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
سلام برتو به تعداد دخترانی که از مرگ رهانیدی.! عیدتون مبارک🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖 ملاک چیست؟ نبی؟یا ولی ست؟ یاهردو؟ اگرچه ما به خدا می رسیم با هردو رئیس مذهب ماورئیس مکتب ما رسیده‌اند به هم پس از ابتدا هردو پر از صفات جمالی یکی یکی هریک پر ازصفات جلالی دوتا دوتا هردو چه قدر سعی نمودند سمتتان باشند به وقت سعی همین مروه و صفا هردو دوتا نبیِّ ولی و دوتا ولیِّ نبی به حق که ناظر وحی اند در حرا هردو به غیر خویش و به جز آل خویش،محترمند فقط به خاطر زهرا برای ما هردو @shohada_vamahdawiat