✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 مهندس شهید #محمد_بهاءالدین
▫️ تاریخ تولد: 1/12/ 1333
▫️ نام پدر: محمدحسن
▫️ از نوادگان #شیخ_بهایی
▫️ تحصیلات: فارغ التحصیل مهندسی عمران روستایی از دانشگاه اهواز
▫️ شهرستان: دزفول
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل یادبود: زیارتگاه شهدای هویزه – ردیف اول – قبر شماره 2
❇️ درد کلیه امانش را بریده بود.
خدا نصیب نکند. نمی توانست راست شود.
برگشت دزفول، اما همین که شنید عملیات نزدیک است، طاقت نیاورد.
وسیله گیر نمی آمد، اما گیر نکرد. با موتورسیکلت خودش راه افتاد سمت هویزه.
قبلش هم سری زده بود به شهیدآباد[دزفول].
شاید برای یادآوری قرارشان.
خیلی وقت بود که دلش پَر می کشید بشود یکی از آنها.
زود به آرزویش رسید.
👤 راوی: همسر شهید بهاءالدین
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
❤️ دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت…
#امام_رضا
#دهه_کرامت
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📸 #خلوت_با_شهدا
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
فریاد_و_سکوت (27)
بازخوانی دستنوشته های دانشجوی شهید
#سید_محمد_حسین_علم_الهدی
✍️ امشب که پاسم تمام شد، حتماً فردا آیات خدا را درباره نمازشب در قرآن مطالعه میکنم.
در این خانه کوچک که انتخاب کردهام، روزها لحظات به گونهای میگذرد و شب ها به گونهای دیگر.
روزها با خود در تنهایی سخن میگویم و با دوستانم در جمع؛ در نمازجماعت.
در لحظاتی که اسلحه را بر دوش دارم، به فکر شمشیر علی بن ابیطالب –ذوالفقار- میافتم.
به فکر اسلحه ابوذر میافتم و دست پرتوان او.
خدایا! این اسلحه را در دست من به سرنوشت آن شمشیرها نزدیک گردان.
👈 ادامه دارد...
📕 منبع: کتاب فریاد و سکوت (مشتمل بر نامه ها و دستنوشته های شهید علم الهدی)
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🔹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ مُوسَىٰ الرِّضَا الْمُرْتَضَىٰ الْإِمامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَحُجَّتِكَ عَلَىٰ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرَىٰ الصِّدِيقِ الشَّهِيدِ صَلاةً كَثِيرَةً تامَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
🔸خدایا! درود فرست بر علی بن موسی الرّضا، امام پسندیده، با تقوا، بیعیب و حجّتت بر هر که روی زمین و هر که زیر زمین است؛ آن راستگوی شهید. درودی بسیار و کامل و پاک و به هم پیوسته و پیاپی و در پی هم مانند برترین درودی که بر یکی از اولیایت فرستادی.
🎨 اثر استاد بدرالسماء
#دهه_کرامت
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
⬅️ در آستانه میلاد امام رضا (ع) صورت گرفت؛
📸 حضور سرزده حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالنبی موسوی فرد؛ نماینده ولی فقیه در استان خوزستان و امام جمعه اهواز در زیارتگاه شهدای هویزه
#اخبار_هویزه
#ما_متحدیم
#دهه_کرامت
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🖌 #روایت_دیدار |#مهمان_شهدا
🔺 60 دقیقه خاطره انگیز با نماینده استانی رهبر انقلاب در جوار شهدای هویزه
✍️ میلاد کریمی
🔸 عقربه ها هنوز به 7 ونیم صبح نرسیده که یکی از همکاران تماس می گیرد. سلام و صبح بخیر کامل از دهانم خارج نشده که با عجله می گوید:«بیا مزار؛ سید موسوی اینجاست.»
- سید موسوی کیه؟!
- #حاج_آقا_موسوی_فرد!
- این وقت صبح؟!!
🔸 سریع و البته با تردید آماده می شوم؛ به محوطه جلوی یادمان که می رسم «تیبای سفید رنگ» پارک شده در پارکینگ مجاور زیارتگاه، تردیدم را به یقین تبدیل می کند و این یعنی «حاج آقا موسوی فرد» رئیس هیأت امنایمان سرزده و بدون اطلاع قبلی اینجاست.
🔸 حاج آقا با وجود #امامت_جمعه_اهواز و مسوولیت نمایندگی ولی فقیه در استان با همین ماشین ساده تردد می کنند؛ بدون تشریفات؛ بدون محافظ و...
🔸 خدا رحمت کند #آسید_محسن_شفیعی (نماینده فقید رهبری در دانشگاه های خوزستان) که می گفت:«حاج آقا موسوی فرد امامجمعهای در تراز انقلاب اسلامی هستند.»
🔸 با دیدن تیبای حاج آقا ناخودآگاه یاد مصاحبت اتفاقی چند وقت پیشم با یکی از ائمه جمعه جوان استان در اتاق انتظار یکی از فرماندهان نظامی می افتم. آنجا هم حاج آقا بی خبر سر رسید و بهانه ای شد تا بعد رفتن شان شیخ جوان با شوخی و خنده سرگلایه باز کند که چون حاج آقا #تیبا سوار می شوند، سایر ائمه جمعه هم نمی توانند ماشین بهتری سوار شوند. بعد هم خودش را مثال زد که چرا باید با فلان خودرو وطنی در جاده های ناایمن استان تردد کند؟! و بگذریم...
🔻 ماسکت را بردار
🔸 داخل صحن قبور همه چیز عادی است. همکاران خدمات دارند جارو می کشند و سرگرم کارند؛ انگار خبری از حاج آقا نیست؛ کمی که چشم تنگ می کنم ایشان را می بینم که چهارزانو مقابل مزار #شهید_علم_الهدی روی زمین نشسته و چشم در عکس سید حسین دوخته اند.
🔸 می خواهم جلو نروم و مزاحم خلوت شان نشوم که همان همکار خوش خبرمان سر می رسد و با صدای بلند معرفی ام می کند.
🔸 من روز قبلش برای پیگیری برخی کارها دفتر حاج آقا بودم و در انبوه مراجعان مردمی خدمت شان رسیدم. طبیعی است که زود یادشان بیاید. بعد از جواب سلام لبخندی می زنند و می گویند:«جوان بیا بنشین اینجا» و نگاه شان را می برند سمت پتویی که احتمالا همکارانم برایشان کنار مزار سید حسین گذاشته و ایشان رویش ننشسته اند.
🔸 جاگیر که می شوم حاج آقا دوباره به عکس سید خیره می مانند. نسیم نسبتا داغ صبحگاهی خرداد خوزستان صدای پرچم های قبور را درآورده است. فقط صدای باد است و خش خش برگ گل هایی که جارو می شوند.
🔸 دقایقی که می گذرد خودشان سرصحبت را باز می کنند. اول می گویند هوا که خوب است پس ماسکت را بردار. موضوعات روز قبل را با تفصیل بیشتر جویا می شوند. قدری درباره مسائل یادمان صحبت می کنیم. برایشان جالب است که ابتدای سال با وجود اتمام راهیان نور، دید و بازدیدهای نوروزی و تقارن با ماه مبارک رمضان نزدیک 85 هزار نفر در 13 روز مهمان #شهدای_هویزه بوده اند.
🔸 در خلال توضیحات به شبانه روزی بودن یادمان و ارائه خدمت در تمام طول سال اشاره می کنم که می گویند:«#شلمچه هم این طور است.» این جمله را احتمالا به این دلیل می گویند که قبلا امام جمعه خرمشهر بوده اند؛ پاسخ می دهم بله، اما اینجا اسکان شب هم دارد و...
🔻 محمد حسین علم الهدی؛ #اهل_پاکستان!
🔸 گزارش ها که به آخر می رسد، می گویند یک خاطره از کرامات شهدا تعریف کن. می خواهم از #شهید_ملایی_زمانی و آن خاطره معروف دعوت #دانش_آموز_استهبانی بگویم که سریع می گویند این را می دانم؛ یک خاطره دیگر بگو. دقت نظر و حافظه خوب شان با این همه مشغله برایم جالب می شود. خاطره شهید ملایی زمانی را مدیر یادمان چند سال قبل برایشان تعریف کرده و ایشان هنوز یادشان است.
🔸 یک مرور سریع ذهنی، خاطره توسل خانواده زائر پاکستانی به شهید علم الهدی را سر زبانم می آورد. موضوع خاطره را که لو می دهم؛ حاج آقا می گویند: صبر کن و یکی از دو نفر همراه شان را صدا می کنند که او هم بیاید بنشیند و بشنود.
🔸 ماجرا مربوط به چند سال قبل است. زوجی جوان اهل کشور پاکستان و ساکن انگلستان، 10 سال در حسرت بچه دار شدن بال و پر می زدند. بعد از مدتی که از مداوا در انگلستان ناامید می شوند برمی گردند پاکستان تا داشته هایشان را به پای کشور خودشان بریزند و چندی بعدتر در سفر راهیان نور، مسافر ایران می شوند و اینجا در هویزه خودمان دست به دامن سیدالشهدای کربلای هویزه...
⬅️ ادامه در پست بعد...⬇️⬇️
⬆️⬆️ ادامه از پست قبل...⬇️
🔸 سید حسین هم دست رد به سینه مهمانان عزیزش نمی زند و حتما واسطه می شود پیش خدا که بعد از مدتی یک #پسر_کاکل_زری می آید در دامن شان...
زوج قدرشناس زائر ما اسم پسرشان را می گذارند:«محمد حسین علم الهدی»!
بعد هم توضیح می دهم که فیلم این اتفاق با روایت #حاج_حسین_یکتا قبلا منتشر شده و موجود است...
🔸 همزمان با حرف های من شانه های همراه جوان آرام تکان می خورد و اشک مهمان چشم ها می شود؛ تازه می فهمم مشکل این جوان هم همان مشکل زوج پاکستانی است.
حاج آقا رو به عکس سید حسین با بغض می گویند:«سید! تو چه می کنی؟» بعد هم دست شان را روی مزار می گذارند و می گویند هم برای حاجت من و هم این جوان دعا کنید و برمی خیزند.
🔻 شهدای جدید هویزه
🔸 کمی آن سوتر ایستاده بر مزار #شهید_محمد_حسن_قدوسی (نوه علامه طباطبایی) عرض ارادتی می کنند و از تعداد و چرایی قبور شهدای گمنام می پرسند. توضیحاتی درباره تفحص و نحوه شناسایی شهدای هویزه می دهم و خبر شناسایی دو شهید جدید هویزه که 18 اردیبهشت سرخط خبرها بود را بازگو می کنم. حاج آقا خبر را نشنیده اند و برایشان جذاب می شود؛ می گویم اتفاقا هر دو هم استانی شما و اهل فارس هستند؛ #شهید_قنبر_پویان از کازرون و #شهید_احمد_رحیم_پور از شیراز.
اصرار دارند بر مزارشان حاضر شوند که می گویم هنوز سنگ قبرها حاضر نشده و باید مزار دو شهید گمنام به نام و یاد این شهدا تغییر یابند.
🔸 با اینکه آفتاب قدری اذیت می کند، حاج آقا همچنان مشتاق شنیدن هستند. ماجرای #شهید_حاتمی و به قول دانشجوها مسوولیت #کمیته_ازدواج هویزه را که می گویم لبخند حاج آقا پر رنگ می شود و از میانه قبور برمی گردند تا مزار علی حاتمی را نشان شان دهم. بعد هم همراه دوم که قدری جاافتاده تر و حتما متأهل است را با خنده خطاب قرار می دهند که: «اگر حاجتی داری بیا جلو!» و ادامه می دهند:«پس این شهید هم مثل #امامزاده_صالح (ع) تهران حاجت ازدواج می دهد.»
🔻 چرا کم سبزی خوردن کاشتی؟
🔸 فرصت زیارت تمام شده و حاج آقا در مسیر با خادمان خدمات خوش و بشی می کنند و از مسوول فضای سبز که سرگرم باغچه کوچک ریحان هایش است می پرسند:«پس چرا این قدر کم سبزی خوردن کاشتی؟»
🔸 او هم می گوید: اجازه بدهید از زمین اصلی برایتان سبزی بچینم، اما حاج آقا می گویند:«نه،ما خودمان سبزی کاشتیم، اما فرصت چیدن و خوردنش را نداریم!» و می خندند.
از تعداد، نوع و سن و سال نخل های یادمان هم می پرسند و وقتی می شنوند که «#خرمای_برحی» هم داریم، دوباره با خنده می گویند:«هر وقت رسید خبرمان کن تا بیاییم بخوریم.»
🔸 جالب اینکه مسوول ساده دل فضای سبز ما اصلا حاج آقا را نمی شناخت و بعد که فهمید ایشان نماینده رهبری در استان بوده کلی خوش خوشانش شد که حاج آقا این طور گرم و صمیمی تحویلش گرفته و از کارهایش پرسیده اند. راز محبوبیت حاج آقا هم دقیقا همین #مشی_مردمی است.
🔻 بچه جهرم باشی و از لیموترش لذت نبری!
🔸 همزمان که از راهرو خارج می شوند به عکس های رزمندگان دفاع مقدس نگاه می کنند و می پرسند:«چرا این عکس ها تکراری است؟ آن طرف راهرو هم همینها بود.» پاسخ می دهم در شلوغی ایام راهیان نور خانم ها از یک طرف و آقایان از طرف دیگر راهرو تردد دارند برای همین هم عکس ها در دو طرف مشابه اند.
این یعنی حاج آقا برخلاف خیلی از مسوولان حتی مرتبط تر، موقع ورود هم با دقت و توجه همه جا را دیده و به خاطر سپرده اند.
🔸 دوباره بحث را به فضای سبز می کشانم و چند جمله تکمیلی درباره دیگر درختانی که در زیارتگاه جواب داده اند می گویم و اینکه عزم مجموعه به توسعه کاشت گونه های مثمرثمر است. شاهد مثالش هم می شود درخت #لیموترش جلوی دفتر مدیریت که تازه به بار نشسته است. حاج آقا با مکثی کوتاه، درخت شاداب و سرحال را دقیق ورانداز می کنند و لب به تحسین و تشویق می گشایند. مگر می شود بچه #جهرم باشی و از تماشای لیموترشی که محصول شهر و دیارت است در این صحرای بابرکت لذت نبری؟
🔻 حبیب ابن مظاهر کربلای خمینی (ره)
🔸 در محوطه بیرونی سؤالاتی از ابنیه و امکانات زیرساختی می پرسند و چشم شان که به یادمان #شهدای_عشایر_عرب_کرخه_نور می افتد می ایستند و می گویند یک خاطره هم از این شهدا بگو.
🔸 بی معطلی روایت #شهیدمسعدبوعذار را تعریف می کنم. حبیب ابن مظاهر کربلای خمینی (ره) که به جرم ارادت به "ولی" شهید شد. پیرمرد 81 ساله ای که 18 آبان 59 در روستای محل سکونتش به اسارت بعثی ها درآمد و وقتی عکس امام خمینی (ره) را در جیب دشداشه اش پیدا کردند و تشر زدند که عکس را پاره کند و به امام دشنام دهد، زیربار نرفت. محکم و بی هول و هراس، عکس را به جیب دشداشه، روی قلبش برگرداند و مثل شیر غرید:«من به مرجع تقلیدم دشنام نمی دهم. شما می خواهید با این کار مرا از همینجا روانه جهنم کنید؟!...»
مزد «بصیرت» و «ولی شناسی»اش هم شد شهادت...
⬅️ ادامه در پست بعد...⬇️⬇️
⬆️⬆️ ادامه از پست قبل...⬇️
🔻 ماجرای جوان عراقی که زیربار توهین به امیرالمؤمنین نرفت
🔸 حاج آقا که انگار سر ذوق آمده، می گوید پس بنشینید تا من هم برایتان خاطره ای تعریف کنم. چهارنفری همانجا روی لبه جدول کنار محوطه می نشینیم و در حالی که باد بیابان شدت گرفته است، این بار حاج آقا موسوی فرد راوی می شوند:«در یکی از سفرهای اربعین، طلبه ای عراقی برایم نقل کرد زمانی که #داعش در عراق حضور داشت برای عزیمت به جایی سوار ماشین شدم. شالی دور سرم آورده بودم و محاسن بلندی داشتم. کنار دستم جوانی نشسته بود با تیپ متفاوت و غلط انداز؛ زیر ابرو برداشته و... . مدتی که از سفر گذشت به یک پست ایست و بازرسی رسیدیم. داعشی ها همه را پیاده کردند و گفتند: هرکس لعن علی (ع) را بگوید آزاد است؛ وگرنه کشته خواهد شد. آن جوان بغل دستی رو به من کرد و گفت:"شاهرگم هم برود به امیرالمؤمنین علیه السلام بد نمی گویم." بعد هم انگشتر و لباس هایش را به من داد و آدرس خانواده اش را داد تا به دست شان برسانم. تعجب کردم و از قضاوتی که در ذهنم نسبت به او داشتم شرمنده شدم. نوبت به او که رسید خیلی محکم علیه داعش سخن گفت و آنها هم چند گلوله به سمتش شلیک کردند، اما بقیه تقیه کردیم و آزاد شدیم. بعد از 2-3 ماه تصمیم گرفتم امانتی هایی که به دستم سپرده بود را به خانواده اش برسانم. گشتم، خانه اش را پیدا کردم و سراغ پدرش را گرفتم، چند لحظه ای که گذشت دیدم که خودش در حالی که قدری پایش می لنگد آمد دَم در! تعجب کردم. گفتم تو زنده ای؟! مگر تیر نخوردی؟! گفت: همان وقت که به سویم شلیک کردند، امیرالمؤمنین علیه السلام مرا در آغوش گرفتند و فرمودند:"فرزندم! این تیرهای توی قلب و سینه ات را درآوردم. یک تیر در پایت است که به مصلحتی در نمی آورم. بگذار باشد، اما بگو ببینم می روی و #شهید_می_شوی_یا_می_مانی؟" پاسخ دادم: نه آقا! من هنوز جوانم!... این را که گفتم برگشتم. چشمم را باز کردم و دیدم در بیمارستان هستم و فقط یک تیر در پایم مانده است!»
🔸 همین طور که از زمین بلند می شوند، #صلواتی از جمع مان می گیرند و خیلی فرز می روند سمت تیبا. قبل از سوار شدن می پرسند اینجا چند نفر خدمت می کنند؟ آمار می دهم و پایان 60 دقیقه خاطره انگیز با نماینده استانی رهبر انقلاب در جوار شهدای هویزه می شود عیدی #میلاد_امام_رضا (ع) برای همه خادم ها و سربازها.
#اخبار_هویزه
#ما_متحدیم
#دهه_کرامت
#امام_جمعه_اهواز
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
💖 #شادباش |🌳🌹🌳
🌺 «" لَا حَوْل" بخوانید که عشق همه آمد»...
🌼 شب سجده خورشیدپرستانِ کعبه مستی و تهیدستی است؛ نور می گوید:«رضا»؛ انگور می گوید:«رضا»...
🌿 امشب با «مفاتیح الجنان»، «باب الرضا» را می گشایند و برای فرشِ قدم هایش، گُل کم می آید...
🍃 شب پاسخ «اُدْخُلُوهَا» به «سلام»هاست؛ شب تقسیم باران و بارعام سلطانی...
🌺 مزد یک بار را سه بار می دهند!
🌱 چقدر«مِهرگیاه» می روید از آسمان!
🌸 آفاق، زیر پَر رأفت است و همه از تماس با «چوب پَرها» صاحب پَر می شویم
«بعد " فُطرس" هر که خواهد پَر به مشهد می رود»...
🌺 امشب از کف دست دعای همه، درمان می ریزد و حواله حاجات مستجاب روزهای خوش...
🌸 «مور» هم که باشی «سلیمان» می شوی...
🌺 شب همه آنهاست که چون ذره بر ضریح، نمی خواهند با پیاله دست در دریا کنند؛ شب همه آنها که از نگاهِ گرمِ "گوهرشاد"ی شان، قطره قطره «گنبد» می چکد و با نام «مشهد»، «کربلا» را می شناسند...
✨ امشب اگر دنیا جوابم کرده؛ دنیای جوابی تو...
💐 مبارک است
#همه_خادم_الرضاییم
#ولادت_امام_رضا
#دهه_کرامت
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | #کرامات_شهدا
🔻 محمد حسین علم الهدی؛ #اهل_پاکستان!
🔸 ماجرا مربوط به چند سال قبل است. زوجی جوان اهل کشور پاکستان و ساکن انگلستان، 10 سال در حسرت بچه دار شدن بال و پر می زدند. بعد از مدتی که از مداوا در انگلستان ناامید می شوند برمی گردند پاکستان تا داشته هایشان را به پای کشور خودشان بریزند و چندی بعدتر در سفر راهیان نور، مسافر ایران می شوند و اینجا در #هویزه خودمان دست به دامن سیدالشهدای کربلای هویزه...
🔸 سید حسین هم دست رد به سینه مهمانان عزیزش نمی زند و حتما واسطه می شود پیش خدا که بعد از مدتی یک #پسر_کاکل_زری می آید در دامن شان...
🔸 زوج قدرشناس زائر ما هم اسم پسرشان را می گذارند:«#محمد_حسین_علم_الهدی»!
#ما_متحدیم
#حاج_حسین_یکتا
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📣 #اطلاع_رسانی | #مراسم
❇️ مراسم #خانوادگی دعای پرفیض کمیل
🕌 مکان: زیارتگاه شهدای هویزه
🕰 زمان: پنجشنبه 11 خرداد 1401- ساعت 21
#اخبار_هویزه
#ما_متحدیم
#شب_جمعه
#شب_زیارتی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🔺 رهبر فرزانه انقلاب:
🔻 با شیوههای خلاقانه یاد و مجاهدت شهدا به نسل جوان منتقل شود
🔰 رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با اعضای ستاد کنگره بزرگداشت شهدای سبزوار و نشابور فرمودند: بزرگداشت نام و یاد شهیدان جهاد است. باید با شیوههای خلاقانه و جذاب، یاد، سلوک و مجاهدت شهدا به نسل جوان منتقل شود.
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید |#لبخند_بزن_بسیجی
🌹 همخوانی خوشمزه گروه سرود رزمندگان دوران دفاع مقدس 😅
🔹 به چپ چپ، به راست راست
از جلو نظام خبردار😂
قدر آش ننه مو حالا می دونم...
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🕊 بال پرواز مرا تا کربلا او داده است
بعد فطرس هر که خواهد پَر
به مشهد می رود
❤️ قلب من را برای آن کاری
که خودت برایم درنظر
گرفته ای تربیت کن _
تا طاقت و تحملی مناسب با
آن پیدا کنم و شوق آن را افزایش دهم
و بتوانم مطابق میل تو رفتار کنم ..
#امام_رضا
#شب_جمعه
#کربلا
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🔹شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند.
❤️ دل گرفته؛ ای حسین جان؛ رنگ خون شهدا را
به #شهیدان_هویزه برسان سلام ما را...
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🔹 این روزا دلم گرفته، ولی باز
بُغضمو میخورم و همراه پا برهنه ها داد میکشم:
حالا من چشم امیدم به توئه
من هنوز
انتظار فرج از نیمه خرداد میکشم...
🔸 امام به ما آموخت که #انتظار در مبارزه است./ شهید#آوینی
#العجل
#عصر_جمعه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📸 #کودک_و_شهید
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 کودک شهید #صادق_بوعذارزاده
▫️ سن: 7 سال
▫️ نام پدر: عطاءالله
▫️ محل تولد: روستای شویب (از توابع هویزه)
▫️ تاریخ شهادت: 22 / 7 / 1362
▫️ محل شهادت: روستای سُمیده (در 5 کیلومتری محل فعلی یادمان شهدای هویزه)
▫️ نحوه شهادت: انفجار مین
▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف دوم- قبر اول
🔹 روایت عاشقی:
پسر بچه ها بازیگوشند و کنجکاو.
رحیم و صادق، پسران حاج عطاءالله، هم.
سال 62 بود، 22 مهر.
پسرها اطراف چادرشان می چرخیدند و می خندیدند.
بی ترس و دلهره؛ نه آتشی بود، نه گلوله ای.
300، 400 متری که از چادر دور شدند، مین سبز رنگی که از خاک بیرون آمده بود، حواس صادق را بُرد پیش خودش.
رفت و از خاک دَرَش آورد.
رحیم که عقل رَس تر بود، ترسید! گفت:«بندازش».
صادق، اما بی خیال و خیره، نگاهش می کرد.
چه می دانست دارد با جانش بازی می کند.
رحیم عقب می رفت و همین طور یک بند داد می زد:«بندازش زمین».
10 متری که دور شد، صادق هم انگار بخواهد بیاید دنبالش، بی خیال شد و مین را پرت کرد زمین...
یک انفجار شدید؛... گرد و خاک و صادق که رفته بود روی هوا.
مین، حسابش را رسیده بود.
ترکش های ریز و درشت، تقسیم شده بود توی شکمش؛ جوری که قبل از رسیدن به درمانگاه هویزه، گریه اش قطع شد.
خدا، صادق را برای خودش خواسته بود.
حالا خیلی از زائرهای هویزه این #کودک را پیش خدا و شهدا واسطه می کنند و دست پُر برمی گردند.
👤 راوی: برادر شهید بوعذارزاده
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
@shohaday_hoveizeh
#مناسبت_روز |🥀🖤
▪️ قدر این روح، مَلَک میداند!
#حضرت_روح_الله
✏️ رهبر انقلاب: امام ابتکارات زیادی داشتند لکن این مهمترین ابتکار امام است و آن عبارت است از «جمهوری اسلامی».
#ارتحال_امام
#تسلیت
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🔹 خدایا مدد کن، حسینی بمانیم
فداییِ راه #خمینی بمانیم ...
📷 عکس: زینب سعیدی
#ارتحال_امام
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 بسیجی شهید #مرتضی_کاوند
▫️ تاریخ تولد: 1 / 1 / 1340
▫️ نام پدر: علی محمد
▫️ محل تولد: بروجرد
▫️ شهرستان: ری
▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف اول- قبر آخر
🔹 عاشق صادق بود؛ از آن عشقِ امام های دو آتشه.
اوایل بهمن ۱۳۵۸ که خبر سکته قلبی امام خمینی در قم و بستریشدن ایشان در بیمارستان قلب تهران را شنید، بی تاب شد.
دائم دست به دعا بود و دلش می خواست برای سلامتی امام کاری انجام دهد.
جدی و از ته دل می گفت:« #حاضرم_قلبم_را_به_امام_بدهم.» ...
گذشت تا کمتر از یک سال بعد که #هویزه این کربلای علی اکبرهای خمینی، مرتضی را به آرزویش رساند.
قلبش را به راه امام داد و شد مصداق این بیت شعر:
خوشا آنان
که با #عشـقِ_خمینی،
حسینی زندگی کردند و رفتند...
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
#ارتحال_امام
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
حاج رضا.سرباز هویزه.MP3
3.25M
🎧 #بشنوید | #صوت_شهدایی
🌷 سرباز سرافراز #خمینی بدنت کو؟...
🎙 حاج #رضا_نبوی
#شهدای_هویزه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh