eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
568 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
قـــــرآن دل را مانند زلال و صاف مے‌کند ... ... بخوان 🌷 @shohda_shadat
⬅️ به بچّه‌هاتون یاد بدهید... 🌷 از بی‌یاری سر بریده شد، نه از بی‌آبی... عباس از و و و برای تشنه لب، بی‌دست شد نه بخاطر آب.. اونجا که حسین فریاد زد هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی؟ میخواست نه ... به بچّه‌هاتون اول از حسین(ع) بگوئید، بعد از لبهای ... خیلی ها لب تشنه از دنیا رفتن اما حسین(ع) نشدن! 🚩حسین یعنی مردانگی، آزادگی، غیرت، شجاعت و شهامت 🏴 یعنی جوانمردی، معرفت، حیا، غیرت 🏴 عباس یعنی پشت برادر حتی بدون دست... 🚩حسین یعنی آزادگی حتی لحظه‌ای که گلوی نوزادت دریده شد... ⚠️ به بچّه‌هاتون یاد بدهید... شب 🚩 علیه‌السلام به یارانش فرمود: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود! او به جهانیان فهماند که حتی کشته شدن در هم از بین برنده حق الناس نیست... ◽️به بچه‌هاتون، @shohda_shadat
📚✒️ 👮 📖 ❖ سرشو به نشونه ی 😔 تکون داد اروم بلند شدم و به سختی روی زمین نشستم بند 👞 باز کردم خواستم جوراباشو در بیارم که صورتش از مچاله شد،اخ بلندی گفت😩 با بهش نگاه کردممم و گفتم: مگه نگفتی نشدی؟😲 ❖ تو وقت نبود هی کفشامو در بیارم پاهام زده😔 از بس این جورابارو در نیاوردم به زخما کردم😭 با ملایمت جوراباشو در اوردم و در همون حین گفتم: یکم تحمل کنی تموم میشه، ❖ با دیدن 😱زخماش ریش شد از جا بند شدم بغض راه بسته بود عمیقی کشیدم و سعی کردم خودمو کنم،صبر کن بتادین بیارم وارد خونه شدم و یه تشت اب💦 برداشتم خیلی سنگین شده بودم به سختی از ها پایین اومدم و تشتو از حوض پر کردم سنگین بود ولی با هر سختی بود اوردمش جلوی پای حسام اروم گذاشتم تو تشت،🙂 ❖ چشماشو👀 بسته بود و دستاشو به تخت تکیه داده بود آهسته تو اب ریختم رنگ قرمزش تو آب پخش شد دستمو بردم تو اب و 😍 گونه پاهاشو لمس کردم صورتش از درد فشرده شده بود،😔 ❖ با صدای الودم گفتم: من قربون این تنت بشم مثه برق گرفته ها باز کرد و گفت: خدا نکنه😐 من این فاطمه گفتنات نگاهم کرد و گفت: مثه مامانا👪 حرف میزنی! یه نگاه به شکمم انداختم و گفتم: مگه نیستم؟♀ نگاه امیزی کرد و گفت: چقدر مامان شدن بهت میاد!😍 ❖سرم انداختم زیر و به کارم ادامه دادم دستای کرد تو آب دستامو گرفت تو دستش اوردتشون بالا بوسه ی😘 نرمی روشون کاشت و گفت: این زخما رو بشوری شما الان باید کنی دستمو کشید سمت خودش و وادارم کرد تا روی تخت بشینم ❖ نگاهشو به روبروش دوخته بود تو افکارش شده بود بهش گفتم: نمیخوای یکم🤔 از سوریه واسم بگی؟نفس عمیقی کشید و گفت: چی بگم؟نگاهه 🙂 دوختم به لباش و شدم تا برام تعریف کنه... ... 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat 🌿 🍂 💐🍃 🍂🌺🍃 💐🍃🌼🍃🌸🍃🌿
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• از این همه بودنش لجم گرفته بود رو مو برگردوندم اونور توی دلم بودم که امروز از ناراحتیش کاسته شده بود حالش خیلی بهتر بود دوباره نگاش کردمو و کنجکاوانه گفتم : ؟ یه چیزی بگم ؟ رو به روم نشست و گفت : بفرمایید حاج خانوم چرا امروز یهو حالت خوب شد ؟ چهرش طور دیگه ای شد حالت صورتش جدی و متعصب شد درست مثل نگاه های و بی قرارش توی دو کوهه با صدای گفت : خواب اشکانو دیدم بهم گفت نگران نباشم ،نوبت منم میشه گفت مهمون زده نگاهش کردم چی داشتم بگم؟ زنده اند پس ، حسام منم رفتنی بود، ❥• پس شهادتتو از زبون رفیقت شنیدی !!! با مهربونی بهش لبخند زدم و گفتم : لبخند دندون نمایی زد، به کسی نگی ها خیالت راحت، فاطمه؟ جانم؟ بریم سونو گرافی؟ برا چی بریم ؟ معلوم شد جنسیتش دیگه ،با خوشحالی گفت : کی معلوم شد ؟ کی گفت اصلا؟ با گفتم : اشکان معصومی مژده ی شهادتو داد بی بی هم که روی مدافع حرمشو زمین نمیندازه این آقا پسری که تو منه هم باباییه به یقین تبدیل شد بچمون ، یه پسر کاکل زری که از بچگی با عکسای بابایی اش بزرگ میشه و همیشه شاهد مامانش بالای سر مزار باباشه البته اگه باباش مفقود نشه، ❥• صورتمو با دستام پوشوندم و زدم زیر حسام که اصلا توقع همچین عکس العملی رو نداشت ، متعجب نگام می کرد آروم اومد جلو توی گوشم زمزمه کرد : فاطمه ؟ جوابی ندادم دوباره خطابم کرد میون اشکام جوابشو دادم با جدیت گفت : میشه اینقدر دوستم نداشته باشی ؟ دستمو از جلوی صورتم برداشتم و نگاش کردم زده از حرفش گفتم : به این راحتی ؟ لحنش بود، آره عزیزم به همین راحتی بچه ی من از سه ساله ی عزیز تر نیست منم از رنگین تر نیست تو هنوز نیاوردی شهادت انتهای زندگی نیست هنوز با قلبت راضی نیستی تا وقتی هم که نشی من شهید نمیشم از جاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون تو در ایستادو گفت : لباساتو بپوش بعد از صبحانه بریم سونو گرافی... ❥• با از جام بلند شدم،رخت خوابا رو جمع کردم لباسامو تنم کردم جلوی ایستادم و روسری بلند مشکیمو لبنانی بستم ،چادر رنگی ای که رعنا داده بودو روی دوشم انداختم از اتاق بیرون اومدم لبه ی حوض نشستم دستمو توی زلال و خنکش فرو بردم یه مشت آب پاشیدم تو صورتم، مشت بعدی ... .. ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• می آیم پشتت بر نمی گردی نگاهم ڪنی، بر میگشتی ها همانطور ڪه است میگویی: ڪاری نداری جان...؟ میگویم: به بی بی بگو ببخشه اینقدر تو رو پیشش ڪردم ❥• میڪنی و میگویی: خودت باش عزیز دلم، صدایت ، مڪث میڪنی و دار ادامه میدهی: زود برمیگردم... ... ❥• و من با سراسر ندا برمی آورم: خداحافظ ناگاه به سمتت میدوم و رو به رویت می ایستم و تو را برای آخرین بار در آغوش میگیرم، دارم ڪندنت را سخت میڪنم ولی باور ڪن دست خودم نیست، از سرم می افتد تو موهایم را نوازش میڪنی و رویشان بوسه میزنی چقدر شده ای، ❥• هایم را پر از عطر قشنگت میڪنم میدهی دوباره عزمت را جذم میڪنی برای رفتن میروی را پشتت میریزم... ❥• سوار میشوی ماشین راه می افتد تا لحظه ای ڪه از ڪوچه شود، میڪنم... ... ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat ┅═══✼🍃🌺🍃✼══
وقت دریا شدنه قطره‌ها وقتی به هم برسن موج درست میکنن دریا میشن... . برای دریا شدن اول باید دلت دریایی باشه و دل به دریا بزنی... . دریا بشیم و به جنگ کویر بریم... . اونایی که میگفتن: تشنه‌ی آب حیاتن بسم‌الله آب برسونید تا از آب حیات سیرابتون کنن،‌باید مثل مقتدامون مشکها رو به دست بگیریم و سقایی کنیم... . و امروز مشک ما به دست ماست، به جیب ماست، به دل ماست،‌ به عزم و اراده‌ی ماست به مهربانی ماست،به انفاق ماست... . سقا باشیم تا آقا شیم... . آبرسان باشیم تا آبرو شیم... . 🔷کمک به آب رسانی : ۵۰۴۱ - ۷۲۱۱ - ۱۱۸۶ - ۵۱۰۲ 🔶کد دستوری : * ۷۸۰ * ۸۸۸ # (گزینه‌کنارتم‌هموطن،آب) 📞جهت ارتباط با دفتر جمعیت امام رضایی ها از ساعت ۸ صبح الی ۱۸: ۰۲۱ - ۷۸۰۸۰۰۰۰ | @Pelak_channel