مرثیه های؛
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#مرثیه_امام_حسین علیه السلام
#مرثیه_حضرت_عباس علیه السلام
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
#مرثیه_دوطفلان_زینب علیهم السلام
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#اربعین_حسینی
#مرثیه_عصر_عاشورا
#مناجات_با_امام_حسین علیه السلام
#مرثیه_امام_رضا علیه السلام
#مرثیه_امام_حسن علیه السلام
#مرثیه_حضرت_رسولاکرم صلی الله علیه و آله
#مرثیه_اسارت_اهل_بیت علیهمالسلام
#اربعین
#مدح_امام_حسن_عسکری علیه السلام
#مدح_مبعث
#مدح_امام_حسین علیه السلام
#مدح_حضرت_عباس علیه السلام
#مدح_امام_سجاد علیه السلام
#مدح_امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#مدح_حضرت_علی_اکبر علیه السلام
#ورود_به_کربلا
#مرثیه_حضرت_مسلم
#مرثیه_حضرت_خدیجه
#مدح_حضرت_خدیجه
#مرثیه_شام_غریبان
#مدح_حضرت_معصومه سلام الله علیها
#مرثیه_امام_حسن_عسکری علیه السلام
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
#مدح_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#مدح_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
#مرثیه_امام_کاظم علیه السلام
#مرثیه_امام_رضا علیه السلام
#مرثیه_امام_صادق علیه السلام
#مناجات_با_امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#مرثیه_امام_هادی علیه السلام
#مناجات_حر_باامامحسین
صداي شُر شُر باران شعر مي آيد
کسي دوباره به ديوان شعر مي آيد
غزل ،قصيده، نميدانم، اين که در راه است
چقدر ساده به ديوان شعر مي آيد
زبان روزه پياده نزول فرموده
خبر دهيد که مهمان شعر مي آيد
هميشه در وسط قحطي از دل دريا
به ياريم به بيابان شعر مي آيد
غزل به وزن دو ابروي او اگر گويم
دو وزن تازه به اوزان شعر مي آيد
کميت ، لنگ غزل مي شود چو شعر کميت
اگر نظر بنمايد کريم اهل البيت
*
خبر رسيده که امشب کريم مي آيد
به خاک صاحب روحي عظيم مي آيد
کسي که نفحه ي باد بهشت نفحه ي اوست
چقدر ساده سوار نسيم مي آيد
کسي که بودن او تا هميشه خواهد بود
کسي که زمزمه اش از قديم مي آيد
کسي که پشت سر خشم او بدون شک
هزار دسته عذاب اليم مي آيد
ز فيض چشم کريمش رحيم خواهد شد
دلي که مثل شياطين رجيم مي آيد
اذان مغرب و افطار پاي سفره ي او
چقدر اسير و فقير و يتيم مي آيد
اگر رسيده در اين ماه محض خاطر ماست
خدا براي سر سفره اش نمک مي خواست
*
مدرّسي که ادب بود مؤدَّب او
نشسته هر چه پيمبر به پاي مکتب او
به گَرد پاي صعودم نمي رسيد جبريل
اگر کبوتر جانم شود مقرّب او
تمام عمر شده نام او مخاطب من
چه خوب مي شد اگر مي شدم مخاطب او
چه راکبي که فلک هم نديده مانندش
چه راکبي که رسول خداست مرکب او
مسير خانه شان چند کوچه بند آيد
براي خواندن قرآن چو وا شود لب او
فقط نه اهل زمين دل سپرده اش هستند
که عرشيان خدا کشته مرده اش هستند
*
هواي بزم کريمانه ي نگاه شما
دوباره سائلتان را کشيده است اينجا
چه خوب مي شود از نخل چشمتان امشب
براي سفره ي افطارمان دهي خرما
در آستين شما دست فضل حضرت حق
وَ بر زبان شما معجز بيان خدا
اگر رسد به سراب تو مي شود سيراب
هر آنکه تشنه برون آيد از دل دريا
قسم به مُهر لب روزه دارتان عمري است
که مُهر مِهر شما خورده روي سينه ي ما
کجاست يوسف صديق تا خودش بيند
خداست مشتري حُسن يوسف زهرا
دل برادرت آقا اگر چه خواهري است
دل کبوتر تو عجيب مادري است
*
ببار ابر کرامت که خوب مي باري
چقدر چشمه ز چشمان خود کني جاري
بريز ، کاسه به دستان تو فراوانند
تبرّک همه ي سفره هاي افطاري
مساحت دل ما نذر باغباني توست
به اختيار خودت هر چه بذر مي کاري
زمان ديدن تو مادرت چه حالي داشت
شب تولد خود را به ياد مي آري؟
چه زود فصل زمستان گيسويت آمد
چه ديده اي وسط کوچه هاي بي ياري
چه بود آنچه شکست و سپس زمين افتاد
چه هست اين که تو بايد ز خاک برداري
ببين شکسته شده اي ببين که تا شده اي
چه شد که در وسط کوچه ها عصا شده اي
محسن عرب خالقی
#مدح_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
هرکس که بر کریم پناهنده میشود
دلمرده هم اگر برسد زنده میشود
آنقدر میدهند که شرمنده میشود
آیا به روز حشر سرافکنده میشود
واللهِ اعتقاد من این است تا ابد
زین خانه ناامید گدایی نمیرود
وقتی به گریه طینت من رنگ و بو گرفت
این چهرۀ سیاه کمی شستشو گرفت
کم کم تمام زندگیام بوی او گرفت
این گونه بود بی سر و پا آبرو گرفت
از آن به بعد خانۀ دلدار شد دلم
تا آمدم به خویش گرفتار شد دلم
امشب حسن حسن نکنم شب نمیشود
بی یا حسن تجلی یارب نمیشود
زلفی که باد خورده مرتب نمی شود
هرکس به هم نریخت مقرب نمیشود
آتش زده هوای وصالت به جان من
یا ایها الکریم و یا ایها الحسن
مارا خدا کنارِ کریمان بزرگ کرد
ریزه خورِ دیارِ کریمان بزرگ کرد
آنقدر در جوارِ کریمان بزرگ کرد
انگار از تبارِ کریمان بزرگ کرد
عمری به دستگیریات اقرار کردهایم
ما اعتماد بر کرم یار کردهایم
عمری سبو زجام کرم میزنم حسن
نقش تو را به چشم ترم میزنم حسن
سربند سبز رویِ سرم میزنم حسن
با نام تو به سینه حرم میزنم حسن
باید مدینه محشر کبری به پا کنیم
بالای قبر تو حرمی را بنا کنیم
از راه دور دست تمنا گرفتهایم
عمری است در حریم تو مأوا گرفتهایم
دستان خویش سوی تو بالا گرفتهایم
هرچه گرفتهایم ز زهرا گرفتهایم
بیهوده نیست آبروی رفته میخَرَند
فرزندها ز مادرشان ارث میبرند
زلفت رها کنی همه بی خانه میشویم
ابرو نشان دهی همه دیوانه میشویم
ماخاک بوس گوشۀ میخانه میشویم
گِرد تو پرکشیده و پروانه میشویم
در آسمان چشم سیاهت هواییام
شکر خدا ز روز ازل مجتباییام
چشمان من به سوی درِ بستۀ بقیع
بُغضی است در گلویِ درِ بستۀ بقیع
سر مینَهیم رویِ درِ بستۀ بقیع
گریه شده وضویِ درِ بستۀ بقیع
ای کاش پرچمی سرِ این قبر میزدیم
با گریه پرچمی سرِ این قبر میزدیم
قربان آن جگر که چهل سال پاره بود
زخمی از آن شکستگی گوشواره بود
در کوچهها فقط پیِ یک راهِ چاره بود
با ماه رفته بود و عصایِ ستاره بود
چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش
بگذاشت، پا به چادر و رد شد ز مادرش
در کوچه مادرت به عصا احتیاج داشت
چشمش ندید، راهنما احتیاج داشت
پهلو شکسته ضربه کجا احتیاج داشت
سیلی که خورد، ضربۀ پا احتیاج داشت؟
لعنت بر آنکه با لگدش بارِ او شکست
با دستِ بسته شخصیت یار او شکست
از آن به بعد خنده به لبها حرام شد
تو هفت ساله بودی و عمرت تمام شد
در شهر، آلِ فاطمه بی احترام شد
توهینِ بر علی همه جا لفظِ عام شد
دیدی کسی که حرمت صدیقه را شکست
بر منبر پیمبر و جایِ علی نشست
آهستهتر قدم بزن ای مردِ کوچهها
بشکن سکوتِ بی کسی و سردِ کوچهها
مویت سپید کرده دگر دردِ کوچهها
یادت نرفته خندۀ نامردِ کوچهها
دیدی ز مالیات مغیره معاف شد
اینها سپاسِ شدت ضربِ غلاف شد
لعنت به هرکسی که تو را بد صدا زده
زخمِ زبان به سینۀ درد آشنا زده
صبر تو طعنه بر همۀ انبیا زده
صلحِ تو ریشۀ همۀ فتنه را زده
آری چکیدۀ علی و مصطفی تویی
بنیانگذار نهضتِ کرببلا تویی
با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم
زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم
تصویرهایِ چشم ترت ریخته به هم
خانه دوباره در نظرت ریخته به هم
بیرون بریز خون جگر های خود حسن
کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن
خونین دهن ز کرببلا حرف میزنی
از ماجرایِ رأس جدا حرف میزنی
از نیزههایِ بی سر و پا حرف میزنی
از لشگری بدون حیا حرف میزنی
گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تبند
شکر خدا محارمِ تو دورِ زینبند
دستِ حرام زاده به معجر نمیخورد
ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمیخورد
آتش زبانهاش به مویِ سر نمیخورد
با ناسزا به زینب تو، بر نمیخورد
خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست
آهسته جان بده که ابالفضل زنده است
در کربلا سپاهِ حرامی چه میکنند
با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره میکنند
پوشیۀ زنان حرم پاره میکنند
زنها و دختران همه آواره میکنند
زینب پس از حسین گرفتار میشود
آواره بین کوچه و بازار میشود
شاعر : قاسم نعمتی
#مدح_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
نشسته ام بنويسم گدا، گدا ، آقا
چقدر محترم است اين گداي با آقا
نشسته ام بنويسم حسن ، كريم ، كرم ،
مدينه ، سفره ي آقا ، برو بيا ، آقا
نشسته ام بنويسم به جاي العفوم
الهي يا حسن، يا كريم، يا آقا
تو مهرباني ات از دستگيري ات پيداست
بگير دست مرا هم تو را خدا آقا
دخيل هاي نبسته شده زياد شدند
چرا ضريح نداري ؟ چرا چرا آقا؟
تويي كريم ، كرم زاده ، من، گدا زاده
مرا خدا به تو داده ، تو را به من داده
همه فقير تو هستند ما گدا ها هم
گداي لطف تو هستند خضر و موسي هم
سه بار زندگي ات را به اين و آن دادي
هر آنچه داشته بودي و گيوه ات را هم
قسم به ايل و تبارت - قسم به طايفه ات
غلام قاسم و عبدالله توأم با هم
عجيب نيست بگردد فرشته، دور سرت
عجيب نيست بگردد، علي و زهرا هم
من از بهشت به سمت شما سفر كردم
كه من بهشتِ بدون تو را نمي خواهم
بدون عشق، مسلمان شدن نمي ارزد
بدون مهرِ تو ، انسان شدن نمي ارزد
نديده اند افاضات آفتابت را
نخوانده است كسي سطري از كتابت را
به دستهاي گدايان فقط دعا دادند
به چشم هاي تو دادند استجابت را
چرا غلام نداري ؟ مگر كه ما مُرديم
نشسته ايم ببينيم انتخابت را
تو تكسواري حتي كسي شبيه حسين
عجيب نيست بگيرد اگر ركابت را
نه كه نظر نخوري- نه - مدينه مي ميرد
اگر كه دست علي وا كند نقابت را
نقاب خويش بيفكن مرا دچار كني
نقاب خويش بيفكن كه تار و مار كني
نشسته ام بنويسم كه قامتت طوباست
نگات مثل علي و صدات مثل خداست
نشسته ام بنويسم علي ست بابايت
نشسته ام بنويسم كه مادرت زهراست
نشسته ام بنويسم هزار اي والله
هنوز هم كه هنوز است پرچمت بالاست
سكوت كردي اما حسين شهر شدي
سكوت كردن تو كربلاست - عاشوراست
اگر كه جلوه نكردي، همه كم آوردند
نبود دست تو آري ، خدا چنين ميخواست
قرار بود كه در صلح - كربلا بشوي
سكوت پيش بگيري و لافتي بشوي
نشسته ام بنويسم كه سفره داري تو
هميشه بيشتر از حد انتظاري تو
به دست با كرمت مي دهي كريمانه
به سائلان حسينت هر آنچه داري تو
تو نيمه ي رمضاني، ولي شب قدري
مرا به دست خداوند مي سپاري تو
اگر بناست بسوزم به هيزم فردا
قسم به چادر زهرا نمي گذاري تو
نخواستم بنويسم ولي نفهميدم
چطور شد كه نوشتم حرم نداري تو
نوشتم از سر اين كوچه رد مشو اما
نگاه كردم و ديدم چگونه داري تو
تلاش ميكني از مادرت جدا نشوي
تلاش ميكني او را حرم بياري تو
ميان كوچه به دنبال توست مادر تو
ميان كوچه به دنبال گوشواره تو
مگر چه ديده اي از زندگيت سير شدي
چقدر زود شكسته شدي و پير شدی
(علی اکبر لطیفیان)
#مدح_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
ذکر ورود به حرم یار ، مجتباست
سبط عزیز احمد مختار ، مجتباست
بعد از علی امام وفادار ، مجتبی است
تنها وصی حیدر کرار ، مجتباست
عباس هم به دست حسن مرد رزم شد
استاد فن رزم علمدار ، مجتباست
جنگ جمل به دست حسن ختم گشته است
از قاتلان لشگر کفار ، مجتباست
برتن زره نکرده به مانند مرتضی
وقت نبرد مرد جگر دار ، مجتباست
از لطف اوست اشک دو چشم حسینیان
در مجلس حسین ، میاندار ، مجتباست
بازار عشق گرم و تو سردی ، عجیب نیست ؟
بفروش جان خود که خریدار ، مجتباست
جعفر ابوالفتحی
#مدح_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
السّلام عليك يا مولاي يا ابامحمد حسن ابن علي جعلني الله فداك
خوش باد هر آن مست كه هشيار تو باشد
مست اين دلم از آن مَه رخسار تو باشد
سلطان كرم، حُسن خداوند! حسن جان
مولاست كه مشتاق به ديدار تو باشد
لالايي «اَشبِه» به لبِ حضرت زهراست
مانند على جملهٔ رفتار تو باشد
چون عاشق روی تو خداوند كريم است
میخواست كه خود بانیِ افطار تو باشد
پيش و پس از آن آمدنت سفره بينداخت
مهمانیِ او در همه گلزار تو باشد
دل فطرسِ گهوارهات ای زادهٔ زهرا
جانها همه در طوفِ تو طيّارِ تو باشد
«خُمها همه در جوش و خروش اند ز مستی»
بنگر كه فلک مستْ ز رخسار تو باشد
نرخ شكر و قند شكستی به نگاهت
اين رونق بسيار به بازار تو باشد
عشق تو به ذرّات جهان داد خداوند
خورشيد همان عاشقِ تبدارِ تو باشد
بر تارک ماه است ز عشق تو نشانی
نورش همه از توست که بیمارِ تو باشد
این عالَم امکان همگی بر سرِ خوانت
افلاک نمکگیر و بدهکار تو باشد
در كوچهٔ خلقت قدمی تا كه نهادی
عالم همه مبهوت ز ديدار تو باشد
هرجا قدمَت آمده آن کوچه شلوغ است
هر چشم تو را دیده گرفتار تو باشد
آیند ز افلاک به طوفِ قدم تو
جبریل یکی زان همه زوّار تو باشد
من مفتخرم اينكه گدايم به درِ تو
حاتم چو شوَم، زان همه بسيارِ تو باشد
در سفرهٔ ما برْكتی از روی تو جاری ست
هر لقمه در آن، غمزه ز ابصار تو باشد
با ذكرِ «كَرم» نام تو در دل بدرخشد
اين واژه به ولله بدهكار تو باشد
ارباب، كه عالم همگی سر به رهش داد
در مكتب تو اوست كه سردارِ تو باشد
بنگر كه قمر محو تماشات نشسته
عبّاس از امروز علمدار تو باشد
از هيبت صلح تو چه گويم كه خداوند
مدّاحِ چنين تيغ، به پيكار تو باشد
ای وارث هیبت به پیمبر تو حسن جان
والله که این وصف سزاوار تو باشد
نوح است و خلیل است و سپس موسی و عیسی
با عزم بدیدم که هوادار تو باشد
بازارِ جهان گرمِ خريداريِ يوسف
يوسف به دو صد شوق خريدار تو باشد
ای حُسن، حَسن، احسن و احسانِ خداوند
صبح و شبم ای كاش كه در كار تو باشد
در نزد سلیمان چه رسانم؟ چه رسانم؟
این سر نتوان گفت سزاوار تو باشد!
از باغِ خودت شاخهٔ گُل نزد تو آرَم
بنده چه كند؟ او كه به گلزارِ تو باشد
ولله که این شاخه فقط حبّ تو دارد
آزاد نکن آن که گرفتار تو باشد
آقای کرم، حسن و کرامت شده مستت
احسان و سخاوت همه کردار تو باشد
جود و كرم و فضلِ تو بسيار، حسن جان!
اينها همه يک شمّه ز بسيارِ تو باشد
تنها نه منم صيد يکی زلف و دو ابروت
سلطانِ جهان بين كه گرفتار تو باشد
در سینه ضریحی ز برایت بکشیدم
قلبم که همان تربت و گلزار تو باشد
هر روز ز عمرم شده شیدا به گدایی
دل در صف محشر پیِ دیدار تو باشد
دانم که مرا پَس نزنی ای که کریمی
هر لحظه کرم بوده که رفتار تو باشد
امّید منی، دل به تو دادم، تو حسن جان
خوشبخت، هرآنکس که گرفتار تو باشد
من عاشق روی تو ام ای كاش كه نامم
در جرگهٔ عشاق به طومار تو باشد
من کیستم آقا که ز تو لب بگشایم؟
این مدح چه باشد که سزاوار تو باشد؟
هذا من فضل ربّي
شاعر: محیا احتشام فر
#مدح_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
در ساحل زیبای دو دریاست ظهورت
ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت
افطارِ علی بوسهای از جام دو چشمت
کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت
با پای پیاده نرو ای قبله! تو بنشین
تا کعبه سراسیمه بیاید به حضورت
در کوچه، دلِ مردهی من منتظر توست
تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت
از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی
این شعلهی عشق است مگر زیر تنورت
چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم:
دیوانه آقای جوانان بهشتم
دیدند جوان گشته و باز آمده حیدر
از میمنه تا میسره مبهوت تو لشکر
توفانی و چون برگ در اطراف مسیرت
از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر
یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید
به به! به شکوهت وسط این دو برادر
از آخرِ صف سر زده تیغ تو به اول
از اول صف کشته نگاه تو به آخر
راضی است علی پس همه اعمال دو عالم
با ضربت یوم الجملت گشته برابر
این نیزه هم از برکت دست تو کریم است
در طعنهی آن هر دل بی عشق سهیم است
اینگونه اگر مست ترین مست جهانم
شور حسن ابن علی افتاده به جانم
جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزید
تا غرق شراب آیهی تطهیر بخوانم
در مأذنهی میکده افزودهای امشب
یک «اشهد اَنّ الحسن»ی هم به اذانم
افتادم ازآن رویِ پر از نور به سجده
بند آمد ازآن زلفِ پر از تاب زبانم
خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشب
با دست کریمت بدهی لقمهی نانم
ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش
ای صاحب صحنی که شراب است غبارش
ای گوهر ظاهر شده از قلب دو دریا
شاهین نشسته به سر شانهی طاها
ای شیر که جنگاوریت رفته به حیدر
ای ماه که نازک دلیت رفته به زهرا
ای نیمهی گمگشته ماه رمضانها
در روشنی ماه تمامت شده پیدا
از روز ازل نور تو در عرش خدا بود
تا سیر بیایند ملائک به تماشا
آیینهی ذاتی تو و معبود صفاتی
گشتند به دور قد و بالای تو اسما
سلطان کرم نیست مگر نام تو ، آخر
در کوچه فقیری است کجا پس بزند در
قاسم صرافان
#مدح_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini