دختران ایران و دختران بیت المقدس
بیایید همه توی حیاط
کسی تو کلاسها نباشه
زنگ تفریح همه پایین باشید امروز صبحانه ی سلامت داریم.
با صدای قشنگ و سوت خانم فراهانی، دختران از طبقه ی بالا و پایین مدرسه به داخل حیاط آمدند.
با چه ذوق و شوقی، خنده روی لبان دخترکان و گاهی هم چشمانش ریز و درشت و گونه های چال افتاده از خوشحالی دورهمی صبحانه ی سلامت...
عده ای همون ساندویچ های هر روزه را دندان می زدند، عده ای هم متفاوت شده بودند. نان های سالم تر مثل نان سنگک با پنیر و گردو، فلافل، کره، مربا و... قوت صبحانه شان شده بود.
کلاس دوازدهمی ها صبحانه شان خیلی خوشمزه و سنتی و ماندگار بود. بوی گوجه های رنده کرده با روغن حیوانی و تخم مرغهای رسمی، عجب املتی..!!!
تمام حیاط مدرسه بوی املت گرفته، چه دلچسب و یاد ماندنی! پر از خاطره!
روز نیمه گرم پاییزی، آسمان صافِ صاف، صدای خنده ها را می شنید. کاج های سبز در شادیانه ی دخترانه برف شادی می ریختند.
دیری نگذشت و پس از چند کلاس آموزشی، مدرسه تعطیل شد. همه با خوشحالی به سمت درب مدرسه با ظرفهای خالی صبحانه می دویدند.
صدای ترمز کشیدن ماشین پدران و مادران یکی پس از دیگری شنیده می شد و این داستان هر روز است.
دختران ایرانی حالشان خوب است. اینجا آب و برق و گاز، شادی، خنده، تفریح، امنیت و آزادی همه چیزی دارند.
اما سالیان سال است مناطقی در جهان یک صبحانه ی سالم نخوردند. دختران نمی دانند فردا تعطیل اند یا باید مدرسه بروند. آیا میتوانند ادامه تحصیل دهند یا نه!
کودکان فلسطینی از زیر آوار، صدای بی صدای مظلومیت دارند. دختر فلسطینی که پدر و مادر و برادرانش را از دست داده است، تنهای تنها، اشک خونین بر گونه ی خاکی اش جاری شده است. با موهای ژولیده و سوخته با نگاه سرد، حسرت یک لقمه نان خوردن بی دردسر در گلویش می شکند.
کسی از آنها عکس دورهمی نمی گیرد. آلبوم عکسشان سالیان سال است غبار گرفته و یکی پس از دیگری عروج کردند.
به گفته ی شهید آوینی: «عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است».
اما شبهای غزه و فلسطین منور است و همیشه صبح است، شبهای آنها گرم و داغ است با بمب های فسفری و خوشه ای و..... چگونه می توان خفت!
آیا شبی برای صبح کردن دارند!
دختران آن سرزمین صبحانه و ناهار و شام شان معلوم نیست.
مدرسه شان کجاست!
معلمشان کیست؟
تاریخ و جغرافی می خوانند یا اینکه همه در مورد تاریخشان می خوانند و می نویسند!
آیا کتابی دارند برای درس خواندن! یا حسرت امنیت را طلب می کنند.!
به جای صدای ترمز ماشین والدین، صدای پای قداره بندهای صهیون با کاروان اتومبیلهای پر از سلاح برای سوراخ کردن تن دختران و کودکان فلسطینی و صدای هلیکوپترهای نظامی به جای گلباران مدارس و بیمارستان ها، بمب باران می کنند.
نوازش دختران سرزمین بیت المقدس سیلی پنجه های آهنی غاصبان است.
دختران غزه در سرزمین اجدادی شان که استخوان همه ی پدرانشان آنجاست آرامش ندارند.
قلبمان درد آمده است از اینهمه بدی، فاجعه های تروریستی، کشتن، خون، ناله...
اللهم عجل لولیک الفرج
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
.
#پویش_نوشتن
سیندرلای زهرآگین
✍خالقی
دیگر گذشت زمانی که غرب، باطن زهرآگین و شیطانی خود را در زَروَرقی زیبا، مزین به انواع جاذبههای بصری مثل سیندرلا میپیچید و با طعمی شیرین وخوشمزه، رذالتها و پَستیهای انسانی را به ذهن و جان مخاطب میخوراند، به نحوی که او را واله و شیدای غرب میساخت. امروز دیگر، ملتهای دنیا با دقت بیشتری باطن غرب را رصد میکنند.
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2376
من و خواهرم
✍سیده ناهید موسوی
🪡من مینویسم و خواهرم خیاط است. شاید تصور کنید یک دنیا تفاوت و فرق بین این دو حرفه هست. گرچه انسانها با تفاوت هایشان و تمایزاتشان نسبت به دیگری زیبا میشوند. خیاطی فقط با بریدن و دوختن خلاصه نمیشود؛ و مقدماتی لازم دارد. «قدم اول» باید در درون خود را جستجو کنید و ببینید چقدر علاقهمند هستید!؟ «قدم دوم» باید جنس و نوع پارچهها را یاد گرفت، نخی یا پنبهای، حریر یا کتون و ...،
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2380
یا ربّ...
✍آمنه عسکری منفرد
وقتی صدای انفجارهای مهیب کمی فروکش کرد، او را یافتیم که بیقرار گوشهای نشستهبود، کنار دیواری که آوار شدهبود بر سر تمام آرزوهای کودکانهاش ! یکی از دستانِ کوچکش قبلا مجروح شده بود و دستِ دیگرش را محکم گره بود. به گمانم خشم و بغض و اضطرابش را اینگونه تسکین میداد.
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2382
دختران ایران و دختران بیت المقدس
✍فاطمه وجگانی
دختران ایرانی حالشان خوب است، همه چیزی دارند، اینجا آب و برق و گاز، شادی، خنده، تفریح، امنیت و آزادی دارند.
اما سالیان سال است مناطقی در جهان یک صبحانه ی سالم نخوردند. دختران نمی دانند فردا تعطیل اند یا باید مدرسه بروند. آیا میتوانند ادامه تحصیل دهند یا نه!
کودکان فلسطینی از زیر آوار، صدای بی صدای مظلومیت دارند. دختر فلسطینی که پدر و مادر و برادرانش را از دست داده است، تنهای تنها، اشک خونین بر گونه ی خاکی اش جاری شده.
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2384
دوچرخه ای برای اسماعیل
✍بهاره کمیجانی/۱۳ساله
بوی نان تازه در خانه میپیچد، اسماعیل خواب و بیدار در تشکش غَلت میزند.خواهرش ساره اما وقت خروسخوان ، پیش از بیدار شدن مادرشان بیدار است.
حالا دارد با سلیقهی دخترانهاش روبان های رنگی ای را در کیسهای می گذارد . مادر اجازه ی رفتنش را میدهد و ساره باشادی و هیجان به سمت کوچه می دود. کوچه ها رایکی پس از دیگری میگذراند. هر از گاهی همسایه ای با اشاره دست به "دختر ابو اسماعیل "سلامی میکند. یکی از همسایه ها جلویش را میگیرد؛
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2386
♦️معمای آنوری!
✍اشرف پهلوانی قمی
این نوزاد تازه متولدشده را که میبینید، چشمهایش بازنشده ملچملوچکنان شروع کرده به خوردن دستهایش. مادرش روی تخت کمی آنطرفتر دارد نماز ظهر و عصرش را میخواند.
چرا؟ مگر ممکن است؟
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2389
زَهرهترَک
✍نرگس سلیمانی
با او حرف میزند و میخواهد به گریه بیندازدش، میترسد قلبش دیگر نزند نکند زهره ترک بشود! شانهاش را مثل مادرش، مادری که معلوم نیست کجاست، در بغلش جای داده است.
زود است برای او درک بعضی سختیها اما ما محکومیم به تجربه سختیهایی که اگر یک درصدش برای چشم رنگیهای اروپایی رخ میداد صدای سازمان ملل را به حدی در میآورد که گوش جهانیان از بلندیاش ناشنوابشود (البته نه چشم رنگیهای مسلمان بوسنی!) و سالهاست برای ما بیزبان و نابینا شدهاند!
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2390
صدای مظلومیت غزه ...
✍مرضیه سادات حمیدی
فریاد ابراهیم بت شکن خمینی کبیر ره است در حقانیت و مظلومیت ملت ایران که : " بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شود" رویش کرده و ملت جهان را در کشتار کودکان و زنان مظلوم فلسطین بیدار کرده است.
صدای استغاثه و عطش منجی خواهی مردم جهان است که در قالب دفاع از مردم مظلوم فلسطین از اقصی نقاط عالم بلند شده است.
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2391
عهد و امید
✍ راضیه کاظمی زاده
هوا هنوز روشن نشده بود، بعد از نماز صبح و دعای عهد، دلم نمیخواست دوباره بخوابم. کمی پای جانماز ترمهای که مادر بزرگ برایم آورده بود نشستم و با خدا درددل کردم. حال خوشی بود! انگار بین من و خدا هیچ فاصله ای نبود! چشمانم را بستم و خودم را در آغوشش رها کردم، احساسی دست نیافتنی یافتم.
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2394
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
مسابقه خاطره نگاری "به یاد حسین"
ویژه خاطرات مبلغین و سخنرانان در محرم و صفر ۱۴۰۲
ــــــــــــــــــــــــ
جوایز
▫️نفر اول ۱۰ میلیون تومان
نفر دوم ۷ میلیون تومان
نفر سوم ۵ میلیون تومان
و ۲۰ میلیون تومان برای ۲۰ نفر دیگر
▫️ساخت فیلم و مستند از آثار برتر
▫️چاپ ۵۰ اثر برتر در یک مجموعه مستقل
▫️برگزاری کارگاه نویسندگی خلاق ویژه نفرات برتر
ــــــــــــــــــــــــ
شرایط
خاطرات نباید بیشتر از ۲ هزار کلمه باشد
هر مُبلغ میتواند تا ۵ خاطره ارسال کند
ــــــــــــــــــــــــ
مهلت ارسال آثار تا پایان آبان ماه
ــــــــــــــــــــــــ
درگاه ارسال آثار
B2n.ir/d04154
ــــــــــــــــــــــــ
شمع
شبکهٔ مبلغان و عملیاتهای تبلیغی
ShabakeTabligh.ir
eitaa.com/ShabakeTabligh
خنده در گریه
با شنیدن سخنِ او، صورتش برافروخته! احوالش پریشان! و گریه اش شدیدتر شد، پرسید: دخترم چرا بی تابی!! چرا چشمت گریان است!! به نزد من بیا!!
با صدای آهسته، سخنی در گوش او نجوا کرد و در دم مهربانیِ خنده بر لبانش نشست و از گریه افتاد.تا پدرش بود حرفی نزد و سرّ پدرش را فاش نکرد.
اما بعد از مرگ پدر فرمود: پدرم در گوشم گفت: فاطمه جان!! تو اولین کسی هستی که بعد از مرگم، به من ملحق می شوی.
چشمان حق بین پدر بسته، و زبان حق گویش خاموش گشت و روحش در عالم ابدی پرواز نمود. و ماتم سترگی بر دل فاطمه روی آورد. از داغ فراغ او، خوبانِ بنی هاشم، همه در ماتم بودند. اما عده ای بر سر خلافت و جانشینی او، به نقشه کشیدن افتادند، و گنج غدیر را زیر پا نهادند و در سقیفه به فرهنگ جاهلی و نظام قبیلگی پرداختند.
فاطمه و علی علیه السلام مشغول غسل دادن بدن مطهر ختم الرسل بودند، که انصار در سقیفه بنی ساعده، اجتماع نمودند. بزرگِ طایفه ی خزرج، سعدبن عباده، درحالیکه در بستر بیماری بود، به سقیفه دعوت کردند. سعد از مردم میخواست تا با او بیعت کنند. انصار او را اجابت کردند، سپس گفتند: اگر مهاجرین با ما ستیز کنند چکار کنیم؟ گفتند: می گوییم یک رئیس ما انتخاب میکنیم و یک رئیس شما تعیین کنید. اولی و دومی از قضیه باخبر شدند به سرعت خود را به محل رساندند. اولی، دومی را ازسخنرانی منع کرد و خود بر منبر نشست و گفت: زمامداران از آنِ ما و وزیران از آنِ شما باشند. یکی از انصار برخاست و گفت زیر بار سخنان ابوبکر نروید. حرف ما این است که یک رهبر ما انتخاب کنیم و یک رهبر آنها.
عمر بن خطاب گفت: هیهات!! هرگز دو شمشیر در یک غلاف نمی گنجد. خود با خود دعوایشان بالا گرفت. در نهایت با ابوبکر بیعت کردند، سعد بن عباده، همانی که با بستر آورده بودند، به طور شکست خورده، زیر دست و پای جمعیت فریاد می زد که مرا کشتید!!
جماعتی که در غدیر مردانشان بخ بخ گفتند و با علی بیعت کردند و زنانشان در ظرف آبی به نشانه پیمان بستند، همانها بیعت شکستند، و غلاف شمشیر ولایت را دوتا کردند و با آیه قرآن مقابله کردند. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً». (نساء59)
طاغوت ها برای رسیدن به قدرت، هرکار بگویی میکنند. گردانندگان سقیفه از راههای مختلف در پی جمعآوری بیعت با ابابکر بودند. منافقان در بدی خودشان با هم متحد شدند، چنانچه مولا علی علیه السلام فرمود: حاضرم هر ده یار خود را بدهم تا یک یار از یاران معاویه بگیرم. «چون یاران معاویه در بدی خودشان از یکدیگر حمایت و مداومت میکنند، اما یاران علی سست هستند» . همچنین؛ عمر و ابابکر به خانه علی علیه السلام آمدند و گفتند اگر بیعت نکنید، محبت حضرت رسول صلی الله علیه وآله باعث نمیشود که خانه تان را به آتش نکشیم و خیلی زود مزد رسالت رسول خاتم که مودت اهل بیت علیهم السلام بود را فراموش کردند.
دستان علی علیه السلام را بستند و با زور برای گرفتن بیعت، او را به مسجد بردند. هیزم آوردند، باب خانه وحی، که ملائک، با اذن ورود از اهل خانه وارد میشدند! و درِ خانه ای که به جای همه در ها به خانه پیغمبر باز مانده بود، را به آتش کشیدند. فاطمه سلام الله علیها پشت درب بود، چنان فشار دادند که جنین او را سقط کردند .
حور در آتش بود با پهلوی شکسته و بازوی ورم کرده، گریه ی او دو چندان شد و صدا زد: یا ابتاه یا رسول الله ببین با حبیبه ات چه می کنند! حکایت خنده در گریه اش اینجا بود به زودی گریه اش به خنده محقق شد و به دیدار پدرش شتافت.
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
هدایت شده از مرضیه رمضانقاسم
مهلت اجاره به سررسید کلید خانه را به صاحبخانه برگرداند.
🖋مرضیه رمضان قاسم
#کرمان_تسلیت
#ترور
🌍
╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
گوشوارهی قلبی را که به گوشش انداختم، دلم ضعف رفت. ملوس شده بود. سفت بوسیدمش، جیغش درآمد. انگشت ظریفش تا شب درون قلبها بود و میتاباند.
شب زیر سینهام به خواب رفت. موهای طلایی عرق کردهاش را پس زدم. خم شدم. گردن گرمش را بو کردم. لالهی گوشش سرخ شده بود. دلم ریش شد. روی تشک خواباندمش. روغن آوردم. چرب کردم. گوشوارهها را درآوردم. صبح که بیدار شد دنبالشان میگشت.
بغلش کردم. اثری از سرخی نبود. لالهی نرمش را بوسیدم و گوشوارهها را دوباره انداختم:"ریحان مامان! دست به گوشوارت نزنیا!"
سر کج کرد و انگشت در دهان گذاشت.
کاپشن تنش کردم. به سینهام فشارش دادم. مثل پشمک نرم و صورتی شده بود.
حالا خم شدهام توی تابوت را میبینم. با پارچهی سفید، مثل شکلات، قنداقش کردهاند.
چه خوب دیشب گوشش را چرب کردم! خداروشکر دیگر انگشتش را توی قلبها نکرد!
لرز میکنم. انگار یخ روی بدنم گذاشتهاند. بازوهام را چنگ میزنم.
الهی شکر کاپشن صورتیاش پشمی است. ریحانم سردش نمیشود!
یکی از پشت سر صدا میزند:«آنجا نایست! برگرد توی تابوت خودت..»
میگویم:«اخر ریحانم..»
صدا میگوید:«کنار بهشت منتظرت است»
✍محترم محققیان
#کرمان_تسلیت
راهیان ملکوت
قدم قدم تا راهیان ملکوت
اردوی سه روزه، سفر به درون.
صاحب خانه چشم به راه است، مرا ویژه خوانده است.
وقت دلم را تنظیم می کنم، مبادا از مهمانی ویژه جا بمانم.
لحظه های انتظار
خود را آماده می کنم، بار می بندم کوله ام سنگین است. آنجا قرار است بار زمین بگذارم. دلم آب و جارو می خواهد، خانه تکانی و گرد گیری از صفحه ی سیاه شده لازم دارد.
عهد می بندم با صاحب خانه، با میزبان ضیافت، مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام را واسطه قرار می دهم. مولود کعبه آمده است تا راه نشانم دهد.
خادمین چند روز است خانه را آب و جارو می کنند. خدا مهمان دارد. مهمانی سه روزه از جنس ملکوتی. مهمانهای عرشی بر فرش خانه می نشینند و می خوابند.
مهمانها اینجا خیلی عزیزند ، کام بستند از اذان صبح تا غروب آفتاب ، نمی خورند و نمی خوابند فقط صاحب خانه را ستایش و نیایش می کنند. یکی نشسته ، یکی ایستاده، یکی گریان یکی محزون سر بر گریبان برده و از کرده ی قبلی پشیمان است. اینجا حجابها برداشته می شود. رحمت ریزان است.درهای الهی باز است،.
آمده ام اعتبار بگیرم، آبرو بخرم. جشن انسانیت است. همه مسابقه می دهند هر کی مراقبه بیشتری دارد ظرفش بیشتر پر می شود.
گوشه ی دنج می خواهم، چادر بر سر می کشم و تنگ یک کنجی مویه می کنم.
بد کردم، بچگی کردم،..😢
نفسم لوس و ننر و غرغرو هست.
هنوز حواسش پرت است، عاشق ماشین کوکی های بازار می شود. ولی میزبان کریم است ،در های امیدش باز است. خودش گفته کار به گذشته ات نداشته باش! هر که هستی !هر چه هستی بیا! 《یامن ارجوه لکل خیر》
خانه ی خدا منتظر است، فرشته ها به استقبال آمده اند. این الرجبیون اینجا هستند. دلم انقلابی شده است. قلاب قلبم درگیر معشوق است. فصل وصل است. طبعش گرم است، حس دل انگیزی دارد. هر رهگذری را عاشق می کند. بی حساب می دهد، بی حساب می بخشد. کریم حساب و کتاب ندارد.《غافر من استغفرنی》.
ثانیه ثانیه به ساعتهای ملاقات نزدیک می شویم. صدای قلبم را می شنوم، گاهی گیج و گنگ، مات و مبهوت، کند و تند، ضربانش نوسان دارد. قرار، قرار عاشقی هست.
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
#اعتکاف
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
.
تقدیم به روح نورانی نسیبه علی پرست
همسر شهید مدافع حرم، سجاد طاهرنیا :
نسیبه باش دل من، نسیبه ای که خطر کرد
همانکه در اُحد از جان و مال خویش گذر کرد
همانکه وقت فرار فلانیان و بزرگان
طمع نکرد و نترسید و ماند و سینه سپر کرد
نسیبه باش همانکه حُنین شاهد او بود
همانکه چادر غیرت برای معرکه سر کرد
نسیبه را بشِناس و نسیبههای زمان را
همانکه مانده به دلها، همانکه عزم سفر کرد
که بعد رفتن یارش، نبود صبر و قرارش
که ذره ذره غمش در دل زمانه اثر کرد
تمام دغدغهی او ظهور بود و امامش
از آنچه غیر امام و قیام بود حذر کرد
نسیبه باش دل من! پر از وقار و پر از نور
که در سیاهی دوران به جز نسیبه ضرر کرد
✍عاطفه جوشقانیان
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🇮🇷۱۱ اسفند میاییم و همه می آیند🇮🇷
شهر ما منتظر است. شهری نه به وسعت تپه های سیلک و کرکس، نه به اندازه ی کویرات و راوند سرسبز!!
بلکه به وسعت و پهنای بهشت، به قدمت مهد و تمدن عالمان فرزانه اش، به اندازه ی همت مردمانش، به نجابت بانوان فرهیخته اش، به قطره قطره خون شهدایش..
ابرهای مزاحم و سیاه را کنار و دوباره خورشید ولایت را هویدا خواهیم کرد.
گلهای سبز و سفید و قرمز خاکش را چیده و با آن نمادی از پرچم، به اهتزاز در میاوریم.
ما یک ایرانی هستیم و هویت ایرانی یعنی همیشه در صحنه!!!
بعضی کوله بار سنگینی دارند و برای حرکت، نبضشان به سختی می زند؛ اما بعضی هم سابقون هستند. دیو ها را کنار زدند و گوششان به حرف "من و تو" نیست و مسیر خورشید را ادامه می دهند.
ما از جاده های پر پیچ و خم تاریکی گذر کردیم و به قله های سعادت نزدیک شده ایم. کمی صعب العبور است و فقط یک ایرانی می تواند با سنگ نشانهای بصیرت به پای صندوق های رآی پلی بسازد برای آینده ای روشن!
۱۱ اسفند می آییم
انگشت اشاره را رنگی و پای ارزشها یمان هستیم. مثل همیشه هویت ایرانی وطن دوست را ثابت خواهیم کرد. با انگشتان رنگی مهر خورده، هر دست باطل و منحرفی را از گوشت و پوست مادران و مردان و فرزندان این خاک کوتاه خواهیم کرد. انتخاب حق مردم شریف ایران است.
کسانی که دایه ی مهربانتر از مادر شدند و جارچی رای ندادن و عدم حضور پای صندوق های رای هستند را روسیاه خواهیم کرد.
مهر تایید بر هویت ملی خود و مهر باطل بر اراجیف بیگانه خواهیم نهاد.
🤝جمعی از مبلغات و بانوان فرهیخته ی ولایی و بسیجی و فرهنگی دارالولایه ی راوند کاشان
#مشارکت_حداکثری
#ما_رای_میدهیم
https://eitaa.com/talabemoshaver99