.
«درمان و درد»
✍زهرا نجاتی
من فکر میکنم از یک جایی بعد دیگر آدمها درد نمیکشند.
اگر دردشان در راه خدا باشد، از یک جایی آدمها فقط رشد میکنند، فقط حرکت میکنند. سیر میکنند. میفهمند، میبینند اما درد نمیکشند نه به خاطر دل سنگ شدن، بلکه به خاطر عمق فاجعه. تا یک جایی قلبت عمق دارد، حس دارد. درد میفهمد. اشکت از چشم نشات میگیرد و می آید پایین. شاید حتی روی زمین بچکد اما از جایی به بعد، وقتی آن چنگک بی رحم بدون عمل جراحی، دست انداخت میان سلسه اعصابت و نخاعت را بیرون کشید، از لحظهای که دیگر چشمه اشکت خشک شد، دیگر درد را حس نمیکنی، اشکی نمیریزی. چون غم بیش از این نمیتواند روی وجودت سیطره داشته باشد.
مردم فلسطین قریب هشتاد سال است چنین حالی دارند.
دقیقا وقتی ما مشغول شمارش ورودی کارتهایمان بودیم، وقتی دروغگویان به اسم آزادی زن، دویست جوانمان را شهید کردند، آنها برای ازادی برای داشتن خانه، جنگیدند.
دقیقا وقتی صبح وشب بعضی زن، های ما در آرایشگاه و ورزشگاه و اتاق عمل جراحی زیبایی میگذشت، آنها به این فکر میکردند که نوزادشان شهید خواهد شد یا جوانشان؟!
درست وقتی ما مشغول بهانه آوردن برای اطاعت نکردن از ولی بودیم، آنها دنبال جان دادن برای آرمان مسلمانها بودند.
و آنها همینهستند مردمانی صبور. کالجبل الراسخ. روی خرابههایشان یکدیگر را دعوت به صبر میکنند، توی گوش هم، شهادتین میخوانند، پدران فرزندانشان را و فرزندان پدرو مادرانشان را میان گورهای دسته جمعی با کفن یا اگر آن هم مثل دارو و درمان کمیاب باشد، میان تکههای کفن، میگذارند و دوباره بیآنکه درد امانشان را ببرد،
بیآنکه اشکهایشان شره کند،
بیآنکه کمرشان شکسته بماند، دوباره و سه باره و هزارباره، مبارزه میکنند.
اینان مجاهدینی هستند که مبارزه درراه خدا را به جان و مال و فرزند و خانه ترجیح دادهاند. بیجهت نیست اجساد بعضیشان بوی مشک و میدهد. بی جهت نیست شهیدند.
تقدیم به فلسطینیها که اسوه اقتدا به کربلاییانند..
#غزه
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بهناماو
چه کسی بناست حال و روز دختران و زنانی که سعی بر ستر و پوشش دارند را درک کند؟ چه میزان کار ایجابی مانع میشود که دختران و بانوان در محیط پیرامونی خود که امر به بیحجابی دارد، غرق نشود؟ راهبرون رفت این دختر از فضای مسموم اطراف و جامعه تربیت نشده در مواجهه با او چگونه است؟....
🖋فاطمه میریطایفهفرد
متن کامل در خبرگزاری تسنیم👇
https://tn.ai/2975155
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«من و خواهرم»
✍سیده ناهید موسوی
🪡من مینویسم و خواهرم خیاط است. شاید تصور کنید یک دنیا تفاوت و فرق بین این دو حرفه هست. گرچه انسانها با تفاوت هایشان و تمایزاتشان نسبت به دیگری زیبا میشوند. خیاطی فقط با بریدن و دوختن خلاصه نمیشود؛ و مقدماتی لازم دارد. «قدم اول» باید در درون خود را جستجو کنید و ببینید چقدر علاقهمند هستید!؟ «قدم دوم» باید جنس و نوع پارچهها را یاد گرفت، نخی یا پنبهای، حریر یا کتون و ...،
🪡«قدم سوم» انواع ابزارها مانند؛ چرخ، نخ و سوزن، قیچی و متر و... را باید تهیه کنید. «قدم چهارم» هم باید خلاقیت و حوصله را همراه با عشق به کار اضافه کنید. و مدام درحال آزمون و خطا باشید الگو برش دهید و روی پارچه پیاده کنید، دستهایتان نباید هنگام کار و دوخت بلغزد یا ادامه کار حوصله سر بر شود، در این حالت چند دقیقهای را استراحت کنید. «قدم پنجم» باید بعد از برش و دوخت هر قسمت از لباس، نگاهی به جزئیات کنید، سایزها را دقیق بگیرید و اصلاحات لازم را انجام دهید.
🪡مرحله بعد از آن یعنی «قدم ششم» پُرو، و سردوز زدن است. اتو کشی هم میتواند آخرین مرحله قبل از اینکه لباس را تن مانکن کردید باشد، حالا کمی از دور به کار نهایی نگاهی دقیق بیندازید. بالا و پایین اش کنید، جزییات و طرحی که دلخواهتان بود روی کار پیاده شده یا خیر؟! بله دقت و رعایت ظرافت در هر امری باعث رشد و کیفیت بیشتر کار میشود.
✍ میگویند؛ نوشتن اکسیژن است و نویسندگی، نان شب.شاید به این معنا که نوشتن قبل از اینکه یک حرفه باشد، عامل زنده ماندن یک نویسنده است که با قلم به دست گرفتن زندگی میکند و در هر حال به فکر نوشتن هست. «قدم اول» ریشه در درون و فطرت است که اگر استعداد به نوشتن دارید باید آن را به مهارت تبدیل کنید. «قدم دوم» مثل حرفه خیاطی باید جنس قلم ها را یاد بگیرید، یعنی در چه ژانری؟! مذهبی،اجتماعی، سیاسی_تحلیلی، و... بنویسید.
✍ «قدم سوم» ابزاری مانند؛ تفکر، مطالعه، خواندن کتُب و مجلات، روز نوشت و...، از واجبات در طول مسیر نوشتن است، که کمک بسیاری میکند و از جمله توصیه بزرگان است. «قدم چهارم» به جزئیات و اتفاقات اطراف خود با دقت و تیز بینی نگاه کنید، هرشي هرچند کوتاه و جزئی میتواند جرقهای برای نوشتن باشد. هر چیزی که درونتان احساس میکنید روی برگه بیاورید و هرگز نهراسید. حتی اهمیتی ندهید که دیگران آن را میپذیرند یا خیر! مهم نوشتن و نوشتن و نوشتن شما است. «قدم پنجم» همانند یک خیاط با خلاقیت فراوان، طرح نوشته خود را یعنی، ابتدا و پایان کار را آماده کنید تا بصورت منسجم پیش بروید و بنویسید.
✍«قدم ششم»دلنوشته، یادداشت، کوتاه نوشت و قطعه ادبی خود را با حوصله و صبر فراوان بازنویسی و ویرایش کنید اگر لازم بود با صدای بلند هم بخوانید، تا غلطهای املایی و نگارشی و پس و پیش بودن افعال مشخصتر شوند. متن آمادهی خود را مانند یک لوح و اثر نقاشی یا همان لباس دوخته از ابتدا تا انتها با در نظر گرفتن تمام تکنیکها و موارد لازم بررسی کنید. دقیقا مثل یک ویراستار با چشم ذره بینی چهارچوب نوشته را محکم کنید. نکته مهم این است که با هر بازنویسی شما، متنی استوارتر و اتو کشیدهتری خواهید شد.
🌱خلاصه که هدفتان را کوچک نکنید، بلکه تلاش را بیشتر و بیشتر کنید.🌱
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«تولد میان اشک»
✍زهرا نجاتی
امروز برای سیزدهمین سال مادرشدنم را جشن گرفتم، سیزدهمین بار که اشک در چشمهایم حلقه زد و باورم شد یک زن چقدر میتواند در خلقت انسانها موثر باشد.
مادرشدن همه مادرها با فرزند اولشان شروع میشود و هرفرزند او را مادرتر میکند، مثل مادربزرگها که یک دنیا مهربانی دارند. البته مادرهایی هم هستند که به رشد مادری رسیدهاند اما خدا در جان مادرشان کرده اما در جسم نه..
الغرض، برای بار سیزدهم لقبی که خدا نصیبم کرد، درک کردم و از این بابت خشنودم.
دختر سیزده سالهام درحالی وارد دنیای جوانی میشود که با خواهران و برادرانش مشق مادری کرده،
مدیریت آموخته،
قصه گویی شب، برای بچه ها انجام داده،
در قهر و آشتی و نبردهای غیرخونین تن به تن با خواهران و برادرش بزرگ شده،
مهارت خودشناسی، همدلی، خویشتنداری را در ارتباطش با خواهران و برادرش آموخته و
من خدا را اگر هزارباره هم شکر کنم، باز کم است.
مطمینم اگر غیر از این بود، او به این رشد نمیرسید.
چرا که «هرکس به نفس وجودش و هراتفاقی که برایش میافتد، زمینهای برای رشد و امتحان خودش و دیگران است.»
اگر فرزندم خواهر و برادران متعدد نداشت، مهارتهای مثل خویشتنداری و همدلی و عشق ورزی، را در این سن نمیآموخت.
برایش نوشتم:«دختر قشنگم! تو باعث لقب مادری و پدری برای من و بابایت شدی.»
نوشتم:«امیدوارم تولد چهارده سالگی تو به جای همزمانی با آوارگی و اشک دختران سیزدهساله فلسطینی، همزمان شود با جشن بزرگ نابودی اسراییل و آزادی قدس.»
و دلم باز پا به پای مادرهای فلسطینی یال گشود، غمگین شد تا تولدهای میان خون و اشکشان رفت و تا دخترکان سیزدهسالهای که معلوم نیست تولدشان یادشان بماند یا اگرریادشان هست، کسی از عزیزانشان زنده باشد که برایشان کیک تولد بخرد یا اصلا شاید مادرانشان به جای جشن تولد کنار... و اشک روی گونههایمان نشست.
#غزه
#مادرانه
#طوفان_اقصی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔖یا ربّ...
✍آمنه عسکری منفرد
وقتی صدای انفجارهای مهیب کمی فروکش کرد، او را یافتیم که بیقرار گوشهای نشستهبود، کنار دیواری که آوار شدهبود بر سر تمام آرزوهای کودکانهاش ! یکی از دستانِ کوچکش قبلا مجروح شده بود و دستِ دیگرش را محکم گره بود. به گمانم خشم و بغض و اضطرابش را اینگونه تسکین میداد.
چشمهای متورمش بارانی بود، نفس نفسزنان تلاش میکرد کلمات را در دهانش ردیف کند. گاه، نگاهی از سرِ استیصال به دیواری که بخشی از آن فروریخته بود، میانداخت. دیوار خانهشان است که آوار شده و او تنها بازماندهی خانواده است. حتما گرسنه است، نگاه کن! چه بیتابش کرده! به گمانم تا وقتی که در آغوش مادر بوده، تشنه هم بوده. خبر داری که! چند روز است حرامیان آب را به روی مردم غزه بسته و کربلا را پیش چشمانشان مصور کردهاند.
خداراشکر ! نگاه کن. پسرک بغضش را به سختی فروداد، انگار راه نفسش باز شد. مشت گره خوردهاش را به سوی آسمان بلند کرده، با سوز جگر، تنها پناهش را صدا میزند: «یا ربّ! یا ربّ! یا ربّ!»
این روزها کوچه و خیابانهای غزه؛ پُر است از آتش و دود، بغض و نالهی مجروحان و پیکر پَرپَر شدهی کودکان، زنان و مردانی که به جرم مسلمانی، مقاومت و ایستادگی در مقابل ظلم استکبار، شجاعانه فریاد «هیهات مِنَ الذِّلَه» سر دادند. هفتاد سال است که این مردم، زیر آتش گلولهی توپ و تانک رژیم غاصب، در حصار یک زندانِ روباز، در موجی از ترس و تحقیر زندگی میکنند؛ اما هیچگاه دست از مقاومت برنداشته و ایستادهاند، حتی با پرتاب یک سنگ به متجاوز.
اما در ماههای اخیر که رژیم غاصب اسرائیل، حریمِ زندانشان را تنگتر کردهبود، کودکان فلسطینی هم هنگامِ مبارزه با سنگ، سینه سپرمیکردند و با مشتهای گره کرده از کین، حریف میطلبیدند. راستی دیدهای که کودکان خردسال غزه، پابه پای نوجوانانِ مجاهد، بعد از شکست غیرقابلترمیم صهیونیستها از حملهی حماس در عملیات طوفان الاقصی، چقدر بزرگتر و بالندهتر شدهاند؟! تو گویی مردان مجاهدی هستند که یک شبه، ره صدساله را پیمودهاند.
من و همکاران خبرنگارم، بعد از حملهی کوبندهی طوفان الاقصی که باعثِ شکستِ سنگین و مفتضحانهی هیبتِ پوشالیِ صهیونیسم شد، در میدان حاضر شدیم تا صدایِ مظلومیّتِ و حقانیّت فلسطینیان و حقارت و خواری رژیم جعلیِ غاصب در این جنگ نابرابر هفتاد ساله را به جهان مخابره کنیم. اما این روزها با مشاهدهی این همه مظلومیت غزه و شقاوت صهیون، بارها شرمنده شدیم. شرمندهی پدری که پیکر قطعهقطعهی نوزادش را روی دست تا آسمان تشییع کرد، شرمندهی کودکی که به سختی در اضطراب این روزها با نوازش مادر به خواب رفتهبود، اما در کمال بهت و حیرت در بیمارستان چشم بازکرده و از ترس بیمادری، چون بید به خود میلرزید. خوب یادم هست وقتی در آغوش پرستار آرام گرفت، بغضش ترکید و یک دل سیر گریست. اکنون هم شرمندهی این بزرگمرد کوچکیم که در یک لحظه و با انفجار یک بمب، تمام آرزوهای کودکانهاش فروریخته و او باید به تنهایی بار این همه مصیبت را بهدوش کشد. آرام که شد، حتما او را به سینه میچسبانم و مطمئنش میکنم، که ما پیروز این نبردِ نابرابریم. ذکر «یا ربّ یا ربّ» این نسلِ مقاوم و صبور، حتما کار اسرائیل ملعون را تمام خواهد کرد و او را به زبالهدانِ تاریخ خواهد فرستاد، چون این وعدهی پروردگارست.
#طوفان_الاقصی
#غیر_قابل_ترمیم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
"دوخت واژگان"
✍مرضیه رمضانقاسم
از هنر خیاطی یک چیزهایی بیش از سوزن نخ کردن سر در میآورم، اما با قلم نیز میتوان با بخیههایی از عشق، بر تن پاره پارهی فلسطین مرهم گذارد.
باید دور هم جمع شویم، بیانیه بدهیم علیه رژیم غاصب اسرائیل، در راه آزادی قدس عزیز یکصدا دعا کنیم و قطعات ویران شدهی پازل فلسطین را همانند جورچین در کنار هم وصله کنیم؛ چرا که پارهی تن اسلام، از اسلام جدا شدنی نیست؛ میبایست پرچم فلسطین را با بخیههای پولادین بر نقشهی جهان محکم و نقشهی رژیم جعلی اسرائیل را از نقشهی جهان شکافت و کوبید بر فرق آمریکای جنایتکار و سایر همدستانش.
ما درختان زیتون را از نو به زمین گره خواهیم زد و تلخیشان را خواهیم گرفت تا صدای خندهی کودکان فلسطین گوش ابرقدرتان را کر کند.
ای وطن شب شده اینک، سحرت میخواهم
مرهمی تازه بر این بال و پرت میخواهم
بُرده گلهای دلم جور به یغما اما
من تو را با همهی دردسرت میخواهم
شاعر: کوآنتــوم
«یا ربّ، یا ربّ، یا ربّ...»
#غزه
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
دختران ایران و دختران بیت المقدس
✍فاطمه وجگانی
بیایید همه توی حیاط
کسی تو کلاسها نباشه
زنگ تفریح همه پایین باشید امروز صبحانه ی سلامت داریم.
با صدای قشنگ وصوت خانم فراهانی، دختران از طبقه ی بالا و پایین مدرسه به داخل حیاط آمدند.
با چه ذوق و شوقی، خنده روی لبان دخترکان و گاهی هم چشمانش ریز و درشت و گونه های چال افتاده از خوشحالی دورهمی صبحانه ی سلامت.
عده ای همون ساندویچ های هر روزه را دندان می زدند، عده ای هم متفاوت شده بودند. نان های سالم تر مثل نان سنگک با پنیر و گردو، فلافل، کره، مربا و... قوت صبحانه شان شده بود.
کلاس دوازدهمی ها صبحانه شان خیلی خوشمزه و سنتی و ماندگار. بوی گوجه های رنده کرده با روغن حیوانی و تخم مرغهای رسمی، عجب املتی..!!!
تمام حیاط مدرسه بوی املت گرفته، چه دلچسب و یاد ماندنی، پر خاطره، روز نیمه گرم پاییزی، آسمان صاف صاف، صدای خنده ها را می شنید. کاج های سبز در شادیانه ی دخترانه برف شادی می ریختند.
دیری نگذشت و پس از چند کلاس آموزشی، مدرسه تعطیل شد. همه با خوشحالی به سمت درب مدرسه با ظرفهای خالی صبحانه می دویدند.
صدای ترمز کشیدن ماشین پدران و مادران یکی پس از دیگری، این داستان هر روز است.
دختران ایرانی حالشان خوب است، همه چیزی دارند، اینجا آب و برق و گاز، شادی، خنده، تفریح، امنیت و آزادی دارند.
اما سالیان سال است مناطقی در جهان یک صبحانه ی سالم نخوردند. دختران نمی دانند فردا تعطیل اند یا باید مدرسه بروند. آیا میتوانند ادامه تحصیل دهند یا نه!
کودکان فلسطینی از زیر آوار، صدای بی صدای مظلومیت دارند. دختر فلسطینی که پدر و مادر و برادرانش را از دست داده است، تنهای تنها، اشک خونین بر گونه ی خاکی اش جاری شده. با موهای ژولیده و سوخته با نگاه سرد، حسرت یک لقمه نان خوردن بی دردسر در گلویش می شکند.
کسی از آنها عکس دورهمی نمی گیرد. آلبوم عکسشان سالیان سال است غبار گرفته و یکی پس از دیگری عروج کردند.
به گفته ی شهید آوینی: «عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است».
اما شبهای غزه و فلسطین منور است و همیشه صبح است، شبهای آنها گرم و داغ است با بمب های فسفری و خوشه ای و..... چگونه می توان خفت!
آیا شبی برای صبح کردن دارند!
دختران آن سرزمین صبحانه و ناهار و شام شان معلوم نیست.
مدرسه شان کجاست!
معلمشان کیست؟
تاریخ و جغرافی می خوانند یا اینکه همه در مورد تاریخشان می نویسند!
آیا کتابی دارند برای درس خواندن! یا حسرت امنیت را طلب می کنند.!
به جای صدای ترمز ماشین والدین، صدای پای قداره بندهای صهیون با کاروان اتومبیلهای پر از سلاح برای سوراخ کردن تن دختران و کودکان فلسطینی و صدای هلیکوپترهای نظامی به جای گلباران مدارس و بیمارستان ها، بمب باران می کنند.
نوازش دختران سرزمین بیت المقدس سیلی پنجه های آهنی غاصبان است.
دختران غزه در سرزمین اجدادی شان که استخوان همه ی پدرانشان آنجاست آرامش ندارند.
قلبمان درد آمده است از اینهمه بدی، فاجعه های تروریستی، کشتن، خون، ناله...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ خطای تحلیلی ساواک؛ مجالس ترحیمی که جریان ساز شد...
📅 سالروز شهادت آیت الله سیدمصطفی خمینی(ره)
🎞 لینک آپارات
وقتی بچه ها خوابن ساکت بمون
نه وقتی که دارن میمیرن!
#روایت_تاریخ
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
دوچرخه ای برای اسماعیل
✍بهاره کمیجانی/۱۳ساله
بوی نان تازه در خانه میپیچد، اسماعیل خواب و بیدار در تشکش غَلت میزند.خواهرش ساره اما وقت خروسخوان ، پیش از بیدار شدن مادرشان بیدار است.
حالا دارد با سلیقهی دخترانهاش روبان های رنگی ای را در کیسهای می گذارد . مادر اجازه ی رفتنش را میدهد و ساره باشادی و هیجان به سمت کوچه می دود. کوچه ها رایکی پس از دیگری میگذراند. هر از گاهی همسایه ای با اشاره دست به "دختر ابو اسماعیل "سلامی میکند. یکی از همسایه ها جلویش را میگیرد؛
_کجا میری این وقت صبح؟ صبحانه خوردی؟
_نه نخوردم.کار مهمتری دارم عمو.راستی وقت ناهار براتون نان میارم.
پیرمرد سری تکان میدهد و لبخندی به رویش میزند.
و ساره باز هم میدود. نفس کم میآورد دست به زانو میگیرد.فقط چند قدم مانده به خرابه. نگاهی به درون خرابه میاندازد ،آرزو میکند کاش دوچرخه را آنقدر دور نبرده بودند.
الان که دوستانش همراهش نبودند میترسید برود داخل خرابه، آخر اسم آنجا را "خرابه ارواح " گذاشته بودند. کاش برادرش بود، اگر بود زود شیر میشد و با شجاعت میرفت داخل.
بالاخره میرود، کمی میترسد ،ولی نه زیاد...قدمهایش را بهسمت دوچرخه تند تر میکند، دوچرخه را با رضایت نگاه میکند و از میان علفهای بلند و هرز باغچهی آن خانه خرابه بیرون میکشد.
وقتی از آنجا بیرون می آید اول با دستمالی که در جیبش گذاشته بود دوچرخه را کمی تمیز میکند و بعد دانه دانه روبانهارا از کیسه بیرون میآورد و با دقت به دسته های کناری دوچرخه گره میزند.
دوچرخه مانند اسب سفید شاهزادهها شده ..زیبا و برّاق... از درخشش دوچرخه چشمانش برق میزند...
دلش ضعف میرود ، بوی نان خیالیِ داغ در تنور را تصور میکند...دهانش آب میفتد..
برای بار هزارم واکنش اسماعیل وقتی دوچرخه را ببیند خیال میکند ؛
(اسماعیل چشم گشاد میکند، آرام به سمت من و مادر که پشت دوچرخه ایستادیم می.آید ،اول دستی به روی بدنه دوچرخه و بعد فریاد بلندی از
خوشحالی میزند.!)
ساره سوار دوچرخه میشود و تند تند پا میزند به سمت خانه...
اسماعیل با چشمان نیمه باز سر سفره صبحانه صبحانه نشسته .آن روز سفره بسیار رنگین است.مادر چند نان گرم را درون پارچه میپیچد برای عمو مُخلص،چند نان هم در گوشهای از سفره میگذارد و پارچه ی سفره را رویش میکشد تا خشک نشوند...تکه ای هم میدهد به اسماعیل و او هم میچپاند در لپش.
ناگهان صدایی مهیب میآید،آسمان آبی غزه خاکستری میشود،مردم در خانههایشان، در کوچه، مغازه یا هرکجا که هستند بهسوی صدا برمیگردند.
مادرزیرلب ذکری میگوید،اسماعیل خشکش زده ..با نگاهش پنجرهی خانه را میبیند دودی غلیظ کمی آن طرفتر در آسمان پخش شده.. به فرار پرندگان از تودهی دود وغبار نگاه میکند. صدای همهمه و فریاد همسایهها میآید.
مادر نمیخواد وحشتش را بروز دهد نباید بگذارد ترس به دل بچه ها راه پیدا کند ...با پاهایی لرزان میرود در اتاق صادق و سراسیمه نوزاد را بغل میکند.به اسماعیل اشاره میکند ؛
_برو ببیین چه شده!یاالله
اسماعیل همانطور که نان در دهانش قلمبه شده از خانه بیرون میزند، به دنبال دیگر بچههای محل که خودشان هم نمیدانند کجا میروند،میدود.بچه ها می ایستند، اسماعیل هم می ایستد. چند نفر کمی دورتر به آوار اشاره میکنند .اسماعیل هم نگاهش میرود به همان سو....به همان خانه ی خرابه که چند وقتی بود برای بازی با خواهرش و دوستانشان آنجا میرفتند ...باد می وزد و چند روبان سبز و آبی و صورتی از زیر دیوارهای همان خانه خرابه میآید بیرون و در هوا میرقصد.....
دست خاکی و ظریفی از زیر آن آجرها مشخص است.
اسماعیل چشم گشاد میکند،آرام به سمت ویرانه میرود ، آجرهارا کنار میزند، بدون کمک کسی آجرها راهل میدهد آن طرف تر و آنوقت جسم کوچک دختری بر رکاب دوچرخه شبیه به شاهزادهای سوار بر اسب سفید نمایان میشود...
اسماعیل فریادی از غم میزند...از شدت هق هق گریهاش ، نان گرم تنوری از دهانش بیرون میپرد .صورتش را سیل اشک پوشانده .صورت پسری خیس از اشک است ولی کسی متوجهاش نیست ،هر کس میان ویرانهای به دنبال عزیزانش میگردد... .کبوترهای سفید در گوشه کنار باغچهی خرابه افتادهاند که فقط میشود از پر های سفیدشان تشخیصشان داد...
صدای مهیب دیگری می آید، این بار پرندهای نمیپرد ، پرندهای هم نمی میرد ، در خانه اسماعیل پرندهای نبود...دو فرشته بود...
تنور خاموش میشود.سفره صبحانه پر از خاک میشود.نانهای تازه خشک میشوند و
اسماعیل هم...اسماعیل هم... تنها میشود.تنهای تنها...
مهر ۱۴۰۲
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
✍مرضیه رمضانقاسم
⁉️ چرا خدا با اینکه میداند در دل ما چه میگذرد و از همهی امور ما آگاه است، باز ما را امتحان میکند؟
1⃣ معرفت ما به ناشناختههای درونمان
خدای سبحان بندگان را امتحان میکند تا مومنان واقعی، از مدعیان ایمان، تمییز و تشخیص دادهشوند.
خداوند بواسطهی امتحان، پرده از اسرار درون ما برمیدارد تا به ناشناختههای درونمان واقف گردیم؛ به بیان عامیانه ببینیم چند مَرده حلاجایم و بالانس شویم.
به عنوان مثال گاهی ما میگوئیم اگر من به جای فلانی بودم، فلان کار را انجام و یا ترک میکردم.
به زعم حقیر، امتحانات الهی دست ما را برای خودمان، رو میکند نه برای خداوند.
حقیر هرگاه امتحان درسی خصوصا اگر مصاحبهی باشد، به نقاط ضعف و قوتام واقف میگردم.
به نظر میرسد امتحانات الهی میخواهد نقاط قوت ما را تثبیت و نقاط ضعفمان را محو سازد؛ تا از نردبان ایمان یک پله بالاتر برویم.
آدمی به دلیل حب ذات، معتقد است فرد خوبیست اما آنگاه که خدای متعال گوی و میدان را برای امتحان او، مهیا میکند بر انسان، معلوم میگردد چه مقدار نیتش با عملش یکسان است.
پس خداوند میخواهد به ما نشان دهد کدامیک از ما الکی و کدامیک راستکی خوب هستیم
2⃣ مزد آن گرفت جانِ برادر که کار کرد
اگر یک شخص به ما بگوید شغلش،
خیاطی، بنایی و یا نجّاری است؛ تا وقتی برایمان لباس ندوزد، خانه و در و پنجرهای نسازد از مزد خبری نیست؛ بلکه بعد از آنکه عمل دوختن و ساختن به سرانجام رسید (امتحانش را پس داد) مزد میگیرد.
بنابراین مقایسه کردن امتحان الهی با امتحانات انسانی، قیاس معالفارق است.
خداوند برای مزد دادن، نیاز به امتحان گرفتن ندارد بلکه به نیّات پاک بندگان نیز پاداش میدهد و این ما هستیم که برای پاداش دادن به انسانها، مجبوریم آنها را در شرایطِ عمل قرار دهیم تا صدق و یا کذب گفتارشان بر ما آشکار گردد.
♻️نتیجه اینکه:
۱) ماهیت امتحانات الهی با امتحانات بندگان با یکدیگر متفاوت است.
۲) مفهوم امتحان، آن گونه كه در بین بندگان مطرح است، براى خداوند معنا ندارد.
۳) امتحان گرفتنهای بندگان از یکدیگر، براى رفع جهل، شناخت اشيا و اشخاص است در حالیکه امتحاناتی که خداوند انسانها را در معرض آن قرار میدهد چنین معنایی ندارد زیرا خداوند عالم به غيب و شهود است و از درون و بیرون او آگاه.
#اعتقادی
#علم_خدا
#امتحانات_الهی
#امتحانات_انسان
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
♦️معمای آنوری!
✍اشرف پهلوانی قمی، عضو تحریریه مجتهده امین
این نوزاد تازه متولدشده را که میبینید، چشمهایش بازنشده ملچملوچکنان شروع کرده به خوردن دستهایش. مادرش روی تخت کمی آنطرفتر دارد نماز ظهر و عصرش را میخواند.
چرا؟ مگر ممکن است؟
اول کمی خودتان فکر کنید؛ حتی از عموگوگل هم استفاده کنید بهتر از لقمه آماده است. اگر جواب را پیدا نکردید میتوانید در لینک زیر ببینید:
https://eitaa.com/moammaonvari/9
با ارسال این پیام به دیگران، انشاالله در ثواب نشر علوم دینی شریک خواهید شد.
آدرس ما:
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
.
زَهرهترَک
✍نرگس سلیمانی
با او حرف میزند و میخواهد به گریه بیندازدش، میترسد قلبش دیگر نزند نکند زهره ترک بشود! شانهاش را مثل مادرش، مادری که معلوم نیست کجاست، در بغلش جای داده است.
زود است برای او درک بعضی سختیها اما ما محکومیم به تجربه سختیهایی که اگر یک درصدش برای چشم رنگیهای اروپایی رخ میداد صدای سازمان ملل را به حدی در میآورد که گوش جهانیان از بلندیاش ناشنوابشود (البته نه چشم رنگیهای مسلمان بوسنی!) و سالهاست برای ما بیزبان و نابینا شدهاند!
قلبمان هنوز درد میکند، معمدانی و درد مردم فلسطین، دردی نیست که به راحتی کنار برود و دیگر قلبمان را نسوزاند، دردی است مثل درد رفتن سردار... و مامنتظر روزی هستیم که بتوانیم اجازه شکستن بغضهایمان را بدهیم ولی اشکمان دیگر اشک شوق باشد! شوق رسیدن روز انتقام
و تویی که تصویرت واضح ترین تعریف برای این واژه است...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
صدای مظلومیت غزه ...
✍مرضیه سادات حمیدی
فریاد ابراهیم بت شکن خمینی کبیر ره است در حقانیت و مظلومیت ملت ایران که : " بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شود" رویش کرده و ملت جهان را در کشتار کودکان و زنان مظلوم فلسطین بیدار کرده است.
صدای استغاثه و عطش منجی خواهی مردم جهان است که در قالب دفاع از مردم مظلوم فلسطین از اقصی نقاط عالم بلند شده است.
ندای آسمانی است برای "یوم لاینفع نفسا ایمانها..." (زیارت آل یاسین ) که "خبیث "را از "طیب" متمایز می کند. مگر نه این است که "فلسطین معیار شناخت حق از باطل است".
غرش مقتدرانه "اسدالله الغالب" است مظلومانه و شهادت طلبانه مژده " وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ " ﴿5- قصص ﴾ می دهد.
صدای پروردگار عالم است : غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ...﴿۶۴-مائده ﴾ که زنده بودن خود را بیش از پیش به رخ نیچه ها و شیطان پرستان صهیونیستی امثال نیچه میکشد.
صدای شکستن دیوارهای زندان غزه است هرچند کبوترهایی نیز در لانه هایشان بر سر این دیواره پرپر شوند و آزادی قدس البته خونبهایشان شود.
حقیقت وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ ﴿۷۶-زخرف﴾ است، آتش جهنم خداست که زوزه کشان تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا﴿12 فرقان﴾به ستمکاران کودک کش صهیونیست نزدیک می شود.
صدای درهم شکسته شدن کبکبه و دبدبه استعمار و استکبار،طواغیت عالم است.
صدای فرعون است که در نیل افتاده و غرق شدن خود را در میان جهانیان جار می زند.
اینک این غزه است با تمام وسعتش "و ضاقت الارض" شده است دارد "کرب عظیم "را ترجمه می کند تا معنای "عظم البلای "را به "رخای" و "فرج عاجل قریب" شاید "در چشم به هم زدنی"و "یا نزدیکتر" تفسیر کند.
و باز این غزه است که دارد دوباره متولد می شود و به آغوش مادر بر می گردد و حقیقت سوگند خدا وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿۶-شمس ﴾ می شود.و البته "موئود ی که از آن سوال می شود".
و در آخر این فلسطین است "پاره تن اسلام " "کلید رمز آلود فرج " که دارد به آغوش اسلام بر می گردد و عطر خوش ظهور و استجابت دعای "اللهم عجّل فی فرج مولانا صاحب الزّمان " از آن استشمام می شود.
تاریخ:30 مهر 1402
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
سلام ای دختر فلسطینی
من میدانم که در فلسطین خیلی به شما سخت میگذرد ولی امید خودت را از دست نده و همیشه بدان اسرائیل بالاخره یک روز نابود میشود و شما آزاد میشوید من هر موقع شما را در تلویزیون تماشا میکنم خیلی حالم بد میشود و در موقع خواب برای شما دعا میکنم.
⚡️امروز دخترم برای دختران فلسطینی نامه نوشت. با خود اندیشیدم که چقدر زیبا خواهد شد اگر پویش حمایت از کودکان فلسطینی توسط کودکان جهان اتفاق افتد.
پویشی سراسر صدق و دوستی...
مملو از عاطفه و همدردی کودکانه...
✍زينب نجیب
#پویش_نوشتن
#عملیات_طوفانالاقصی
#پویش_حمایت_از_فلسطین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«پیوند مادرانه»
✍زهرا نجاتی
بیا با هم مشق کنیم مادرجان!
ما مرگ را میکشیم.
ما باهم؛ دست در دست هم، در مقابل مرگ و بمب خواهیم خندید.
ما با خونهایمان پیوند میبندیم،
با خدا،
با عشق،
با مسجدالاقصی،
با آرمانهای اسلام،
با نابودی صهیون!
باهم قرار میگذاریم:
من و تو کم نخواهیم آورد،
هیچ وقت،هیچ لحظهای.
حتی زیر بمباران موشک،
زیر آوارهای بی رحم بتون ساختمانها!
فرزندم؛
پسرم!
مرد من!
تو مرد قدرتمند من هستی، تو تکیه بر ذوالفقار امیرالمومنین زدهای،
پشت تو به روز ظهور گرم است،
به«سبحان الذی اسری بعبده»
پشت تو به ظهور مسیح،به ظهور سبز فرزندی از نسل علی« علیهالسلام» و نمازش در مسجدالاقصی گرم است.
فرزندم! دستهای کوچکت را به من بده. بیا با خون پیمان ببندیم،
من و تو کم نمیاوریم،
کمر من و تو نمیشکند؛ زیر بار آوار باشد،
یا زیر بار یتیمی و مشکلات!
یا زیر بار ناامیدی.
من و تو در میان جنگ هم لبخند میزنیم.
من و تو در میان جنگ، باز زیبایی میبینیم شبیه آن بانو، ما زیر لب و توی دل زمزمه میکنیم:«مارایت الاجمیلا»...
بخند فرزندم! بخند.
#فلسطین
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
عهد و امید
✍ راضیه کاظمی زاده
هوا هنوز روشن نشده بود، بعد از نماز صبح و دعای عهد، دلم نمیخواست دوباره بخوابم. کمی پای جانماز ترمهای که مادر بزرگ برایم آورده بود نشستم و با خدا درددل کردم. حال خوشی بود! انگار بین من و خدا هیچ فاصله ای نبود! چشمانم را بستم و خودم را در آغوشش رها کردم، احساسی دست نیافتنی یافتم.
چشمانم را باز کردم و نگاهم افتاد به نور سفیدی که از گوشهی پنجره اتاق را روشن میکرد، به سمت حیاط رفتم، نگاهم را به آسمان آبی و آرام دوختم ، صدای گنجشکها از بالای درختان به گوش می رسید.
چه هوای تازهای! با یک نفس عمیق سعی کردم ریههایم را از اکسیژن ناب و تازه پر کنم. چند روزی است که حال دلم خوب نیست! دلتنگم و دل شکسته، دلم میخواهد همه چیز را رها کنم و تنها در گوشهای بکر زندگی کنم، دلم بیخبری از عالم و آدم را میخواهد! بیخبری از جنگ، بی خبری از خونریزی در غزه ، از آوارگان فلسطین ، از بی رحمیهای شیطان بزرگ ...
دیدن فیلم نوزاد هفت روزه یا پسر بچهای که با دلی شکسته و قلبی پر از درد صدای « یا رب یاربش » را به خدا میرساند ، تاب و توان را از من ربوده ، نمیدانم چه باید کرد؟! به کجا باید پناه برد و از چه کسی باید کمک خواست ..؟!
اما تنها یک روزنهی امید در دلم سوسو میزند و آن هم انتظار برای فرج « قائم آل محمد » است، او که انتقام مظلومان را خواهد گرفت! زندهایم به امید آن روز 🤲🤲
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
سایهی سکوت!
✍چمن خواه
مقام معظم رهبری فرمودند:«امروز غزه و فلسطین عرصهی رسوایی غرب است، که با ادعای حقوق بشری، بزرگترین و فجیعترین نقض حقوق بشر در غزه را ناديده گرفته است».(بیانات در دیدار شرکتکنندگان در افتتاحیهی همایش غزه ۸ اسفند ۱۳۸۸)
«کودک»، از آسیبپذیرترین قشر و جزو افراد بیدفاع جامعه، در زمان بحران، اضطرار و جنگ است. در این زمان، به حمایتهای حقوقی که در اسناد بین المللی و عمدتا در حقوق بشر ذکر شده، نیاز دارد. این حمایتها عبارتند از: اصول بنیادینی، مانند اصل تفکیک بین نظامیان و غیرنظامیان، ممنوعیت حملات کورکورانه، اصل امنیت و مصونیت، برخورداری از اسکان مناسب، ارائه خدمات بهداشتی و بیمارستانی و غیر آنهاست. در این مسیر حمایتی، به اسناد بین المللی و نهادهای مرتبط نیز اشاره شده است؛ تا ذهن آدمی را به «کرامت ذاتی انسان» معطوف نماید. متاسفانه در جنگ نابرابرانهی غزه، بمباران بیامان مناطق مسکونی، اردوگاهها، بیمارستانها ، مدارس و مساجد از یک طرف، بیبرقی و بیآبی، کمبود دارو و غذا از طرف دیگر، آیندهی زندگی این «کودکان» را تهدید میکند. اقدامات روا داشته توسط رژیم صهیونیستی به «کودکان» در غزه، به طور کامل، نقض کلیه قواعد حقوق بشر است.
در جدیدترین گزارشهای رسیده از غزه، که در بیستمین روز حمله ناجوانمردانه رژیم سفاک و غاصب اسرائیل از رسانهها، منتشر شده است؛ گفته شده که تاکنون بیش از دوهزار و هفتصد «کودک» معصوم در حملات هوایی و توپخانهای صهونیستها به شهادت رسیده و تعداد زیادی «کودک» مجروح و بسیاری هم والدین خود را از دست دادهاند. در میان این همه جنایت که این روزها در غزه در حال رخ دادن است، متاسفانه شاهد سکوت حاکمان و سردمداران کشورهای مدعی حقوق بشر هستیم و در سایه این سکوت، هر روز «کودکان» بیشتری در غزه جان میدهند و دنیا شاهد ظلم بزرگی به ملت فلسطین و بخصوص «کودکان» شده است. رژیم غاصب اسرائیل، یک زندان بزرگ دو و نیم میلیون نفری را در فضای باز ایجاد کرده و شبانهروز در حال بمباران آن با انواع بمبها و موشکهای پیشرفته امریکایی است. سؤال قابل تأملی که پیش میآید این است: جایگاه سازمان ملل و سازمان حقوق بشر در این جنگ نابرابر کجاست؟ چرا در مقابل جنایت نسلکشی رژیم منحوس اسرائیل، سکوت کردهاند؟ چرا امریکا به خودش این اجازه را میدهد که مقدار قابل توجهی از تسلیحات نظامی مورد استفاده اسرائیل غاصب را در اختیارش قرار دهد. متأسفانه این قوانین فقط بر روی کاغذ نوشته شدهاست و در عمل دیده نمیشود.
#غزه_اقتدار
#کودک_کشی
#اسرائیل_غاصب
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖الگوی سوم، تفسیر سومی از هویت زن
✍آمنه عسکری منفرد
در مکتب تشیع در اسلام، همواره الگوهای انسانی برای تجسم شعائر اسلامی وجود داشته، که پیروی از ایشان مایه سعادت دنیوی و اخروی شیعیان میگردد، همچون بانو فاطمه معصومه(س)
«زن، زندگی، شهادت»؛ یعنی بانویی که تسلیم ولایت امام زمان خود بوده و از فدایی شدن در راه ولایت باکی نداشتند، ایشان همواره در کنار امام رضا (ع) برای یاری رساندن به دین از خود میگذشتند و برای یاری رساندن به ایشان به ایران مهاجرت کرده و در مسیر درگیریهای جدی با نظامیان عباسی داشته و «وفات شهادتگونه» داشتند.
«زن، هجرت، ولایت»؛ یعنی هجرت ترویجی و تبلیغی حضرت فاطمه معصومه برای تثبیت امامت امام رضا (ع) در مقابل شبهات فرقه واقفیه که امامت امام رضا را بهخاطر نداشتن فرزند تا سن ۴۰ سالگی، منکر میشدند و ایشان در راه اثبات ولایت امام، مجاهدت فراوان کردند وبعد از حضرت زینب (س)در مقام مجاهدت ودفاع از امام الگو هستند.
این بانوی بزرگ مظهر «عفت، مقاومت و شفاعت» نیز بودهاند و امام رضا (ع) درمورد مقام ایشان فرمودند: «من زارَنی معصومه بِقُمْ کَمَن زارَنی، هر کس معصومه را در قم زیارت کند گویی مرا زیارت کرده». ایشان با وجود اینکه معصوم نبودند، دارای مقام شفاعت در آخرت هستند و مانند حضرت فاطمه زهرا شیعیان با شفاعت ایشان وارد بهشت میشوند، این وعده امام صادق (ع) است.
آری! براستی وجود نازنین حضرت فاطمه معصومه (ع) در قم، تفسیر الگوی سومی از هویت زن مسلمان «زنِ نه شرقی، نه غربی» و الگوی مناسبی برای دختران شریف، عفیف، مجاهد، مقاوم و ولایتمدار ایران اسلامی است.
@AFKAREHOWZAVI
دوستشدارم حتی اگر زیرِ خاک آرمیدهباشم
مرضیه رمضانقاسم
عجول است میخواهد پابرهنه، پرواز کند بپرد وسط اذهان آشفته تا تسلیشان دهد.
هنرش را دارد که سرما را به گرما و سختی را به آسانی تبدیل کند.
هنوز شرح دردت را برایش نگفته، نسخهی شفابخشش را میپیچد و دردِ تا مغزِ استخوان کشیدهات را التیام میبخشد.
درد نامهربانیِ جنایتکارانِ صهیونیست را، با نسخهی مِهر میپیچد؛ التیامبخش زخمهای عاشقیست.
دل خون است اما دم نمیزند، نمیداند دستهای خونین، او را میفشارند یا دستان خونخوار.
هم با صهیونیست دمخور بوده است و هم با حماس.
از جنگ بازگشته است و بدنهای غرقِ در خون و قطعه، قطعه شده را دیده.
از احوالِ ظالم و احوال مظلوم سرِ سوزنی نم پس نمیدهد، گویی هنوز هجا کردن نمیداند.
طالب خیر است و از سوء عاقبت هراس دارد؛ از پسِ پردهی دستان، بیخبر است، نمیداند در دستِ سنگدلان قرا خواهد گرفت یا حماسهسازان.
از سکوت میترسد چون یقین دارد شریکِ ظالم میشود؛ نمیداند سکوتش با تبر ابراهیم بر سر بتها میشکند یا بمب مهیبی میشود و کاسه کوزهها را بر سر کودکان فلسطینی میشکند.
نگران است، بین خوف و رجاست، مبادا اخبار جعلی و باطل با او در رسانهها منتشر گردد.
به رقص در میآید وقتی بتواند هنرنمایی کند و از دوش غزه بار غمی بردارد.
با مادران میگِرید وقتی با او نام کودکان را بر دست و سینهشان حک میکنند.
بُغض میکند وقتی دستور سلاخی بیمارستان معمدانی با او صادر میشود.
وصیتهای فلسطینیان را که مینویسد تناش مثل بید میلرزد، از غصههای در دل نشستهاش دم فرو بسته است و بار غمش را به تنهایی به دوش میکشد.
دلش برای مشق نوشتنها و نقاشی کشیدنِ کودکان فلسطینی تنگ شده است.
خسته و کوفته که میشوم، از خواب و استراحتم صرف نظر میکنم، به آشپزخانهی ذهن سری میزنم تا با او غذای روحِ جامعه را طبخ کنیم.
سنگ صبوریست برای زیرخاکیهای ذهن، همانهایی که پنهانشان کردهام و تاکنون به کسی نگفتهام، همه را از روی دستم میخواند و تند تند رو نویسی میکند؛ چون مادری مهربان غصههایم را در آغوشاش میفشارد.
تو نیز چون من هر گاه دلگیر شدی، دل را به دستش بسپار تا دریا دل شوی؛ او بال و پر دارد و تو را آسمانی میکند، آخر خدا به او، به نامش قسم خورده است
نون و القلم...
قلم غیرت دارد و قادر است از مظلوم دفاع کند حتی اگر به قیمت جان خود و صاحبش تمام شود.
جگرِ شیر دارد، رو به دشمن میایستد، فریاد میزند، سینه سپر میکند حتی اگر از روزنامهی کذاییِ مدافع اسرائیل اخراجاش کنند.
در عین صبوری، دلنازک است و آشفته، برای کودکان فلسطینی.
#درد_دلی_با_قلم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
ببینید شهرام همایونی از چه حیرت کرده است؟
✍زينب نجیب
✨سخنان همایونی و پیشبینیاش درباره جمهوری اسلامی درست است.
اما در تحلیلش دو نکته قابل توجه است:
❌ او میگوید سیاست غیر قابل پیشبینیست.
✅ نه، این فهم از سیاست اشتباه است. سیاست نیز مانند هر پدیدهی دیگر از قوانین ثابتی تبعیت میکند.
⚡️اولین سنت این است که:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم
⚡️دومین سنت این است که عملیات طوفانالاقصی که از نظر رهبر ایران ضربهای غیرقابل ترمیم نام گرفت، معلول جنایتهای اسرائیل در طول سالهای متمادی بود. وقتی درندهخویی به این حد رسد نتیجه همان میشود که امروز شاهد آنیم. غیرقابل ترمیم بودنش هم معلول علت دیگریست...
⚡️و سومین سنت، واکنش گستردهی ملتها و دفاع از مظلومیت فلسطین است که معلول همین جنایتهاست. آری،ملتها بیدارند میفهمند که ظلم پایدار نیست و این حمایتها سیلی محکمتری بر چهرهی اسرائیل خواهد نشاند.
در تمامی این قضایا علت و معلولها روشن است. این سنت خداست.
🌅و اما عاقبت این مبارزات...
طبق همین سنت الهی که امثال همایونیها آشکارا میبینند اما در محاسبات خود باز هم غلط میکنند این است که درخت مقاومت با خون مظلومان است که آبیاری میشود، جان میگیرد، شاخههایش بلند میشود، شکوفه میزند و روزی میوه خواهد داد.
آن روز خیلی دور نیست...
وَنُرِیدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ
#سیاست_ما_عین_دیانت_ماست
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖 آرمان به آرمانَش رسید...
✍آمنه عسکری منفرد
🔺میگویند «پهلوی شکسته»، سوغاتی از فاطمیه بود که با خود به عرش بردی، درحالی که «انگشتر شکستهات» نشانِ حسینی بودن و حسینی رفتنت شد و قصه شهادتت، «روضهٔ مجسمِ کتابِ انقلاب» گشت.
و خدا را شکر که مادرت، چون مادر حسین(ع) ندید انگشت و انگشترت را حرامی به یغمامیبرد...
🌹بسیجی مظلوم و مقتدرم؛ گویی شهادت را زیسته بودی، آن روزگار که در سنگر مسجد بالنده شدی تا در روزگار فتنه برای «حججی شدن» برگزیده شوی و ملتی برای دفاع از مظلومیت و اقتدارت به پاخیزند.
🥀در روزهای اغتشاش و فتنهی سال ۱۴۰۱، تو و عدهای از همسنگرانِ دهه هشتادی مظلومت، در همه ایران سربلند برای دفاع از حرم جمهوری اسلامی ایران گلچین شدید، تا بار دیگر «خویِ وحشیگری یزیدیان زمان» برای دنیا آشکار شود و عالم بداند خون شما، نشانِ «زنده بودن و استمرارِ انقلابِ خمینی» در امتدادِ تاریخِ انقلاب اسلامی ایران است. امروز نیز آرامش، امنیت، عزت و اقتدارِ ملتِ ایران در تمامیِ میدانهای سیاسی، اجتماعی ِداخلی، خارجی و بینالمللی، وامدار رشادتهای خون شهداست و ما بار دیگر عهد میبندیم تا انتقام خونهای پاکِ شما مدافعان امنیت ایران قوی را از نااهلان و نامحرمان بگیریم و اجازه نخواهیم داد تا خونِ پاکتان پایمال شود.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
حضرت معصومه(سلام الله علیها)
✍فاطمه میری طایفه فرد
استاد مگر فقط درس می دهد؟!
این جمله را استاد سر کلاس گفت و شروع کرد:
بگذارید برایتان داستانی بگویم سالها پیش بود عدهای از بانوان نویسنده و دانشمند معروف جهان، در قالب یک گروه علمی، برای شرکت در یک همایش وارد ایران شدند. در آخرین روز از سفر، از ما خواستند به پیشنهاد خودمان آنها را جایی دیدنی ببریم. همه فکرم درگیر این ماجرا بود که کجا را نشانشان دهم که خودشان بهترش را نداشته باشند.
بعد از کلی مشورت یکی از دوستانم حرم حضرت معصومه علیها السلام را پیشنهاد داد که بهترین گزینه بود. آنها برای اولین بار به شهر مقدس قم و به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها آمدند. در حالات آنها شگفتی عجیبی موج میزد. این شگفتی برای خودم دوچندان بود.
برایم تعریف کردند که در کل اروپا که ادعای آزادی و ادعای برابری جنسی زن و مرد را دارد. هیچ جایی به نام یک خانم به این عظمت و شکوه وجود ندارد. از سمت دیگر در اروپا سعی شده اسلام را دین خشونت و نابرابری حقوق زن و مرد نشان دهند. حالا آنها با حقیقتی روبرو شده بودند که تمام معادلات آنها را زیر سوال میبرد.
این همه شگفتی برای دیدن تنها یک بُعد از وجود مقدس بانو معصومه سلام الله علیها بود. هنوز از شأن علمی و مقام معنوی ایشان هیچ نمیدانستند.
این را استادم تعریف می کرد و با این داستان من که از پس از سالها زندگی در شهر مقدس قم و سلام دادن و احترام و زیارت این بانوی مکرمه، حالا به جوشش درونی رسیده بودم.جوششی که این سوال را برایم ایجاد میکرد. چرا بسیاری از عالمان و شاهدان و دانشمندان و پادشاهان به درگاه و آستانه این بانوی مقدس میآمدند؟ از ایشان چه چیز طلب میکردند؟ طلب فیض و مقام و پول و معرفت و هرچی که خود در ذهن خود می پنداشتند. من فقط در پی زیارت مختصر و سلامی و علیکی بیشتر نبودم.
این گروه علمی، مقام علمی حضرت معصومه را نمی دانستند چنین متعجب شدند! اگر میدانستند که امام معصوم شیعیان احکام را از زبان ایشان به مردم میرسانند چه میکردند!؟ عالمه بودند و اهل عمل. بانویی که همکُفو ایشان برای ازدواج وجود نداشته. بانویی که امام زمان خود را شناخته بود و به دنبال ولیّ خود امام رضا علیه السلام، خود را به قم رسانیده بود. حالا من که قدم در حرم میگذارم. جور دیگری به دور و برم نگاه میکنم. چه بسیار عالمانی که گریه کردند به این درگاه و چه بسیار بزرگانی که به این آستانه توسل جستند. درست است که من نمیتوانم به مقام شامخ ایشان برسم. درست است که خیلی کار دارم برای انجام دادن اما در صحن پر نور و سرور این بانو، منِ واقعی میشوم با قدرتی عجیب. من میتوانم به تمام خواستههای به حق خود برسم. پس باید تلاش کنم و توکل برای رسیدن.
حالا وقت شمردن نداشتههایم نیست. حالا وقت پیدا کردن بهانهای برای کار نکردن نیست. حالا باید گوشهای از ضریح را بگیرم و بخواهم و بخوانم: ای بانوی نور و آینه!
ای بهترین خواهر! ای بهترین دختر! برایم دعا کن. حالا که من را به سوی خود کشاندهای و سکنی دادی. به من بیاموز خوب بودن و خوب ماندن را. در راه کمک و همراهی به دین خدایا دستم را بگیر؛ همانگونه که در طول تاریخ دستان بسیاری را گرفتهای.
صلی الله علیک یا فاطمه معصومه(س)
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
بیرنگ و روست دیر میگذرد جمعهها
✍نجمه صالحی
در خستگی و تاریکی دل، امید به جان پناه، غروب نفسگیر جمعه را قابل تحمل میکند. جمعه، فرصتی است برای تجدید همت تا روشنایی امید در قلب ما پدیدار گردد. زمانی که ظهور او رستاخیزی به پا کند، در هر نفسی که میکشیم، بوی عدالت خواهد آمد و در هر قدمی، نور او خواهد تابید و جمعه را به عمقی جدید تبدیل خواهد کرد و بوی ظهور در هوا خواهد پیچید و صحن دل، با شادی و نشاط پُر خواهد شد.
کسی چه میداند شاید مشکل سر دلبستگیهاست، باید قربانی کنیم و ببُریم جز او را از دل! کسی چه میداند شاید به اندازه یک پرده کشیدن، فاصله است اما دستی برای پس زدن حرکت نمیکند! کسی چه میداند شاید فهم نمیدانمها شرم آورده به چهرهمان! کسی چه میداند، زمین کِی از کولهباری از وحشت زمینگیر میشود! کسی چه میداند، آن #جمعه، عصر، غروب، کِی خواهد آمد؟ جمعه فرصتی است برای دانستنها، برای شناخت، برای پیوند و نزدیک شدن به او!
#جمعه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
رابطهی بین عقل با وحی⁉️
✍مرضیه رمضانقاسم
رابطهی بین عقلِ ما با وحی، مثل رابطهی چشم با خورشید است.
اگر خورشید در وسط آسمان باشد و ما نیز چشممان را باز بگذاریم، به راحتی طی مسیر میکنیم؛ ولی اگر چشممان را ببندیم، برای هر حرکتِ میلیمتریمان، دچار هول و هراسایم.
اگر خورشیدی در آسمان نباشد باز هم نمیتوانیم قدم از قدم برداریم و برای برداشتن کوچکترین گام، با مشکل مواجهایم.
راه نجات، با عقلِ تنها و وحیِ تنها قابل پیمودن نیست؛ بلکه برای حرکت (هدایت) به عقل و وحی به صورت توامان نیازمندیم.
آخرالزمان عصریست که حرکت انسانها، از نور به سمت ظلمت بیش از سایر اعصار است.
عدهای از انسانها از نور، به سمت ظلمت «وَ الَّذينَ کفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات»، بقره/۲۵۷
و عدهای دیگر از ظلمت، به سوی نور میروند «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»، بقره/۲۵۷
وقتی انسان، غیرِخدایی عمل کند، طاغوت میشود و همین موجب ازدیاد ظلمت اوست.
اما انسانی که خود را تحتِ ولایتِ الهی قرار دهد، مرتباً از ظلمت به سمت نور در حرکت است.
أَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ
هر چه با عقل میدَوَم نمیرسم به آفتاب،
آه ای طلیعهٔ نجات
بر دلم بتاب.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«شهادت آرمان در جهاد تبیین»
✍زينب نجیب
🔺 شاید بسیاری از ما آرمان عزیز، این فرزند وطن را فقط شهید راه امنیت، آنهم از جهت مقابله با اغتشاشگران و ناقضان امنیت و آرامش بدانیم؛ اما این تنها یک پرده از این واقعهی کربلایی است.
🔹 پردهی دوم و شاید اصلیترین پردهی این واقعهی دلخراش، شهادت او در جبههی جهاد تبیین است. او که طلبهای بود در کسوت پرافتخار بسیجی، مسیر تحقق آرمانهای خود را طلبگی و تلمذ نزد عالمان دین قرارداد تا بافهم درست از دین، مبلغ مبانی، ارزشها و احکام آن باشد. از سوی دیگر وقتی در چنین برههای از زمان شاهد هتک حرمتها و ناامنیها شد؛ وظیفهی خود دانست درصحنه حاضر شود تا بتواند قدمی درراه احیای امنیت، این درّه گرانبها بردارد.
🔹 او حتی در این شرایط هم، دست از تبیین برنداشت و آن هنگام که برهنه، با بدنی خونین و بیرمق بر زمین نشسته بود؛ با لحنی آرام پاسخ مخاطبان بیشرافت را که از او بیحرمتی و فحاشی طلب میکردند میداد. او در جهاد خود تعهد و پایبندی به ایمان، آرمان و اهداف دین و انقلاب اسلامی را تبیین کرد.
🔹 از سوی دیگر او چهره حقیقی باور خود به جمهوری اسلامی را به زیبایی به نمایش گذاشت و همچون جمهوری اسلامی هم مظلوم بود هم مقتدر و دقیقا به همین جهت مظلومانه کتک میخورد اما مقتدرانه مقاومت میکرد.
🔹 در نهایت او از مادر هستی، فاطمهی اطهر (سلامالله علیها)، یاد گرفته بود حضور در جبههی تبیین واجب قطعیست حتی اگر به قیمت لگد خوردن ، سیلی خوردن و در خون خود غلتیدن باشد.
به مناسبت اولین سالگرد آرمان عزیز
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI