eitaa logo
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
786 عکس
495 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_33 #ستاره_پر_درد نفهمیدم چطور از هواپیما بیرون اومدم، داداشم تو فرودگاه اومده بود استقبالم.
زیر‌زمین قهوه خونه، پر از بوی دود قلیون بود. پسرم از ته مونده‌های غذای مشتری‌ها، خودش رو سیر می‌کرد. وقتی رسیدم امیر‌علی خواب بود، حتی پتو و بالشتش هم کثیف و چرکین بود. بالای سر پسرم نشستم و بی‌صدا اشک ریختم. رضا مرده بود، نمی‌دونستم نفرینش کنم یا نه؟ کسی که حتی به تنها پسرش رحم نکرده، مستحق اینه که حلالش کنم؟ ستاره: امیر مامان، پسرم. خواب، خواب بود؛ دستم رو سمتش بردم، موهای سرش رو نوازش کردم، دوباره صداش زدم. ستاره:امیر‌علی، مامان چشماهاش رو نیمه باز کرد، یه نگاهی به اطراف انداخت، باورش نمی‌شد من و شهرام دنبالش اومدیم. ستاره: بیدار شو پسرم، اومدم ببرمت پیش خودم، تو دیگه همیشه کنارم می‌مونی. امیر‌علی: بابا کجاست؟ ستاره: اون دیگه نمیاد پسرم. امیر‌علی: یعنی دیگه منو از شما پس نمی‌گیره؟ ستاره: نه، پس نمی‌گیره. شهرام: ستاره جان ما باید زودتر از اینجا بریم، بوی دود برا تو و بچه خوب نیست. ستاره: پاشو،پاشو مادر، بریم خونه. امیر‌علی: لباسام!؟ ستاره: ولشون کن مامان، من قشنگ‌تر از اونا رو برات می‌خرم، از هر چیز بهترین رو می‌خرم برات. بعد از یک سال دوری از بچه‌ام تونستم با خیال راحت دست پسرم رو بگیرم و ببرم. چون بلیط برگشت نداشتیم، مجبور شدیم چهار روز تو نجف آباد بمونیم. شهرام و‌محسن سعی داشتن زمینی، برگردیم تهران ولی وقتی شرایطم رو دیدن، از تصمیمشون منصرف شدن، دنبال بلیط هواپیما گشتن. در نهایت هم برای آخر هفته بلیط پیدا کردن. یک سال پسرم از خوردن غذای، گرم و خونگی محروم شده بود. قسم خورده بودم پسرم که به من برگشت از انواع غذاها جلوش بزارم. زن داداشم این یک هفته کم نگذاشت، منم همراه شهرام و امیر‌علی رفتم بازار و طبق سلیقه پسرم براش لباس خریدم. امیر‌رضا رو می‌سپردم دست محسن و زن داداشم و خودم همه بازار‌ها و پاساژ‌های اصفهان رو تو یک هفته گشتم و هرچی بچه‌ام دلش خواست تهیه کردم. محسن: آبجی خیلی خوشحالم سختی‌هات تموم شد. زن داداش: قدم این گل پسر امیر‌رضا خیلی با برکت بوده، غم چند ساله رو از دلت شست و برد. محسن: بله درسته، ان شاالله همیشه لبت خندون باشه آبجی. امیر‌علی برای اولین بار، سوار هواپیما می‌شد. شهرام: امیر‌جانم بیا بشین بغلم بابا. امیرعلی سوالی منو نگاه کرد، دستاش رو گرفتم و گفتم: ستاره: دیگه از این به بعد شهرام بابای واقعی تو هست مادر. آروم آروم رفت سمت شهرام، شهرام بغلش کرد و بوسیدش. بعد از یک سال با خیال راحت تونستم چشمام رو هم بزارم. به محض رسیدن به تهران، از شهرام خواستم بره یه بَرّه بخره و بیاره پیش قدم امیر‌علی قربانی کنیم. شهرام: نجف‌آباد که بودیم دستور رو نگفته انجام دادم بانو ستاره: شهرام، ممنونم واقعا. تاکسی گرفتیم و رفتیم سمت خونه، قصاب و بَرّه دم در ایستاده بودن. مادر: مبارکه ستاره جانم مادر‌شهرام: خوش اومدی امیر‌علی جونم. گوسفند رو پیش پای پسرم قربونی کردن و وارد خونه شدیم. امام رضا حاجت دلم رو کمتر از یک سال برآورده کرد و بدون دردسر بچه‌ام رو بهم برگردوند. خودم رو اون لحظات خوشبخت‌ترین آدم می‌دونستم. حالا دیگه می‌تونستم ، خنده رو روی لب‌های امیر‌علی وقتی از مدرسه با نمره خوب میاد ببینم، حالا دیگه میتونم اون همه آرزویی که برا امیر‌علی رو داشتم با خیال راحت یکی یکی پیاده کنم. شهرام بخاطر مراعات حال من مدرسه علی و امیر‌علی رو تغییر داد و تویکی از بهترین مدارس تهران ثبت‌نام کرد، خیلی هم به خونه نزدیک بود. علی و امیر‌علی از همون اول عین دوتا داداش باهم رفتار می‌کردن. خانواده‌من حالا کامل شده بود، سه تا پسر و یه همسر بی‌نهایت مهربان. پس هر سختی‌ای آسانی بُوَد چرخ فلک دائما در یک حال نَبُوَد چرخ دوران گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشدچرخ دوران غم مخور ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مثبت بودن، افکار مثبت ایجاد می کند. بنابراین به آرامی چشمانت را ببند و اجازه بده رویاهای شیرین اتفاق بیافتد. خواب شبانگاهی خوبی داشته باشی🌙🌙✨✨
Success isn’t about having great things happening to you. It’s about getting up each morning and making the most of every day! موفقیت به معنای این نیست که مدام اتفاقات عالی برایت رخ دهد. بلکه یعنی هر روز صبح از خواب بلند شوی و بهترین استفاده را از هر روزت بکنی. صبحتون بخیر اهالی😍🌱 🌞🌻
i ɦɑѵɛ ɑʆwɑyร iɱɑgiɳɛɗ tɦɑt pɑʀɑɗiรɛ wiʆʆ ɓɛ ɑ kiɳɗ ѳԲ ʆiɓʀɑʀy ʝѳʀgɛ ʆuiร ɓѳʀgɛร . من همیشه تصور می کردم که بهشت نوعی کتابخانه خواهد بود❤ ۲۴آبان روز ملی کتاب‌ بر کتاب خوانان مبارک😍 ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
coming soon😍😍 به زودی به استقبال داستان مهنا میریم🌹 اعضای جدید خوش اومدید. لینک رمان سنجاق شده❣