eitaa logo
❣️بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ❣️
255 دنبال‌کننده
509 عکس
272 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین امتحان نازنین درس دین و زندگی بود، احوالاتش خبر میداد این امتحان رو خوب داده. محمد‌حسین: چطور بود؟ نازنین‌زهرا: اصول دین دیگه سختی داره مگه؟ راحت آزمون دادم، هم پایه دهم. محمد‌حسین: شهریور هم باید پایه یازدهم رو آزمون بدی، دیگه سال بعد ان شاالله میری یه راست دوازدهم. نازنین‌زهرا: برا اون هم آماده‌ام. بعد امتحانات اون خراب شده میشینم یه دور دیگه میزنم کتابای یازدهم رو. محمدحسین: نمرات میان‌ترمت عالی بودن نازنین، من که کیف کردم وقتی دیدم. نازنین‌زهرا: امتحانات پایان‌ترمش رو هم بدم بیشتر کیف می‌کنی. محمد‌حسین: میدونم عزیز دلم. محمد‌حسین کنار نازنین‌زهرا موند و تا آخرین امتحان بهش دلداری میداد، پشت در مدرسه منتظر نازنین می‌موند و دست به دعا می‌شد براش. محمد‌علی: محمد‌حسین بابا ما از حُسن نیتت برای خواهرت خبر داریم، ولی این روشی که پیش گرفتی اون رو جریع تر میکنه، در آینده هرچی رو که نتونست بدست بیاره با رفتاری مثل خودکشی و آبروریزی تو حوزه که انجام داد کارش رو پیش می‌بره. زهره: حق با پدرته مادر، برا این درس‌هایی که الان می‌خونه دیر نمیشه، اول حوزه بره بعد شوهر کنه، اگر شوهرش صلاح دید می‌تونه از این دوره‌هایی که برا بزرگسالان می‌گذارن بره و امتحان بده. محمدحسین: ببخشید اینو میگم، ولی این عین بی‌وجدانیه، نازنین چرا باید با بزرگسالان آزمون بده؟ اتفاقا برا حوزه‌است که هیچ وقت دیر نیست، چون آینده‌کاری نداره، صرفا یه علم که مثل اطلاعات عمومی می‌مونه همین. محمد‌علی: مثلا الان رفته رشته ریاضی تهش چی میشه؟ چه شغلی می‌تونه در شأن زن باشه؟ محمد‌حسین: معلمی،می‌تونه معلم یا استاد دانشگاه بشه. زهره: تو حوزه هم این فضا براش مهیاست. محمد‌حسین: خودتون هم خوب می‌دونید که مهیا نیست، حوزه علمیه متاسفانه فقط ادعا داره تو بعضی چیزا، دلبخواهی استاد گزینش می‌کنه، ماکه دیگه تعارف نداریم و خبر داریم از اوضاع، سعی نکنید وجه حوزه رو اونطوری که نیست نشون بدید، اونجا هم مثل همه جا توش پارتی بازی هست. محمد‌علی: حالا کی این امتحاناتش تموم میشه؟ محمد‌حسین: این هفته دیگه تمومه، بعدش میبرمش حوزه تا آزمون‌های اونجا رو بده. زهره: خدا آخر عاقبتمون رو با این دختر به‌خیر کنه. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
مثل همان پسر صهیونیستی که عاشق دختر حزب الهی شده؛ عاشقم اما انقدری ازش دورم🥲💔
نکته عکس رو کی گرفت؟🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥•• برای آزادی برادرمون اقای سید کاظم روح‌ بخش دعا کنید . پلیس آل سعود زندانیش کرده! به جرم گفتن مرگ بر اسراییل •• https://eitaa.com/khanevadequrani
بچه‌ها برا آقا سید دعا کنید😭 دست این وهابیان کثیف افتاده🥺 دعا کنید ختم صلوات بردارید دعای ام داوود هرکی می‌تونه بخونه
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️خبر بد و ناراحت کننده 📌حجت الاسلام سید کاظم روحبخش توسط وهابیت دستگیر شد 🔹این صدای پدر آقای روحبخش است که از دستگیری پسرش در عربستان
دعای مقاتل خیلی اثر گذاره حتما بخونید🙏 به امید آزادی سید کاظم روحبخش
پزشکیان:از اقتصاد سردر نمیارم😐 👈اینم سندش👉 پزشکیان:توانایی مدیریت نداریم🤨 👈اینم سندش👉 پزشکیان توهین به شهید رئیسی🤭 👈اینم سندش👉 پزشکیان و تعصب ترکی ضدفارسی 👈اینم سندش👉 پزشکیان بنزین باید۲۰هزار بشود🧐 👈اینم سندش👉 پزشکیان ادعای دروغ علیه نظام😳 👈اینم سندش👉 پزشکیان وضعیتش در مجلس😑 👈اینم سندش👉 پزشکیان و اشتباه در فتنه مهسا 👈اینم سندش👉 پزشکیان و تضعیف وحدت ملی 👈اینم سندش👉 پزشکیان بداخلاق و بی ادب 😳 👈اینم سندش👉 پزشکیان ظریف وزیر خارجه اش 👈اینم سندش👉 پزشکیان پر تناقض بی ثبات😵‍💫 👈اینم سندش👉 پزشکیان مخالف نهی از منکر🤨 👈اینم سندش👉 پزشکیان علیه پزشکیان (تناقض) 👈اینم سندش👉 اونقدر نشر بدید تا بدست همه اونایی که میخوان بهش رای بدن برسه.یا علی 🇮🇷
حامدی: سلام دختر عزیزم، خوبی؟ نازنین‌زهرا: سلام خانم، آخ ببخشید استاد. حامدی: خواهش می‌کنم عزیزم این چه حرفیه. بگو امتحاناتت رو چه کردی تا اینجا؟ نازنین‌زهرا: خوب بود، آسون بود دوتا امتحان دیگه بدم تموم میشه میام اونجا. حامدی: قدمت سر چشم دختر قشنگ، من خیلی جای خالیت رو تو کلاس حس می‌کنم، امیدوارم زودتر بیای ببینمت. نازنین‌زهرا: ممنونم. حامدی: داداش خوبن؟ پدر و مادر خوبن ان شاالله؟ نازنین‌زهرا: خوبن، همه خوبن. حامدی: مزاحمت نمی‌شم گلم، سلام خانواده رو برسون جانم. محمد‌حسین: آبجی خانم حالش چطوره؟ نازنین‌زهرا: خوبم، این دوتا امتحان هم تموم بشه بهتر میشم. محمد‌حسین: خیلی بی‌سر و صدا لباس بپوش بیا بریم بیمارستان. نازنین‌زهرا: اونجا برا چی؟ محمد‌حسین: باید بخیه‌هام رو باز کنم، به بهونه گردش با تو می‌خوام بریم اونجا. نازنین‌زهرا: منو نداشتی به چه بهونه‌ای میرفتی بیرون؟ محمد‌حسین: مزه نریز مو قشنگ، زود باش آماده شو. محمد‌حسین و نازنین باهم به بیمارستان رفتن، تازه اونجا بود که متوجه شد زخم محمد‌حسین جدی‌تر از چیزی بوده که خودش می‌گفته. اونجا دل نازنین خیلی به حال برادرش شکست. دکتر: خیلی هنوز باید مراقب خودت باشی. محمد‌حسین: چشم آقای دکتر. دکتر: مسکن‌هات رو کمتر می‌کنم، هفته‌ای یدونه، خیلی درد داشتی اذیت بودی دوتا، بیشتر استفاده نکنید. محمد‌حسین: خیلی ممنون، زحمت کشیدید دکتر. دکتر: ان شاالله همیشه به سلامتی. نازنین‌زهرا: چرا نگفتی زخمت جدیه؟ شبیه جای گلوله نبود، بیشتر به جای قمه و چاقو می‌خوره. محمد‌حسین: چه تاثیری داشت اگر می‌گفتم؟ فرق گلوله با قمه و چاقو چیه؟ نازنین‌زهرا: حداقل بیشتر حواسم رو جمع می‌کردم، بخاطرهمین عقب انداختی مراسم نامزدی رو؟ محمد‌حسین: این یک دلیلش بود، اصلش تو بودی، آرامش ذهنی تو برام از هر چیز دیگه مهم‌تره. نازنین‌زهرا: سلامت تو هم برام مهمه، نمی‌خوام زندگیت رو بخاطر من به خطر بندازی. عاشقانه‌های خواهر برادری و دل نگرانی‌هاشون بسیار دیدنی بود، نازنین در اون لحظه تو چشم محمد‌حسین خیلی دوست داشتنی‌تر از نازنین قبل از این اتفاق بود، تازه انگار حس می‌کرد خواهر داره. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سری انتخابات فرق میکنه دوست من دقت کنید بصیرت بصیرت بصیرت
سلام صبح‌تون سعید😉 بایه صلوات جلیلی صبحتون آغاز کنید🌹😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب به مناسبت روز مباهله پارت داریم☺️❣
آخرین امتحان رو هم نازنین سربلند ازش بیرون اومد، حالا نوبت دور بعدی امتحانات، حوزه و شهریور پایه یازدهم بود. محمدحسین: بریم بیمارستان. نازنین‌زهرا: حالت بد شده داداش؟ محمد‌حسین: نه، تو رنگ و رو نداری، این مدت خیلی بهت فشار اومده، برم به دکتر بگم یه سرم تقویتی ، چیزی بهت بزنه، قشنگ معلومه داری از پا میوفتی. نازنین‌زهرا: ولی من حالم خوبه داداش، خیلی حساس نشو یکم بخوابم به تنظیمات کارخونه برمی‌گردم. محمد‌حسین: نمیشه، بیا بریم تا خیالم راحت بشه. محمد‌حسین دست نازنین رو گرفت و برد بیمارستان، معاینه‌های پزشک هم نشون میداد نازنین یه مقدار ضعیف شد، یه آمپول تقویتی براش تجویز کرد. نازنین‌زهرا: الان خیالت راحت شد؟ محمد‌حسین: هروقت شدی نازنین سابق خیالم راحت میشه، قشنگ معلومه انرژی نداری. نازنین لبخند زد و سرش رو به سمت جاده برگردوند. آبیموه فروشی رنگارنگ خیلی جلب توجه می‌کرد، نازنین محو تماشای آبمیوه فروشی شد. محمد‌حسین: آبیموه می‌خوای؟ نازنین‌زهرا: یه دفعه‌ای دلم خواست. محمد‌حسین: چی بگیرم؟ نازنین‌زهرا: میشه دوتا چیز بگیری؟ محمد‌حسین: دوتا چی؟ نازنین‌زهرا: آب هویج و آب انبه. محمد‌حسین: رو چشم خواهر قشنگم. نازنین‌زهرا داشت تکراری نشدنی‌ترین لحظه زندگیش رو کنار محمدحسین می‌گذروند، لحظات نابی که نازنین آرزو می‌کرد کاش پایانی نداشت. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹مباهله 🔸بزرگترین فضیلت امام علی علیه السلام از نظر امام رضا علیه السلام
شنبه هفته آینده که نتایج اعلام میشه شب اول محرمه دست من و شماست که مشخص کنیم شب اول محرم توی شهر شاهد رقص و پایکوبی طرفداران پزشکیان (ضد انقلاب و ز.ز.آ و جنبش سبز و ... ) باشیم😭 یا نه با احترام به ماه محرم الحرام به رییس جمهور انقلابیمون تبریک بگیم مبادا با نشستنمون و سکوتمون، مثل مردم کوفه شرمنده ی آقا امام حسین (ع) بشیم😔 پشیمونی سودی نداره، این چند روز باقی مونده رو دریابید... یا اباعبدللّٰهِ الحسین(ع)✋
محمد‌علی: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم‌الله الرحمن الرحیم. بحث امروز ما احساس تکلیف در برابر جامعه است. همون طور که مستحضرید اوضاع اقتصادی و معیشت مردم روز به روز بدتر میشه، چیزی هم نیست که قابل کتمان یا انکار باشه. وظیفه ما در برابر این اتفاق چیه؟ یک: حضور پر شور در انتخابات، چه مجلس باشه چه خبرگان چه ریاست جمهوری، نگویید رأی ما اثر ندارد، رأی شما اثرش رو تو سفره‌هاتون می‌بینید. وقتی مسئولی ناکارآمد و حرمت شکن میاد سرکار، یه انگشت اتهام سمت اون فرد و سه انگشت سمت خودمونه. ما یا رأی ندادیم اجازه دادیم یه عده از خدابی‌خبر بجامون رأی بدن یا رأی دادیم اما با در نظر گرفتن قوم و قبیله و اینجور مسائل. در حالی که انتخاب اصلح ملاک‌های دیگه‌ای داره. صرفا اصلح اونی نیست که قرآن میخونه، خوارج همه قرآن می‌خوندن، تهش تو بحث حاکمیت به غلط به فرد نالایق و نادان مثل ابوموسی اشعری رو حاکم کردن و باعث انحراف دین اسلام نه فقط چندسال بلکه چند قرن دین را از راهی که خدا مشخص کرده بود منحرف کردن. رأی ندیم یا اگر دادیم به فرد اصلح ندهیم، حق الناس گردن ماست، با روی کار آوردن فرد نالایق عده‌ای دیگر که از حضور این فرد ناراضی هستن تحت فشار قرار می‌گیرن و هرچقدر تو این دنیا به اون افراد سخت بگذره بخاطر انتخاب غلط تو توی بدبختی اون فرد مسئولی و اون دنیا باید پاسخگو باشی. محمد‌علی به مدت یک ساعت بخاطر پیش رو داشتن انتخابات برای مردم تو مسجد محل سخنرانی کرد، طبق معمول بعد از سخنرانی یک ساعت بین مردم نشست و به تک‌تک سوال‌هاشون جواب داد. زهره: قبول باشه شیخ من. محمد‌علی: قبول حق خانمی. زهره: خیلی بحث امشب خوب بود، خدا کنه مردم اصلح و بهترین رو انتخاب کنن. محمد‌علی: درد اینجاست که یه عده از این حقشون استفاده نمی‌کنن، یه عده هم میان از فرصت استفاده می‌کنن، بقیه رو از حقشون که انتخاب کردن و دخالت در سرنوشتشون هست محروم می‌کنن. زهره: خدا ان شاالله همه رو هدایت کنه. محمد‌علی: خبر از نازنین زهرا نداری؟ زهره: من از دهن به دهن شدن با این دختر اجتناب می‌کنم، نمی‌دونم کجای تربیتم غلط بوده که حرمت بزرگ‌تر سرش نمیشه. محمد‌علی: این دختر ما هم معزلی شده، هم ما رو از زندگی انداخته هم برادرش رو. زهره: خدا می‌دونه صد بار مردم و زنده شدم تا به خونواده حاج رضا گفتم برا تیر ان شاالله مزاحمتون میشیم، الان بنده‌خداها چی فکر می‌کنن؟ محمد‌علی: چه میشه کرد؟ محمد‌حسین خودش خواست عقب بندازیم و عجله نکنیم. زهره: اگر یه پاش اینجا نبود و یه پاش شهرستان بخاطر اون خانم که اینطور نمی‌شد. محمد‌علی: دو هفته دیگه امتحانات نازنین‌زهرا هم تموم میشه کلا برمی‌گرده اینجا دیگه نه ما نگرانشیم نه محمد‌حسین. زهره: خدا میدونه دیگه چطوری می‌خواد آبروی ما رو پیش دوستای حوزوی ببره. محمد‌علی: ظاهرا که سر عقل اومده و قبول کرده درس بخونه، هم درس‌های مدرسه‌اش رو خوب داده هم میان‌ترم‌های حوزه رو. زهره: این شگردش، می‌خواست دهن ما رو ببنده قربونت برم. محمد‌علی: فعلا که ظاهرش خبر از درس خوندنش میده، تا نتایج این ترم بیاد صبر می‌کنیم. زهره: خدا به خیر کنه. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقلب رسوندن جلیلی به پزشکیان اون آهنگ آخرش چی بود 🤦‍♂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حامدی: نازنین‌زهرا خانم، صبحانه آماده است دختر خوب، بیا صبحانه بخور. حامدی نازنین‌رو از پشت در صدا زد و رفت تو آشپزخونه، سفره رنگارنگ رو آماده کرد، و منتظر موند نازنین بیاد. چند دقیقه‌ای گذشت ولی خبری از نازنین نشد، بجای صدا بلند کردن و از آشپزخانه داد زدن، مجدد پشت در اتاقش رفت و در زد و اونو صدا زد ولی جوابی نشنید؛ آروم در رو باز کرد. نازنین روی تخت خواب بود و آه و ناله ضعیفی ازش بلند بود. حامدی با ترس بالا سر نازنین رفت، نازنین به شدت عرق کرده بود. حامدی: یا صاحب عصر، این دختر داره تو تب میسوزه. نازنین جان، دختر خوب صدام رو میشنوی؟ نازنین جان؟ فورا گوشیش رو برداشت و به آمبولانس زنگ زد. تا رسیدن آمبولانس عرق از صورت و دست و پای نازنین پاک کرد، مقداری لب‌هاش رو تر کرد و اقداماتی کرد تا آمبولانس برسه. دکتر: بدنشون به شدت ضعیف شده، خیلی به خودشون فشار آوردن. حامدی: شبانه روز درس می‌خونه، ایام امتحاناتش هست. دکتر: شما پدر و مادرها چرا به فکر بچه‌ها نیستید؟ مگه همه زندگی درس؟ حالا خوب شد دخترتون به این حال و روز افتاده؟ حامدی: والا چه عرض کنم دکتر. دکتر: این پرستار بالا سرشون می‌مونن تا بهوش بیان، دوتا B12 براشون نوشتم، یه سرم تقویتی، تا آخر ایام امتحانات، هفته‌ای یک بار آمپول تقویتی بزنن. غذاهای مقوی هم فراموش نشه. حامدی: چشم آقای دکتر حتما. ببخشید من برم ببینم کی پشت در. مهدی: سلام، آمبولانس برا چیه خانمی؟ مردم و زنده شدم. حامدی: نترس من چیزیم نشده، یکی از شاگردام حالش بد شده. مهدی: شاگردتون!؟ حامدی: فراموش کردم سلام کنم و خداقوت بگم عزیزم. مهدی: فدای سرت، همین که دیدم سالمی دلم آروم گرفت. دکتر: سفارشات لازم به پرستار کردم، شما هم بیشتر مراقب دخترتون باشید. حامدی: لطف کردید آقای دکتر ممنونم. یه لیوان چای دست آقا مهدی داد، یه سر به اتاق نازنین زد، هنوز بهوش نیومده بود، به سرعت سمت آشپزخونه رفت و یه لیوان شربت درست کرد و برای پرستار برد. پرستار: خیلی ممنون، زحمت کشیدید. حامدی: من از شما ممنونم، جون دخترم رو‌ نجات دادید. مهدی: چرا آوردیش اینجا؟ اگر چیزیش میشد جواب خانواده‌اش رو کی میداد؟ حامدی: این دختر خیلی تنهاست مهدی، فقط داداش که هواش رو داره، قصه‌اش مفصله که چرا آوردمش اینجا. مهدی: امان از دل نازکت هانیه. نازنین بعد از یک ساعت بهوش اومد، خوشبختانه تبش کمتر شده بود، پرستار بعد از چک کردن احوال عمومیش از حامدی خداحافظی کرد و رفت. حامدی بالای سر نازنین نشست، دست زیر سرش برد و مقداری آب بهش داد، با پارچه‌ای صورتش رو شست و مجدد روی بالشت گذاشت. حامدی: چه بلایی سر خودت آوردی دختر؟ نازنین‌زهرا: من چی شدم؟ حامدی: داشتی تو تب می‌سوختی، بهت نرسیده بودم از دست رفته بودی. نازنین‌زهرا: من فقط دیشب یکم سر درد داشتم، یکم دراز کشیدم تا سرم آروم بشه دوباره بخونم، امروز امتحان داشتم. حامدی: بهش فکر نکن عزیزم، امتحان امروزت رو من درستش می‌کنم، بقیه روزها رو خدا از ما نگرفته جانم. نازنین‌زهرا: شما خیلی مهربونید خانم حامدی، تا حالا نشده بود کسی اینجوری نگرانم بشه. حامدی سرش رو پایین انداخت و بغضش رو تو گلو نگه داشت، دست به سر نازنین کشید، نازنین هنوز چشماش سنگین بود، مجدد خوابید و حامدی اشکاش جاری شد. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
53.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی سالومه هم فهمید پزشکیان به درد ریاست جمهوری نمی‌خوره ولی باز هم ۱۰ میلیون رأی آورد😩
جلیلی: یکی از پیشنهاد های ما است یعنی اگه مردم خسارتی کنن بیمه خسارت رو پرداخت کنه، به به چه طرحی