eitaa logo
طرز طنز
65 دنبال‌کننده
129 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
🧐توانگر مغرور و گدای طفیلی😢 توانگری به زیارت خانه‌ی کعبه مشرف شد و مال و اسباب و تجمل او به حدی بود که زیاده بر صد شتر بار او می‌کشیدند. چون به عرفات رسید، گدایی گرسنه، زحمت برده، تعب کشیده را رشک و حسد غلبه نموده برابر آن توانگر آمد و راه بر او گرفته گفت: روز قیامت مکافات من و تو یکسان خواهد بود، تو با این نعمت و راحت و من با این مشقت و زحمت. توانگر گفت: حاشا که مکافات من و تو یکی باشد، اگر من می‌دانستم که جزای من و تو یکسان است کی رو به این راه می‌آوردم؟ گفت: چرا؟ گفت: از آنکه من به فرمان آمدم و مرا امر نموده طلبیده‌اند و تو بی‌طلب و بی‌فرمان آمده‌ای، بلکه خلاف او کردی و تو را گفتند: «لا تُلقوا بِایدیکُم اِلیَ التَّهلُکَة»؛ یعنی «به دست خود خود را در مهلکه میندازید» و تو انداخته‌ای. بیش از این نیست که بگویی من طفیلی‌ام و یقین است که حرمت طفیلی با میهمان یکسان نخواهد بود. 📎📎📎 منبع: (بزم ایران. باب اول. صفحه ۷۳-۷۴) @tarzetanz
📚 بهلول و قاضی خائن ⚖ شخصی عزیمت حج نمود، چون فرزندان خرد داشت، هزار دینار طلا نزد قاضی برده و در حضور عدول دارالقضا تسلیم او کرد و گفت: اگر در این سفر اجل مرا در رسید شما وصی منید و آنچه شما خود خواهید به فرزندان من دهید. آن شخص به قضای الهی در راه حج درگذشت، چون فرزندان او به حد رشد و بلوغ رسیدند، امانتی را که از پدر آن‌ها نزد قاضی بود طلبیدند. قاضی گفت: من بیشتر از صد دینار نخواهم که به شما دهم و به حسب وصیت پدر، شما را بر من حقی نیست، جز آنچه که می‌خواهم دهم. آن بیچاره‌ها متحیر ماندند و چاره‌ای جز داد و بیداد نداشتند و به هرکس التجا می‌نمودند، راهی از برای این حیله‌ی شرعی به دست نمی‌آوردند تا این خبر به بهلول رسید. بهلول آن‌ها را برداشته و به نزد قاضی رفت و گفت: چرا حق ایتام را نمی‌دهی؟ قاضی گفت: پدر آن‌ها وصیت کرده بود آنچه من خود بخواهم به ایشان دهم و از صد دینار بیش نمی‌دهم. بهلول گفت: ای قاضی، آنچه به خود می‌پسندی برای دیگران بپسند. یعنی تو که می‌خواهی صد دینار حسب گفته‌ی خود به آنها دهی، پس همان مقدار که برای خود می‌خواهی با این‌که مال تو نیست به آنها بده که حق آن‌هاست. قاضی از این جواب بهلول ملزم شد، ناچار وجه را به ایتام پرداخت. 🖇🖇🖇 (بزم ایران. سید محمدرضا طباطبایی یزدی. باب اول. صفحه۳۱۸) @tarzetanz
📜سرخ‌ریش مظلوم🎅 ظهیر فاریابی از شعرای فاضل و از مداحین قزل‌ارسلان -که از سلجوقیان است- بود. روزی در دربار شاه صحبت ریش سیاه و سفید به میان آمد که کدام بهتر و موقّرتر است و ریش ظهیر سرخ‌رنگ بود، شاه به او ملتفت شده، گفت: تو در این خصوص چیزی بگو، بدیهتاً این شعرها انشاد نمود: واعظی بر فراز منبر گفت که چو پیدا شود سرای نهفت ریش‌های سیاه روز امید باشد اندر پناه ریش سفید ریش‌های سفید را ز گناه بخشد ایزد به ریش‌های سیاه مردکی سرخ‌ریش حاضـر بـود دست در ریش زد چو این بشنود گفت ما خود درین شماره نئیم در دو گیتی بـه هـیـچ‌کــار نــه‌ایـــم بنده آن سرخ‌ریش مظلوم است که ز انعام شاه محروم است شاه بخندید و او را انعام داد. 🖇🖇🖇 منبع: (بزم ایران. باب اول. سیدمحمدرضا طباطبایی یزدی.صفحه۳۳۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan