📚 به یاد شاعر روانشاد #سلمان_هراتی ✏️
#دوزخ_و_درخت_گردو
ای ایستاده در چمن آفتابی معلوم
وطن من!
ای تواناترین مظلوم
تو را دوست میدارم!
ای آفتابشمایل دریادل
و مر گ در کنار تو زندگی است
ای منظومهی نفیس غم و لبخند
ای فروتن نیرومند!
ایستادهایم در کنار تو سبز و سربلند
دنیا دوزخ اشباح هولناک است
و تو آن درخت گردوی کهنسالی
و بیش از آنکه من خوف تبر را نگرانم
تو ایستادهای
بگذار گریه کنم
نه برای تو
که عشق و عقل در تو آشتی کردهاند
که دستهای تو سبز است
و آسمان تو آبی
و پسران تو
مردان نیایش و شمشیرند
و مادران صبوری داری
و پدرانی به غایت جرأتمند
و جنگلهایی در نهایت سبزی و ایستادگی
و دریاهایی
با جبروت عشق هماهنگ
نه برای تو
که نام خیابانهایت را شهیدان برگزیدهاند
دوست دارم تو را
آنگونه که عشق را
دریا را
آفتاب را
کی میتوان از سادگی تو گفت
و هم
به دریافت خرمهره «نوبل» نایل آمد
من فرزند مظلوم توام
نه پاپیون میزنم
و نه پیپ میکشم
مثل تو ساده
که هیچ کنفرانس رسمی او را نمیپذیرد
و شعر من
عربدهی جانوری نیست
که از کثرت استعمال «ماری جوآنا»
دهان باز کرده باشد
بلکه زمزمهای است
که مظلومیت تو مرا آموخته
تو مظلوم سترگی
و نه ضعیفهای که
پیراهنش را دریده باشند
و من، آری من
برای «بلقیس» قصیده نمیگویم
ای شیر زهره بیباک
بگذار گریه کنم
نه برای تو
که پایان بیقراری تو پایان زمین است
و در خنکای گلدستههای تو
انسان به پرواز پی میبرد
ای مجمعالجزایر گلها، خوبیها!
ای مظلوم مجروح
از جنگل، دستمالی خواهم ساخت
تا بر زخم تو گذارم
و دنیا را میگویم
تا از تو بیاموزد ایستادن را
اینسان که تو از دهلیزهای عقیم
سر برآوردی سبز و صنوبروار
ای بهار استوار
ستارگان گواه روشنان تواند
ای اقیانوس مواج عاطفه و خشونت
دنیا به عشق محتاج است و نمیداند
بگذار گریه کنم
نه برای تو
که وقتی مرگ
از آسمان حادثه میبارد
تو جانب عشق را میگیری
ای کشتزار حاصلخیز
در باغهای تو خون
گل سرخ میشود
و کالوخ گندناک
در تو معطر شد و سنبله بست
شگفتا چگونه آب و عطش را دوست بدارم
ای شکیبای شکوهمند
چندین تابستان است
که در خون و آفتاب میرقصی
کجای زمین از تو عاشقتر است
ای چشمانداز روشن خدا
در کجای جهان
این همه پنجره برای تنفس باز شده است
من از تو برنمیگردم تا بمیرم
وقتی خدا رحمت بیمنتهاش باریدن میگیرد
میگویم شاید
از تو تشنهتر نیافته است
تو را دوست میدارم
و بهشت زهرایت را
که آبروی زمین است
و میدانهای تو
که تراکم اعتراض را حوصله کردند
و پشتبامهای تو که مهربان شدند
تا من «کوکتل مولوتف» بسازم
و درختهای تو که مرا استتار کردند
و مسجدهای تو
که مرا به دریا مربوط کردند
ای آبی سیال
چقدر به اقیانوس میمانی
برای تو و به خاطر تو
ای پهلوان فروتن
خدا چقدر مهربانیاش را وسعت داد
در دورهای کویر طبس
آن اتفاق
یادت هست؟
نه من بودم و نه هیچکس
خدا بود و گردباد
بگذار گریه کنم
نه برای تو
نه نه نه! بل برای عاطفهای که نیست
و دنیایی که
انجمن حمایت از حیوانات دارد
اما انسان
پابرهنه و عریان میدود
و در زکام دفن میشود
برای دنیایی که زیستشناسان رمانتیکش
سوگوار انقراض نسل دایناسورند
دنیایی که در حمایت از نوع خویش
گاو شده است
بگذار گریه کنم
برای انسان ۱۳۵
انسان نیمدایره
انسان لوزی
انسان کج و معوج
انسان واژگون
و انسانی که
در بزرگداشت جنایت هورا میکشد
و سقوط را
با همان لبخندی که بر سرسره مینشیند
جاهل است
انسانی که
راه کورههای مریخ را شناخته است
اما هنوز
کوچههای دلش را نمیشناسد
برای دنیایی که
با «والیوم» به خواب میرود
و در مه غلیظی از نسیان
دست و پا میزند
دنیایی که چند صد سال پیش
قلب خود را
در سطل زباله «کاپیتالیسم» قِی کرده است
در این برهوت غولپرور
وطن من آه ای پوپک مؤدب!
مظلومیت تو اجتنابناپذیر است...
(از آسمان سبز. ص۱۶-۲۲)
#خوانش_اشعار_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📖طنز در سرودههای سلمان هراتی✏️
#سلمان_هراتی
#رضا_کریمی_لاریمی
بخشی از یادداشتی خواندنی به قلم رضا کریمی لاریمی با عنوان «طنز در سرودههای سلمان هراتی» که در شماره۲ از دورهی بیست و هشتم مجلهی رشد آموزش زبان و ادب فارسی (زمستان۹۳) منتشر شده است.
#تئوری_طنز
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#طنز_بعد_از_انقلاب
#شگردهای_طنزپردازی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz