🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#روایات
#نشستن نزد #قاضى هنگام #قضاوت ✨🍃🍃
روزى محمد بن مسلم در كنار قاضى مدينه نشسته بود كه امام محمد باقر عليه السلام از آنجا گذشت. فرداى آن روز محمد بن مسلم نزد امام عليه السلام رفت و امام به او فرمود:
اى محمد! ديروز كجا نشسته بودى؟
او پاسخ داد: فدايت شوم، قاضى مدينه به من خيلى احترام مى گذارد، گاهى نزد او مى روم.
امام عليه السلام فرمود: چگونه مطمئنى كه هر گاه (به خاطر احكام غلط و نابجاى قاضى)، لعنت خدا كه بر او نازل مى شود، شامل تو نيز نگردد؟ «۱».
_________________ _
(۱) 📚حديث ۳۲۲۴، ج ۳، ص ۵.
گلچين صدوق (گزيده من لا يحضره الفقيه)، ج ۲، ص: ۴۲
#عدالت در #داورى ✨🍃🍃
شخصى، در خانه امير المؤمنين عليه السلام ميهمان بود. پس از چند روز به امام عليه السلام عرض كرد:
با شخصى اختلاف دارم و اكنون براى داورى به اينجا آمده ام.
امام عليه السلام از او سؤال فرمود:
آيا تو يكى از طرفين دعوا هستى؟
پاسخ داد: آرى.
امام عليه السلام فرمود:
(اين سخن را بايد از روز اول بيان مى كردى و شكايتت را به من مى گفتى. ) پس از نزد من برو، زيرا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:
نبايد يكى از طرفين دعوا ميهمان قاضى باشد. مگر اينكه هر دو حضور داشته باشند «۱».
_________________ _
(۱) 📚حديث ۳۲۳۶، ج ۳، ص ۱۲.
گلچين صدوق (گزيده من لا يحضره الفقيه)، ج ۲، ص: ۴۳
#شهادت دادن #توّاب ✨🍂🍃
امام محمد باقر عليه السلام فرمود:
در زمان على عليه السلام، شخصى را براى شهادت دادن آوردند. او بخاطر جرمى كه قبلا مرتكب شده بود، دست و پايش را قطع كرده بودند ولى بعد توبه كرده بود.
امام عليه السلام شهادت آن مرد را پذيرفتند چون توبه او مشهور بود و همه مى دانستند كه او توبه كرده است «۱».
_________________ _
(۱) 📚حديث ۳۳۰۸، ج ۳، ص ۵۱.
گلچين صدوق (گزيده من لا يحضره الفقيه)، ج ۲، ص: ۴۴
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
226 #پرسش_و_پاسخ_از_کتاب_شبهای_پیشاور ✨🍂
#ابلاغ سوره #برائت توسط امیرالمومنین #علی علیه السلام و به #تنهائی 🌸✨
اشاره
۳۳. از #ابوهریره نقل است که امیرالمومنین #علی علیه السلام #مأمور شد تا به همراه #ابوبکر این #آیات را در #مکه بخواند؛ یعنی هر دو در #ابلاغ این آیات #حضور داشتند؟ 🌸🌺
جواب
خیر، این حدیث از ابوهریره نقل شده و او از بکریون است و ناقلان دیگر حدیث از اهل سنت، او را جعل کننده حدیث و کذّاب معرفی کرده اند.
همچنین عزل ابوبکر و ابلاغ این آیات توسط علی علیه السلام در مکه و به تنهایی، در کتب اهل سنت و شیعه به حد تواتر نوشته شده است.
اگر جمع زیادی از راویان حدیث، حدیثی را نقل کنند و یک نفر خبری بدهد که مخالف با آن جمع باشد، حتی اگر آن خبر صحیح هم باشد بالطبع باطل است. یعنی ترک خبری که معلوم است برای خبری که با شک همراه است جائز نیست. پس جریان عزل ابوبکر و نصب علی علیه السلام و برگشتن ابوبکر به مدینه با حزن و اندوه و گفتگوی پیامبر صلی الله علیه و آله در کتب شیعه و سنی به وضوح دیده میشود.
#انتخاب امیرالمومنین #علی صلی الله علیه و آله در #عزیمت به #یمن 🌺✨
اشاره
۳۴. #پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه #کسی را برای #قضاوت به #یمن فرستادند؟ 🌺🌸
جواب
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را برای قضاوت و هدایت مردم یمن انتخاب کردند. در آن هنگام علی علیه السلام به ایشان فرمودند: من جوان هستم، چگونه مرا بر پیران قوم مبعوث میگردانید؟
حضرت فرمودند: به زودی خداوند قلب تو را (به علم قضا) راهنمایی میکند و زبان تو را ثابت میدارد. [۱]
پس معلوم میشود در امر هدایت و قضاوت مردم، کمی و زیادی سن مطرح نیست آنچه که در این امور لازم است، علم و فضل و تقوی و نصّ است.
#جَفر_جامعه 🌸✨
اشاره
۳۵. کتاب #جَفر جامعه #چیست و #چگونه ایجاد #شد؟ 🌸🌺
جواب
سال دهم هجرت زمانی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از حجة الوداع برگشتند، جبرئیل آمد و به آن حضرت گفت: که عمرشان به سر رسیده، آن حضرت فرمودند: خدایا! تو به من وعده داده ای و هرگز خلف وعده نمی کنی.
از طرف پروردگار خطاب رسید که علی علیه السلام را بردار و بالای کوه احد، پشت به قبله بنشین و حیوانات صحرا را صدا کن. در میان آنها بُز سرخ رنگی وجود دارد که کمی شاخ او بالا آمده است. به علی بگو که او را ذبح کند و پوست او را از طرف گردن بکند و وارونه کند، آن را دبّاغی شده میبیند. سپس جبرئیل میآید و قلم و جوهری میآورد که از جنس مرکب زمین نیست. هر چه جبرئیل میگوید به علی بگو که بنویسد. آن نوشته و پوست باقی میماند و هیچگاه کهنه نمی شود و سالم میماند. هر زمان که آن را باز کنند تازه است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله به این دستور عمل کردند و هر چه جبرئیل از وقایع کلّی و جزئی به پیغمبر صلی الله علیه و آله میگفت، پیغمبر صلی الله علیه و آله هم آن را به علی علیه السلام میفرمودند و ایشان بر آن پوست مینوشتند تا آنکه پوستهای باریک پاچه و دستها و پاهای او را هم نوشتند.
در آن کتاب هرچه بود و هر چه تا روز قیامت خواهد شد نوشته و ثبت شد. حتی اسامی فرزندان و دوستان و دشمنان آنها و آنچه تا روز قیامت بر سر هر یک وارد خواهد شد درآن کتاب ثبت شد.
سپس آن جفر را به علی علیه السلام دادند و جزء اسباب وراثت ایشان بود و بعد از ایشان هر امامی که میخواست از دنیا برود، به امام معلوم بعد از خود به ارث میداد.
----------
[۱]: 📚_ نسائی: خصائص العلوی ۶۹، راغب اصفهانی: محاضرات الأدباء ۲/ ۲۱۲.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_پنجاه_و_چهارم
تعليم #پيامبر «ص» #قضاوت را ب #على (ع»🔹🍃🍃
(۲) ۲۹۶- خبر داد به ما ابو طالب محمد فرزند عثمان فرزند احمد فرزند فرج ازهرى اينكه ابو بكر احمد فرزند ابراهيم فرزند حسن فرزند شاذان بزار بآنها خبر داده (اذنا) گفت: نقل كرد بما اسماعيل فرزند سعدان كه خبر داد به ما پدرم كه حديث كرد بما عبيد اللَّه فرزند موسى از شيبان از ابو اسحاق از عمرو فرزند حبشى از على (ع) گفت: پيامبر خدا (ص) مرا بر يمن فرستاد، گفتم: اى پيامبر خدا (ص) مرا بسوى ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۰۷ گروهى از دانشمندان و بزرگسالان ميفرستى و من مى ترسم كه بهدف نرسم؟ پيامبر خدا (ص) فرمود: بتحقيق خدا زبان ترا استوار نموده و قلب ترا هدايت مى كند. (۱) ۲۹۷- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد به ما ابو حسين محمد فرزند مظفر فرزند موسى فرزند عيسى حافظ (اذنا) كه حديث كرد به ما احمد فرزند فضل قاضى منقرى كه بر ما آمده بود نقل نمود بما ابو كريب محمد فرزند علاء كه نقل كرد بما محمد از معاويه از شيبان از ابو اسحاق از عمرو فرزند حبشى از على (ع) گفت: كه پيامبر خدا (ص) مرا بسوى اهل يمن فرستاد، گفتم: اى پيامبر خدا (ص) مرا بسوى گروهى از دانشمندان و بزرگ سالان مى فرستى مى ترسم كه به هدف نرسم، فرمود: بتحقيق خدا قلبت را هدايت مى كند، و زبانت را استوار مى گرداند. (۲) ۲۹۸- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما ابو عمر محمد فرزند عباس فرزند حيويه خزاز (اذنا) كه حديث كرد بما ابو عبيد فرزند حربويه نقل كرد بما حسن فرزند صباح حديث كرد بما ابو معاويه ضرير كه نقل كرد بما اعمش از عمرو فرزند مرة از ابو بخترى از على (ع) فرمود: پيامبر خدا (ص) مرا بسوى يمن فرستاد، تا در ميان آنان قضاوت بنمايم. فرمود: گفتم: اى پيامبر خدا (ص) من به قضاوت آشنا نيستم، دستش را بر سينهام زد، و گفت: خدايا قلب او را راهنمائى فرما، و زبان او را استوار گردان، گفت: ديگر در قضاوت ميان دو نفر شكى و ترديدى بر من عارض نشد تا وقتى كه در اين مكان قضاوت نشسته بودم (۳) ۲۹۹- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما ابو حسين محمد فرزند مظفر فرزند موسى فرزند عيسى حافظ (اذنا) كه نقل كرد بما محمد فرزند حسين فرزند حفص حديث كرد بما على فرزند مثنى طهوى كه نقل كرد بما عبد الرحمن فرزند حماد كه حديث گفت بما اسرائيل از ابو اسحاق از عمرو فرزند مرة از ابو بخترى از على (ع) گفت: پيامبر خدا (ص) مرا بسوى يمن فرستاد، گفتم: ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۰۸ اى پيامبر خدا مرا بسوى گروه ستم كاران ميفرستى تا ميان آنان حكومت كنم در حالى كه من به قضاوت آشنا نيستم؟ فرمود: با دستش بر سينهام زد، و فرمود: خدا قلبت را هدايت مى كند، و زبانت را ثابت و استوار مى گرداند، گفت: قسم بخدا تا اين ساعت در قضاوت ميان دو نفر شكى نكردم. (۱) ۳۰۰ خبر داد به ما ابو عمر حسن فرزند على فرزند غسان بصرى (اجازة) كه ابو حسن على فرزند قاسم فرزند حسن نجاد بآنان خبر داده گفت: نقل كرد بما ابو حسن على فرزند اسحاق مادرائى كه حديث كرد به ما ابو قلابة عبد الملك فرزند محمد كه نقل نمود به ما ابو غسان كه نقل كرد به ما شريك از سماك از حنش از على كه گفت: پيامبر خدا (ص) فرمود: وقتى كه هر دو خصم نزد تو نشستند، براى اولى قضاوت مكن تا از دومى سخنش را بشنوى، فرمود: در قضاوت ثابت و استوار ماندم.
گفتار #پيامبر (ع) #بدرستى كه #خدا بر #موسى وحى كرد كه براى من #مسجدى بنا كن...🍂🔸🔸
(۲) ۳۰۱- خبر داد به ما احمد فرزند محمد (اجازة) گفت نقل كرد بما عمر فرزند شوذب كه نقل نمود به ما احمد فرزند عيسى فرزند هيثم كه حديث كرد به ما محمد فرزند عثمان فرزند ابو شيبة كه نقل كرد به ما ابراهيم فرزند محمد فرزند ميمون كه نقل نمود به ما على فرزند عياش از حارث فرزند حصيرة از عدى فرزند ثابت گفت: پيامبر خدا (ص) بسوى مسجد در آمد و فرمود: كه خدا بر پيامبر خود موسى وحى كرد كه براى من مسجدى پاك بنا كن كه در آنجا جز موسى و هارون و پسران هارون كسى ننشيند، و خداى بر من وحى كرد كه مسجدى پاكيزه بنا كنم كه جز خودم و على و پسران او كسى نه نشيند. 📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۲۰۹
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_هجدهم
#بخش_دویست_و_هشتاد_و_سوم
روش #باز پرسی و #قضاوت علی 🍃🌺🌺
روزی علی (علیه السلام) وارد مسجد شد. جوانی را دید که گریه میکند و چن نفری در اطراف او هستند.
امام علی (علیه السلا م) پرسید: چرا گریه میکنی؟
جوان پاسخ داد: شریح بر خلاف انصاف درباره من حکم داده است.
حضرت از قضیه اش پرسید. او در جواب به آن چند نفر که اطرافش بودند اشاره نمود و گفت: اینان پدر مرا با خود به سفر بردند، پس از آنکه از سفر بازگشتند پدرم با آنان نبود. پرسیدم پدرم چه شد؟ گفتند: مرد. من از پولی که او موقع سفر با خود داشت پرسیدم، گفتند:
از مال او خبر نداریم. برای احقاق حق و کشف واقعیت به شریح قاضی مراجعه نمودم. او همسفرهای پدرم را احضار نمود، جریان امر را از آنان پرسید و از اموال پدرم سؤال کرد. اظهار بی اطلاعی نمودند. دستور داد همسفرها قسم یاد کنند که از پول پدرم اطلاع ندارند. آنان قسم خوردند که بی اطلاع هستند. شریح همه آنها را آزاد کرد و به من گفت:
از این پس نباید کاری با اینان داشته باشی!
علی (علیه السلام) دستور داد متهمان را احضار کنند و به قنبر فرمود: عده ای از
اعضاء شرطة الخمیس (گروهی از مأموران) را خبر نمایند. هر کدام از متهمان را در اختیار یک نفر مأمور قرار داد حضرت نشست و گروهی که پدر جوان را با خود به سفر برده بودند نزد خود طلبید. آنان نیز نشستند و جوان شاکی را نزد آنان نشاند و مجلس قضا تشکیل گردید.
به جوان فرمود: سخنانش را تکرار نماید. او در حالی که گریه میکرد ادعای خود را مطرح کرد و گفت:
یا امیرالمؤمنین! به خدا قسم! من این عده را در خون پدرم متهم میدانم، به طمع مالش از راه حیله اغفالش کردند و با خود به سفر بردند.
علی (علیه السلام) از گروه همسفر پرسید: چه میگویید؟
آنان نیز همان پاسخ را که به شریح در محکمه قضا داده بودند، تکرار کردند و گفتند:
پدر این جوان مرد و ما از اموالش اطلاعی نداریم. حضرت به صورت آنان نظر عمیقی افکند و فرمود:
فکر میکنید من نمی دانم با پدر این جوان چه کرده اید؟ اگر چنین باشد علم و آگاهی من ناچیز خواهد بود.
سپس دستور داد افراد متهم را از یکدیگر جدا کنند. مأمورین آنها را در مسجد متفرق نموده و هر یک را در کنار یکی از ستونهای مسجد نگه داشتند. آنگاه منشی خود، ابن ابی رافع را احضار کرد و فرمود:
بنشین! نشست. بعد یکی از متهمان را به حضور طلبید و فرمود:
به پرسشهای من جواب بگو! ولی صدایت را بلند مکن و آهسته جواب بده.
امام (علیه السلا م): چه روزی از منازل خود خارج شدید و آیا پدر این جوان با شما بود؟
متهم: در فلان روز. به ابن ابی رافع فرمود: بنویس.
- خروج شما در چه ماهی بود؟
- در فلان ماه.
فرمود: بنویس
- پدر این جوان چه مرضی داشت؟
- فلان مرض.
-او در چه منزلی از دنیا رفت؟
- در فلان منزل و در فلان موضع.
-چه کسی او را غسل و کفن نمود؟
- فلانی.
- در چه پارچه ای او را کفن نمودید؟
- در فلان پارچه.
-چه کسی بر او نماز خواند؟
- فلانی.
-چه کسی او را داخل قبر گذاشت؟
-فلانی.
ابن ابی رافع تمام مطالب را نوشت.
وقتی بازپرسی متهم اول به پایان رسید، علی (علیه السلام) با صدای بلند تکبیر گفت، به طوری که تمام اهل مسجد شنیدند و تکبیر گفتند.
سپس دستور داد او را او را به زندان بردند. و متهم دومی را احضار نمود.
او را نزدیک خود نشاند. پرسشهایی را که از اولی نموده بود از او نیز پرسید. او جوابهایی داد بر خلاف متهم اول و ابن ابی رافع تمام آنها را نوشت. پس از پایان سؤالات، دوباره حضرت به صدای بلند تکبیر گفت که اهل مسجد شنیدند.
حضرت دستور داد متهم اول و دوم را از مسجد بیرون برده و به طرف زندان ببرند.
امام علی (علیه السلام) آن دو را زندانی کنید! (گویا مقصود حضرت این بود که به سایر متهمان بفهماند که پاسخهای آن دو با هم اختلاف داشته و این خود حاکی از وقوع جنایت است و دیگر متهمان در فکر پنهان ساختن حقیقت نباشند).
سپس متهم سوم را به حضور طلبید، پس از محاکمه حضرت با صدای بلند تکبیر گفت، مردم نیز تکبیر گفتند. دستور داد سومی را نیز به دو نفر اول ملحق کنند.
متهم چهارم را طلبید، او سخت نگران و مضطرب شد با لکنت زبا سخن گفت.
حضرت وی را موعظه نموده و ترسانید. او در کمال صراحت اعتراف نمود که من و دیگر همراهان پدر جوان را کشتیم، اموالش را برداشتیم و در فلان نقطه نزدیک کوفه دفن نمودیم. در این موقع باز هم امام من با صدا بلند تکبیر گفت و دستور داد او را که صریحا اعتراف نمود به زندان بردند.
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_پنجاه_و_دوم🔹
#دعا كردن #رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله براى #على عليه السّلام #هنگامى كه او را #براى امر #قضاوت به #يمن اعزام مى كرد 🍂🌼🌼
(۲) [صحيح ابن ماجه در باب قضا و داورى ص ۱۶۸] به سند خود، از «ابو بخترى» از حضرت على عليه السّلام روايت مى كند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا براى داورى به يمن فرستاد. عرض كردم: يا رسول الله! مرا در حالى كه جوانم براى داورى به يمن مى فرستى در صورتى كه از امور قضاوت اطلاعى ندارم (؟! ) پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دست مباركش را روى سينه من گذاشت و فرمود:
«اللهمّ اهد قلبه و ثبّت لسانه»
؛ پروردگارا؛ دل او را هدايت كن و زبانش را استوار ساز.
على عليه السّلام فرموده است كه از آن دعا، من در قضاوتم بين دو شخص، به هيچ گونه شك و شبهه اى دچار نشدم.
مؤلف گويد: «ابو داود» هم اين حديث را در «صحيح» خود، در «قضاء» در باب كيفيت داورى، «حاكم» در [مستدرك ۳/ ۱۳۵ و ۴/ ۸۸] «نسائى» در
[خصائص ص ۱۱] به هفت طريق، و «امام احمد» در [مسند ۱/ ۸۳ و ۸۸ و ۱۱۱
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۷۷
و ۱۳۶ و ۱۴۹] به دو طريق، و [۱/ ۱۵۶] و «ابو داود طيالسى» در [مسند ۱/ ۱۶ و ۱۹]، «بيهقى» در [سنن ۱۰/ ۸۶] به دو طريق، و «ابو نعيم» در [حلية ۴/ ۳۸۱]، «خطيب بغدادى» در [تاريخ بغداد ۱۲/ ۴۴۳]، «ابن سعد» در [طبقات ۲/ قسم ۲/ ۱۰۰] به دو طريق، و در صفحه ۱۰۱ به يك طريق، «ابن اثير» در [اسد الغابة ۴/ ۲۲] و «متّقى» در [كنز العمال ۶/ ۱۵۸] در اين صفحه مى نويسد: «بيهقى» اين حديث را در «شعب الايمان» آورده است و در [۶/ ۳۰۲] مى نويسد: «ابن حجر» هم اين روايت را نقل نموده است و در [۶/ ۳۹۴] مى نويسد: «ابن سعد»، «ابن ابى شيبه»، «بيهقى» در «الدلائل» و در [۶/ ۳۹۵] مى نويسد: «عدنى»، «مروزى»، «ابو يعلى»، «بيهقى»، «دورقى»، «سعيد بن منصور» و «ابن جرير» حديث مزبور را با توجه به صحت حديث نقل كرده اند و در [۶/ ۳۹۵] بار ديگر حديث را آورده است و مى گويد:
«عدنى»، «ابو يعلى»، «ابن جرير»، «ابن حيّان» و «بيهقى» به نقل آن پرداخته اند و «محب طبرى» هم در [الرياض النضرة ۲/ ۱۹۸] حديث داورى را نقل كرده و اضافه مى كند «اسماعيلى» و «حاكمى» هم آنرا نقل كرده اند.
(۱) [سيوطى در الدّر المنصور] در ذيل تفسير آيه بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ اظهار مى دارد كه «ابو الشيخ» از حضرت على عليه السّلام روايت مى كند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سوره برائت را به من داد و مرا به يمن فرستاد.
عرض كردم: يا رسول الله! من جوانى كم سن و سال هستم، اگر از من سؤال كنند نمى دانم در مقام داورى چه پاسخى بدهم و چگونه قضاوت كنم (؟! ) فرمود: چاره اى نيست بايد اين مأموريت را بپذيرى- و يا فرمود من ترا براى اين مأموريت انتخاب كرده ام- عرض كردم: اگر چاره منحصر در آن است كه من اين سمت را بپذيرم، پس اينك عازم يمن مى شوم. فرمود: آرى، با سمتى كه به عهده گرفته اى بسوى يمن عزيمت كن و اطمينان داشته باش كه خداى تعالى زبان تو را از هر گونه اشتباهى نگاه مى دارد و دل تو را به نور هدايت منوّر مى گرداند. سپس اضافه كرد: آرى، بسوى يمن برو و سوره برائت را براى مردم يمن تلاوت كن.
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۷۸
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫