eitaa logo
نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
432 دنبال‌کننده
129 عکس
94 ویدیو
2 فایل
کانال دوم ما ✳️اَحاديث ناب۱۴معصوم✳️ @Ahaadith_Ahlebait قال الامام صادق علیه السلام: کسی که احادیث ما را در دل شیعیان ما جای می دهد از هزار عابد برترست. 📚اصول کافی جلد۱صفحه۳۳ #کپی با ذکر #صلوات 💫 @ya_amiralmomenin110 💫 خادم کانال @Amirovisi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 از پیامبر 🍃🔹 روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از محلی می‌گذشت، دید مردی غلامش را می‌زند، در آن حال غلام می‌گوید: اعوذ بالله: پناه می‌برم به خدا. ولی او مرتب می‌زد. وقتی که غلام حضرت را دید گفت: اعوذ به محمد: پناه می‌برم به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم). آن مرد فوری دست از غلام بر داشت و دیگر به او کتک نزد. حضرت فرمود: ای مرد! این غلام به خدا پناه برد، او را پناه ندادی، هنگامی که به من پناه برد، دست از او برداشتی، در صورتی که سزاوار آن است که هر کس به خدا پناه برد، باید او را پناه داد. مرد گفت: یا رسول الله! برای جبران این تقصیرم، او را در راه خدا آزاد کردم. حضرت فرمود: سوگند به آن خداوندی که مرا به پیامبری فرستاده است، که اگر او را آزاد نمیکردی، به طور یقین حرارت آتش جهنم چهره ات را می‌سوزاند و با آتش شکنجه میشدی. [۱] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این گفتارش به ما آموخت که مسلمانان باید همه کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد. نه برای رضای دیگران. در گرم 🍂🔸 پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به اسامة بن زید، صحابه وفادارش، فرمود: ای اسامة! راه بهشت را در پیش گیر و هرگز از پیمودن آن غفلت مکن، و در این امر شک و تردید نداشته باش. اسامة عرض کرد: یا رسول الله! آسانترین وسیله که می‌توان با آن راه بهشت را طی کنم؛ چیست؟ حضرت فرمود: تشنگی در هوای گرم تابستان و شکستن نفس سرکش از لذتهای دنیا سپس فرمود: ای اسامة! علیک بالصوم فانه جنه النار: بر تو باد روزه گرفتن، زیرا روزه سپر آتش جهنم است، هرگاه توان داشته باشی که هنگام فرا رسیدن مرگ، گرسنه باشی و شکمت خالی از طعام باشد، این کار را بکن. باز فرمود: ای اسامة! بر تو باد روزه داری، زیرا روزه تو را به خدا نزدیک می‌کند و به تو مقام و منزلت می‌بخشد. [۱] و روزه دار و بد (صلی الله علیه و آله و سلم) 🍃🔹 پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنید که زنی به کنیزش فحش و ناسزا می‌گوید، در حالی که روزه دار هم هست. حضرت دستور داد: طعامی آوردند و به آن زن فرمود: بخور! زن عرض کرد: یا رسول الله! من روزه دار هستم! حضرت فرمود: چگونه روزه داری، در صورتی که به کنیزت فحش میدهی. سپس فرمود: روزه فقط خودداری از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها نیست، خداوند روزه را حجاب قرار داده از تمامی آنچه که روزه روزه داران را از بین می‌برد. آنگاه فرمود: ما قل الصوام و أکثر الجواع: چقدر روزه داران واقعی کم هستند، و گرسنگان زیاد. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج ۱۶، ص ۲۸۲. [۱]: ب: ج ۹۶، ص ۲۵۸. [۱]: ب: ج ۹۶، ص ۲۹۳ ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌      ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 (۲) [📚صحيح بخارى] در «جهاد و سير» در باب «آنچه در رابطه پرچم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمده است» به سند خود، از «سلمة بن اكوع» روايت كرده است كه على عليه السّلام در روز خيبر، بر اثر درد چشم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دور افتاد و از اين نظر كمال ناراحتى را داشت و با خود مى گفت: چرا بايد از همراهى با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دور باشم. طولى نكشيد كه خود را بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسانيد. شبى كه فرداى آن قلعه خيبر مفتوح شد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى مى گذارم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و خداست كه خيبر را بدست او فتح مى كند. بر خلاف انتظار طولى نكشيد، على را مشاهده كرديم. همگان گفتند: اين على عليه السّلام است! در اين هنگام بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را در اختيار آن حضرت گذاشت. و خداى تعالى خيبر را بدست او فتح نمود. مؤلف گويد: همين حديث را «بخارى» در كتاب «آغاز خلقت» در باب «مناقب على بن ابيطالب عليه السّلام» و در باب «غزوه خيبر»، آورده است و «مسلم» هم در «صحيح» خود، در كتاب «فضائل صحابه» در باب فضائل على بن ابيطالب عليه السّلام و «بيهقى» در [📚سنن ۶/ ۳۶۲] و «ابو نعيم» در [حلية ۱/ ۲۶] روايت كرده اند. (۱) [صحيح بخارى] در «جهاد و سير» در باب «فضيلت كسى كه مردى به دست او اسلام اختيار كند»، به سند خود، از «سهل بن سعد» روايت كرده است گفت كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر، فرمود: فردا پرچم اسلام را به مردى اعطا مى كنم كه خيبر به دست او فتح مى شود و خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. مسلمانان آن شب را استراحت كردند در حالى كه در انديشه بودند كه فردا پرچمدار اسلام چه كسى خواهد بود؟ اينك فردا رسيده است، همه چشمها بدست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دوخته شده كه پرچم را بدست چه شخصى به اهتزاز در مى آورد. در اين حال پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: على كجاست؟ يكى از حاضران پاسخ داد: على عليه السّلام به درد چشم گرفتار است. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حضرت على عليه السّلام را پيش خود طلبيد و آب دهان مبارك را در ميان ديدگان على عليه السّلام ريخت. و دعا كرد و بلافاصله درد چشم برطرف شد، آنچنان كه از آغاز دردى نداشته است! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچم پر افتخار اسلام را به حضرت على عليه السّلام داد «۱» و فرمود: با اين مردم نبرد مى كنم تا مانند خودمان از نعمت اسلام برخوردار شوند. سپس خطاب به على عليه السّلام، فرمود: اينك با كمال قدرت و توانائى و با آرامش خاطر به مسير خود ادامه بده همين كه به خيبر رسيدى، نخست آنان را به آئين اسلام دعوت كن و آنچه بر آنها واجب مى گردد به اطلاعشان برسان. به خدا _____ _ (۱) زان جا كه لواى حمد در روز جزاباشد بكف مقدس شير خدا شك نيست كه در خيبر و آن فتح عظيم پرچم به كف على است بى چون و چرا (مترجم) سوگند! اگر خدا بوسيله تو مردى را به اسلام هدايت كند، بهتر است از اينكه شترهاى سرخ مو براى تو ارزانى دارد. مؤلف گويد: «مسلم» اين روايت را در «صحيح» خود، در كتاب «فضائل صحابه» در باب بخشى از فضائل على عليه السّلام، و «امام احمد» در [📚مسند ۵/ ۳۲۲] و «نسائى» در [📚خصايص ص ۶] و ذيل حديث را، «على بن سلطان» در [مرقات ۵/ ۵۶۶] روايت كرده (۱) و مى گويد: «طبرانى» به طريق مرفوع «۱»، از «ابو رافع» نقل كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به على عليه السّلام، فرمود: هر گاه خداى تعالى مردى را بوسيله تو هدايت كند، ارزش آن از هر چيزى كه خورشيد بر آن مى تابد، بهتر و ارزنده تر است. (۲) [صحيح مسلم] در كتاب «جهاد و سير» در باب غزوه «ذى قرد»، به چندين سند، از «عكرمة بن عمّار» از «اياس بن سلمة» از پدرش روايت كرده است (و حديث را ادامه مى دهد تا آنجا كه) هنگامى كه وارد خيبر شديم، بزرگ اهل خيبر (مرحب) در حالى كه به شمشير و زور و بازوى خود مى باليد به ميدان آمد و رجز خواند و گفت: ...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
❌توجه توجه❌ ، و از نظر آموزه‌های قرآن، متقی کسی است که از نظر اعتقادی به خدا و فرشتگان و قبر و قیامت و حساب و کتاب اخروی ایمان دارد(نساء، آیه 136؛ بقره، آیه 285)؛ و از نظر عملی افزون بر بندگی خدا در قالب نماز، به انفاقات مالی و خدمات‌رسانی به دیگران در حوزه عمل اجتماعی اهتمام می‌ورزد و همواره اهل نماز و انفاقاتی است که خدا به او داده است و به تعبیر قرآن از «مما رزقنا»(بقره، آیه 3) و از «مال الله»(نور، آیه 24) انفاق می‌کند و صدقه می‌دهد. ارزش صدقه و انفاق در سطح عبادتی چون نماز قرار دارد؛ از این رو همان طوری که میان نماز با خدا ارتباط مستقیمی است، همچنین میان خدا و صدقات و انفاقات چنین سطحی از ارتباط وجود دارد و خدا خود گیرنده صدقات است هر چند که به ظاهر به دست محرومان و سائلان و خویشان در صدقات مستقیم یا به دست پیامبر(ص) و معصومان(ع) در صدقات واجب مالی می‌رسد؛ زیرا خدا به‌صراحت می‌فرماید:آيا ندانسته‏‌اند كه تنها خداست كه از بندگانش توبه را مى ‏پذيرد و صدقات را مى‌گيرد و خداست كه خود توبه‏ پذير مهربان است. (توبه، آیه ۱۰۴) از نظر قرآن دادن صدقات به دو دسته از انسان‌ها واجب است؛ یکی سائلان و دیگری محرومان؛ زیرا حق الهی در هر مالی برای این دو دسته به عنوان مستحق مطرح است. پس افزون بر واجبات مالی چون زکات و خمس و نیز انفاقات به همسر و فرزند و والدین، لازم است تا انسان به این دو دسته مستحق عنایت خاص داشته و از مال‌الله و رزق‌الله به آنان بدهد. (ذاریات آیه 19؛ معارج، آیات 24 و 25) بوسیدن دست سائلان از آنجا که خدا صدقات را می‌گیرد، هر چند که در دست انسانی قرار داده می‌شود، می‌توان گفت دستی که برای گرفتن صدقات می‌آید هر چند که دست سائلی باشد، ولی آن دست در حقیقت دست خدا است که به سوی شما دراز شده است.پس نمی‌بایست چنین دستی را رد کرد و پاسخ منفی به او داد، بلکه نه تنها می‌بایست صدقه‌ای به دست سائل داد، بلکه آن دست سائل را بوسید؛ چرا که این دست سائل در این حالت، همان دست خدا است که به سوی شما دراز شده است. در روایتی درباره امام سجاد(ع)آمده است: «كان علي بن الحسين(ع) إذا أعطي السائل قبّل يد السائل. فقيل له لم تفعل ذلك؟ قال: لأنّها تقع في يدالله قبل يدالعبد؛ و قال: ليس من شيء إلا وكّل به ملك إلا الصدقه؛ هرگاه علی بن‌حسین(ع) چيزي را به يك سائل اعطا می‌کرد، دست سائل را مي‌بوسيد. به حضرت(ع) عرض مي‌كردند: چرا دست سائل را مي‌بوسي؟ ایشان مي‌فرمود: اين صدقه قبل از اينكه به دست سائل برسد به دست خدا مي‌رسد. همچنین فرمود: هیچ کاری نیست، مگر آنکه فرشته‌ای بر آن موکل است و آن را انجام می‌دهد، مگر صدقه که به دست خداي سبحان مي‌رسد و از آنجا به دست سائل مي‌رسد. (وسایل‌الشیعه، ج ۹، ص ۴۳۳ 🌹🌹🌹برای ماه مبارک در حال تهیه بسته هستیم هر عزیزی که میخواد در این امر خیر شریک باشد بصورت و غیر نقدی❌❌❌ 🎋صدقه های شما با هر مبلغی گره گشاست
۵۰۴۱۷۲۱۰۸۷۹۵۴۱۶۱
بانک رسالت بنام امیر اویسی 🌻خیر عزیز از مهربانی شما متشکریم (ع) لینک گروه قرارگاه جهادی شهید سلیمی👇👇👇 https://eitaa.com/Jihadigroup110
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 در حالى كه به شمشير و زور و بازوى خود مى باليد به ميدان آمد و رجز خواند و گفت: قد علمت خيبر انّى مرحب شاكى السّلاح بطل مجرّب اذ الحروب اقبلت تلهّب؛ خيبر مى داند كه من مرحبم، كسى هستم كه با شوكت هر چه تمامتر عليه دشمنان هر سلاحى را بكار مى گيرم. و دلاور با تجربه اى هستم كه در برابر آتش شعله ور جنگها، بيمى به خود راه نمى دهم و از هيچگونه پايمردى باز نمى ايستم. «سلمه» گويد: عموى من، «عامر»، براى مبارزه با او بيرون رفت. رجز خواند و گفت: قد علمت خيبر انّى عامرشاكى السّلاح بطل مغامر _________ _ (۱) حديث مرفوع حديثى است كه از گفتار و كردار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله حكايت مى كند. (مترجم) ؛ خيبر مى داند كه من عامرم، كسى هستم كه با شوكت تمامتر با سلاح در دست، بر دشمن مى تازم و از مرگ هراسى ندارم. (۱) در اين هنگام دو ضربت شمشير، در ميانشان فرو آمد. مرحب پيشدستى كرد و شمشيرى بر كلاه خود او فرو آورد. و ضربت شمشير ديگرى هم بر او وارد آورد و رگ دستش را بريد و «عامر» به شهادت رسيد. (تا آنجا كه گفته است) پس از اين فاجعه، مرا به سوى على عليه السّلام فرستاد تا آن حضرت را بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بخوانم. حضرت على عليه السّلام در آن روز به درد چشم مبتلا بود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در برابر اصحاب خطاب به آنان فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول خدا را دوست مى دارد- يا فرمود خدا و رسول او را دوست مى دارند- «سلمة» گويد: بحضور حضرت على عليه السّلام شرفياب شدم و جريان مأموريتم را به عرض رسانيدم و دست او را كه به درد چشم سختى گرفتار بود گرفتم و پا به پا حضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آوردم. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آب دهان شريف خويش را در ميان دو چشم على عليه السّلام ريخت. بلافاصله ديدگانش بهبود يافت و همزمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را در دست على عليه السّلام قرار داد. فردا كه «مرحب خيبرى» وارد ميدان نبرد شد، همان رجزى را كه در مقام معرفى خود براى «عامر» خوانده بود در برابر حضرت على عليه السّلام خواند. حضرت على عليه السّلام در مقام معرفى خويش، اين رجز را خواند: انا الذى سمّتنى امّى حيدرةكليث غابات كريه المنظرة اوقاهم بالصاع كيل السندرة ؛ [منم آنكه مادر مرا شير گفت چه شيرى كه طعنه به شمشير گفت] [دهم كيل هر كس به اندازه اش ز بن بركنم نام و آوازه اش] مؤلف گويد: اين حديث را «امام احمد» در [مسند ۴/ ۵۱] و «ابن سعد» در [طبقات ۲/ قسم ۱/ ۸۰] و «ابن عبد البر» در [📚استيعاب ۲/ ۴۵۰] و «متّقى» در [📚كنز العمال ۵/ ۲۸۴] روايت كرده و مى گويد: «ابن ابى شيبه» هم اين روايت را متذكر است و «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۱۸۵] آورده و گفته است كه «ابو حاتم» اين روايت را نقل كرده است. (۱) [همان كتاب] در كتاب «📚فضائل الصحابه» در باب بخشى از فضائل على عليه السّلام، به سند خود، از «ابو هريره» روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر فرمود: البتّه پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد و خدا، خيبر را بدست او فتح مى كند. «عمر بن خطّاب» گفت: آن روز بود كه خواهان امارت بودم و در اين رابطه با همدستانم، آهسته سخن گفتم و آرزو مى كردم (كه اى كاش) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا پرچمدار اسلام معرفى كند. (ولى بر خلاف انتظار) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على عليه السّلام را بحضور طلبيد و پرچم اسلام را بدست او داد و توجه مكن تا خدا، خيبر را بدست تو فتح كند. راوى گفته است: پس از آنكه حضرت على عليه السّلام پرچم اسلام را بدست گرفت، آهسته آهسته به راه خود ادامه داد تا در مسير خود- با توجه به اينكه به جائى توجه نداشت- توقف كرده و فرياد زد: يا رسول اللّه! چگونه و با چه شرطى با مخالفان مقاتله كنم؟ فرمود: با آنها نبرد كن تا به يكتائى خدا و نبوت محمد، رسول الله صلّى اللّه عليه و آله اعتراف كنند و هر گاه به اين واقعيت اعتراف نمودند، خون و مالشان از ناحيه تو محفوظ خواهد ماند و اگر حق و حسابى جز اين دارند، به عهده حضرت پروردگار است....... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 از چیز باید به پناه 🍂🔹🔹 پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعای عرض کرد: خداوندا! به تو پناه می‌برم ۱. از فرزندی که فرمانروای من باشد. ٢. از مالی که بی نتیجه تباه گردد. ٣. از همسری که مرا پیش از وقت پیر کند. ۴. و از رفیقی که مکر و حیله نماید. [۲] در سوگ . 🍃🔸🔸 اشاره معاذ بن جبل از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود پسری داشت که مورد علاقه وی بود، از دنیا رفت. او سخت ناراحت شد و در مرگ او بسیار بی تابی می‌کرد. رسول گرامی به نامه ای به او چنین نوشت: ... شنیده‌ام درباره مرگ فرزندت بسیار بی قراری میکنی، بی قراری درباره موضوعی که به اراده الهی انجام گرفته است، فرزند تو از بخشش‌های خداوند و امانت او در نزد تو بود، و این امانت را به تو سپرد تا مدت اجلش از وجود او بهره مند شدی، و در وقت معین امانتش را از تو گرفت. (انالله و انا الیه راجعون»: همه ما از آن خداییم و به سوی او برمیگردیم. ای معاذ! مواظب باش! لایخبط جزعک آجرک: مبادا پاداش خود را بر اثر بی قراری نابود کنی، اگر پاداش بزرگ صبر و تسلیم به رضای خداوند در مرگ فرزندت را می‌دانستی، می‌فهمیدی که مصیبت تو در برابر آن همه ثواب بسیار ناچیز است. و بدان که بی تابی، جلوی مرگ عزیزان را نمی گیرد و قضا و قدر الهی را دفع نمی کند. بنابراین صبر و بردباری را پیشه خود کن و به وعده خداوند امیدوار باش، و در برابر قضاء و قدر الهی که برای همگان اندازه گیری شده است، اندوه مخور، و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. [۱] آمرزش 🍂🔹🔹 شخصی نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: یا رسول الله! هیچ گناهی نیست که من آن را انجام نداده باشم (یعنی گناهم خیلی زیاد است) آیا راه توبه ای برایم هست؟ پیامر فرمود: آیا کسی از پدر و مادرت زنده هست؟ گفت: بلی پدرم. فرمود: اذهب فره: برو به پدرت خدمت کن. وقتی این مرد برگشت برود، حضرت فرمود: لوکانت أمه. اگر مادری داشت بهتر بود. [۲] ---------- 📚منابع: [۲]: ب: ج ۸۶، ص ۱۸۶. [۱]: ب: ج ۷۷، ص ۱۹۴. [۲]: ب: ج ۷۴، ص ۸۲ ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌      ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 مؤلف گويد:📚 اين روايت را «امام احمد» در [مسند ۲/ ۳۸۴] و «ابو داود طيالسى» در [مسند ۱۰/ ۳۲۰] و «ابن سعد» در [طبقات ۲/ قسم ۱/ ۸۰] و «متّقى» در [كنز العمال ۵/ ۲۸۵] و گفته است كه «ابن جرير» اين روايت را آورده است و در [۶/ ۳۹۳] مى گويد: «ابن منده» در «تاريخ اصفهان» به اين حديث اشاره كرده است و «نسائى» در [خصايص ص ۶] با چهار طريق و «خطيب بغدادى» در [تاريخ ۸/ ۵] به مختصرى از آن اكتفا كرده است. (۱) [همان كتاب] در كتاب «فضائل الصحابه» در باب بخشى از فضائل على بن ابيطالب عليه السّلام، به سند خود، از «عامر بن سعد بن ابى وقّاص» از پدرش روايت مى كند كه «معاوية» از «سعد»، پرسيد: چرا ابو تراب را سبّ نمى كنى؟ در پاسخ گفت: بخاطر سه خصلت پسنديده اى است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى او ذكر كرده است و براى همين است كه من هيچگاه به سبّ او نمى پردازم و اطمينان دارم كه هر گاه داراى يكى از آن خصال بودم، براى من ارزنده تر بود از شتران سرخ مو! هنگامى كه در يكى از جنگها، على عليه السّلام را بجاى خود گذاشت- على عليه السّلام كه چنان انتظارى نداشت- عرض كرد: يا رسول الله! مرا با زنان و كودكان باقى مى گذارى؟! پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا خرسند نيستى از اينكه منزلت تو در پيشگاه من، برابر با منزلت هارون عليه السّلام در پيشگاه موسى عليه السّلام باشد؛ در روز خيبر از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم مى فرمود: بدون شك، پرچم را در اختيار پرچمدارى در مى آورم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. ما همه خود را براى اين افتخار آماده كرده بوديم كه بر خلاف انتظار همه ما، دستور داد على عليه السّلام را بحضور بياورند. در آن روز على عليه السّلام به درد چشم مبتلا بود. آب دهان مباركش را در ديدگانش ريخت و پرچم را در اختيار او گذاشت. و خداى تعالى خيبر را به كف با كفايت على عليه السّلام مفتوح ساخت؛ هنگامى كه آيه مباهله نازل شد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على و فاطمه و حسن و حسين- عليهم السّلام- را بحضور طلبيد و همراه آنان به محل مباهله تشريف فرما شد و فرمود: پروردگارا! اينان اهل بيت من اند. مؤلف گويد: حديث مورد بحث را «ترمذى» در 📚[صحيح ۲/ ۳۰۰] در ضمن مناقب حضرت مولا على عليه السّلام، و «نسائى» هم در [خصائص ص ۴] نقل كرده و بجاى آيه مباهله، آيه تطهير را ذكر كرده و در صفحه ۱۶ تقديم و تأخيرى در الفاظ حديث نموده است و «📚امام احمد» در [۱/ ۱۸۵] با اندك اختلافى به ذكر آن پرداخته است (۱) و «متّقى» در [كنز العمال ۶/ ۴۰۵] و بار ديگر در همان مجلد و در همان صفحه، مختصرى از آنرا متذكر شده است و مى از «سعد» روايت مى كند كه هر گاه ارّه بر سرم بگذارند و مرا به سبّ على عليه السّلام وادارند، هرگز به سبّ آن حضرت اقدام نمى كنم!! و اين بدان جهت است كه ويژگيهاى على عليه السّلام را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده ام. اين روايت را «ابن ابى شيبه» و «ابن مخلد» نقل كرده اند. (۲) 📚[صحيح ترمذى ۱/ ۲۱۸] به سند خود، از «براء» روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى از پاى در آوردن دشمنان دو لشكر آماده كرد، فرماندهى يكى از دو لشكر را به عهده على بن ابيطالب عليه السّلام و ديگرى را به عهده «خالد بن وليد» گذاشت و فرمود: هر گاه جنگى اتفاق افتاد، على عليه السّلام فرماندهى همگان را به عهده مى گيرد و هر دو لشكر تحت فرمانش خواهند بود. على عليه السّلام قلعه اى را فتح كرد و از ميان اسيران، كنيزى را براى خود برگزيد. «خالد» نامه شكوه آميزى به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نوشت و آن نامه را به من داد تا به عرض رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم بدارم. نامه را گرفته از لشكرگاه به مدينه رفتم. پس از آنكه مضمون نامه به اطلاع رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسيد، رنگ از صورت مباركش پريد و فرمود: چه گمان مى برى به مردى كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. در آن حال گفتم: از غضب خدا و رسول به حق تعالى پناه مى برم. آنگاه پوزش خواستم كه من بى تقصيرم (مأمور و معذورم) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پاسخى نداد. «ترمذى» گفته كه در اين رابطه هم حديثى از پسر «عمر» روايت شده است...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 مؤلف گويد:📚 «ترمذى» همين حديث را با توجه به سند و متن آن، در [۲/ ۳۰۰] آورده است و «متّقى» هم در [كنز العمال ۶/ ۳۹۷] آنرا ياد آورى كرده و مى گويد كه اين حديث را «ابن ابى شيبه» هم متذكر شده است. (۱) [📚صحيح ابن ماجه] در باب فضائل اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، صفحه ۱۲ به سند خود، از «عبد الرحمن ابى ليلى» روايت مى كند كه «ابو ليلى» همواره با على عليه السّلام بوده و كارش آن بود كه جامه هاى تابستانى را در زمستان، و لباسهاى زمستانى را در تابستان، مى دوخت. «۱» در يكى از اوقات، از «ابو ليلى» در خواست كرديم تا از حضرت على عليه السّلام سؤالى بنمايد. «ابو ليلى» تقاضاى ما را پذيرفت و حكايت خاطره اى را از على عليه السّلام تقاضا كرد. حضرت على عليه السّلام فرمود: در روز خيبر، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مرا بحضور طلبيد و من در آن روز به درد چشم مبتلا بودم. عرض كردم: يا رسول اللّه! به درد چشم مبتلايم! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در ميان ديدگانم ريخت، بلافاصله بهبود يافت. و دعا كرد و گفت: بار خدايا! اثر گرمى و سردى را از على برطرف كن! از آن روز تا به حال، به هيچ وجه احساس گرمى و سردى نمى كنم. و در ضمن آن فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى مى گذارم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند؛ او كسى است كه هيچگاه از دشمن نمى گريزد. اصحاب كه اين سخن را شنيدند همه خود را آماده كرده كه پرچمدار اسلام باشند. بر خلاف انتظار آنها، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله، على عليه السّلام را بحضور طلبيد و پرچم را در اختيار او در آورد. (۲) مؤلف گويد: اين حديث را «امام احمد» در [📚مسند ۱/ ۹۹ و ۱۳۳] و «نسائى» در [خصايص ص ۵] با اختلاف لفظى آورده است و مى گويد: دريكى از روزها، «ابو ليلى» به عرض حضرت على عليه السّلام- كه پيوسته همراه آن حضرت بود- تقديم داشت: مردم بر شما ايراد مى كنند كه چرا و چگونه است على عليه السّلام بر خلاف معمول همه مردم لباس نازك را در زمستان، و لباس خشن و ضخيم را در تابستان، _________ _ (۱) از قرائن پيداست اين دو گونه لباس را براى حضرت على عليه السّلام دوخته و حضرت على عليه السّلام بر خلاف معمول همگان لباس زمستانى را در تابستان و لباس تابستانى را در زمستان مى پوشيده است. (مترجم) مى پوشد و هيچگونه احساس حرارت در تابستان و احساس برودت در زمستان نمى نمايد؟ حضرت على عليه السّلام در پاسخ فرمود: مگر نه اينست كه همواره با ما بوده اى؟ عرض كرد: آرى. فرمود: بخاطر دارى كه در جنگ خيبر، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچمى براى «ابو بكر» تهيه كرد و او را به جنگ فرستاد و «ابو بكر» بدون آنكه نبردى كند، بازگشت! براى «عمر» هم پرچمى ترتيب داد. او هم دست خالى بازگشت! فرمود: پرچم اسلام را به مردى خواهم داد كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و هيچگاه از جنگ نمى گريزد و پشت به دشمن نمى كند (آندو پشت به دشمن كردند و گريختند) در اين هنگام، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا بحضور طلبيد و اين در حالى بود كه من به درد چشم مبتلا بودم. رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در چشمهاى من ريخت و گفت: بار خدايا! آزار حرارتو سردى را از على عليه السّلام برطرف كن! اين است كه هيچگاه از سرما و گرما آسيبى نمى بينم و احساس گرمى و سردى نمى كنم. (۱) اين حديث را «متّقى» در [📚كنز العمال ۶/ ۳۹۴] آورده و مى گويد: «عبد الرحمن ابو ليلى» گفته است: معمول حضرت على عليه السّلام آن بود كه در زمستان يك پيراهن و عباى نازك مى پوشيد، و در تابستان از قبائى كه درون آن از پشم پر شده و لباس گرانى بود، استفاده مى كرد (تا آنجا حديث را ادامه داده است كه) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله «ابو بكر» را به اتفاق تنى چند از مردم به جنگ فرستاد. «ابو بكر» شكست خورده و بازگشت! پس از او، «عمر» را همراه با گروهى به جنگ فرستاد، او هم طرفى نبسته دست خالى و مأيوسانه، بازگشت! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اكنون كه كار بدينجا كشيد، پرچم اسلام را به مردى خواهم داد (تا آخر حديث) و اظهار مى كند كه اين حديث را «ابن ابى شيبه»، «امام احمد»، «ابن ماجه»، «بزّاز» و «ابن جرير» نقل كرده اند...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 حديث را «ابن ابى شيبه»، «امام احمد»، «ابن ماجه»، «بزّاز» و «ابن جرير» نقل كرده اند و صحت حديث را پذيرفته اند و «طبرانى» هم در «الاوسط» و «حاكم» در «الدلائل»، و «ضياء مقدسى» متذكر شده اند. (۱) [هيثمى در مجمع ۹/ ۱۲۴] به نقل حديث پرداخته و گفته است: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در جنگ خيبر، «ابو بكر» را بحضور طلبيد و پرچمى براى او ترتيب داد و او را همراه با جمعى به ميدان فرستاد. او منهزم شده و دست خالى از جنگ بازگشت! پس از او، «عمر» را بحضور طلبيد و پرچمى براى او ترتيب داد و همراه جمعى او را به ميدان فرستاد. او هم تاب نياورده منهزم گرديده و بازگشت. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پرچم را به كسى مى دهم (تا آخر حديث). 📚«هيثمى» گفته است كه اين حديث را «بزّاز» متذكر است و در [۹/ ۱۲۳] حديث مزبور را بطور اختصار بيان كرده است و مى گويد: «طبرانى» در «الاوسط» و «الكبير» به نقل آن پرداخته است. (۲) [صحيح ابن ماجه] در باب فضائل اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، صفحه ۲۰ به سند خود، از «ابن سابط» (عبد الرحمن) از «سعد بن ابى وقاص» روايت كرده است كه «معاوية» در يكى از سفرهاى حج كه به مكه رفت. «سعد» به ديدارش رفت. حضّار از على عليه السّلام ناسزا مى گفتند! «سعد» خشمگين شده گفت: اينگونه ياوه گوئى را در حق مردى مى گوييد كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم مى فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» ؛ شنيدم مى فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى» ؛ شنيدم مى فرمود: «لا عطينّ الراية اليوم رجلا يحبّ الله و رسوله» . مؤلف گويد:📚 اين حديث را «نسائى» در [خصايص ص ۴] با تقديم و تأخير، و «متقى» در [كنز العمال ۶/ ۴۰۵] روايت كرده است و اظهار مى دارد كه «ابن جرير» هم آن را آورده است. (۳) [مستدرك حاكم ۳/ ۳۸] به سند خود، از «جابر بن عبد الله» روايت مى كند. روز خيبر كه فرا رسيد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مردى را به كارزار با دشمن فرستاد و او از مقابله با دشمنان ترسيد! در اين حال «محمد بن مسلمه» بحضور رسيد و عرض كرد: يا رسول الله! هيچگاه مانند امروز نبينم، براى اينكه «محمود بن مسلمه» كشته شد. (۱) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هيچگاه در انتظار ديدار دشمن نباشيد، بلكه از خداى تعالى درخواست عافيت نمائيد، براى اينكه نمى دانيد چه گرفتاريهائى در حالت روبرو شدن با دشمنان خواهيد داشت. اينك، هرگاه با دشمنان روياروى شديد، به خدا عرض كنيد: خداوندا! تو پروردگار ما و آنها هستى. اختيار ما و آنها در دست توست و تو هستى كه آنان را از پاى در مى آورى. سپس روى زمين بنشينيد و به مجرديكه شب هنگام فرا رسيد، از محل خود حركت كنيد و تكبير بگوئيد و به آنها حمله بياوريد. آنگاه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. او مردى است كه از دشمن هراسى ندارد و پشت به دشمن نمى كند و خدا بدست او فتح و پيروزى را نصيب اسلام مى فرمايد. از شنيدن اين سخن مردمى كه خواهان سرورى بودند، خود را آماده كردند تا ببينند پرچم اسلام در دست كداميك از آنان قرار خواهد گرفت. على عليه السّلام در آن روز به درد چشم گرفتار بود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به او فرمود: اينكه بسوى دشمنان حركت كن. معروض داشت: يا رسول اللّه! چشمم به اندازه اى درد مى كند كه چيزى و جائى را نمى بينم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مبارك را در ديدگانش ريخت و پرچم اسلام را به دست او داد. على عليه السّلام پرسيد: با چه شرطى با آنان نبرد كنم؟ فرمود: تا زمانى كه به يكتائى خدا و نبوت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اقرار نمايند و در اين هنگام مال و خون آنان در پناه من است، و حق و حساب ديگر آنها به عهده خداست. على عليه السّلام به فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عازم ميدان نبرد شد و با آنها نبرد كرد تا خداى تعالى بدست او دين اسلام را يارى كرد. مؤلف گويد: اين حديث را «هيثمى» در📚 [مجمع ۶/ ۱۵۱] روايت كرده است و اظهار مى دارد كه «طبرانى» هم در «الصغير» به روايت آن پرداخته است........ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 اعمال در ماه ◾️🍃 روزی که فردای آن، ماه مبارک رمضان بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مسلمانان در شان و عظمت ماه رمضان سخنرانی کرد. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می‌فرماید: من از میان جمعیت برخاستم و عرض کردم: یا رسول الله! ما أفضل الأعمال فی هذا الشهر؟ ای پیامبر خدا! بهترین اعمال در این ماه چیست؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ فرمود: یا أبالحسن أفضل الأعمال فی هذا الشهر، الورع عن محارم الله عزوجل: ای ابوالحسن! بهترین اعمال در این ماه پرهیز از گناه و معصیت است. آنگاه حضرت گریه کرد. عرض کردم: یا رسول الله! چرا گریه می‌کنی؟ پیامبر فرمود: ای علی! گریه‌ام به خاطر آن حادثه ناگوار است که در همین ماه بر تو وارد می‌شود. گویا می‌بینم تو در نماز هستی و شخصی که شقی ترین انسان‌ها است، با ضربت خود بر سر تو می‌زند و محاسنت را با خون سرت رنگین میکند. عرض کردم: یا رسول الله و ذالک فی سلامة من دینی؟: ای پیامبر خدا! این حادثه هنگام سلامت دینم رخ می‌دهد؟. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فی سلامه من دینک: آری، هنگامی که از لحاظ دینی در کمال سلامت هستی، این حادثه رخ می‌دهد. سپس فرمود: ای علی! هرکس تو را بکشد انگار مرا کشته است، و هرکس با تو دشمنی کند با من دشمنی نموده است، و هرکس به تو دشنام دهد به من دشنام داده است، زیرا تو همچون جان من هستی، روح تو روح من است، و سرشت تو سرشت من است. خداوند من و تو را آفرید، مرا برای رسالت و تو را برای امامت برگزید. هرکس امامت تو را انکار کند رسالت مرا انکار نموده است... [۱] را می‌توان ؟ ◾️🍂 دانشمندی به حضور علی (علیه السلام) آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! پروردگارت را هنگام پرستش دیده ای؟ حضرت فرمود: وای بر تو! من خدای را ندیده پرستش نمی کنم. مرد دانشمند گفت: چگونه خدایت را دیده ای؟ امام (علیه السلام): وای بر تو! خدا را با چشمان ظاهری نتوان دید ولی قلبها او را با حقیقت ایمان دیده اند. [۱] فریادرس ◾️🍃 در زمان خلافت علی (علیه السلام) کنیزی از قصابی گوشت خرید. قصاب گوشت خوبی به او نداد و به اعتراض کنیز توجهی نکرد. کنیز گریه کنان از مغازه قصاب بیرون آمد و به سوی خانه حرکت نمود. در بین راه چشمش به امیرمؤمنان علی (علیه ااسلام) افتاد به حضور آن بزرگوار رفت و از قصاب شکایت نمود. امیر مؤمنان همراه کنیز نزد قصاب رفت، قصاب را موعظه کرد که بر اساس حق و انصاف رفتار کند و فرمود: ینبغی أن یکون الضعیف عندک بمنزلة القوی فلا تظلم الجاریة سزاوار است که افراد ضعیف در پیش تو همانند افراد قوی باشند هرگز به به این کنیز ستم نکن! قصاب که علی را نمی شناخت و فکر می‌کرد که وی آدمی معمولی است خشمناک شد و دست بلند کرد که آن حضرت را بزند و با شدت گفت: برو بیرون تو چه کاره ای؟ علی (علیه السلام) دیگر چیزی نگفت و رفت. شخصی گفتار قصاب را به علی شنید و علی (علیه السلام) را می‌شناخت نزد قصاب آمد، گفت: این آقا را شناختی؟ قصاب گفت: نه، او چه کسی بود؟ آن مرد گفت: او آقا امیر مؤمنان علی (علیه السلام) است. قصاب تا این را شنید سخت ناراحت شد که چرا به مقام ارجمند علی (علیه السلام) جسارت کرده است، ناراحتی او به حدی رسید که بی اختیار همان دستش را که به سوی علی (علیه السلام) بلند کرده بود، قطع کرد. دست بریده را برداشت با آه و ناله خدمت علی (علیه السلام) آمد و عذر خواهی کرد. دل پر مهر علی (علیه السلام) به حال قصاب سوخت او را دعا کرد و از خداوند خواست دست او را خوب کند، و دعایش مستجاب شد. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج ۴۲، ص ۱۹۰ و ج ۹۶، ص ۳۵۸ [۱]: لاتذرکه العیون فی مشاهده الأبصار و لکن رأته القلوب بحقایق الایمان. ب: ج ۴، ص ۴۴. [۱]: ب: ج ۴۱، ص ۲۰۳. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج❌    ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 (۱) [📚همان كتاب ۳/ ۴۳۷] به سند خود، از «عبد اللّه بن بريدة اسلمى» روايت كرده است، هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و همراهان، در پشت قلعه خيبر قرار گرفتند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. فردا كه فرا رسيد گروهى از صحابه كه خود را سزاوار آن موهبت مى پنداشتند سرها كشيده و دستها از آستين بيرون آوردند تا پرچم اسلام در دست كداميك از آنها در مى آيد. بر خلاف انتظار آنها، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را بحضور طلبيد. على عليه السّلام در آن موقعيت دچار درد چشم بود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى بهبودى ديدگان او آب دهان مباركش را در چشمهاى آن حضرت ريخت و على عليه السّلام بهبودى يافته، پرچم اسلام را به او اعطا كرد. حضرت على عليه السّلام با همراهان عازم خيبر شد. در نخستين برخورد، با «مرحب خيبرى» رويارو شد. «مرحب» كه از هر جهت خود را براى مبارزه آماده كرده بود، رجز خواند و گفت: قد علمت خيبر انّى مرحب شاكى السّلاح بطل مجرّب اذا السّيوف اقبلت تلهّب اطعن احيانا و حينا يضرب ؛ خيبر مى داند كه من مرحبم، كسى هستم كه با شوكت و جرأت هر چه تمامتر تيغ بر دشمن مى كشم و دلاور با تجربه اى هستم كه در هنگام شعله ور شدن آتش شمشيرها، با مهارت ويژه اى نيزه مى زنم و شمشير بر گردن مبارزان فرو مى آورم. (على عليه السّلام در برابر يلى قرار گرفت كه سران و دلاوران عرب تاب برابرى با او را نداشتند) در اين هنگام، دو ضربت فيمابين ايشان اتفاق افتاد، آخر الامر حضرت على عليه السّلام ضربتى بر سر او فرود آورد كه «كلاه خود» را شكافت و به سرش اصابت كرد و در سر او تا آنجا فرو رفت كه تيزى شمشير به دندانهاى او رسيد و به اندازه اى محكم بر فرق او فرو آمد كه صداى ضربت شمشير حضرت على عليه السّلام لشكر را به خود متوجه ساخت! هنوز عقب ماندگان از لشكريان نرسيده بودند كه فتح و گشايش نصيب اسلام شد و قلعه خيبر به تصرّف مسلمانان در آمد. (۱) مؤلف گويد: اين حديث را «امام احمد» در [۵/ ۳۵۹] نقل كرده و مى گويد: پرچم اسلام را رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نخست در اختيار «عمر» در آورد. پس از آن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا لواى اسلام را (تا آخر حديث) و لواى اسلام را به حضرت على عليه السّلام اعطا فرمود. (۲) [📚متّقى در كنز العمال ۵/ ۲۸۴] مى نويسد: در جنگ خيبر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، «عمر» و گروهى از اصحاب را به جنگ با خيبرى‌ها گسيل داشت. خيبرى‌ها در نخستين مبارزه، او و اصحابش را منهزم ساختند و آنان در حالى كه يكديگر را از بيم خيبرى‌ها مى ترسانيدند، شكست خورده بازگشتند! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه اين وضعيت را بر خلاف انتظار خود مشاهده كرد، فرمود: پرچم اسلام را فردا در اختيار مردى در مى آورم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. فرداى آن شب كه فرا رسيد «ابو بكر» و «عمر» خود را براى پرچمدارى آماده كرده بودند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را بحضور طلبيد. (حديث را تا به آخر ادامه داده است). اين حديث را «ابن جرير طبرى» در [تاريخ ۲/ ۳۰۰] به دو طريق، و «هيثمى» در [مجمع ۶/ ۱۵۰] آورده و گفته است كه «امام احمد» و «بزّاز» روايت كرده اند و «نسائى» در [📚خصايص ص ۵] و «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۱۸۷] روايت كرده و مى گويد: «غيبانى» و «حافظ دمشقى» در «الموافقات» نقل كرده اند. (۳) [📚مسند امام احمد حنبل ۵/ ۳۵۳] به سند خود، از «بريدة» روايت كرده است كه مى گويد: خيبر را محاصره كرديم. لواء اسلام را «ابو بكر» بدوش گرفت و به ميدان رفت، ليكن دست خالى بازگشت، روز ديگر به ميدان رفت، آن روز هم طرفى نبسته بازگشت. دست خالى برگشتن او، مسلمانان را دچار اندوه فراوان ساخت. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى آرامش دلهاى مسلمانان، فرمود: فردا پرچم اسلام را در دست مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول او را دوست مى دارند، و او هم خدا و رسول را دوست مى دارد. آرى، او از ميدان باز نمى گردد، مگر اينكه بر دشمن چيره مى شود و فتح و پيروزى را همراه مى آورد. آن شب را با آرامش به خواب رفتيم و اطمينان داشتيم كه فردا فتح و پيروزى نصيب ما خواهد شد..... ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 بامداد فردا رسيد و خورشيد چهره نورانى خود را نمايان كرد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پيش از طلوع آفتاب همين كه نماز بامدادى بجاى آورد، از جاى برخاست و پرچم اسلام را بدست گرفت. در حالى كه مردم در قرارگاههاى خود آماده باش بودند و على عليه السّلام را كه به درد چشم گرفتار بود بحضور طلبيد. آب دهان مباركش را در چشم او ريخت و پرچم اسلام را بدست آن حضرت سپرد. على عليه السّلام عازم ميدان شد، از ميدان نبرد بازنگشت، مگر آنكه فاتحانه حضور رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد. «بريدة» گفت: من هم يكى از آنها بودم كه گردن مى كشيدم به اين اميد كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را در اختيار من قرار بدهد! (۱) مؤلف گويد:📚 اين روايت را «نسائى» در [خصايص ص ۵] نقل كرده و مى نويسد: «ابو بكر» پرچم اسلام را بدوش گرفت و وارد ميدان شد ولى فتح و پيروزى نصيبش نشد. فرداى آن روز، «عمر» پيش قدم شد او هم بدون پيروزى بازگشت. پس از او، حضرت على عليه السّلام پرچم را بدست گرفت (تا آخر حديث). «محب طبرى» هم در 📚[الرياض النضرة ۲/ ۱۸۷] و «على بن سلطان» در [مرقات ۵/ ۵۶۶] اظهار مى دارند كه اين حديث را «امام احمد» در «المناقب» آورده است و «هيثمى» هم در [مجمع ۶/ ۱۵۰] ذكر كرده و گفته است: صاحب «مناقب» هم آنرا روايت كرده است و رجال آن صحيح است. و «متّقى» هم در [كنوز العمال ۵/ ۲۸۳] گفته است: «ابن جرير» هم نقل كرده است و مضامين همه روايات مذكور، مساوى با مضمون روايت «نسائى» است. (۱) [📚همان كتاب ۱/ ۳۲۰] به سند خود، از «عمرو بن مسعود» روايت كرده است كه گفت: در كنار «ابن عباس» نشسته بودم، در اين حال نه نفر وارد شدند و خطاب به «ابن عباس» گفتند: يكى از اين دو پيشنهاد را بپذير؛ يا با ما بيا تا خاطره اى كه در نظر داريم به اطلاع تو برسانيم، و يا از ايشان كه در كنار تو نشسته اند درخواست كن تا ما را با تو تنها بگذارند. «ابن عباس» در پاسخ گفت: چنان نيست كه من يارانم را از كنار خود برانم و با شما تنها باشم، بلكه من با شما مى آيم تا ببينم چه مى كنيد و چه مى گوييد. در آن روز «ابن عباس» بينا بود و مى توانست با آنان همراهى كند. در اين رابطه بود كه با آنها در محلى دور از ما قرار گرفت و سخنانى بين آنها ردّ و بدل شد كه ما از چگونگى آنها اطلاعى بدست نياورديم. همين قدر مى دانيم كه «ابن عباس» هنگام بازگشت به اندازه اى ناراحت بود كه گوشه جامه اش به زمين كشيده مى شد و مى گفت: اف بر اين مردم و تف بر آنها! درباره مردى لب به ناسزا مى گشايند كه از ده ويژگى ارزنده برخوردار بود، از مردى ياوه گوئى مى كنند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در حق او فرمود: مردى را بسوى دشمنان مى فرستم كه خدا هيچگاه او را خوار نمى سازد، و خدا و رسول را دوست مى دارد. بازتاب اين سخن تا آنجا بود كه همگان خود را براى اين مقام آماده كرده بودند در عين حال پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به هيچكدام از ياران خود توجهى نكرد و فرمود: على عليه السّلام كجاست؟ در پاسخ گفتند: او در آسياب مشغول آرد كردن گندم است. فرمود: مگر در ميان شما ديگرى نيست كه بتواند سرگرم اين مهم باشد. اينك او را بحضور من دعوت كنيد. خبر احضار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را به اطلاع حضرت على عليه السّلام رساندند. حضرت على عليه السّلام در عين حالى كه به درد چشم گرفتار بود تا آنجا كه چيزى و جائى را نمى ديد، دعوت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را اجابت كرد و بحضورش شرفياب شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در چشمان على عليه السّلام توتيا كرد و پرچم اسلام را سه بار به اهتزاز در آورد و به حضرت على عليه السّلام اعطا نمود. پس از آن، «صفيّه» دختر «حىّ» (تا آخر حديث) كه همگى آنرا در جلد اوّل در باب «آيه تطهير»آورده ايم. مؤلف گويد: اين حديث را «نسائى» در [📚خصايص ص ۸] و «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۲۰۳] نقل كرده و گفته است كه حديث را «امام احمد» و «حافظ ابو القاسم دمشقى» در «الموافقات» در «الاربعين الطوال» نقل كرده و مى گويد: «نسائى» برخى از آنرا آورده است. و «هيثمى» در [مجمع ۹/ ۱۱۹] روايت كرده و مى گويد: «امام احمد» و «طبرانى» مختصرى از آنرا در «الكبير» و «الاوسط» متعرض مى باشد....... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺🌺 (۱) [📚حلية الاولياء ۱/ ۶۲] از «سلمة بن اكوع» نقل كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم نبرد را به «ابو بكر» داد و او را بسوى قلعه هاى خيبر گسيل داشت تا نبرد كند و خيبر را تصرف كند او با آن كه جديت نمود بازگشت و فتحى نصيبش نشد. همينطور «عمر» را فرستاد، او هم با كوششى كه كرد، طرفى از جنگ نبست و بازگشت. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا لواى اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و از جنگ با كفّار روگردان نمى باشد و حق تعالى، دژهاى خيبر را بدست او فتح مى كند. «سلمة» گويد: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را بحضور طلبيد. على عليه السّلام در آن روز به درد چشم مبتلا بود. به مجرديكه فرمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را دريافت كرد، با شتاب هر چه تمامتر بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در ديدگان على عليه السّلام ريخت و فرمود: اينك، لواى اسلام را در اختيار بگير، و عازم دژهاى خيبر شو، تا خداى تعالى آنها را بدست تو مفتوح فرمايد. «سلمة» گويد: على عليه السّلام عازم خيبر شد و من پشت سر آن حضرت حركت مى كردم، على عليه السّلام هروله كنان به پاى حصار خيبر رسيد و پرچم خود را در ميان سنگى فرو برد. در آن هنگام يكى از يهوديان كه در ميان برجى در بالاى حصارقرار داشت و ناظر جريان بود، پرسيد: تو كيستى؟ فرمود: من على بن ابيطالبم! يهودى كه نام على عليه السّلام را شنيد، گفت: (سوگند) به توراتى كه خدا به حضرت موسى عليه السّلام نازل فرمود، اينك پيروزى با شماست. «سلمة» گويد: حضرت على عليه السّلام بازنگشت، مگر آنكه خداى تعالى، دژهاى خيبر را به دست او مفتوح ساخت. مؤلف گويد: اين روايت را «محب طبرى» در [📚الرياض النضرة ۲/ ۱۸۷] روايت كرده و گفته كه اين حديث را «ابن اسحاق» هم نقل نموده است. (۱) [📚خصائص نسائى ص ۴] از «عبد الواحد بن ايمن» از پدرش روايت كرده است كه «سعد» گفت: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: براستى كه پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و خدا دژهاى خيبر را به دست او فتح مى كند. اصحاب خود را براى انجام خواسته پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آماده كردند و بر خلاف انتظار آنان، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچم را بدست على عليه السّلام داد. (۲)📚 [همان كتاب ص ۸] از «هبيرة بن هديم» روايت كرده است، هنگامى كه حضرت على عليه السّلام شهيد شد، امام حسن مجتبى عليه السّلام در حالى كه عمامه سياه رنگى بر سر بسته بود مردم را گرد آورد و به ايراد خطابه اى پرداخت و در طى آن، فرمود: ديروز مردى را شهيد كرديد كه پيشينيان در ويژگيهائى كه داشت بر او پيشى نگرفتند و آيندگان هم مقام و موقعيت او را درك نخواهند نمود و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در حق او، فرمود: فردا لواى اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و «جبرئيل» از طرف راست، و «ميكائيل» از طرف چپ، او حركت مى كنند و به اين ترتيب با دشمنان مبارزه مى كند، تا اينكه خدا دژهاى خيبر را بدست او فتح مى كند. و پرچم اسلام را بدون فتح و نصرت باز نمى گرداند. آرى كسى را بدست بى اعتبار خود از پاى در آورديد كه درهم و دينارى از خود باقى نگذاشت، تنها نهصد دينار از عطائى كه به او شده بود از وى باقى است كه تصميم داشت به وسيله آن مبلغ، خدمتكارى براى رفاه حال خانواده اش استخدام نمايد. (۱)📚 [همان كتاب ص ۳۲] از «عبد الله بن ابى نحج» از پدرش، او هم از «معاوية» روايت كرده است كه در يكى از روزها، «معاوية» از على عليه السّلام صحبت مى كرد و همان زمان «سعد بن ابى وقاص» حضور داشت، گفت: اگر يكى از سه ويژگى كه على عليه السّلام داشت، دارا بودم براى من بهتر و ارزنده تر بود از هر چيزى كه خورشيد بر آن مى تابد! از جمله: هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام اجازه نداد تا در جنگ تبوك شركت كند، خطاب به على عليه السّلام فرمود: آيا از اين راضى نيستى كه منزلت تو نسبت به من، برابر با منزلت هارون عليه السّلام نسبت به موسى عليه السّلام باشد؛ با اين تفاوت كه پس از من پيغمبرى نمى باشد. آرى!....... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺 هرگاه اين جملات را رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به من فرموده بود، از نظر من ارزنده تر از هر چيزى بود كه خورشيد بر آن مى تابد! ديگر اينكه، در روز خيبر فرموده بود كه فردا پرچم را به مردى مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد و خدا هم، خيبر را به دست او فتح مى كند و او هرگز از جنگ نمى گريزد. هرگاه اين جملات را رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در حق من گفته بود، بهتر بود از هر چيزى كه خورشيد بر آن مى تابد! ويژگى سوم اينكه، هرگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دختر ارجمندش را به همسرى من در آورده بود و فرزندانى از آن حضرت روزى من مى شد، براى من ارزنده تر از هر چيزى بود كه خورشيد بر آن مى تابد! (۲)📚 [كنز العمال ۵/ ۲۸۵] رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر، فرمود: اطمينان داشته باشيد مردى را بسوى اين قوم مى فرستم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و خداى تعالى بدست او قلعه هاى خيبر را فتح مى كند. طولى نكشيد، فرمود: على عليه السّلام را بحضورم بخوانيد. حضرت على عليه السّلام در آن روز به درد چشم سختى مبتلا بود چنانكه چيزى را مشاهده نمى كرد. در عين حال على عليه السّلام را گرفته و او را بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آوردند. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مباركش را در ميان ديدگان آن حضرت ريخت و شفاى آنرا از خداى تعالى خواستار شد و پرچم اسلام را در اختيار او در آورد و فرمود: به نام خدا به راه خود ادامه بده. على عليه السّلام وارد ميدان نبرد شد، هنوز عقب ماندگان به همراهان على عليه السّلام نپيوسته بودند كه خيبر را فتح كرد! «متّقى» گفته است كه اين حديث را «ابو نعيم» در كتاب «المعرفه» آورده است. (۱) 📚[همان كتاب ۵/ ۲۸۳] از حضرت على عليه السّلام روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از مدينه عازم خيبر شد، به مجرديكه در آنجا پياده شدند، «عمر» را به اتفاق تنى چند از اصحاب به قلعه‌ها و كاخهاى خيبر گسيل داشت. مسلمانان به نبرد پرداختند و طولى نكشيد كه «عمر» و همراهانش منهزم گرديدند. بيم جنگ چنان آنها را متحير ساخته بود كه او به همراهانش بيم مى داد و همراهان هم او را بيمناك مى ساختند. بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شدند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه از شكست آنها اطلاع يافت، ناراحت شده و فرمود: كسى را براى نبرد با خيبرى‌ها انتخاب مى كنم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. او از دشمن نمى گريزد و با آنان مى جنگد، تا خدا خيبر را بدست او فتح كند. مسلمانان كه اين سخن را شنيدند، همگى گردن مى كشيدند و براى اثبات اينكه كداميك از آنها لايق پرچم اسلام است، براى يكديگر ايجاد مزاحمت مى كردند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اندكى درنگ نمود و پس از آن، فرمود: على كجاست؟ گفتند: او به درد چشم مبتلا است. فرمود: او را بحضورم بخوانيد. حضرت على عليه السّلام فرموده است: هنگامى كه حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شدم، دو چشم مرا گشود و آب دهان مبارك كه داروى شفابخش همه دردهاست، در ميان ديدگانم ريخت و لواى اسلام را در اختيار من در آورد. با سرعت هر چه تمامتر به طرف خيبر رفتم. (بيم آن داشتم كه هرگاه اندك درنگى بنمايم، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نظرش را از من برگردد و اين مأموريت را از من باز پس بگيرد و به عهده ديگران بگذارد (! ) ) و به راه خود ادامه دادم تا آنجا كه كاملا براى نبرد با آنان آماده گشتم. در اين هنگام «مرحب خيبرى» به مبارزه آمد. او رجز خواند و من پاسخ او را دادم. درگيرى شروع شد. سرانجام، خداى تعالى او را بدست من از پاى در آورد. و همدستان او منهزم گرديده و در قلعه متحصن گرديدند و در قلعه را مسدود كردند. بسوى در قلعه حركت كردم و بدون توقف به نبرد پرداختم تا خداى تعالى در قلعه را به رويم گشود. «متّقى» گويد: اين روايت را «ابن ابى شيبه» و «بزّاز» نقل كرده اند و سندش حسن است. مؤلف گويد: «هيثمى» هم در [مجمع ۶/ ۱۵۱] روايت مزبور را نقل كرده و گفته است كه «بزّاز» هم به روايت مزبور اشاره نموده است. (۱)📚 [همان كتاب ۶/ ۳۹۵] از «عمر بن خطّاب» روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: لواى اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند...... ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺 او همواره به دشمن حمله مى كند و از دشمن نمى گريزد و قلعه هاى خيبر را فتح مى كند در حالى كه «جبرئيل» از جانب راست، و «ميكائيل» از جانب چپ، او را مدد مى كنند. مردم آن شب را به اين اميد خوابيدند كه لواى اسلام در دست يكى از آنها قرار خواهد گرفت. فردا صبح بر خلاف انتظار همگان، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: على كجاست؟ در پاسخ گفتند: على به درد چشم مبتلا شده است آنچنان كه چيزى را نمى بيند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: او را نزد من بياوريد. به محضى كه على عليه السّلام بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: نزديك من بيا. على عليه السّلام نزديك آن حضرت رفت. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مبارك را در چشم ايشان ريخت و با دست خود چشم او را مسح كرد. حضرت على عليه السّلام در حالى كه از مكان خويش برخاست كه گويا هرگز به درد چشم مبتلا نبوده است! «خطيب» و «ابن عساكر» اين حديث را روايت كرده اند. (۱) [📚هيثمى در مجمع ۹/ ۱۲۳] از پسر «عمر» نقل كرده است كه گفت: يكى از انصار حضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد و به عرض رسانيد: يا رسول اللّه! يهوديان برادر مرا كشتند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اندوهناك مباش كه فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و خداى تعالى بدست او خيبر را فتح مى كند و در نتيجه اين امكان را به تو مى دهد كه بتوانى از قاتل برادرت انتقام بگيرى. در اين رابطه اصحاب آماده شدند كه ببينند كداميك از آنها افتخار پرچمدارى اسلام را بدست مى آورد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مأمورى را فرستاد تا على عليه السّلام را بحضور بياورد و پيش از آمدن على عليه السّلام، پرچم اسلام را براى او تهيه كرد و منعقد ساخت. على عليه السّلام بنا به فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بحضور مبارك شرفياب شد و عرض كرد: همانطور كه ملاحظه مى فرماييد به درد چشم مبتلا مى باشم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى بهبود درد چشم آن حضرت، آب دهان مبارك در چشم او ريخت، و تا آخر عمر از هرگونه درد چشمى در امان بود. «طبرانى» اين حديث را روايت كرده است. (۲) 📚[همان كتاب ۹/ ۱۲۳] از «جميع بن عمير» روايت كرده است كه به «عبد الله عمر» گفتم: سخنى از على عليه السّلام برايم بيان كن. گفت: در روز خيبر، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. هم اكنون كه با تو سخن مى گويم گويا پرچمى را كه فردا بايد در اختيار آن شخص قرار بگيرد مشاهده مى كنم و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آنرا آماده كرده بود تا به صاحبش برساند. در آن هنگام،على عليه السّلام بر اثر دودى كه از قلعه به اطراف پخش مى شد، به درد چشم گرفتار شده بود. در عين حال پرچم اسلام را در اختيار على عليه السّلام در آورد. پيش از آنكه لشكر به خواب بروند، خداى تعالى خيبر را به دست على عليه السّلام فتح كرد. «طبرانى» اين حديث را نقل كرده است. (۱) 📚[همان كتاب ۹/ ۱۲۴] از «عمران بن حصين» روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پرچم اسلام را به بزرگى مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند. به دنبال اين ابلاغيّه، پرچم اسلام را در اختيار على عليه السّلام در آورد. «طبرانى» اين حديث را به سندهاى خود روايت كرده است. مؤلف گويد: «نسائى» هم در 📚[خصايص ص ۷] با اندك اختلاف لفظى آورده است. (۲) [📚همان كتاب ۹/ ۱۲۴] از «ابن عباس» روايت كرده است كه در جنگ خيبر، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شخصى را كه گمان مى كنم «ابو بكر» بود، همراه گروهى از صحابه به نبرد فرستاد. او و همراهانش در حالى كه شكست خورده بودند بازگشتند. فرداى آن روز، «عمر» را به مبارزه با خيبرى‌ها گسيل داشت. او هم شكست خورده بازگشت. در حالى كه همدستانش را از رويارو شدن با خيبرى‌ها هراس مى داد و آنها هم او را مى ترسانيدند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه از انهزام آنان ناراحت شده بود، فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار شخصى در مى آورم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند..... ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺 از ميدان باز نمى گردد، مگر اينكه خداى تعالى فتح و پيروزى را بدست او برقرار مى سازد. مردم كه خواهان چنان مقامى بودند، آمادگى خود را براى بدست آوردن پرچم اسلام اعلام كردند. بر خلاف انتظار آنان، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: على كجاست؟ همزمان على عليه السّلام از درد چشم شكوه مى كرد. در ملاقاتى كه با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله داشت، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نخست آب دهان در چشمهاى حضرت على عليه السّلام ريخت. سپس پرچم اسلام را در اختيار او قرار داد. على عليه السّلام پرچم اسلام را به اهتزاز در آورد و خدا فتح و پيروزى را نصيب او فرمود. «طبرانى» اين روايت را نقل كرده است. (۱)📚 [تهذيب التهذيب ابن حجر عسقلانى ۷/ ۳۳۷] «سعد بن ابى وقّاص»، «ابو هريره»، «سهل بن سعد»، «بريدة»، «ابو سعيد»، «ابو عمر»، «عمران بن حصين» و «سلمة بن اكوع»، «ابن حجر» از همه اين راويان- با توجه به اينكه روايت همه اينها از يك معنى برخوردار است- نقل مى كند. در روز خيبر، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى دهم كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند و خدا بدست او خيبر را فتح مى كند. در اين رابطه، پرچم اسلام را به على عليه السّلام اعطا كرد. و در [۷/ ۳۳۹] اظهار مى دارد كه روايت پرچم در روز خيبر، از احاديثى است كه از على عليه السّلام، حسين عليه السّلام، «زبير بن عوّام»، «ابو ليلاى انصارى»، «عبد الله بن عمرو بن عاص»، «جابر» و ديگران، روايت شده است. در باب مزبور بخشى از اخبار رسيده است كه مناسب است آنها را در پايان اين باب متذكر شويم. (۲) از آن جمله: «زمخشرى» در «كشّاف» در تفسير آيه نجوا در سوره مجادله، از «ابن عمر» روايت كرده است كه على عليه السّلام سه خصلت داشت كه اگر يكى از آنها را من داشتم، بهتر بود برايم از شتران سرخ مو و آن سه ويژگى عبارتند از: ۱- همسرى با فاطمه عليها السّلام؛ ۲- پرچم اسلام در روز خيبر به او اعطا شد؛ ۳- عمل كردن به آيه نجوا. (۳) از آن جمله:📚 «ابن اثير جزرى» در [اسد الغابة ۳/ ۳۴] از «ضحّاك انصارى» روايت كرده است، هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عازم خيبر شد، على عليه السّلام را در جلو لشكر قرار داد و فرمود: كسى كه وارد نخلستان بشود در امان است. هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين مطلب را اعلام كرد، حضرت على عليه السّلام ابلاغ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به اطلاع مردم رساند. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله توجهى به «جبرئيل» كرد: مشاهده كرد كه «جبرئيل» لبخند مى زند! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: چرا مى خندى؟ در پاسخ گفت: همانا من على عليه السّلام را دوست مى دارم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على عليه السّلام را از اين جريان آگاه ساخت كه «جبرئيل» اظهار مى دارد تو را دوست مى دارد. على عليه السّلام گفت: به راستى به عرض شما رسانيده است كه مرا دوست مى دارد؟ فرمود: آرى، او و كسى كه بهتر از «جبرئيل» است يعنى خدا، تو را دوست مى دارند. (۱)📚 مؤلف گويد: اين حديث را «ابن اثير» بار ديگر در [اسد الغابة ۵/ ۲۳۱] آورده است و «ابن حجر عسقلانى» هم در [الاصابة ۷/ قسم ۱/ ۱۰۸] و «متّقى» در [كنز العمال ۶/ ۱۵۸] و «هيثمى» در [مجمع ۹/ ۱۲۶] ياد كرده و مى گويد كه «طبرانى» هم آنرا نقل نموده است. (۲) از آن جمله: «ابن اثير جزرى» در [اسد الغابة ۴/ ۳۰] به سند خود، از «حسن بصرى» روايت كرده كه مى گويد: از «انس بن مالك» شنيدم مى گفت: پرنده اى را به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هديه كردند. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پروردگارا! از تو مى خواهم، مردى را بفرستى، كه خدا و رسول را دوست مى دارد. «انس» گفته است كه همان زمان على عليه السّلام پشت در آمد و كوبه در را به حركت در آورد. در را گشودم و به او گفتم كه هم اكنون پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سرگرم كارى است. و دوست داشتم بدين وسيله مردى از انصار بحضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شود! اين بود كه على عليه السّلام را اجازه ورود ندادم! بار دوم، على عليه السّلام كوبه در را به حركت در آورد، در را گشودم و همان مطلب را گفتم. بار سوم، على عليه السّلام كوبه در را به حركت در آورد. در اين هنگام رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس!،..... ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز فرمود: به كه عليه السّلام و را مى دارد و و هم او را مى دارند 🌸🌺 اى انس! بگذار تا على عليه السّلام وارد شود كه مطلوب من، على است! هنگامى كه على عليه السّلام وارد شد و بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسيد، رسول الله صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اللّهمّ وال اللهمّ وال... » «۱»؛ «خدايا على عليه السّلام را دوست بدار». «ابن اثير» گفته است كه اين روايت را تنى چند از محدّثان، از «انس» نقل كرده اند. از جمله آنها «حميد الطويل»، «ابو الهندى» و «يغنم بن سالم» را مى توان نام برد. (۱) از آن جمله: «متّقى» در [📚كنز العمال ۶/ ۴۰۶] از «عبد الله قشيرى» روايت مى كند كه «انس بن مالك» به من گفت: دربانى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به عهده داشتم، شنيدم مى فرمود: پروردگارا! طعام بهشت را روزى ما گردان. طولى نكشيد مرغ بريان شده اى در برابر حضرتش قرار گرفت! فرمود: پروردگارا! اكنون كه اين مرغ را روزى ما قرار دادى كسى را بفرست كه تو او را دوست مى دارى، و او هم تو را دوست مى دارد؛ كسى را بر سر اين سفره حاضر كن كه پيغمبرت را دوست مى دارد، و پيغمبرت او را دوست مى دارد. «انس» گفته است: به دنبال آنچه كه شنيدم از خانه بيرون رفتم. على عليه السّلام را در كنار در خانه مشاهده كردم. از من اجازه خواست تا بحضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شود، به او اجازه ندادم! بازگشتم و شنيدم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله باز همان درخواست را دارد. از خانه بيرون رفتم و اين بار هم على عليه السّلام را در كنار در خانه ديدم. باز هم از من اجازه ملاقات با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را خواست و من اجازه ندادم. بار سوّم، على عليه السّلام بدون آنكه اجازه ملاقات بخواهد، با كمال بى اعتنائى به من، وارد خانه شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از وى پرسيد: علت تأخير چه بود؟ در پاسخ گفت: يا رسول الله! علت آن بود كه «انس» مانع مى شد و اجازه ملاقات نمى داد! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: اى انس! چرا اجازه نمى دادى؟ گفتم: يا رسول الله! هنگامى كه دعاى شما را شنيدم، دوست مى داشتم كه مردى از بستگانم به در خانه بيايد و او را بحضور شما معرّفى كنم تا با شما در _____________ _ (۱) در «اسد الغابة» در دو موضع كه به نقل روايت پرداخته است، كلمه «وال» بدون «ياء» آورده شده است و در بعضى از روايات «اللهم والى» با «ياء» مشدّد، ذكر شده و ممكن است صحيح باشد. (مؤلف) تناول اين مرغ شركت نمايد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: كسى كه علاقه مند به بستگانش باشد، زيانى نبرده مادامى كه كينه ديگرى را در دل نداشته باشد، «ابن عساكر» اين حديث را نقل كرده است. (۱) از آن جمله: 📚«خطيب بغدادى» در [تاريخ بغداد ۱/ ۲۵۹] از «ابن عباس» روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شب معراج كنار در بهشت رسيدم. بر در بهشت نوشته بود: «لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه، علىّ حبّ اللّه، و الحسن و الحسين صفوة اللّه، فاطمة خيرة اللّه، على باغضهم لعنة اللّه» ؛ «خدائى جز خداى يكتا نيست، محمد رسول خداست، على محبوب خداست، حسن و حسين برگزيدگان خدايند، فاطمه برگزيده حق تعالى است. و لعنت خدا بر كينه توزان آنان باد! ». (۲) مؤلف مى نويسد: «حبّ»- به كسر حاى بى نقطه و باء نقطه دار مشدّد- به معنى «محبوب» است. (۳) از آن جمله: در آن 📚كتاب [۷/ ۴۰۱] از «ابى عبد الله جدلى» از «امّ سلمه» روايت مى كند كه «ام سلمه» خطاب به من گفت: اى ابا عبد الله! آيا مردم، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را ناسزا مى گويند؟ و آيا بر فراز منبرها از آن حضرت نكوهش مى كنند؟ از شنيدن اين سخن به شگفت آمدم؛ سبحان الله! چگونه ممكن است كه مردم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نكوهش كنند؟ «امّ سلمه» گفت: مگر نه اينست كه مردم على عليه السّلام و كسى را كه دوستدار على عليه السّلام است، سبّ مى كنند؟! و اضافه كرد: من از آنهائى هستم كه گواهى مى دهم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را دوست مى داشت؛ بنا بر اين كسى كه از على عليه السّلام نكوهش نمايد، از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله هم نكوهش كرده است! (۴) از آن جمله: [📚كنز العمال ۶/ ۴۰۴] از على عليه السّلام روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هنگام بازگشتن از خيبر، مطلبى فرمود كه براى من از همه دنيا محبوبتر بود!«ابو يعلى» اين حديث را نقل كرده است ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 حضرت عليه السّلام افراد در پيشگاه و خدا صلّى اللّه عليه و آله 🌺🍃🍃 (۲) [📚صحيح ترمذى ۲/ ۲۹۹] به سند خود، از «سدى» از «انس بن مالك» روايت مى كند كه در نزد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرنده اى پخته شده بود، گفت: پروردگارا! محبوبترين آفريدگان خودت را بفرست تا اين پرنده را با هم تناول نمائيم. در اين حال، على عليه السّلام وارد شد و با هم آن پرنده را تناول فرمودند. «ترمذى» گويد: اين حديث به طرق ديگر هم، از «انس» روايت شده است. (۳) مؤلف گويد: «نسائى» هم در [خصائص ص ۵] روايت مزبور را نقل كرده است و در آن آمده: پس از اين دعا، «ابو بكر» آمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله او را اذن ورود نداد. «عمر» آمد، او را هم رد كرد. على عليه السّلام آمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مقدم او را گرامى داشت و اذن ورود داد. (۴)📚 «ابن اثير» اين روايت را در [اسد الغابة ۴/ ۳۰] آورده و در آن حديث نقل است كه «ابو بكر» آمد، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله اذن ورود نداد «عثمان» آمد، به او هم اجازه ورود نداد. پس از آنها على عليه السّلام آمد و حضرت به او اذن ورود داد. «محبّ طبرى» هم در 📚[الرياض النضرة ص ۶۱] به نقل آن پرداخته و مى گويد: حديث مزبور را «ترمذى» و «بغوى» در «مصابيح» ذكر كرده و آنرا از احاديث حسان بشمار آورده اند و «حربى» هم آنرا ذكر كرده است. (۱) در 📚[الرياض النضرة ۲/ ۱۶۰] به نقل آن پرداخته و مى گويد: «انس» گفت: على عليه السّلام آمد، او را بحضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله اجازه ندادم. بار ديگر آمد، باز هم به او اجازه ورود ندادم. براى بار سوم يا چهارم، على عليه السّلام وارد منزل شد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از وى پرسيد: علّت تأخير شما چه بود؟ عرض كرد: بار اول خواستم كه حضورتان شرفياب شوم، «انس» مانع شد. دوم بار هم مانع شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه چنان توقعى نداشت از «انس» پرسيد: چرا مانع على عليه السّلام شده اى و اجازه ملاقات به ايشان نداده اى؟ «انس» گفت: علت آن بود كه مى خواستم يكى از انصار بيايد و با شما در تناول اين پرنده شركت نمايد! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ او، فرمود: آيا در ميان انصار، شخصى بهتر و بافضيلت تر از على عليه السّلام وجود دارد؟! «عمرو بن شاهين» اين حديث را روايت كرده است. (۲) 📚[مستدرك حاكم ۳/ ۱۳۰] به سند خود، از «يحيى بن سعيد» از «انس بن مالك» روايت مى كند كه من خادم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم. در يكى از روزها، مرغ بريان شده اى بحضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بار پروردگارا! بهترين آفريده ات را بفرست تا با هم اين غذا را تناول كنيم. من هم به دنبال اين دعا گفتم: پروردگارا! يكى از انصار را براى تناول اين مرغ برسان. «انس» گويد: طولى نكشيد كه على عليه السّلام آمد و در زد. - من از اين كه دعا به اجابت نرسيد ناراحت شدم- گفتم: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سرگرم انجام كارى است (به اين بهانه از ورود على عليه السّلام به خانه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله ممانعت كردم) پس از اندك فاصله اى على عليه السّلام دوباره آمد. باز هم اجازه ورود ندادم و گفتم: پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سرگرم كارى است. بار سوّم آمد، خواستم اين بار هم مانع شوم، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: در را باز كن! بنا به دستور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در را گشودم. على عليه السّلام وارد شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا على! علت تأخيرت چه بود؟ به عرض رسانيد: يا رسول الله! اين سومين بار بود كه اجازه ورود خواستم، «انس» مانع مى شد و مى گفت كه شما سرگرم كارى هستيد و به همين علت در خانه را به روى من باز نمى كرد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به «انس»، فرمود: چرا در را به روى على عليه السّلام نگشودى؟ عرض كردم: دعاى شما را شنيدم و دوست مى داشتم كه مردى از قوم من بيايد و با شما در تناول اين مرغ شركت نمايد! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: البته طبيعى است كه انسان قوم خويش را دوست بدارد. (۱) «حاكم» گفته است كه اين حديث بنا به رأى «بخارى» و «مسلم»، حديث صحيح است. سپس اظهار داشته است: اين حديث را گروهى از اصحاب كه متجاوز از سى تن مى باشند، نقل كرده اند و روايت صحيحش همان روايتى است كه على عليه السّلام، «ابو سعيد خدرى» و «سفينة» روايت كرده اند...... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 حضرت عليه السّلام افراد در پيشگاه و خدا صلّى اللّه عليه و آله 🌺🍃🍃 (۲) مؤلف گويد: حديث مزبور را «هيثمى» در 📚[مجمع ۹/ ۱۲۵] نقل كرده است و در پايان آن گويد: در روايتى چنين آمده است كه «انس» گفت: در مكانى، حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم كه مرغى بريان تقديم رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله نمودند. در روايت ديگر آمده كه «امّ ايمن»، مرغ بريان را در ميان دو گرده نان گذاشت، در همين هنگام رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: آيا غذائى براى تناول داريد؟ «ام ايمن» همان مرغ را كه در ميان دو گرده نان گذاشته بود، بحضور مبارك حضرت آورد. (۳) «حاكم» مى گويد: اين روايت را «طبرانى» در «الاوسط» و «الكبير» بطور اختصار، آورده است و «ابو يعلى» هم، مختصرى از آنرا روايت نموده و اضافه مى كند كه نخست «ابو بكر» اجازه ورود خواست و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله اجازه ورود نداد. پس از او «عمر» آمد، او هم از رسيدن بحضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله محروم گرديد. پس از آنها حضرت على عليه السّلام آمد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله او را بحضور پذيرفت. (۱) 📚[همان كتاب ۳/ ۱۳۱] با دو سند، از «ثابت بنانى» روايت مى كند كه «انس بن مالك» بيمار شد. «محمد بن حجّاج» با گروهى از همدستانش به عيادت او آمدند. از هر طرف سخن گفتند. تا اينكه سخن به ياد على عليه السّلام منتهى شد. «محمد بن حجّاج» از حضرت على عليه السّلام نكوهش كرد. «انس» كه سخنان ناهنجار و پليد او را شنيد، پرسيد: اين كيست؟ اينك مرا بنشانيد. آنگاه خطاب به پسر «حجّاج» گفت: اى محمد بن حجاج! مى بينم كه از على عليه السّلام بد گوئى مى كنى؟ به خدائى كه محمد را به راستى برگزيد، من خادم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم و هر روز در برابر حضرتش آماده به خدمت مى ايستادم. در يكى از روزها كه نوبت خدمت من بود ولى آن روز جوانى از انصار خدمتكارى آن حضرت را به عهده گرفته بود. «امّ ايمن»- آزاد شده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله- وارد شد و پرنده بريان شده اى را در برابر حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله قرار داد. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سؤال فرمود: اى امّ ايمن! اين پرنده چيست؟ پاسخ داد: پرنده اى است كه به دستم رسيده، آنرا بريان كرده حضور مبارك آوردم. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پروردگارا! بهترين آفريده نزد خودت و مرا، بسوى من بفرست، تا با من در تناول اين پرنده شركت نمايد. طولى نكشيد صداى كوبه در نواخته شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس! ببين كيست. با خود گفتم: پروردگارا! اميد آن دارم كه پشت در، يكى از انصار باشد. آمدم در را گشودم ولى ديدم على عليه السّلام پشت در ايستاده است. از آنجا كه آمدن على عليه السّلام بر خلاف ميلم بود، به او اجازه ورود نداده و گفتم كه در حال حاضر، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سرگرم كارى است. بلافاصله بازگشتم و در محل خود آرام گرفتم. مدتى نگذشت، باز كوبه در را نواختند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس! در را باز كن و اضافه كرد: تو تنها مردى نيستى كه قوم خودت را دوست مى دارى؛ همانا اين شخص از مردم انصار خواهد بود! ناچار به طرف در رفتم، در را گشودم و به او اجازه ورود دادم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس! مرغ بريان را نزديك ايشان بگذار. بنا به فرموده آن حضرت، مرغ بريان را حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله گذاشتم و هر دوى آنها تمام مرغ را تناول كردند. «محمد بن حجّاج» خطاب به «انس» گفت: مرغ بريان شده را كه على عليه السّلام با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله تناول كردند، در حضور تو اتفاق افتاده است؟ در پاسخ گفتم: آرى، تمام آنچه ابراز داشتم در حضورم پيش آمده بود. «ابن حجّاج» گفت: اينك تصميم گرفتم كه هرگز از او نكوهش نكنم و هر گاه كسى از وى نكوهش نمايد، او را به جزايش برسانم و صورتش را با سيلى، سرخ گون نمايم. (۱) [📚حلية الاولياء ابو نعيم ۶/ ۳۳۹] به سند خود، از «اسحاق بن عبد الله بن ابى طلحة» از «انس» روايت مى كند كه در يكى از روزها، «امّ سليم» مرغ بريان شده اى را با چند گرده نان جوين در اختيار من گذاشت و از من خواست تا آنها را بحضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم نمايم. آنها را از وى گرفتم بحضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بردم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس! برو و يكى از اصحاب را بحضورم دعوت كن تا اين مرغ و نان را با او تناول نمايم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به اين اندازه اكتفا نكرد، بلكه عرض كرد:.. ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 حضرت عليه السّلام افراد در پيشگاه و خدا صلّى اللّه عليه و آله 🌺🍃🍃 بلكه عرض كرد: پروردگارا! بهترين آفريدگانت را بفرست تا در تناول اين پرنده با من شريك باشد. بنا به فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از خانه بيرون رفتم و تمام همتم آن بود كه يكى از مردم خود را به خانه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دعوت كنم. بر خلاف انتظار، به على بن ابيطالب عليه السّلام برخورد كردم. و دعوت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به وى اعلام نكردم! بلافاصله به خانه برگشتم. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا كسى را نديدى كه دعوتش كنى؟ عرض كردم: كسى از اصحاب را نديدم! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بار ديگر فرمود: از خانه بيرون برو شايد اين بار با يكى از آنها ملاقات نمائى. اين بار هم كه بيرون رفتم، با على عليه السّلام برخورد كردم. باز هم بنا به وسوسه نفسانى، دعوت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به ايشان اعلام نكردم! و تا سه بار اين حركت نابجا از من سر زد. مرتبه سوم، از خانه بيرون رفتم در بازگشت بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، عرضه داشتم: يا رسول الله! بجز على عليه السّلام، كسى از صحابه شما را نديدم. اينك على است كه اجازه ملاقات مى خواهد. فرمود: به او اجازه ورود بده. به مجرديكه على عليه السّلام وارد شد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اللهمّ والى، اللهمّ والى» . اين جمله را مى فرمود و با دست راست در حالى كه آنرا حركت مى داد، به على عليه السّلام اشاره مى كرد. «ابو نعيم» گويد: اين روايت را گروه بسيارى از محدثان، از «انس» روايت كرده اند. (۱) [📚تاريخ بغداد خطيب بغدادى ۳/ ۱۷۱] به سند خود، از «ابو الهندى» از «انس» روايت كرده است كه گفت: در يكى از اوقات، مرغ بريان شده اى تقديم حضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شد. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله از خداى تعالى تمنّى كرد تا محبوبترين آفريدگانش را بفرستد تا با وى در تناول آن مرغ شريك باشد. در اين هنگام على عليه السّلام پشت در آمد كوبه در را نواخت. در را گشودم، ليكن از ورود على عليه السّلام به خانه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله جلوگيرى نمودم. اين عمل، دو بار تكرار شد. مرتبه سوم، على عليه السّلام را اجازه دادم. هنگامى كه حضرت على عليه السّلام وارد منزل شد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: علت تأخير تو چه بود؟ و چه مانعى داشتى؟ على عليه السّلام عرض كرد: اين بار كه افتخار حضور پيدا كردم، سومين دفعه است كه مى خواستم شرفياب حضور مبارك شوم، هر دفعه، «انس» مانع مى شد! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از «انس»، پرسيد: چرا از ورود على عليه السّلام به خانه‌ام ممانعت مى كردى؟ «انس» گفت: دعاى شما را شنيدم و مى خواستم يكى از بستگانم در تناول آن مرغ با شما شركت نمايد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: طبيعى است كه مرد به قوم خود علاقه مند باشد (ليكن اين علاقه نبايد بر خلاف دستور خدا و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله باشد). مؤلف گويد: اين روايت را «خطيب» بار ديگر در [۹/ ۳۶۹] آورده است. (۲) 📚[اسد الغابة ابن اثير ۴/ ۳۰] به سند خود، از «ابراهيم» از «انس» روايت كرده است كه گفت: مرغ بريان شده اى حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اهدا شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پروردگارا! بهترين آفريدگانت را بحضورم بفرست تا در تناول آن شركت نمايد! طولى نكشيد على عليه السّلام وارد شد و آن مرغ را با هم تناول فرمودند. (۱) [📚كنز العمال ۶/ ۴۰۶] از «انس» روايت مى كند كه «امّ سلمه» چند كبك بريان كرده بود، آنها را بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آورد. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پروردگارا! بهترين آفريدگانت را بفرست تا در تناول اين پرندگان مرا همراهى كند. طولى نكشيد على عليه السّلام پشت در آمد و به من فرمود: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله برايم اجازه ملاقات بگير. به او گفتم: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در حال حاضر، سرگرم انجام حاجتى است! اين پاسخ بدان جهت بود كه مى خواستم مردى از انصار بيايد و با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در تناول آن شركت نمايد. على عليه السّلام حرف مرا پذيرفت و رفت. بار ديگر آمد و از من اجازه ورود خواست. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله صداى آن حضرت را شنيد، فرمود: يا على! وارد شو. همزمان با ورود حضرت على عليه السّلام، حضرت صلّى اللّه عليه و آله سه بار فرمود:.... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 حضرت عليه السّلام افراد در پيشگاه و خدا صلّى اللّه عليه و آله 🌺🍃 حضرت صلّى اللّه عليه و آله سه بار فرمود: «اللّهمّ والى، اللهمّ والى، اللهمّ والى» . «ابن عساكر» هم اين حديث را نقل كرده است. (۲) 📚[كنز العمال ۶/ ۴۰۶] به سند خود، از «عمرو بن دينار» از «انس» روايت كرده است كه گفت: در يكى از روزها، همراه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در باغى بوديم. پرنده بريان شده اى بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم شد. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پروردگارا! يكى از محبوبترين آفريدگانت را بفرست تا از اين مرغ تناول نمايد. در اين هنگام، على عليه السّلام پشت در باغ آمد و كوبه در را نواخت. در را گشودم. على عليه السّلام گفت: از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله برايم اجازه ملاقات بگير. (بهانه آوردم) گفتم: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سرگرم كارى است. و در را بستم. پس از اندك فاصله اى پشت در آمد و كوبه در را نواخت باز هم به او اجازه ورود ندادم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى انس! در را به روى على بگشاى، كه چندين بار است، از آمدن او مانع مى شوى. در پاسخ گفتم: از اين كارم غرضى نداشتم، جز اينكه مى خواستم، مردى از انصار بيايد و با شما در تناول اين مرغ بريان هم غذا بشود. آنگاه على عليه السّلام وارد شد و در تناول آن مرغ، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را همراهى كرد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: (طبيعى است كه) بشر قوم خود را دوست بدارد. «ابن عساكر» و «ابن نجّار» اين حديث را روايت كرده اند. (۱) 📚[ذخائر العقبى محبّ طبرى ص ۶۱] «امام ابو بكر محمد بن عمر بن بكير نجّار» از «انس» روايت مى كند كه در يكى از اوقات، مرغ بريانى تقديم حضور مبارك پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله لقمه اى از آن تناول كرد و فرمود: بار پروردگارا! بهترين آفريدگان در پيشگاه تو و مرا بفرست تا از اين مرغ بريان تناول نمايد. طولى نكشيد كه صداى كوبه در به گوشم رسيد. پشت در رفتم و پرسيدم: كيستى؟ در پاسخ فرمود: على هستم. گفتم: اينك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به انجام كارى سرگرم است. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله لقمه ديگرى تناول نمود و همان درخواست را از خداى تعالى كرد. بار ديگر كوبه در به صدا در آمد، پشت در رفتم پرسيدم: كيستى؟ گفت: على هستم. در پاسخ گفتم: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سرگرم كارى است و وقت ملاقات ندارد. بار سوّم، على عليه السّلام كوبه در را كوبيد. در حالى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله لقمه سوم را تناول مى كرد و همان درخواست را داشت، اين بار هم پرسيدم: كوبنده در كيست؟ فرمود: على است. گفتم: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سرگرم كارى است و اجازه ورود به آن حضرت را ندارم. بازگشتم در حالى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله لقمه ديگرى را تناول مى نمود، همان درخواست را به عرض الهى رسانيد. بار چهارم، على عليه السّلام كوبه در را نواخت. اين بار حضرت على عليه السّلام به حرف من اعتنائى نكرد و صدايش را بلند كرد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله متوجه شده، فرمود: اى انس! در را بگشا. در را گشودم. على عليه السّلام وارد شد به مجردى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را ديد، لبخندى زد و شكر خدا را بجاى آورد، فرمود: هر لقمه اى را كه تناول مى كردم، از حضرت او درخواست داشتم تا محبوبترين اشخاص در نزد خودش و مرا بفرستد تا در تناول اين مرغ با من همراهى نمايد. اكنون بر من هويدا گرديد كه بهترين آفريدگان نزد خدا و من، همانا تو هستى. على عليه السّلام گفت: به خدائى كه تو را به راستى مبعوث فرموده است، سه بار كوبه در خانه را نواختم ولى «انس» به من اجازه ورود نداد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از «انس»، پرسيد: چرا به او اجازه ورود نمى دادى؟ در پاسخ گفتم: اميد آن داشتم كه يكى از مردم انصار بيايد و با شما هم غذا شود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تبسّم كرد و فرمود: آدمى دوستدار قوم خود مى باشد و شخصى كه اينگونه ابراز علاقه مندى به خويشان خود مى نمايد، سرزنش نمى شود. (۱) [📚الرياض النضرة محب طبرى ۲/ ۱۶۱] از «سفينة» نقل كرده است، يكى از زنان انصار، دو جفت پرنده را بريان كرده و آنها را در ميان دو گرده نان قرار داده بود، تقديم حضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نمود. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ..... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 حضرت عليه السّلام افراد در پيشگاه و خدا صلّى اللّه عليه و آله 🌺🍃 پروردگارا! بهترين آفريدگان نزد خودت و مرا گسيل بدار (تا آخر حديث). «محب طبرى» پس از ادامه خبر، معنى حديث را كه از «ذخائر» نقل كرديم از قول «نجّار» متذكر شده است و مى گويد: آخر حديث چنين است كه حضرت على عليه السّلام و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله از آن مرغها خوردند تا همگى آنها تمام شد. (۲) 📚مؤلف گويد: اين حديث را «هيثمى» در [مجمع ۹/ ۱۲۶] با اندك اختلاف لفظى، آورده و در آخر آن گفته است: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پروردگارا! محبوبترين آفريدگانت را بسوى من بفرست تا در تناول اين پرنده، با من همراهى نمايد. در اين هنگام، على عليه السّلام وارد شد و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اللهم والى» . اين حديث را «بزّاز» و «طبرانى» به اختصار نقل كرده اند. (۳) [📚هيثمى در مجمع ۹/ ۱۲۶] از «انس بن مالك» روايت مى كند كه در يكى از اوقات، چند عدد مرغ بريان حضور رسول خدا صلّى الله عليه و آله اهدا شد. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آنها را در ميان همسرانش پخش كرد؛ به هر يك از همسرانش سه پرنده رسيد. (۱) پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آن شب را در خانه «صفيّه»- يا يكى از همسرانش- به سر مى برد. فردا صبح آن همسر، مرغهائى را كه نصيبش شده بود، حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آورد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پروردگارا! محبوبترين آفريدگان خويش را بسوى من بفرست تا با من در تناول اين مرغها همراهى نمايد. «انس» گويد: هنگامى كه اين درخواست را شنيدم، با خود گفتم: پروردگارا! شخصى از انصار را مصداق تقاضاى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قرار بده. طولى نكشيد كه كوبه در به صدا در آمد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به من فرمود: اى انس! ببين چه كسى است. در را گشودم و ديدم على عليه السّلام است. گفتم: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سرگرم كارى است و وقتى براى ديدار ندارد. در را بستم و برگشته، كنار رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نشستم. بار ديگر صداى كوبه در بلند شد. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ببين چه كسى پشت در است، بنا به دستور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پشت در آمده و در را گشودم، باز ديدم على عليه السّلام است. همان جواب رد را به او دادم. بالاخره سه مرتبه اين عمل تكرار شد. مرتبه آخر، على عليه السّلام وارد خانه شد و من هم پشت سر آن حضرت حركت كردم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به او فرمود: خدا تو را بيامرزد، مانع ورود تو به خانه‌ام چه كسى بود؟ على عليه السّلام عرض كرد: اى بار، سومين مرتبه اى بود كه مى خواستم بحضور برسم و هر دفعه كه «انس» در را مى گشود، مانع ورودم مى شد و مى گفت: رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله سرگرم كارى است. رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله خطاب به «انس» فرمود: انگيزه تو از اين ممانعت چه بود؟ عرض كردم: غرض خاصى نداشتم (! ) آنگاه كه تقاضاى شما را به درگاه خداى تعالى شنيدم، دوست داشتم كه يكى از بستگانم بحضورتان برسد و شما را در تناول مرغ بريان همراهى كند. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سه بار فرمود: اين مرد قومش را دوست مى دارد. «بزّاز» هم اين حديث را نقل كرده است. (۱) [📚هيثمى در مجمع ۹/ ۱۲۶] از «ابن عباس» روايت كرده است كه در يكى از اوقات، پرنده اى بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اهدا شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پروردگارا! بهترين آفريدگان خودت را بحضورم بفرست تا در تناول اين پرنده با من همراهى نمايد. طولى نكشيد، على عليه السّلام آمد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اللهمّ والى» . 📚«طبرانى» اين روايت را نقل نموده است. «۱» (۱) حديث طير از جمله احاديث معروفى است كه حضرت على عليه السّلام براى اثبات حقانيت خود- علاوه بر ادله ديگرى كه داشته است- استدلال كرده است. و بعضى از محدثان اهل سنت، كتاب ويژه اى بمنظور نقل اقوال مختلف درباره اين حديث تأليف نموده اند و مرحوم آية اللّه «مير حامد حسين هندى» قدّس سرّه مجلد چهارم «عبقات الانوار» را اختصاص به اين حديث داده و مطالبى را در خصوص مدرك و سند آن بيان نمود و در اين كتاب، نام نود و يك نفر از ناقلان «حديث طير» را آورده است و در ضمن آن، به شرح حال ناقلان حديث طير و اهميت آن پرداخته است. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 كه عليه السّلام را بدارد را دوست است و كسى كه عليه السّلام را بدارد را داشته ▪️✨ (۲)📚 [مستدرك حاكم ۳/ ۱۲۷] به سند خود، از «ابن عبّاس» روايت مى كند كه در يكى از اوقات، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله توجهى به على عليه السّلام نمود، فرمود: يا على! تو سيّد و سرور دنيا و آخرت هستى؛ دوست تو دوست من است، و دوست من دوست خداست. دشمن تو دشمن من است، و دشمن من دشمن خداست؛ واى بر كسى كه پس از من، دشمنى تو را در دل داشته باشد. «حاكم» گفته است كه اين حديث به رأى و طريقه «بخارى» و «مسلم»، صحيح است. مؤلف گويد: 📚«خطيب بغدادى» هم اين روايت را در [تاريخ بغداد ۴/ ۴۰] به پنج طريق از «ابن عباس» روايت مى كند و «محبّ طبرى» هم در [الرياض النضرة ۲/ ۱۶۶] و «على بن سلطان» در [شرح مرقات ۵/ ۵۷۳] و هر دو تن گفته اند: «امام احمد» اين حديث را در «مناقب» آورده است. و «محب طبرى» هم بار ديگر در صفحه ۱۶۷ متذكر است و مى گويد: «حاكمى» هم آنرا روايت مى كند. (۱) [همان كتاب ۳/ ۱۳۰] به سند خود، از «عوف بن ابى عثمان» نقل كرده است كه مردى به «سلمان» گفت: چه بسيار على عليه السّلام را دوست ميدارى؟ در پاسخ گفت: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم، مى فرمود: كسى كه على عليه السّلام را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و كسى كه على عليه السّلام را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است. «حاكم» گويد: اين حديث به رأى «بخارى» و «مسلم»، صحيح است. (۲)📚 [همان كتاب ۳/ ۱۴۲] از «حيّان اسدى» نقل مى كند كه از على عليه السّلام شنيدم، مى فرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به من مى فرمود: يا على! پس از من، مردم با حيله گرى با تو رفتار مى كنند و تو به آئين من پايدار مى باشى و تو را بخاطر آنكه از آئين من تجاوز نمى كنى و بر راه و روش من رفتار مى كنى، مى كشند. اكنون كسى كه تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و كسى كه تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است. سپس فرمود: طولى نمى كشد محاسنت از خون سرت رنگين مى شود! «حاكم» گفته است: اين حديث صحيح است. مؤلف گويد: «متّقى» اين حديث را در [كنز العمال ۶/ ۱۵۷] نقل كرده است و مى گويد: «دارقطنى» در «الافراد» و «خطيب» از على عليه السّلام، روايت كرده اند. (۳) [📚حلية الاولياء ابو نعيم ۱/ ۶۶] به سند خود، از «ابو برزه» روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: خداى تعالى درباره على عليه السّلام از من پيمانى مى گرفت كه من پرسيدم: پروردگارا اين پيمان چيست؟ فرمود: بشنو! عرض كردم: مى شنوم. فرمود: على پرچم برافراشته هدايت، و پيشواى اولياى من، و نور كسانى است كه از من اطاعت مى كنند. على كلمه اى است كه همواره ملازم پرهيزگاران است (كه در همه حال، از نام و ياد او، غفلت نمى كنند و «يا على» مى گويند) اكنون كسى كه على را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و كسى كه كينه او را در دل بگيرد، كينه مرا در دل گرفته است؛ آرى، اين پيام و بشارت را به على گوشزد نما. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده است كه طولى نكشيد على عليه السّلام وارد شد و آنچه را شنيده بودم به اطلاعش رساندم. على عليه السّلام در پاسخ گفت: يا رسول الله! من بنده خدا و در قبضه قدرت اويم؛ بنا بر اين هرگاه مرا عذاب كند، بر اثر بزهكارى بوده كه مرتكب شده ام، و هرگاه آنچه را كه به من مژده داديد به كمال برساند، برخاسته از عنايت ويژه اوست. به دنبال اظهارات على عليه السّلام، گفتم: پروردگارا! درياى دل على عليه السّلام را پرخروش گردان، و بهار ايمان را در دل او سبز و خرّم بفرما. خداى تعالى فرمود: دعاى تو را به اجابت رسانيدم و بايد بگويم كه طولى نمى كشد على عليه السّلام به گرفتاريهائى مبتلا مى شود كه هيچيك از اصحابت به آن گرفتارى دچار نمى شوند. عرض كردم: پروردگارا! او برادر و مصاحب من است. فرمود: آرى، ليكن در علم من گذشته كه او به چنان وضعى گرفتار شود و ديگران هم به سرانجام گرفتارى او مبتلا شوند. (۱)📚 [تاريخ بغداد خطيب بغدادى ۱۳/ ۳۲] به سند خود، از «عبد الله بن مسعود» روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: كسى كه مرا دوست مى دارد، بر اوست كه على عليه السّلام را دوست بدارد. و كسى كه على را دشمن مى دارد، كينه مرا در دل گرفته است. و كسى كه با من دشمنى كند، با خدا دشمنى كرده است. و كسى كه با خدا دشمنى كند، به عذاب دوزخ گرفتار مى شود. (۲) 📚[اسد الغابة ۴/ ۳۸۳] «ابو الجحاف داود بن ابى عوف» از «معاوية بن ثعلبة حمانى» روايت كرده است ....... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 كه عليه السّلام را بدارد را دوست است و كسى كه عليه السّلام را بدارد را داشته ▪️✨ (۲) 📚[اسد الغابة ۴/ ۳۸۳] «ابو الجحاف داود بن ابى عوف» از «معاوية بن ثعلبة حمانى» روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به على عليه السّلام، فرمود: يا على! كسى كه تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است. و كسى كه تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است. «جزرى» گفته كه اين حديث را «ابو موسى» نقل كرده است. مؤلف گويد: «ابن حجر» هم در [اصابة ۶/ قسم ۱/ ۲۰۵] و «اسماعيلى» از فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۲، ص: ۴۹۸ طريق «عامر بن سمط» از «ابو الجحاف» از «معاوية بن ثعلبه» نقل كرده و حديث را به طريقى كه ذكر شد، روايت نموده و مى گويد: حديث مزبور را «ابو موسى» آورده است و اشاره مى كند حديث مزبور را «بخارى» به همين سند، از «معاوية بن ثعلبه» از «ابوذر» روايت نموده و «ابو حاتم» و ديگران هم به نقل آن پرداخته اند. (۱)📚 [كنز العمال ۶/ ۱۵۴] رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: توصيه مى كنم آنها را كه به نبوت من ايمان آورده و مرا تصديق كرده اند، به تمسّك ولايت على عليه السّلام؛ كسى كه ولايت او را بپذيرد، ولايت مرا پذيرفته است. و كسى كه ولايت مرا پذيرفته باشد، ولايت خدا را پذيرفته است. و كسى كه على عليه السّلام را دوست بدارد، مرا دوست داشته است. و كسى كه مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است. و كسى كه كينه او را در دل بگيرد، كينه مرا در دل گرفته است. و كسى كه با من كينه توزى كند، با خداى تعالى كينه توزى كرده است. «طبرانى» و «ابن عساكر» اين حديث را از «عمّار ياسر» نقل كرده اند. مؤلف گويد: مختصرى از اين حديث را «متّقى» در صفحه ۱۵۵ نقل نموده است و «هيثمى» هم در [الرياض النضرة ۲/ ۱۶۶] آورده است و مى گويد: «حاكمى» هم به نقل آن پرداخته است. (۲) [همان كتاب ۶/ ۱۵۷] رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به على عليه السّلام، فرموده است: يا على! دوست تو دوست من است و دشمن تو دشمن من. «طبرانى» اين حديث را از «سلمان» روايت كرده است. مؤلف گويد: «هيثمى» حديث مزبور را در [مجمع ۹/ ۱۳۲] از «سلمان» نقل كرده است و مى گويد: همان حديث را «طبرانى» و «بزّاز» روايت نموده اند و «مناوى» هم در [كنوز الحقايق ص ۱۸۸] آورده است و مى گويد: «ديلمى» هم به نقل آن پرداخته است. (۳) 📚[همان كتاب ۶/ ۱۵۸] از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت مى كند، كسى كه فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۲، ص: ۴۹۹ على عليه السّلام را دوست بدارد، مرا دوست داشته است. و كسى كه مرا دوست داشته باشد، خدا را دوست مى دارد. و كسى كه با على عليه السّلام كينه ورزى نمايد، با خدا كينه ورزى كرده است. «طبرانى» اين حديث را از «امّ سلمه» روايت كرده است. مؤلف گويد: «هيثمى» هم در 📚[مجمع ۹/۱۳۲] نقل كرده و مى گويد: «طبرانى» هم به نقل آن اشاره نموده و مى گويد كه سند آن حسن است. و «محب طبرى» هم در [📚الرياض النضرة ۲/ ۱۶۶] حديث مزبور را نقل كرده و مى نويسد: اين حديث را «مخلص» از «امّ سلمه» روايت مى كند. (۱) [📚همان كتاب ۶/ ۱۵۸] رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام، فرمود: كسى كه تو را دوست بدارد بخاطر اينكه من علاقه مند به تو هستم، من هم او را دوست خواهم داشت؛ زيرا بنده خدا از دوستدار تو باشد. «ديلمى» اين حديث را از «ابن عباس» نقل كرده است. (۲) 📚[همان كتاب ۶/ ۳۹۱] از «ابن عباس» نقل كرده است كه در يكى از كوچه هاى مدينه با «عمر خطّاب» همراه بودم، «عمر» گفت: به گمان من مردم براى آقاى تو (على عليه السّلام) ارجى قائل نيستند و براى همين است كه امور خود را به عهده او واگذار نكردند! در پاسخ گفتم: اگر مردم براى على عليه السّلام ارجى قائل نمى شوند، ليكن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى او ارج و احترام خاصى قائل بود و بر مردم مكه تلاوت نمايد. «عمر» كه پاسخ مرا پسنديده بود، گفت: به خدا سوگند! از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه خطاب به على عليه السّلام، فرمود: كسى كه تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است. و كسى كه مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است. و كسى كه خدا را دوست بدارد، خداى تعالى او را به بهشت مى برد. «ابن عساكر» اين روايت را نقل كرده است....... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 و افتخار 🌸🍃 اشاره پس از درگذشت نائب اول (عثمان بن سعید) فرزندش (محمد بن عثمان) به نیابت آن حضرت انتخاب گردید. نامه ای از ناحیه ولی عصر (علیه السلام) به محمد بن عثمان در مورد تسلیت مرحوم پدرش صادر شد، که از جمله مرقوم بود: ما تسلیم فرمان و راضی به قضای الهی هستیم پدرت با سعادت زیست و با افتخار از دنیا رفت. خداوند او را رحمت کند و به اولیاء خدا و سروران خود ملحق سازد... خداوند ثواب تو را زیاد گرداند و در این مصیبت صبر نیکو مرحمت فرماید. رزئت و رزئنا و أو حشک فراق و أو حشنا: تو مصیبت زده ای و ما نیز غمناک هستیم، فراق پدرت برای تو و ما وحشتناک است، خداوند او را در مقامی که دارد شادگرداند. از کمال سعادت او این بود که ان رزقه الله ولدا مثلک...: خداوند مثل تو فرزندی را به او عنایت فرمود، که بعد از او و به دستور وی جانشین او گردد، و برای او طلب رحمت و مغفرت کند. من هم خداوند را سپاسگزارم، زیرا که شیعیان به وجود تو و آنچه خداوند در تو قرار داده است، مسرورند. پروردگار عالم تو را یاری کند. [۱] موعود گیرنده امام علیه السلام🌼🍂 وقتی که حسین (علیه السلام) با وضع دلخراش به شهادت رسید، صدای گریه و ناله فرشتگان بلند شد و گفتند: ای خدا! با حسین (علیه السلام) برگزیده تو و پسر پیامبر تو اینگونه رفتار کردند؟ خداوند شبح حضرت امام زمان را به آنها نشان داد و فرمود: هذا انتقم له من ظلمیه: با این امام زمان انتقام خون حسین را از ستمگران می‌گیرم! [۲] مردان 🌸🍃 راوی می‌گوید: روزی به محضر محمد بن عثمان وارد شدم دیدم لوحی در پیش روی اوست و نقاش بر آن نقشه میکشد، آیاتی بر آن می‌نویسد و اسم‌های امامان را در آن می‌نگارد. پرسیدم: سرورم! این لوح چیست؟ گفت: برای قبرم می‌باشد و من بر آن تکیه خواهم کرد، و هر روز داخل قبرم می‌شوم و یک جزء قرآن می‌خوانم، سپس از قبر بیرون می‌آیم. راوی می‌گوید: گمان می‌کنم محمد بن عثمان دست مرا گرفت و قبر خود را به من نشان داد و گفت: چون فلان روز، فلان ماه و فلان سال رسید دنیا را وداع می‌کنم به سوی خدا می‌روم، و در این قبر مدفون می‌شوم و این لوح با من خواهد بود. من از نزد او خارج شدم، و آنچه فرموده بود یادداشت کردم و مرتب مراقب آن وقت بودم، چیزی نگذشت که او بیمار شد و در همان وقت که خود فرموده بود وفات یافت و در همان قبر مدفون شد. [۱] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج۵۱، ص ۳۴۹. [۲]: بحار: ج ۴۵، ص ۲۱۹ و ج ۵۱، ص ۶۸. [۱]: ب: ج ۵۱، ص ۳۵۱. داستان دو نایب دیگر امام (علیه السلام) در جلد هفتم آمده است. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج❌    ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 💠🔹 🔹💠 🔸🔹 🔹🔸 خدا صلّى اللّه عليه و آله به عليه السّلام فرمود: يا على! تو در و آخرت من هستى 🔹🌸 «نسائى» مختصرى از آن را نقل نموده است. و «هيثمى» در [مجمع ۹/ ۱۱۹] روايت كرده و مى افزايد: «امام احمد» و «طبرانى» در «الكبير» و «الاوسط» به مختصرى از آن اكتفا نموده است. 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۸ (۱)📚 [هيثمى در مجمع ۹/ ۱۰۸] از «عبد اللّه بن مسعود» روايت كرده كه ديدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست على عليه السّلام را گرفته و مى فرمود: اين شخص، ولىّ من است و من ولىّ اويم. «طبرانى» اين روايت را در «الاوسط» آورده است. (۲)📚 مؤلف گويد: «محب طبرى» هم در [الرياض النضرة ۲/ ۱۷۲] ياد نموده و در آخر آن آمده است «واليت من والاه و عاديت من عاداه» و «حاكمى» هم آنرا نقل كرده است. (۳) [خصائص نسائى ص ۴] به سند خود، از «عايشه» دختر «سعد» روايت مى كند كه از پدرم شنيدم، مى گفت: در روز جحفه، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست على عليه السّلام را گرفته و به ايراد خطابه پرداخت. پس از حمد و ثناى الهى، خطاب به مردم فرمود: اى مردم! اطمينان داريد كه من ولى شما هستم؟ گفتند: آرى، يا رسول اللّه! و همچنان كه دست على عليه السّلام در دست مباركش بود، دست او را بلند كرد و فرمود: اين شخص، ولى من است؛ بطوريكه دين مرا مى پردازد، و من هم با دوست او دوست، و با دشمن او دشمن هستم . 📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹ (۱) كه حضرت امیرالمومنین عليه السّلام را كند و بگويد را كرده است 🌺🌸 (۲) [مستدرك حاكم ۱/ ۱۲۱] به سند خود، از «ابو عبد اللّه جدلى» روايت مى كند كه بحضور «امّ سلمه» رسيدم، گفت: آيا در ميان شما و در جرگه شما كسى هست كه به حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله ناسزا بگويد و آن حضرت را، سبّ كند؟! گفتم: معاذ اللّه- يا گفته است سبحان اللّه، و يا كلمه ديگر كه ناظر به همان معنى است- «امّ سلمة» گفت: چگونه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را ناسزا نمى گويند، حال آنكه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم، فرمود: كسى كه به على عليه السّلام ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته است!! «حاكم» گويد: اين حديث صحيح است. (۳) مؤلف گويد: در احاديث آينده مى آيد كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرموده است: كسى كه مرا سبّ كند، خدا را سب كرده است. و نتيجه اين دو مقدمه آنست، كسى كه على عليه السّلام را سب كند، خدا را سبّ كرده است. «امام احمد» روايت مزبور را در [مسند ۶/ ۳۲۳] و «نسائى» در 📚[خصائص ص ۲۴] نقل كرده اند. فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۱۰ (۱)📚 [همان كتاب ۳/ ۱۲۱] به سند خود، از «ابو عبد اللّه جدلى» روايت مى كند، خردسال بودم كه عازم حج بيت الله گرديدم. در مدينه به گروهى از مردم برخورد كردم و همراه آنان حركت كردم تا اينكه به خانه «امّ سلمه»، همسر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله وارد شديم. پس از آنكه حضّار نشستند، از «امّ سلمه» شنيدم كه صدا زد: اى شيب بن ربعى! مردى كه آثار خشكى و خشمگينى از وى ظاهر بود، پاسخ داد: چه مى فرمائى، اى مادر! فرمود: آيا معمول شماست كه هرگاه مجلسى منعقد مى سازيد، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را سب مى كنيد و به آن حضرت ناسزا مى گوئيد؟! وى پاسخ داد: هرگز چنان نيست! «ام سلمه» گفت: آيا در مجالستان، از على عليه السّلام نكوهش مى كنيد؟ در پاسخ گفت: در پاره اى از امور دنيوى از وى بدگوئى مى نمائيم. «ام سلمه» گفت: اين سؤال بدان جهت بود كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم، مى فرمود: كسى كه به على عليه السّلام ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته است. و كسى كه مرا سب كند، خدا را سب كرده است. مؤلف گويد: «متّقى» اين حديث را در 📚[كنز العمال ۶/ ۴۰۱] نقل كرده و مى گويد: «ابن ابى شيبه» حديث فوق را نقل كرده است. (۲)📚 [ذخائر العقبى ص ۶۶] از «ابن عباس» روايت مى كند كه خدا گواه است از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شنيدم، مى فرمود: كسى كه از على عليه السّلام نكوهش كند، مرا سبّ كرده است. و كسى كه مرا، سب كند، خدا را سبّ كرده است. و كسى كه خدا را سبّ كند، خداى تعالى او را به روى به آتش دوزخ مى افكند. «محب طبرى» گويد: «ابو عبد الله جدلى» اين حديث را آورده است. «على بن سلطان»....... فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫