eitaa logo
اشعارآئینی
117 دنبال‌کننده
84 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
غزل مصیبت بیست و یکم – حضرت امیر شیر لازم نیست بابایم شفایش را گرفت روضه یکبار دگر در خانه ی ما پا گرفت ضربه ی شمشیر مثل میخ در برّنده بود میخ در مادر گرفت و تیغ کین بابا گرفت نیمه شب دور از نگاه شوم این همشهریان باز هم تابوت بر دوش غریبان جا گرفت مثل مادر مخفیانه رفت از خانه پدر شیر از شمشیر حکم وصل دلبر را گرفت قدکمان درمان پیشانیِّ زخمیّش شده استخوان و عقده را از حلق حق زهرا گرفت چشم امّید یتیمان چشمهایش بست و رفت دست دنیا از دل غمدیده ام دنیا گرفت کوفه ی امروز یک شمشیر در مسجد کشید صدهزاران تیر و تیغش راه عاشورا گرفت دست بر شمشیر فتنه بُرد در کرب و بلا دست آن طفلی که از بابا علی خرما گرفت
کتاب ما علی و کیمیای ما علی است حرای ما نجف است هوای ما علی است “حرام زاده رهش از حلال زاده جداست” که انتهای نسب نامه‌های ما علی است برای قرب خدا تا ابد علی کافی است که راه ما علی و رهنمای ما علی است به کمتر از علی و آل او دلت مفروش قسم به فاطمه‌اش که بهای ما علی است تمام حیثیتِ شیعه از علی باشد حسینِ ما علی است و رضایِ ما علی است به حکم محکم لایمکن الفراراز عشق که آنچه عشق نوشته به پای ما علی است مرا زمانه‌ی مرگم فقط نجف ببرید که ابتدا علی و انتهای ما علی است خوشا به زمزمه‌ی وادی‌الاسلام نجف که نُقل مجلس شبهای ما علی است بگو بیاورد آنکه بجز علی دارد بزن به سینه بگو ادعای ما علی است بگو چه می‌کند آنکه علی ندارد او برای او است جهیم و برای ما علی است چه خاک بر سر خود می‌کند اگر بیند به حشر کعبه‌ی مشگل گشای ما علی است شنیده‌ایم صدای درِ بهشت علی است از آن به بعد سلام و صلای ما علی است اگرچه درک علی از محالها باشد به قدر ظرفیت اَدراکَمای ما علی است من از رسول خدا نقل می‌کنم ، فرمود: که استجابت هر ربنای ما علی است بجز خدا و پیمبر کسی علی نشناخت حدیث هرشب او باخدای ما علی است علی مع الحق و حق باعلی است یعنی که خدای ما نه ولی ناخدای ما علی است فقط رسیده‌ایم اینجا که با علی باشیم هزار شکر فقط ماجرای ما علی است علی است کارگریِ پدر به خاطر ما همیشه نان حلال سرای ما علی است فرشته های خدا شب به شب فقط دیدند به دست مادرمان لای لای ما علی است کسی که عشق علی را ندارد او به جهنم که فکر و ذکر و دل و دلربای ما علی است “حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر “ برای ما که نگفتند آشنای ما علی است چه کارمان به سوالات منکر است و نکیر بجای ماست رضا و بجای ما علی است قسم به وعده شیرین من یمت یرنی بهشت عدن خدا نه ، جزای ما علی است به حلقه‌های ضریحش دخیلها بستند گره گشای دل انبیای ما علی است فقط فقط و فقط فاطمه از او می‌گفت شفاست فاطمه دارالشفای ما علی است من از حسین بگویم حسین فرموده که نام جمله پسرهای ما علی است قسم به پنجه‌ی گوهر تراش های بهشت همیشه قبله‌ی ایوان طلای ما علی است علیست شاخص حق و علیست معنی خیر نگاه کن به خود و گو کجای ما علی است قسم به عین و به لام و به یای نام علی که درد ما علی است و دوای ما علی است کنار خانه‌ی مولا یتیم‌ها جمعند عزایشان علی است و عزای ما علی است چقدر کاسه‌ی شیر آمده … چه می‌گویند: دعای ما علی و های‌هایِ ما علی است و سهم شیر خودش را به قاتلش بخشید کریمِ زخمیِ صاحب عطای ما علی است به یاد مادرش اُفتاده پیش بابایش که پاره‌ی جگر مجتبای ما علی است به حال زینب خود رحم کن نمی‌بینی پس از تو روضه‌ی کرببلای ما علی است میان کرببلا تا علی به میدان رفت صدا زدند فقط کینه‌های ما علی است به زورِ نیزه علی را زِ اسب هُل داند صدا زدند ببین ردِ پای ما علی است حسین سمت جوانش رسید اما دیر به ناله گفت چرا جای جای ما علی است صدای عمه‌ی سادات بود و بُهتِ حسین چقدر پیشِ تو روی عبای ما علی است حسن لطفی
از على بانگ اذان امشب به گوش ما نیامد مسجد کوفه پُر از جمعیت و مولا نیامد نخل هاى کوفه مى گریند و مى گویند با هم آنکه بود از اشک چشمش ‍ آبیار ما نیامد پیر نابیناى مسکینى چنین مى گفت امشب اى خدا یار من مسکین نابینا نیامد کودکی با کودکی می گفت من بی شام خفتم آنکه بر ما شام می آورد آمد یا نیامد دامن مادر گرفته گوشه ى ویرانه طفلى گوید اى مادر بگو امشب چرا بابا نیامد با صدای پای او لب های مامی گشته خندان چشم ما گریان شد و از او صدای پا نیامد چاه گوید من از آن مولا هزاران راز دارم رازدارِ در میان جامعه تنها نیامد نام مولا گشته میثم شمع جمع درد مندان گرچه شب بگذشت و آن ماه جهان آرا نیامد بعد از شهادت
گفتم به چاه ای دل شب محرم علی امشب مباش منتظر مقدم علی هر شب صدای غربت او بود و گوش تو امشب توئی و زمزمه ی ماتم علی مسجد خموش مانده و گلدسته ها غریب محراب کوفه شسته شده از دم علی یک لحظه تیغ آمد و یک دم تمام شد عمر علی و درد علی و غم علی یک عمر بود محرم دل ها ولی نبود جز نخل های کوفه کسی همدم علی کعبه به کوفه رو کن و حج وصال بین محراب خون گرفته شده زمزم علی هم ناشناس آمد و هم ناشناس رفت عالم نیافت یک خبر از عالم علی دشنام بود و زخم زبان بود و خنده بود در التیام زخم درون، مرهم علی حاج غلام رضا سازگار بعد از شهادت
جای مناجات سحرهای تو خالی محراب تنها مانده و جای تو خالی امشب برای گریه کردن بر مزارت ای مرد تنها جای زهرای تو خالی امشب میان سفرهء ایتام کوفه خالیست جای نان و خرمای تو خالی حتی میان چاه بی همراه کوفه جای طنین درد دلهای تو خالی امشب سحر با یاد مادر بعد سی سال بر قلب من جای تسلای تو خالی گیرم که امشب را به نحوی صبر کردم در پیش زینب جای فردای تو خالی امشب خلاصه هر کجای کوفه گشتیم دیدیم کوفه جای مولای تو خالی او رفت و بعدش یاد او ماند و دل ما بغض گلوگیر علی شد حاصل ما -- کوفه زمین را بر سرم آوار کردی شام مرا چون شام حیدر تار کردی اوهر چه خوبی کرد در حق تو اما تو در عوض ظلم و جفا بسیار کردی او حق ایتام تو را پرداخت اما حق علی را خوردی و انکار کردی پ در ظلم بی حد، دیدهء عالم ندیده کاری که تو با حیدر کرار کردی اما علی ممنون شد از تو چون که با مرگ او را جدا از غصهء مسمار کردی او را به پاس لطفهای بی شمارش با فرق خونین میهمان یار کردی دفن شبانه عادت این خانواده است کوفه تو هم تاریخ را تکرار کردی شد بدرقه از سوی فرزندان یکایک تابوت حیدر رفت بر دوش ملائک -- شبهای دوری از علی دور و دراز است سهم دل زینب فقط سوز و گداز است آن کیسه، سهم الارث مولانا حسن شد بعد از شهادت هم علی مسکین نواز است باشد بلند آوای مظلومیت او این نخلهای کوفه تا در احتزاز است جا دارد از غصه همه عالم بمیرند گفتند حیدر هم مگر اهل نماز است آن ظلم هایی که به زهرا و علی شد پرونده اش تا روز محشر باز باز است از بس به گوش چاه کوفه روضه خوانده هر روز، کار چاه کوفه سوز و ساز است مولای ما با خود به زیر خاک ها برد آن سینه ی تنگی که مالامال راز است درد دل آل علی درمان ندارد رنج و غم این خاندان پایان ندارد مهدی مقیمی بعد از شهادت
گر چه در خاک نهان شد بدن خسته ی تو کعبه ی خلق بود خانه ی در بسته ی تو شمع سان سوختی و آب شدی دم نزدی که جهان سوخته ازگریه ی آهسته ی تو گر چه آوای اذانت شده بر لب خاموش می دمد لاله ی توحید زگلدسته ی تو کیست تا مثل تو از لطف به قاتل نگرد ای فدای نگه چشم زخون بسته ی تو گل لبخند تو نگذاشت بدانند که بود یک جهان غصه درون دل وارسته ی تو خلق، یک لحظه زدرد دلت آگاه نشد بی صدا بود زبس گریه ی پیوسته ی تو چه به زهرا گذرد گر بگذارد به جنان دست بشکسته به پیشانی بشکسته ی تو پیش از آن روز که آب و گل ما خلق شود اشک ما ریخته بر روی به خون شسته ی تو "میثم" سوخته دل را زکرم وامگذار کز همه رسته و عمری شده وابسته ی تو حاج غلام رضا سازگار بعد از شهادت
عزای علی اعلی شد خون جگر حضرت زهرا(س)شد واویلا واویلا واویلا -- رسیده عزای بوالحسن نوحه گر لاله و یاسمن تسلیت حجت ابن الحسن واویلا واویلا واویلا -- ذکر ارض و سما واویلا ملائک، به تن رَختِ عزا گشته زینب دگر بی بابا واویلا واویلا واویلا -- ز ظلم آن لعین جانی شده شیر خدا قربانی رفته بر عرش حق مهمانی واویلا واویلا واویلا -- امشبی را به قلبی مضطر با سرِ شکسته شد حیدر میهِمان، به زهرای اطهر(س) واویلا واویلا واویلا -- جان اهل دو عالم بر لب فلک داده زِ کف تاب و تب دوباره شد یتیمه زینب(س) واویلا واویلا واویلا -- در همین کوفه روزی یا رب برای حفظ دین و مذهب خورَد سنگ جفا بر زینب(س) واویلا واویلا واویلا
سبک گلی کم کرده ام می‌جویم.... بر درد هجران مبتلایم ، گریانِ داغ مرتضایم شب قدر سوّم دل منجلی شد عزادار غم مولا علی شد واویلا واویلا آه و واویلا ** با فرق بشکسته فدا شد ، فدایی ِ راه خدا شد تا به گردون رسد سوز و نوایش دخترش مرثیه خواند برایش واویلا واویلا آه و واویلا ** این کوفه یک روزی سراسر ، پر میشود از خصم حیدر ظلم این کوفه هر دل را شکسته زینب آید به اینجا دست ِ بسته واویلا واویلا آه و واویلا ** نگویم از جفا چه ها شد ، رأس ِ حسین به نیزه ها شد علی جان نبودی با یک دل ِ زار زینبت را ببینی سر ِ بازار واویلا واویلا آه و واویلا
اي در سفينۀ دو جهان ناخدا علي ممسوس در حقيقت ذات خدا علي یار و برادر و وصي و نفس مصطفي باب نبوتّي و ابوالاولیا علي شمشير و دست و چشم خدا كيست غير تو بر دوش مصطفي كه نهد جز تو پا علي در بدر، بدر بدري و در قدر، قدر قدر هم هل اتاست مدح تو هم لا فتي علي همچون دو قهرمان كه ز تيرت يكي شوند گردد به ذوالفقار تو يك تن دو تا علي تكميل بذل قرصة نان تو گر نبود قرآن نداشت در ورقش هل اتي علي با آنكه دست وهم به پايت نمي رسد داري هميشه در دل بشكسته جا علي اقرار مي كنم تو خدا نيستي ولي آرند انبيا به درت التجا علي آنجا كه جاي پاي تو مهر نبوت است اوج جلالت تو كجا ما كجا علي بالاتري از اينكه شوم من گداي تو داری هزار حاتم طايي گدا، علي پرسند اختيار قيامت به دست كيست آيد ز سوي خالق هستي ندا ، علي ناطق مگر خدا شود و مستمع رسول تا حق وصف و مدح تو گردد ادا علي با يك نفس تمام جهنم شود بهشت گويند اگر جهنميان يك صدا علي بي ابتدا خدا و تو عبدش كدام عبد عبدي كه نيستش چو خدا انتها علي مخلوق اوّلينی و روشنگر ازل اي مبتداي پيشتر از ابتدا علي گو صد خليفه بين تو و مصطفي بود بالله پس از رسول تويي مقتدا علي وقتي قيام مي كني از بهر بندگي بايد نماز بر تو كند اقتدا علي روزي كه هيچكس به كسي نيست ذكرماست يا مصطفي محمد و يا مرتضي علي دنيا چو آن گداست كه نان از كفت گرفت نشناخت قدر و عزت و جاه تو را علي بالله قسم در ازمنه عالم وجود مثل تو كس نديد و نبيند جفا علي خون مطهر تو ز پيشاني ات چو ريخت بخشيد تا ابد به شهادت بقا علي با آنكه لحظه اي دلت از حق جدا نبود پيشاني ات چگونه شد از هم جدا علي زخم سرت همين كه به شمشير خنده زد شمشير ناله زد زجگر گفت يا علي فهميد داغ فاطمه را نيست التيام شمشير داد زخم دلت را شفا علي گويي به شهر كوفه دل شب هنوز هم آيد صداي پاي تو در كوچه ها علي غير از تو اي امام جوانمردي و وفا كي داده است قاتل خود را غذا علي جايي كه دشمن از كرمت مي شود خجل كي دوست مي رود ز درت نارضا علي با نامه اي سياه تر از صبح روز حشر "ميثم" گرفته دامن مهر تورا علي شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)
دلم گرفته دلم برا بقیع بی حرم گرفته دل تموم عاشقا رو غم گرفته دلم گرفته حرم نداره مدینه حتی یه مسافرم نداره براش بمیرم که یه زائرم نداره حرم نداره ایشاالله زائر بقیع بشم یه آرزو مونده تو قلب من خدا میدونه که چه حالیه روضه‌ توی صحن امام حسن حسن آقا جان.... دلها از غم~~~ رها میشه حرم یک روز ~~~به پا میشه دلم گرفته دلم برای بقیع بی حرم گرفته دل تموم عاشقا رو غم گرفته دلم گرفته حرم میسازیم حرم برای مزار مادرم میسازیم بالا سر ام البنین علم میسازیم حرم میسازیم صف میکشن تموم عاشقا یه روز برا مزار فاطمه انشاالله وعده مون یه روزیا تو ازدحام باب قاسمه دلها از غم رها میشه حرم یک روز به پا میشه ⚠️ کپی و استفاده از متن شعر و لینک دانلود بدون ذکر نام و لینک منبع ذیل در رسانه های دیگر و استفاده هایی با مقاصد تجاری مجاز نمی‌باشد https://kashoob.com
ما نمی‌بینیم اما چارتا گنبد که هست تا بلندای فلک، نوری از این مرقد که هست ما نمی‌بینیم اما قامت گلدسته ها مطمئناً با ستون آسمان هم قد که هست ما ضریحی را نمی‌بینیم اما شک نکن دردمندی که شفا از دوست می‌خواهد که هست یا کریم از مهر تو گردد کبوتر، "یاکریم" پس میان بال‌ها قطعاً وبالی بد که هست مهربانی تو هرگز نیست کتمان کردنی ردِ‌ دستِ تو به سینه جای دستِ‌رد که هست جای ما خالی‌ست اما بر نسیمی از خیال یک دل بی‌تاب که سوی تو می آید که هست صحن ها خاکی‌ست اما آسمان‌ها شاهدند چشم‌هایی که برایت خوب می‌بارد که هست بوی باران بهشت آمد، دلم را باد برد هرچه باداباد، سهمم گریه‌ی بی حد که هست از خراب‌آباد می‌آیم به سوی این حرم این حرم قطعاً برایم بهترین مقصد که هست کربلا شب‌های جمعه میزبان فاطمه‌ست هر دوشنبه، او به یاد بچه‌ی ارشد که هست پس به جای زائرانی که کنارت نیستند مادری که عاشقانه دوستت دارد که هست فاطمه ثابت کند در این حرم از غربتت هیچکس حتی نباشد، عشق، صددرصد که هست نیست بُعد منزل اما جای ایوان حسن پنجره فولاد و سقاخانه‌ی مشهد که هست @hadithashk @ya_habibalbakin1
از کتاب نزهة المجالس ای باد، ز هر سو که گذار است تو را فرسنگ چه دَه چه صدهزار است تو را از بهر خدا به نزد یارم بگذر گو: دوست، هنوز دوستدار است تو را
اي مد ينه شهرغم ها ، شهر درد و شهر غربت در و ديوار بقيعت ، ميخونه برام مصيبت غربت فاطمه از اين ، قبراي خاكي عيانه قبر چار امام شيعه ، توي قلب شيعيانه اي مدينه شهر ياسين ، شهر طوبي و پيمبر داري خاطره هنوز از ، بوي عطر سيب ِ مادر اي مدينه تو مي بيني، نيمه شبها يه مسافر ميرسه خسته و تنها ، به بقيع تو يه زائر گل ياس مياره هرشب ، براي يه قبر خاكي آقا مون روضه ميخونه ، بالاي يه قبر خاكي …. اي مدينه توي كوچه ، مادرم رو خاكا افتاد او ميخواست بياد تا خونه ، ولي چن بار ازپا افتاد… بگذريم كه حرف زياده ، مدينه ميام به زودي ميگيرم من انتقام ِ، صورتي كه شد كبودي اين شبا دلم گرفته ، ديدن بقيع عذابه شيعه ها مي پرسن از من : كه چرا بقيع خرابه نسلِ اون دستاي كينه ، كه زدن آتيش به خونه اومدن با بي حيايي ، بقيع ُ كردن ويروونه * غروبات چقد حزينه اي مدينه اي مدينه حرف دل بدل مي شينه اي مدينه اي مدينه بيقرارم اي مدينه اي مدينه اي مدينه ميزني آتيش به سينه اي مدينه اي مدينه
اشک چشمام – دونه دونه – روی گونه هام رونه دیگه خستم – از زمونه – دردمو خدا میدونه زهر کینه – آتیشم زد – شدم از این غصه راحت ناسزا گفت – کرد جسارت – شده اینجا هتک حرمت آی مدینه بی قرارم / طاقت موندن ندارم غصه دار غصه های / بی کسی ِ ذولفقارم آی مدینه کوه دردم / مثه حیدر کوچه گردم یاد مادر جوونم / کوچه کوچه گریه کردم آی مدینه ، آی مدینه ، میزنی آتیش به سینه خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ای مدینه زدن آتیش – خونمونو- ولی هیچ شکوه نکردم باز شبونه – منو بردن – مو سفیدم غرق دردم پابرهنه – بی عمامه – بردنم شبیه حیدر بین کوچه – زمین خوردم – گریه کردم یاد مادر آی مدینه شهر دلبر / شهر طوبی و پیمبر رسم مردمت عجیبه / دشمنن با آل حیدر آی مدینه شهر آزار / از دلم این غصه بردار به غریبی درد غربت / بی کسی شدم گرفتار آی مدینه ، آی مدینه ، میزنی آتیش به سینه خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ای مدینه دم آخر – تشنه ی آب – شدم و به شور و شینم گریه کردم – همه عمرم – که عزادار حسینم بین بستر – هی میسوزم – برا مادر جوونم روضه های – کربلا و – مدینه دارم میخونم آی مدینه خاطرات ِ / مادرم هنوز باهاته بوی سیب ویاس مادر/ هنوزم تو کوچه هاته آی مدینه غرق شینی / تو عزادار حسینی تا ظهور،یه شهر غربت / توی قلب عالمینی آی مدینه ، آی مدینه ، میزنی آتیش به سینه خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ای مدینه
علیه‌السلام 🔹عطر شفاعت🔹 حق‌پرستان را امامی هست، دینش دلبری نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری: آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری حرف او عشق است، فهمش را به عاشق می‌دهند صادقان، دل‌هایشان را دست صادق می‌دهند مالکی‌ها، شافعی‌ها، خوشه‌چینانش همه سیدِ طاووس‌ها، طاووس بُستانش همه شیخ‌ها، علامه‌ها، طفل دبستانش همه گردن‌افرازانِ دانش، گَرد میدانش همه جامی از «اَلعِلمُ نورٌ» ریخت تا در جان ما از هَلِ الدّینش به اِلّا الحُب رسید ایمان ما لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها علم‌ها را هر حدیثش، زد گره با نورها نور، مجرم بود اما، در نظام کورها ترس می‌انداخت حقش، در دل منصورها در هراس‌اند از وجودش، چون که می‌دانند کیست حجت‌اللهی که جوشان در رگش، خون علی‌ست باز از این کوچه، امام دیگری را می‌برند باز هم با دست بسته، حیدری را می‌برند باز هم تنها، غریب مادری را می‌برند پا برهنه، سیدی را، سروری را می‌برند نسبتی خورشید را، با نیمه‌شب بردن نبود حق پیر آسمانی‌ها، زمین خوردن نبود روضه جان‌فرساست، آخر از زبان کوچه است باز معصومی، پریشان در میان کوچه است پیر ما، یادِ گل یاس جوان کوچه است با طنابی بر دو دستش، روضه‌خوان کوچه است در مدینه تا که می‌نوشد چنین جام بلا بر مشامش می‌رسد هر لحظه بوی کربلا امشب اینجا جلوه‌ای از خیمه‌های کربلاست باز آتش، شعله‌ور در خانۀ آل عباست حضرت شیخ‌الائمه در میان کوچه‌هاست گرد، بر پیشانیِ آیینۀ روی خداست روضه‌ای جانسوز در این واژه‌های ساده است شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد پر کشم با قالَ صادق‌ها و باقرها، نشد شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد بر خلاف زندگیِ از خطا آکنده‌ام صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمنده‌ام دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند در تنور غیبت، آن مردان که می‌باید شدند مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهم‌اند هم جوانمردند و هم همدرد درد عالم‌اند غم ندارند اولیاءالله، غمخوار هم‌اند با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکم‌اند دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است صبح نزدیک است آری! وعدۀ حق صادق است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4682@ShereHeyat
خورشید ولایت ز تو تابان شده باشد از نور جلال تو درخشان شده باشد آبادی ما رو به فنا بود, که دیدیم از یمن قدم هات, گلستان شده باشد هر کس که نیاورد به توحید تو اسلام از کرده ی خود سخت پشیمان شده باشد بی معجزه دیدن… به شما پشت به پشتم با فخر و مباهات مسلمان شده باشد اقبال عجم بود,قدم رنجه نمودید… یک فاطمه هم قسمت ایران شده باشد بین الحرمینی که تو احداث نمودی یک سر قم و یک سمت خراسان شده باشد تنها خوشی مادر پیرم سر هر ماه یک جعبه ی سوغاتی سوهان شده باشد قم حرمت تو داشت کجا پیش قدم هات یک شهر سراسیمه چراغان شده باشد فرق است میان تو وزینب که چهل روز_ آواره ی صحرا و بیابان شده باشد فرق است میان تو و چشمی که به گودال دیده ست برادر تنش عریان شده باشد فرق است میان تو و هم قافله ی زجر هر چند که گیسوت پریشان شده باشد آزرده (خیال) است که چون منبر نیزه اجلاس گه قاری قرآن شده باشد یا صاحبَ صمصام عجل انتقام علیرضا وفایی (خیال)
دری از عشق به روی دل مستان وا شد پهنهء عرش به یک جلوهء حق زیبا شد باز در جام ولایت مِیِ دیگر جوشید خوش به حال دلِ هر دلشدهء شیدا شد سوره ای پر برکت آمد و نازل گردید که به تفسیر خدا جملهء اعطینا شد عوض چلّه نشینی همه مشتاقان جَلوات رُخ کوثر صفتی پیدا شد چون رضا داشت به دل شوق جمال مادر خواهری داد به او حق که خود زهرا شد مژده ای باده کشان باده لبالب آمد باز یک فاطمه یا حضرت زینب آمد طور شد خانهء موسی ز ظهورش امشب روز شد شب ، ز رُخ غرقهء نورش امشب قُذّو ابصارکم از هر طرفی می آید به زمین تا برسد وقت عبورش امشب پسری نیست که هم کُفو و طرازش بشود مدعی را بنما زنده به گورش امشب روزی عالم امکان بخداوند بُوَد لقمهء کوچکی از نان تنورش امشب فاطمه نام قشنگی است به او می آید میکند حق به شجرنامه صدورش امشب نام او در خور او باشد و در تقدیرش سیرتش فاطمی و فاطمه در تصویرش همه افلاک زمین خوردهء خاک قدمش برتر از فنّ حساب است به خوبی رَقَمش هر که شد مرجع تقلید طوافش کرده هر که شد عالم دین رفته به زیر عَلَمَش بوسه بر خاک مزارش بخدا شیرین است نمک حضرت زهراست در آب حرمش چشم جنّت به ره آمدن زُوّارش همهء عشق رضا اوست ، مگیرید کَمش هر کسی سجده به او کرد نگشته کافر نکنیدش به جز عشق وِرا مُتّهمش سجده بر خاک درش اهل کرم بگذارند عرشیان خاک ورا بهر شفا بردارند در حرم خانهء او درد شفا میگیرد زیر ایوان طلائیش دعا میگیرد صد مسیحا به ضریح حرمش بسته دخیل خضر از خادم او آب بقا میگیرد درِ این خانه فقط قدر و بها میبخشند سگ به کویش برود قدر و بها میگیرد کعبهء سنگ اگر جانب قم روی آرد در حرم خانهء الله لقا میگیرد هر کسی از درِ این خانه نصیبی دارد خرّم آنست که یک کرب و بلا میگیرد کاش هر ثانیه بودیم کنار حرمش کاش میشد که بگردیم غبار حرمش او کسی نیست که در ثانیه ها گم گردد یا کسی نیست فقط تاج سر قم گردد دختر آنست که دخت شه هفتم بشود خواهر آنست که یار مه هشتم گردد حیف باشد که چنین فاطمه ای غم بیند یا که از هجر گرفتار تألّم گردد اینکه غم نیست امان از اینکه در غربت خواهری در غُل و زنجیر تجسّم گردد غم همین است که زینب وسط کوفه و شام سبب خندهء بازاری مردم گردد حق همین است که زینب بخدا سر شکند سر به عشق سر بشکستهء دلبر شکند مجتبی صمدی شهاب
هدایت شده از حدیث اشک
این گریه های تلخ ، امانم نمی دهد شوقی به سینه ی نگرانم نمی دهد این چشم های خیس که کاری نمی‌کند در موج درد ، آینه داری نمی کند امروز غرق داغ دل هر ستاره است بغضی عجیب منتظر یک اشاره است حال و هوای شهر چه طوفانی است باز تکرار روضه های سلیمانی است باز گفتند یک سبد گل نیلوفر آمده هر لاله ای نشسته به خون پرپر آمده گفتند ورزقان چمن گل شکفته هاست دامان درد و آینه ی دشت کربلاست این لاله های عشق چرا واژگون شده گفتند دیزمار معطر به خون شده هر سینه ای از این غم و اندوه چاک بود گفتند جسم سیّدی آنجا به خاک بود گفتند دیده ایم دعایش گرفته بود او را میان خویش عبایش گرفته بود گفتند دیده ایم به مقصد رسیده بود مهمان نورسیده ی آن سر بریده بود گفتند زیر سایه ی آتش میان دود می‌سوخت یاد مادر و آن صورت کبود سیّد بخواب راحت و آسوده ، بیصدا سیّد بخواب در بغل حضرت رضا از طعنه های مردم اگر دل شکسته ای دیگر بخواب ، آه مسافر چه خسته ای آئینه ی جمال تو زخم از جراحت است زیبا به قامت تو لباس شهادت است زخم تو را نیاز به دست طبیب نیست نوشیدنت ز جام شهادت عجیب نیست این بود اوج خواسته و مدعای تو ای عاقبت بخیر ، روا شد دعای تو یادت همیشه در دل آشفته ماندنی ست اری کتاب همت و عزم تو خواندنی ست سیّد بخند ....دست به رهبر تکان بده آرامشی به قلب امام زمان بده @hadithashk
امروز برگشتند در آغوش مردم آن‌ها که محو عالم لاهوت هستند آری، همین‌هایی که در تابوت هستند پس چیست پایان دل آشوبی خدایا لانعلم منهم به جز خوبی خدایا یا رب ببین چشمان ما مبهوت‌ها را باور نداریم عکس بر تابوت‌ها را باور نداریم این چنین از ما گذشتند در اوج می‌رفتند، از دنیا گذشتند تا بی‌نهایت تا خدا پرواز کردند راه شهادت را دوباره باز کردند این‌ها رها کردند پشت میزها را تاریخ خواهد گفت خیلی از چیزها را تاریخ خواهد گفت در روزی بهاری در امتداد جاده خدمتگزاری در گوشه‌ای از مرزها در جای دوری در راه‌های ابری و صعب‌العبوری مردی که عشق مردمش در سینه‌اش بود شوق شهادت حسرت دیرینه‌اش بود مردی که می‌فهمید درد کشورش را آورد بین روستاها دفترش را مردی از اقلیم بلند روشنایی شد نسخه اصلی تکرار رجایی یادآور تصویر لبخند بهشتی از هر نظر مظلوم، مانند بهشتی این مرد در آن روز با همسنگرانش پرواز کرد و رفت سمت آسمانش آهسته پر زد سوی میقاتش نیامد این دفعه ابراهیم از آتش اینک من و این چشم‌ها که اشک ریز است بر شانه، تابوت رئیسی عزیز است درد و دریغ آن روح افلاکی نیامد آن مرد با عمامه خاکی نیامد برخیز ای آیینه با تو کار داریم ما به دویدن‌های تو اقرار داریم رفتی و بعد از سال‌ها آرام خفتی چیزی به ما از خستگی‌هایت نگفتی رفتی که دردل کنی با حاج قاسم امروز حتما هست اینجا حاج قاسم
هدایت شده از حدیث اشک
شهید خدمت باید چه کارش کرد این دلبستگی را پیوند مردم را ببین ، پیوستگی را تفسیر کردی عزت و وارستگی را مردی که خسته کرده بودی خستگی را برخیز یک دنیا تو را می خواند اِی مرد بت ها زیاد هستند ابراهیم برگرد هم پای محرومان ، عزیز جان ملت حرفِ تو مردم بود و ایران بود و عزت پای ولایت می شدی کوهی ز غیرت جان ها فدای تو شهیدِ راه خدمت حرفت خدایی بود و خالی از مَنَم بود خیلی وجودِ تو عزیز و مغتنم بود فخرت فقط در منصب عبد الرضایی شصت وسه سال عمرت مسیری مصطفایی مظلوم مانند بهشتی و رجایی چون حاج قاسم عاقبت کرب و بلایی مثل خمینی سروِ تو افتادگی داشت مانندِ قاسم زندگی ات سادگی داشت رخت و لباس خادمی داد آبرویت پلّه زدی تا آسمان ، تا آرزویت لبریز از جام شهادت شد سبویت خواهد پس از این شد دلِ ما تنگِ رویت آخر رسیدی تو به مقصود و به مقصد جایت در آغوش رضا جان است و مشهد در خاطره ها مثل بارانی رئیسی مهمانِ سلطانِ خراسانی رئیسی چون هادی و همت ، سلیمانی، رئیسی امشب در آغوشِ شهیدانی رئیسی دیروز بود و حرف های اشتباهی امروز افسوس است و حرف از عذر خواهی دردِ درونِ سینه درمان می شد ایکاش رنجِ فراقت سهل و آسان می شد ایکاش مظلومیت هایت نمایان می شد ایکاش این بار هم آتش گلستان می شد ایکاش در سایه ی آتش میانِ دود بودی در یادِ سیلی، صورت و جای کبودی..‌. مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بهر جارو زدن صحن تو مژگان داریم جگر پاره ز داغ تو به دندان داریم مو پریشان شده ی زلف پریشان توایم ما در آشفتگی عشق تو سامان داریم منت از دست طبیبان نکشیدیم دمی چون به دستان شفابخش تو ایمان داریم جانمان خرج عزایت نشود می میریم ما فقط بین حسینیه به تن جان داریم همه چشمیم , بنه پا , به خدا دلتنگیم چند یعقوب در این کلبه ی احزان داریم ما شنیدیم برات حرمت دست رضاست انتظار نگه از شاه خراسان داریم کرم دست تو بدجور گدا می طلبد بی سبب نیست اگر میل کریمان داریم نام تو برده شد و مادرت از راه رسید رفقا جمع بشینید که مهمان داریم بخدا حسرت هر طائر قدسی ست رفیق شور وحالی که دراین روضه ی رضوان داریم جعفر ابوالفتحی محمدحسن بیات لو
سرگشته را دیار غریب و وطن یکی‌ست سرهای مَست را نی و طشت و بدن یکی‌ست همچون حبیب جان بده پیش از شهادتت صد بار مرگ در نظر مُمتحن یکی‌ست آری اگر حسین به عالم یگانه هست سوگند بر خدای احد، ربّ من یکی‌ست در پیش چشم فاطمه منصب ملاک نیست مداح و کفش جفت‎کن و سینه‎زن یکی‌ست زینب به جان خرید بلاهای خانه را یعنی کَسای روی سر پنج تن یکی‌ست هر چند، چند بی‌حرم این خانواده داشت اما در این میان فقط بی‌کفن یکی‌ست آمیخت خون لاله به خون گل حسن بنگر به قتلگاه حسین و حسن یکی‌ست غارت نشد به زَعم من از تن لباس او کز لطف نعل‎ها تن با پیرهن یکی‌ست فرقی نمی‎کند به کجا نیزه می‎زنند در چشم خصم سینه و قلب و دهن یکی‌ست
از کریمان سنگ میخواهیم ما زر میرسد در حرم از آنچه میخواهیم بهتر میرسد لطف و احسان کریمان را شمردن مشکل است وقت احسان پشت آن احسان دیگر میرسد اى که دستت میرسد کارى کنى، کارى بکن عمر دارد میرود، دارد اجل سرمیرسد در طلب خوب است حاجات مکرر داشتن وقتی از این ناحیه دارد مکرر میرسد شب به شب در میزنم، چون در زدن مال من است دست سائلها فقط تا حلقه درمیرسد گر به ما کم میرسد از خصلت کم بینى است ورنه دارد ده برابر ده برابر میرسد من فقط یک نوکرم، کار خودم را میکنم او خودش هر وقت لازم شد به نوکر میرسد خادمان آنقدر بى اصل و نسب هم نیستند نسبت ما یا به فضه یا به قنبر میرسد فقر آمد میرود ایمان، ولى پیش شما میشود ایمان من فقرى که از در میرسد رزق در بین الطلوعین است، بین طوس وقم رزق از دو سفره موسى بن جعفر میرسد هم به زیر دین قم، هم زیر دین مشهدم گاه به دادم برادر، گاه خواهر میرسد فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم فیض قبر مادرى از قبر دختر میرسد نیستند ایندو براى من، فقط پیش منند سر به سرور میرسد، دل هم به دلبر میرسد پیش تو محتاجها در حال رفت و آمدند تا که آهو میرود پشتش کبوتر میرسد آب پاى میوه اى که ریختم بهتر رسید میوه ما هم فقط با گریه بهتر میرسد پابرهنه میدوید و میدوید و میدوید زودتر از شمر آیا به برادر میرسد ؟
قبل از شروع خلقت تابیده آفتابش لب تشنه‌ای که عمری‌ست دل ها شده کبابش گفتیم السلام و فورا علیکم آمد جانم به این سلام و جانم به این جوابش تکلیف را ادا کرد با نفس مطمئنه پس‌ می‌کند خداوند با اِرجعی خطابش هرکس که عمر خود را خرجِ‌ حسین کرده یَوم‌ الحساب پاک‌ است پیش خدا حسابش حرف امام خیر است حتی زمان نفرین حُر دُرِّ کربلا شد تنها به یک‌ عِتابش راه هزار ساله طی می‎شود به آنی از برکت حسین و کِشتی پر شتابش کم از حرم ندارد این روضه‎های آقا ما در حرم نشستیم در محضرِ جِنابش پیش نگاه اطفال مستانه موج می زد ما با فرات قهریم با قطره‌های آبش یا رب چه بود حکمت کَز داغ این مصیبت ارباب رفت گودال آواره شد ربابش *** شاعر: سید پوریا هاشمی
می‌رسد رِزق محبّانِ اباعبدالله از سرِ سفره‌ی احسان اباعبدالله نکند تا به ابد پیشِ کسی دست دراز آن که شد دست به دامان اباعبدالله جای دارد که مِنا هم بشود قربانش هر کسی گفت به قربان اباعبدالله روزِ محشر نشود مضطرب و سرگردان هر دلی بود پریشان اباعبدالله بیخود از خود شده هرکس ز نوایی من هم مَستم از ذکر ” حسن جان ” اباعبدالله ادّعا کردن ما جای خجالت دارد گر وهب هست مسلمان اباعبدالله از رُبابش بنویسید که او را دِق داد روضه‌های لب عطشان اباعبدالله بوسه‌ای زیر گلوی ثَمرش کاشت و گفت پسرم جان تو و جان اباعبدالله گرچه تکلیف ز شش ماهه‌ی او ساقط بود گفت: لبّیک، به فرمان اباعبدالله گفت صبراً لک یا عشق، خدا وقتی دید ذِبح شد غنچه‌ی خندان اباعبدالله تاب آورد ولی آخر سر در گودال گشت صدْ چاک ، گریبان اباعبدالله... *** شاعر: محمد قاسمی
عرشیان‌ جارو کِش مشتاق دربار تو‌اند سر بلندان دو عالم سر به دیوار تو‎اند مرد و زن، پیر و جوان دارند خدمت میکنند در محرم‎ها همه مردم‌ پِی کار تو‎اند بی تو از اسلام نه، بی تو از خدا حرفی نبود تا قیامت پس همه ادیان‌ بدهکار تو‎اند وِتر‌ مُتورِ خدایی ای حسین بن علی سیزده معصوم دیگر هم عزادار تو‎اند گریه‌ی ما باعثِ تسکین قلبِ فاطمه‌ست گریه کُن‎های تو آقا جزو انصار تو‎اند نوکرانِ تو دعا کردند و‌ حل شد مشکلم مستجاب الدعوه‌اند آنان‌که بیمار تو‎اند ما که باشیم، اسم زائر روی ما باشد حسین انبیا و‌ اولیا در بین‌ زُوار تو‎اند قبر تو جنات تجری تحتها الانهار ماست سینه زنها دم به دم مشتاق دیدار تواند زینب افتاد و سرت افتاد از نی بر زمین آه با آزار زینب فکر آزار تواند ** شاعر: سید پوریا هاشمی
یا سیّدُالشَهید عزیز خدا حسین ای نور چشم حضرت خیرُالنِّسا حسین با هر‎کسی به غیر تو بیگانه می‌شود آنکس که با غم تو شَود آشنا، حسین اِعجاز چشم توست به ما داده آبرو آقا شود، به اِذن تو اینجا گدا، حسین محکم گِره بزن دل ما را به زلف خویش ای دستگیرِ در گُنه افتاده‌ها، حسین آتش برای اهل جهنّم شود بهشت فریاد اگر زنند همه یکصدا؛ "حسین" آقا، قسم به روز جدایی زِ خواهرت ما را مکن دمی زِ غم خود جدا، حسین گودال قتلگاه تو شد بارگاه تو ای کشته‌ی فتاده به صحرا رها، حسین تنها دعای سینه‌زنِ تو شهادت است بی سر کنار کشته‌ی من هم بیا، حسین