eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
قالَ الرِّضا عليه السلام 💠 اَلْمُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ غَضَبُهُ عَنْ حَقٍّ، وَ اِذا رَضِىَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضاهُ فى باطِلٍ، وَ اِذا قَدَرَ لَمْ يَأْخُذْ اَكْثَرَ مِنْ حَقِّهِ. مؤمن، هرگاه خشمگين شود، غضبش او را از حق بيرون نمى برد و هرگاه خرسند شود، خوشنوديش او را به باطل نمى كشاند و هرگاه قدرت يابد، بيش از حق خودش بر نمى دارد. 📖بحار الانوار، ج 75، ص 355 (علیه السلام ) @yousof_e_moghavemat
🚶‍♂️نجات صدام از اسارت 🏃‍♂️🏃‍♂️ 🚔 تعدادی از نیروهای قرارگاه سپاه چهارم عراق که به اسارت نیروهای درآمدند، در بازجویی‌ها چنین می‌گفتند: «اگر نیروهای ایرانی کمی زودتر به این مقر می‌رسیدند، را به همراه ؛ وزیر دفاع و همراهانش به اسارت می‌گرفتند؛ اما آنها در آخرین لحظات با تیرباران چند سرباز عراقی و پیاده کردن چند مجروح از آمبولانس از محل گریختند.» @yousof_e_moghavemat
📚 🎇 «مدتی بود تب عفونی بر من عارض گشته بود و آزمایش‌های زیادی انجام داده و به دکترهای متعددی مراجعه کرده بودم؛ اما مؤثر واقع نمی‌شد و کسالتم مجهول بود. مجدداً متوسل به ᯽ارواحنا فداه᯽ شدم. گفتم: آقا! من توفیق پیدا کردم در حال طواف دست بر عبای شما بگیرم و با شما طواف کنم. حال چگونه حاضر می‌شوید این اندازه به دکترهای مراجعه کنم؟!! دیدم دستی روبه‌روی صورتم قرار گرفت و به من فرمودند: . و اثری از آن تب عفونی در خودم نمی‌بینم. مدتی گذشت ولی هیچ اثری از آن تب دیگر بر من عارض نشد.» ✅ برگرفته از کتاب بسیار ارزشمند و خواندنی «روزنه‌هایی از عالم غیب»، به روایت دخترخانمِ محترمه حضرت آیت‌الله‌العظمی آقای اراکی (رحمت‌الله‌علیه)، صفحهٔ ۴۷، با تلخیص و اختصار. @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آرزوی سامرا 🔺️ سخنرانی شهید حاج قاسم سلیمانی در ستاد بازسازی عتبات عالیات @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
😨 ☆ ♡ ✅ یک خاطره‌ی دیگر از هراس ضدانقلاب بگویم. ما یک کومله را سمت درکی یا دمیو در خط اورامان گرفتیم و از او بازجویی کردیم. این آدم یکی از کسانی بود که خیلی به بچه‌های ما کمین زد و در کارش هم ماهر بود. من به او گفتم: «تا حالا یکی از مسئولان سپاه مریوان در کمینت افتاده که تو نتوانسته باشی تیراندازی کنی؟» گفت: «بله.» گفتم: «چه کسی و کجا؟» جواب داد: «یک بار را به همراه دیدم. هردو پشت جیپ کنار هم نشسته بودند.» خودش پشت فرمان نمی‌نشست. در واقع بلد نبود رانندگی کند. البته ما جلوی دیگران نمی‌گوییم که بلد نبود؛ اما حالا این نیروی کومله دیده بود که حاج‌احمد پشت فرمان نشسته است. بعد گفت: «آن‌ها در تیررس من قرار گرفتند، ولی همین که خواستم تیراندازی کنم، ترسیدم. با خود گفتم اگر من تیراندازی کنم و تیر به آن‌ها نخورد، من را پیدا می‌کنند و زنده نمی‌گذارند. این‌ها آدم‌هایی هستند که تا من را پیدا نکنند، رهایم نمی‌کنند.» راست هم می‌گفت. هم احمد و هم عثمان تيراندازی‌شان خیلی خوب بود. خلاصه به خاطر ترسش تیراندازی نکرده بود. 📚 به روایت سردار حاج از دوستان نزدیک سردار بی‌نشان ، برگرفته از کتاب بسیار جذاب و خواندنی ، صفحات ۱۵۲ و ۱۵۳ ☆ ♡ 📷 مریوان - حاج احمد متوسلیان( نفر سوم ایستاده از سمت چپ) در کنار (نفردوم ایستاده از سمت راست) @yousof_e_moghavemat
عاشورا هنوز نگذشته است و کاروان کربلا هنوز در راه است و اگر تو را هوس کرب و بلاست بسم الله .... @yousof_e_moghavemat
سقوط مقاومت دشمن با فداکاری فرمانده روحانی موتورسوار او چون یک شهاب آسمانی از کنارم گذشت و محو شد! 🌹روحانی و فرمانده شهید یونس عاقل نهند ✅ ... حرکت کردم تا به نیروهایی که جلوتر بودند، برسم. در همین حین برادر یونس عاقل نهند در حالی که سوار موتور بود، با سرعت به سمت من آمد. فکر کردم خواهد ایستاد. امّا تا به خود آمدم، با سرعت از کنـارم گذشت و در گودی و بلندی کنار خاکریز به سمت جادۀ آبادان اهواز که در نزدیکی ما بود، رفت. با سرعت به سمت او رفتم که همراه او باشم امّا همچون یک شهاب آسمانی از کنارم گذشت و محو شد. از بچّه ها سراغ او را گرفتم، امّا کسی نمی­‌دانست فرماندۀ خط کجاست! به سمت جاده رفتم و در نزدیکی آن پشت خاکریز نشستم و به جاده چشم دوختم. هنوز عراقی‌ها در خاکریز دوّم حضور داشتند و مقاومت می­‌کردند. ناگهان یونس را در سی ­متری خود و در کنار جاده، سوار بر موتور دیدم که با سرعت از جاده بالا رفت و وارد آن شد و با سرعت و در حالی که روی موتور خـم شده بـود، به سمت عراقی‌ها به حرکت در آمد. با فداکاری و تهاجم شجاعانه و اعجاب­ انگیز یونس، عراقی­ها فکر کردند نیروهای ما دارند به سمت آن ها پیشروی می کنند. صدای گلوله­ ها خاموش شد و عراقی‌ها پا به فرار گذاشتند و خط آن ها سقوط کرد. به دنبال این عمل فداکارانه بچّه­ ها به سمت مرکز منطقه اشغالی به حرکت درآمدند و پس از حدود نیم ساعت، پیش روی به سمت پل حفّار تغییر مسیـر دادند تا نیروهای عراقی را که در حال فرار بودند، تعقیب کنند. راوی هم رزم شهید شهادت: 1360/7/5- ایستگاه 7 آبادان @yousof_e_moghavemat
🌼 ✍امام على عليه السلام: هر كس عيب تو را برايت آشكار كرد، او دوست توست 📚غررالحكم حدیث ۸۲۱۰ @yousof_e_moghavemat
📚 🎇 🟠 مشرّف شدیم . جایمان کنار آشپزخانه حضرتی بود. آن روزی که عازم برگشت بودیم، غذا هم بود و قسمتِ ما نشد. به مزاح به گفتم: «ما نخوردیم، ولی بوی آن را استشمام کردیم.😅» ماشین در راه برگشت خراب شد و دو سه ساعتی معطّل شدیم. چاه آبی بود و رفتیم جهت تجدید وضو. اهل آن آبادی به سراغمان آمدند و گفتند: «آقا! نماز خود را در مسجد ما بخوانید. من هم قبول کردم.» پس از اقامه‌ی نماز خواستم برگردم به طرف ماشین، کسی از اهل ده گفت: « آقا! ناهار مهمانِ هستید. دیشب ایشان را در خواب دیدم. به من فرمودند: فردا آقایی که در این‌جا می‌آید، او را قورمه‌سبزی مهمان کنی.» ✅ برگرفته از کتاب بسیار ارزشمند و خواندنی «روزنه‌هایی از عالم غیب»، به روایت حضرت آیت‌الله‌ حاج‌آقا حسین خادمی اصفهانی (رحمت‌الله‌علیه)، صفحهٔ ۱۶۳ و ۱۶۴، با تلخیص و اختصار. (ع) 🕊🕊🕊 @yousof_e_moghavemat
🔰 قصه_قاسم | به یادیاران 🔺هشت سال از پایان جنگ می‌گذشت که قاسم سلیمانی تصمیم می‌گیرد اولین کنگره شهدای دفاع مقدس را در ایران برگزار کند؛ اقدامی فرهنگی در جهت پاسداشت یاد و مقام شهدای جنگ تحمیلی که پیش از این در کشور بی‌سابقه بود... 🇮🇷 به مناسبت @yousof_e_moghavemat