محرابِ عبادت ...
همیشه وقتی در جریان عملیات
بحرانی پیش میآمد او به گوشهای
میرفت و با خلوص به نماز و توسل
میپرداخت ،گاهی به شوخی میگفتیم:
برادر محراب در جنگ است
یا در محراب عبادت ؟!
شبدوم عملیات کربلای۵ بعد از اذان مغرب
آمد داخل سنگر ستادِ فرماندهی تیپ ویژه
خیلی مقید به " نماز اول وقت ” بود ،
بدون هیچ استراحتی بلافاصله وضو گرفت
و به نماز ایستاد ، نزدیڪ او بودم و
حالاتِ خاص نمازش را میدیدم
شنیدم که در قنوت این دعا را خواند :
« اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک »
چند روز بعد دعایش مستجاب شد....
#نماز_سفارش_یاران_آسمانی
#شهید_علیاصغر_حسینی_محراب
#فرمانده_تیپ۸۸_انصارالرضا
@yousof_e_moghavemat
#لالههای_آسمونی
💠قبل از تصرف شهر دو عیجی، در عملیات کربلای5، عراقی ها سلاح شیمیایی زدند. همه چیز به هم ریخته بود. به خاطر آتشی که دشمن می ریخت، توانایی انجام هیچ کاری را نداشتیم.
💠خیلی از بچه ها شیمیایی شدند. برادر دشتی وقتی شرایط سخت آنجا را دید، سعی کرد محراب را از منطقه خارج کند، و به عقب ببرد. هرچه اصرار کرد، آقای محراب قبول نکرد و گفت: شما بروید، من حالم خوب است. شهرک دو عیجی را، وقتی تصرف کرد به شدت شیمیایی شده بود.
💠در قنوتش همیشه گفت: اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک. از کنارش رد شدم، به شوخی گفتم: این حرف ها به تو نیامده، بیخودی دعا نکن.
💠وقتی نمازش تمام شد در حالی که چشمانش پر از اشک بود، گفت: مجید آقا، به خدا قسم، به جایی رسیده ام که از خدا، فقط شهادت می خواهم. بعد از شهادت دوستانم، دنیا برایم خیلی تنگ شده.
💠چند روز بعد، بر اثر اصابت موشک هلی کوپتر، به شهادت رسید. فقط نصف بدنش باقی ماند.
📎فرماندهٔ تیپ ۸۸ انصارالرضا
#شهید_علیاصغر_محراب🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۰/۵/۱۵ مشهد
شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۳۰ شلمچه ، عملیات کربلای ۵
@yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۸۴
🌸 مهریهی معنوی برای ازدواج
#متن_خاطره
مهریۀ من یک جلد کلامالله مجید بود و یک سکۀ طلا. سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را سیدمحمدعلی بعد از ازدواج برایم خرید و در صفحهی اولش نوشت: امیدم به اینست که این کتاب اساسِ حرکتِ مشترکِ ما باشد، نه چیز دیگر؛ چرا که همه چیز فناپذیر است، جز این کتاب... حالا هر چند وقت یکبار که خستگی بر من غلبه میکند، این نوشته ها را میخوانم و آرام میگیرم.
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید سیدمحمدعلی جهانآرا
📚منبع: کتاب بانوی ماه ۵ ، صفحه۱۴ به روایت همسر شهید
#شهیدجهانآرا #ازدواج #قرآن #سادهزیستی #مهریه
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📷 شهید غلامرضا قربانی مطلق و احمد متوسلیان - سپاه پاوه @yousof_e_moghavemat
🌷 شهید #غلامرضا_قربانی_مطلق ، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پاوه
🔹 در سال 1332 در محله «امير اتابك» تهران ديده به جهان گشود و سر نوشت چنين رقم خورد كه تنها فرزند خانواده باشد. از او پسري به نام حسن به يادگار مانده به اضافه چند قطعه عكس.
شهيد «مطلق» از آن رو مورد توجه و در ياد ماندني است كه #حاج_احمد_متوسلیان در مقابل جسم در خون طپيده او زانوي ادب بر زمين نهاد و چون ابر بهاري ،زاز زار گريست «حيدر» رزمندگان ،تعلق خاطر عجيبي به دو تن از رزمندگان داشت ،يكي همين غلامرضا مطلق و ديگري محمد توسلي. زاري و ناله حاج احمد را تنها در كنار پيكر اين دو تن ديده اند و بس .يك نكته قابل توجه ديگر نيز وجود دارد.
▫️«احمدمتوسليان» و «غلامرضا» از بدو آشنايي ،دوشادوش يكديگر در تمامي صحنه هاي مقابله با ضد انقلاب حضور داشتند در پي آزاد سازي شهرستان« پاوه» در دي ماه 1358 #حاج_احمد كه سرپرستي فاتحان شهر را بر عهده داشت به جاي اينكه خود فرماندهي سپاه شهر را به دست گيرد اين مسئوليت را بر دوش «غلامرضا قرباني مطلق» نهاد و حكم فرماندهي سپاه #پاوه به نام اين جوان قد بلند و خوش مشرب ،كه ريش انبوه و سياه و موهاي مجعدش جذابيت خاصي به او مي بخشيد ،صادر شد و #حاج_احمد فرماندهي عمليات سپاه «پاوه» را پذيرفت. اين عمل متوسلیان نشان دهنده اعتقاد و اطمينان وافر آن عزيز به توانايي و مديريت شهيد «مطلق» است .
🔸عروج زود هنگام «غلامرضا» اين فرصت را به #حاج_احمد نداد تا نتيجه نهايي سرمايه گذاري خود را ببيند. به يقين می توان گفت كه اگر شهادت زود هنگام در تقدير اين فرمانده هميشه خندان رقم نمي خورد ،او يكي از فرماندهان كليدي دفاع مقدس مي توانست باشد. پرچمداري كه چه بسا نامش همرديف «همت» و «موحد دانش» و «زين الدين» و ... برده مي شد . زماني كه او فرماندهي سپاه يك شهر مهم را بر عهده داشت ،قالب عزيزاني كه بعدا پرچمداران نام آور سپاه اسلام شدند نيروهاي ساده و گمنام بودند.
📝 در فروردين 1358 ،پس از يك دوره فشرده آموزشي در محل كاخ سعد آباد ؛ «غلامرضا» به سپاه تهران واقع در خيابان خردمند اعزام شد .در همان جا بود كه با هر دو همرزم جداناشدني خود آشنا شد؛ #احمد_متوسليان و #محمد_توسلی، و از آن پس تا اعزام به #كردستان ،در« #بانه» ،« #بوكان» و « #سنندج» و سر انجام در #پاوه دوشادوش يكديگر ،به ستيز با #ضدانقلاب پرداختند .
🌾 صبح روز چهارم ارديبهشت ماه سال 1359 كه «غلامرضا» و #علی_شهبازی جلوي مقر سپاه مشغول صحبت بودند، سفير مرگبار خمپاره 120 و پس از آن صداي مهيب چند انفجار شهر را به لرزه در آورد. «غلامرضا» و « علي» هر دو ميان غبار و دود ناشي از انفجار گم شدند و زماني كه نیروها خودشان را بالاي سر آنها رساندند ،تنها «علي» بود كه ناله مي كرد .
🌟 «غلامرضا» خاموش و غرق در خون افتاده بر پشت ، روي خاك دراز كشيده بود . يكي از پاهايش به طور كامل از زير كمر قطع شده و سينه و پهلويش ،مشبك شده يود .فرياد يا حسين فضاي پادگان را پر كرد، هر كس سر در گريبان خود گرفته بود و شیون و ناله مي كرد.
🔸زماني #حاج_احمد از ماجرا باخبر شد به زحمت خودش را كنترل كرد. سرانجام با رسيدن به بالاي سر جنازه ،بغضش تركيد. نشست و آرام و بي صدا ،اشك ريخت.
✳️ پيكر در هم كوفته «غلامرضا» را در #پاوه غسل دادند و #حاج_احمد شب، همه شب را تا خروسخوان صبح در كنارش ماند و در خلوت خود تلخ گريست. «غلامرضا » اكنون در بهشت زهرا آرام گرفته و نظاره گر رفتار ماست.
"خيلي غريبانه و گمنام"
🌷بهشت زهرا (سلام الله عليها) تهران – قطعه 24 ،رديف31-شماره31
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
😊 #مسابقه_فوتبال_نیروهای_حاج_احمد_و_حاج_همت 🤗
💠 قسمت سی و پنجم
✍ از مینیبوس که پیاده شدیم، به همراه #قهرمانی، #حاجیپور و #رستگار مقدم رفتیم داخل و سرازیر شدیم به سردابی که در زیرزمین آن ساختمان قرار داشت و بچّه های اعزامی از مناطق #سپاه در #مریوان و #پاوه ، در آنجا مستقر بودند. کفِ سرداب، موکت پوش بود و در وجب به وجب آن، این بچّهها در گروههای دو، سه نفری، دور هم نشسته بودند.
سر و صدای صحبت و شوخی های شان، کل فضای آن زیرزمین را پُر کرده بود. عجیب این که توی آن همه سر و صدا و شلوغی، بعضی ها را دیدیم که پتویی روی خودشان کشیده و خوابیده بودند. محوطه حیاط ساختمان هم قُرُق شده بود برای رقابتهای فوتبال و گل کوچک بچّه ها.
تاپ و توپِ ناشی از برخورد توپ پلاستیکی شان به در و دیوار ساختمان، برای یک لحظه هم قطع نمی شد. به همچنین؛ های و هوی و کُری خواندن های طرفداران تیم های رقیب برای همدیگر. آن طوری که مشاهدات بعدی دستگیرم شد، شلوغترینِ این جماعت، #تقی_رستگار_مقدم بود که هم پا به توپ خوبی داشت، طوری که روی یک کفِ دست جا، دو نفر را راحت دریبل میزد و هم در کُری خواندن برای رقبا، ابداً کم نمیآورد. گاه و بی گاه، یکی می رفت دم پنجره سرداب – که همسطح کف حیاط بود – رو به بچّه های در حالِ بازی داد و هوار می کرد که: "آقا، سرسام گرفتیم، بس کنید!"
بعد می دیدی این بچّهها با شیطنت به من هم نهیب می زدند: "خب راست میگوید بنده خدا، رعایت کنید آقاجان. یواش، کمتر شوت بزنید." بعد از دو دقیقه، باز می دیدی آش همان آش است و کاسه همان کاسه و تاپ و توپِ آن توپ پلاستیکی، گوش فلک را کر می کرد. حالا تا قبل از آمدن ما، این ها دو تا تیم بودند؛ یکی #تیم_مریوان ، یکی هم #تیم_پاوه . هنوز ده دقیقه از ورود ما نگذشته بود که تیم #همدان هم به جدول رقابتها اضافه شد!😊
📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #پیغام_ماهی_ها به روایت سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی ، صفحه ۱۵۷ و ۱۵۸
👈 معرفی اطلاعات عکس:
📸 تصویر اول: بازگشت #حاج_همت از سفر حج و دید و بازدید همرزمانش در #سپاه_پاوه
📸 تصویر دوم: #حاج_احمد_متوسلیان در کنار همرزمانش در اصفهان
📸 عکس سوم: #حاج_حسین_همدانی با همرزمانش قبل از #عملیات_فتح_المبین
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#لشکر27
#فرماندهان_شهید_دفاع_مقدس
#دفاع_مقدس
🆔 @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 فیلم | صحبت و سفارشات شهید حاج #حسین_خرازی به نیروهای رزمنده قبل از شروع عملیات
🌿 لشکر14 امام حسین (ع) - دوران جنگ تحمیلی
@yousof_e_moghavemat
شهدا ...
خــــاکــــی
بودند ، شدند ، رفتند ...
#شهید_مرتضی_یاغچیان
معاون لشکر۳۱عاشورا
@yousof_e_moghavemat
میخواهم شهید شوم
تا خونم نهال کوچکی از
جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند
#شهید_سردار_حاج_یدالله_کلهر
#جانشین_لشکر۱۰سیدالشهدا
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 فیلم/رجز خوانی #سردار_سرتیپ_قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه به خونخواهی #سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی را در این بخش مشاهده میکنید.
🆔 @yousof_e_moghavemat