💗 حاج احمد 💗
#معرفی_کتاب 📚
☆
♡
«...خانه شلوغ بود. هرکسی، گوشهی کاری را گرفته بود و گاهی صدای #صلوات میپیچید توی خانه. دیدم جلوی درِ اتاقش ایستاده و منتظر است تا با من هم #خداحافظی کند. محمّد چندباری #جبهه رفته و آمده بود، خود من هم توی خانه کار و مشغولیت زیادی داشتم، همینها باعث میشد هربار دم رفتنش خیلی معمولی باهم خداحافظی کنیم. دیدم این پا و آن پا میکند. گفت:
"مامان میشه این دفعه تا جلوی درِ کوچه باهام بیایید و منو بدرقه کنید؟"
#قرآن و یک کاسه کوچک آب توی دستم، ایستاده بودم کنج دیوار راهرو. زبانم سنگین شد. گفتم: "پس یه لحظه صبر کن مادر."
رفتم توی حیاط و کمی چشم چرخاندم. فصلی نبود که باغچه و گلدانها پر از #گل باشند. چشمم خورد به شاخهی یکی از گلدانهای شمعدانی. چندتا گل کوچک سفید داشت. از سوز سرما مچاله شده بود. تا از شاخه جدایش کردم، انگار یک چیزی از جانم کنده شد و افتاد روی زمین. نتوانستم سرپا بایستم. دستم را گرفتم به نرده آهنی و نشستم لبه پله. هوا سرد بود، ولی یک چیزی درون من شعله میکشید. گُر گرفته بودم. نفس گرفتم و با خودم گفتم:
"خانم سادات! یادت نره داری با خدا معامله میکنی ها."
دلم قدری آرام گرفت و برگشتم پیش محمد. گل را که انداختم داخل کاسه، روی آب چرخی زد و ایستاد؛ مثل دل خودم که بیقرار شده، ولی حالا مطمئن ایستاده بود جلوی درِ کوچه، کنار محمد.
از زیر قرآن رد شد و چند قدم که برداشت، برگشت و با #خنده گفت:
"مامان! محمدت رو خوب نگاه کن که آخرین باره."
جواب دادم: "بخشیدمت به #علی_اکبر امام حسین علیهالسلام. این حرفا رو نزن."
تا وسط کوچه رفت و دوباره صدایم زد:
"مامان! هرچی میخوای نگاهم کن. دیگه فرصتی پیش نمیاد."
پایم را از توی کوچه برداشتم و گذاشتم داخل خانه. گفتم: "برو مادر، بخشیدمت به #سیدالشهداء."
دست گرفتم به لنگهی در تا ببندمش که صدای محمد پیچید تو گوشم. گردن کشیدم، دیدم ایستاده سر کوچه، ساکش را گذاشته روی زمین و دست راستش را گذاشته به سینهی دیوار. با شوخی پرسیدم: "نمیخوای بری؟"
گفت: "دیدار به قیامت مامان. انشاءالله سر پل صراط."
دوباره تکرار کردم: "بخشیدمت به شش ماههی #اباعبدالله . با دل قرص برو مادر."
همان شد. رفتن هیچ، مثل یک پرنده از جلوی چشمم پر کشید...»
《》
📔 منبع: از کتاب بسیار ارزشمند و خواندنی #تنها_گریه_کن ؛ روایت زندگی اشرفسادات منتظری؛ مادر #شهید_محمد_معماریان به قلم شیوای #اکرم_اسلامی
✍ اونایی که این کتاب رو خوندن، میدونن چیه کتاب!...😇
#کتاب_خوب
#کتاب_شهدا
#کتاب_بخوانیم
@yousof_e_moghavemat
#عکس_یادگاری
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من عکس بگیره انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود...
قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه #مسجد بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم...
آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشه...
موقع #جبهه رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاالله این هدیه ناقابل من رو قبول کنه پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)...
چند سالی #مفقودالاثر بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره...
راوی: مادر #شهید_علی_اکبر_احمدیان 🌷
#مادران_چشم_انتظار
#مادران_شهدا
@yousof_e_moghavemat
نکته عکس، آب دادن به اسیر بعثی نیست. اون که وظیفه شرعی بچه های حیدر کراره. نکته، یخ توی آبه.
#اسارت
#جبهه
#رزمندگان
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
باکری را همه میشناسند
نامش که برده میشود، شجاعت و خدمت در پسِ ذهنها نقش میبندد
دو برادر بودند که قلبشان برای #انقلاب میتپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی میکردند.
قلم اینبار از حمید بنویسد...
#حمید_باکری، مبارزه را از برادر بزرگترشان #علی آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به شهادت رسید
قد میکشید اما روح بلندش وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز آرامَش نمیکرد.
به #سوریه و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به #آلمان برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در #پاریس، حمید را به آنجا کشاند!
تمامِ فکر و ذکرش #خدمت بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا میریختند
رنگ و بویِ #جبهه را که دید، گویی روحش به #تکامل رسید، خستگی ناپذیر بود و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمیکرد. حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد.
خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد #جهاد بود و میدان جنگ!
بیوقفه در #تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را شکست دهد. شاید هم به قول #حاج_احمد_متوسلیان "استراحت را گذاشته بود بعد از #شهادت"!
شهادتی که در #خیبر اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از #مجنون باز نگشت اما آنچه حاکم است، #عشقی است به حمید که در دلها مانده
فرمانده حمید
این روزها به چون تویی نیاز داریم...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد...درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به #مقام و منصب و میز نباشد!
از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگها فاصله است
برای روحِ زمینگیرمان #فاتحه بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند!
گرچه شهادت، طلوعِ جاودانگی تو بود اما...
#سالروزِ_زمینی_شدنت_مبارک فرمانده
✍️نویسنده : زهرا قائمی
🌺به مناسبت #سالروز_ولادت #شهید_حمید_باکری
📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱۳۳۴
📅تاریخ شهادت : ۶ اسفند ۱۳۶۲.جزیره مجنون عراق
🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌹
#جزیره_مجنون
@yousof_e_moghavemat
🌷 #سالروز_شهادت 🚩
.
. 🍃 #شهدای_خیبر 🌸
💌
✅
۴ اسفند ۱۳۶۲
#عملیات_خیبر
سالروز #شهادت سردار دلاور سپاه اسلام
فرمانده شجاع #گردان_کمیل در #عملیات_خیبر
#جاویدالاثر #شهید_سعید_خدایی ( نفر اول از راست )
ولادت ۱۳۴۲ ، #ورامین - #تهران
فوق دیپلم رشتۀ اقتصاد
دارای کمربند مشکی #تکواندو
عزیمت به #جبهه با آغاز جنگ تحمیلی
پیوستن به جمع رزمندگان #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
انتصاب به فرماندهی گردان #کمیل در #لشکر۲۷ در دوم بهمن ۱۳۶۲
شرکت در «عملیات خیبر» با همین سمت
#شهادت : ساعت ۴ بامداد روز چهارم اسفند ۱۳۶۲ در محور #طلائیه به #نشوه
پیکر همچنان مفقود...
📄
💌
👈 منبع اطلاعات: کتاب #شراره_های_خورشید ، صفحه ۲۵۲ ، به نوشته حسین بهزاد و گلعلی بابایی.💠
.
.
📷 منبع عکس: سایت "سربند سرخ" ✔
👇
💕
#شهدای_اسفند_۴۰۱
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🍃 #شهدای_خیبر 🌸
🌷
🌷❇🌷
ششم اسفند ۱۳۶۲
#عملیات_خیبر
سالروز #شهادت سردار کبیر و دلاور سپاه اسلام #جاویدالاثر #شهید_حمید_باکری
فرمانده شجاع و رشید لشکر پرافتخار #عاشورا ✅
🍃
🌸
ولادت ۱۳۳۴ #ارومیه
از دست دادن مادر در همان اوایل کودکی
گذراندن تحصیلات تا مقطع دبیرستان در ارومیه
آشنا شدن با مسائل سیاسی و فساد رژیم طاغوت با #شهادت برادر بزرگترش
آغاز فعالیت مؤثر علیه رژیم پهلوی بعد از پایان خدمت سربازی به همراه برادرش مهدی
خروج از کشور جهت تحصیل در سال ۱۳۵۵ به کشور ترکیه
عزیمت به لبنان و سوریه برای یادگیری جنگ های #چریکی
عزیمت به آلمان جهت تحصیل ( کلا یک هفته )
هجرت به پاریس برای بودن در کنار #امام
رجعت به ایران با پیروزی انقلاب و عضویت در #سپاه
فرمانده عملیات در غرب و به ویژه در استان کردستان
حضور فعال و مؤثر در پاکسازی شهرهایی همچون سرو، مهاباد، پیرانشهر، بانه و بالأخص #سنندج از لوث وجود عناصر ضدانقلاب
مسئول تشکیل و سازماندهی #بسیج_ارومیه و نقش اساسی در آن
عزیمت به جبهه و شهر آبادان با آغاز جنگ
رجعت به ارومیه و مسئول بازرسی در شهرداری ارومیه
فرماندهی خط مقدم ایستگاه ۷ آبادان
مسئولیت پاکسازی مناطق آزاد شده کردنشین در منطقه سرو از طرف جهاد سازندگی
مسئول کمیته برنامه ریزی جهاد استان ارومیه
حضور دائمی در #جبهه با شروع عملیات_فتح_المبین در فروردین ۱۳۶۱
فرماندۀ یکی از گردان های «تیپ نجف اشرف» تحت فرماندهی #شهید_احمد_کاظمی
مسئول محور #تیپ_عاشورا در عملیات_مسلم_ابن_عقیل
فرماندهی تیپ حضرت_اباالفضل_العباس (ع) بر حسب شایستگی های فراوان
معاون #لشکر_۳۱_عاشورا بعد از عملیات والفجر مقدماتی
شرکت در عملیات های رمضان ، والفجر ۱ ، ۲ و ۴
تصرف شجاعانه #پل_مجنون در #عملیات_خیبر . تغییر نام پل به #پل_حمید
#شهادت : ۶ اسفند ۱۳۶۲ ، #جزیره_مجنون با اصابت گلوله خمپاره که پیکر پاکش هم پیدا نشد.❇
✅
🌸
✅
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#شهدای_اسفند_۴۰۱
#شهدای_لشکر_۳۱_عاشورا
#شهید_گمنام
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🍃 #شهدای_خیبر 🌸
🔶
📄
نهم اسفند ۱۳۶۲
#عملیات_خیبر
سالروز #شهادت سردار نازنین و بی ادعای سپاه اسلام
فرماندۀ با اخلاص و بی نشان گردان_حبیب_ابن_مظاهر
#جاویدالاثر شهید_عمران_پستی_هشتجین 🌹
ولادت ۱۳۳۸ ، هشتجین_خلخال
شاگرد ممتاز در دوره ابتدایی و راهنمایی
دیپلم رشتۀ ریاضی فیزیک سال ۱۳۵۷
دانشجوی رشتۀ جامعه شناسی
حرکتهای انقلابی، پخش اعلامیه و ایجاد شور و انگیزه در بین جوانان برای مبارزات سیاسی علیه رژیم طاغوت
بازگشت به تهران و ایفای نقشی حساس در تسخیر_لانه_جاسوسی
عضویت در #سپاه سال ۱۳۵۸
تشکیل جهاد سازندگی در #خلخال
عزیمت به #جبهه با آغاز جنگ تحمیلی
معاون گروهانی از گردان جعفر طیار بود و شرکت در عملیات والفجر مقدماتی ، والفجر 1 و والفجر 4
مسئول تشکیل #گردان_حبیب به دستور حاج_ابراهیم_همت
رشادت فراوان و بی نظیر در #پنجوین در عملیات #والفجر_چهار
مجروحیت در عملیات #والفجر۶
ازدواج با یک دختر مؤمن پاسدار در بهمن ۱۳۶۲ و خوانده شدن خطبه عقد توسط مقام معظم رهبری
عزیمت بعد از یک هفته پس از ازدواج
فرماندهی گردان #حبیب از لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
فرماندهی صمیمی و صادق ، حضوری خالصانه در بین نیروها با همۀ فراز و نشیب های عملیات
شعار هر چه خدا خواست همان می شود را چنان در میان نیروهایش جا انداخته بود که در هر موقعیتی ،آن را با صدای بلند تکرار می کردند. #عمران در جمع نیروهایش و سایر رزمندگان به « فرمانده عبد الله» معروف بود .او محبوب همه #بسیجی ها بود به طوری که وقتی در بین آنها حاضر می شد همه یکصدا فریاد می زدند «صل علی محمد ، فرمانده گردان خوش آمد.»
در عملیات خیبر در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۶۲، گردان حبیب ابن مظاهر تحت فرماندهی «عمران» در منطقه عملیاتی #طلائیه به محاصره دشمن افتاد و بالگرد های دشمن روی #پل_طلائیه ٬ رزمندگان را به رگبار بستند. #عمران_پستی مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت ولی با وجود جراحت ، #الله_اکبر گویان نیروهایش را به پیشروی فرا خواند و به معاونش دستور حرکت داد که گردان به پیشروی خود ادامه دهد ولی پس از چند ساعت که مجبور به عقب نشینی شد اثری از #فرمانده به دست نیامد و او از آن زمان #مفقود_الاثر است.
✅
🚩
✔
#شهدای_اسفند_۴۰۱
@yousof_e_moghavemat
🌸 #شهدای_خیبر 🍃
🌺
💓
۱۰ اسفند ۱۳۶۲
#عملیات_خیبر
سالروز #شهادت #بسیجی دلاور و با اخلاص #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
مسئول دسته در #گردان_حمزه
#شهید_سعید_لواف
تولد ۱۳۴۵ ، تهران
در خانوادۀ بسیار متفاوتی بزرگ شد.
در #جزیره_مجنون در #خیبر هم #شهید شد.
تانک های بعثی، از روی پیکر پاکش رد شده بودند
مزار: قـطعـه ۲۶ ، ردیف ۹۲ ، شماره ۴۷
برادر صیغه ای تو #جبهه می دونید یعنی چی!!!؟
تا حالا اسم «صیغۀ برادری تو جبهه با یکی خوندن» شنیدین!!!؟
یعنی که سه شرط رو به همدیگه تعهد میدید...
۱- عیادت
۲- زیارت
۳- شفاعت
✅
✅
«حاج حمیدرضا فرزاد» با این #شهید بزرگوار، #صیغه_برادری خوانده بودند. این #شهید ، برادر صیغه ای «حاج حمید رضا فرزاد» هستند.
#شهدای_اسفند_۴۰۱
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
@yousof_e_moghavemat
💠 #سالروز_شهادت 🚩
✅
🔶
۱۲ اسفند ۱۳۶۵
#عملیات_کربلای_۵
سالروز شهادت سردار دریادل سپاه اسلام
فرمانده دلاور #گردان_مقداد در #کربلای_۵
#شهید_علی_جزمانی 🌹
.
.
ولادت ۱۳۲۴ ، شهرستان #آباده شیراز
ازدواج سال ۱۳۵۷
کار در کارخانه پارچه بافی
عضویت در #سپاه سال ۱۳۵۸
حضور فعال از همان ابتدای جنگ
فرماندهی گردان #مقداد از #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
💖 شهادت : #کربلای_پنج ، دوازده اسفند ۱۳۶۵
مزار: #بهشت_زهرا #تهران ٬ قطعه ۲۶ - ردیف ۸۰ - شماره ۴۹
.
.
📄 فرازی از #وصیت_نامه_شهید : 💌
↘ «...برادران عزیز فکر نکنید #جبهه و جنگ به ما نیاز دارد و اگر ما نباشیم کار جنگ می خوابد.
اصلاً این طور نیست و آن چیزی که مقدّر خداوند تبارک و تعالی است انجام می پذیرد و این ما هستیم که نیازمند این محیط هستیم تا به خود سازی و ارتقای سطح معنوی دست پیدا کنیم و انشاءالله آماده جانفشانی در راه #اسلام گردیم...»✔
🍃
💓
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهدای_کربلای_پنج
#شهدای_اسفند_۴۰۱
@yousof_e_moghavemat
⏳ ۱۱ فروردین ۱۳۶۱
🎤 #مصاحبه با #حاج_احمد_متوسليان
📌 احمد متوسلیان، در فرجام مرحله چهارم عملیات #فتح_المبین ، طی مصاحبه به عمل آمده با وی از سوی امیر رزاقزاده راوی اعزامی دفتر سیاسی وقت سپاه به تیپ_۲۷ محمد رسول الله ص در آغاز این گونه خود را معرفی کرده است:
بسماللهالرحمنالرحیم، من احمد هستم، #احمد_متوسلیان فرزند غلامحسین متولد 1332 تهران، از نظر وضعیت (تحصیلی) خودم، دروس ابتدایی را در مدرسه اسلامی مصطفوی گذراندم و دبیرستان را در مدرسه اخباریون گذراندم و بعد از آن هم خدمت سربازی را رفتم و انجام دادم که درجهدار وظیفه بودم و بعد از سربازی هم عرض کنم که وارد دانشگاه شدم و دانشجوی سال دوم بودم که در زمان شاه دستگیر شدم و . . .
مکان: قرارگاه شاوریه، سنگر فرماندهیِ تیپ۲۷ در عملیات فتحالمبین
زمان: ۱۱ فروردین ۱۳۶۱
راوی: رزاقزاده
#دفاع_مقدس
#فرمانده
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#سنگر_فرماندهی
#شاوریه
#جبهه #شوش
#یازدهم_فروردین_۱۳۶۱
@yousof_e_moghavemat