🌟 #پیش_به_سوی_آزادی_خرمشهر 🚩
✔
↘️
💠 به فاصله ۴۸ ساعت پس از پایان یافتن مرحله چهارم نبرد فتحِ مبین، در روز سه شنبه دهم فروردین ۱۳۶۱، جلسه مشترکی در قرارگاه مرکزی کربلا با حضور فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران تشکیل شد.
در پایان این جلسه، به کلّیه یگان های تابع سپاه و ارتش ابلاغ گردید که حداکثر طی دو هفته، بازسازی یگان ها و طرح ریزی عملیات را انجام دهند و نتیجه را تا روز بیست و چهارم فروردین به قرارگاه مرکزی کربلا اعلام کنند.✅
.
اهداف:
۱- انهدام نیروی دشمن حداقل با استعدادی بیش از دو لشکر
۲- آزادسازی شهرهای خرمشهر، هویزه و پادگان حمید.
۳- آزادسازی حدود شش هزارکیلومتر مربع از سرزمین های اشغالی.🚩
.
منظور:
۱- خارج نمودن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از بُرد توپخانه دشمن
۲- ترمیم مرزهای بین المللی و رفع اشغال[اراضی] کشور.
۳- آزادشدن جاده مواصلاتی اهواز - خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز - آبادان از زیر بُرد توپخانه دشمن.🚩
.
.
📙 منبع کپشن: کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه ، صفحات ۳۷۹ و ۳۸۰ 🏷
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
✔ #شجاعت_کم_نظیر_حاج_احمد_متوسلیان 🚩
.
.
💠 در ساعت پانزده و ۳۰ دقیقه عصر چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت، شدت درگیری دو طرف به اوج خود رسید. در غرب کارون، زمین به لرزه درآمد. سپاه سوم ارتش عراق با اجرای یک رشته پاتک سنگین، ریختن آتش پرحجم توپخانه و به میدان کشاندن انبوهی از نیروهای پیاده، کماندویی و لشکرهای تانک خود، برای درهم کوبیدن مواضع #تیپ_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ تلاش سرسختانه ای به خرج داد.
🔗
در قرارگاه مرکزی کربلا، فرماندهان عالی رتبه سپاه و ارتش چندان نگران فرجام این رویارویی نابرابر بودند که در نهایت سیّدرحیم صفوی، حسنباقری و سرهنگ حسنی سعدی را جهت نظارت مستقیم بر وضعیت منطقه و تحوّلات، رواروانی غرب رود کارون کردند. مقارن ساعت چهار بعد از ظهر تانکهای عراقی روی جاده اهواز-خرمشهر آمدند. آن از دو سوی زاویه به طرف خط #تیپ_۲۷ آمده بودند تا خاکریز را قطع و کار نیروهای این تیپ را یکسره کنند. احمد حمزهای؛ گواهی عینی واقعه، آن لحظات را این گونه بازگو کرده است:
✔
...اینجا بود که دیگر #حاج_احمد خودش تفنگ کلاشینکف به دست گرفت، آمد و روی خاکریز جاده اهواز-خرمشهر مستقر شد و شروع به تیراندازی کرد. همین طور بالای خاکریز ایستاده بود و در حالی که احدی جرات نمی کرد سرش را از خاکریز بالا بیاورد، حاجی پشت سر هم رگبار گلوله را به سمت تانکهای دشمن میفرستاد. اصلا انگار نه انگار که حدود ۱۴۰ دستگاه تانک دارند به طور همزمان خط ما را میکوبند و جلو میآیند، خیلی مسلّط و محکم ایستاده بود و بی پروا و یک روند شلیک می کرد و فقط موقعی درنگ می کرد که می خواست خشال چهل تایی کلاشینکف را عوض کند. بچّه ها بُهت زده، یک لحظه به آتش و حرکت تانکهای دشمن خیره می شدند و لحظه ای بعد به #احمد که ایستاده بر روی خاکریز، رگبار در پی رگبار به سمت تانکها شلیک می کرد و فریاد می کشید: "برادرها! امروز صفحه باشرف از بی شرف مشخص میشود!...باشرف هایش بیایند بالای خاکریز!...🚩
.
.
📚 منبع کپشن: کتاب بسیار ارزشمند و گرانبهای #همپای_صاعقه - صفحه ۵۸۲ و ۵۸۳.
✔
🏷
📸 شناسنامه عکس: تیر ۱۳۶۱ ، پادگان زندانی سوریه، سردار رشید سپاه اسلام #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان در حال سینه زنی.😍
.
.
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
🌟 #نقش_حاج_احمد_متوسلیان_و_تیپ_27_در_فتح_خرمشهر 🚩
«...طرح عملیاتی #الی_بیت_المقدس ، مرهون سه رمز بوده است:
اولین رمز موفقیت این عملیات این بود که ما وقتی از رودخانه کارون عبور کردیم، باید به سرعت خودمان را به جاده آسفالت اهواز - خرّمشهر می رساندیم.
رمز دوم موفقیت این بود که وقتی ما از رودخانه کارون گذشتیم و جاده را تصرّف کردیم، به سمت مرز پیشروی کردیم؛ طوری که #خرمشهر ، سمت چپ ما و اهواز در سمت راست ما قرار داشت.
رمز سوم موفقیت این بود که بعد از رسیدن به مرز بین المللی، می پیچیدیم به سمت چپ و جاده اهواز - خرمشهر را می بستیم تا دشمن نتواند از #خرمشهر فرار کند. دو تا از سه نقطه پیروزی به #تیپ_۲۷ محوّل شد؛ به این خاطر که تجربه موفقی از عملیات #فتح_المبین به دست آورده بود.
↘️
خب، ما آن سرسختیی که از بچّههای #تیپ_۲۷ دیده بودیم، به شکلی که حتی بعضاً بدون سنگر هم میجنگیدند؛ روحیه سلحشوری خاصی که توی بچّه های تهران، همدان و مازندران و مقداری از بچّههایی که آن موقع در #تیپ_۲۷ جمع بودند، وجود داشت، یک ویژگی خاصی را به این تیپ داده بود. به همین علت، ما این تیپ را درست توی پیشانی پاتک های اصلی دشمن قرار دادیم...»
✔
💠 با تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه/ مصاحبه با سردار محسن رضایی؛ فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی دوران #دفاع_مقدس . صفحه ۷۴۸ و ۷۴۹.
🚩
🦋
🌟
⬅️ این مطلب ادامه دارد....
سردار محسن رضایی: #قوی_تر_از_احمد_متوسلیان_نداشتیم ❤
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
❤ #سپاه_محمد_ص_می_آید 🚩
✔
🌸
🔸️
💠 به دستور #متوسلیان به سرعت وسایل و تجهیزات تیپ جمع آوری شد و صبح روز جمعه بیستم خرداد ۱۳۶۱ - یعنی یک روز پیش از عزیمت به سوریه - نیروها در پادگان امام حسین علیه السلام گرد آمدند.
#سعید_قاسمی ؛ مسئول وقت واحد اطلاعات عملیات #تیپ_۲۷ می گوید:
✔
«...هیچوقت فراموش نمیکنم. قریب به هزار نفر بودیم؛ حدود هشتصد نفر از نیروهای کادر سپاه، و مابقی، بچّههای تکاور تیپ ۵۸ ذوالفقار ارتش بودند که در محوطهی زمین صبحگاه پادگان امام حسین (ع) صف کشیده بودند.
در مقابل ما و روی جایگاه، علاوه بر #حاج_احمد و #حاج_همت، #تیمسار_ظهیرنژاد و تعدادی از فرماندهان محترم ارتش جمهوری اسلامی ایران هم حضور داشتند؛ اصحابی که دیگر گمان نکنم اَحدی بتواند مثل و مانند آنها را در یک جا گردآوری کند.
🌸
#حاج_احمد در جمع این رزمندگان، سخنرانی هیجانانگیزی ایراد کرد. پشت میکروفن، با چهرهای برافروخته و لحنی حماسی گفت:
📢
برادران، این راه، راهی بیبازگشت است! کسی که با ما میآید، باید تا آخر خط همراه ما باشد. اگر در آنجا عملیاتی انجام بدهیم، ممکن است حتی جنازهی هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگردد. تنها دالان هوایی تهران به دمشق، از فراز ترکیه میگذرد و این کشور، به علت عضویت در پیمان نظامی ناتو و روابط گرمی که با اسرائیلیها دارد، به محض اطلاع از حضور قوای نظامی جمهوری اسلامی در دمشق، قطعاً این تنها دالان هوایی را هم، به روی هواپیماهای ترابری ما خواهد بست. شاید ما اوّلین و آخرین مجموعه رزمندگانی باشیم که به سوریه خواهیم رفت؛ بنابراین، برادرانی با ما بیایند که تا آخر پای کار خواهند بود. 🚩
#حاج_احمد با حرفهایش آب پاکی را روی دست همه ریخت. جواب سخنان او را بچّهها با وصیتنامههایی که از جیب بلوز فرمشان بیرون کشیدند و به سویش گرفتند، دادند. همه اشک شوق میریختند. پادگان از فریادهای «یاحسین» بچّههای سپاهی و ارتشی به لرزه در آمده بود. حتی به چشمهای #احمد، #همت و #تیمسار_ظهیرنژاد هم اشک نشسته بود.
💕
بعد از وداع با نیروها، قرار شد که فردای آن روز، #حاج_احمد خود به همراه اولین هواپیمای حامل تعدادی از نیروهای اعزامی، راهی سوریه شود.»
✔
🌸
📚 منبع نوشته: کتاب بسیار ارزشمند و گرانبهای #همپای_صاعقه ، به قلم گلعلی بابایی - حسین بهزاد ، با تخلیص و اختصار از صفحات نورانی ۷۷۴، ۷۷۵ و ۷۷۶.
🔸️
↘️
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
❤ #سپاه_محمد_ص_می_آید 🚩
🌸
✔
💠
📖 #سعید_قاسمی که همراه با گروه سوم عازم #سوریه شد، می گوید:
... ماجرای سفر هم خیلی عجیب بود. پانصد نفر نیرو را سوار یک هواپیمای جمبوجتِ «کارگو» [ ویژه حمل بار ] کردند! از فرط تراکم مسافر، درِ هواپیما را به زور توانستند ببندند. توی آن دالان هواپیما، این پانصد نفر داشتند از سر و کول هم بالا می رفتند. ما با #حاج_همت یک گوشه ای نشسته بودیم. #حاجی چفیۀ سفیدی به گردن داشت و یک دست #لباس_خاکی_بسیجی پوشیده بود. پاچۀ شلوار را گِتر کرده بود و به جای پوتین هم از این کتانی های چینی سفید به پا داشت.
#حاجی از من پرسید: بگو بدانم چه احساسی داری؟ با توجه به اینکه این سفر در حکم ورود به وادی جدید در زندگی ماست، آیا آمادگی داری؟
گفتم : بالاخره سرنوشت است دیگر. هرچه پیش آید، خوش آید.
بعد #حاجی دست کرد توی جیب پیراهنش،کتاب دعای کوچکی را درآورد و در آن شلوغی و ازدحام بچه ها نشست و #زیارت_عاشورا خواند. اصلاً انگار توی خلسه رفته باشد، دعا می خواند و کار به کار کسی نداشت.
🔸️
👉
📚 منبع : کتاب #همپای_صاعقه
📸 حضور سردار #حاج_سعید_قاسمی در کنار وجود نازنین سردار #شهید_حاج_ابراهیم_همت - پادگان دوکوهه.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌸 #سپاه_محمد_ص_می_آید 🚩
🛩🚎🚌✈️🛫🛬🕌
#اولین_مدافعان_حرم
⚪️ سرانجام مجموعۀ سوم از رزمندگان اعزامیِ قوای محمد رسول الله (ص) به حرم حضرت زینب (س) رسید. سعید قاسمی می گوید:
...وقتی به حرم رسیدیم، چنان غوغایی به پا شد که در وصف نمی گنجد. به جرأت می توانم بگویم که تا به آن روز، خانم زینب (س) چنین زوّاری به خود ندیده بود. روی پیشانی همۀ بچه ها، سربندهای سبز رنگ که روی آن اسم عملیات فتح خرمشهر - #الی_بیت_المقدس - نقش بسته بود، به چشم می خورد.
انبوهی از پرچم های سربه فلک کشیدۀ سبز و سرخ، با شعار «محمد رسول الله (ص)» و «نصر من الله و فتح قریب» جلال و شکوه عجیبی را در این گروه اعزامی به نمایش گذاشته بود.
مردم به هم می گفتند: این لشکر محمد (ص) است که آمده تا #اسرائیل غاصب را تار و مار کند. دست های بچه های ما را می گرفتند و به سر بچه های کوچکشان می کشیدند تا آنها را با دست سپاهیان خمینی متبرّک کنند. عبارات این پیشانی بندها را که روی آنها نوشته بود #الی_بیت_المقدس (به سوی قدس) که می دیدند، های های گریه می کردند. اینها را از ما گرفتند و روی چشم خودشان و بچه هایشان می کشیدند. تمام قنادی های آن حوالی، همه روی سر بچه ها نُقل می ریختند و در بین بچه ها و مردم، شیرینی پخش می کردند. افغانی های آوارۀ مقیم دمشق، دسته دسته غریبانه آنجا گریه می کردند.
👈 ادامه دارد...
📚 #همپای_صاعقه ، صفحه ۷۸۱
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#سپاه_محمد_ص_می_آید 🚩
✅
👉
◻️ جعفر جهروتی زاده روایت می کند:
🔸️
... مراسم نماز جماعت و خواندن زیارت نامۀ مخصوص حضرت زینب (س) که تمام شد، #حاج_احمد و #حاج_همت ، خواستند نیروها را از حرم مطهر بیرون آورند؛ اما بچه ها دست بردار نبودند؛ حاج احمد با کمک حاج همت به هزار مشقّت، گریبان آنها را می گرفتند و در حالی که خودشان هم به سختی اشک می ریختند، بچه ها را کِشان کِشان از حرم خارج می کردند.
✔
از سوی دولت سوریه، #پادگان_زبدانی به عنوان محل استقرار نیروها در نظر گرفته شده بود؛ پادگانی بی در و پیکر که بیشتر به «حلبی آباد»! شباهت داشت تا یک پادگان نظامی، اقامتگاه مزبور، نه سرویس بهداشتی درست حسابی داشت و نه از امکانات اولیهی زندگی در آن اثری به چشم میخورد. از همه بدتر، سرویس دهی بد #سوری_ها بود. آنان اصلاً مراعات موازین مهمان نوازی را نمی کردند و به دلایلی نامعلوم، از پذیرایی این میهمانان مضائقه می نمودند؛ آن مهمان هایی که برای کمک به سوریه چند هزار کیلومتر راه را طی کرده و خودشان را به دمشق رسانده بودند تا به زعم خودشان، باری از دوش آنها بردارند. خُب، نبود امکانات اولیه و ضروریی مثل دستشویی و حمام، امری نبود که به سادگی بشود از آن گذشت. از این رو، حاج همت رفت سر وقت مسئولین سوری و از آنها پرسید: «آخر شما چطور مسلمان هایی هستید که در پادگان خودتان، حمام و دستشویی و سرویس توالت ندارید؟»
سوری ها هم جوابی برای این پرسش حاج همت نداشتند. البته فقدان امکاناتی مثل مواد خوراکی، با خرید غذاهای کنسرو شده که از مغازه های شهر تأمین می شد، قابل جبران بود؛ اما مسئلۀ عدم وجود سرویس های بهداشتی و نظافتی و حتی آب آشامیدنی سالم در داخل پادگان، امری لاینحل مانده بود که می بایست تحمل می شد.
✔
◽️با توجه به اینکه حضرت آیت الله خامنه ای - رئیس وقت شورای عالی دفاع - تأکید فراوانی بر روی شناسایی مواضع قوای اشغالگر اسرائیل داشتند، به محض استقرار قوای اعزامی در «پادگان زَبِدانی»، #متوسلیان قبل از هر کاری، اقدام به تشکیل تیم های اطلاعاتی کرد تا مواضع اشغال شده توسط ارتش اسرائیل در «درّۀ بِقاع» را کاملاً مورد شناسایی قرار دهند. مأموریت این تیم ها [...].
✔
همزمان با آغاز شناسایی مواضع ارتش اسرائیل در درّۀ بقاع، چندین جلسهی هماهنگی با مسئولین کشوری و لشکری سوریه نیز برگزار شد تا در خصوص نحوهی به کارگیری نیروهای ایرانی، طی نبردهای آتی علیه اسرائیلی ها تصمیم گیری شود؛ اما از این گونه جلسات، هیچ نتیجه مطلوبی حاصل نشد.
↘️
ادامه دارد...⬅️
‼
📕 #همپای_صاعقه ، ص ۷۸۱ و ۷۸۲.
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#سپاه_محمد_ص_می_آید 🚩
✔
🔸️
👉
🔴 کارشکنی رفعت اسد (صاحب تصاویر فوق) و مقامات سوری
◽️ سعید قاسمی؛ مسئول وقت واحد اطلاعات #تیپ_27 می گوید:
"...در آن زمان، کانال ارتباطی قوای ایرانی با ارتش سوریه ، #رفعت_اسد - برادر حافظ اسد - بود؛ او مسئولیت وزارت دفاع و ریاست سرویس های امنیتی ارتش سوریه را برعهده داشت. یک روز رفعت اسد به محل استقرار بچه ها در #پادگان_زبدانی آمد و در زمین صبحگاه، سخنرانی عجیبی برای ما ایراد کرد. وقتی مترجم حرف های او را برای ما ترجمه کرد، همه مات و مبهوت شدیم. حرف های خیلی دیپلمات مآبی می زد و لحنی داشت که اصطلاحاً به آن «ادب سرد» می گویند. این ادب سرد، در مضمون حرف هایش جلب توجه می کرد.
⁉️
سخنرانی او که به پایان رسید، از همان جا #حاج_احمد ، #همت و سایرین متوجه شدند که #سوری_ها قلباً پای کار نیستند و صرفاً مایلند ما یک حضور سمبولیک و غیرفعال در منطقه داشته باشیم. برای همین، حرف ها و موضع گیری هایشان عمدتاً در از تعارف و شعار بود. رفعت اسد خیلی روی مسئلۀ آتش بس اعلام شده از طرف #اسرائیل که بعد از ورود ما به #سوریه ، رهبران دمشق به آن تن داده بودند، مانور می داد.
‼
میزبانان سوری ما، با ساده لوحی غیرقابل توجیهی به این ترفند فریب کارانۀ اسرائیلی ها دل خوش کرده بودند. #رفعت_اسد ، یکی به نعل می زد یکی به میخ! از یک طرف، ورد زبانش «آتش بس، آتش بس» بود و از طرف دیگر هم دم به دقیقه روی مسئلۀ ضرورت باقی ماندن بچه های ما در سوریه ، با این عنوان که شما عزیزان ایرانی میهمان ما هستید، مانور می داد. دیدیم قضیه، قضیۀ سیاسی بازی، رعایت قواعد دیپلماسی است و مابقی همه تعارف است و شعار؛ اما باز هم مطلب را چندان جدی نگرفتیم و ظرف یک هفتۀ بعد، روند آموزش و توجیه، خودسازی معنوی و عقیدتی و امور روزمره از قبیل صبحگاه و امثال ذلک در دستور کار نیروها قرار گرفت..."
👈 ادامه دارد...
📕 #همپای_صاعقه ، صفحه ۷۸۲ و ۷۸۳
@yousof_e_moghavemat
#سپاه_محمد_ص_می_آید 🚩
🌺
🌸
💠 #حاج_احمد_و_زیارت_مقام_رأس_الحسین (ع) 🕌
✔
◼
🔹 آن روز #متوسلیان حال خوشی داشت؛ مخصوصاً وقتی که برای زیارت مقام مقدس #رأس_الحسین_علیه_اسلام رفته بود. علی نیکو گفتار صفا می گوید:
✔
«خُب، ما نیروهای قدیمی #حاج_احمد بودیم؛ یعنی از وقتی که حاجی #مریوان بود، ما هم افتخار داشتیم کنارش باشیم. روحیه ای که ما از ایشان دیده بودیم، روحیه ای نظامی و به قول معروف، مقرراتی بود. هرچند در کنار این روحیۀ نظامی گری، از نظر معنوی هم حال خوشی داشت، اما حال آن روز #حاج_احمد ، یک حال دیگری بود. ایشان در کنار #مقام_رأس_الحسین (ع)، مثل این تعزیه خوان ها، همینطور از مقام آن مکان می گفت و اشک می ریخت؛ طوری که با صدای بلند گریه می کرد و می گفت: "برادرها، اینجا رأس #حسین (ع) را به نیزه زدند و عمۀ سادات را به اسیری آوردند؛ اینجا شامیان به اهل بیت امام حسین علیه السلام آن چنان ظلمی روا داشتند که روی تاریخ را سیاه کردند." #حاجی آن روز همینطور می گفت و دور آنجا پابرهنه می چرخید، اشک می ریخت و زار می زد.
پس از مراسم به پادگان برگشتیم و آمادۀ شنیدن سخنرانی #برادر_احمد شدیم.
...
✅ ادامه دارد...
⬇️
➡️
📔 با اختصار از کتاب ارزشمند و خواندنی #همپای_صاعقه 📚
🏷
📎
📸 📸 عکس یادگاری رزمندگان در پایان زیارت مقام رأس الحسین علیه السلام با فرمانده شان #حاج_احمد_متوسلیان
۲۸ خرداد ۱۳۶۱ ، دمشق.
📩
🔹 سردار نصرت الله قریب و #جاویدالاثر_تقی_رستگار_مقدم نیز در تصویر حضور دارند.
📥
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#خرمشهرها_در_پیش_است
#زینب_کبری سلام الله علیها
#یا_زینب (س)
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔶 #سپاه_محمد_ص_می_آید 🔶
✔
✅
⁉️
🔵 چنان که از قرائن و شواهد متعدد برمی آید، سوری ها خیال نداشتند از این نیروها بهرۀ نظامی ببرند؛ بلکه درصدد بودند تا صرفاً به عنوان #اهرم_فشار از آنها استفاده کنند.
#متوسلیان از این وضعیت به هیچ وجه راضی به نظر نمی رسید. از این رو درصدد برآمد تا مراتبِ اعتراض خود را به مقامات سوری ابراز کند. محسن کاظمینی، از کادرهای #تیپ_27 می گوید:
... کاسه ی صبر نیروها لبریز شده بود. همه به احمد فشار می آوردند که #حاجی ، چرا در سوریه زمینگیر شده ایم؟ پس کِی می گذارند وارد عمل شویم؟
کار به حدی بالا گرفت که هنگام بازدید رفعت اسد - برادر رئیس جمهور و مرد شمارۀ دو حکومت سوریه - از پادگان #زبدانی ، برای تعیین تکلیف بچه ها با او صحبت کرد. در آن دیدار، طرف سوری از مواجهه با اصل مطلب طفره می رفت و با یک سری تعارفات، از قبیل اینکه شما مهمان عزیز ما هستید و این قبیل تعارف ها، سعی داشتند ما را مجاب کنند.
سرانجام #حاج_احمد طاقت نیاورد و به رفعت اسد گفت:
... ما برای میهمانی به سوریه نیامده ایم. شما بهتر میدانید که هنوز تکلیف جنگ ما با صدّام، یکسره نشده. اگر حاضر شده ایم به اینجا بیاییم برای این بود که ثابت کنیم اگر محور جهاد، اسلام باشد، بچه های ۱۵- ۱۶ سالۀ مسلمانِ سوری هم می توانند مثل شیر به ارتفاعات اشغالی جولان کشور شما حمله ببرند، گوش سرباز اسرائیلی را بگیرند و او را با خفّت بیاورند در خیابان های دمشق بچرخانند؛ مثل همان کاری که بسیجی های نوجوان ما در #فتح_مبین و بیت المقدس با کماندوهای #بعثی صدّام کردند...تعارف بس است. تکلیف ما را مشخص کنید. اگر به هر علت قرار است حضور ما در سوریه صرفاً در حد وجه المصافحه و برگ برنده ای در مذاکرات سیاسی شما باشد، ما اهل آن نیستیم...!
✌
👏
👍
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
#خرمشهرها_در_پیش_است
#نه_سازش_نه_تسلیم_نبرد_با_آمریکا
@yousof_e_moghavemat
#سپاه_محمد_ص_می_آید 🚩
📢
📸
⚫️ فرازهایی ماندگار و فراموش ناشدنی از سخنرانی باشکوه #حاج_احمد_متوسلیان در پادگان زبدانی سوریه ، ۲۸ خرداد ۱۳۶۱.
🔸 ما با ایمان مان می جنگیم؛ جندالله با ایمانش می جنگد. بگذار بوق های تبلیغاتی رسانههای صهیونیستی و سران اسرائیل به ما بگویند شما برای خودکشی آمده اید! ما ثابت می کنیم که خون ما، باعث خواهد شد که سرزمین های مقدس اسلامی از دست امپریالیزم آمریکا و این رژیم غاصب و فاسد صهیونیستی آزاد بشود.
📩
📮
👈 ادامه دارد...
📚 #همپای_صاعقه 📋
#خرمشهرها_در_پیش_است
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
#سپاه_محمد_ص_می_آید 🚩
🖐
✔
«...حقیقتی بس ثقیل که ما در آن شب نتوانستیم آن را هضم کنیم. #حاجی با چشمهایی خیس از اشک گفت: من که بروم لبنان، دیگر برنمیگردم. اینها باید به فکر خودشان باشند. من میدانم که بروم لبنان، دیگر برنمیگردم.
ما باز هم حرفش را جدّی نگرفتیم. با خودمان گفتیم؛ مگر ممکن است کسی که میداند اگر به لبنان برود، دیگر برگشتنی نیست، باز هم عازم چنین سفری بشود؟
برای همین هم من با لحنی دوستانه به #حاج_احمد گفتم: شوخی نکن حاجی، این حرفها دیگر چیست که میزنی؟ انشاءالله سالم میروی و برمیگردی و هیچ مشکلی هم پیش نمیآید. به خواست خدا، موفق و پیروز برمیگردی.
ایشان باز هم با همان حالت محزون، در حالی که لاینقطع اشک میریخت، گفت: نه! #من_دیگر_برنمیگردم .
خیلی تعجب کردیم. با اصرار از او خواستیم علّت این یقین خودش را - که البته ما صرفاً حَملِ بر توهّم میکردیم- به ما هم بگوید. #حاج_احمد سرانجام تسلیم شد و گفت:...»
🔰 ادامه دارد...
🦋 منبع: کتاب بسیار ارزشمند #همپای_صاعقه ، صفحه ۷۴۴
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat