eitaa logo
ضرب المثل
34.1هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
663 ویدیو
11 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه این ره که تو می روی به ترکستان است !💚🌿 این حکایت فلسفه داره و ان اینکه صحرایی در ترکستان وجود داره که معروفه به صحرای مرگ که گرمای سوزان و کشنده داره و ازینرو کنایه به افرادی زده میشه که کور کورانه مسیر زندگی رو اشتباه طی میکنن و عاقبت خوشی در انتظار آنها نیست ، این ره تو میروی به ترکستان است منظور این است که به جای خوبی نخواهی رسید و خطر در انتظار توست و برگشتی در کار نخواهد بود . @zarboolmasall
یریدون ان یطفئو ا نورالله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره ولو کره الکافرون"(توبه 32) در قدیم، مردی خادم بقعه ی متبرکه ای بود و همه شب شمعی در آن بقعه می افروخت تا مردمان صاحب عقیده و فقرا آسوده باشند و از روشنایی استفاده کنند. از قضا یکی از شبها مردی طمعکار به این فکر افتاد که شمع را خاموش کند، بقعه تاریک شود و نذوراتی که در آنجا هست بدزدد. سر فرصت آمد شمع را از روی شمعدان برداشت. بدون توجه به اینکه توی شمعدان مقداری پنبه هست پف کرد به شمع. شعله به پنبه اثر کرد و آتش گرفت. شعله زبانه کشید و ریش آن دزد طمعکار سوخت. و این مثل را بر زبان آورد: چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکه پف کند ریشش بسوزد. @zarboolmasall
در لهجه اصفهانی ضرب‌المثل‌های خاصی وجود دارد. در زیر چند نمونه از آنها آمده‌است. پاش رو مار باشد، ور نیمی‌دارد! یعنی: از تنبلی هیچ کاری انجام نمی‌دهد. بچه‌بازی درنیار! یعنی: کار بدون فکر انجام نده مثی چوری شدس! یعنی خیلی ضعیف و لاغر شده قسمت، قسمت جنبون میخواد! یعنی علاوه بر قسمت و تقدیر، یک نفر باید پیگیر قسمت باشد. @zarboolmasall
یک داستان و یک پند💚🌿 ✍️مردی همراه پسر خود بر سر مزار پدرش رفت. درختی بر بالای مزار سایه انداخته بود. 🌲پدر پسر را گفت: پسرم! می‌دانی چرا درختان در بهار با شروع شدن گرما برگ در می‌آورند و با سرد شدن هوا در پاییز برگ‌های خود می‌ریزند؟! 🌖چون برگ درخت برای فصول گرم سال است که سایه‌ای برای زیرنشین خود داشته باشد؛ با شروع فصل سرما آفتاب را هم حرارتی برای آزار نیست که برگی در روی درختی باشد. 🍁اگر برگ درختان را در تابستان از شاخه‌های آنان جدا کنی، شاخه درختان خشک خواهد شد، چون حق تعالی حیات یک درخت را به برگ آن منوط کرده است و هیچ درختی را سودی از سایه خود چندان نیست. بدان خداوند تو را عافیت و قدرت بدن فقط برای استفادۀ خودت نداده است، بلکه باید برای دیگر نیازمندان و ضعفاء هم سایه داشته باشی. 🌅و نکته دیگر آن که سعی کن در زمان سختی و حرارت تابستان، کسی را سایه شوی؛ که در زمان سرما و رفع حرارت و سختی، اگر درخت را سایه‌ای هم باشد کسی بیرون نیست که از آن بهره برد. @zarboolmasall
چند آيه زيبا : گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟ گفت: «انَّ مع العسر یسرا» "قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6) گفتم: واقعا؟! گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا» حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7) گفتم: خب خسته شدم دیگه... گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله» از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53) گفتم: انگار منو فراموش کردی! گفت:«اذکرونی اذکرکم» منو یاد کن تا یادت باشم. گفتم: تا کی باید صبر کرد؟! گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا» تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63) «انّی اعلم ما لاتعلمون» من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30) گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟ گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله» حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم. (یونس/ 109) ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!) گفت: «الیس الله بکاف عبده» من هم برای تو کافی ام.(زمر/36) ‎@zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼✨اول هفته تون گلباران 💕✨یه سـلام گرم 🌿✨یه آرزوی زیبا 🌼✨یه دعـای قشنگ 💕✨ بـرای 🌿✨تک تک شما مهربانان 🌼✨الهی 💕✨روزگارتون بر وفق مراد 🌿✨غم هاتون کم 🌼✨و زندگیتون 💕✨پراز عشق و محبت باشه 🌿✨در پناه خـداوند باشیـد @zarboolmasall
ضرب المثل های ترکی در مورد ازدواج و زن🌱🌿 بیریندن سوروشدولار هارالیسان ؟ دئدی : هله ائو لنمه میشم. ( از یکی پرسیدند اهل کجا هستی؟گفت : هنوز ازدواج نکرده ام ) << محل سکونت دائمی مرد پس از ازدواج به میل زنش انتخاب می شود >> سوموگووی ایت سوموگونه قاتما ! ( استخوانت را با استخوان سگ مخلوط نکن ) << خوشاوندی با آدم ناباب به اصالت خانوادگی خود لطمه زدن است>> عیبسیز یار آخداران یارسیز قالار . ( مشکل پسندی در انتخاب دوست یا همسر به ناکامی می انجامد. @zarboolmasall
✔️ نیمی ‎از امر ازدواج، آسمانی است. 🔻عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی🔻 🔸وقتی دختر و پسر همدیگر را پسندیدند، بله والسّلام. نکند شرط و شروط بگذارید و مهریّه‎ی سنگین و شیربها و گرفتن مجالس پرخرج عروسی و جهیزیه‎ی کلان و امثال آن را به هم‌دیگر تحمیل کنید و از همان اوّل زندگی خانواده‎ها را خراب کنید. شرط، باطل کننده‎ی عقد است. همینجا عقد را خراب کردی. البته عقد اسلامی ‎خراب نمی‎شود، ولی عقد ایمانی خراب می‎شود. چون تا می‎گویی شرط دارد، دختر و پسر دلشان می‎لرزد و در نتیجه عقد خراب می‎شود. وقتی دختر و پسر در شب زفافشان برای بدهی‎ها و مخارج، یک دنیا غصّه و نگرانی دارند، بچّه‎ای هم که درست می‎شود، حاضر نیست به این دنیایی بیاید که پر از نگرانی و غصّه است، لذا مجبور می‎شوند پهلوی مادر را بشکافند و به زور بچّه را بیرون بیاورند. وقتی دو طرف هم‌دیگر را پسندیدند، بگذارید با اختیار و میل خودشان آنچه در وسعشان است، انجام دهند. 🔸هر ازدواجی را که خداوند انعقاد کرده، یعنی خداوند آنها را به هم عقد کرده، واقع می‎شود و الاّ به هم می‎خورد. ندیدی بعضی از ازدواج‎ها به هم می‎خورد؟ مال این است که قبلاً انعقاد خدایی نبوده است. پس اگر زنی گرفتی و به نظرت بد از آب در آمد، نباید دیگران را مقصّر بدانی؛ این چیزی است که خدا برایت بریده است و برای رسیدن تو به کمال، بهترین‎ها بوده که برایت انتخاب کرده است. بهترین زن برای تو همین بوده است و اگر چشمت باز شود، می‎فهمی‎ اگر همه‎ی زن‎های عالم بودند، تو همین را انتخاب می‎کردی. پس راضی باش و خدا را شکر کن. نیمی ‎از امر ازدواج، آسمانی است. 🔺مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب🔺
داستان ضرب المثل به مالت نناز به شبی بند است به حسنت نناز به تبی بند است✨️🕊 داستان هم از این قرار است: مردی بود كه ثروت زیادی داشت به طوری كه حد و حساب نداشت صاحب قصر مجلل غلام و كنیز بود. روزی از روزها با خدم و حشم به حمام رفت. هنگامی كه وارد خزینه حمام شد، غلام مخصوصش قلیان جواهر نشانی را برایش چاق كرد و هر مرتبه كه سر از آب بیرون می آورد قلیان را به دهان او می گذاشت چند پك می زد و دوباره زیر آب می رفت. یك مرتبه كه سرش را از آب ببرون آورد با خودش گفت:« آیا كسی از من بالاتر هست؟ آیا ثروت مرا كسی دارد؟» و به خودش مغرور شد. این فكر را كرد و به زیر آب رفت. همینكه سرش را از آب بیرون آورد، نه غلامی دید و نه قلیانی، صدا زد: « غلام ! ‎غلام » دید خبری نیست دلاكهای حمام به صدای او دویدند جلو. او فریاد زد: لباس های مرا بیاورید.» اما دید دلاكها، دلاكهای همیشه نیستند، تعجب كرد. خودش آمد لباس بپوشید دید یك دست لباس پاره و كهنه به جای لباس هایش گذاشته اند. صدا كرد:« پس لباس های من چه شده؟» استاد حمامی و دلاكها آمدند گفتند: « تو هر روز كه به حمام می آیی لباس كهنه های خودت را می گذاری و یك دست لباس تازه و نوی مشتری ها را می دزدی. حالا خوب گیرت آوردیم.» و او را گرفتند و كتك زدند و لباس پاره ها را به او دادند و از حمام بیرونش كردند. وقتی وارد كوچه شد، دید این شهر جای دیگری است؛ شهر خودش نیست. ناچار در شهر گردش كرد تا شب شد. گرسنه و خسته شده بود و جایی نداشت برود. مجبور شد شب را در تون حمامی بگذراند. وارد تون حمام شد. دید سفره نانی در آنجا هست. دانست كه سفره نان مال تونوان است. سفره را پیش كشید و مشغول خوردن شد. شب را همان جا بسر برد و نزدیكی های صبح تون حمام را آتش كرد با خودش گفت: «‌عجالتاً كه نان تونوان را خورده ام در عوض حمامش را گرم كنم.» تا اینكه تونوان از راه رسید مرد گفت: « رفیق، نان تو را من خورده ام ولی عوضش تون را آتش كرده ام و حمام گرم است.» تونوان ازاو خوشش آمد و او را پیش خودش نگاه داشت چند روزی آنجا بود كه صاحب حمام دید عجب مرد زرنگی است و او را جامه دار حمام كرد. از آنجائی كه زرنگی و در ستكاری به خرج داد، حمامی از او خوشش آمد و دخترش را به عقد او درآورد. بعد از چند سالی دختر حمامی صاحب دو فرزند شد و چیزی نگذشت كه حمامی مرد و ثروت او به دخترش رسید. اما مرد هر شب كه به خانه می آمد افسرده میان فكر فرو می رفت و دست به قلتق۳ می نشست و با كسی حرف نمی زد. تا اینكه زنش یك شب از او پرسید: « تو را به خدا به چه فكر می كنی؟» آیا به پدر من یا به چیز دیگری؟» زن آنقدر او را قسم داد تا اینكه مرد قصه را از اول تا آخر برایش گفت. زن به او گفت: «‌آدم وقتی صاحب ثروت شد نباید به مالش مغرور شود. اما حالا كه اینطور شده شب برو روی پشت بام پلاس سیاه به گردن بیندار و به درگاه خدای متعال توبه كن و از خدا بخواه تا دو مرتبه به خانه خودت برگردی. به شرطی كه اگر دعایت مستجاب شد در فكر من و این دو بچه هم باشی.» مرد قبول كرد و با دل شكسته و پردرد رفت بالای پشت بام، پلاس سیاه به گردن انداخت و دو ركعت نماز حاجت خواند و به درگاه خداوند نالید و توبه كرد و مشغول مناجات بود كه خوابش برد. یك وقت صدای اذان صبح به گوشش رسید سراسیمه بلند شد و نماز صبح را خواند و از زنش خداحافظی كرد و رفت كه در حمام را باز كند. وارد حمام شد و لباسش را عوض كرد و رفت توی خزینه كه زیر آب خزینه را بزند. وقتی سرش را از زیر آب بیرون آورد، غلام خودش را قلیان به دست بالای سرش دید. تا خواست بگوید «‌غلام چرا...؟ » غلام زودتر گفت: « آقا، این دفعه رفتی زیر آب طول كشید. چند دقیقه است كه منتظر شما هستم.» مرد بقیه مطلب را فهمید و شكر خدا را بجا آورد، از میان خزینه بیرون آمد، دید حمام اولی است. غلامان لباس هایش را حاضر كردند و لباسش را پوشید و به خانه رفت. زن به او گفت: « ‌امروز كمی دیرتر از حمام آمدی؟» مرد تعجب كرد و گفت: « چند سال است، كه من رفته¬ام. زن گرفته¬ام. دارای دو فرزند شده¬ام. تازه زنم می گوید امروز دیرتر آمدی.» فهمید قدرت خدای بزرگ است واین بیت را گفت: به مالت نناز به شبی بند است به حسنت نناز به تبی بند است بعد چند نفر از غلامان را فرستاد و نشانی آن شهر را هم به آنها داد. رفتند زن و فرزندانش را آوردند. دیگر تا عمر داشت ناشكری نكرد و به خودش مغرور نشد و ثروتش را در راه خدا خرج كرد. یادداشت: دهخدا در امثال و حكم این ابیات را مترادف مثل فوق آورده است: به حسنت مناز به یك تب بند است به مالت منار به یك شب بند است @zarboolmasall
✔️ نیمی ‎از امر ازدواج، آسمانی است. 🔻عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی🔻 🔸وقتی دختر و پسر همدیگر را پسندیدند، بله والسّلام. نکند شرط و شروط بگذارید و مهریّه‎ی سنگین و شیربها و گرفتن مجالس پرخرج عروسی و جهیزیه‎ی کلان و امثال آن را به هم‌دیگر تحمیل کنید و از همان اوّل زندگی خانواده‎ها را خراب کنید. شرط، باطل کننده‎ی عقد است. همینجا عقد را خراب کردی. البته عقد اسلامی ‎خراب نمی‎شود، ولی عقد ایمانی خراب می‎شود. چون تا می‎گویی شرط دارد، دختر و پسر دلشان می‎لرزد و در نتیجه عقد خراب می‎شود. وقتی دختر و پسر در شب زفافشان برای بدهی‎ها و مخارج، یک دنیا غصّه و نگرانی دارند، بچّه‎ای هم که درست می‎شود، حاضر نیست به این دنیایی بیاید که پر از نگرانی و غصّه است، لذا مجبور می‎شوند پهلوی مادر را بشکافند و به زور بچّه را بیرون بیاورند. وقتی دو طرف هم‌دیگر را پسندیدند، بگذارید با اختیار و میل خودشان آنچه در وسعشان است، انجام دهند. 🔸هر ازدواجی را که خداوند انعقاد کرده، یعنی خداوند آنها را به هم عقد کرده، واقع می‎شود و الاّ به هم می‎خورد. ندیدی بعضی از ازدواج‎ها به هم می‎خورد؟ مال این است که قبلاً انعقاد خدایی نبوده است. پس اگر زنی گرفتی و به نظرت بد از آب در آمد، نباید دیگران را مقصّر بدانی؛ این چیزی است که خدا برایت بریده است و برای رسیدن تو به کمال، بهترین‎ها بوده که برایت انتخاب کرده است. بهترین زن برای تو همین بوده است و اگر چشمت باز شود، می‎فهمی‎ اگر همه‎ی زن‎های عالم بودند، تو همین را انتخاب می‎کردی. پس راضی باش و خدا را شکر کن. نیمی ‎از امر ازدواج، آسمانی است. 🔺مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب🔺 @zarboolmasall
کاربرد ضرب المثل خودم جا؛ خرم جا🦋💙 افراد خونسرد و بی اعتنا خاصه آنهایی که همه چیز را از دریچۀ مصالح و منافع شخصی ببینند در جهان زیاد هستند.این گونه آحاد و افراد بشری به زیان و ضرر دیگران کاری ندارند. همان قدر که بارشان به منزل برسد و مقصودشان حاصل آید اگر دنیا را آب ببرد آنها را خواب می برد. به این دسته از مردم چنانچه در زمینۀ عدم توجه به مصالح اجتماعی ایراد و اعتراض شود شانه بالا انداخته در نهایت خونسردی و بی اعتنایی به این عبارت مثلی تمثل می جویند و می گویند:"خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا خواه نزا!" یا به طور خلاصه می گویند: "خودم جا، خرم جا" مجازاً یعنی سود و زیان دیگران به من چه ارتباطی دارد؟ باید در فکر تأمین و تدارک منافع و مصالح خویش بود لاغیر.( دیگی که برای من نجوشه ، توش سر سگ بجوشه ! عبارت بالا که سالهای متمادی در منطقۀ غرب ایران هنگام وضع حمل زنان باردار مورد استفاده و اصطلاح قرار می گرفت از واقعۀ تاریخی جالبی ریشه گرفته که نقل آن خالی از لطف و فایده نیست. @zarboolmasall
دوستان و همراهان گرامی 🤍✌️🏻 این یک ضرب المثل تصویری هست آیا میتونید حدس بزنید؟ 😍🖇 جواب آن در کانال قرار خوهد گرفت ساعت ۱۳:۳۰ با ما همراه باشید. @zarboolmasall
جواب ضرب المثل تصویری💚🖐🏻 معنی ضرب المثل به اسب شاه گفتند یابو به کسی که از کوچک ترین حرف یا حرکتی ناراحت شده و قهر کند. معنی یابو چیست؟ به قاطری می گویند که شبیه اسب است، اسب بارکش و از نژادی پست. پس دون شأن اسب است که به او یابو گویند! انگار اسب شاه از این جهت که اسب پادشاه است، خیلی خودش را دست بالا گرفته و کسی که اشتباهی به او می گوید ” یابو ” به ایشان بر می خورد!! @zarboolmasall
ضرب المثل های چینی✨️🕊 حرف زدن زیاد و به هیچ هدفی نرسیدن مثل آن است که برای گرفتن ماهی از درخت بالا بروی. این ضرب المثل تأکید می‌کند که تنها با حرف زدن در مورد هدف به آن نمی‌رسی و صرفا باید اقدام و عمل کنی. معلم می‌تواند برای تو در را باز کند؛ اما خودت باید وارد شوی. یعنی یاد گرفتن چیز دیگر است و عمل به چیزهایی که یاد گرفته ای چیز دیگری است و برای استفاده از دانسته هایت باید خودت دست به عمل بزنی. وقتی بادهای تغییر می‌وزند، گروهی از مردم دیوارها را می‌سازند و دیگران آسیاب‌های بادی را. این ضرب المثل نشان می‌دهد که انسان‌های هوشمند تهدیدها را به فرصت تبدیل می‌کنند. @zarboolmasall
✔️ اگر پدر و مادر نمازخوان را فرزندشان دوست داشته باشد، خود فرزند نمازخوان می‎شود، نیاز به فشار آوردن زیاد نیست. 🔻عارف باللّه مرحوم حاج اسماعیل دولابی🔻 🔸پدر و مادر مواظب باشند در اثر فشاری که برای عمل به عبادات و احکام به بچّه می‌‎آورند، محبّت بچّه به آنها لطمه نخورد. اگر پدر و مادر نمازخوان را فرزندشان دوست داشته باشد، خود فرزند نمازخوان می‎شود، نیاز به فشار آوردن زیاد نیست. و اگر از آنها منزجر شود، از دین و عمل به احکام نیز خواهد برید. اگر محبّت بچّه محفوظ ماند، ولو چند روزی در عمل به احکام شرع سستی کند، جای نگرانی نیست، آخرالامر به آغوش دین باز می‎گردد و با رغبت به احکام مقید می‎شود. عمل با کُره و بدون رغبت نه تأثیر سازنده دارد و نه ثواب و اجر. بگذارید فرزندانتان با رغبت به سمت دین و عبادت بیایند. همان‎طور که گیاهان و درختان را در فصل زمستان هرس می‎کنند و شاخه‎های اضافی‌شان را می‎زنند و اگر در بهار بزنند درخت آسیب می‎بیند و جای شاخه‎ی کنده شده سیاه و خشک می‎شود، در نهی از منکر هم باید وقتی فرد در حالت خنکی و آرامی ‎است، به او تذکّر داد. اگر در گرمای کار تذکّر بدهی، مؤثّر نخواهد بود و چه بسا موجب لجاجت او شود و محبّتش به خدا و اولیا و خودت هم لطمه ببیند. 🔸بچّه‎ها را خیلی نهی نکنید، چون فطرتشان خراب می‎شود. 🔸وقتی دیدی یک روز صبح فرزندت خودش بیدار شد و بدون اینکه کسی به او بگوید، وضو گرفت و در گوشه‎ی خلوتی نمازخواند، بدان نماز فرزندت را گرفت؛ سجده‎ی شکر به جا بیاور. مبادا از آن پس او را برای نمازخواندن تحریک کنی. 🔺مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب🔺 @zarboolmasall
☝️داستان زیبا ... تا زنده اید ببخشد ...! این که بگوییم با هر کس باید مثل خودش رفتار کنیم جمله اشتباهی است، ما اشرف مخلوقات خدا ما تکه ای از وجود خدا و ما روح خدا و جانشین خدا بر روی زمین هستیم پس باید رفتار ما هم خدا گونه باشد ، خدا ستاراالعیوب است خدا عیب همه را می پوشاند ..خداوند رحمان و رحیم است خدا کریم است سعی کنیم در حد توان رفتارمان را خدا گونه کنیم تا خدا گونه خالق زندگی خود باشیم اگر خدا گونه رفتار کردیم ما هم می توانیم مانند این آیه إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (یس۸۲). اراده کنیم و بگوییم باش پس حاضر گردد ... @zarboolmasall
📌 اشعار سعدی که ضرب المثل شده‌اند: 🖇 تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد 🖇 طریقت به جز خدمت خلق نیست 🖇 عاقبت گرگ زاده گرگ شود گر چه با آدمي بزرگ شود @zarboolmasall
🔅 ✍️ با افشای راز خود، به خودتان خیانت نکنید 🔹روزی از روزها در جنگلی سرسبز روباهی درصدد شکار یک خارپشت بود. روباه از خارهای خارپشت می‌ترسید و نمی‌توانست به خارپشت نزدیک شود. 🔸خارپشت با کلاغ دوست بود. کلاغ هم به پوشش سخت خارپشت غبطه می‌خورد. 🔹روزی کلاغ به خارپشت گفت: پوشش تو بسیارخوب است؛ حتی روباه هم نمی‌تواند تو را صید کند. 🔸خارپشت با شنیدن تمجید کلاغ گفت: درسته، اما پوشش من نیز نقطه‌ضعفی دارد. 🔹هنگامی که بدنم را جمع می‌کنم، در شکم من یک سوراخ کوچک دیده می‌شود. اگر این سوراخ آسیب ببیند، تمام بدن من شروع به خارش خواهد کرد و قدرت دفاعی من کم خواهد شد. 🔸کلاغ با شنیدن سخنان خارپشت بسیار تعجب کرد و در اندیشه نقطه‌ضعف خارپشت بود. 🔹خارپشت سپس به کلاغ گفت: این راز را فقط به تو گفتم. باید آن را حفظ کنی، زیرا اگر روباه این راز را بداند، مرا شکار خواهد کرد. 🔸کلاغ سوگند خورد و گفت: راحت باش، تو دوست من هستی، چطور می‌توانم به تو خیانت کنم؟ 🔹چندی بعد کلاغ به چنگ روباه افتاد. 🔸زمانی که روباه می‌خواست کلاغ را بخورد، کلاغ به یاد خارپشت افتاد و به روباه گفت: شنیده‌ام که تو می‌خواهی مزه گوشت خارپشت را بچشی. اگر مرا آزاد کنی، راز خارپشت را به تو می‌گویم و تو می‌توانی خارپشت را بگیری. 🔹روباه با شنیدن حرف‌های کلاغ او را آزاد کرد. سپس کلاغ راز خارپشت را به روباه گفت و روباه توانست با دانستن این راز خارپشت بینوا را شکار کند. 🔸هنگامی که روباه خارپشت را در دهان گرفت، خارپشت با ناامیدی گفت: کلاغ، تو گفته بودی که راز من را حفظ می‌کنی؛ پس چرا به من خیانت کردی؟! 🔺این داستان خیانت کلاغ نیست، بلکه خارپشت با افشای راز خود در واقع به خودش خیانت کرد. 💢این تجربه‌ای است برای همه ما انسان‌ها که بدانیم رازی که برای دیگری افشا شد، روزی برای همه فاش خواهد شد. در واقع انسان‌ها هستند که باید رازدار بوده و راز خود را نگه دارند تا کسی از آن مطلع نشود و آن را در معرض خطر و آسیب قرار ندهد. @zarboolmasall
فیل کوچولوی تمیز - @mer30tv.mp3
4.16M
یه قصه شیرین😍 برای کودک دلبند شما🥰 @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلامِ صبح ، طلایے ترین کلیــد براے ورود بہ قلبهاست... پس صمیمےترین سلام تقدیم بہ شما مهربان ها امیدوارم کہ طلـوع امروز آغاز خوشے هایتان بــاشد سلام صبح بخیر☀️ روزتون زیبا و سرشار از انگیزه ‌‌‌‌ ‌ @zarboolmasall
⭕️معجزات سر مقدس امام، از کوفه تا شام ♦️ابن زیاد در روز 15 (یا 19) محرم سر مقدس امام حسین (علیه السلام) و دیگر شهدا را به همراه کودکان و زنان ، با شمربن ذی الجوشن به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد (علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌ جهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، شهر به شهر با ذلت راهی شام کرد به گونه ای که مردم به تماشاى آن ها مى‌آمدند. 🔹یکی از حوادث خارق‌العاده‌ای که گزارش آن در بسیاری از منابع هست، دست یا قلمی آهنین است که در برابر مامورانی که در حال عیش و نوش در اولین شب بعد از حرکت داشتند بود که از دیوار برآمد و شعر زیر را در نکوهش قاتلان امام حسین (علیه‌السّلام)، با خون بر روی دیوار نوشت: 🔻«اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنًا ••• شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ» «آیا امتی که حسین را به قتل رساند، به شفاعت جدش در روز حساب امیدوار است؟»... چون ماموران ابن زیاد چنین معجزه‌ای را از سر امام (ع) دیدند، سر را رها کرده، پا به فرار گذاشتند ، ولی دوباره برگشتند. 🔹همچنین حارث بن وُکَیدَه میگوید: من از حاملان سر حسین (ع) بودم که شنیدم سر بر روی نیزه، سوره کهف را می‌خواند. در خود شک کردم که من صدای ابی عبدالله را می‌شنوم. دوباره شنیدم: ‌ای پسر وکیده آیا دانستی که همه ما ائمه زنده‌ایم و نزد پروردگارمان روزی می‌خوریم؟ با خود‌ اندیشیدم که سر را سرقت کنم. فرمود: ‌ای پسر وکیده، این کار برای تو ممکن نیست. این گروه را رهایشان کن. @zarboolmasall
نه شیر شتر نه دیدار عرب از قدیم مشهور بوده که اعراب قبایلی بیابان گرد بودند و چهار پایانی که مورد استفاده شان قرار میگرفت شتر بود. ظاهرا دیدار عرب آنقدر درد سر و سختی و بدی به همراه داشت که بین ایرانی ها مشهور شد که نمی ارزد انسان برای به دست آوردن شیر شتر با همه فوایدی که دارد به سراغ آنها برود. وقتی انسان از کسی بدی ببیند یا دیدار آن فرد بسیار پر دردسر و همراه مشکلات باشد حتی اگر آن فرد خصلت نیک یا چیز مهمی داشته باشد که انسان مجبور باشد به آن فرد رجوع کند؛ از این کار منصرف میشود و می گوید: نه شیر شتر نه دیدار عرب @zarboolmasall
🟩آسمون ونه لا هسّه زمین ونه زیرانداز آسمان لحافش است و زمین زیر اندازش. @zarboolmasall
هدایت شده از قاصدک
مـا انگشتـرِ آرزوهاتو به واقعیت تبدیـل می‌کنیم 💍💫 دوست داری انگشترت چطـوری باشه؟☺️ شما بگو، ما برات می‌سازیم ❤️ حکاکی،سنگ،سایز به انتخاب شما😍 تولیدی انگشتر سفیر اینجاست🌸 👇 https://eitaa.com/joinchat/3039232081C2859c5fac1 ارسال ضمانت واصالتم داریم وقیمتامون کف‌بازاره💚👆
🟩هر شب پلو، هر روز پلو، هر شب مرغ، هر روز مرغ، آخرش صد تومن ؟؟؟!!! 🔹️در مواردی که به شخصی لطفی می‌کنند ولی وی از روی نادانی یا گستاخی باز هم طلبکار و ناراضی است و بیشتر می‌طلبد به شوخی یا جدی اینگونه می‌گویند. 🔸️روزی شخصی به منزل ثروتمندی می‌رود و مدتی در انجا مهمان می‌شود. صاحب‌خانه از روی احترام با مرغ و پلو و غذاهای رنگارنگ از وی پذیرایی می‌کند. هنگام عزیمت وی به دیار خود، صاحب‌خانه چون خبر داشت که وی بضاعت اندکی دارد مبلغ صد تومان هم به عنوان هدیه و سوغات به وی می‌دهد تا برای خانواده ببرد. میهمان ناراحت شده می‌گوید: هر شب پلو، هر روز پلو، هر شب مرغ، هر روز مرغ، آخرش صد تومن ؟؟؟؟!!!!!! 🔹️می‌گویند روزی ابن مقله وزیر پولی را از نصر بن منصور عامل بصره مطالبه کرد که می‌بایست پرداخت می‌کرد و به وی گفت همین جا باش تا زر را بدهی. چون آن روز اول رمضان بود هر شب ابن مقله، برای افطار نصر را به سرای خود دعوت می‌کرد. پس از اتمام یک ماه پیغام داد و پول را بخواست. نصر گفت من پول را به وزیر پس داده‌ام. ابن مقله وی را بخواست و گفت مال را به که دادی؟ وی گفت مال را ندادم ولی یک ماه تمام مهمان تو بودم و نان تو را به رایگان خوردم. الان سزاست که از من مال بخواهی؟ وزیر خندید و مال را به وی بخشید. @zarboolmasall