🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇
♦️☀️ 13 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/28930
💚💚💚💚💚
☑️ لینکها برای راحتی شما 👇👇👇
♦️♦️بیش از 500 #کتابهایpdf و #نرمافزارهای = شامل #رمانها #اعتقادی #اخلاقی #کاربردی و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال #دانلود کنید.
🔴🔵🔴 لینک راهنما که تا به الانه در کانال قرار گرفته 👇تماما مذهبی👇اسلامی
🍎لیست اول 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/19259
💚 تعداد 51 نرمافزار و کتاب pdf کاربردی , رمان عقیدتی ، سیاسی ، و ..... 👆👆👆
🍎لیست دوم 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/20779
💚 تعداد زیادی نرم افزارهای و کتاب pdf کاربردی ، عقیدتی ، حدیثی ، و .....👆👆
🍎لیست سوم👇
https://eitaa.com/zekrabab125/27333
💚 تعداد 130 کتابهای pdf = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🍎لیست چهارم👇
https://eitaa.com/zekrabab125/29115
💚 تعداد 100 کتابهای pdf و نرمافزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🍎لیست پنجم
https://eitaa.com/zekrabab125/30402
💚 تعداد 76 کتابهای pdf و نرمافزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🔴🔴 کتاب جدید #صوتی همراه با نخسه pdf حامل 10 شب مناظره پیرامون ولایت ، هرکسی گوش نکند ضرر کرده ...!!!!👇👇👇
https://eitaa.com/zekrabab125/30249
❣#چهاردهمین کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 کتابpdf و قسمت 1و2
https://eitaa.com/zekrabab125/30313
❣#چهاردهمین کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 3
https://eitaa.com/zekrabab125/30367
❣#چهاردهمین کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 4
https://eitaa.com/zekrabab125/30441
❣#چهاردهمین کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 5
https://eitaa.com/zekrabab125/30487
❣#چهاردهمین کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 6
https://eitaa.com/zekrabab125/30565
❣#چهاردهمین کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 7
https://eitaa.com/zekrabab125/30612
❣#چهاردهمین کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 8
https://eitaa.com/zekrabab125/30665
❣#چهاردهمین کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 9
🔴 شروع رمان جدید بنام #دختران_آفتاب ، مورد تأئید رهبر عزیزمان🌷👇👇
📝 نوشته ی: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 👇حتما بخونید
https://eitaa.com/zekrabab125/28891
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 1 تا 7 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/28995
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 8 تا 14 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29076
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 15 تا 20 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29151
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 21 تا 26 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29252
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 27 تا 33 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29348
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 34 تا 39 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29418
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 40 تا 45 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29502
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 46 تا 51 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29570
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 52 تا 57 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29656
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 58 تا 63 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29749
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 64 تا 70 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29828
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 71 تا 76 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29899
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 77 تا 82 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/29963
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 83 تا 87 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30038
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب )صفحه 88 تا 94 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30095
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه95 تا 101👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30148
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه102 تا 108👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30200
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه109 تا 115👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30252
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه116 تا 122👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30315
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه 123 تا 129👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30369
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه 130 تا 136👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30443
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه 136 تا 143👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30489
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه 144 تا 150👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30556
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه 151 تا 157👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30618
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه 158 تا 164👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30668
چهاردهمین رمان( #دختران_آفتاب)صفحه 165 تا 171👆 #پایان_رمان
https://eitaa.com/charkhfalak500/28952
🔴 ختم 141 روز پنجشنبه 👆 24 رمضان الکریم
🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵
💚💚 #توجه کنید👇👇
#بهترین_چله_در_بهترین_ماههای_سال👇شروع از 21 شعبان تا روزعیدفطر 👇حتما دنبال کنید
https://eitaa.com/charkhfalak110/31868
🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵
♦️ تا جایی که توان دارید وقت دارید این ختمها را در این ماه عزیز دنبال کنید..!!؟؟ برای آماده کردن جسموروحتان خوب است ، .. انشاءالله ،
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚
✨✨✨✨✨
🔰 گزارش هفته ای که گذشت تا ۲ خرداد مرکز دینی وخیریه مهربانی به نیت فرج:
👈برگزاری جلسات قرآن واصول دین در مناطق طبرسی؛ساختمان امیرآباد؛روستای پاوا؛صبا۶۹؛ دستغیب؛توس؛
همچنین پذیرایی افطاری از مومنین
👈کمک های مردمی به موسسه ۲/۱۱۰/۰۰۰
👈خرجکرد موسسه۱/۲۰۸/۰۰۰
👈*بانک شهر*
700788839846
موجودي:63,381,425ريال
1398/03/2 09:26:47
👈مبلغ ۱۴۰ هزارتومان پرداخت نقدی مددجویان
👈مشاوره فردی وخانوادگی ۳ مورد رایگان
👈۹ بسته موادغذایی به مددجویان اهداشد
🌻مهربانی ادامه دارد....🌻
باتشکر - روابط عمومی مرکز دینی و خیریه مهربانی به نیت فرج
🌀♦️💛♦️💛♦️💠♦️💛♦️💛♦️🌀
✨لینک گروه مهربانی به نیت فرج در ( #ایتا ) 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2413625355Ce43ad1e3bd
🔴🔴 فعالیتها و کمکهای و خریدها و بستهبندی کردن سبدهای غذایی ویژه ماه رمضان جدید و قدیم را در گروه ببینید و کلیپ تهیه واهدای بسته های رمضان الکریم سال۹۸ 👆دیدنش ثواب دارد👆
مجموعه مهربانی به نیت فرج،حرکتی کاملا مردمی جهت تأمین نیازهای اعتقادی ومالی ایتام وبی سرپرستان است.
شماره های پاسخگو
۰۹۳۳۳۱۷۶۸۵۸
۰۹۳۶۱۷۹۱۷۷۴
لینک عضویت در تلگرام👇👇
https://t.me/joinchat/BDuwikK-DvVMysBylQbE2w
شماره کارت کمک مردمی
۵۰۴۷۰۶۱۰۲۵۱۷۱۳۹۴
لینک در تلگرام👆👆
💚 خیرین محترم دوستان خود را دعوت کنید
عضو شدن در گروه خیریه هم ثواب دارد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1091
#تشرفات
💥میرزا آقا هادی بجستانی میگوید: از مؤذن و خادم مدرسه سامرا پرسیدم ، این چندسالی که در جوار این ناحیهٔ مقدسه به سر برده ای، آیا معجزه ای مشاهده کرده ای؟ گفت: بلی، شبی برای گفتن اذان صبح به پشت بام حرم مطهر رفتم ، چندنفر را در آنجا دیدم. بعد از گفتن این مطلب ساکت شد، گفتم: تمام قضیه را ذکر کن، گفت: الان حال مساعدی ندارم، سرفرصت آن را بیان میکنم، چند مرتبه از او درخواست اتمام جریان را می کردم، ولی ایشان همان جواب را می فرمودند.
✨💫✨
تا شب ۲۲ ماه صفر سال ۱۳۳۵ ، در حرم عسکریین(علیهالسلام) مقابل ضریح مقدس به او گفتم حکایت را بگو. گفت: تا به حال قضیه را به احدی نگفته ام، پنج سال قبل شب جمعه ای وارد صحن مطهر شدم . در پله های پشتبام همیشه قفل است، آن را باز کردم و از پله ها بالا رفتم تا به فضای پشتبام رسیدم ، در فلان محل، هفت نفر از سادات را دیدم که رو به قبله نشسته اند و بزرگواری که عمامه سیاهی بر سر مبارک داشت مانند امام جماعت جلوی آنها نشسته بود.
✨💫✨
من پشت سر ایشان قرار گرفته بودم، از یکی سؤال کردم : ایشان کیستند؟ گفت: این بزرگوار حضرت صاحب الزمان است و ما نماز صبح را به ایشان اقتدا میکنیم. مشهدی ابوالقاسم گفت: من از هیبت نام مبارک آن حضرت یارای ماندن نداشتم. لذا روانه سمت مقابل شدم و بالا رفتم. صبح که طالع شد، اذان گفتم و وقتی آمدم در فضای بام هیچ کس را ندیدم.
📗عبقری الحسان ج ۱ ص ۷۹
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1092
📚حكايتى زيبا از اهميت #سكوت
يكى از بزرگان و علما مى فرمود: شب در عالم رؤيا ديدم با جوالدوز (سوزن هاى بزرگى كه پارچه هاى ضخيم را با آن مى دوزند) لب پايين مرا به لب بالايم مى دوزند.
وقتى اين جوالدوز را در لبم فرو مى كردند، از شدت دردى كه در خواب حس كردم، از خواب پريدم، بلند شدم و نشستم، از خودم پرسيدم: داستان اين جوالدوز و دوختن دو لبم چيست؟ فكر كردم. ديدم روزى كه بر من گذشت، كلمه اى بيهوده گفتم كه اين دهان را با جوالدوز بايد ببندند، تا ديگر مار و عقرب توليد نكند.
خدا مى داند كه با اين زبان، چه تجارت و يا خسارت عظيمى مى توان ايجاد كرد. در اعضا و جوارح ما تاجرى در ميدان تجارت و خسارت، گسترده تر از زبان نيست.
شیخ حسین انصاریان
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1093
💢ماجرای عجیب کفن آیت الله میلانی❗️
🌷ﺧﻄﯿﺐ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎﯼ ﺑﺎﻗﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯿﻼﻧﯽ(ﺭﻩ) ﺑﻮﺩﻧﺪ می گفتند:
🍃ﯾﮑﺒﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺳﺘﺎﺩﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻓﻼﻧﯽ! ﻣﻨﺒﺮ ﮐﻪ می رﻭﯼ ۴۰ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ!
من که ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﻣﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ۴۰ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ.
ﺁﻗﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺗﺎﻕ؛
ﻣﺎ ﺍﺻﻼ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ.
ﻓﻘﻂ ﻫﺮ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭﺍﺭﺩ می شد ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺻﻼ ﺣﺮﻑ نمی زد؛
ﺣﺪﻭﺩﺍ ۲۰ ﻧﻔﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺘﺎﺑﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﭼﯿﺴﺖ؟!
ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺷﺪﻡ آقا ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺩﺍﺧﻞ می شد ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﻮﺍﻝ می کرد ﮐﻪ:
ﺗﻮﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿـــﻦ علیه السلام ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ؟!
ﺁﻧﻬﺎ ﺟﻮﺍﺏ می دادند: ﺑﻠﻪ
آقا می فرمود: ﺧﯿﻠﯽ؟
ﺟﻮﺍﺏ می دادند: ﺍﻥ ﺷﺎﺀﺍﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ،
به ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﺎﺭﯼ می شد، آقای ﻣﯿﻼﻧﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﮐﻔﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺷﮏ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﯿﺪ.
ﺑﺎ دﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﻨﻘﻠﺐ می شدند ﻭ ﮔﺮﯾﻪ می کردند ﻭ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻧﺪ.
ﺑﻌﺪﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩﻡ:
ﺁﻗﺎ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻣﺮﺟﻊ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺍﺟﺘﻬﺎﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻊ ﺭﺍ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯾﺪ، ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ.
ﺁﻗﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:ﺍﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺩﺭﺩﻡ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺯﻫﺮﺍﺳﺖ!
📚ﮐﺮﺍﻣﺎﺕ ﻣﻌﻨﻮﯼ؛ ﺹ۴۷ ﻭ ۴۸
❣🍃✨کانال معرفتی #عارفین✨🍃❣
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1094
هفت یا هشت سالم بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنند!
پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش...
میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار، دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا
از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوهفروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود...
مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم.
داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفتهای آزارم میداد.
پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره
گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت: آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه
دنیا رو سرم چرخ میخورد
اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو میگفت به خاطر دو گناه مجازات میشدم،
یکی دروغ به مادرم
یکی هم تهمت به حاج صبوری!
مادر بیرون مغازه رفت، اما من داخل بودم حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمیدونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟!
بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها باخودم میگم این آدمها کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده
آدمهایی از جنس بلور که نه كتابهای روانشناسی خوندن و نه مال زیادی داشتند که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه...!
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان1095
مرد و زنی نزد حکیمی رفتند و از او خواستند برای بدرفتاری فرزندانشان توجیهی بیاورد.
مرد گفت: من همیشه سعی کردهام در زندگی به خداوند معتقد باشم.
همسرم هم همین طور،
اما چهار فرزندم نسبت به رعایت مسایل اخلاقی بیاعتنا هستند و آبروی ما را در دهکده بردهاند.
چرا با وجودی که هم من و هم همسرم به خدا ایمان داریم، دچار این مشکل شدهایم؟
حکیم به آنها گفت:
ساختمان خانه خود را برایم تشریح کنید.
مرد با تعجب جواب داد:
این چه ربطی به موضوع دارد؟
حیاط بزرگ است و دیوارهای کوتاهی دارد، یک ساختمان بزرگ وسط آن قرار گرفته که داخل آن اتاقهای بزرگ با پنجرههای بزرگ، اثاثیه درون ساختمان هم بسیار کامل است.
در گوشه حیاط هم انبار بزرگی داریم، آن سوی حیاط هم آشپزخانه و حمام و توالت قرار گرفته است.
حکیم پرسید:
درون این خانه بزرگ چه قدر خدا دارید؟
زن با تعجب پرسید: منظورتان چیست!
مگر میتوان درون خانه خدا داشت؟
حکیم گفت: بله !
فقط اعتقاد داشتن کافی نیست!
باید خدا را در کل زندگی پخش کرد و در هر بخش از زندگی و فکر و کارمان سهم خدا را هم در نظر بگیریم.
برایم بگوئید در هر اتاق چقدر جا برای کارهای خدایی کنار گذاشتهاید؟
آیا تا بحال در آن منزل برای فقیران مراسمی برگزار کردهاید؟
آیا از آن آشپزخانه برای پختن غذا برای در راه ماندهها و تهیدستان استفادهای شده است؟
آیا پردهای که به پنجرهها آویختهاید نقشی خدایی بر آنها وجود دارد؟
بروید و ببینید چقدر در زندگی خودتان خدا را پخش کردهاید و رد پای خدا را در کجاهای منزلتان میتوانید پیدا کنید.
اگر چهار فرزند شما به بیراهه کشانده شدهاند، این نشان آن است که در آن منزل، حضور خدا را کم دارید.
اعتقادی را که مدعی آن هستید به صورت عملی در زندگیتان پخش کنید،
خواهید دید که نه تنها فرزندانتان بلکه بسیاری از جوانان و پیروان اطراف شما هم به راه راست کشانده خواهند شد.
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
10-Shabhaye_Pishavar-www.salehon.ir_.mp3
8.23M
🔴 شب دهم #پایان
📢 مناظره پیرامون مسائل ولایت
☑️ در #شبهای__پیشاور
📚نویسنده: #سلطانالواعظینشیرازی
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #پانزدهم 🌷 #مفهومی_شهدایی 💠 برگرفته از زندگی سردار جاویدالاثر #ح
📚 #مرد"
✍برگرفته از زندگی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
🍂قسمت 1
✏️رضا چشم باز کرد. سرش گیچ می رفت و گویی چیزی در معده اش می جوشید. گلویش می سوخت و لبانش داغمه بسته بود. اراده کرد که برخیزد؛ نتوانست. فضای اطراف غرق در دود و مه بود. بوی لاستیک و گوشت سوخته مشامش را می آزرد. شاید گیجی اش از بوی دود لاستیک بود. هنوز نمی دانست کجاست و بر سرش چه آمده است. بدنش تا نیمه در زمین گل آلود فرو رفته بود. حالا می فهمید که سردش است و دندان هایش به هم میخورد
روی سینه اش برگشت. دستانش را ستون کرد. دید که پوست دستانش خراش برداشته و رگه های خشکیده ی خون روی آن ها نقش بسته است. تمام توانش را در دستانش جمع کرد و به سختی بلند شد روی دو زانو ایستاد. چهار دست و پا ماند. زانوی راستش را بالا آورد و به جلو گذاشت. چهار دست و پا به جلو رفت. نرمه بادی وزید و مه و دود را کنار زد. بوی کباب آمد. یادش آمد که گرسنه است اما تشنگی بیشتر آزارش می داد. اگر نوشیدنی گرمی بود و آرام آرام مزمزه اش می کرد حتما جان می گرفت. عضله های صورتش می لرزید و لبش کش می آمد. جلوتر رفت. جنازه ای بی سر دید که به پشت بر زمین افتاده و دستانش چنگ شده است. یکه خورد. دستانش جا خالی کرد و با صورت بر زمین خورد مزه شور خون را حس کرد. سر بلند کرد. صورتش را لایه ای از گل و خون گرفت. چند قدم آن طرف تر سر جنازه ی دیگر را دید. باد قوت گرفت و مه و دود کاملا کنار رفت. رضا دید که اطرافش پر از جنازه است. از روی چند جنازه دود بلند می شد. بوی کباب از جنازه هایی بود که به آتش کشیده شده بودند
عق زد.چند قطره خون از نوک دماغش بر زمین چکید. از دور صدای گنگی را شنید که کم کم واضح تر می شد. گوش تیز کرد. از دور صدای هلی کوپتر می آمد. به سختی خزید و پشت یک تخته سنگ پناه گرفت. آن پشت دو جنازه دید که دست در گردن هم افتاده بودند. یکی، نوجوانی هم سن و سال خودش بود که چشمان سیاهش باز مانده بود و لخته ای خون دهان نیمه بازش را پر کرده بود. و دیگر، جوانی که لبانش از درد کش آمده بود و انگار می خندید که این چنین دندان های سفید و بی نقصش دیده میشد
صدا نزدیک تر شد. رضا پشت تخته سنگ، کنار دو جنازه، بر زمین خوابید. صورتش را میان بازوانش پنهان کرد و گوش داد. باد شدید پره های هلی کوپتر، گل و لای را بر سر و بدنش ریخت. رضا بیشتر به زمین چسبید
زور باد کم شد. رضا صدای باز شدن در هلی کوپتر را شنید. آهسته دست به جیب نارنجکش برد. هنوز یک نارنجک داشت. صدای قدم های آرامی را شنید که نزدیک می شد. آهسته سر بلند کرد. چشم تنگ کرد. مردی را دید که از کنار تخته سنگ می گذرد. سینه خیز و به آرامی خود را از پشت تخته سنگ جلو کشید. حالا پشت مرد به او بود و ده ها متر آن طرف تر، هلی کوپتر را دید که پره هایش از حرکت مانده بود و هیچ کس جز خلبان در آن دیده نمی شد. دوباره سر برگرداند دید که مرد روی پنجه ی پا نشسته و جنازه ای را به دقت نگاه می کند. توانش را جمع کرد و روی دو زانو بلند شد. نارنجک را در دست راست فشرد و با انگشت سبابه ی دست چپ ضامن نارنجک را کشید. فریاد زد:"تو کی هستی؟"
مرد به سرعت به سویش چرخید. رضا وحشت زده و با صدایی لرزان گفت: "تکون نخور! دست از پا خطا کنی این نارنجک رو حرومت میکنم
مرد آرام بلند شد. رضا دید که او بلند بالا و چهارشانه است و ریش و موی مشکی دارد و لباس خاکی به تن دارد. دوباره داد زد:"تو کی هستی؟
مرد جلو آمد. آرام گفت: "اون نارنجک رو ضامن کن
رضا حلقه ی نارنجک را بالا برد و گفت: "گفتم جلو نیا. جلوتر نیا
مرد ایستاد. به اطراف نگاه کرد و گفت: "چه بلایی سرتون آورده اند
زانوان رضا لرزید. دست چپش را ستون کرد و چشم از مرد برنداشت
تو کی هستی؟
-من متوسلیان هستم. اون نارنجک رو ضامن کن.
دوباره قدم برداشت.
جلو نیا
من خودی ام
اون ها هم گفتند خودی اند. گولمون زدند. ما رو کشوندند اینجا
رضا هق هق کرد. اما چشمانش خشک بود
باور کن من خودی ام. تو مگه از بچه های سپاه سنندج نیستی؟ من پشت بی سیم شنیدم که به کمین خورده اید. به کمکتون اومده ام. اما مثل اینکه دیر رسیدم
رضا دوباره هق هق کرد و شانه هایش لرزید
همه رو سر بریدند. کشتند. آتیش زدند
پهن شد روی زمین. مرد به تندی جلو آمد. مشت راست رضا را فشرد و ضامن را از دست چپ او بیرون کشید و در سوراخ نارنجک فرو کرد. از بازوان رضا گرفت و او را بالا کشید. رضا به مرد نگاه کرد. به چشمان سیاه و بینی عقابی اش گفت:"دیر رسیدی
صورتش را به سینه ی مرد فشرد. مرد به آرامی رضا را روی دست گرفت و بلند شد و به طرف هلی کوپتر رفت. پره های هلی کوپتر دوباره چرخید
ادامه دارد
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
@zekrabab