📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #شانزدهم 🌷 #مفهومی_شهدایی 💠 برگرفته از زندگی مدافعان حرم ❤️ بنام
ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺
ا﷽🌺﷽🌺﷽🌺
ا🌺
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮 داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت2⃣
بانرجس نماز صبحمون خوندیم
و رفتید اتاقمون ساعت حدود ۵ بود
بدون اینکه متوجه بشم چشمام گرم شد و خوابم برد
یهو چشمام بازکردم دیدم ساعت ۷:۳۰ صبحه
با سرعت از جا پاشدم و دویدم سمت پذیرایی
آقاجون در حال پوشیدن کتش رو به من کرد
آقاجون: بابا چقدر پریشانی تو
- آقاجون میترسم
آقاجون : همش یه ربع مونده
من میرم حجره
اگه برادرت محمد بود تو حجره که میگم خودش بزنه منم رتبه ات بدونم
اگه نبود زنگ میزنم خونه
- باشه آقاجون
وای این یه ربع چرا نمیگذره
شروع کردم به روشن کردن لب تاپم
کد رهگیری و اسمم نرگس سادات موسوی تایپ کردم
بالاخره ساعت ۸ شد
سایت سنجش باز شد
رتبه ها تا ۵۰ رفت بالا ولی از خبری از اسم و رتبه من نبود
یهو چشمم خورد به اسمم نرگس سادات موسوی وای خدایااااا رتبه ام ۹۸
جا و مکان فراموش کردم
و ازهیجان زیاد همراه با گریه جیـــــــــغ بنفش و آبی و سرمه ای همزمان زدم
نرجس باوحشت دوید تو پذیرایی
مادرم هم همون طور
باهم چی شده نرگس
- مامان رتبه ام
مامان :اشکال نداره عزیزم
سال بعد ان شاالله
نرجس بدو یه جرعه آب بیار برای حواهرت
نرجس : چشم
آبو که خوردم آرومترشدم مامان هم پشتمو میمالید
کم کم تونستم حرف بزنم اما از هیجان بریده بریده
- مامان
رتبه ام ۹۸ شد
هنوز حرفم تموم نشده بودکه نرجس گفت : مسخره لوس زهله مون ترکید
این چه وضع خالی کردن هیجانه
گفتم صدهزار شده رتبه ات
مثل آدم بلد نیستی هیجانت خالی کنی
الان امیرحسن - امیرحسین بیدارکردی بااین جیغت
منم متحیر خوب چیکار کنم چرا دعوام میکنی
نرجس :
مامان : نرجس دخترمو دعوا نکن بچه ام
نرجس : مامان خانم این همش ۵ دقیقه ازمن کوچکترها
مامان: باشه عزیزم تو دیگه متاهلی نباید لوس بشی
بعدهم تو لوس بشی همسرت نازت میکشه
اما تا نرگس مجرده من باید نازشو بخرم
منم باحالت لوس دویدم سمت مامان از گردنش آویزان شدم و لپهاشو دوتابوس گنده کردم
همزمان بااین بحثا صدای دراومد
من رفتم در باز کردم
زن داداشم رقیه سادات بود
رقیه سادات دخترعموم هست و زن داداش کوچکم سیدمجتبی است و حودد دوسال و نیمه ازدواج کردن یه دوقلوی خیلی خوشگلم دارن
سیدامیرحسن - سیدامیرحسین
منو نرجس دوودیم سمتش
سلام زن داداش
رقیه سادات: سلام دخترا
من امیرحسن بغل کردم
نرجس امیرحسین رو
من: جیگر عمه
نفس عمه
آقاسید کوچولوی خودم
رقیه سادات : نرگس صبح چرا جیغ زدی دختر؟
من: چرا باز شبیه فلفل قرمزشدی
رومو کردم سمت رقیه سادات باهیجان
زنداداش
زنداداش
رقیه سادات : جانم عزیزم
- رتبه ام اومد
رقیه سادات : ای جانم
چند عزیزم ؟
۹۸
رقیه سادات رو به مامانم : مامان شام لازم شدا
مامان : حتما عزیزم
صدای زنگ تلفن خونه بلندشد
نرجس: نرگس تو بردار
حتما آقاجون هست
داداش محمد حجره نبوده
زنگ زده خونه رتبه ات بپرسه
من : الو بفرمایید
آقاجون : سلام بابا
خوبی دخترم ؟
من: سلام آقاجون
ممنونم
آقاجون : باباسیدمحمد هنوز نیومده حجره
رتبه ات چندشده دخترم؟
من: آقاجون خیلی خوب شده ۹۸
آقاجون : الحمدالله خداشکر
نرگس جان به مادرت بگو زنگ بزنه برای شب همه بچه ها شام بیان خونمون
فقط برنج بذاره
خورشت میگیرم بچه ها برن کباب سفارش بدن
من : چشم
آقاجون دیگه کاری ندارید
آقاجون : نه بابا برو
به مادرتم سلام برسون
من : چشم
خداحافظ
آقاجون : خداحافظ بابا
#ادامه دارد...
📝نویسنده:محیاسادات هاشمی
🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #شانزدهم 🌷 #مفهومی_شهدایی 💠 برگرفته از زندگی مدافعان حرم ❤️ بنام
ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺
ا﷽🌺﷽🌺﷽🌺
ا🌺
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮 داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 3⃣
گوشی تلفن گذاشتم سرجاش و روبه مادرم گفتم : مامان آقاجون گفتن برای شب همه بچه هارا دعوت کنید خونه
بعد فقط برنج بذارید
خودش تو حجره به یکی از بچه ها میگن برن کباب سفارش بدن
مامان : باشه حتما
بعد روش کرد سمت نرجس گفت مادرجان توام بگو سیدمحسن بیاد
مادرشوهرت اینا بمون مهمانی بزرگ گرفتیم همه فامیل دعوت کردیم
اونا دعوت میکنیم
نرجس : چشم مامان
مامان : چشمت بی بلا
بچه ها بیاید صبحانه
رقیه سادات دخترم توام صددرصد صبحانه نخوردی مادر
بیا بخور
ضعف نکنی
رقیه سادات : چشم مادرجون
نرجس میگم بعداز صبحانه میایی بریم امامزاده حسین ؟
نرجس: امامزاده برای چی؟
- برای ادای نذرم
نرجس : باشه صبحونه مون بخوریم
من هم زنگ بزنم از سیدمحسن اجازه بگیرم هم مهمونی شب بهش بگم
- باشه
نرجسموبایلش برداشت رو به من گفت تامن با آقاسید حرف بزنم توام حاضرشو بریم
- باشه
راهی اتاقمون شد
همینطورم به خانواده پرجمعیت اما صمیمی خودمفکر? میکردم
پدرم حاج سیدحسن موسوی از بازاری های به نام و دست به خیر قزوینی بود
مادرم زینب السادات طباطبایی دختر یکی از علمای شهرمون بود
ماهم ۸ تا بچه بودیم
مادر و پدرم زود ازدواج و بچه دار شده بودند
چهارتا دختر چهارتا پسر
برادر بزرگم سیدعلی مسئول حوزه امام صادق قزوین بود
بعدش سید مجتبی که پاسدار بود
بعد سیدمصطفی که رئیس یکی از بانکهای قزوین بود
سیدمحمد هم داداش کوچکم تو یکی از حجره های فرش آقاجون کار میکرد
مهدیه و محدثه السادات هم خواهرام بودند
جز داداش محمدم بقیه سنشون از ما خیلی بزرگتره
حتی چندتاشون داماد و عروس دارند
غرق در فکر بودم
که یهو صدای جیغ نرجس بلندشود
نرجس: تو هنوز آماده نشدی؟
- چته دیونه ترسیدم
داشتم حاضرمیشدم
نرجس : با سرعت مورچه حاضر میشی
- نه داشتم فکر میکردم
بانرجس از خونه دراومدیم
الان هرکس منو با نرجس ببینه فکرمیکنه منم یه دخترخانم محجبه ام
اما اینطورنیست من یه دختر باحجاب بدون حجاب برتر چادرم
چادر دوست دارم هروقتم یه جایی مذهبی مثل امامزاده حسین و مزارشهدا و....میرم سرش میکنم
نرجس: نرگس مامان گفت به دوستت افسانه هم زنگ بزنی برای شام بیان
- باشه
تلفن همراه از داخل درآوردم
و شماره افسانه گرفتم
افسانه: الو
- سلام افسانه خانم
افسانه: وای نرگس خودتی؟
- ن پس روحمه
افسانه : نرگس نتیجه کنکور اومد چی شد
- اووم زنگ زدم برای همون زنگ زدم دیگه
امشب آقاجون برام مهمونی گرفته
افسانه : ای جانم
رتبه ات چند شده ؟
۹۸
افسانه : وای خیلی خوشحالم
- پس منتظرتونم
افسانه دوست مشترک من و نرجس هست
سال دوم دبیرستان بودیم که افسانه ازدواج کرد
اما یه عالمه مشکل داشتن که الحمدالله حل شد
بالاخره رسیدیم امامزاده حسین
یه دسته پول از توکیفم? درآوردم و انداختم تو ضریح
نرجس : آجی بیا یه سرم بریم مزارشهدا
- باشه آجی
#ادامه دارد...
📝نویسنده:محیاسادات هاشمی
🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #شانزدهم 🌷 #مفهومی_شهدایی 💠 برگرفته از زندگی مدافعان حرم ❤️ بنام
ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺
ا﷽🌺﷽🌺﷽🌺
ا🌺
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮 داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 4⃣
با نرجس رفتیم سرمزارشهید عباس بابایی
شهید بابایی از شهدای معروف استان قزوین بود
از خلبان های نیروی هوایی که تو عیدقربان سال ۶۶ شهید میشن
همیشه دلم میخاد تو یه ستاد یا مرکز کشوری کار کنم که شهدای شهرم به تمام ایران معرفی کنم
از مزارشهدا خارج شدیم به سمت ایستگاه خط واحد
حرکت 🚶🚶 کردیم
منتظر بودیم 🚌 اتوبوس شرکت واحد بیاد سوار بشیم بریم خونه
که تلفن همراه 📱 نرجس زنگ خورد
و اسم یاربهشتی روی گوشیش طنین انداز شد
نرجس اسم همسرش یاربهشتی تو گوشیش سیو کرده بود
- چه زود دلتنگت شد
نرجس بامشت زد رو بازومو گفت خجالت بکش بچه پرو 👊
یه ربعی حرف زدنشون طول کشید
تاقطع کرد گفت
نرگس جونی
- 🙄🙄🙄😳😳😳چه بامحبت شدی یهو تو
چی شد ؟
نرجس : خواهری جونم شرمنده اماباید تنها بری خونه
- چرااااا 😢😢😢
نرجس: آقامحسن میاد دنبالم تا بری شب بریم یه هدیه بریم
- من فدات بشم
اما نرجس جان نمیخاد شما هدیه بخری
نرجس: چرا عزیزم
- آخه مگه آقاسید چقدر حقوق میگره که هدیه هم بخرید
نرجس : آخی من فدات بشم که انقدر دلسوزی
اما عزیزم فراموش نکن
باباجواد ( پدرشوهرم) به سیدمحسن یه حجره فرش داده
از اونجا هم زندگی ما تامین میشه تو نگران نباش
- در هرصورت من راضی نیستم خودتون ب زحمت بندازید
شما الان میخاید برید سر خونه زندگیتون
نرجس : ای جان چه خواهر دلسوزی
ما نگران نباش عزیزم
- باشه پس من برم
إه اتوبوس 🚌 هم که اومد
نرجس : باشه پس به مامان بگو من ناهار هم با سیدمحسن 🍕🍕 میخورم
- باشه عزیزم
خوش بگذره
فعلا
نرجس : فعلا
تا برسم خونه یه نیم ساعتی طول کشید
زنگ در زدم
مامان آیفون برداشت : کیه
مامان منم باز کن
رفتم تو
مامان : نرجس کجاست
- هیچی بابا
داشتیم از مزارشهدا برمیگشتیم که سیدمحسن زنگ زد بهش که برن ناهار و هدیه بخرن
گفت به شماهم بگم
مامان : باشه
نرگس دخترم بیا ناهار بخوریم که از چندساعت دیگه خواهر و برادرات میان
- چشم
ناهار خوردیم تموم شد
من رفتم تو اتاقم
یه سارافون دو تیکه بلند با یه روسری بلند درآوردم با چادر رنگی
این چادر سر کردن منم یه ماجرای داره
چندماه پیش که نرجس سادات و سیدمحسن تازه عقد💍 کرده بودن یه چندروز بعداز عقدشون اومدن خونه
منم مثل همیشه یه سارافون دوتیکه بلند با یه روسری بلند مدل لبنانی سر کرده بودم
اما سیدمحسن انگار با پوششم راحت نبود
چون علاوه بر اینکه سرش بلند نکرد منو ببینه که هیچ
سرش بلند نکرد زنش نرجس سادات ببینه
آخرسرم نرجس صدا کرد رفتن بیرون
با اصرار مادرم قبول کرد برای شام برگرده
اوناکه رفتن من سراغ چادری که مادرم همزمان برای منو نرجس سادات دوخته بود گرفتم
ازاون به بعد من پیش هرسه دامادمون چادر سر کردم
اگه پیش بقیه سرنمیکردم نه اینکه اونا نامحرم ندونم نه من و نرجس سادات همسن وحتی کوچکتر از خواهرزاده هامون بودیم
نرجس سادات از دوم دبیرستان چادر علاوه بر بیرون تو خونه هم سر کرد
اما من تازه دارم سرش میکنم
#ادامه دارد...
📝نویسنده:محیاسادات هاشمی
🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #شانزدهم 🌷 #مفهومی_شهدایی 💠 برگرفته از زندگی مدافعان حرم ❤️ بنام
ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺
ا﷽🌺﷽🌺﷽🌺
ا🌺
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 5⃣
صدای زنگ در بلندشد من باچادر جلوی در وایستادم
چون بقول مامان میزبان اصلی این مهمونی منم
اولین گروه مهمونامون داداشم آقاسیدعلی با دامادش و عروسش بود
بعدش آقاسیدمجتبی باخانوادش دوهفته بود برادرزاده ام سیدهادی عقد کرده بود
سیدهادی چهارسالی از منو و نرجس سادات بزرگتر بود
پسر خیلی مذهبی بود
عمه فدای قد وقامتش بره
خانمشم همسن ما بود یه دختر خیلی مومن و محجبه
سیدهادی: سلام عمه خانم
چقدر چادربهت میاد
عمه کوچلوی من
بعد رو به دختری که کنارش بود اشاره کرد
عمه جان ایشان مائده سادات خانمم
بعدرو به من کرد و گفت مائده جان ایشان هم عمه دانشمندم که زمان عقدمون مشغول درس خوندن بود
من: خوشبختم عزیزم
ان شاالله به پای هم پیر بشید
مائده باگونه های سرخ شده ☺️☺️ ممنونم عمه جون
موفقیتون بهتون تبریک میگم
ان شاالله پله های ترقی پشت سرهم طی کنید
- ممنون مچکرم عزیزم
بفرمایید داخل
مهمونامون تا ساعت ۲۰ کامل شد
آقاجون : بچه ها امشب بخاطر موفقیت خواهرتون نرگس سادات دورهم جمع شدیم
منو و مادرتون خیلی بهش افتخار میکنیم
یه هدیه کوچکم براش خریدیم بعد سوئیچ یه ماشین گرفت سمتم
- ممنونم آقاجون
چرا زحمت کشیدید
آقاجون: مبارکت باشه باباجان
داداش سیدعلی: نرگس جان خواهرم ماهم موفقیتت بهت تبریک میگیم
این کارت هدیه قابلت نداره
هرکس برام هدیه خریده بود
سفره غذا پهن شد
داداش سیدمحمد: نرگس جان انتخاب رشته تون کی هست ؟
- ۴۸ ساعت دیگه شروع میشه
داداش محمد: خب حالا میخای
چه رشته های انتخاب
کنی؟
- داداش اول که فیزیک کوانتوم
بعدش رشته های دیگه
بعد رفتن مهمونا
من با یه سری وسایل که برام آورده بودند
رفتم به اتاقمون
نرجس سادات : اووووم چقدر کادو نرگس کادوی ما کو ؟
گلا تو پذیرایی
سبدگل شماهم تو پذیرایی هستش
دست همتون درد نکنه
خیلی به زحمت افتادید
سبدگل شماهم خیلی خوشگل بود
ازطرف منم از آقامحسن تشکر کن
نرجس سادات : قابلت نداره عزیزم
ان شاالله کادوی عروسیت
- ممنون آجی
این دو روز همه ذهنم درگیر انتخاب رشته بود
ساعت ۸ صبح انتخاب رشته از همین لحظه شروع میشه
۱. فیزیک کوانتوم - دانشگاه بین الملل امام خمینی- قزوین
۲.مهندسی هوا و فضا - دانشگاه بین الملل امام خمینی - قزوین
۳. مهندسی صنایع فنی امام حسین - دانشگاه امام حسین - تهران
همین سه تا رشته انتخاب کردم
#ادامه دارد...
📝نویسنده:محیاسادات هاشمی
🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
971122_بیانیه گام دوم انقلاب.pdf
332.7K
✅ #بیانیه_مقام_معظم_رهبری
✅ #گام_دوم_انقلاب
#انقلابی
#اسلامی
🌺 اونایی که دغدغه اسلام و انقلاب اسلامی رو دارن حتما حداقل یه بار باید این بیانیه رو خونده باشن.
😍 شمام حتما خوندی،
😔حالا اگه دسترسی نداشتی یا فراموش کرده بودی بخونی،
😄 " آی شیعه " پی دی اف بیانیه رو تو کانالش میذاره.
❣👈دوست عزیزم ما رو به عزیزترین هایت معرفی کن.
☺️ ممنونم ☺️
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
10528-fa-eynolhayat.pdf
6.3M
👆👆
✅کتاب ارزشمند عین الحیات
👌اگر به سعادت و خوشبختی خود می اندیشی، این کتاب رو در ردیف مطالعات خود قرار بده
📒مؤلف؛ علامه مجلسی
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
❤️«امام محمدباقر(علیهالسلام)»:
هر زمان که بر دشمنت پیروز شدی به شکرانه این #پیروزی او را ببخش.
📙(لئالیالأخبار،ج ۲، ص ۱۶۲)
❤️ «امام حسین علیهالسلام»:
باگذشتترین مردم آن کسی است که با تکیه بر مسند قدرت، عفو و اغماض داشته باشد.
📙(بحار، ج ۷۸، ص ۱۲۱)
❤️«مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
چقدر #زشت و ناروا است که انسان، گنهکاری که از او پوزش میطلبد، عقوبت نماید.
📙(فهرست غرر، ص ۲۴۱)
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#کتاب #اخلاقی #کاربردی #تربیتی #حدیث #همراه_با_اهلبیت #همراه_با_علما
#pdf
5⃣ با انتشار کتب #دینی و #اخلاقی این کانال به فرهنگ کتابخوانی کمک کنیم
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
دگرگونی.pdf
5.61M
📕 کتاب : دگرگونی
✍️ اثر :#میشل_بوتور
در یک قطار درجه سه که از پاریس به رم میرود، مردی به دودلیهای خود در انتخاب میان دو زن و دو شهر میاندیشد. همراه با حرکت قطار از هرآنچه در پیش چشمش، در اندیشهاش و در حافظهاش میگذرد سخن میگوید و گذشته و حال و آینده را در روندی پیچیده در هم میآمیزد.
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐑 سلاااام بچههای نازنینم 🐓
🐰من امدم بادست پر🐰
🐸 #نـــقـاشـــی 🐼
🐱 #کــارتــون 🐰
🐘 #شـعــر 🐷
🐼 #قصه🐥
.
4_5931497307773075767.mp3
698.8K
صوت سوره فلق
بچهها بخوانید یاد بگیرید
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
شعر کودکانه سوره فلق 😊
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
4_5931497307773075766.amr
598.4K
قصه امروزمان
سوره فلق
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیو آموزشی میمون بازیگوش🐒🐒🐵🐵
🎨
کانال آموزش نقاشی به کودکان👇👇
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تام_جری
بفرست برا دوستات😍
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
28.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#لوک_خوش_شانس😍😍
بفرست برا دوستات😍
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇
♦️☀️ 15 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/31328
💚💚💚💚💚
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇
♦️☀️ 14 کتاب صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/30814
♦️♦️♦️
☑️ لینکها برای راحتی شما 👇👇👇
♦️♦️بیش از 500 #کتابهایpdf و #نرمافزارهای = شامل #رمانها #اعتقادی #اخلاقی #کاربردی و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال #دانلود کنید.
🔴🔵🔴 لینک راهنما که تا به الانه در کانال قرار گرفته 👇تماما مذهبی👇اسلامی
🍎لیست اول 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/19259
💚 تعداد 51 نرمافزار و کتاب pdf کاربردی , رمان عقیدتی ، سیاسی ، و ..... 👆👆👆
🍎لیست دوم 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/20779
💚 تعداد زیادی نرم افزارهای و کتاب pdf کاربردی ، عقیدتی ، حدیثی ، و .....👆👆
🍎لیست سوم👇
https://eitaa.com/zekrabab125/27333
💚 تعداد 130 کتابهای pdf = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🍎لیست چهارم👇
https://eitaa.com/zekrabab125/29115
💚 تعداد 100 کتابهای pdf و نرمافزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🍎لیست پنجم
https://eitaa.com/zekrabab125/30402
💚 تعداد 76 کتابهای pdf و نرمافزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🔴🔴 کتاب جدید #صوتی همراه با نخسه pdf + ترجمه دعاهای صحیفه سجادیه ، هرکسی گوش نکند ضرر کرده ...!!!!👇👇👇
https://eitaa.com/zekrabab125/30775
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 1 و 2 👆 و #کتابpdf
https://eitaa.com/zekrabab125/30833
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 3 و 4 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30873
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 5 و 6 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30931
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 7 و 8 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30989
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 9 و 10 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31049
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 11 و 12 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31101
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 13 و 14 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31150
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 15 و 16 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31217
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 17 و 18 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31291
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 19 و 20 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31343
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 21 و 22 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31363
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 23 و 24 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31379
3 کتاب مجازی = بیانیه مقام معظم رهبری*گام دوم انقلاب + عین الحیات + رمان دگرگونی 👆👆
✍✍شروع رمان جدید بنام #علمدار_عشق 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/31369
#شانزدهمین * رمان علمدار عشق 👆صفحه 1 تا 5 👆