فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن_پت_و_مت
بفرست برا دوستات😍
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نماهنگ زیبای، کودکانه مدافع حرم😊
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
#شعر
#سوره_فیل
کی بود کی بود ابرهه
چیکار می کرد تو مکه
اون آدم خیلی بد
سوی مکه حمله کرد
یک لشگر فیل داشت
یک سپاه عظیم داشت
می رفت به سوی مکه
تا که بکوبه کعبه
چی شد چی شد یکباره
بارون سنگ می باره
یه عالمه ابابیل
اومد رو لشگر فیل
تو پاهاشون سنگ داره
با دشمنا می جنگه
چی شد چی شد نتیجه
دشمنا نابود شدن
خاکستر و دود شدن
سوره ی فیل نازل شد
قصه ی ما کامل شد
#شعر_آموزشی
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🐝🦂 @zekrabab125
🐔🐣🦄🐜🐍🦀🦂 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇
♦️☀️ 15 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/31328
💚💚💚💚💚
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇
♦️☀️ 14 کتاب صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/30814
♦️♦️♦️
☑️ لینکها برای راحتی شما 👇👇👇
♦️♦️بیش از 500 #کتابهایpdf و #نرمافزارهای = شامل #رمانها #اعتقادی #اخلاقی #کاربردی و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال #دانلود کنید.
🔴🔵🔴 لینک راهنما که تا به الانه در کانال قرار گرفته 👇تماما مذهبی👇اسلامی
🍎لیست اول 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/19259
💚 تعداد 51 نرمافزار و کتاب pdf کاربردی , رمان عقیدتی ، سیاسی ، و ..... 👆👆👆
🍎لیست دوم 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/20779
💚 تعداد زیادی نرم افزارهای و کتاب pdf کاربردی ، عقیدتی ، حدیثی ، و .....👆👆
🍎لیست سوم👇
https://eitaa.com/zekrabab125/27333
💚 تعداد 130 کتابهای pdf = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🍎لیست چهارم👇
https://eitaa.com/zekrabab125/29115
💚 تعداد 100 کتابهای pdf و نرمافزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🍎لیست پنجم
https://eitaa.com/zekrabab125/30402
💚 تعداد 76 کتابهای pdf و نرمافزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
✍✍شروع رمان جدید بنام #علمدار_عشق 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/31369
#شانزدهمین * رمان علمدار عشق 👆صفحه 1 تا 5 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31417
#شانزدهمین * رمان علمدار عشق 👆صفحه 6 تا 10 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31466
#شانزدهمین * رمان علمدار عشق 👆صفحه 11 تا 15 👆
🔴🔴 کتاب جدید #صوتی همراه با نخسه pdf + ترجمه دعاهای صحیفه سجادیه ، هرکسی گوش نکند ضرر کرده ...!!!!👇👇👇
https://eitaa.com/zekrabab125/30775
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 1 و 2 👆 و #کتابpdf
https://eitaa.com/zekrabab125/30833
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 3 و 4 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30873
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 5 و 6 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30931
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 7 و 8 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30989
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 9 و 10 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31049
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 11 و 12 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31101
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 13 و 14 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31150
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 15 و 16 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31217
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 17 و 18 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31291
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 19 و 20 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31343
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 21 و 22 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31363
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 23 و 24 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31413
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 25 و 26 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31461
#پانزدهمین کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 27 و 28 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/31485
3 کتاب مجازی = ریشه عشق به همسر + وصیتنامه الهی ،سیاسی امام خمینی (ره) + رمان دگرگونی 👆👆
https://eitaa.com/charkhfalak110/35819
طریق خواندن نماز شب 👆👆👆
دوستانی که اهل نیایش و شب زنده داری و خلوت به حضرت جل جلاله و نماز شب هستند خادم کانال و سایر اعضا روهم از دعای خیرشون بی نصیب نگذارند
التماس دعای🙏فرج
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود. برای كمك كردن دُم خر را گرفت، وَ زور زد، دُم خر از جای كنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست كه « تاوان بده»!
مرد برای فرار به كوچهای دوید ولی بن بست بود. خود را در خانهای انداخت. زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود. از آن فریاد و صدای بلندِ در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مردِ گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به كوچهای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدربیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد، چنان كه بیمار در جا مُرد. فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!
مَرد، به هنگام فرار، در سر پیچ كوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد.
او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست !
مرد گریزان، به ستوه از این همه،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود. چون رازش را دانست، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت: و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد، مدعیان را به داخل خواند. نخست از یهودی پرسید. یهودی گفت: این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است. قصاص طلب میكنم. قاضی گفت: دَیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.باید آن چشم دیگرت را نیزنابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف ازشكایت دید، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!.. جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمدهام.
قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!جوان صلاح دید که گذشت کند، امابه سی دینار جریمه، بخاطرشكایت بیمورد محكوم شد!
چون نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد.
حال میتوان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. برای طلاق آماده باش!..مردك فریاد زد و با قاضی جدال میكرد، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید. قاضی فریاد داد: هی! بایست كه اكنون نوبت توست!
صاحب خر همچنان كه میدوید فریاد زد: من شكایتی ندارم. می روم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من، از کرهگی دُم نداشت!
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان
دیوانه ای به نیشابور میرفت. دشتی پر از گاو دید پرسید: اینها از کیست؟
گفتند: از عمیدنیشابور است. از آن جا گذشت. صحرایی پر از اسب دید.
گفت: این اسب ها از کیست؟ گفتند: از عمید.
باز به جایی رسید با رمه ها و گوسفندهای بسیار. پرسید: این همه رمه از کیست؟ گفتند: از عمید.
چون به شهر آمد غلامان بسیار دید، پرسید: این غلامان از کیست؟
گفتند: بندگان عمیدند. درون شهر سرایی دید آراسته که مردم به آن جا می آمدند و میرفتند.
پرسید: این سرای کیست؟
گفتند: این اندازه نمیدانی که این سرای عمید نیشابور است؟
دیوانه دستاری بر سر داشت کهنه و پاره پاره؛ از سر برگرفت به آسمان پرتاب کرد و گفت:
این را هم به عمید نیشابور بده، زیرا همه چیز را به او داده ای...
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان
پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم.
همسرم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که ۱۹ سال پیش بیوه شده بود ولی مشغلههای زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم.
آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم
مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشانهٔ یک خبر بد میدانست.
به او گفتم: به نظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم
او پس از کمی تأمل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد.
آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میفتم کمی عصبی بودم وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود.
کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود.
با چهرهای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تأثیر قرار گرفتهاند.
ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود
دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود.
پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم، هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهرهٔ مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یادآوری خاطرات گذشته به من نگاه میکند
به من گفت یادش میآید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند.
من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسیده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم.
هنگام صرف شام گپ و گفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدر حرف زدیم که سینما را از دست دادیم…
وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم.
وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟
من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم.
چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم.
کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید.
یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود:
"نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای ۲ نفر پرداخت کردهام
یکی برای تو و یکی برای همسرت
و تو هرگز نخواهی فهمید که آن شب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم"
و در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیّت دارد که به موقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان داریم و زمانی که شایستهٔ آنهاست به آنها اختصاص دهیم.
هیچ چیز در زندگی مهمتر از خانواده نیست.
زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود.
#تـاهستنـدقـدرشانرابـدانیـد.
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان
🌴 #حکایت_وصل_مهدی_عج
#حکایات_ملاقات_باامام_زمان_عج_الله.
آيـة اللّه آقـاى حاج شيخ "محمد على اراكى " يكى از علماء بزرگ حوزه علميه قم است ، كسى در تـقـوى وعـظـمت مقام علميش ترديد ندارد، مؤ لف كتاب گنجينه دانشمندان در جلد دوم صفحه 64 نقل مى كند :
در شـب سـه شـنـبـه 26 ربـيـع الثـانـى 1393 بـراى مـؤ لف فرمودند :
دخترم كه همسر حجة الاسـلام آقـاى حـاج سـيـّد آقـاى اراكـى اسـت مـى خواست به مكّه مكرّمه مشـرّف شود و مى ترسيد نتواند، در اثر ازدحام حجاج طوافش را كامل و راحت انجام دهد .
من به او گفتم :
اگر به ذكر " #ياحفيظُ #ياعليم " مداومت كنى خدا به تو كمك خواهد كرد .
او مـشـرّف بـمـكـّه شـد و بـرگـشت ، در مراجعت يك روز براى من تعريـف مـى كـرد كـه مـن بآن ذکر
مـداومـت مـى كـردم و ب حـمـداللّه اعمالم را راحت انجام مى دادم ، تا آنكه يك روز در موقع طواف ، جمعى از سودانيها که ازدحام عجيبى را در مطاف ایجادکرده بودند مشاهده كردم .
قبل از طواف با خود فكر مى كردم كه من امروز چگونه در ميان اين همه جمعيت طواف مى كنم ، حيـف كـه من در اينجا محرمى ندارم ، تا مواظب من باشد، مردها بمن تنه نزنند ناگهان صدائى شنيدم ! كسى بمـن مـىگويد :
متوسل به "امام زمان " (عليه السلام ) بشو تا بتوانى راحت طواف كنى گفتم :
"امام زمان " كجا است ؟ گفت :
همين آقا است كه جلو تو مى روند .
نگاه كردم ديدم ، آقاى بزرگوارى پيش روى من راه مى رود و اطراف او بقدر يك متر خالى اسـت و كسـى درآن حريم وارد نمى شود .
همان صدا بمن گفت :
وارد اين حريم بشو و پشت سر آقا طواف كن .
مـن فـوراً پـا در حـريـم گـذاشـتـم و پـشـت سر حضرت ولى عصر (عليه السلام ) مى رفتم و بقدرى نزديك
بودم كه دستم به پشت آقا مى رسيد !! آهـسـتـه دسـت بـه پـشـت عـباى آنحضرت گذاشتم و بصورتم ماليدم، و مى گفتم آقا قربانت بروم ، اى "امام زمان " فدايت بشوم ، و بقدرى مسرور بودم ، كه فراموش كردم ، بـه آقا سلام كنم .
خـلاصـه هـمـيـن طـور هـفـت شـوط طواف را بدون آنكه بدنى به بدنم بخورد و آن جمعيت انبوه براى من مزاحمتى داشته باشد انجام دادم .
و تـعـجـب مـى كـردم كه چگونه از اين جمعيت انبوه كسى وارد اين حريم نمى شود و چون او تنها خواسـته اش همين بود سؤال و حاجت ديگرى از آن حضرت نداشته است
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان
#ماجرای_فقر
در شبی سرد و بارانی ....!
باران به شدت می بارید و مردم باچترهایی روی خود از هرسوی خیابان در حال رفتن به خانه های خود بودند ...
وبعضی که چتر نداشتند از کناره های پیاده رو زیر دیوارها می رفتند تا خیس نشوند ...
در این هوای سرد و بارانی مردی مانند بت آنجا ایستاده بود بدون چتر و سرپناه ...
با لباسهایی کثیف و حتی تکان هم نمی خورد ....تا جایی که بعضی از مردم او را مجسمه تصور می کردند ، و بعضی هم اورا دیوانه می پنداشتند ...
شخصی به او نزدیک شد و با تمسخر از او پرسید : لباس قشنگتر ازین نداری ؟
سپس دستش را در جیبش فرو برد و کیف پولش را در آورد و با تکبر به او گفت : پولی چیزی نمی خواهی ؟
مرد به آرامی گفت : فقط می خواهم از جلوی چشمانم دور شوی...
مرد سوال کننده رفت ، و او همچنان آنجا بود سپس زیر باران نشست ، و باز بی حرکت آنجا ماند ، بعد از مدتی به طرف هتلی که در همان خیابان بود رفت .
مهماندار هتل روبرویش آمد و به او گفت : تو نمی توانی اینجا بنشینی ، گداها حق ندارند به اینجا بیایند .
مرد به او نگاه خشمگینانه ای انداخت و از جیبش کلید اتاقی که از همان هتل رزرو کرده بود را درآورد که شماره 1b روی آن نوشته شده بود ، رقم 1 بزرگترین و بهترین شماره دریک هتل محسوب میشود و متعلق به اتاقی است که رو به دریا باز می شود ، سپس به مهماندار هتل گفت : بعد از نیم ساعت آماده می شوم ماشین را آماده کنید به طرف «ال رولز رایس»...
مردمهماندار مانند اینکه صاعقه ای برسرش فرود آمده باشد وحشت کرد و گفت : روبروی من چه کسی قرار دارد ؟.....
مرد به اتاق رفت و لباسهای فاخری را پوشید و شیک و کراوات زده وباکفشهایی که از تمیزی برق می زد بیرون آمد !
مهماندار هتل که از حیرت دهنش باز مانده بود جلو آمد و گفت ماشین آماده است ...
💕
مرد وقتی سوار ماشین می شد از او پرسید : ماهیانه چقدر دریافت می کنی ؟
مهماندار گفت : سه هزار دولار قربان !
مرد گفت : برایت کافیست ؟
مهماندار گفت : نه زیاد ..
مرد گفت : آیا بیشتر ازین می خواهی ؟!
مهماندار گفت : کسی هست که نخواهد قربان؟
مرد پرسید : مگر کسی که پول بخواهد ممنوع نیست که اینجا بیاید ؟
مهماندار سرش را پایین انداخت و گفت : بله قربان.
مرد گفت : وای بر شما که مردم را بر حسب دارائیهایشان درجه بندی می کنید ..پاکی و بی آلایشی مخصوص خداوندیست که در دولباس دو چهره از تو به من نشان داد ..در سرما خواستم احساس فقرا را درک کنم ، برای همین با لباس زیر باران رفتم مانند بی خانمان ها ، تا احساس فقرا را در برخورد مردم با آنان درک کنم...
اما شما خاک بر سرتان ..
که اگر کسی مال نداشته باشد نزد شما احترامی ندارد ...
انگار فقیر لکه ننگیست بر دنیایتان ، اگر به او کمک نمی کنید ، لااقل تحقیرش نکنید و با خوشرویی کلمه ای زیبا به او بگویید که آن نیز صدقه است ..
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد